هشدار آیتالله تهرانی درباره مراکز آموزشی
بحث ما به محیط آموزشی رسید و گفتیم در باب محیط آموزشی آیات و روایات متعددی وجود دارد که تعلیم را در کنار تربیت مطرح کرده است و هیچگاه نمیشود تعلیم بدون تربیت باشد.
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ مجتبی تهرانی: حضرت آیتالله مجتبی تهرانی در ادامه جلسات درس "غیرت مؤمن" به ویژگیهای ظاهری و باطنی معلم اشاره و با هشدار در مورد مراکز آموزشی که در انتخاب معلم دقت لازم را ندارند گفت: بیاهمیتی به تربیت،تخریب سرنوشت فرزند و خرید جهنم برای خود است. مروری بر مباحث گذشته بحث ما راجع به تربیت بود که تربیت از غیرت نشأت گرفته و به معنای روش دادن است، روش رفتاری و گفتاری. عرض کردم انسان اغلب در چهار محیط ساخته میشود، محیط خانوادگی، آموزشی، شغلی و رفاقتی و فضای پنجمی هم هست که حاکم بر آنها است و در آینده به آن اشاره خواهم کرد. بحث ما به محیط آموزشی رسید و گفتیم در باب محیط آموزشی آیات و روایات متعددی وجود دارد که تعلیم را در کنار تربیت مطرح کرده است و هیچگاه نمیشود تعلیم بدون تربیت باشد. تفکیک بین این دو مورد یعنی بین تعلیم و تربیت ممکن نیست. یعنی هر تعلیمی، یک نوع تربیت را همراه دارد. به اینجا رسیدیم که مقطع زمانی تعلم و آموزش، یعنی از هفت سالگی تا بیستویک سالگی، که مسأله آموزش و یادگیری در آن دوره مطرح است، مقطعی است که اثرگذاری تربیتی بر روی انسان بیش از مقاطع دیگر عمر او است. در روایت هم این مطلب بود و گفتیم که از طرفی هم اگر رابطه بین «استاد و شاگرد» و «معلم و دانشآموز»، همراه با چاشنی محبت باشد که غالباً هم اینطور هست، وقتی با احساس تفوق و برتری علمی آمیخته میشود، اثر تربیتی استاد بر روی شاگرد تشدید میشود. گام اول: دقت در معلم در این جلسه من وارد مسأله رابطه بین «استاد و شاگرد» و «معلم و متعلم» میشوم که همین روند در معارف ما نیز هست. در معارفمان روی «معلم» خیلی تکیه شده است، که انسان باید در انتخاب معلم مراقب باشد. این نیست مگر برای اینکه همیشه تعلم همراه با تربیت است. در ذیل این آیه شریفه «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» (سوره عبس، آیه 24) روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است که حضرت فرمودند: «عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ».(الکافی، 1، 49) مُراد از این که انسان در خوراکش دقت کند، این نیست که انسان به لقمهای که بر میدارد نگاه کند که دارد چه میخورد! مثلاً ببیند موادش چیست، چه ویتامینهایی در آن هست و امثال اینها؛ اینجا بحث شکم مطرح نیست. حضرت میفرمایند بحث این است که: «عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ»؛ یعنی به علمی که دارد میآموزد نگاه کند که از چه کسی دارد میآموزد. «شخص معلم» موضوعیت دارد ما در روایات داریم که روح انسان همانطور که جسم انسان احتیاج به غذا دارد تا نیرو بگیرد و پرورش پیدا کند، آن هم نیاز به غذای متناسب با خود دارد. نگاه کن ببین آشپز کیست و دستپخت چه کسی را میخوری. به کسی که میخواهی غذای روحت را از او بگیری نگاه کن، ببین کیست. نقطه ثقل و تأکید این روایت بر روی «شخص» است. اینها را دقت کنید. یک وقت میگوید به آنچه که او میگوید توجه کن، یک وقت میگوید خودش مهم است و «شخص معلم» موضوعیت دارد. «عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ» این غذای روح را که میگیری، «عَمَّنْ یَأْخُذُهُ»؛ ببین این آشپز چگونه آدمی است؟ این معلم و استاد چگونه آدمی است؟ ببین دانشت را از چه کسی میگیری؟ در روایتی از پیغمبر اکرم(ص) آمده است: «فَانظُرُوا عَن مَن تَأخُذُونَ هَذَا العِلمَ». ( منیة المرید، 238) نگاه کنید که این علم را از چه کسی میگیرید، اینجا حضرت به نوع علم کاری ندارد، بلکه به شخص کار دارد. میفرماید دقت کنید که علم را، هرچند علم دین را از چه کسی میگیرید؟ این شخصِ معلم را بررسی کن. تنها، استادِ «تربیت شده» عالم است یک روایت از امام هفتم(ع) داریم که حضرت در آنجا مسأله را برای ما روشن میکند. ایشان میفرماید: «لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ». (وسائل الشیعه، 27، 19) دانش و علم وجود ندارد مگر نزد عالم ربانی. خوب، این روایت مطلب را روشن کرد. حضرت به صورت بسیار واضح عنوانِ «علم بودن» را از غیرِ «عالم تربیت شده» نفی میکند. اصلاً علمیت ندارد و خبری از دانش نیست، مگر اینکه دانش را از یک دانشمند تربیت شده بگیری. نمیتوانی از هر کسی علم بیاموزی استادی که تربیت شده، عالم است. بحث این نیست که چه چیزی به تو تحویل میدهد؛ باید خودش را بررسی کنی. چنین آدمی به درد «معلم شدن» میخورد به سیر بحث دقت کنید، اول فرمود به استادت نگاه کن؛ چون او است که غذای روح تو را میدهد. بعد در روایت نبوی هم این معنا تکرار شد و در روایت سوم فرمود استاد باید مؤدب باشد، ولی در چه رابطهای باید تربیت شده باشد، باید چه نوع تربیتی داشته باشد، باید مؤدب به آداب انسانی و الهی باشد یا نه، حضرت مسأله را خیلی روشن بیان کردند که معلم باید ربانی باشد و تربیت الهی شده باشد. تربیت هم این است که به ادب الهی و انسانی آراسته باشد. یک چنین آدمی، به درد استاد شدن میخورد و نزد چنین آدمی باید تعلم کرد. استادِ بیتربیت، دزدِ با چراغ اگر اینطور نباشد و تو نزد یک انسان بیتربیت درس بخوانی، بدان که آن دانشی که او به تو میآموزد، برای تو دانش نیست. این کار تو را به جایی نمیرساند. گاهی هم ممکن است که چه بسا مضر باشد. دانش است اما دانشی است مضر. وقتی او تربیت نشده تو را بد تربیت میکند و دانشی که به تو میدهد مانند چراغی است که به دست دزد میدهد. چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر بَرَد کالا. «مرز استادی» این است که «مرز شکن» نباشد لذا یک دسته دیگر از روایات ما تحت این عنوان مطرح میشود که چه معلمی را باید پیدا کرد و از او علم آموخت. میگویند وقتی میخواهی معلم انتخاب کنی، استادی را انتخاب کن که مرزشکن نباشد؛ پردهدَر نباشد. من همینطور گام به گام پیش آمدم. اینها از ائمه ما رسیده است. این روایات مرز انسانی و الهی را مطرح کرده است. روایتش معروف است که علی(ع) فرمودند: «قَصَمَ ظَهْرِی عَالِمٌ مُتَهَتِّک». (بحارالانوار، 2، 111) کمر مرا عالِم بیحیا شکسته است. دانشمند است، امّا پردهدَر است. حالا من خواهم گفت که این یعنی چه. امام صادق(ع) نیز فرمودند: «قَطَعَ ظَهْرِی اثْنَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ». (بحارالانوار، 1، 208) دو گروه کمر مرا شکستند؛ یکی از آنها دانای مرزشکن است. 1. مرزهای دیداری این پردهدَری و مرزشکنی که ما میگوییم، چگونه است و در چه رابطهای مطرح است؟ در چند رابطه مطرح است؛ یک دیداری، دو گفتاری، سه رفتاری. شاید آنچه که برجستهتر به ذهن میآید «رابطه گفتاری» باشد، اما در هر سه رابطه مسأله پردهداری مطرح است. یعنی وقتی من به معلم نگاه میکنم، نباید ببینم که او مرز شرع را رعایت نکرده است. هیکل او را که میبینم، باید رنگ شرع داشته باشد. در بحث عفاف گفتم که پوشش و شکل و قیافه حرف میزند و تأثیرگذار است. اگر استادی را که انتخاب کردهام، وقتی به او نگاه میکنم از قیافهاش پیدا است که اصلاً مرز شرع سَرِ او نمیشود، معلوم است که او «عالمِ متهتک» است؛ او مرزشکن است. پرده شریعت را دریده است. گاهی هم از ظاهر و قیافه پیدا است که او حتی انسانیت هم نمیفهمد و جنبههای انسانی را هم رعایت نمیکند. همه اینها ممکن است که از ظاهر، پوشش، هیکل و قیافه معلم فهمیده شود. 2. مرزهای گفتاری و رفتاری گاهی که رفتار معلم متشرعانه نیست و حتی ممکن است اصلاً انسانی هم نباشد، گفتارش هم همینطور است. یعنی میبینم که معلم در حرکاتش و حرف زدنهایش به هیچ وجه مسائل شرعی را رعایت نمیکند. او دانشمند است، عالم است، اما «عالم متهتک» است. پردهدَر است. مرزشکن است. پیش او نرو. چون او تو را فاسد میکند. این را بدان، او دین و انسانیت سَرَش نمیشود. گفتم که گفتار خیلی برجسته و مهم است. کسی که نه غیبت سَرَش میشود، نه دروغ، نه تهمت، نه ناسزا و هیچ حد و مرزی سَرَش نمیشود، پیش او نرو که خرابت میکند، نه اینکه آبادت نمیکند، نه، تو را «خراب» میکند. یعنی حتی آنچه که خداوند درون تو به ودیعه نهاده بود را نیز زیر و رو خواهد کرد. انسانیت درونی و فطری تو را هم از نظر عقلی، قلبی و نفسی تخریب میکند؛ حتی از نظر جوارحی که مربوط به عمل است هم برای تو مضر است و در آینده بحث آن را خواهیم داشت. اثر تخریبی «رَج گویِ کجگو» چه رسد به اینکه در مورد گفتار، خوشبیان هم باشد. اگر معل پردهدَری «خوشبیان و خوشزبان» باشد، در تخریب غوغا میکند. از این دسته افراد، در لسان روایات به «علیمُ اللّسان» تعبیر میشود. این کنایه است از این است که او میداند چگونه حرف غلط خود را بزند و مخاطب را خام کند. معلوم است آدمی که مرز نمیشناسد، «کج میگوید، اما رَج میگوید» چه میکند. «علیم اللسان» معنایش این است. علی(ع) میفرماید: «قَطَعَ ظَهْرِی رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْیَا رَجُلٌ عَلِیمُ اللِّسَانِ فَاسِق»؛ حضرت مطلب را کاملاً باز کردند. فسق از مصادیق پردهدَری است. معنای «فسق» هم دریدگی است. حضرت میگوید کمر من را در دنیا دو دسته شکستند؛ یک دسته کسانی بودند که خوشزبان و خوشبیان بودند، اما به هیچ وجه «مرز شرع» را رعایت نمیکردند. «رجل علیم اللسان» اما بلافاصله میگوید «فاسق». بعد میفرماید: «فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ ». از دانشمندانی که مرز الهی را میشکنند، بپرهیزید. از عالمانی که مرزدار نیستند، بپرهیزید. ممکن است که خیلی خوشقلم باشد، اما ببین که چه چیزی تحویل تو میدهد. کسی که خیلی خوب شعار میدهد، با شعارش چنان فریب میدهد که نگو و نپرس. اما ببین که این آیا مرزهای شرعی را در این نوشتههایش و در این گفتههایش رعایت میکند یا نه؟ شعار بدون عمل، کار منافق است معیار ما عمل مطابق با شرع است، نه پشت هماندازی. خوب شعار دادن و شعار خوب دادن بدون عمل به شرع و داشتن ظاهری آراسته و مطابق با دستورات دین، سازندگی ندارد. اگر عمل مطابق شرع نباشد، از آن تعبیر به «منافق» میکنند. در ادامه همین روایت، علی(ع) میگوید: «فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ یَا عَلِیُّ»؛ پیغمبر اکرم به من فرمود ای علی، «هَلَاکَ أُمَّتِی عَلَى یَدَیْ کُلِّ مُنَافِقٍ عَلِیمِ اللِّسَانِ». (بحارالانوار، 2، 106) هلاکت امت من به دست منافقی است که بداند چگونه حرف بزند. چون «علیم اللّسان» جامعه اسلامی را به هم میریزد. هلاکت امت پیغمبر به دست منافقهایی است که خوشزبانند و پشتِهم اندازند. اینها با زبانشان دیگران را تسخیر میکنند و مرز شرع را هم رعایت نمیکنند. یعنی حرفشان خوب است اما عملشان مطابق با شرع نیست. ظاهرسازی و مرز ناشناسی نفاق است. چون تعبیر این است که منافق به ظاهر متشرع است، اما میبینی مرز شرع را رعایت نمیکند. مورد بحث در اینجا، «شخص» است. حضرت روی «شخص» تأکید کردهاند. وقتی میخواهی معلم و استاد انتخاب کنی، حواست جمع باشد؛ فریب این را نخوری که خوب درس میدهد. هشدار! بچههای مردم را به که میسپارید ای کسانی که مراکز آموزشی در دست شما است، این را بدانید صرف اینکه کسی خوب درس میدهد و خوشبیان است، برای درس دادن کافی نیست، تنها به خاطر بیان خوب، صلاحیت معلمی را ندارد، این را بدانید و شما را فریب ندهد که قیامت دارید. بچههای مردم را دست چه کسی میسپارید؟ من اینها را بگویم، که کسی نگوید نمیدانستیم یا توجه به این مطالب نداشتیم. نگو خوب تدریس میکند و مسلط است؛ بگو ببینم تربیت شده هست یا نه؟ چون تربیتکردن او، ارادی نیست. من این را بحث کردهام که تربیت از عناوین قصدیه نیست. یعنی برای روش دادن، لازم نیست مربی قصد کند. بچه ناخودآگاه روش را میگیرد. او بدون توجه و قصد تو، از تکتک کلمات و حرکات و حتی ظاهر تو الگو میگیرد. از هیکل معلم الگو میگیرد، چه رسد به اینکه ـنعوذ باللهـ معلم و استاد، در لابلای بحثهای علمی، مسائلی را که خلاف شرع و معارف اسلامی است، طرح کند. اینجا دیگر وامصیبتا است. تبدیل «خوشحالیها» به «بدحالیها» خوشحال نباشید که معلم خوب آوردهاید. یک روزی خوشحالیهایتان چنان تبدیل به بدحالیها میشود که در باورتان هم نمیگنجد. حتی اگر به قیامت هم توجه نداشته باشید و دنیایی فکر کنید، باز هم این انتخاب غلط است. چون کسی که از انسانیت دور شود و تربیت صحیح نشود، دیگر درمان ندارد. صِرف اینکه خوشبیان است و خوب تدریس میکند، خوشحالی ندارد. بچه مردم، فرزندی که میوه دل پدر و مادر است را به دست اینها میسپارید و بعد میبیند که چگونه از کار در میآید که این پدر و مادرها باید بر سرشان بزنند و باز هم نتوانند کاری کنند. ریشه بسیاری از مشکلات جامعه ما از همین مراکز آموزشی است. بسیاری از مشکلات ما از همینجا است. نتیجه آموزش بدون رعایت مسائل انسانی و الهی همین میشود. من حالا به مسائل مادی کاری ندارم؛ فقط در رابطه بحث تربیتی بحث میکنم. گام دوم: دقت در علم روایات ما میفرماید دقت کن که معلم کیست؛ بعد سراغ مسأله «آنچه از دهانش در میآید» میرود. حالا که از فاسق نبودن معلم خیالت راحت شد، ببین چه چیزی را القا میکند و چه مطالبی را در دهان بچه میگذارد! لذا ما در روایاتمان داریم که معلم روح من را تغذیه میکند. یعنی علم، تغذیه روحی است و این غذا، غذای روح است. ما هم غذای جسم داریم و هم غذای روح که پرورش است. ما روایات متعددی داریم که شما همانگونه که در تغذیه جسمتان دقت میکنید، در غذایی که برای روحتان از دیگری میگیرید هم دقت کنید. اینجا دیگر مطلب درباره مسائل علمی است. حرف معلم، غذای روح است پس اول ببین معلم چه کسی است و بعد هم ببین چه میگوید. روایتی از امام حسن(ع) است که میفرماید: «عَجَبٌ لِمَنْ یَتَفَکَّرُ فِی مَأْکُولِهِ کَیْفَ لَا یَتَفَکَّرُ فِی مَعْقُولِهِ فَیُجَنِّبُ بَطْنَهُ مَا یُؤْذِیهِ وَ یُودِعُ صَدْرَهُ مَا یُرْدِیهِ» (بحارالانوار، 1، 218) در شگفتم از آدمی که وقتی میخواهد چیزی بخورد، دقت میکند؛ یعنی فکر میکند که چه بخورد، اما نسبت به آن چیزی که مربوط به روحش است و غذای روح او است، فکر نمیکند که چیست. دقت کن تا «اعتقاد غلط» یا «گناه» به خوردت ندهند علی(ع) این مطلب را خیلی باز میکند و میفرماید: «مَا لِی أرَى النَّاسَ إذَا قَرُبَ إلَیهِمُ الطَّعَامُ لَیْلاً تُکَلِّفُوا إنَارَةَ المَصَابِیحَ لِیَبْصُرُوا مَا یَدْخُلُونَ بُطُونَهُمْ»؛ چهطور است که من مردم را میبینم که وقتی در شب برایشان غذا میآورند، به دنبال نور چراغ میروند تا ببینند که چه میخواهند بخورند؛ شب است، تشخیص نمیدهند که غذا چیست؛ مثلاً کسی غذا را آورده و معلوم نیست که سم است، مُهلک است یا مُغذی است؛ اینجا میروند خود را به زحمت میاندازند و چراغی پیدا میکنند که ببینند چه می خواهند بخورند؛ اما از آن طرف «وَ لا یَهْتَمُّونَ بِغَذَاءِ النَّفْسِ»؛ به غذای روح اهتمام نمیورزند. «بِأنْ یُنِیرُوا مَصَابِیحَ ألْبَابِهِمْ بِالعِلْمِ لِیُسلِمُوا مِن لَواحِقِ الجَهالَةِ»؛ چراغهای عقلت را روشن کن که سالم بمانی، لُبّ یعنی عقل سلامت. دقت کن تا روحت سالم بماند. از چه؟ «مِن لَواحِقِ الجَهالَةِ وَ الذُّنوُبِ فِی إعتِقادَاتِهِمْ وَ أعمَالِهِمْ».(شرح نهج البلاغه، 20، 261) تا از جهالت در اعتقادات و گناهان ایمنی بیابی. حضرت کاملاً واضح دست روی جنبه درونی و بیرونی گذاشت. مراقب باش این چیزی که او به تو میخوراند، به اعتقادات تو ضربه نزند، به اعمالت صدمه نزند. تو مسلمانی، ببین او چه میگوید؛ چرا دنبال کسی میروی که خرابت میکند؟ چه آنجایی که خود معلم خراب است و چه آنجایی که حرف او غلط باشد. بیاهمیتی به تربیت فرزند؛ تخریب سرنوشت فرزند و خریدن جهنم برای خود در معارف ما نسبت به مسائل آموزشی دقیقاً رسیدگی شده است. چرا؟ در مسأله افراد، به خصوص در این سنین، چون رابطه معلم و شاگرد رابطه خاصی است، برای فرزند نقش سرنوشتساز دارد. یعنی رابطه بین معلم و متعلم، بسیار اهمیت دارد؛ چه از نظر سازندگی و چه از نظر تخریبی. این سن خاص، تأثیر بهسزایی در تربیت فرزند دارد. لذا باید اهمیت داد. چون فرزند در اختیار تو بوده است. لذا اگر از او مراقبت نکنی، او را فاسد خواهی کرد. یعنی هم سرنوشت او را خراب میکنی و هم خودت را ـنعوذ باللهـ به جهنم میفرستی.