«در مسیر زاینده‌رود» برخلاف مسیر زاینده‌رود!

همان یک بازیگر بومی که مخاطب می توانست با او ارتباط برقرار کنن در ابتدای سریال حذف می شود.

کد خبر : 119798

اگر سری به رسانه ها بزنید بعید است روزانه یک خبر از انتقاد و گلایه ی مردم یا مسئولان اصفهان از سریال «در مسیر زاینده رود» به کارگردانی حسن فتحی نبینید. وقتی این حجم از انتقادات وارد و اصولی به یک کار آن هم از جانب نه فقط یک قشرخاص، بلکه عموم افراد وارد می شود مسلماً این نکته که این سریال خیلی بیشتر از آن نکاتی که به چشم مخاطب عام آن آمده، نکته منفی دارد که مخاطب بومی نمی تواند به راحتی از کنار آنها بگذرد، بیش از پیش روشن می شود. وقتی این کار را با کارهای قبلی و درخشانی که از کارگردان این سریال دیده ایم مقایسه می کنیم، اصلا شباهتی احساس نمی شود. ساختار و شخصیت پردازی فیلم بسیار ضعیف است. شتابزدگی به وفور در آن دیده می شود. چه شده است که کارگردان «شب دهم» که اتفاقاً آن هم سریالی مناسبتی بود به اینجا رسیده است؟ اصلاً آیا اگر این فیلم در شهری بغیر از اصفهان ساخته می شد مشکلی پیش می آمد؟ از اصفهان، فضای فرهنگی و هنری آن، آداب و رسومش و سایر امتیازاتی که این شهر و مردمش دارد چقدر در سریال استفاده شده است؟ همه ی آنها فقط و فقط خلاصه شده در لهجه آن؛ هم با این وضع! حتی استفاده از لوکشین های خارجی و نمادهای شهری و معماری شهر اصفهان هم محدود به چند بار عبور بازیگران از کنار پل خواجو شده است. آن هم از هر کجای شهر! بحث بحث شهر خاصی نیست، بحث بر سر این است که وقتی می توان نکات مثبت یک قومیت را در بهترین زمان پخش برای این مخاطبی که شاید در هیچوقت از سال فراهم نشود ارائه دهیم و مایه نزدیکی دلها شویم، بزرگنمایی یک سری رفتارهای زشت و نسبت دادن آن به یک قوم چه هدفی دارد؟ ذهنیتی که برای مردم ساخته می شود را چگونه می شود پاک کرد؟ دلیل استفاده نکردن از بازیگران بومی هرچه که باشد، نکته جالب این است که حتی همان یک بازیگر بومی فیلم که مخاطبان بخاطر خاطرات خوشی که از او در نقش مجید سریال قصه های مجید دارند، می توانستند با او انس بگیرند و ارتباط برقرار کنند، در همان ابتدای سریال حذف می شود. لهجه سریال به طرز وحشتناکی بد است. بد از این جهت که نه تنها اشتباه است بلکه هر کدام از بازیگران به نحوی لهجه اصفهانی را ادا می کنند. یعنی در آن واحد چند نوع برداشت اشتباه و من در آوردی از یک لهجه که جزء شیرین ترین لهجه هاست می شنویم. استفاده از مشاور و متخصص لهجه (یکی از بازیگران فیلم) نه تنها توجیه خوبی برای فرار از نقدها نیست بلکه وظیفه کارگردان و سطح انتظار مخاطبان را دو چندان می کند. این جفای فتحی به لهجه اصفهانی و سایر لهجه ها مسبوق به سابقه است. در سریال روشن تر از خاموشی که به زندگی ملاصدرای شیرازی می پرداخت، علی رغم اینکه سریال دوبله شده بود ولی فتحی در مقام کارگردان با کج سلیقگی برای نقش همسر اصفهانی ملاصدار که کتایون ریاحی بازی آن را برعهده داشت، دوبلری انتخاب کرده بود که اصلاً لهجه اصفهانی را نمی شناخت. این را دیگر چگونه می شود توجیه کرد؟ کارگردانی مثل حاتمی کیا در فیلم آژانس شیشه ای به نحوی از بازیگر نقش عباس و همسرش در کنار رضا کیانیان بعنوان مشاور لهجه مشهدی، بازی می گیرد که هنوز که هنوز است باور غیرمشهدی بودن این دو بازیگر برای ما سخت است. همین کارگردان در فیلم ربان قرمز علی رغم حضور سه بازیگر با سه قومیت متفاوت، قید لهجه را می زند و انرژی خود را صرف پرداختن به دیگر اجزا فیلم می کند که شاید خیلی از مخاطبان اگر به آنها یادآوری نشود، متوجه بدون لهجه بودن بازیگران نشوند. پس شاید بهتر است امثال فتحی و کارگردانانی که میل و دغدغه پرداختن به فرهنگ دیگر قومیت ها را دارند از این تجارب ارزشمند استفاده کنند. سریال آخر عطاران برای ماه رمضان که با انتقادات زیادی همرا بود را به خاطر بیاورید. اگر شاهد این هستیم که تعداد سریالهای طنز تلویزیون در ماه رمضان کاهش پیدا کرده و امثال عطاران را دیگر کمتر از گذشته می بینیم، به دلیل عدم شناخت فرصتها و بسترهای مساعدیست که برایشان فراهم شد و به نادرست آنها را تباه کردند. صدا و سیما به دلیل مخاطب وسیعی که دارد می بایست دقت نظر بیشتری در این مسائل به خرج دهد تا بعد از این شاهد این گونه گاف های فرهنگی که شاید تا مدتها اثرات منفی آن از ذهن مخاطبان پاک نخواهد شد از آن نباشیم. رضا احسان پور

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: