تحلیل از چپ و راست؛
وقت ریشهیابی
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
ریشههای حوادث اخیر
علی مطهری در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «به دست آوردن ریشهها و علل حوادث اخیر قطعا از تکرار آن جلوگیری میکند. اینکه مردم بعد از مرگ جانسوز مهسا امینی در مکانی تحت مدیریت نیروی انتظامی، دست به اعتراض زدند کاری طبیعی و نشانه زنده بودن عواطف انسانی در جامعه ایران بود و اگر چنین نمیکردند شایسته نکوهش بودند. اما اینکه این موضوع این مقدار گسترش پیدا کرد، ریشههای دیگری دارد و به عبارت دیگر این موضوع بهانهای بود برای اینکه بخش قابل توجهی از مردم نارضایتی خود از وضع موجود را ابراز کنند. البته از تحریکات رسانههای خارجی نباید غافل بود ولی مساله این است که چرا اقشاری از جامعه از جمله بخشی از قشر نوجوان و جوان این مقدار تحریکپذیر شدهاند در حالی که قبلا اینطور نبودند. ریشههای حوادث اخیر، در واقع ریشههای نارضایتی و دور شدن بخش قابل توجهی از مردم از آرمانهای انقلاب اسلامی را میتوان در چند بند بیان کرد:
1- به نظر من عامل اول، وضع اقتصادی مردم است که با جراحی اقتصادی اخیر در شرایط نامناسب و گرانیهای سرسامآور به وضع اسفناکی رسیده است خصوصا که به دلیل ادامه تحریمها و فقدان عزم جدی برای سامان دادن به توافق برجام امیدی هم به آینده وجود ندارد. اگر وضع اقتصادی مردم خوب بود، اعتراضها این مقدار گسترش پیدا نمیکرد.
2- عامل دیگر احساس عدم مشارکت در مسائل حیاتی کشور و عدم دخالت در سرنوشت خود است. تصمیمات مهم سیاست خارجی و داخلی در جاهایی غیر از مجلس از جمله شوراهایی که در قانون اساسی وجود ندارد، گرفته میشود. مثلا مجلس به عنوان نماینده ملت نمیتواند درباره نوع رابطه با روسیه که امروز از ما به عنوان ابزار حتی در جنگ با اوکراین استفاده میکند یا درباره رابطه با امریکا تصمیم بگیرد. تازه این مجلس را هم به سختی میتوان نماینده واقعی ملت دانست، چون با ردصلاحیتهای گسترده و هدایت شده شورای نگهبان هر دو انتخابات گذشته مجلس و ریاستجمهوری را نمیتوان آزاد تلقی کرد. اگر مجلس واقعا مستقل و نماینده مردم بود و در همان ابتدای فوت مرحومه مهسا امینی، وزیر کشور را که این حادثه در زیرمجموعه او اتفاق افتاده بود استیضاح و برکنار میکرد، اعتراضات این مقدار گسترده نمیشد.
3- عامل دیگر، دور شدن بخشی از جامعه از تربیت دینی است که لاجرم با سستی اعتقاد آنها به آرمانهای انقلاب اسلامی مرتبط است. روشی که در کشور ما از طرف مراجع رسمی و حکومتی برای تبلیغ دین به کار میرود ضد تبلیغ است و معمولا افراد را از دین دور و زده میکند. این روش مطابق میل متدینترین اقشار جامعه است و در آن سایر قشرها نادیده گرفته شدهاند و مزاج و مذاق متوسط مردم در نظر گرفته نشده است. مثلا از اول محرم تا آخر صفر یعنی به مدت دو ماه پرچمهای سیاه در تمام میدانهای شهرها افراشته میشود و صدا و سیما پشت سر هم عزاداری و سینهزنی دارد با کمترین تحلیلی که معارف افراد را بالا ببرد و در این مدت هیچ جشن ازدواج و مراسم شادی برگزار نمیشود. این روش، جامعه را افسرده و اکثر نوجوانان و جوانان را از دین زده و دور میکند. روش درست این است که مثلا از هشتم تا دوازدهم محرم و روز اربعین و سه روز آخر صفر عزاداری باشد و بقیه این دو ماه مانند روزهای دیگر سال باشد و احیانا عقد و عروسی و شادی هم برقرار باشد. البته افراد آزادند که در منازل و محافل خود از اول تا آخر صفر هر روز عزاداری کنند ولی صدا و سیما و سایر نهادهای حکومتی باید متوسط مردم را در نظر بگیرند.
مثال دیگر برای جمود به ظواهر در تعظیم شعائر دینی، الزام به مقنعه برای دانشآموزان دختر کلاس اول و دوم دبستان است، در حالی که این الزام باید از کلاس سوم که معمولا دختران به بلوغ میرسند آغاز شود. همین طور اگر دبیرستان دخترانهای مشرف ندارد نیازی به حجاب دانشآموزان نیست در حالی که گاهی اجازه نمیدهند. به تعبیر امیرالمومنین(ع) رخصتها را محترم بشماریم و از خدا و پیغمبر جلوتر نیفتیم.
آنچه برخی نوجوانان ما را از مسیر انقلاب دور و آنها را به شدت علیه آن تحریکپذیر کرده است به حساب نیاوردن آنها از طرف حکومت و مبلغان دین بوده است. تمرکز مربیان حکومتی جامعه صرفا بر قشر متدین و حزباللهی بوده است و بسیار کمتر وارد گفتوگو با قشری از نسل جدید که از نظر دیانت در حد متوسط یا ضعیف است، شدهاند. اگر روش ما در تبلیغ دین درست بود اعتراضات اخیر این مقدار گسترده نمیشد.
4- عامل چهارم، نوع برخورد با منتقدان و مخالفان است که به سرعت تحت فشار قرار میگیرند و احیانا بازداشت میشوند. نمونه آن بازداشت و محاکمه و محکومیت آقای تاجزاده است که دلیل آن جز رفتار دوستان نادان انقلاب نیست. اتهام آقای تاجزاده در واقع انتقاد از رهبر انقلاب است. این در حالی است که خود مقام رهبری چند بار گفتهاند ممکن است کسی از من انتقاد داشته باشد، باید بتواند حرفش را بزند. معلوم نیست کسانی که دست به این بازداشتها میزنند از کجا دستور میگیرند و این تناقض چگونه قابل حل است. اگر فضا برای انتقاد باز بود و اعتراض به رسمیت شمرده میشد، اعتراضات اخیر این مقدار گسترده نبود.
5- عامل دیگر ضعف مدیریت فرهنگی کشور است. آنجا که باید سهل بگیریم، سخت میگیریم و آنجا که باید سخت بگیریم، سهل میگیریم. از یک کنسرت متین که مثلا شعر حافظ در آن خوانده میشود، جلوگیری میکنیم و در مقابل مثلا همه اماکن عمومی و کالاها و بستهبندیها آزادند که از اسامی لاتین استفاده کنند. در همین قضیه خانم مهسا امینی اگر به رفتار ستاد امر به معروف و نهی از منکر و مصاحبههای مسوولان آن از دو ماه قبل از آن توجه کنیم، میبینیم که چقدر بیتدبیری صورت گرفته است. در حالی که مردم در فشار اقتصادی بودند، از ناحیه این ستاد دایم اظهارنظر شد که با بدحجابان چنین برخورد میکنیم و جریمه آنها به منزلشان ارسال میشود، بهطوری که جامعه نسبت به این موضوع حساسیت پیدا کرد و بعد از اتفاقی که برای مهسا افتاد، منفجر شد. مدیریت نهادهایی مثل ستاد امر به معروف باید در دست افراد حکیم و جامعهشناس و روانشناس باشد و اصلا ماهیت این ستاد باید تربیتی و معارفی باشد تا به چنین نقطهای نرسیم.
خلاصه کلام اینکه باید پیام اعتراضات اخیر را بشنویم و حتما اصلاحاتی در حکمرانی انجام دهیم. لجاجت کارساز نیست.»
از اپوزیسیون شانس نیاوردیم!
حسین شریعتمداری در «کیهان» نوشت: « ۱- چند سال قبل، خبرنگار یکی از روزنامههای مشهور آمریکا برای مصاحبه به کیهان آمده بود. پرسید درباره داعش و حکومتی که درپی تشکیل آن است چه نظری دارید؟
پاسخ این بود که داعش درپی تشکیل حکومت نیست. از پاسخ تعجب کرد و گفت ولی نام داعش برگرفته از دولت اسلامی عراق و شام است، چرا تصور میکنید که درپی تشکیل حکومت نیست؟! گفتم؛ حتی خونریزترین دیکتاتورها نیز قبل از تشکیل حکومت، همه تلاش خود را بهکار میگیرند تا از خود چهرهای مهربان و مردمدوست ارائه بدهند و به شدت از اینکه نزد مردم به خشونت و سختگیری متهم بشوند، پرهیز میکنند ولی داعش اصرار دارد که خود را وحشی و خونریز معرفی کند! هرجا پا میگذارد
به قتل عام مردم دست میزند، سر میبرد، با تبر سر مخالفان را از بدن جدا میکند، انسانها را زنده زنده میسوزاند، با ریختن خون بیش از هزار و هفتصد دانشجوی عراقی، حمام خون به راه میاندازد و... از همه این جنایات هولناک نیز فیلم و عکس تهیه کرده و منتشر میکند! آیا گروهی با این اوصاف در پی تشکیل حکومت است؟! آنهم حکومت بر مردمی که این جنایات وحشیانه را علیه آنها مرتکب شده است؟! پاسخش منفی بود و گفت بله میپذیرم. هر حزب و گروه سیاسی که از اندک شعوری برخوردار باشد میداند که این رسم حکومتداری نیست. و پرسید؛
اکنون این سؤال مطرح است که چرا داعشیها به این نکته بدیهی توجهی ندارند؟! پاسخ این بود که داعش یک جریان اجارهای است، چیزی شبیه «بلکواتر BLACK WATER» در آمریکا.
آنها از خود ارادهای ندارند، مامورند و مزدور و البته از بیشعوری آنها نیز بهرهگیری میشود.
۲- گفتوگویمان که به اینجا رسید، خبرنگار آمریکایی گفت؛ از آنجا که هر دو اهل رسانهایم و کار مشابه و مشترکی داریم، میخواهم نکتهای را برایت بگویم ولی باید قول بدهی که هرگز آن را از قول من فاش نکنی! پرسیدم بدون اشاره به نام شما و روزنامهتان چی؟ گفت در آن صورت مانعی نیست، ولی اگر از من و روزنامهام نام ببرید حتماً تکذیب میکنم! ضبطصوت خبرنگاری را خاموش کرد و پرسید شما ضبط نمیکنید؟ ضبط را خاموش کردم. خبرنگار آمریکایی گفت؛ پدیده داعش برای جمهوری اسلامی ایران و مخصوصاً برای اعتقادات شما سود فراوانی داشته است! پرسیدم؛ کجای جنایات داعش سودمند بوده است؟ آنها تعداد فراوانی از مردم مسلمان و حتی مسیحی و پیروان سایر ادیان و مذاهب را به قتل رساندهاند! در پاسخ گفت؛ منظور من این بخش از ماجرا نیست. داعش از یکسو با جنایات هولناکی که مرتکب شد، از خود چهرهای نفرتانگیز در افکار عمومی جهانیان به ثبت رساند و از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران و اعتقادات شما را به عنوان اصلیترین دشمن خود معرفی میکرد و در ادامه گفت؛ تا آنجا که من با افکار عمومی مردم کشورم در آمریکا آشنا هستم و از سایر مردم غرب نیز بیخبر نیستم، داعش با جنایات وحشیانه خود و اعلام جمهوری اسلامی به عنوان اصلیترین دشمن خود، این پرسش را در اذهان جهانیان پدید آورد که مگر ایران و اعتقادات نظام و مردم آن چیست و چه ویژگیهایی دارد که وحشیترین و جنایتکارترین فرقه و گروهی که نظیر آن در جهان دیده نشده است، آن را اصلیترین دشمن خود میداند؟! خبرنگار آمریکایی میگفت؛ داعش از این طریق و بیآنکه خود بخواهد اولاً؛ زمینه فراوانی برای گرایش افکار عمومی مردم در آمریکا و سایر کشورهای غربی، به سوی ایران و اعتقادات آن فراهم آورد و ثانیاً؛ نشان داد که دشمنان شما در مقابله با شما به بنبست رسیدهاند. پرسیدم؛ یعنی شما هم تأیید میکنید که داعش را آمریکا ساخته است؟! گفت؛ شما چنین تصوری دارید؟ گفتم؛
به قول خودتان، داعش ما را دشمن اصلی میداند، آمریکا و اسرائیل و عربستان هم انکار نمیکنند که ایران را دشمن اصلی خود میدانند و از سوی دیگر چرا داعش هرگز علیه آمریکا، عربستان، امارات و مخصوصاً اسرائیل اقدامی نمیکند؟! و حتی مجروحان داعش در بیمارستانهای تلآویو و حیفا مداوا میشوند و نتانیاهو با آنها عکس یادگاری گرفته و منتشر میکند! گفت؛ من در این زمینه هیچ نظری ندارم و البته این به معنای آن نیست که با شما موافقم!
۳- اینکه در برخی از تحلیلها و اظهارنظرها درباره انگیزه آشوبگران اخیر گفته میشود که آنها در پی براندازی جمهوری اسلامی بودهاند، بزرگنمایی درباره این جماعت وحشی و کمشمار است! در کجای دنیا، آتشزدن اموال عمومی، بریدن گلوی
مامور انتظامی، حمله به مساجد و حسینیهها، سوزاندن قرآن، کشیدن چادر از سر زنان محجبه، قتل مردم کوچه و بازار، به آتش کشیدن آمبولانسها که تعدادی از آنها حامل بیمار بودهاند، دزدی اموال مردم و غارت فروشگاهها و دهها جنایت شرمآور دیگری از این دست، را میتوان حرکت یک گروه و یا جریان برانداز تلقی کرد؟! عوامل میدانی آشوب، نقشی در حد و اندازه کاریکاتورهای داعش را برعهده داشتهاند و آنگونه که خود اعتراف کردهاند، مزدورانی اجارهای بودهاند. آنها به خوبی میدانستهاند که
نه فقط در قد و قواره براندازی نیستند، بلکه کارفرمایان آنها، یعنی سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و اسرائیل و چند کشور اروپایی دیگر نیز خود را در این حد و اندازه ندیده و نمیبینند.
۴- کوتاه سخن، آنکه آشوبهای اخیر اگرچه رخداد تلخی بود و با خسارتهای جانی و مالی همراه بود ولی امتیازات بزرگی نیز به نفع اسلام و انقلاب درپی داشت. از جمله آن که، اولاً؛ به وضوح نشان داد دشمنان داخلی تا چهاندازه وحشی، بیشخصیت و به دور از همه اصول و مبانی اخلاقی هستند. ثانیاً؛ تا چهاندازه کمشمارند، بهگونهای که به سختی میتوان آنها را یکصدم درصد از جمعیت ۸۵ میلیونی مردم ایران تلقی کرد. ثالثاً؛ بار دیگر وفاداری تودههای مردم به اسلام و انقلاب را در سطحی گسترده به نمایش گذاشت و رابعاً؛ که از بقیه موارد اهمیت بیشتری دارد، افشای دست خالی دشمنان تابلودار بیرونی در آوردگاه مقابله با نظام اسلامی است.
۵- و بالاخره این نکته نیز به «مزاح » گفتنی است و آن، اینکه جمهوری اسلامی ایران اگرچه در همه عرصهها از پیشرفتها و دستاوردهای معجزهگونی برخوردار بوده است ولی از اپوزیسیون شانس نیاورده است! و برخلاف بسیاری از کشورهای دیگر که از اپوزیسیونهای قوی برخوردارند، ایران اسلامی اپوزیسیونی وامانده و فکسنی دارد!»
کاپیتولاسیون و داغی که بر دل امریکاییها ماند!
حمیدرضا شاهنظری در سرمقاله «جوان» نوشت: « روزگاری نه چندان دور در ایران بر سردر هتلها، باشگاهها و اماکن تفریحی مورد استفاده انگلیسیها و امریکاییها تابلوی «ورود ایرانی و سگ ممنوع» (not all oved dogs and iranians) نصب شده بود و اتباع این دولتها که عمدتاً هم نظامیها و دیپلماتها و نیروهای امنیتی بودند هرگونه رفتاری با ایرانیها را حق طبیعی خود میدانستند و در همان زمان در فیش حقوقی مستشاران نظامی امریکا ستونی به نام «حق توحش» درج شده بود که هزینه آن از جیب ملت ایران داده میشد.
سرزمین ایران که روزگاری یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان بود و فرهنگ و ادب و علم در آن به آنچنان رشدی رسیده بود که چهرههای علمی و ادبی آن هنوز هم بر تارک جهان میدرخشند به دلیل عملکرد ضعیف حاکمان و روحیه استعماری غربیها به چنان حقارتی دچار شد که بیگانگانی همچون انگلیسیها و امریکاییها برای پیشبرد اهداف سلطهطلبانه خود با تسلط بر آن و غارت منابعاش، حتی حق توحش نیز از جیب ملت ایران میگرفتند. این وضعیت حاصل روندی بود که در بیش از دو قرن بر ایران گذشت و اوج آن را میتوان ماجرای کاپیتولاسیون در دوره پهلوی به شمار آورد. در ۲۱ مهرماه ۴۲ در حکومت محمدرضا پهلوی و در اقدامی تلخ و تحقیرآمیز، قانون مصونیت سیاسی و قضایی اتباع امریکا در ایران در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. طبق اسناد و مدارک موجود، امریکا از سال ۱۳۴۰ در دوران ریاست جان. اف. کندی (که دست بر قضا از حزب دموکرات بود) از رژیم شاه درخواست برقراری رژیم کاپیتولاسیون در مورد اتباع امریکا در ایران را داشت. طبق این قانون اگر یک امریکایی در خاک ایران نسبت به یک ایرانی مرتکب جرمی میشد، دادگاههای ایران اجازه محاکمه او را نداشتند و باید آن شخص را به امریکا برمیگرداندند و این اوج تحقیری بود که امریکاییها بر ملت ایران در دوره معاصر روا داشتند. بر اساس همین قانون بود که در روز یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۴۳ وقتی یک درجهدار امریکایی به نام «چارلز. ال. گری» یک دختر کرد ایرانی به نام «ایران سلیمی» را زیر گرفت و کشت، سفارت امریکا طی یادداشتی که به وزارت خارجه رژیم شاه داد تأکید کرد که درجهدار فوق، مصونیت سیاسی دارد و نمیتوانید او را بازداشت و مؤاخذه کنید و اینگونه بود که ماجرای مرگ غریبانه این دختر جوان ایرانی بدون مجازات قاتل امریکاییاش و بدون اینکه حساسیتبرانگیزد، در گوشهای از تاریخ این سرزمین دفن شد!
به گواه تاریخ در هر سرزمینی که غربیها به آن پا گذاشتهاند، به غارت منابع مادی و معنوی آن پرداختهاند و تلاش کردهاند که با تحقیر و از بین بردن حس عزت ملی، ملتها را به زیر سلطه خود درآورند.
بیشک یکی از سیاستهای آنان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی علیه ملت ایران هم بر همین رویه استوار بوده و تلاش زیادی برای از بین بردن عزت مردم ایران داشتهاند و یکی از دلایل رخداد انقلاب اسلامی توسط ملت ایران، از بین بردن این تحقیر و احیای عظمت تاریخی ملت ایران بود، به طوریکه امام خمینی (ره) در سخنرانی معروف تاریخی خود در ۴ آبان سال ۱۳۴۳ که به تبعید ایشان در روز ۱۳ آبان به ترکیه انجامید به همین قانون اشاره کرده و با اعلام اینکه این قانون، سند بردگی ملت ایران است، فرمودند: «قانونی را به مجلس بردند که در آن تمام مستشاران نظامی امریکا با خانوادههایشان، با کارمندهای فنیشان با کارمندان اداریشان، با خدمهشان از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند. ملت ایران را از سگهای امریکا پستتر کردند. چنانکه کسی سگ امریکایی را زیر بگیرد، از او مؤاخذه میکنند؛ اگر شاه ایران یک سگ امریکایی را زیر بگیرد، مؤاخذه میکنند. چنانکه یک آشپز امریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام را زیر بگیرد، هیچکس حق تعرض ندارد. آقا من اعلام خطر میکنم،ای ارتش ایران من اعلام خطر میکنم،ای سیاسیون ایران من اعلام خطر میکنم.»
داستان دشمنیها، ظلمها و تحقیرهای غربیها به خصوص امریکاییها و انگلیسیها در حق ملت ایران به قدری زیاد است که صدها و بلکه هزاران جلد کتاب درباره آنها میتوان نوشت، چنانکه تا حدی نوشته شده است. آن روز که با رذالت انگلیسیهای خبیث و با برنامهریزی آنان، قحطی سراسر ایران را فراگرفت و میلیونها نفر از پدرها، مادرها و اجداد ما از گرسنگی جان سپردند، به گونهای که در تاریخ ثبت شده که حدود نیمی از جمعیت ایران در آن مقطع از قحطی مصنوعی ایجاد شده جان باختند تا قانون ننگین کاپیتولاسیون که عزت و استقلال ایران را نشانه گرفته بود، تنها اندکی از صفحات سیاهی است که حاصل عملکرد و اراده این دولتها بر ضد ملت ایران بوده است. امروز نیز آنچه موجب دشمنی این دولتهای مستکبر با مردم ایران است همین روحیه استقلالطلبی و عزتخواهی مردم ایران است که بعد از انقلاب اسلامی موجب قدرت روزافزون ایران و شکل دادن به معادلات جدید قدرت در جهان شده و نظم جهانی مبتنی بر غلبه امریکا را به چالش جدی کشیده است.
خانم مهسا امینی که به علت بیماری جسمی و عارض شدن عوارض آن از دنیا رفت و تمام لشکرهای رسانهای غرب و سلبریتیهای آنان برای ریختن اشک تمساح برای او به میدان آمدند، همانقدر یک زن ایرانی است که «ایران سلیمی». دختری که نام یک ملت و یک موجودیت تاریخی را بر خود داشت، غریبانه و مظلومانه از دنیا رفت، بدون اینکه کسی کوچکترین سخنی به قاتل امریکاییاش بگوید. اوج سادگی است اگر زنان ایران و مسائل آنان را دغدغه امریکاییها و اروپاییها بدانیم، بلکه تنها چیزی که سیاستمداران و لشکرهای رسانهای و سلبریتی آنان دنبال میکنند تحت سلطه درآوردن ملتها و نابودی کسانی است که با این بردگی مخالف هستند.
امریکاییها با کاپیتولاسیون به دنبال بردگی ملت ایران بودند، ولی با مجاهدتهای امام خمینی (ره) و پدران و مادران ما داغ این آرزو بر دل آنان ماند و آزادی واقعی و عزت ملی به مردم ایران بازگشت. امروز هم اگر هوشیار نباشیم با واژگونهسازی واقعیت و قلب حقیقت و در لوای آزادی، زن، زندگی، آنچه نصیب ما خواهد شد چیزی جز اسارت، تباهی و ذلت نخواهد بود. نباید فریب مرثیهسرایی و سوگواری گرگهای درنده را خورد!»
عمل پلیس بر مدار قانون همراه با مهربانی
سردار حسین رحیمی در یادداشتی برای «جام جم» نوشت: «اقتدار همراه با مهربانی، راه رسیدن به محبوبیت در میان مردم و مسیر هموار مشارکت اجتماعی، فعال و خلاق عمومی در برقراری، حفظ و ارتقای نظم و امنیت است. اینجا شأن و منزلت واقعی پلیس برای همگان آشکار شده و پلیس تبدیل به تنها مأمن و مأوای آسیبدیدگان میشود. پلیس مردمی با احترام به حقوق شهروندی و تقویت وجه رأفت در میان مردم، به انجام ماموریتهای محوله خود میپردازد اما در مقابل و با تقویت بنیه دینی، اسلامی و ارزشی خود معناگر آیه شریفه «اشدا علیالکفار و رحما بینهم» است. نیروی انتظامی در مسیر مقابله با آسیبهای اجتماعی و افزایش امنیتفیزیکی و روانی جامعه هرگز مماشات نداشته و با اقدامات به موقع خود، هرگونه حرکت تبهکاران را در نطفه خفه میکند.
پلیس با توجه به کارکرد اجتماعی، فرهنگسازی و دغدغهمندی که دارد در تلاش است تا الگویی تمامعیار برای بسیاری از نهادهای اجتماعی و فرهنگی بوده و کارکنان آن نیز آینه تأثیرگذاری در جامعه باشند چراکه رفتار و کردار فردی و جمعی آنان در افکارعمومی بسیار مورد توجه است و هر عملی از این نهاد خدمتگزار میتواند بر اقل و اکثر مشارکتهای اجتماعی نیز تاثیر ویژهای داشته باشد.
عمل بر مدار قانون، مهربانی توأم با اقتدار، انقلابی بودن و ولایتمداری پلیس در کنار تلاش برای افزایش سرمایه اجتماعی خود و مشارکت عمومی مردم در راستای حفظ آرامش و امنیت پایدار درجامعه تا جایی است که اقشار مختلف مردم، دیگر دستگاهها و ارگانهای اجتماعی، سیاسی و حتی فرهنگی ترغیب میشوند تا سهمی در افزایش آرامش، امنیت و انضباط اجتماعی هرچه بیشتر جامعه داشته باشند، البته نباید فراموش کنیم که پلیس در همه زمانها با ماندن بر سر عهد خود و ایمان به اینکه عبادت چیزی جز خدمت به مردم نیست و جانفشانی و از خودگذشتگی همواره در مسیر نیل به اهداف بزرگ ایران اسلامی پیشقدم بوده، موید این نکته، شهدایی هستند که در جوانی ره صد ساله را یکشبه رفته و خود را به سرمنزل مقصود و سعادت ابدی رساندهاند. از سوی دیگر در زمانهای که مثلث زر و زور و تزویر با جنگ رسانهای همراه شده و ارزشهای انسانی و اسلامی ایران را نشانه رفته است، بصیرت را میتوان تنها سپر دفاعی در برابر این حجم از نامردمیها دانست. بصیرت را میتوان هم سپری محکم در برابر دروغ پراکنی دشمنان دانست و هم سلاحی که تمام تیرهای نامرئی نامردان را خنثی میکند و به سمت خودشان بازمیگرداند.
مسیری که پلیس در میان هجمه عناصر خارجی و بعضا داخلی فریب خورده میپیماید، ولایتمداری و عمل بر مدار منویات مقام معظم رهبری است، مسیری روشن که در تکانههای اجتماعی هیچگاه متزلزل نشده بلکه هربار قویتر و مستحکمتر از گذشته به پیش میراند. خوشبختانه در حال حاضر میتوان هوشیاری، هوشمندی در تمام ابعاد آن، عدالت محوری، رفتار حکیمانه و بصیرت را از مهمترین خصایص مادی و معنوی پلیس خدمتگزار معرفی کرد.
پلیس همیشه برای تثبیت امنیت در جامعه و پایدارسازی آن در تمام عرصهها حضوری فعال و تاثیر گذار داشته و با شناخت زمانه خود و ترفندهای مزدوران و دشمنان، بهترین عملکرد را ارائه میدهد که این نشان از هوشیاری و هوشمندی پلیس دارد، چراکه هر فرد در برهههای مختلف و با توجه به تغییر تاکتیکهای دشمن ممکن است ناغافل فریب خورده و مسیر درست را گم کند اما اینکه پلیس توانسته در این طوفان دینستیزی و سخنان رنگارنگی که ظاهری زیبا و باطنی متعفن دارد، همواره از خود صیانت کند و پای آرمانهای خود کمترین لغزشی نداشته باشد، نشان از بصیرت نهادینه شده در این سازمان و در میان تکتک کارکنان آن دارد.
هوشمندی چه در ابعاد اجتماعی و چه تکنولوژیکی و فناورانه، جریانی دائمی و فرآیندی سازمان یافته در پلیس است و وقتی این مهم با بصیرت اجتماعی گره میخورد، برکت ثمره آن چیزی جز تعیین مرز میان حق و باطل نیست.»