کارنامه دیکتاتورهای وطنی /از وحشیگری خیابانی تا اعتصاب اجباری
هفته آخر شهریورماه سال جاری بود که فوت مهسا امینی، بهانهای شد تا برخی طیفهای سیاسی رادیکال و پادوهای داخلی دشمن با هدایت و حمایت دشمنان قسمخورده نظام به خیابانها آمده و در سطحی دیگر و با خوانش و قرائتی متفاوتتر از فتنههای 88 و 98 بهستیز با ملت و نظام جمهوری اسلامی برخیزند.
اکنون با گذشت نزدیک به دو ماه و نیم، تنها چیزی که فتنهگران داخلی و خارجی در افکار عمومی از خود به تصویر کشیدهاند، تباهی و تقلای محکوم به شکست دیکتاتورهای کوچکی است که در قامت اراذل اجارهای و وحشیگریهای خیابانی ظاهر شده بودند.
خیال خام دیکتاتورهای کوچک به اسارت گرفتن عقلانیت عمومی
دیکتاتورهای کوچک به خیال خام خود گمان میکردند با تحریک افکار عمومی و تهییج احساسات و ترانهسازیهای کذایی و بهرهبرداریهای جناحی و سیاسی از مفهوم «اعتراض» میتوانند «عقل» و «عقلانیت» عمومی را به اسارت گرفته و با شگردهای رسانهای و روانی از «امنیت» این مرزوبوم اعتبارزدایی کرده و ایران را ویران کنند!
کار آنان تا به آن حد از تنزل رسید که برای باخت قهرمانانه تیم ملی ایران در برابر آمریکا بوق شادی زدند و خندهدارتر آنکه مغازهدار سنندجی را صرفاً به خاطر خوشوبش کردن با رئیسجمهور، تهدید کرده و عذرخواهی ویدئویی او را وایرال کردند!
اکنون دیکتاتورهای کوچک در حالی که تا بن دندان به تصورات قرونوسطایی زنجیر شدهاند، به بهانه حمایت از زن، زندگی و آزادی! کسبه و بازاریان را برای «اعتصاب اجباری» مورد آزار و اذیت قرار میدهند. همین یکی دو روز پیش در بیانیههای خود رسماً رانندگان کامیونها را تهدید و ارعاب کردهاند که در صورت نپیوستن به اغتشاشات، به وسایل نقلیه آنها آسیب خواهند زد!
مدعیان اصلاحات؛ آغازگران اغتشاش
دو ماه و نیم پیش و به بهانه درگذشت مهسا امینی، انتقادات برخی طیفهای سیاسی اصلاحطلب (بخوانید ماجراجویان سیاسی و آغازگران اغتشاش) حولوحوش «گشت ارشاد» و مصوبات مربوط به آن مطرح شد اما یک هفته از آن نگذشته بود که مدعیان اصلاحات بهویژه طیف رادیکال آن ضمن اعتبارزدایی از گزارشها و اظهارات مقامات رسمی درباره درگذشت فرد مورد اشاره، وارد فاز رادیکالتری شده و افکار عمومی را برای آشوبهای خیابانی تهییج و تحریک کردند.
جالبتوجه آنکه بعد از بیانیه تحریکآمیز برخی عناصر ورشکسته و بازنده سیاسی (چهرههایی نظیر محمد خاتمی، مهدی کروبی، جهانگیری، عبدالله نوری) و یکی دو حزب منتسب به آنها (مانند حزب اتحاد ملت، حزب کارگزاران) دو تن از مدعیان اصلاحات (مسعود پزشکیان و غلامحسین کرباسچی) در برنامه زنده تلویزیونی درباره ماجرای درگذشت مهسا امینی، شائبه «کشته شدن» او را مطرح و بر آن متمرکز شدند.
بعدازآنکه مسعود پزشکیان، نماینده اصلاحطلب مجلس گفت: «همه باید بیایند پاسخ بدهند! ازنظر علمی نمیشود که کسی همینجوری بیفتد!» غلامحسین کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران هم در برنامه تلویزیونی در پاسخ به اظهارات فعال اصولگرا که گفت در زمان پیامبر زنانی که حجاب را رعایت نمیکردند مجازات میکردند، بیان کرد: البته آنها را نمیکشتند.!»
این مدعی اصلاحطلب بهقدری به «کشته شدن» مهسا امینی اصرار داشت که مجری تلویزیون از وی میپرسد چرا از واژه کشته شدن برای خانم امینی استفاده میکنید مگر او توسط پلیس کشته شد؟ کرباسچی پاسخ میدهد فوت کردن یعنی همان کشته شدن! مجری مجدداً میپرسد یعنی پدر مرحوم شما که فوت کرده بود کشته شد؟ میگوید «بله پدرم کشته شد!» (درحالیکه منظور وی این بود که پدرش تصادف کرده، به بیمارستان منتقل شده و در آنجا البته با ادعای کمکاری تیم پزشکان فوت شده!)
وقتی طراحان اغتشاش نسخه حل بحران میپیچند...!
آغازگران اغتشاش به بیانیه و یکی دو مصاحبه اکتفا نکردند. طراحان اغتشاش از هفته اول مهرماه به بعد در تقسیمکار نوشته یا نانوشته با ضدانقلاب و اپوزیسیون، گزارهها و محورهای مشترکی مانند ادعای به قتل رسیدن مهسا امینی و مقصرنمایی نظام جمهوری اسلامی را در دستور کار خود قرار دادند.
اگرچه این همکاری مشترک در مقاطعی مانند حضور حماسی ملت ایران در تظاهرات بعد از نمازجمعه یا راهپیمایی سراسری ملت ایران با وقفه مواجه شد اما بعد از آن با آغاز برخی وحشیگریهای اراذل اجارهای در برخی نقاط ایران، دوباره اوج گرفت.
تلاش برای جا زدن آشوبگران بهعنوان «معترض» و «مردم عادی»، باورسازی گسترده بودن اغتشاشات در سطح ملی (ادعای سقوط اشنویه و...)، فضاسازی درباره نحوه فیلترینگ اینستاگرام و واتس آپ، جوسازی و القای برخورد پلیسی و امنیتی با دانشجویان معترض در برخی دانشگاهها، مشارکت فعال در پروژه کشتهسازی (ماجرای درگذشت نیکا شاکرمی، سارینا اسماعیلزاده، حدیث نجفی، دختر اردبیلی و...)، فضاسازی درباره نحوه برخورد با دانشآموزان و... برخی از محورهای مکرر و مستمر در رسانههای مدعی اصلاحطلبی بوده است.
حالا طراحان اغتشاش که نمیخواهند به این رسوایی تن دهند، به گوشهای خزیده و خود را «دلسوزان» نظام جا زده و بهعنوان کارشناس و استراتژیست برای حل مشکلات نسخه میپیچند و از ضرورت «تغییر» و «آشتی ملی» سخن میگویند!
همین دو روز پیش روزنامه ابتکار در یادداشتی به قلم محمدعلی وکیلی، نماینده اصلاحطلب مجلس دهم با عنوان «تغییر از چه نقطهای؟» نوشت: «اساساً تغییر تنها سلاح و ابزارِ بقاست. سالهاست که عدهای ضرورت تغییر را فریاد میزنند و البته توسط بخش کاتولیک نظام این شعار تعبیر به براندازی میشود و طبیعتاً مدعیان تغییر نیز متهم به براندازی میشوند و بعضاً تاوانهای سنگین دادهاند.... نقطه شروع میتواند اعلان آشتی ملی از محمدخاتمی تا شیخ علیاکبر ناطق نوری از گوگوش تا سروش و اعلان عفو عمومی برای تمام کسانی که مرتکب حقالناس نشده باشند و...»
و البته چه کسی است که نداند عقبنشینی و فروکش کردنهای تاکتیکی و ژست سیاستمداری (زیر نقاب سیاسیکاری و سیاستبازی جناحی و فریبکارانه) به خاطر آن است که ملت ایران حاضر به حمایت از پادوهای داخلی دشمن نشدند؛ حقیقتی که خود آمریکاییها و اروپاییها (پدرخواندههای شبکه نیابتی دشمن) طی دو ماه و نیم گذشته به آن اعتراف کردند.
کارنامه دیکتاتورهای وطنی حمله به زن، زندگی و آزادی
سرعت و شدت برخی وحشیگریهای سازمانیافته بهقدری غیرمنتظره بود که افکار عمومی را در بهت و حیرت فرو برده بود؛ آتش زدن پرچم ایران، حمله و به آتش کشاندن مسجدی در رشت، آتش زدن اتوبوس انتقال خون یا خودروهای پلیس، حمله و واژگون کردن ماشین آمبولانس، آتش زدن امامزاده عبدالله همدان، خسارت زدن به بیتالمال (ایستگاههای اتوبوس، ساختمانهای دولتی، سطلهای زباله و...) آتش زدن یک مأمور پلیس و ضرب و شتم ناجوانمردانه حافظان نظم و امنیت، ریختن گازوییل در معابر، سردادن شعارهای ساختارشکنانه و... تنها بخشی از اقدامات هنجارشکنانه و وحشیانهای بود که داعشیهای وطنی در هفتههای اول و دوم ناآرامیهای اخیر مبادرت به انجام آنها کردند.
طی دو ماه و نیم گذشته، اغتشاشگران با تحریق سطلهای زباله و تجمعات چند دهنفره خیابانهای شهر را مسدود کردند، با بهانه و شعار «زن زندگی آزادی» زنان محجبه را کتک زده و چادر از سر آنان کشیدند، خانه مردم را که زن و بچه در آن بودند به آتش کشاندند، به لباس روحانیت تعرض کردند، طلبه بسیجی را در خیابان شکنجه کردند، دانشجویان انقلابی را در دانشگاهها مورد ضرب و شتم قرار داده و آنان را تهدید و فحاشی کردند. پلیس را آتش زدند و گلوی محافظ امنیت را پاره کردند.
اراذل اجارهای به هنرمندانی مانند حمید هیراد، مهران رجبی، محمد اصفهانی و... که با آنان همراهی نکردند بهصورت گلهای و فلهای حمله و خانواده آنان را تهدید کردند. حتی به عناصری مانند مهناز افشار و خوانندههای لوس آنجلسی هم رحم نکردند.
روحیه دیکتاتوری و فاشیستی اغتشاشگران به حدی مشمئزکننده بود که حتی صدای برخی چهرههای ضدانقلاب مانند رعنا رحیمپور (خبرنگار بیبیسی) و یا فعالان دوآتشه اصلاحات را هم درآورد!
آنان که پای تروریستها را به حرم شاهچراغ و استانهای مرزی باز کردند، برای باخت تیم ملی جشن گرفتند و در برد تیم ملی، به مربی که حتی ایرانی هم نبود حمله کردند. حتی به بازیکنان تیم ملی فوتبال اجبار کردند که سرود ملی نخوانند! یا آنکه بازیکنان و خانوادههایشان را مورد تهدید و ارعاب قرار دادند.
اقدامات جنایتکارانه آنها در دوربینها و موبایلها و شبکههای اجتماعی ثبت و ضبط شده است؛ آنها به حدی از عصبانیت و خودزنی رسیدند که پس از نومیدی از تحرکات خیابانی به اعتصاب اجباری بازار و سپس به اعتصاب اجباری کامیون داران روی آوردند.
اینها تنها نمونهای از اقدامات شنیع دیکتاتورهای کوچکی است که در خیال خام خود سودای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را داشتند ولی با بصیرت ملت غیور ایران، همه کوششهای آنان نقش بر آب شد.
علاوهبر موارد فوق الاشاره در کارنامه وحشیگری اغتشاشگران، یکی از خیانتها و خباثتهای آنان، جری کردن دشمنان نظام در تشدید تهدید و تحریم علیه ملت و نظام اسلامی بود بهطوریکه رژیم صهیونیستی و آلسعود، کشورهای اروپایی و آمریکایی که از ایران قوی و موفقیتهای کشور در عبور از تحریمها عصبانی بودند، همگی با کینهای مضاعف به صحنه آمده و با حجم گستردهای از هجمات رسانهای و اعمال تحریمهای گسترده علیه ملت و نظام ایران به لفاظی پرداخته و رسماً از اغتشاشگران حمایت کردند.
نگاه به کارنامه داعشیهای وطنی است که علاوهبر لزوم برخورد قاطع و قانونی با جنایتکاران، لاجرم درخصوص ضرورت برخورد با جریان تحریف و جریان نفوذ و بهویژه به محاکمه کشاندن برخی پادوهای داخلی دشمن که اکنون انزوا اختیار کردهاند، بحثهای تازهای را در محافل سیاسی و رسانهای کشور خواهد گشود.
کیهان