رضايي نخستين كتاب جنگياش را مينويسد
قصد دارم نخستين كتاب خود در زمينه جنگ را بنويسم البته اگر تحريفات نبود دست به چنين اقدامي نميزدم.
فارس: محسن رضايي ضمن حضور در برنامه شب شعر و خاطره عصر سوره گفت: قصد دارم نخستين كتاب خود در زمينه جنگ را بنويسم البته اگر تحريفات نبود دست به چنين اقدامي نميزدم. به گزارش پايگاه خبري حوزه هنري در آخرين شب از برگزاري جشنواره "عصر سوره " مراسم شب شعر و خاطره در تالار سوره حوزه هنري برگزار شد. محسن رضايي دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام با حضور در اين برنامه گفت: هفته دفاع مقدس هفته مقاومت ايران ، ايستادگي شهادت و شهادت طلبي را تبريك و تهنيت ميگويم هر چند با حمله دشمن به كشور مصادف است و جاي تبريك ندارد اما علت پيروزي ما به دليل نام گرفتن مقاومت جاي تبريك و تهنيت دارد اميدوارم زماني برسد كه هفته پاياني مرداد را كه با اتمام جنگ مصادف است جشن بگيريم. وي افزود: جزئيات جنگ با ندانستن كليات آن ممكن است دچار مشكل شود ممكن است تصور شود ايران ارتش سازمان يافته و مهمات كافي داشته و اينها باعث ميشود عظمت خاطرات در ذهن ما نقش نبنند. ايران از نظر دفاعي آمادگي نداشت. ارتشبد، سهپبد، سرلشگر و سرتيپها همگي با پيروزي انقلاب رفته بودند و امكانات دفاعي ما قطع شده بود. عراقيها مطمئن بودند صددرصد موفق خواهند شد. خاطراتي كه ما تعريف ميكنيم در چنين فضايي شكل گرفتند كه ملت ايران غافلگير شده قدرت دفاعي خود را از دست داده و در محاصره است. حتي سيم خاردار به ايران فروخته نميشد. رضايي ادامه داد: تحريم اقتصادي شده بوديم كشتيهاي نفتي ما در خليج فارس مورد اصابت قرار ميگرفتند همچنين ايران بعد از نادرشاه تا پيروزي انقلاب در 25 جنگ شركت كرده بود و در تمامي آنها شكست خورده بود و در آنها نواحي سمرقند، بخارا، باكو و نخجوان از دست رفته بودند. وي با اشاره به نخستين خاطرهاش اظهار داشت: قبل از شروع جنگ مسئول اطلاعات سپاه بودم. با آقاي شمخاني براي بازديد از مرز ايران و عراق كه از جنوب تا شمال1200 كيلومتر ميشد رفتيم چرا كه اخباري پيرامون آمادگي عراقيها براي حمله به ايران به ما رسيده بود اما آقايان دولتي و مجلسي اين را شايعه فرض مي كردند ناچار شديم خود براي بازديد از نزديك به آنجا برويم. در آنجا سربازي را ديديم كه خواهرش براي طرفداري از ايران كشته شده بود. با سرباز صحبت كرديم. اخبار شيعه را از آن پرسيديم و سوال كرديم چرا صدام، برادرش صدرا را شهيد كرده است. گفت كه كماندويي از پشت نيزارها بيرون آمد و او را گرفته و برده بود. در اين حالت مطمئن شديم كه حمله آنها حتمي است بعد از اين بازبيني جلسه يك ساعته با بنيصدر داشتيم و من مسئله جنگ را برايش گفتم كه عراق ظرف دو سه ساعت به اهواز ميرسد اما به حرفهاي ما گوش نداد و توجه نكرد. وي ادامه داد: حادثهاي اتفاق افتاد كه باعث شد بعد از حمله عراقيها هيچ مرزي مقاومت نكند اولين مقاومت بين تانكها و مردم در خرمشهر بستان دليران موسيان قصر شيرين و... اتفاق افتاد. بين مردم و ارتش حايلي نبود چرا كه به اخبار و اطلاعات جنگ بي اعتنايي شده بود. رضايي به بيان دومين خاطره اش پرداخت و گفت: قبل از جنگ كودتاي نوژه در ايران اتفاق افتاده بود و هواپيماهايي از پايگاه ايران بلند ميشدند. عدهاي فريب خورده و 600-700نفر براي خيانت به وطن دستگير شده بودند. خلباني بود كه وقتي ميخواستند اين فرد را محاكمه كنند جنگ آغاز شد يك هفته مانده به دادگاهي وي كه مهدوي نام داشت خانم اين خلبان به حضرت زهرا توسل پيدا كرد و بعد در خواب حضرت زهرا را ديدند كه او ميگويد شوهرت آزاد خواهد شد، فلان دعا را بنويس و به دست شوهرت بده كه در دادگاه همراهش باشد. او اين مطلب را به مسئولين ستاد اعلام كرد آنها ميگويند شوهر تو در آستانه اعدام است و خواب تو تعبيري ندارد. در اثر اصرار اين خانم كاغذ را به آنها ميدهد. روزي كه دادگاه برگزار ميشود، خلبان ميآيد و پشت ميز متهم، همه او را ميبينند كه بسيار متاثر شده و گريه كرده است. ريشهري كه رياست دادگاه را برعهده داشت از او ميشنود كه ميگويد من به دنبال تبرئه نيستم حكم من اعدام است و تخفيفي از شما نميخواهم اما اجازه بدهيد نحوه اعدام شدنم را خودم تعيين كنم. به اين شكل يا در جبهه مقابل سنگر رزمندگان قرار بگيرم يا گلوله هاي دشمن به من بخورد يا اينكه در هواپيما من را به بمب ببنيد و در ارتش عراق بياندازيد. افراد حاضر در در دادگاه با ناباوري حرفهاي آن را گوش دادند. ري شهري از او خواست حرفهايش را مكتوب كند و آنها را پيش امام برد. امام(ره) تا اظهارات او را خواند دستور به آزادياش داد. بعد از آن در 30-40 پرواز شركت و در يكي عاقبت به شهادت رسيد. دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام سومين خاطرهاش را اينگونه تعريف كرد: در عمليات خيبر كه يكي از عملياتهاي بزرگ ايران بود تصميم گرفتيم از باتلاقها عبور كنيم و جاده بغداد بصره را قطع كنيم كه در صورت موفقيت پيروزي بزرگي نصيبمان مي شد. موفق شديم جزاير خيبر شمالي و جنوبي را فتح كنيم اما نتوانستيم جاده را بگيريم. ناچار شدم براي كسب اجازه به خدمت امام(ره) بروم وضعيت را براي ايشان توضيح دادم و گفتم به چاههاي نفت بسياري از دشمن دست پيدا كرده ايم. امام(ره) كه حتي سربازي نرفته بود نقشه را نگاه كرد و پرسيد: مطمئنيد آنها از پشت سر به شما حمله نميكنند؟ وي افزود: از آنجايي كه مي دانستم ايشان بدون حكمت حرفي نميزند از او خواستم اجازه دهد مطالعه كنيم و قرارگاه جنوب هويزه را همراه با بقيه دوستان بررسي دوبارهاي كنيم. در ظاهر باور كردني نيست اما دو تيم شناسايي به آن منطقه فرستاديم كه در طي اين عمليات 48ساعت بعد دو قايق بازگشتند كه دو برابر نيروهاي خودي نيروي عراقي آوردند كه از افسر و استوار درجهدار در بين آنها بودند معلوم شد كه آنها دو هفته در آنجا كمين كرده بودند و ميخواستند بعد از يك هفته ديگر شناسايي حمله خود را از پشت آغاز كنند. امام(ره) در جماران نشسته بودند اما اطلاعات نظامي ايشان دقيق بود.