آن گونه که پیداست کار رابرت مالی نماینده ویژه آمریکا در امور ایران از مرخصی اجباری بدون حقوق به برکناری و حذف کشیده است. هر چند گفته میشود سیاست خارجی کشورها با آمدن و رفتن افراد تغییر نمیکند اما این مقوله مطلق نیست و نمیتوان تاثیرگذاری خاص افراد به ویژه چهرههای شاخص را در سیاست خارجی کشورها و لااقل در بعد اجرا نادیده انگاشت. از این منظر، رابرت مالی هم هر چند نقش تعیین کنندهای در جهت دهی به سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران نداشت؛ اما تاثیرگذار بود و به عنوان یک دیپلمات لیبرال، انعطافپذیر و طرفدار توافق با ایران نقش یک کاتالیزور و تسهیل کننده مهم را داشت. حال حذف چنین فردی بدون جایگزینی شخصی با ویژگیهای او فی نفسه واجد ستاندن این کاتالیزور و ضعیف شدن دیپلماسی و امکان توافق و نه منتفی شدن آن است. همچنین چون خود برکناری اتفاقی معمولی و طبیعی نبود، از این حیث میتواند واجد پیامها و پیامدهایی باشد. صرف نظر از عواملی که موجب برکناری مالی شد، این اتفاق میتواند برایند عبور دولت بایدن از رویکرد احیای برجام ۲۰۱۵ به بسته شدن این پرونده باشد؛ گذاری که گویا ایده آن حدود یک سال قبل با پیچیدهتر شدن مذاکرات احیای برجام پس از شروع جنگ اوکراین و سپس
بن بست آن با وجود تداومش تا سپتامبر شکل گرفت. همین گزاره بایدن در 4 نوامبر گذشته در کالیفرنیا که «برجام مرده است اما اعلام نمیکنیم» هر چند گفته شد لغزش زبانی بوده است، اما گویای جمع بندی دولت آمریکا در آن تاریخ از روند طی شده و حرکت در جهت عبور از راهبرد احیای برجام بود که رفته رفته این رویکرد تقویت شد.به هر حال، احیای برجام با هدف مهار برنامه هستهای ایران مهمترین وظیفه محوله به مالی در زمان انتصابش به این سمت در ژانویه 2021 بود اما با گذشت بیش از دو سال از شروع مذاکرات احیای برجام در تحقق این مهم موفق نشد. مالی در تلاشهایش برای توافق با ایران بر اساس رویکرد خاص خود و نه الزاما رویکرد سیاست خارجی بایدن تا آن جا پیش رفت که رفته رفته موجب ناخرسندی و جدایی تعدادی از همکارانش از او شد و سپس همین رویکرد برای خود مالی دردسرساز شد و او را در مظان اتهام و تحقیق قرار داد. از سوی دیگر، همین اتفاقی که برای مالی افتاد و خود او خوشبین بود که به سرعت پایان خوشی داشته باشد و در نهایت حذف او، نشانگر قدرت بالای مخالفان توافق با ایران در آمریکاست که کاملا مترصد هر فرصتی برای زمین زدن موافقان دیپلماسی و توافق با ایران هستند. در این میان، نباید فشارهای کنگره را در تسریع برکناری مالی نادیده گرفت. اما از دیگر تاثیرات حذف مالی نظر به بن بست مذاکرات و نبود چشم اندازی برای یک توافق جامع فربهتر شدن جریان رئالیستی در دولت آمریکا با محوریت سالیوان و مک گورک است که یک نوع دیپلماسی توام با بازدارندگی و تشدید سخت گیریها را در مقابل ایران دنبال میکنند. در چنین وضعیتی، تقریبا با منتفی شدن امکان احیای برجام ۲۰۱۵ و ضعیف بودن احتمال رسیدن به توافقی جایگزین به نظر میرسد که دولت آمریکا در کنار تداوم دیپلماسی محتاطانه و نه متمرکز، رویکرد سختگیرانهتر اما مدیریت شده و هوشمندتری را در اعمال فشار و تحریم در پیش خواهد گرفت؛ به گونهای که مدیریت و کنترل تنش با تهران در این شرایط انتخاباتی داخلی آمریکا و جهانی ناشی از الزامات جنگ اوکراین فعلا دچار خدشه جدی نشود. در این چارچوب، دولت آمریکا از یک طرف تلاش میکند تا با ارسال پیامها و هشدارها از طریق کانالهای ارتباطی و همچنین مواضع اعلامی، خطوط قرمز خود در پرونده هستهای از جمله در حوزه غنی سازی اورانیوم را پیش ببرد و مانع از عبور از این خطوط شود و از طرف دیگر نیز دیپلماسی ضعیفی را از چند کانال برای رسیدن به تفاهماتی محدود ادامه دهد. در این میان، اما اگر تحول دیپلماتیکی رخ ندهد، احتمالا دوز تنش از اکتبر آینده با پایان تحریمهای موشکی و مخالفت اروپا با آن که عملا به معنای ورود آرام به فاز فعالسازی مکانیسم ماشه است، بالا رود؛ اما در کل فعلا تا جنگ اوکراین به نقطه خاصی نرسد، بعید است که آمریکا مجدد به شکل گسترده و فشردهای بر پرونده ایران متمرکز شود. البته به نظر نگارنده این در صورتی است که تا آن زمان تحولی خاص رخ ندهد که این تمرکز را به جلو بیندازد. اما در عین حال، پروژه امنیتیسازی پرونده هستهای و اتهامات در خصوص جنگ اوکراین را پیش میبرد که فضا در آینده برای گذار به تمرکز جدی بر تقابل با ایران آماده شود.
خراسان