شهر و ادبیات
کتاب «شهر در ادبیات»، ١٧ مقاله را از ٢٠ محقق حوزههای مختلف ادبیات و علوم اجتماعی در خود گرد آورده تا شاید بتواند «بدهی جامعهشناسان» به «نویسندگان داستان» را تا حدودی پرداخت کند. نویسندگان مقالات این کتاب با مقدمه و ویراستاری کوین مکنامارا، استاد ادبیات در دانشگاه هیوستو-کلیرلیک، در تلاشند تا نشان دهند چگونه ادبیاتِ شهر خواننده را فرامیخواند تا الگوهایی را ببیند که شهر از درون آنها ساخته میشود، یا زندگی در شهر را تجربه کند و در مسیر فهمش گام بردارد.
بیشتر نویسندگان بزرگ شهرهایی به نام خود دارند. شهرهایی که نه تنها مشتاقان ادبیات را شیفته کرده، بلکه جامعهشناسان، جغرافیدانان، روانشناسان و معماران را نیز در تاروپود خیابانها، بناها، کوچهها و ساختار تجربی ذهن شهروندانشان مفتون خود ساخته است. از قدیمیترین آنها گرفته -ایتاکاِ هومر، رُمِ ویرژیل- تا نسلهای جدید: پاریسِ بالزاک، لندنِ دیکنز، سنپترزبوزگِ داستایفسکی و دَبلینِ جیمز جویس مهر ادبیات را بر پیشانی خود حس میکنند. در یک کلام، به قول آرنولد واینستین «از همان زمانی که چیزی به نام ادبیات وجود داشته، شهر پیوسته جایگاه شور و التهاب ادبی بوده است.» (ص:٢٢٩)
کتاب «شهر در ادبیات»، ١٧ مقاله را از ٢٠ محقق حوزههای مختلف ادبیات و علوم اجتماعی در خود گرد آورده تا شاید بتواند «بدهی جامعهشناسان» به «نویسندگان داستان» را تا حدودی پرداخت کند. نویسندگان مقالات این کتاب با مقدمه و ویراستاری کوین مکنامارا، استاد ادبیات در دانشگاه هیوستو-کلیر لیک، در تلاشند تا نشان دهند چگونه «ادبیاتِ شهر خواننده را فرامیخواند تا الگوهایی را ببیند که شهر از درون آنها ساخته میشود، یا زندگی در شهر را تجربه کند و در مسیر فهمش گام بردارد.»(ص:٣٩)
ادبیات چه چیز را بیشتر از مابقی علوم دربارهی شهر میگوید؟ چگونه شهر با بلوارها، خیابانها، بناها، کافهها، موزهها و پارکهایش معماری تجربهی روانی شهروندان را برمیسازد؟ تفاوت بین شهرهای مستعمره شده و آزاد در چیست؟ چگونه تخیل ادبی به ناپیدای شهر و ذهن ساکنانش نقب میزند؟ و نویسندگان تبعیدی چگونه تصاویر سرزمین مادری را بر قامت دیاسپوراهای خود میتنند؟ اینها و سوالاتی از این قبیل، در کتابِ شهر در ادبیات طرح میشوند تا سویههای از توانایی ادبیات در تبیین شهر و روابط پیچیده در آن را به واکاوی بگذارند.
کوین مکنامارا در مقدمهی کتاب مینویسد: «یکی از کارهایی که ادبیاتِ شهر میتواند به بهترین شکل انجام دهد بررسی کنش و واکنشی است که میان محیطهای شهری و رفتار انسانی در جریان است» (ص:٣٨) از همینرو، تحلیل شهر در ادبیات تنها به بررسی تمهیدات ادبی محدود نمیماند بلکه در سطح و گسترهای افزونتر و با چهارچوبهای نظری علوم اجتماعی، لایههایی از شهر که احتمالاً از دید ساکنان مخفی مانده را عیان میکند.
یکی از مشخصههای کتاب، بررسی شهر به عنوان موجودی زنده و پویاست. در واقع شهر در ادبیات نه تنها مکانی برای زیست و برهمکنشی اجتماعیست، بلکه همچون «شخصیت» داستانی نقشهای متمایزی را به خود میگیرد. ریشهی این تحول بنیانی را شاید بتوان به ادبیات قرن نوزدهم و ظهور شهر «به مثابه سامانی متفاوت برای سکونت که به شیوهای کاملاً متفاوت از زندگی دلالت دارد» برگرداند.
در ادبیات قرن نوزدهم و با ظهور نویسندگان طراز اولی چون بالزاک، چارلز دیکنز و داستایفسکی، تلقی جدیدی از ادبیاتِ شهری بوجود آمد. این تلقی، شهر را از مکان جغرافیایی منفعل به عنصر پویایی بدل میکند که همواره در حیات درونی شخصیتهای داستان بازتاب دارد. به عبارتی دیگر، توصیف فضایی شهری در برهمکنش اجتماعی آن نمادی از حیات درونی شخصیتهای داستان میشود، و شخصیتها نیز همچون «فیزیولوژی شهر» نشانی از محدودیتها، کاستیها و روابط پنهان درون آن. حاصل همین تلقیست که شهر از پس زمینهی صرفاً جغرافی خارج میشود و بر افکار و افعال شخیصتهای داستان تاثیر میگذارد. از منظری دیگر شاید بتوان این تلقی را ادغام دو سویهی «فضای شهر» در «منظرهی روحی» شخصیتهای داستان برشمرد. دیوید هاروی، جغرافیدان و جامعهشناس، با اتکا بر این رویکرد، در توصیف رمانهای بالزاک مینویسد: «آثار بالزاک کمک میکنند شهر ملموس و قابل فهم شود.»