تحلیل از چپ و راست؛

واژه‌های تزئینی

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1180469

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

بادی که کاشته شد و توفانی که درو می‌شود (2)

عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «در یادداشت پیش توضیح دادم که چگونه صدا و سیما و به تعبیر دقیق‌تر حکومت با سلبریتی‌ها وارد یک معامله همکاری شد که هر دو طرف کمابیش می‌دانستند این یک بازی است و سنخیتی با یکدیگر ندارند. این ادامه آن یادداشت است. هر دو طرف می‌دانستند که این یک معامله صوری و در واقع به نوعی فیلم بازی کردن است، همان‌طور که یک نفر می‌تواند بی‌دین و غیر مذهبی باشد ولی در فیلم نقش یک فرد مذهبی را بازی کند و برعکس، آنان در واقعیت چنین نقش‌هایی را کردند. ولی روشن بود که این فیلم یک روزی به پایان می‌رسد که رسید. چه روزی؟ روزی که آنان به نوعی احساس تحقیرشدگی پیدا می‌کنند. حجاب و قیودات مذهبی همان پاشنه آشیل ماجرا بود که در موضوع مهسا امینی رو شد. البته سلبریتی‌ها یک محدودیت دیگر هم دارند و آن این است که چاره‌ای ندارند جز اینکه طرف افکار عمومی را بگیرند به ویژه در موارد حاد. چون اگر این طرفداری را نکنند ضربه شدید مادی و‌ معنوی خواهند خورد. پس روزی که ساختار با مردم و افکار عمومی مساله پیدا کند، سلبریتی‌ها مجبور می‌شوند راه خود را جدا کنند که کردند، چون نام و نان آنان در پذیرش و محبوبیت نزد مردم است. در واقع این روز، سکانس پایانی این فیلم معامله ریاکارانه دو طرف است. نکته بسیار جالب نزد نواصولگرایان این است که در زدن و حذف تمام شخصیت‌های سیاسی و احزاب و گروه‌ها تمایز چندانی میان خود و غیرخود قایل نشدند، تنها جایی که خودی و غیرخودی نکردند و شخصیت‌های معتبر خودشان را هم تا حدی زدند و به جای آنان سلبریتی‌های سیاسی از جناح نواصولگرا درست کردند. الان فعالان سیاسی نواصولگرا در عرصه سیاست، فقط از حیث شهرت است که نان می‌خورند، و الا فهم و درک سیاسی متعارف آنان اندک است. مثلا قبلا افرادی چون ناطق، باهنر، توکلی، لاریجانی، و محبیان سیاستمداران این جریان بودند حالا حسن عباسی و رائفی‌پور و به جای وعاظ و روحانیون خوشفکر، مداحان و پناهیان میدان‌دار هستند. چند سال پیش نتایج یک نظرسنجی داخلی از طرفداران‌شان را دیدم که پرسیده بودند حرف‌های چه کسانی را بیشتر دنبال می‌کنند و می‌پذیرند، معلوم شد، رهبران سیاسی و مذهبی حتی اشخاص سطح بالا نیز در رتبه‌های نازلی هستند و رتبه‌های اول و دوم را سلبریتی‌های سیاسی نواصولگرایان و با فاصله زیاد تصرف کرده‌اند. این علت اصلی سقوط سیاسی این جناح است. از سوی دیگر همین جناح نوعی از خودباختگی در برابر تایید سلبریتی‌های سینمایی و هنری و ورزشی دارند به نحوی که اگر یکی از آنان با ارزش‌های ظاهری جریان حاکم همسو شود چه فرش‌های قرمزی که جلوی پای او پهن کنند. نمونه‌اش خانم الهام چرخنده است. یا ورزشکاران و هنرمندانی که بی‌تناسب و با تناسب در برنامه‌ها حرف‌های مذهبی و سیاسی مطلوب آنان را می‌زدند تا جایگاه و امنیت پیدا کنند. متاسفانه امروز که ثمره اقدامات فاسد خود را می‌بینند، به سلبریتی‌ها فحش می‌دهند. در حالی که عامل رشد و تقویت آنان در سیاست، همین فحش‌دهندگان امروز هستند. ابتذال سطح سیاسی در ایران محصول اقدامات دولت اول نواصولگرایان در سال ۱۳۸۴ است که تاکنون هم ادامه یافته است. امروز دیدم سیاهه‌ای از آنان را که مثلا در جریان اخیر فعال هستند منتشر کرده‌اند که چند صد نفر می‌شوند. نواصولگرایان نه فقط جامعه را سلبریتی‌زده کردند، بلکه خودشان هم در همین گرداب غرق شدند، البته شبکه‌های مجازی هم نقش موثری در بروز این وضعیت داشتند، ولی ریشه همان است که گفته شد. اینها به معنای بد گفتن از سلبریتی‌ها نیست که اتفاقا در میان آنان افراد فرهیخته و خوشفکر هم هست که استقلال شخصیتی خود را حفظ می‌کنند، مساله این است که کار آنان چیز دیگری بوده و بر اثر خلأ سیاسی وارد این جریان شده‌اند. آنان پیش‌تر دنبال جریان‌های سیاسی حرکت و با آنان یا همراهی می‌کردند، یا مخالفت یا سکوت ولی اکنون به صورت منفرد هر کدام مسیری را می‌روند که به‌ طور قطع از نظر سلبی موثر و کارآمد است، ولی از نظر ایجابی نمی‌توانند امیدی را برانگیزانند، چون حوزه حرفه‌ای آنان نیست. پایان»

 

تفکیک غلط است

سید محمد بحرینیان در سرمقاله «رسالت» نوشت: «یک. تا پیش از وقایع اخیر هم واضح بود که حجاب، در بعضی از اقشار جامعه با شدت یا به‌تدریج، نسبت به سال‌های قبل یا یک دهه قبل، تغییر محسوس داشته است. طبیعتا منظور از اقشار جامعه، وابستگان این جریان و آن گروه و فلان رسانه خارجی هم نیست، منظور همان مردمی است که درگیر کار و تلاش‌اند، شب‌های قدر و عاشورا، اهل مسجد و هیئت هستند یا حداقل تمایلی به آن دارند، آن‌قدر سیاسی نیستند، ایران را دوست دارند ولی به برخی سیاست‌های کشور هم منتقدند، سریال‌های تلویزیون خودمان را می‌بیند ولی در خودروی شخصی خود ممکن است ترانه‌ای هم بشنوند که صداوسیما آن را پخش نمی‌کند، به آمریکا و انگلیس بدبین‌اند، هر کدام چند سلبریتی خودمان را دنبال می‌کنند، گردش در اینستاگرام برایشان سرگرمی است، از شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌های داخلی هم چندان راضی نیست، در تشییع حاج قاسم شرکت می‌کند اما در انتخابات چند ماه بعدش مشارکت بالایی ندارد، روش گشت ارشاد را نمی‌پسندد اما از ایران اینترنشنال و هرچه بویی از دولت سعودی دارد متنفر است، خلاصه در یک کلمه مردم است، شهروند معمولی که هر جا کار سخت شده پای‌کار ایران است و ناموس‌پرست و کم‌توقع و سازگار است. اشتباه نشود، منظور سیاست تساهل و تسامح نیست. همه ما در فامیل و آشنایان خود، از خانم چادری و رفیق حزب‌اللهی گرفته تا فامیل کم حجاب و منتقد داریم و در مهمانی‌ها هم بر سر یک سفره شام می‌خوریم.

دو. اصلا یکی از مواردی که بر اصالت مردم‌سالاری در کشور ما دلالت دارد همین است. میانگین کم‌حجابی در شهرهای ما رو به فزونی بوده چون سلیقه بخشی از جامعه این بوده است. مردم هر خواسته‌ای داشته باشند، به‌عکس خواسته آن مقام مسئول و دبیر ستاد امربه‌معروف و سیاست رسمی، به‌تدریج به کرسی می‌نشیند، یعنی درواقع دیکته می‌شود.

سه. همه حرف‌هایی که احتمالا گفته خواهد شد را می‌دانم. برخلاف نظر خیلی‌ها، اتفاقا شرایط کشور را، در همین شرایط فعلی از بسیاری کشورها بهتر می‌دانم.

جامعه ایران، به‌عکس جوامع غربی و حتی خیلی از شرقی‌ها، درمجموع خانواده محور است و با مشکل اضمحلال نسل روبه رو نیست، در بحران‌های سیاه و جرائم خشن و مسائلی ازاین‌دست هم آماری به‌مراتب کمتر از کشورهای مذکور دارد، میل به ازدواج از میانگین بالاتر است و در بن‌بست اجتماعی نیست و مفاهیمی از جنس اخلاق ‌و حیا، همچنان در آن پررنگ است. اغلب این موارد، مستند به داده‌های بانک جهانی و در دسترس است، جز چند مورد همچون اخلاق و حیا که در آن فضا، چندان تعریف روشنی ندارد.

چهار. حال مسئله چیست؟ بستر حاکمیتی کشور ما به‌گونه‌ای است که هر پدیده‌ای، لاجرم به سمت و سویی می‌رود که عموم مردم می‌خواهند. در سال‌های ۹۰ تا ۹۴، اغلب مردم مذاکره با آمریکا را می‌خواستند و هر دولتی بر سرکار بود، فارغ از آن‌که شبیه دولت حسن روحانی باشد یا نه، به آن سمت‌وسو می‌رفت و حداکثر درروش متفاوت عمل می‌کرد، امروز هم که خیلی تب مذاکره در جامعه بالا نیست، دلیلش آن است که اکثریت، چندان آورده‌ای برای آن قائل نیست. حجاب و هر مسئله دیگری هم همین است. اگر می‌خواهیم جامعه به‌سوی حجاب برود، شدنی نیست مگر آن‌که جامعه به‌تدریج آن را بخواهد.

پنج. دنیای ما به‌تدریج در حال حرکت به سمت ولنگاری و بی‌حیایی نیست، ازقضا برخی کشورها در دوره‌هایی شاهد ولنگاری کامل بوده‌اند و امروز، متوجه خسارات بزرگ آن شده‌اند و در حال جبران‌اند. همین حالا، در اغلب سریال‌های چندفصلی مجموعه‌هایی همچون دیزنی، مفهوم خانواده به‌شدت پررنگ و در حال تبلیغ است.

شش. جامعه ایران، به‌تدریج در حال بالندگی است‌. این را فقط کودکان و نوجوانان شاید لمس نکنند اما هر کس که می‌تواند وضعیت امروز را با یک یا دو دهه پیش مقایسه کند، به پیشرفت چشمگیر کشور در اغلب حوزه‌ها اذعان می‌کند‌. برای پیشرفت در حوزه‌های فرهنگی هم، باید با تبیین درست و زبان نرم و جذاب، این حوزه را به صدر خواسته‌ها و مطالبات مردم آورد. آن‌وقت است که رسانه‌ها و سلبریتی ها هم، برای آن‌که نزد مردم جایگاهی پیدا کنند، خود را با خواسته مردم تنظیم می‌کنند. این کار هم لازم و صدالبته شدنی است.»

 

بانک‌ها در مسلخ

احمد حاتمی‌یزد در سرمقاله «شرق» نوشت: «‌مدت‌هاست که گزارش ترازنامه‌های بانکی ایران حاکی از وضعیت وخیم شبکه بانکی است و گزارش‌های جدیدتر متأسفانه نشان می‌دهد که زیان شبکه بانکی سنگین و سنگین‌تر می‌شود؛ اما نهاد دولت و مجلس بدون توجه به این واقعیت مدام فشارهای خود را بر شبکه بانکی زیاد و زیادتر می‌کنند و عاقبت شومی را برای بانک‌های ایران رقم می‌زنند.

طبق اطلاعات منتشرشده از صورت‌های مالی روی سامانه کدال، زیان انباشته سه بانک دولتی مشخص شده است. این گزارش نشان می‌دهد که بانک ملی حدود ۷۰ هزار میلیارد تومان زیان انباشته به ثبت رسانده و بانک کشاورزی حدود ۷.۴ هزار میلیارد تومان و بانک مسکن ۲.۴ هزار میلیارد تومان زیان انباشته دارد.

زیان سنگین شبکه بانکی کشور نتیجه عیان فشارهای دولت به بانک‌هاست. نتیجه انواع تسهیلات تکلیفی است که دولت به بانک‌ها تحمیل کرده و هر بار این فهرست را طولانی‌تر می‌کند. پرداخت انواع وام‌ها و تسهیلات دستوری مثل وام فرزندآوری، وام ازدواج، وام مسکن، وام ودیعه و اجاره‌ خانه و... همه و همه تسهیلات تکلیفی و دستوری است که دولت و مجلس به بانک‌ها تحمیل کرده‌اند.

جالب اینجاست که دولت این تسهیلات تکلیفی را نه‌فقط به بانک‌های دولتی بلکه به بانک‌های خصوصی هم اجبار کرده و سبب شده است که ترازنامه‌های بانکی به هم بخورد.

به جز این، مطالبات معوق و سنگین بانک‌ها یکی دیگر از عوامل مهم زیان‌دهی سنگین بانک‌هاست. در‌حال‌حاضر شرایط اقتصاد کلان کشور و نرخ تورم به سمت و سویی پیش رفته است که وام‌گیرندگان تمایلی ندارند پولی را که به‌عنوان تسهیلات می‌گیرند، به بانک پس بدهند؛ چرا‌که سودی که بدهکار بانکی از محل تورم می‌برد، بسیار زیادتر است از هزینه‌ای که بابت بهره بانکی می‌دهد؛ بنابراین بانک‌ها در چنین شرایطی ناچار هستند در ازای مطالبات معوق هزینه هنگفت ذخیره را بپردازند و از این محل نیز دچار ضرر و زیان شوند.

هرچند که زیان بانک‌ها از آنچه در ترازنامه‌شان ذکر می‌کنند، بیشتر است و دولت بدهی کلانی به بانک‌ها دارد و بانک‌ها درآمد کلانی را به‌عنوان سود این پول، در ترازنامه‌شان منظور می‌کنند؛ ولی درنهایت دولت نه اصل آن را می‌دهد، نه سودش را و در واقع بانک‌ها سود بدهی دولت را جزء درآمدهای‌شان حساب کرده‌اند و عدد زیان ذکر‌شده در ترازنامه‌های بانکی به دست آمده است و اگر بخواهیم این موضوع را هم در نظر بگیریم، متوجه می‌شویم که زیان انباشته بانک‌ها بسیار بزرگ‌تر از این حرف‌هاست.

در مجموع اینکه وضع ساختار بانک‌های ایران به‌هیچ‌وجه با استانداردهای بین‌المللی مطابقت ندارد و حتی اگر تحریم‌ها هم نباشند، هیچ بانکی در دنیا بانک‌های زیان‌ده ما را معتبر نمی‌داند و به علت اینکه فعالیت بانک‌های ایران مطابق استانداردهای بین‌المللی نیست، بانک‌های دنیا حتی در شرایط غیرتحریمی هم حاضر به همکاری با بانک‌های ایرانی نیستند.

متأسفانه باید قید کنم که مجموع دستگاه‌های تصمیم‌گیر هم عزمی برای حل مشکلات شبکه بانکی ندارند و دور نیست که بانک‌های ایران هم گرفتار بحران صندوق‌های بازنشستگی شوند. در‌حال‌حاضر وضعیت صندوق‌های بازنشستگی به حدی وخیم است که قادر نیستند حقوق بازنشستگان و مستمری‌بگیران را بپردازند و دولت ناچار شده است اموال خود را به جای بدهی خود به صندوق‌های بازنشستگی بپردازد و آنها از این طریق حقوق بازنشستگان را پرداخت می‌کنند.

فشارهای دولت به شبکه بانکی هم سرنوشت مشابهی برای بانک‌ها رقم می‌زند و دولت در سال‌های آینده با بحران جدی در بازارهای مالی مواجه خواهد شد.»

 

برای واژه‌های تزیینی زن زندگی آزادی

 سید محمدعماد اعرابی در کیهان نوشت: «زن‌ها را در دست بگیریم، همه چیز به دنبال آن خواهد آمد.» این اصطلاح فرانسوی، جان‌مایه اکثر اقداماتی بود که فرانسویان برای اشغال الجزایر انجام دادند. آنها در قالب مددکاران اجتماعی و فعالان حقوق زنان با حضور در محله‌های فقیر و گرسنه که پایگاه انقلابیون الجزایری بود به ترویج این دیدگاه یأس‌آفرین پرداختند که «شرایط زنان الجزایری مایه ننگ است.» فرانکوفیل‌ها (فرانسه‌دوستان غیر فرانسوی) زن الجزایری را از فرهنگ اصیل خود منصرف کرده و به تصرف ارزش‌های بیگانه درآوردند تا نقش اساسی او در حمایت از مردان انقلابی الجزایر را خنثی کنند. «فرانتس فانون» در توصیف اقدامات این گرو‌ه‌ها در مناطق فقیرنشین می‌نویسد: «هر کیلو آرد و بلغور که تقسیم می‌شود با مقدار معینی تحقیر نسبت به چادر سر کردن و پرده‌نشینی همراه است... دستگاه استعماری برای این مبارزه مبالغ هنگفتی را اختصاص داده است، بعد از آنکه تشخیص داد زن، محور اصلی و نقش اساسی مبارزه است تمام کوشش وی مصروف به تسلط بر زن‌ها و کنترل آنان شد.» 63 سال از آن روز می‌گذرد اما در همچنان بر همان پاشنه می‌چرخد. فرانتس فانون سال 1961 درگذشت اما اگر بود شاید با دیدن تلاش استعمار برای سرنگونی انقلاب اسلامی ایران، کتاب «بررسی جامعه‌شناسی یک انقلاب» خود را با شواهد تازه‌ای به روز می‌کرد. مارس 2016 «پاتریک هنینگسن» در تارنمای «گلوبال ریسرچ» نوشت: 

«وزارت امور خارجه ایالات متحده همراه با پنتاگون از مسائل برابری اجتماعی برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی استفاده می‌کنند. قوی‌ترین آنها باید سیاست هویت جنسی باشد، (که) از منظر غربی به عنوان ”حقوق زن“ دیده می‌شود. با طرح این مسئله برای یک ملت غیردوست، طراحان جنگ غربی می‌توانند به سرعت گام مهمی در جهت رسالت سیاست خارجی‌شان بردارند.» یک سال بعد در دسامبر 2017 «ینس استولتنبرگ» -دبیرکل ناتو- در مقاله‌ای با عنوان «چرا ناتو باید از «حقوق زنان» دفاع کند» برای «گاردین» نوشت: «نزدیک به 70 سال است که ناتو برای دفاع جمعی علیه تهدیدهای نظامی تشکیل شده است. اما ناتو برای دفاع از دموکراسی، آزادی فردی، حاکمیت قانون و منشور ملل متحد نیز تشکیل شده است. ما بر این باوریم که ناتو این مسئولیت و فرصت را دارد که پیشتاز حمایت از ”حقوق زنان“ باشد.» با این اظهارات، بزرگ‌ترین پیمان نظامی-امنیتی جهان روی دیگر خود را نشان می‌داد و از همپوشانی مسائل اجتماعی مانند «حقوق زنان» با اهداف «نظامی» سخن می‌گفت. مسئله چندان پیچیده نبود؛ زمانی که مهار سیاسی کشور معارض از طریق تسخیر نظامی آن سرزمین هزینه‌‌ساز باشد، موضوعات اجتماعی مثل «حقوق زنان» بستر مناسبی برای یارگیری از جامعه مدنی رقیب و تسخیر نظام فکری-فرهنگی و در نهایت تغییر نظام قانونی آن قلمداد می‌شود و یا دست کم هزینه عملیات نظامی را کاهش می‌دهد. البته تغییر نظام قانونی لزوما به معنی براندازی سیاسی نیست. لغزش مبانی قانونگذاری و تصمیم‌‌سازی از شرع به عرف نیز می‌تواند نمونه‌ای قابل قبول باشد. چیزی که مقامات آمریکایی از آن به «تغییر رفتار ایران» یاد می‌کنند. حوادث اخیر ایران بهانه خوبی است برای اینکه ماجرا را در سطحی عمیق‌تر و از این زاویه ببینیم.

قطعنامه 1325 اولین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل بود که به منظور تعیین چهارچوبی رسمی برای سازماندهی برنامه‌های پیرامون زنان در سطح جهانی در سال 2000 به تصویب رسید. این قطعنامه بعدها با تفسیر و توسعه بیشتر در قطعنامه 1889 سال 2009 مبنای اقدامات بعدی سازمان‌های دیگر بین‌المللی نظیر ناتو، یونسکو، برنامه عمران ملل متحد و مجمع جهانی اقتصاد شد و سپس در شمار برخی اهداف سند توسعه پایدار برای سال 2030 نیز قرار گرفت. موضوع زنان به عنوان ایده‌ای راهبردی در اجرای سیاست‌های جهانی‌‌سازی دنبال می‌شد و جمهوری اسلامی در نبود دستورکاری اجرایی و کارآمد مبتنی بر فرهنگ ایرانی-اسلامی در حوزه زنان، میدان را برای اجرای سیاست‌های جهانی این حوزه باز گذاشته بود. این انفعال دهه‌هاست در برنامه‌ریزی حوزه زنان و خانواده ایران رخ داده و روزنه‌ای برای نفوذ فرهنگی در کشور گشوده است. یک سؤال: انتصاب سفرای زن در وزارت امور خارجه(که در دولت آقای روحانی به اوج رسید)؛ انتخاب آگاهانه ما بود یا تمهیدی مصلحتی برای ارائه گزارش به نهادهای بین‌المللی تا نشان دهیم ما نیز به هدف جهانی واگذاری یک سوم از مناصب مدیریتی به زنان پایبندیم؟ شواهد متعدد دیگری نیز می‌توان برای نشان دادن این رخنه فرهنگی یافت.

23 بهمن 95 هیئت بلندپایه دولت سوئد که بیشتر اعضایش را زنان تشکیل می‌دادند با حفظ حجاب در مقابل دولتمردان ایران ظاهر شدند و همین اتفاق، جنجالی خبری را در رسانه‌های غربی به راه‌انداخت؛ سازمان‌ها و نهادهای غربی معترض بودند که چرا مقامات سوئدی منطبق با اهدافی که در ترویج سیاست فمنیستی بر عهده گرفته‌اند با عدم رعایت حجاب در ایران به دفاع از حقوق زنان نپرداخته‌اند! اعتراضات مؤثر واقع شد و هیئت عالی‌رتبه سوئد 24 بهمن دیدار بعدی خود با مقامات دولتی ایران را در منزل سفیر سوئد در تهران برگزار کرد تا در اقدامی بی‌سابقه بدون رعایت قوانین اسلامی در خاک کشورمان به رایزنی و عقد قرارداد با مقامات ایرانی بپردازد. خبر این دیدار استثنایی هم جنجال به پا کرد این بار اما در رسانه‌های داخل ایران! سفر هیئت سوئدی به تهران یک توافقنامه همکاری خاص در حوزه زنان به دنبال داشت. توافقی میان «آن لیند» وزیر وقت تجارت و اتحادیه اروپای سوئد و معاونت وقت امور زنان و خانواده دولت ایران؛ این توافق یک شبهه را در ذهن ناظران باقی گذاشت: حوزه زنان و خانواده در ایران چه ارتباطی با وزیر تجارت و اتحادیه اروپای سوئد می‌تواند داشته باشد؟

اتفاقات بعدی نشان داد کار بر روی جامعه زنان ایران با درون‌مایه اقتصادی و با حمایت نهاد‌های مالی بین‌المللی نظیر سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی، مجمع جهانی اقتصاد و... صورتی تازه به خود گرفته است و حالا نشستن وزیر وقت تجارت سوئد در مقابل شهیندخت مولاوردی معنا پیدا می‌کرد. سفارتخانه سوئد در تهران به کمک سفارتخانه فنلاند بازوی اصلی این طرح به حساب می‌آمد و در گام بعد توانست در چهارچوب تفاهمنامه همکاری دوجانبه، پای «انستیتو سوئد» را نیز به ایران باز کند.

«انستیتو سوئد» به پشتوانه سفارت سوئد نقش فعال خود در تأثیرگذاری بر جامعه هدفش یعنی «زنان ایران» را آغاز کرد. آنها برای این کار ابتدا سراغ ارتباط‌گیری با یکی از بخش‌های مؤثر جامعه مدنی ایران یعنی دانشجویان رفتند. پس از دیدار مسئولان سفارت فنلاند از مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران، دبیر دوم سفارت سوئد به دانشگاه اصفهان رفت و‌اندکی بعد مسئولان انستیتو سوئد در کنار برخی دیپلمات‌ها و مشاوران سوئدی به دانشگاه صنعتی شریف رفتند تا درباره توانمند‌سازی زنان ایران با مسئولان این دانشگاه صحبت کنند. در طول این مدت سفارت سوئد رویدادهای متعددی برای جذب دانشجویان ایرانی در سفارت خود برگزار می‌کرد و «انستیتو سوئد» نیز طرح‌های ویژه‌ای برای بورسیه دانشجویان دختر ایرانی به مقر این سازمان در استکهلم و آموزش در حوزه زنان ترتیب داد. آنها یک نمایشگاه عکس هم در شهرهای ایران برپا کردند؛ نمایشگاهی به نام «پدران سوئدی» در چارچوب سیاست برابری جنسیتی و با رویکرد حذف نقش تربیتی زنان در خانواده و تأکید بر حضور اقتصادی‌شان در جامعه. نهاد خانواده در ایران با عناوین عامه‌پسندی چون «توانمند‌سازی زنان»، «برابری جنسیتی»، «مبارزه با خشونت علیه زنان» و «مشارکت زنان» مورد هدف قرار گرفته بود. ابتدا به منظور دگرگونی ساختار بومی و اصیل خانواده‌ها در فرهنگ اسلامی نقش اعضای خانواده بر اساس ملاک‌های غربی بازتعریف می‌شد و طی گام‌های بعدی با تحت تأثیر قراردادن شرایط ازدواج و زندگی زناشویی همسو با ارزش‌های غربی مندرج در اسناد بین‌المللی نهاد خانواده کاملا تضعیف می‌شد و کارکرد خود در تربیت نسل متعهد و مفید برای آینده جامعه اسلامی را از دست می‌داد. در نهایت با به رسمیت شناختن تعریف جنسیت به مثابه یک برساخت اجتماعی و تثبیت این تعریف و ملزومات آن توسط سازمان‌های جهانی نهاد خانواده به معنای اصیل خود، فرومی‌پاشید.

این تنها یک نمونه تجربه شده از تلاش برای مهندسی فرهنگی جامعه ایران با محوریت ارزش‌های غربی در حوزه زنان بود. این رویداد را باید فراتر از دولت قبل و سایر دولت‌ها دید گرچه نقش قوه مجریه در ناکامی یا تسهیل چنین تلاش‌هایی تعیین‌کننده و مؤثر است. اگر برنامه نداشته باشید برای‌تان برنامه می‌نویسند؛ این اولین عبرت از انفعال فرهنگی است. در بهترین حالت با جرح و تعدیل برنامه تحمیلی به نسخه‌ای می‌رسید که اگرچه مانند نسخه اولیه در تعارض جدی با ارزش‌های بومی نیست اما همچنان فاصله‌ای معنادار با برنامه‌ای همگون دارد که مقوم شاخصه‌های فرهنگی متعالی است. در برنامه‌های تحمیلی سازمان‌های جهانی واژه‌ها بیش از آنکه واقعی باشند، تزیینی‌اند و معنایی متضاد با آنچه نشان می‌دهند، مراد می‌کنند. در این چهارچوب «زن؛ زندگی؛ آزادی» شعاری جذاب با واژه‌هایی زیبا است اما آنچه در واقع حاصل می‌شود «زن؛ اسارت و وابستگی» یک کشور مستقل است. «جاشوا فریس» رمان‌نویس آمریکایی در «آنگاه به پایان رسیدیم» تبلیغات رسانه‌ای آمریکا را به خوبی از زبان شخصیت اصلی داستانش توصیف می‌کند: «ترفند همیشگی ما بازی با کلمات بود... وقتی در تبلیغات می‌گفتیم مراقب جیب‌هایتان باشید در اصل منظورمان این بود که ما مواظب جیب‌هایتان هستیم. وقتی می‌گفتیم بدون کارمزد یعنی حتما باید کارمزد پرداخت می‌کردید. ما هر بلایی به سر واژ‌ه‌ها در می‌آوردیم. این را می‌دانستیم، شما هم می‌دانستید، همه می‌دانستند».

 

استیصال دشمنان دربرابرمقاومت

فادی بودیه - سردبیر مجله المرایا در یادداشتی برای «جام جم» نوشت: «این روزها دشمنان مقاومت بار دیگر شکست دیگری را از ملت لبنان پذیرفته اند. در این میان، حزب‌ا... با ترویج فرهنگ مقاومت و تکیه بر اصل استقامت در برابر زیاده‌خواهی دشمن صهیونیستی، پیروزی بزرگی را در میدان گازی کاریش به دست آورد. البته در این میان، رسانه‌های صهیونیستی و حامیان آنها در آمریکا و برخی کشورهای اروپایی، درصدد هستند به هر نحو ممکن مانع از ابراز این پیروزی بزرگ مقاومت شوند اما سکوتی که در میان صهیونیست‌‌‌ها وجود دارد، گویای همه چیز است.

واقعیت امر این است که جریان مقاومت در لبنان هیچ گاه زیر بار زور دشمن صهیونیستی و حامیان آن نرفته است. در ماجرای اخیر( منازعه حقوقی و دریایی بر سر میدان گازی کاریش) نیز رژیم اشغالگر قدس تلاش کرد تا حقوق ملت لبنان را انکار کند و در عوض به بازیگر مسلط در دریای مدیترانه تبدیل شود. دلیل این رویکرد تل آویو مشخص بود. آنها درصدد بودند تا ملت لبنان از دستیابی به منابع انرژی در میدان کاریش محروم شوند. طی سال‌های اخیر، جمهوری‌ خواهان و دموکرات‌های آمریکا تلاش کردند تا ملت لبنان را تحت محاصره اقتصادی و تحریمی همه جانبه قرار دهند اما در این مسیر ناکام ماندند. 

پیام تحولات اخیر در لبنان برای همگان مشخص است؛ این‌که قدرت مقاومت در هر زمان دشمن صهیونیستی و  شبکه حامی و مهره‌های آن را در منطقه و جهان با شکست مواجه خواهد کرد. پس از شکست صهیونیست‌‌ها در جنگ ۳۳ روزه در برابر حزب ا...، بسیاری از تحلیلگران امنیتی، نظامی و سیاسی در جهان به تل آویو و واشنگتن اعلام کردند قدرت مقاومت به اندازه ای افزایش یافته که دیگر نمی‌توان در برابر آن اقدامی صورت داد. با این حال مقامات رژیم صهیونیستی و آمریکایی این پیام آشکار را نادیده گرفتند و همین مسأله، بروز شکست‌های بعدی برای آنها را در پی داشت. 

حتی دشمنان مقاومت در لبنان نیز تلاش زیادی کردند تا میان شهروندان و حزب‌ا... شکاف ایجاد کنند. اما در جریان رقابت‌های گوناگون سیاسی و انتخاباتی قدرت مقاومت و اقبال مردم نسبت به این جنبش اصیل را مشاهده کردیم. در چنین شرایطی قطعا توطئه دشمنان لبنان و منطقه در حذف مقاومت از معادلات سیاسی بیروت ناکام خواهد ماند. بهتر است دشمنان مقاومت نیم نگاهی به رخدادهای لبنان و منطقه طی دهه‌های اخیر بیندازند و متوجه شوند جریان مقاومت، چه نقش و جایگاه عظیمی در این حوزه دارد. جریان مقاومت اکنون به قدرت مسلط بر رژِیم صهیونیستی و مهره‌های آن تبدیل شده است. قدرتی که اجازه تعدی و دست درازی به سرزمین لبنان را به دشمنان نخواهد داد. فهرست شکست‌های رژیم اشغالگر قدس در برابر مقاومت هر روز تکمیل تر می‌شود. آیا این حقیقت محض را حامیان جنایات رژیم اشغالگر قدس و همچنین کسانی که دل به گفتمان سازش در منطقه و عادی سازی روابط با تل آویو بسته اند نمی‌بینند؟!»


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: