یادداشتی از حنیف غفاری
نقطه آسیب سیاست خارجی آمریکا در غرب آسیا
بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، یک پیروزی تاکتیکی یا مقطعی برای جبهه مقاومت ودیپلماسی منطقه ای جدید ( که تعیین کننده نظم نوین منطقه ای به دور از مداخله گرایی مزمن غرب می باشد ) ، محسوب نمی شود و از عقبه راهبردی و تاثیر آن برمناسبات امنیتی کلان در منطقه غرب آسیا نمی توان غافل شد.
حنیف غفاری، دکترای روابط بین الملل در یادداشتی اختصاصی برای «فردا» نوشت: این روزها، شاهد وقوع رخدادهای تعیین کننده ای در منطقه هستیم که میان آنها، اتصالات راهبردی و تاکتیکی معینی وجود دارد. یکی از مهمترین این موارد، مربوط به بازگشت عزتمندانه سوریه به اتحادیه عرب است. در این میان، نمی توان از تحلیل رویکرد بازیگران غربی نسبت به تبلور دیپلماسی منطقه ای جدید در منطقه، آن هم با بازیگری فعال جبهه مقاومت غافل شد، خصوصا اینکه سوریه و ایران هر دونقش به سزایی درتحقق این مسیر ایفا کرده و خواهند کرد. رسانه های غربی بازگشت سوریه به اتحادیه عرب را اکثرا در قالب یک خبر به افکار عمومی دنیا مخابره می کنند، بدون آنکه به ارزش راهبردی و پشتوانه منطقه ای و فرامنطقه ای این رخداد مهم کمترین اشاره ای کنند! در زمان تاسیس داعش توسط دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی ، مقامات ارشد غربی تصور نمی کردند که با گذشت یک دهه، ناچار به پذیرش اجباری حقیقتی به نام بقای حکومت سوریه و بازگشت قدرتمندانه این کشور به اتحادیه عرب شوند.نقشه شوم سرنگونی نظام سوریه و قطع اتصالات اجزای جبهه مقاومت با یکدیگر،در اتاقهای فکر غرب و رژیم صهیونیستی بارها پخت و پز شده بود و در این محاسبات، خبری از احتمال بازگشت سوریه به اتحادیه عرب نبود!
همان گونه که اشار ه شد ، بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، نقطه آشکارساز شکست استراتژیک و راهبردی آمریکا در منطقه محسوب می شود.این قاعده درخصوص متحدان اروپایی و صهیونیستی واشنگتن نیز صادق است. استراتژی تبدیل سوریه و عراق به زمینهای سوخته ،اکنون به استراتژی نحوه پذیرش نظم جدید منطقه ای در غرب آسیا با محوریت جبهه مقاومت تبدیل شده است! این بدترین شکست محاسباتی و راهبردی غرب محسوب می شود. قطعا در این معادله، بازیگران غربی از جمله فرانسه، انگلیس و آلمان به عنوان کاتالیزورهای آمریکا در پیشبرد نقشه سرنگونی نظام سوریه نیز شدیدا در معرض آثار وتبعات این شکست بزرگ قرار گرفته اند. اکنون، بر سر آینده پژوهی تحولات منطقه ( با توجه به بازگشت سوریه به اتحادیه عرب) منازعات تازه ای میان بازیگران غربی رخ داده که از حوزه پنهان، به حوزه آشکار درحال سرایت است.
بخشی از این منازعه، معطوف به چشم اندازهایی بوده که در سالهای ابتدایی قرن بیست و یکم از سوی بازیگران آمریکایی-اروپایی ترسیم شده و با شرایط کنونی در منطقه در تضاد قرار دارد. ماهیت و چشم انداز وقایع جاری در غرب آسیا، قطعا به سود آمریکا و اتحادیه اروپا نبوده و با نقشه راه و استراتژی آنها در ابتدای تاسیس داعش ، در تعارض مطلق قرار دارد. پس از سرکار آمدن بوش پسر و اشغال افغانستان و عراق توسط واشنگتن، این فرضیه متوهمانه ( لزوم تعیین ساختار نظم نوین جهانی توسط آمریکا) از سوی سیاستمداران غربی بیشتر مورد توجه و استناد قرار گرفت. نظریات جنگ تمدنهای هانتینگتون و پایان تاریخ فوکویاما نیز به خطوط تئوریک این منظومه ادعایی تبدیل شدند. بر اساس آنچه استراتژیستهای غربی نسبت به آن اذعان دارند و با بسیاری از معیارها، نفوذ و حضور آمریکا در غربآسیا در حال کاهش است. عربستان در حال برقراری صلح با ایران است و نزدیکترین شرکای عربی آمریکا در حال برگرداندن سوریه به دامن عربی هستند.همانگونه که مشاهده میشود، آمریکا حتی در ترسیم شبکه حامی پیرو خود و ایجاد پیوندهای راهبردی نوین با متحدان منطقهای و سنتی خود ناکام مانده است.
در چنین شرایطی حتی مقایسه تطبیقی "خاورمیانه جدید"ادعایی آمریکا در ابتدای قرن بیست و یکم و مناسبات منطقه ای امروز در غرب آسیا که منبعث از عقلانیت جمعی و قدرت ویژه بازیگران جبهه مقاومت در پس زدن مداخله گرایی آمریکا-اروپا تبلور یافته است، از عهده سیاستمداران و خبره ترین استراتژیستهای غربی نیز بر نمی آید. حقیقتی که همگان نسبت به آن اذعان دارند. بنابراین، بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، یک پیروزی تاکتیکی یا مقطعی برای جبهه مقاومت ودیپلماسی منطقه ای جدید ( که تعیین کننده نظم نوین منطقه ای به دور از مداخله گرایی مزمن غرب می باشد ) ، محسوب نمی شود و از عقبه راهبردی و تاثیر آن برمناسبات امنیتی کلان در منطقه غرب آسیا نمی توان غافل شد.