«فردا» گزارش میدهد؛ جبهه پایداری ساز ناکوک خود را زودهنگام به صدا درآورد
پایداریها کجای معادلات اصولگرایان قرار دارند؟
پایداریها برخلاف شعارهای انقلابیگری همواره درصدد کسب سهم بیشتر در لیست انتخاباتی اصولگرایان بودهاند.
گروه سیاست سایت فردا: اخیرا محمدرضا باهنر گفته است که جبهه پایداری 50درصد لیست انتخاباتی اصولگرایان را میخواهد وگرنه لیست مستقل میدهند. پیشتر پیشبینی میشد که جبهه پایداری مانند روال سابق خود بر طبق جدایی و افتراق بکوبد اما انگار در این دوره ساز مخالف خود را خیلی زودهنگام کوک کرده است.
جبهه پایداری دارای ویژگیهای منحصر به فردی است؛ از جمله آنکه مبدع جدایی اصولگرایان به انقلابی و غیر انقلابی است تا حدی که بسیاری از پایداریها سعی میکنند دیگر از واژه اصولگرایان استفاده نکنند و با ذکر نیروهای انقلابی به نوعی میکوشند چنین جلوه دهند که اصولگرایان نیز مانند اصلاحطلبان از دایره انقلاب خارج شدهاند. آنها همواره راه اثبات خود را در نفی دیگران دیدهاند و همیشه با اتهامزنی به دیگر گروهها نظرات خود را یا تحمیل کردهاند یا برای این هدف تلاش کردهاند.
این گروه با چنین مختصاتی در هر دوره از انتخابات چالشهای فراوان در جناح اصولگرایی ایجاد کرده است و تقریبا در دهه اخیر انتخاباتی نبوده است که پایداریها آن را میان خود اصولگرایان دوقطبی نکرده باشند. آنها گرچه بسیار خود را مقید به ارزشهای انقلاب اسلامی میدانند اما به باور برخی همه اینها بازیهای سیاسی این گروه است تا سهم بیشتری از عرصه سیاسی نصیبشان شود. برای مثال به یاد داریم که در انتخابات مجلس یازدهم در سال98 پایداریها با علم به ضعف اصلاحطلبان و ناتوانی آنها در تجمیع سرمایه اجتماعیشان تا یک روز مانده به پایان تبلیغات انتخاباتی به لیست انتخاباتی اصولگرایان نپیوست و آن قدر بر طبل جدایی کوبید تا به زعم خودشان با گرفتن بیشترین سهم به لیست پیوستند؛ لیست واحدی که آن قدر دیر کامل شد که عملا امکان رساندنش به نظر مردم وجود نداشت.
اما جبهه پایداری در جریان اصولگرایی چه پایگاهی دارد؟ هیچ زمان پایداریها خود را به طور مستقل محک نزدهاند که مشخص شود آنها جدای از جریان غالب اصولگرایی میان مردم چه پایگاهی دارند اما به نظر میرسد برخلاف سروصدای بالایشان چندان پایگاه اجتماعی مستقل و قدرتمندی در آحاد مردم نداشته باشند؛ چه بسا حتی به دلیل مواضع فوق رادیکالشان در میان مردم مخالفان سرسختی هم دارند و حتی در میان سرمایه اجتماعی اصولگرایان. از سوی دیگر ارتباط جبهه پایداری با گروهها و احزاب سیاسی اصولگرا هم چندان مناسب نیست اما قدرت باریگردانی سیاسی آنها با پوشش انقلابیگری آنها را پیش برده است.
نکته پایانی آن است که تنها یک نکته در این سالها باعث نزدیکشدن پایداریها به همگرایی با نیروهای اصولگرا شده است؛ آنکه گمان کنند اصلاحطلبان میتوانند حضوری نه قدرتمند بلکه متوسط در انتخابات داشته باشند. در واقع آنها هر زمان احساس خطر انتخاباتی کنند، به سرعت برای کسب قدرت سیاسی تن به همگرایی و حتی ائتلاف میدهند. حالا باید شرایط انتخابات چه در جناح اصولگرایی و چه اصلاحطلبی چگونه پیش میرود تا بتوان بر اساس آن رفتارهای جبهه پایداری را مشاهده کرد.