آشوب اجارهای چرا به این فرجام رسید
آشوب پاییز که با شهرههای اجارهای اداره میشد، در چالش رهبری به سرانجام مضحکی رسید. «جوان» این پرسش را مطرح کرده است که چرا رهبری این آشوب از سوی هیچیک از سیاستمداران و اساتید علوم انسانی که منتقد یا مخالف نظام هستند، پذیرفته نشد
چرا اپوزیسیون در یافتن یک رهبر برای خود ناتوان است؟ این پرسش را با جسارت به بخشنخبگانی و دانشگاهی به شکل دیگری میپرسیم: «چرا هیچ یک از نخبگان دانشگاهی و اساتید مبرز و اندیشمند علوم انسانی این مهم را برعهده نمیگیرد؟» اپوزیسیون بهویژه در هفتههای اخیر آشکارا نشان داده است که چالش رهبر دارد، رهبری که همه به او وکالت بدهند. ادعا هم این است که یک ملت پشت سر این رهبر قرار میگیرد. اما گویا کسی جز همین شهرههای اجارهای داوطلب رهبری نشده است. این یک پرسش راهبردی است که چرا از جامعه علمی و نخبگانی ما کسی آن بار سنگین رهبری را با انبوهی از ایدهها و سناریوها و برنامهها و نظریههایی که برای اداره یک ملک و مملکت در سر دارند و گاهی آن را بروز میدهند، برعهده نگرفت؟! چرا جامعه نخبگانی و دانشگاهی ما این آشوب پاییزی را جدی نگرفت یا برای رهبری آن متحد و هماهنگ نشد؟! چه کاستی یا ضعفی در آن میدیدند که به آن وارد نشدند؟! چرا وقتی از طرف منتقدان با این طعنه روبهرو شدند که اساتید متخصص علومانسانی هم چشمبهراه استوریهایی که «دیگران» برای علی کریمی میگذارند، نشستهاند، به تریج قبای سیاستمداران دانشگاهی ما برنخورد و خود شخصاً اعلام رهبری نکردند؟! چرا سیاستمداران اصلاحطلب بیشتر به سکوت معنادار یا در نهایت به ارائه ایده «براندازی نه ممکن است، نه مطلوب» رسیدند و قهرمانانه وارد میدان هدایت این آشوب نشدند؟ اگر آن را چیز باارزشی ندیدند و آن را «مطلوب» ارزیابی نکردند، چرا محکم و قاطعانه آن را تکذیب و تقبیح نکردند و بلکه در «وسط» بازی را ادامه دادند؟! آیا میتوان گفت ضعف ایدئولوژی که برای هر جنبشی لازم است، منجر به فقدان رهبر شده است، یعنی تا ایدئولوژی نباشد، معلوم است که رهبری هم نخواهد بود، زیرا رهبر بدون ایده معنا نمیدهد؟! آیا این آشوب پاییزی فقط ایدئولوژی نداشت یا راهبرد و استراتژی هم نداشت؟ پس این هیاهو و آن سکوت معنادار سیاستمداران برای چه بود؟
مروری بر رهبرگزینی براندازان بیفایده نیست. اپوزیسیون گاهی برای رهبری خود به «حامد اسماعیلیون» میرسد. هویت و مزیت او آن است که خانوادهاش را در حادثه هواپیمای اوکراینی از دست داده است. اما او حتی وقتی در برابر مهمترین پرسش زندگیاش قرار میگیرد، حرفی برای گفتن ندارد. مجری اینترنشنال از او درباره رفتن به ایران (و هدایت جنبش) میپرسد. او سردرگم است، با آنکه این سؤال از پیش طراحیشده بوده و او میتوانسته ساعاتی با کسانی که از آنها دستمزد میگیرد درباره آن مشورت کند. ولی منفعلانه و بیمایه میگوید: «دیوانه نیستم که به ایران بروم» و البته پاسخ دیگری هم دارد: «شاید از میدان آزادی تا انقلاب فریاد بکشم»! یعنی چیزی بیشتر از اداهای لمپنپسند به ذهنش نمیرسد! او حتی نمیداند که هواپیما از خارج کشور او را به فرودگاه مهرآباد نمیآورد که بخواهد از آزادی تا انقلاب فریاد بکشد و هواپیماهای بینالمللی در فرودگاه امام مینشینند و او باید سی، چهل کیلومتر فریاد بزند!
اپوزیسیون گاهی شورای رهبری تشکیل میدهد و به همه آنان یک متن مشترک میسپارد تا منتشر کنند. هرچند اینان بارها نشان دادهاند در وقت تقسیم سهمها مثل دشمن به جان هم میافتند، اما این مانع نمیشود که شانس شورایی را امتحان نکنند. افشاگری سالومه، مجری من وتو از کاسبی مسیح علینژاد با ویدئوهایی که از مادران قربانیان آشوب میگیرد و «کثافت» خواندن او، یا اشاره به «سهمخواهی» در استوریهای جدید علی کریمی و افشاگری رعنا رحیمپور علیه تجزیهطلبی اینترنشنال، همگی مؤید آن است که کار شورای رهبری از همین حالا در کثافت و تجزیه و سهمخواهی فرورفته است، با این حال گاهی عکسهایی از شورای رهبری با استوریهای مشترک منتشر میشود، شورایی از شهرههای بندباز سالهای اخیر: مسیح علینژاد، گلشیفته فراهانی، نازنین بنیادی، حمید فرخنژاد، علی کریمی و شاه شاهان رضا پهلوی! این شورای رهبری یک ایراد کلی دارد که برخی از این اعضا با چند صد دلار یا یورو، برای مدتی آرام میشوند و قید ادامه مبارزه سخت و نفسگیر را میزنند!
اپوزیسیون وقتی معایب شورایی را میبیند احتمال قرارگرفتن انبوه خلق پشت سر شاه شاهان را هم به آزمایش میگذارد. اما فقط به فاصله چند روز متوجه میشود که این مضحکترین بخش سناریوی اجرایی آنهاست. هیچ شخصیت سیاسی به او وکالت نمیدهد. فقط آنهایی که اجارهای هستند و پول میگیرند و استوری میگذارند، وکالت میدهند. این رسوایی البته موجب نمیشود که اپوزیسیون از راه بهدر شود. آنها باید هرطور شده بودجه تعیینی سیا و موساد را تحویل بگیرند و خرج کنند.
حالا اپوزیسیون که با نقشهای کامل و از همه دروازهها به میدان آمد و دری را باقی نگذاشت جز آنکه بر آن کوبیده باشد، در بخشهای آخرین و نفسهای بازپسین آشوب، کمی کمدی و دلقکوار عمل میکند. البته آنها هیچ وقت کاملاً رئالیست و واقعگرا نبودهاند، زیرا با دروغ و فالس و جعل نمیتوان رئالیست بود. همیشه مایههای طنز و مسخرگی را با خود داشتهاند. کشیدن شخصی مثل رضا پهلوی از بستر گرم و نرم پولهای شاهبرده، به میدان کارزار، حقیقتاً یک کمدی به تماممعنا بود، هرچند بخشهایی از اپوزیسیون خارجنشین را هم گریاند و برای آنها واقعاً تراژیک و اسفبار از آب درآمد. شاید اینها همه بهخاطر مسئله مهم سهمخواهی بوده باشد.
بحران رهبری ضدانقلاب البته از آغاز هم وجود داشت، حتی از آغاز انقلاب. در همان آغاز هم رهبران ضدانقلاب همگی از زیر بته به عمل آمده بودند. آدمهای حسابی هیچگاه خود را در دسته ضدانقلاب تعریف نکردند. بسیاری از مخالفان انقلاب یا منتقدان انقلاب از همان آغاز شأن خود را حفظ کردند تا در زمره «ضدانقلاب» معرفی نشوند. اما این آشوب اخیر که تلاش شد از آن با نام «انقلاب» یاد شود، از ابتدا نه ایدئولوژی داشت، نه رهبر، نه پایگاه داخلی. فقط تا بشماری سازمان جاسوسی خارجی پشت آن بود. در بحث نداشتن رهبر و ایدئولوژی، میان دوست و دشمن، اتفاقنظر است، اما برخی نارضایتی مردم از اقتصاد یا روحیات متفاوت جوانان را نسبت به جوانان دهههای گذشته، بهعنوان پایگاهی برای این آشوب تصور میکردند که همراهنشدن مردم با آن و بیدارشدن بخشهایی از مردم در مسیر این چندماهه نشان داد این تصور غلط بوده است.
مردمان ناراضی، از تمامیت ارضی کشور و انسجام کشور خود که ناراضی نیستند، از دین خود یا از قهرمانان ملی خود که ناراضی نیستند، به دشمن و امریکایی و اسرائیلی و انگلیسی هم دلدادگی ندارند و همیشه نشان دادهاند نوعی بیزاری قلبی از این نامبردگان در مردم بوده و هست. نارضایتی مردم از تورم و اقتصاد نابسامان و مدیریتهای رانتی و ناکارآمد است. این چیزی نیست که مردم را ترغیب به براندازی و تجزیهطلبی و دینگریزی کند. اشتباه محاسباتی دشمن یعنی همین. نقشه خوب فقط یک کاغذ است. نقشهخوان باید بتواند محاسبه هم بکند وگرنه اگر گمان کند خطوط و علامتهای روی نقشه بدون محاسبه درست، او را به مقصد میرساند، نتیجه همین میشود که شد: ورود رضا پهلوی با مجموع سیصدو اندی هزار وکالت داده شده از طرف مجموع شهرههای اجارهای و روباتها روی هم!
حجاریان چه گفت؟
سعید حجاریان از جمله کسانی بود که در موضوع آشوب اخیر واکنشی مأیوسانه داشته است. البته قبل از او سید محمد خاتمی نیز در بیانیهای محتاطانه یادآور شده بود که «براندازی نه ممکن است و نه مطلوب»، اما حجاریان در یادداشت اخیر خود به صراحت از امکان شکست هرگونه حرکت انقلابی در شرایط کنونی ایران میگوید. او به نوعی از ضرورت وفاداری به زمین سیاست و پرهیز از خشونتگرایی میگوید و اینکه نباید برای تغییر صرفاً به سمت حرکتهای انقلابی رفت. حجاریان در سایت مشقنو در مطلبی با عنوان «ذهنهای برنامهریزیشده» ضمن رد تحلیل جنبشهای اجتماعی به صورت الگوریتمی تأکید میکند که برای تحلیل مسائل اجتماعی از جمله جنبشهای اجتماعی که در قالب علوم انسانی شناخته میشوند نمیتوان آن را به صورت آزمایشگاهی و یک قانون ثابت بررسی کرد.
حجاریان معتقد است عوامل بروز یا پیشگیری هر جنبش یا انقلابی متناسب با شرایط خاص آن جامعه است و امکان تعمیم آن به سایر جوامع نمیتواند نتایج مشابهی داشته باشد و هیچ دو واقعهای کاملاً شبیه به یکدیگر نیستند. وی از بهار عربی به عنوان یک نمونه ذکر کرده که در آن چندین کشور دستخوش تحولات انقلابی شدند، اما سرنوشت کشورها کاملاً متفاوت از یکدیگر شد.
حجاریان با این مقدمه به سراغ ایران و اعتراض اخیر میرود و مینویسد: «عدهای با تطبیق انقلاب اسلامی با وقایع جاری تلاش دارند این گزاره را ثابت کنند که راه ایجاد تغییر از همان مسیر خواهد گذشت، حال آن که باید توجه داشت تاریخ مملو از تجارب شکستخورده است؛ تجاربی که با تکیه بر اینهمانیها به وجود آمدهاند. ما بیشتر از آن که از انقلابات موفق درس بگیریم باید از جنبشهای ناموفق بیاموزیم.
وی در آبان ماه نیز در تحلیل اعتراضات اخیر از وفاداری به زمین سیاست سخن گفت و نوشت: «طبیعتاً میتوان با این تغییر مسیر، همدلی عاطفی- انسانی حقجویانه داشت، اما نباید از یاد برد که همواره باید به زمین سیاست وفادار ماند، زیرا عرصه سیاست بهویژه سیاست نرمال است که در بلندمدت سایر عرصهها را از خود متأثر و فرآیندهای اجتماعی را بازگشتناپذیر میکند.»
اینکه چرا حجاریان شرایط کنونی را برای هرگونه اقدام براندازانه مناسب نمیداند و سعی میکند آن را امری دست نیافتنی معرفی کند، در یادداشت چند ماه قبل او در انصافنیوز تبیین شده است. او در این یادداشت تصریح میکند: «مطالبهای از جنس تغییر رژیم سیاسی عموماً مطالبهای سخت و چندعاملی است به ویژه آن که تا امروز هم توان و هم اراده سرکوب وجود داشته است و علاوه بر آن نشانهای از شکاف در بالاییها به چشم نمیخورد.» بهزعم حجاریان «نظام سیاسی کشور بهرغم بحران ناکارآمدی و بحران مشروعیت میتواند در میانمدت، موجودیتش را حفظ کند.»وی از اصلاحطلبان میخواهد چنین شرایطی را درک کنند.
نبوی چه گفت؟
بهزاد نبوی نیز موضعی شفاف درباره آشوب گرفت که حکایت از ناامیدی کلی اصلاحطلبان از این حرکت آنهم به رهبری کسانی مانند نازنین و گلشیفته و کریمی و فرخنژاد است. نبوی در گفتگو با روزنامه هممیهن میگوید: «ما میخواهیم نظام را در چارچوب نظام، اصلاح کنیم نمیخواهیم دینامیت زیر ساختمان نظام بگذاریم، بلکه میخواهیم همین بنا را اصلاح و ایراداتش را برطرف کنیم».
سرانجام چه خواهد شد
به نظر میرسد راهبرد اصلی اصلاحطلبان، حضور نرم در قدرت و تغییر بدون خشونت است فلذا هیچ همراهی و پذیرشی برای رفتارهای هدایتشده از بیرون که پشت آن سعودی، انگلیس و اسرائیل باشد، ندارند، اما سکوت یا دلسوزی یا جانبداری ضمنی از طرف برخی اشخاص خاص خود مثل سخنگوهایشان را نیز دریغ نمیکنند و آن را در راستای همان بازکردن راه ورود به قدرت و امتیازگیری میدانند.
بههر حال آشوب اخیر بهرغم داشتن نقشه حسابشده از نوعی سادگی و سطحیبودن مزمن نیز رنج میبرد و نداشتن رهبر و ایدئولوژی به این وضعیت دامن میزد.
گاهی مردمی که گام در مسیر دشواری گذاشتهاند با رخدادهای سخت روزگار آزمایش و آبدیده میشوند. این ملت بعد از آشوب پاییزی دیگر آن ملت سابق نیست. حالا دیگر باورهایش به «توانخودی» بیشتر و نقشه بیگانه برایش روتر شده است.
منبع: روزنامه جوان