ماجرای نامه معروف آیتالله حائریشیرازی به رهبر انقلاب
در ماجرای فتنه سال ۱۳۸۸، حاج آقا، چون رهبری را تنها دیدند، آن نامه معروف را در دفاع از ایشان نوشتند و بارها در رسانههای مختلف اعم از رادیو و تلویزیون مصاحبه کردند. واقعاً در آن قضیه، تمام قد از رهبری دفاع کردند.
در ماجرای فتنه سال ۱۳۸۸، حاج آقا، چون رهبری را تنها دیدند، آن نامه معروف را در دفاع از ایشان نوشتند و بارها در رسانههای مختلف اعم از رادیو و تلویزیون مصاحبه کردند. واقعاً در آن قضیه، تمام قد از رهبری دفاع کردند.
روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز رحلت عالم انقلابی و نظریهپرداز، زندهیاد آیتالله محیالدین حائریشیرازی است. از این رو روزنامه جوان در بازشناسی روش آن فرزانه فقید در مواجهه با فتنههای دوران خویش، با فرزند ارجمندش بانو فاطمه حائریشیرازی به گفتگو نشستهاست.
نحوه مواجهه آیتالله شیرازی با فتنهها و آشوبها چه در دوره امامت جمعه و چه پس از آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. ایشان یک شاخص رفتاری برای خود داشتند. همواره به ما هم میگفتند: «هر اقدامی که میخواهید در هر زمینهای انجام دهید، یک شاخص برای خود داشته باشید و همیشه هم تلاش کنید بر مبنای آن شاخص عمل کنید. در فتنههای مختلفی هم که اتفاق میافتاد، به عنوان یک شاخص و معیار، نگاه ایشان به رهبری بود. همیشه به ما هم متذکر میشدند که در این مسائل به رهبری نگاه کنیم و نه یک قدم از ایشان جلوتر و نه یک قدم عقبتر برویم چراکه نقش و جایگاه رهبری در جامعه، مثل امام جماعتی است که بقیه پشت سر ایشان نماز میخوانند. در نماز هم ما اجازه نداریم، نه قدری جلوتر و نه عقبتر از امام جماعت عمل کنیم. حقیقتاً در تمام وقایعی که رخ میداد، سیر رفتاری ایشان این بود که بتوانند اولاً خوب نگاه رهبری را تحلیل کنند، ثانیاً بر مبنای آن تحلیل، بتوانند نظر رهبری را برای دیگران هم تبیین کنند، چون گاهی اوقات رهبری صحبتهایی دارند که ممکن است درک معنایی عمیق از آن صحبت، برای عموم ساده نباشد. ایشان وظیفه خود میدانستند که این تعریف را به زبان ساده و برای اقشار و گروههای مختلف، در نماز جمعه، سخنرانیها یا گفتگوهایی که با رسانهها داشتند، در قالب تمثیل بیان کنند. به خاطر آنکه درک یک چالش یا اتفاقی که عدهای قصد سوءاستفاده از آن را داشتند، برای مردم شفاف شود و بالطبع مردم بتوانند در آن ماجرا عملکرد بهتری داشته باشند.
پس از شهادت آیتالله دستغیب، آیتالله حائریشیرازی در شرایطی امامت جمعه شیراز را بر عهده گرفتند که در تقابل با ایشان جریان سیاسی فعالی وجود داشت. ایشان چگونه توانستند این جریان را مهار کردند؟
من متولد ۱۳۶۱ هستم و اوج داستانهای این اختلاف عقیده و رفتاری که در شیراز رخ داد، مربوط به دورهای است که خردسال بودم، البته در دوره نوجوانی و زمانی که دانشآموز مقطع متوسطه بودم، کمکم متوجه شدم اختلاف نظرهایی درباره پدرم در شیراز وجود دارد، آن هم نه از طریق خانواده، بلکه از طریق جو مدرسه متوجه شدم که بعضی از دبیران یا همکلاسیها، زاویه و نگاه خاصی نسبت به پدرم دارند و ممکن است از ما خوششان نیاید! این نگاه هم به دلیل حب و بغضی است که ریشه تاریخی دارد، لذا برایم سؤال پیش آمد که چه اتفاقی افتاده است؟ چون در مورد این مسائل، هیچ وقت در خانه ما حرفی زده نمیشد، مخصوصاً پدر به فتنههایی که در مورد خودشان وجود داشت، هیچ بهایی نمیدادند، چه رسد به اینکه بخواهند در موردش به عنوان یک چالش، در خانه صحبت هم بکنند. به هر حال بعدها از محافظان ایشان شنیدم که خیلی برخوردهای تند و حریمشکنانهای، حال نه نسبت به شخص ایشان، بلکه نسبت به ساحت یک روحانی در فضای حرم شاهچراغ یا در موقعیتهای مختلف دیگر اتفاق افتاده بود. با این حال این تنشها، هیچ وقت به خانه منتقل نمیشد. واقعیتش این است که حاج آقا به وحدت اجتماعی خیلی اهمیت میدادند. این وحدت اجتماعی، یک زمان در دفاع از جایگاه رهبری ایجاد میشد، لذا هر چه که در توان داشتند برای حفظ آن جایگاه به کار میگرفتند و درباره آن، بسیار صریح و قاطع موضع داشتند. مثلاً در ماجرای فتنه سال ۱۳۸۸، حاج آقا، چون رهبری را تنها دیدند، آن نامه معروف را در دفاع از ایشان نوشتند و بارها در رسانههای مختلف اعم از رادیو و تلویزیون مصاحبه کردند. واقعاً در آن قضیه، تمام قد از رهبری دفاع کردند، حتی در آن ماجرا خطاب به کسانی که به ساحت رهبری توهین میکردند، میگفتند: «تصور نکنید ایشان عمامه به سرش است و اگر سر به سرشان بزنید، سرتان درد نمیگیرد و شما دارید حریم رهبری را میشکنید، فکر کنید زیر این عمامه فولاد است و اگر سر به سرشان بزنید، سر خودتان میشکند و از دست خواهید رفت!...». اما در موضوعاتی که مربوط به خودشان میشد، مثل تهمتها یا حرفهای ناروا، تلاش میکردند اساساً نه آنها را ببینند و نه اهمیت دهند که جو جامعه به آرامش و ثبات برسد. آنقدر بزرگوارانه از کنار مسائل رد میشدند که من به عنوان فرزندشان، اصلاً نمیدانستم که چنین اختلافی وجود دارد. احساس میکردند اگر بخواهند از کسی گلایهای کنند، از خانواده که کار خاصی برنمیآید، غیر اینکه التهابی به درون آنها منتقل شود، لذا معمولاً در این اوقات، به خارج از شهر میرفتند، در فضای طبیعی قدم میزدند، ذکر میگفتند و خود را آرام میکردند. من هم که متوجه این تضادها میشدم و میخواستم باب گفتگو را در این مورد باز کنم، اصلاً به من اجازه نمیدادند که در مورد آن قضایا صحبت کنم! اغلب میگفتند: «بگذر، اصلاً اهمیتی ندارد.» وقتی هم که میگفتم: فلان آقا این حرف یا نسبت ناروا را به شما داده است، حاج آقا با آرامش خاصی میگفتند: «حتماً در تنگنایی بوده و قصدش این نبوده، حرفش بد تعبیر شده است.» اینکه میگویند: تا ۷۰ بار نسبت به دیگران حسنظن داشته باشید را واقعاً و به تمام معنا در سیر و سلوک رفتاری ایشان میدیدیم. تأکید بر اینکه کسی نمیخواسته این تخریب اتفاق بیفتد، حال اگر تخریبی هم در نتیجه رفتارش ایجاد شده، حفظ آبروی ما دست خداست و او حفظمان میکند، منطق گفتاری و کرداری ایشان بود. همیشه به ما میگفتند: «ان الله یدافع عن الذین آمنوا، خدا خودش بهترین مدافع است.»
اشاره کردید که بعدها و از طریق محافظان، متوجه برخی چالشهای سیاسی و اجتماعی پدر در شیراز در دهه ۶۰ شدهاید. در صورت امکان به برخی از آنها اشاره کنید؟
از محافظ ایشان شنیدم که پدر در سالهای ۶۵- ۶۴ در مراسم رژه روز ارتش در فضای شاهچراغ و با حضور مسئولان، مورد اهانت عدهای واقع میشوند! از سوی طیفی که مایل نبودند، آیتالله حائری امام جمعه شیراز و نماینده ولی فقیه در استان باشد. این طیف که به روشهای مختلف این نارضایتی خود را ابراز و حتی به گوش حضرت امام هم رسانده و پاسخ نگرفته بودند، با ایجاد حس ناامنی و یکسری بیحرمتیها، عرصه را در شیراز برای پدر تنگ میکردند که ایشان شکسته شود، لذا در همان مراسم رژه، برخی طلاب جوان با آنکه لباس روحانیت هم به تنشان بود، علیه حاج آقا شعار میدهند و به ایشان حملهور میشوند! این عده با مشت و لگد به سمت ایشان حمله میکنند و حتی عمامه حاج آقا را هم به زمین پرت میکنند! در آن شرایط محافظها، زود ایشان را به سمت یکی از حجرات حیات شاهچراغ هدایت میکنند. محافظ حاج آقا میگفت: «ما حاج آقا را به داخل حجره هل دادیم و دو نفری محکم در را از پشت با کلاش گرفتیم که مهاجمان نتوانند داخل شوند. در آن لحظه و شرایط، حاج آقا گوشه حجره مهر گذاشتند و شروع به نماز خواندن کردند! من با خود گفتم، حال چه وقت نماز است!...». حال این اتفاقات در شرایطی رخ داده بود که دو تن از اخویهایم یکی شش و دیگری هشتساله، همراه با حاج آقا و ناظر این ماجرا بودند. این محافظ حاج آقا هم تا یک ماه بعد از واقعه، چون با ته اسلحهاش به سمت مهاجمان حمله کرده و آنها را عقب رانده بود، پاسخگوی اطلاعات سپاه وقت استان فارس بود! میگفت: من وظیفه دفاع از شخصیتم را داشتم و هیچ گزینه دیگری هم برای مقابله با جمعیت نداشتم! در واقع مهرهچینی استان هم به صورتی انجام شده بود که حاج آقا در یک تنگنای سیاسی هم قرار بگیرند. علاوه بر این به خاطر مسائل امنیتی در سالهای ۶۷- ۶۶، منزلی برای ما برگزیده بودند. منزل در انتهای یک کوچه بنبست بود که به سازمان اطلاعات میخورد! گاهی اوقات میدیدم که پدر موقع صحبت در خانه، آرام حرف میزنند و معذب هستند! البته ایشان به ما میگفتند: هنگام صحبت پشت تلفن مراقب باشیم و هر مسئلهای را مطرح نکنیم! این حس کاملاً به ایشان منتقل شده بود که مورد شنود هستند! با این وجود احساس تلخی از اینکه مسئولان استانی با ایشان زاویه دارند، بروز نمیدادند و هیچ وقت درباره آن صحبت نمیکردند، حتی در دوره دولت اول آقای احمدینژاد که ایشان به عنوان استاد اخلاق هیئت دولت، هر هفته با آنها جلسه داشتند، استاندار وقت شیراز که جوان بود، در جلسات شورای اداری استان، نسبتهای خیلی بدی به حاج آقا میداد که مثلاً: این ضعف و ناکارآمدی یا زمینخواریهای موجود، برای دوره آقای حائری است! در حالی که در آن ایام، حاج آقا چهار پنج سالی بود که استعفا کرده و از شیراز به قم رفته بودند! ایشان خیلی راحت میتوانستند در این مورد با وزیر کشور صحبت و ابراز ناراحتی کنند، اما فکر نمیکنم که تا آخرین لحظه، وزیر کشور وقت اصلاً متوجه شده باشد که چنین اتفاقاتی در زیرمجموعه او افتاده است. از طرفی در آخرین لحظات حیات پدرم، چون به هر حال ایشان زیرمجموعه دفتر رهبری بودند، از بازرسی دفتر آقا آمدند و بررسی کردند که عدولی از قانون اتفاق نیفتاده باشد. در تمام بررسیها، عملکرد ایشان خیلی شفاف و پاک بود و هیچ نکته خاکستری در آن دیده نشد.
جریانی که در دهه ۶۰ مزاحم آیتالله حائری در شیراز بود، همچنان وجود و موضع دارد. پیشبینی ایشان از آینده این طیف چه بود؟
نوع نگاه و تحلیل ایشان نسبت به این جریان، این بود که فضای حاکم بر این طیف، فضای مرید و مرادی است. در واقع بعد از شهادت آیتالله دستغیب، توقع این طیف در شیراز، این بود که فرزند یا یکی از نزدیکان شهید، عهدهدار مسند ایشان باشد، اما امام خمینی صلاح دیدند که فردی خارج از چارچوب این خاندان در این مسند قرار گیرد. با این همه این عده اجتهاد کردند که ما بهتر از امام موضوع را میفهمیم و اینطور صلاح نمیبینیم! این همان مصداق جلو زدن از امام جماعت است که پیشتر عرض کردم. این به تشخیص خود عمل کردن و در چارچوب ولی نبودن، باعث هرج و مرج در جامعه میشود. تحلیل حاج آقا هم در خصوص حملهای که به ایشان در شاهچراغ رخ داد، این بود که: «در فضای مریدی، آن عده خواستند ادای دینی به مراد خود کنند، لذا گفتند به حائری بیادبی کنیم»، البته بارها هم برای تغییر فضا، گفتگو و مصالحه به سمت طیف مقابل رفتند، ولی آن طیف فضا را برای گفتگو باز نمیکرد، چون در آن دوران حضرت امام صلاح دیده بودند کسی برخلاف میل آنها در این جایگاه قرار گیرد.
در دوره پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ به بعد و برقراری دولت اصلاحات، شیوه آیتالله حائری در تعامل با دولت وقت چگونه بود؟ ایشان اختلاف نظرهای خود با آنان را چگونه مدیریت میکردند؟
واقعیت این بود که حاج آقا برای خود اصولی داشتند و تلاش میکردند از اصول خود تخطی نکنند. یکی از اصول رفتاری ایشان، انسانیت بود، یعنی محترمانه برخورد کردن، صبور بودن، کظم غیظ داشتن و در عین برخورداری از صراحت کلام. در عین حال اینطور هم نبود که صبر و کظم غیظ ایشان، موجب بدفهمی مسئلهای برای مردم جامعه و اصولی که به آن وفادارند، بشود. مثلاً وقتی ۲۱ ساله بودم، در ایام میلاد حضرت علی (ع) و به مناسبت روز پدر، با ذوق بسیار یک عطر گل یاس برای حاج آقا خریدم که موقع نماز استفاده کنند. بعد هم با تأکید به ایشان گفتم: راضی نیستم این هدیه را به کسی بدهید و هر روز کنترل میکنم! حاج آقا هم هدیه و شرطم را پذیرفتند، چون معمولاً هر وقت ما به ایشان هدیه میدادیم، قبل از اینکه از آن استفاده کنند، به دیگری میبخشیدند. تا چند روز هر بار که ایشان به خانه میآمدند، جیب قبایشان را کنترل میکردم که هدیه سر جایش باشد. فکر میکنم به یک هفته نرسید که یک ظهر جمعه، وقتی که ایشان از نماز جمعه به منزل آمدند، متوجه شدم شیشه عطر نیست! خیلی اوقاتم تلخ شد و با ناراحتی به حاج آقا گفتم: شما قول داده بودید که هدیه من را به کسی نبخشید! ایشان به عادت همیشه وقتی ما بغض میکردیم، بینیام را بین دو انگشت اشارهشان گرفتند و گفتند: «ببین دماغت بزرگ و قرمز شده! به من ببخش کاری که کردم. امروز در خطبههای نماز، نسبت به دولت اصلاحات و استاندار خیلی موضع تندی گرفتم. آقای استاندار در صف اول نماز جمعه نشسته بود. وقتی از جایگاه پایین آمدم، دست در جیبم کردم که ببینم آیا چیزی دارم که به او هدیه دهم که حرفهایم را اختلاف نظر شخصی تلقی نکند، چون من وظیفهام این بود که فضا را شفاف کنم و از موضع ولی فقیه به طور جدی دفاع کنم، ولی استاندار در آن لحظه در موضع ضعف افتاده بود. تنها چیزی که به دستم آمد، همان عطری بود که تو به من هدیه داده بودی.» واقعاً ایشان تلاش میکردند در عین اینکه صریح و شفاف صحبت میکنند، در همان فضا حرمت انسانی افرادی را که حتی با آنها اختلاف نظر سیاسی داشتند هم حفظ کنند.
فتنه ۸۸ در شرایطی روی داد که آیتالله حائری دیگر در مسند امامت جمعه شیراز نبودند، اما در مقیاس ملی، تلاش گستردهای را در تقابل با فتنه از خود نشان دادند. ایشان در این روند از چه شیوههایی استفاده میکردند؟
در آن ایام خیلیها میتوانستند صحبت کنند، ولی حرفی نزدند، اما حاج آقا روشنگریهای بسیاری در آن ایام داشتند، حتی بابت همین مسئله، معمولاً از شبکه ۲ به شبکه یک و از شبکه یک به شبکه خبر میرفتند. تقریباً پای ثابت گفتگوها و تحلیلها در آن ایام، حاج آقا بودند. ایشان با صراحت از موضع رهبری و اتفاقی که افتاده بود، دفاع میکردند. اتفاقاً این مثال فوتبالی ایشان - که خیلی شنیده شد- سر همین قصه انتخابات بود. ایشان میگفتند: «نگاه کنید، در فوتبال دو طرف و دو تیم، داور را به داوری قبول دارند، پس در نتیجه هر داوری که در میدان صورت گیرد، اعم از کارت زرد یا کارت قرمز را میپذیرند، لذا تا دو تیم داور را به رسمیت نشناسند، اصلاً بازی آغاز نمیشود. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، آقای میرحسین موسوی، آقای کروبی و آقای احمدینژاد، کاندیداهایی بودند که شورای نگهبان را به داوری پذیرفته بودند، پس بر مبنای آن پذیرش ابتدایی، وارد میدان بازی شدند. حال ما ادعایی به معصوم بودن شورای نگهبان که نداریم، ممکن است مثل داور فوتبال، در جاهایی اشتباه کند یا مثلاً پنالتی نگیرد. آیا تیم روبهرو، چون به نفعش نیست، میتواند صحنه بازی را بر هم بزند و میان بازی بگوید تو را به داوری قبول ندارم؟ اگر کسی چنین کاری کند، کل شیرازه بازی برهم میخورد، لذا وقتی از همان ابتدا، ما این ارگان را به عنوان صاحبنظر پذیرفتهایم، نمیتوانیم، چون نتیجه مطابق میل ما نبود، علم مخالفت برداریم. بعد هم بخواهیم که از سازمان ملل ناظر بیاوریم! چون در میانه کار، به یک باره به این نتیجه رسیده بودیم که دیگر ناظران داخلی خودمان را قبول نداریم. دموکراسیای که این دوستان میخواهند اجرا کنند، عملاً اصل حاکمیت ما را زیر سؤال میبرد...»./فارس