از فرو ريختن بودا تا قرآن سوزي در آمريکا
جاماسب محمدي بختياري
وقتي که سراسر افغانستان به تصرف طالبان درآمد وسايه ي شوم طالبانيسم بر سرزمين درهها سيطره افکند، آنها در يازدهم مارس 2001به بهانه مبارزه بابت پرستي مجسمه سنگي بودا را در دل کوههاي باميان هدف قرار دادند.تمام توجهات جهاني به سمت آن جلب شدوجهان به تکاپو افتاد تا از اين اقدام جلوگيري شود. وقتي مجسمه درحال فروريختن بود تقريبا اکثر رسانههاي مهم خبري جهان لحظههاي فرو ريختن آن را توام با نگراني منعکس ميکردند اين در حالي بود که در همان سالها هر پنج دقيقه يک نفردر افغانستان بر اثر جنگهاي خانمانسوز به علت جنگ،بيماري،ويا گرسنگي جان ميدادند.اما توجه جهاني به سمت مجسمه بودا بود چرا که اولا اثرهنري گذشته تعدادي از انسانها بود و ثانيا به اعتقاد بيش از يک ميليارد بودايي سراسرجهان اهانت شد.اين اقدام غير انساني باعث رنجش وآزردگي خاطر آنها شد .در همه اين گزاره هايک چيز مشترک بود وآن انسان وانسانيت. حال با ذکر اين مقدمه به بررسي اقدام حتاکانه گروهي افراطي به مناسبت حادثه 11سپتامبر ميپردازيم: اقدام جنون آميز کشيش آمريکايي(تري جونز)اهل ايالت فلوريدا در فراخوان براي آتش زدن قران کريم به مناسبت حادثه 11سپتامبرباعث رنجش خاطر يک ميلياردونيم مسلمان سراسر جهان گرديدوموجي از خشم ومحکوميت رسمي وغير رسمي رادرپي داشت، گرچه مقامات آمريکايي اين حرکت رادرابتدامحکوم وخواستارانصراف آنها از اين عمل شدنداما هيچ اقدام عملي در اين راستاصورت نگرفت وبه رغم انصراف کشيش عدهاي به فراخوان اوپاسخ دادند. بي توجهي عملي به اين اقدام وعدم جلوگيري ازآن به بهانه پاسداشت آزادي واحترام به بنيانهاي آزادي عينا ضدآزادي است چرا که مطابق همان مباني ليبراليسم، آزادي افراد تا جايي حرمت دارد که به آزادي ديگران لطمه نزند وحرمت واعتقاد افراد پاس داشته شود. امروزه دين اسلام به عنوان يکي از اديان بزرگ جهان هم به لحاظ استحکام وعمق انديشه وهم به لحاظ وسعت جمعيت پيرو، داراي يک ونيم ميليارد طرفدار ميباشد که بي حرمتي به کتاب مقدس آنها بي حرمتي به اعتقادات انسانهاست.اقدام جامعه آمريکايي در اين عمل حتاکانه نشانه عمق نفوذ صهيونيسم نه تنها در نهادهاي رسمي و سيستم سياسي آمريکا، بلکه نشان دهنده عمق نفوذ آنها در بدنه اجتماعي است که ازحمايت رسانهاي و تبليغاتي رسمي و غير رسمي غرب برخوردار است . دستگاههاي تبليغاتي غرب ابتدا با دامن زدن به پديده اسلام هراسي و جلوگيري از نفوذ و گسترش اسلام در جامعه جهاني و ناکامي در پيشبرد اين پروژه به اسلام ستيزي روي آوردند .چرا که نميتوان هيچ توجيهي براي عدم اقدام عملي حکومت ايالات متحده در اين راستا يافت . اقدام سانتي مانتاليستي و احساسي دولت آمريکا در عبور از کنار اين اقدام نشان از نوعي سطحي نگري سياسي و غلطيدن در مسير ارتجاع ميباشد . جامعه سياسي و رسانهاي غرب به بهانه مبارزه با تروريسم و خشونت امروز کليت اسلام را هدف قرار داد، در حالي که آنها حادثه 11 سپتامبر را به گروه القاعده به رهبري اسامه بن لادن نسبت دادند، که قرائتي خشن و بيرحمانه از اسلام را نمايندگي ميکند . نگارنده صرف نظر از صحت وسقم قضيه و قضاوت در اين مورد از زواياي ديگري مطلب را پي ميگيرد . قرائت بن لادنيسم وطالبانيسم از اسلام يک برداشت از اسلام است و آن خشونت جاهليت عربي است که در قرائتي غير منصفانه از اسلام تحت عنوان «جهاد» کاناليزه و عملياتي ميشود نه همه اسلام. در نظامهاي کاپيتاليستي و سرمايه داري اين تودههاي مردم عادي نيستند که تصميم ميگيرند و عمل ميکنند، بلکه نوعي ديکتاتوري پيچيده و مدرن حاکم است تحت عنوان ديکتاتوري سرمايه و رسانه که به افراد بصورت انتزاعي اجازه تفکر و ورود به مسائل را نميدهند، ذهنيات زير سيطره رسانهاي و بمباران تبليغاتي جريانهاي وابسته به سرمايه سالاران است که جامعه را تحت کنترل خود دارند . مسئولين سياسي، نظريه پردازان و آکادميسينهاي جامعه آمريکايي به خوبي واقفند که اسلام يک صداي واحد نيست، بلکه صداهاي متفاوت با مشربهاي گوناگون و نحلههاي فکري مختلف،که چنان از درون با هم در ستيزند که گاه هر يک به نفي ديگري ميانجامد. هيچ قرائت و گروهي نميتواند کليت آن را نمايندگي کند . متن مقدس محور مشترک تمام اين قرائتها و مشربهاست. حادثه 11 سپتامبر في نفسه امر مذمومي بود . اولين کسانيکه اين فاجعه را محکوم کردند خود مسلمانان بودند زيرا که پيام و گوهر دين مبين اسلام، نفي خشونت و ايجاد برابري و عدالت است، حتي شان نزول قرآن کريم نيز مبارزه با جنگ و خونريزي مبتني بر جاهليت عربي است. سکوت و يا بي تفاوتي محافل و مجامع جهاني نه تنها به فروکش کردن تنشها و روند برقراري آرامش و صلح در جامعه بين المللي کمکي نميکند بلکه خشم تودههاي مسلمان را شعله ور تر ميکند. اگر دو رخداد ذکر شده را در کنار هم بگذاريم و بين وسعت دامنه حتاکان،مقايسهاي تطبيقي شود به خوبي ميتوان دريافت که اين حادثه کاملا با جهت گيري خاص سياسي بوده است. گرچه مقايسه اين دو با هم تفاوت ماهوي و فرسنگها فاصله دارند، مجسمه بودا توسط کساني فرو ريخت که قرائتي خشن از اسلام را نمايندگي ميکنند .بودا در جامعهاي فرو ريخت که مسيرهاي اوليه توسعه را نپيمودند و در موج اول زندگي بشر زيست ميکنند .اما حتاکان به قرآن مقدس کدام قرائت از دين مسيح را نمايندگي ميکنند؟در جامعهاي که از بالاترين سطح توسعه برخوردار است و مدعي پرچم داري تمدن بشري است چرا؟اگر در حادثه 11سپتامبر انسانهاي بي گناهي کشته شدند نفس اين عمل چه تفاوتي با کشتن انسانها در افغانستان و ساير نقاط جهان دارد اگر در 11 مارس به اعتقادات بسياري از انسانها اهانت شده است آن انسانها چه تفاوتي با مسلمانان دارند؟ اين پرسشها و دهها پرسش ديگر مسائلي است که هر انسان منصف و بي طرفي را به تامل وا ميدارد.