نادران: مجریان توان مدیریت بحران را ندارند
مهمتر از اثرات تورمي اجراي اين قانون و آنچه برخي از اقتصاددانان را بيش از همه نگران ميكند، اين است كه مجريان اين قانون، سوابق اجرايي چنداني بهخصوص براي مديريت بحران ندارند.
در آستانه اجرایی شدن قانون هدفمند کردن یارانه ها، برخی هشدارها و نگرانی ها برای پیامدهای این قانون همچنان ادامه دارد. به گزارش سرویس اقتصادی «فردا» الیاس نادران از جمله کارشناسان اقتصادی و نمایندگان مجلس است که نسبت به توان اجرایی دولت برای اجرای صحیح قانون مذکور هشدار می دهد و نگران است. نادران موافق اصل هدفمندكردن يارانهها است، اما به شيوه در پيش گرفته فعلي، انتقاد دارد. او معتقد است كه شيوه ناكارآمد فعلي، با نگاه سادهانگارانهاي كه به مسائل اقتصادي دارد، ممكن است اجراي اين طرح را براي سالها به محاق ببرد. گفتگوی هفته نامه پنجره با نادران در ادامه می آید.
انتقاد و هشدار اصلي ما همان است كه پيش از اين هم مجلس روي آن تأكيد داشت. اين نكته كه دولت سعي كند در زمينه استفاده از ابزارها و سياستهاي قيمتي، در گامهاي اوليه حتما قدمهاي كوتاه، مطمئن و كاملا حساب شده بردارد؛به نحوي كه براي جامعه قابلتحمل بوده و سرجمع، واكنشهاي اجتماعي به آن، مثبت باشد. يعني بايد پيامدهاي اجتماعي، مالي و اقتصادي هر اقدامي را كه ميخواهد انجام دهد، محاسبه كند. چون بهرغم مثبت بودن اصل اين كار و با در نظر گرفتن اجماعي كه ميان مسئولين و كارشناسان براي هدفمند كردن يارانهها بهوجود آمده، اگر خداي نكرده اينبار دولت عقبنشيني كند، امكان اجراي آن براي سالهاي متمادي از حكومت گرفته خواهد شد و ممكن است سرنوشتي كه براي يكسانسازي نرخ ارز پيش آمد، يكبار ديگر تكرار شود. اين شبيهسازي با اتفاقي كه در مقطع يكسانسازي نرخ ارز افتاد، به لحاظ افزايش نرخ تورم است يا بينتيجه ماندن طرح؟ يكسانسازي نرخ ارز در زمان رياستجمهوري آقاي هاشمي، بهصورت سياست يكباره و ناگهاني، ذيل عنوان تعديل اقتصادي انجام شد، اما چون شرايط آن روز كشور براي افزايش يكباره قيمت ارز، مساعد نبود، چنان بلايي سر اقتصاد كشور آورد كه مجريان طرح بهناچار رسما اعلام كردند كه با كنار گذاشتن سياست تعديل اقتصادي، از اين پس تثبيت اقتصادي را دنبال ميكنند. تورم 35 تا 50 درصدي كه اجراي ناگهاني اين سياست به اقتصاد كشور وارد كرد و روند افزايش ساعت به ساعت قيمت برخي كالاهاي بادوام، خصوصا مسكن، موجب عقبنشيني دولت شد و سالها طول كشيد تا دولت بعدي توانست با تغيير تدريجي نرخ ارزها و نزديك كردن قيمت ارزهاي دولتي و نرخ بازار آزاد در سال 1379، همان هدف را اما اينبار بدون تنش اجتماعي پياده كند. امروز هم اگر قانون هدفمند كردن يارانهها با گامهاي مطمئن، مطالعه شده و همهجانبه، همراه نباشد، با توجه به شناختي كه ما از دولت داريم، بيم عقبنشيني دولت وجود دارد. اگر اين اتفاق بيفتد، باعث خواهد شد كه واكنش اجتماعي را به عقب اندازد و كار با خسارت تأخير انجام شود، آن هم كاري كه ميتواند بهخوبي و با مديريت انجام شود. اما اين دولت ايستادگي خوبي براي اجراي آنچه ميخواهد، دارد. تجربه دولت در زمينه مقاومتهايي كه دو سِال پيش در مقابل اجرايي شدن ماليات بر ارزش افزوده صورت گرفت و عقبنشينيهايي كه در همين چند ماه پيش در مسئله ماليات بازاريها شاهد آن بوديم، خلاف اين را ثابت ميكند. ببينيد متأسفانه دولت اصرار دارد، نقدي كردن يارانهها را نه بهصورت تدريجي، بلكه بهصورت همهجانبه و مشمول همه كالاها انجام دهد. اعلام هم كرده است كه اين قانون از آرد تا برق و آب و بنزين و گاز همه را به يكباره مشمول خواهد كرد. فقط در مورد همين آرد در نظر بگيريد كه قرار است قيمت 75 ريالي فعلي آن به يكباره به 3 هزار و 500 ريال برسد. پس طبيعي است كه با افزايش فوقالعادهاي در قيمتها مواجه خواهيم بود و ديگر امكان اعمال قيمت تعزيراتي از سوي دولت وجود نخواهد داشت. از آن به بعد نانواييها به هر قيمتي كه بخواهند نان را به مردم ميفروشند. استناد به وضع فعلي نانواييها و حضور آزادپزها با قيمت مناسب هم نادرست است، چراكه اولا در حال حاضر حجم آرد يارانهاي نسبت به غيريارانهاي بسيار بيشتر و قيمت آن با توجه به قيمت اجارهبهاي بنا و مزد كارگر تقريبا صفر است. ضمن آنكه در وضعيت فعلي مبادله آرد ميان يارانهايها و آزادپزها انجام ميشود و بسياري از آزادپزها آرد خود را از يارانهايها ميگيرند كه ميتوانند با اين قيمت، نان به دست مردم برسانند و وضعيت قيمت را به گونهاي حفظ كنند كه تفاوت قيمتي زيادي ديده نشود، هر چند همين الان نيز با پديده چند نرخي بودن نان مواجه هستيم. به همين دليل، اين كه بخواهيم وضعيت فعلي را با وضعيت پس از اجراي قانون، شبيه ببينيم، بسيار سادهانگارانه است. اما برخي معتقدند كه با محاسبات رياضي روي كاغذ و با در نظر گرفتن ميانگين وزني و قيمتي، ميتوان مدلي براي آنچه اتفاق خواهد افتاد، پيشبيني كرد كه اين كار از لحاظ تئوريك، شدني است.
عرض كردم كه؛ ساده انگارانه است. رييس بانك مركزي در ابتداي دوران آقاي هاشمي ميگفت ما الان يك ارز هفت توماني ميدهيم، يك ارز 20 توماني، يك ارز 60 توماني و در نهايت يكي هم 140 توماني. در اين وضعيت، قيمت ارز در بازار آزاد، مثلا 140 تومان است. بنابراين با توجه به ميانگين وزني هر ارز و ميزان آن در سبد ارزي كشور، اگر همه ارزها را 140 تومان بفروشيم، قيمت ارز تا 70 تومان تنزل خواهد كرد. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد، سادهانگارانه بودن اين محاسبات را تأييد كرد. بازار، پيچيدگيهاي خاص خود را دارد. بعدها در عمل اثبات شد كه اين بازاري كه ارز 140 توماني مصرف ميكند، به اين دليل است كه ارز بيشتري ندارد وگرنه حتما ارز بيشتري مصرف ميكرد. همان زمان، تحقيقي در اين خصوص صورت گرفت كه بهصورت ميداني در مورد تقاضاي ارز بازار، كار شده بود. در اين تحقيق فقط سه نفر از بازاريها، آنهم نه همه بازاريها، عنوان كرده بودند كه ما آمادگي اين را داريم كه در اول هفته 500 ميليون دلار از بانك مركزي بگيريم و در پايان هفته معادل ريالي آن را به او تحويل دهيم و اين چرخه را در طول هفته تكرار كنيم. حالا شما حساب كنيد كه تقاضاي فقط همين سه نفر در طول سال چقدر ميشود. يعني اصلا اينگونه نبود كه تقاضا در بازار وجود نداشته باشد و البته اين تقاضاي فوقالعاده در محاسبات نيامده بود. آن سادهانگاري، امروز هم وجود دارد. امروز هم اين تلقي وجود دارد كه ما يك آرد 200 توماني داريم و يك آرد 400 توماني و اگر قيمتها را آزاد كنيم به 300 تومان خواهد رسيد. يعني اصلا نگاه جامعي به مسئله وجود ندارند. حالا شما اين را بگذاريد كنار اين كه قرار است نفت كوره و برق و آب هم گران شود. تازه اين فقط اثر مستقيم افزايش قيمت است. بله. ما آثار القايي افزايش قيمتهاي ساير نهادههاي توليد را كه متأثر از افزايش قيمت حاملهاي انرژي است، خواهيم داشت كه در حلقه دستمزد، اجارهبها و ساير حواشي، كار خودش را نشان خواهد داد و در نهايت به حلقه نهادهها اضافه خواهد شد. يعني يك همافزايي در افزايش قيمتها بهوجود خواهد آمد كه بسيار فراتر از افزايش مستقيم قيمت آرد خواهد بود. پس حق بدهيد كه دوستان ما نگران اين باشند كه كار، بايد اقتضايي و مرحلهاي و بهصورت كالا به كالا همراه با گامهاي كوتاه انجام شود. اين محاسبات حسابداري كه ما 100 هزار ميليارد تومان منابع آزاد ميكنيم و بعد آن را بين مردم توزيع ميكنيم، بنابراين اثرات تورمي كه نخواهد داشت هيچ، اثرات مثبت توزيعي نيز به همراه دارد، يك اشتباه بزرگ و از روي غفلت است. اصولا يك نگاه ايستا و نقطه به نقطه است به اقتصاد که فقط به درد روي كاغذ و پاي تخته ميخورد. چراكه جامعه، ايستا و نقطه به نقطه نخواهد بود و لحظه به لحظه همه كنشگران، چه توليدكننده، چه مصرف كننده و چه توزيعكننده، همگي نسبت به اقدام دولت واكنش نشان ميدهند. واكنشهايي كه بهصورت زنجيرهوار اثرات خود را خواهند گذاشت. اثراتي كه بهصورت چرخدندهاي ممكن است مسير و سرعت كار را عوض كند. چرخدندههايی كه برگشتپذير هم نيستند. شما يك نمونه بياوريد كه در اثر اقدامات دولت، قيمت كالايي كاهش پيدا كرده باشد؟ البته اتفاق افتاده كه رشد قيمت متوقف شود يا نرخ رشد آن كاهش يابد، اما هيچگاه خود قيمت كاهش نيافته است. اثر چرخدندهاي يعني همين. مسير افزايش قيمتها بدون بازگشت است. هنر مديران، كم كردن شيب يا نهايتا متوقف كردن آن است. پس چرا دولت اين همه اصرار دارد كه شيوه آزادسازي يكباره قيمتها را پيش بگيرد؟ البته دولت هم استدلال خود را دارد. در حال حاضر كسي با اصل طرح مخالف نيست. شما يك نفر را پيدا كنيد كه معتقد باشد وضع موجود، مطلوب است يا بهبود اين وضعيت ضرورت ندارد. وضع فعلي يارانهها مانع اصلي تحقق چشمانداز 20 ساله كشور و اصل 44 است. دولت هم مثل همه مسئولين ميخواهد به عدالت در توزيع برسد. در حال حاضر، وضع فعلي يارانهها دقيقا عكس عدالت است. هر كس برخوردارتر است، از يارانه بيشتري استفاده ميكند. آثار ديگري هم براي هدفمند كردن يارانهها متصور است. مثل افزايش بهرهوري، كاهش مصرف، ممانعت از قاچاق كالا، شفاف شدن بازار و برداشتن موانع بازار كار. اما معضل اصلي، فاصله زماني آغاز طرح تا ظهور اولين آثار مثبت آن است. ماهها يا شايد سالها طول ميكشد تا مزاياي طرح در اقتصاد كشور بروز يابد. مثلا بهرهوري كه يكشبه بالا نميرود. اما در عوض؛ زيانها، خسارتها و عوارض نقديكردن يارانهها فوري و فوقالعاده كوتاهمدت است. فوقالعاده كوتاهمدت، يعني از كوتاهمدت هم سريعتر. همان اصطلاح يكشبه. امشب دولت تصميم به افزايش قيمت ميگيرد؛ فردا صبح عوارض تورمي آن در بازار پيدا ميشود و مردم بهسرعت آن را لمس ميكنند. همين هم باعث شده كه دولتهاي پيشين، هيچكدام جرئت پرداختن به اين موضوع را نداشته باشند. فاصله بين بروز مزايا و امتيازات هدفمندكردن و عوارض اقتصادي، مالي و اجتماعي آن، فاصلهاي است كه دولتهاي پيشين اميد به اينكه بتوانند در اين فاصله جامعه را مديريت كنند، نداشتهاند. چون وقتي قيمت نان مثلا از 100 تومان برسد به 500 تومان، وقتي بنزين از 100 تومان برسد به 500 تومان و گازوئيل از 16 تومان به 400 تا 500 تومان برسد، ديگر مردم را نميتوان با حرف متقاعد كرد. دولت فعلي استدلال ميكند كه چون فاصله زماني بين آغاز تا بروز آثار مثبت، زياد است؛ بهتر است در اين مدت، پول كافي براي جبران آثار تورمي به مردم داده شود، وگرنه نميتوان پاسخگوي افكار عمومي جامعه بود. يعني اگر ميخواهد بنزين را گران کند، بايد آنقدر پول بدهد كه اين گراني، خودش را نشان ندهد كه البته توجيه خوبي نيست. اینكه فكر كنيم با عرضه پول در جامعه ميشود، مانع واكنش مردم شد. اگر فرض كنيم كه فقط با افزايش مستقيم قيمتها و نه با اثرات القايي آن، روبهرو هستيم، آيا آنچه قرار است دولت توزيع كند، كفاف اثرات افزايشي قيمتها را خواهد داد؟
این مسئله در دهكهای مختلف، متفاوت است. مطمئنا در دهك اول و دوم میتواند اثرات افزایشی قیمتها را جبران كند. اما در دهكهاي بالايي مصرف، جواب نميدهد. البته دهكهاي بالايي چندان نسبت به اين افزايش قيمتها، حساس نيست. اما براي كساني كه كمدرآمد هستند، تفاوت وجود دارد و يك عدم تعادل كوچك، آنها را با مشكل مواجه ميكند. به همينخاطر هم ما اصرار داشتيم كه بهجاي گسترده كردن دايره پرداختها، كمك بيشتري بهصورت متمركز به اقشار كمدرآمد داده شود. ضمن آنكه براي بقيه دهكها هم اگر اين قانون بهصورت گام به گام اجرا شود، قابلتحمل خواهد بود. مثلا اگر از ابتداي امسال دولت به حرف مجلس عمل ميكرد و توليد بنزين در داخل را سهميهبندي ميكرد و مازاد آن را به قيمت آزاد بهفروش ميرساند، بهتر از اين بود كه تصميم بگيرد، قيمت آن يكباره از 100 تومان به 400 يا 500 تومان برسد كه معلوم نيست چه واكنشی از سوی مردم در پي داشته باشد. عمده ترين نگراني كه امروزه در اجراي قانون هدفمندكردن يارانهها و تبعات آن وجود دارد، چيست؟ مهمتر از اثرات تورمي اجراي اين قانون و آنچه برخي از اقتصاددانان را بيش از همه نگران ميكند، اين است كه مجريان اين قانون، سوابق اجرايي چنداني بهخصوص براي مديريت بحران ندارند. بنابراين در اينكه آنها بتوانند در شرايط بحراني، كشور را اداره كنند، ترديد وجود دارد. نمونه آن را در بحث واردات گوشت ديديم. هنگاميكه با بحران مواجه شدند، با دستپاچگي اجازه ورود دامهاي زنده را از نقاط آلوده صادر کردند و به همین دلیل، دامهاي داخلي هم آلوده شدند كه سرجمع با آلوده كردن دامهاي داخلي، عرضه گوشت از آنچه بود هم كمتر شد. بنابراین هنوز هم نتوانستهاند بازار گوشت را مديريت كنند. در مورد مديريت كالاهايي مانند گندم و شكر و برنج و روغن هم كه ديگر توضيحي لازم نيست. همين امروز 2 ميليون تن گندم كپك زده در انبارها وجود دارد كه به درد خوراك دام هم نميخورد، چون در يك مقطع زماني با دستپاچگي، واردات بيش از حد انجام شده است. بنابراين اينکه در كوتاهمدت و بهخصوص بلافاصله پس از كليد خوردن اجرا بتوانند بحران پيشرو را اداره كنند، محل ترديد است. در مديريت مياني اگر نگاهي حاكم باشد كه تا امروز بوده، بازهم به مشكل برميخوريم. چون برخي مجريان به نظارت دولت بر عرضه و تقاضا اعتقاد ندارند و معتقد هستند، بازار بايد كار خودش را بكند، تا جاييكه حتي نظارت بر بازار را به خود اصناف داده بودند. چون تنظيم بازار و مديريت قيمت براي ايجاد شرايطي اطمينانبخش براي كاستن از نگرانيهاي مردم در كمترين حد خود قرار دارد، اينكه با اجراي قانون هدفمندكردن يارانهها، كه يك اقدام مثبت و ضروري بهنظر میرسد، ممكن است بحران عرضه بهوجود آيد، كاملا محتمل است و اگر در اين وضعيت مردم بر اساس نگرانياي كه دارند به سمت نگهداري و انبار برخي كالاهاي اساسي بروند، آنچه در كشور وجود دارد، كفاف نخواهد داد. بنابراين بايد به دولت كمك كرد كه بتواند كار خود را درست انجام دهد. بهخصوص آنكه در حال حاضر در معرض تحريم هستيم و برخي فتنهگران سال گذشته هنوز هم دنبال بهانه براي اغتشاش ميگردند. شما عملكرد مجلس در قبال همراهي با دولت براي اجراي اين طرح را مطلوب ارزيابي ميكنيد؟ با تأخيري كه تاكنون دولت در زمينه اجرايي كردن اين قانون داشته، معلوم شد كه نظر مجلس درباره عدم آمادگي دولت براي اجراي اين قانون از ابتداي امسال، درست بوده است. با وجود كار فوقالعاده و پشتكار بسيار دولت، هنوز هم زمانبندي مشخصي براي اجراي اين قانون وجود ندارد. نظرات مختلفي هم در داخل دولت وجود دارد كه مثلا براي بنزين، برخي در دولت به دنبال آزادسازي و اعمال نرخ آزاد هستند و برخي قيمتهاي دوگانه را مطرح ميكنند كه بخش دولتي و ارزانتر آن از طريق توليد داخلي، ولي نه به قيمت 100 توماني، بلكه 200 توماني بدهيم و بقيه را آزاد حساب كنيم كه معدل وزني آن يكي ميشود. اما به نظر مهمتر از راهكارهايي كه وجود دارد، ظرفيتهاي اجرايي كشور است، این ظرفیتها بايد بهگونهاي برنامهريزي شود كه فاصله اصلاح شيوه يارانهها تا رسيدن به اثرات مثبت آن را بهنحوي طي كنيم كه كمترين اثرات سوءاقتصادي اجتماعي را داشته باشد. اختلافنظر مجلس و دولت از اينجا شروع ميشود. يعني اينكه مجلس با وجود آنكه حداكثر انعطاف را براي شركتهاي دولتي قائل شد، تا دولت در صحنه اجرا با مشكلي مواجه نشود و بتواند عرصه را مديريت كند، اما بر حداكثر 10 تا 20 ميليارد ريال درآمد از محل يارانهها پافشاري و برخي از محدوديتها را اعمال كرد تا از مشكلات پيش روي دولت كم كند. اصرار مجلس بر مقدم داشتن سياستهاي غيرقيمتي بر سياستهاي قیمتی است. يعني اينكه بهجاي آزادسازي يكباره قيمت انرژي، در جنبه عرضه، مثلا عرضه خودرو، به اصلاح سيستم سوخت خودروها و كاهش ترافيك، گسترده كردن مترو و حمل و نقل ريلي، براي كاستن از حجم بنزين مصرفي هم توجه شود يا در مورد خانههاي مسكوني فقط از طريق گران كردن انرژي آب و برق و گاز به كاهش مصرف نينديشيم و بر دوجداره كردن پنجرهها و عايقبندي ديوارهاي منازل مسكوني براي كاهش نياز به انرژي هم فكر كنيم. اختلاف ديگر اقتصاددانان مجلس با دولت اين است كه مجلس تأكيد دارد بهجاي آنكه پول بهصورت مستقيم در اختيار دولت قرار گيرد، بايد سيستم بازتوزيع درآمدها را از طريق نظام تأمين اجتماعي و سيستم توليد كشور و نهادههاي ديگر انجام دهيم. چون دادن پول به مردم، فشار تقاضا را در بازار افزايش ميدهد و انتظارات تورمي و افزايش قيمت محصولات را در پي خواهد داشت. بالاخره ظرفيت توليد كشور محدود است و در كوتاهمدت، امكان افزايش فوقالعاده توليد، وجود ندارد. بنابراين به جز دو دهك پايين جامعه كه بهتر است يارانههاي خود را مستقيم بگيرند، براي بقيه اگر يارانهها از طريق نظام تأمين اجتماعي و واحدهاي توليدي و نهادهها توزيع شود، هدفمندتر از اين خواهد بود كه پول، مستقيما به مردم داده شود. پس اولا اين طرح بايد بهصورت كالابهكالا و حساب شده اجرا شود، ثانيا ابزارهاي غيرقيمتي، مقدم بر ابزارهاي قيمتي باشند