در دیدار بانوان با رهبر انقلاب چه گذشت؟

همیشه دیدارهای خاص رهبری، مورد استقبال مخاطبین قرار می‌گیرد. البته به‌جز اصل صحبت‌ها چیز دیگری مخابره نمی‌شود. این گزارش حرفی متفاوت دارد.

کد خبر : 1196721

همه چیز از یک نگاه آغاز می‌شود. همیشه دوست داشتم در یکی از جلسات دیدار رهبری زود برسم. تا دقیقه نود و یک هم هنوز کارت ورود به این جلسه را نداشتم. حتی یک بار گفتند شاید صادر نشود. اما ساعت ۲۲ که گذشت، گوشی صدا کرد. پپیام آمده بود: «خانم تک‌فلاح کارت شما صادر شده، بیا بگیر.» نفهمیدم چطور لباسم را پوشیدم و خودم را به محل رساندم. هر کسی آنجا بود حال مشابه داشت. احساساتی قلیان پیدا کرده را می‌دیدم که از شور و شوق دیدار با رهبر آرام نمی‌شد. حسی که با اشک خود را نمایان می‌کرد. کارت‌ها صادر شده بود. کارتی با اسم و عکس خودمان. کارتی که علاوه بر لباس‌های تن‌مان و کارت ملی، تنها چیز مجاز برای بردن داخل حسینیه بود را در جیبم نمی‌توانستم بگذارم. با عزت و احترام خاصی در دستانم نگه داشتمش تاخدای نکرده تا نشود یا آسیبی نبیند.

صبح سر ساعت ۷:۳۰ در خیابان کشوردوست بودم. جمعیت زنان که جلوی درب ورودی ایستاده بودند برایم عجیب بود. هیچ موقع برای دیدارهای عمومی این درب را باز نمی‌کردند. تمام وسایلم را گوشه صندوق عقب ماشین قایم کردم و موبایل و ساعت مچی هم داخل داشبورد. نمی دانم به منِ معتاد به ساعت مچی در این مدت چند ساعته چه خواهد گذشت. عجب عادت بدیست نگاه کردن دائم به زمان! گوشی هم که مهم‌ترین کار راه بیانداز این روزهاست. دور بودن از آن سخت شده. نمی‌دانم چرا با خودم توهم داشتم که اگر چند ساعت گوش به زنگ گوشی نباشم کار دنیا لنگ می‌ماند.

بدون گوشی، بدون ساعت!

ته دلم از این عادت‌های خراب غر می‌زدم و با کارت ملی و کارت ورود به محفل، مسیر را طی می‌کردم. کمی که نزدیک شدم داستان را فهمیدم. این تجمع خانم‌ها در انتهای خیابان کشوردوست، نه برای ورود به برنامه است. بلکه برای درخواست عاجزانه برای صدور کارت ورود به مجلس است.

راه همیشگی را طی کردم تا به صف طویل چک کارت (خان اول) رسیدم. برای یک خبرنگار چیز عجیبی نیست که در صف طولانی جمعی از خانم‌ها، تعدادی آشنا ببیند. ولی جالب بود. تعداد که نه، فقط برخی از مهمانان استان‌های دیگر (غیر از تهران) را نمی‌شناختم. صف طولانی، هوای سرد و!! آلوده و گپ جمع زنانه. قبل از شروع مراسم دیدار، پیش درآمد خوبی بود. تقریباً بیست نفر جلو و عقب‌تر از خودم را در یک گفتگوی صمیمانه وارد کردم. پرسیدم: «بچه‌ها اگر امروز قرار بود پشت تریبون بروید چه می‌گفتید؟»

منِ خانه‌دار

یکی گفت: «از زنان خانه‌دار می‌گفتم. چرا کسی آنها را آدم حساب نمی‌کند؟ چرا باید همیشه کلمه فرهیخته به زنان اطلاق شود که یا تحصیلات عالیه دارند یا اشتغال رسمی و بیمه‌ای تامین اجتماعی دارند؟ خودِ من یک زن خانه‌دارم که دلم می‌خواهد در جامعه دیده شوم.»

خندیدم و وسط حرفش پریدم و گفتم: «اگر تمام زنان خانه‌دار شبیه تو بودند که منِ خبرنگار درد منفعل بودن زنان خانه‌دار را نداشتم!» او مسئول یک گروه جهادی است که در راستای فرزندآوری گام برمی دارد. البته اگر بهتر بخواهم بگویم گام‌هایش در راستای جلوگیری از سقط جنین است.(قبلاً در مجله مهر گزارشی از این مجموعه منتشر شده است.)

دیگری گفت: «زنان خانه‌دار مهمند اما زنان شاغل هم. سیستم حقوقی برای جمهوری اسلامی ایران نباید شبیه غرب باشد. چرا زنان شاغل در ایران به حقوق و تکلیف برابر باید اکتفا کنند؟ ما نظام جمهوری اسلامی داریم و نباید این را فراموش کنیم که نگاه اسلام به زن و مرد بر پایه عدالت است، نه برابری!» خانمی که دکترای مدیریت دولتی خوانده بود و اکنون مدرس دانشگاه بود ادامه داد: «من در مورد لزوم توجه به زنان در سیستم‌های دولتی و کارمندی در سال ۹۲ مقاله‌ای منتشر کردم که از خارج از کشور به خاطر همین یک مقاله کلی دعوتنامه دریافت کردم و سخنرانی رفتم. اما در ایران توجه خاصی به آن نشد.»

سرپرست خانوار

دیگری از عقب داد زد: «خانم تک‌فلاح، اگر قرار بود جایی تریبون داشتم از بی‌صدایی زنان سرپرست خانوار می‌گفتم. این دسته از زنان هیچ تریبونی برای اینکه شنیده شوند ندارند.»

صف جلو می‌رفت و من و گعده زنانه‌مان جلسه نقد و بررسی حوزه زنان و خانواده در جمهوری اسلامی را آغاز کرده بودیم. ای کاش اجازه می‌دادند که کاغذی با خودم ببرم و برای تمام این حرف‌ها تریبونی می‌گرفتم. راست می‌گویند. همه این حرف‌ها بخشی از دردهای زنان امروز ایران است.

به خودم که آمدم دیدم دارم غر می‌زنم از سرمای هوا و طویل بودن صف‌ها و بالا بودن تعداد دروازه‌های بازرسی بدنی. غرهایم همراه تحلیل شرایط هم بود. داشتم می‌گفتم: «این همه بازرسی بدنی و کار تکراری که چه شود؟ یک بار و نهایتاً دو بار گشتن کافی نبود؟ خودکار و کاغذ را چرا نمی‌گذارید ببریم داخل؟ در زمستان چندلایه لباس تن کرده‌ایم، گناه داریم این همه معطل باشیم.» همین‌جور یک بند داشتم دم از حقوق پایمال شده زنان حاضر در این گعده و دور و برم غر می‌زدم که یکی از حضار که اتفاقاً مرا می‌شناخت تلنگری زد. چقدر غرغرو شدی امروز؟! خیلی‌ها بیرون این درب آرزوی گذر از این گیت‌ها را دارند که من و تو برای ایستادن در صف آن داریم غر می‌زنیم. یاد دیشب و صحنه‌هایی که دیدم افتادم. این دو سه روزه تماس‌هایی که دریافت کردم. پیام‌هایی که خواهش و تمنا داشت، که فلانی، تو که خبرنگاری حتماً مسئولین را می‌شناسی. جور کن برایم که ما هم قسمت‌مان شود. و من مانده بودم و که کاری نتوانستم بکنم و دست‌های خالی.

ته دلم ریخت. تا همین‌ها را مرور کنم، رسیده بودم درب ورودی حسینیه. چقدر سلام و علیک و احوالپرسی می‌شنیدم و می‌دیدم. یاد دیده بوسی‌ها و حال و احوال‌پرسی‌های بعد از کرونا افتادم. از بس همدیگر را ندیده بودیم، قیافه‌ها هم غریبه شده بود. چه رسد به دل‌ها. ای کاش خاتمه‌اش هم مانند دیدارهای بعد از کرونا وصال به دوستان و از سرگیری گرمای ارتباطات باشد.

حفاظت از امنیت

گیت یکی مانده به آخر حتی کارت دعوت قشنگم را هم گرفتند. هرچند از عکس روی کارت ملی‌ام که در سامانه ثبت احوال ثبت شده و روی کارت بود، خوشم نمی‌آید، اما کارت برایم دنیای حرف بود. تنها یادگار از اینجا.

خوردن کیک و نوشیدن شیرکاکائو و آب پرتقال و آب‌مان که تمام شد، نوبت به گیت نهایی رسید. اما صبر کنید اینجا بیت رهبری است. با کسی شوخی ندارند. همانطور که برای بازرسی‌های بدنی و قانون‌های امنیت فیزیکی جدی‌اند، در حفاظت از امنیت بهداشت افراد هم جدی‌اند. بدون ماسک اجازه عبور نداریم. ماسک را گرفتیم و وارد فضای حسینیه شدیم.

فهمیدم قرار بوده ۱۲۰۰ نفر اینجا باشند که در نهایت به ۱۰۰۰ نفر دعوت‌نامه داده شده است. صدای همهمه خانم‌ها تنها صدای اینجا و حضور بانوان، تنها تصویر نیست. صندلی‌های اینجا را یکی در میان کودکان و خردسالان اشغال کرده‌اند. نوزادان را که نگویم. صدای شعرخواندن‌هایی که ما آدم بزرگ‌ها مفهومش را نمی‌فهمیم، فضا را پر کرده است. صدای گریه‌های نوزاد چند ماهه، صدای بازی و جیغ‌های مملو از شادی کودکان ۴-۵ ساله. چه بامزه! دیده بودم از فیلمبرداران خانم دعوت به کار شود اما دوربین‌های مهم همیشه دست آقایان بود. خانم‌ها در زوایا و کارهای فرعی اغلب مسئولیت داشتند. عکاس‌ها هم.. اینجا در تمام زوایا و مخصوصاً زوایای اصلی، دوربین‌ها دست بانوان است. به جز یکی دو دوربین که سمت سکوی جلو (محل نسشتن رهبر) قرار دارد.

این همه لشگر آمده

هنوز درست درمان سر جایم ننشسته بودم و صندلی‌ها هم بیشتر خالی بود. همه ایستاده در حال ذوق! هنوز سلام و احوالپرسی‌هایم با خانم‌های اقشار مختلف تمام نشده بود که همه یکصدا شدند: «صل علی محمد (ص)، رهبر ما خوش آمد!» «این همه لشگر آمده به عشق رهبر آمده.» و.. رهبر عزیزمان آمدند و روی صندلی خودشان نشستند. کریم منصوری قرآن خواند و علی القاعده سوره کوثر را. دختران چادر به سر با روسری‌های سبز یشمی گروه سرودی را تشکیل داده بودند که بعداً حضرت آقا هم از محتوای متن سرود و هم از آهنگ آن تمجید کردند. مجری شعر خواند و عاشقانه‌های خود را در ایام شهادت حاج قاسم ارائه داد.

-عاطفه خادمی؛ پژوهشگر و عضو شورای فرهنگی و اجتماعی کشور
- پریچهر جنتی؛ نویسنده و خانه‌دار
-مریم نقاشان؛ حقوقدان فعال در محاکم قضایی آلمان
- مهدیه‌سادات محور؛ برنده جوایز ملی و بین‌المللی سینمای مستند
- شهرزاد زاده‌مدرس؛ استاد تمام دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی

- نگین فراهانی؛ کنشگر حوزه دختران نوجوان
- سارا طالبی دکتری علوم ارتباطات و طلبه سطح چهار حوزه علمیه

۷ نفری بودند که از درد دل‌های‌شان گفتند. هر کدام از قاب نگاه خود. آقا تمام وجودشان شنیدن بود و شنیدن. بعضاً در کاغذی که روی میز بود، یادداشت‌هایی برمی داشتند. عکس العمل خاصی مبنی بر تایید و تکذیب نمی‌دیدم. فقط نگاه پرجذبه و هیبت و اقتدار. اینجا حسینیه امام خمینی (ره) و دیدار جمعی از بانوان سراسر کشور با رهبر معظم انقلاب اسلامی است.

بانوان فرزانه

شروع به صحبت که کردند، سکوت تنها کلمه نبود، بدن داشت. تمام افراد داخل سالن مفهوم سکوت را می‌رساندند، به جز کودکان شیرینی که می‌دویدند و حرف می‌زدند و… نظرم به حدیث بالای سرشان جلب شد. «اکثرالخیر فی النسا» قبلاً شنیده بودم که انتخاب متن این تابلو بر اساس نظر خود حضرت آقاست. چه خوب. چه دوست داشتنی. چه محترم. این اولین بار بود که ستون‌های حسینیه امام خمینی را گل‌های صورتی آذین بسته بود. کاملاً زنانه، کاملاً ریحانه‌وار!

آغاز کلام‌شان زن را «فرزانه» خواندند. ما زنان، نه نه اصلاح می‌کنم: «ما انسان‌ها از تجلیل و تعریف خوشمان می‌آید.» چه مقدمه شاداب کننده‌ای بود. در همین ابتدا هم فرمودند: «پیشنهاد استفاده از زنان فرهیخته، دانشمند، فرزانه و مجرّب در رده‌های گوناگون تصمیم سازی و تصمیم گیری کشور، موضوع مهمی است که ذهن من را نیز مدتها است مشغول کرده و ان‌شاءالله برای آن راه حلی خواهیم یافت.» دردی که مدت‌هاست در دل زنان ایرانی است. شاید مهم‌ترین مطلبی که اگر پشت میکروفن می‌رفتم از درونم فریاد می‌کشیدم که شما را به خدا زنان را ببینید! و اکنون دل من آرام گرفت. چون پدر معنوی همه زنان، آنان را با این بیانات آرام کرد.

ایشان در ادامه جمهوری اسلامی را در موضوع زن نسبت به تعریف در غرب دارای موضع جدی دانستند. اینکه در اسلام تساوی در نگاه انسانی و جنسیتی از مسلمات است ولی در حقوق و تکالیف هر کدام نگاه عادلانه است نیز مورد بعدی فرمایشات ایشان بود.

نگاه غرب به زن

«نظام غرب عمیقاً مردسالارانه است» از جمله مهم‌ترین جملات مورد تاکید و تشریح رهبری بود. در ادامه هم زن نوح و زن لوط پیامبر را طبق آیات قرآن کریم، الگوی زن و مرد کافر دانستند و زن فرعون و حضرت مریم (س) را الگوی زن و مرد مومن خطاب کردند.

درانتهای بخش اول سخنان‌شان نیز نیاز به تبیین فاجعه‌آمیز بودن فرهنگ غرب توسط خود زنان را مورد مهمی اعلام کردند که باید انجام شود.

بخش دوم سخنان ایشان با محوریت موضوع «خانواده» بود. از منظر ایشان زن در دو نقش همسری و مادری خانواده را شکل می‌دهد که همسری باعث «آرامش و عشق» مرد است و تعریف از مادری را با «حق حیات» معنا کردند. شاید یکی از نقاط عطف سخنان ایشان را در همین بخش باید ذکر کرد. حضرت آیت الله خامنه‌ای در مورد خانه‌داری زنان فرمودند: «البته خانه‌داری به معنی خانه‌نشینی و پرهیز از تدریس، مجاهدت و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی نیست بلکه یعنی زن هر کار دیگری که ذیل اصالت خانه‌داری امکان و به آن علاقه داشت، بتواند انجام دهد.»

از فرمایشات دیگرشان هم این بود که: «زندگی بدون حضور و احساس تکلیف زن قابل اداره شدن نیست و برخی گره‌ها جز با سرانگشت ظریف زن باز نمی‌شود، مخصوصاً بعضی از گره‌های کور! همچنانکه هیچ زنی در تقدم حفظ جان فرزندش با فلان کار اداری، تردید ندارد در اهمیت تربیت اخلاقی و ایمانی فرزند نیز تردیدی نیست و چنانچه زن ناگزیر از انتخاب یکی از دو عرصه باشد، خانواده مهمتر است گاهی اهمیت یک فریضه حتی از حفظ جان فرزند، همسر و پدر و مادر هم بالاتر است.»

در دو بخش پایانی این صحبت‌ها نیز مسائلی پیرامون «حجاب» و «خدمات جمهوری اسلامی به زنان» ایراد داشتند که مشروح این فرمایشات را می‌توان از سایت رهبری برداشت کرد.

ندیده بودم تا آن لحظه که در حسینیه امام خمینی بعد از فرمایشات رهبر، افراد به سمت ایشان هجوم بیاورند. این زنان مشتاق دیدار و با استقامت در روزهای اخیر، تلاش جذابی برای رسیدن به سکوی ایشان داشتند. جالب‌تر آنکه منعی هم باعث دور ماندن از رهبر نشد و بانوانی که جلو بودند توانستند درد و دل‌های‌شان را به گوش رهبر برسانند.

اولین هدیه روز زن را گرفتم

یک بسته شامل کتابچه‌هایی از ریحانه دات خامنه‌ای دات آی آر هم شد هدیه و یادگار همه بانوانی که در این مراسم حضور داشتند. همهمه نهایی مراسم دیدنی بود. صحبت‌های رهبر، به بدنه زنان فعال و کنشگر فرهنگی ایران، جان تازه داده بود. همه با لبخند از داشتن چنین رهبر فرزانه‌ای خوشحال بودند و برای طول عمر و عزت‌شان دعا می‌کردند. چاق سلامتی‌ها هم کماکان بعد از جلسه ادامه داشت. اذان بود و بعضی‌ها دوست داشتند در این حسینیه نمازشان را بخوانند. پس کم و بیش نمازخوان‌ها هم در سالن نمایان بودند. چه می‌دانیم؟ شاید نماز شکر می‌خواندند. شکر از دریافت پیش از موعد اولین هدیه زنان ایران زمین به مناسبت روز زن که چیزی نبود جز فرمایشات رهبری در مورد دغدغه‌های‌شان. چه ۴ ساعت و نیم خوبی بود. من گوشی نداشتم و چه خوب بود که نداشتم چون از دنیا و مافیهایش فارغ بودم. الحمدلله علی کل نعمه.

 

مهر

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: