تلاش ضدانقلاب و اصلاحات برای قرار دادن نظام بر سر دوراهی و القای بن بست!
مغز و جوهر مشترک در پروژه دشمن و پروژه اصلاحات همانا استحاله انقلاب اسلامی بوده است؛ آنها همواره یا عمدتاً از براندازی خشن و یکباره و یا شکست ایران در صحنه عینی ناامید بوده و به شیوههای ادراکی و روانی و ذهنی روی کردهاند.
مغز و جوهر مشترک در پروژه دشمن و پروژه اصلاحات همانا استحاله انقلاب اسلامی بوده است؛ آنها همواره یا عمدتاً از براندازی خشن و یکباره و یا شکست ایران در صحنه عینی ناامید بوده و به شیوههای ادراکی و روانی و ذهنی روی کردهاند.
القای اینکه ایران راهی جز انتخاب میان الگوی هند یا الگوی چین ندارد، خط تحریف، تقلیل و استحاله انقلاب اسلامی است که در برنامه تلویزیونی شیوه توسط رییس سابق دانشگاه علامه (حسین سلیمی) رونمایی شد.
مطابق این الگو یا باید اقتدارگرایی همراه با موفقیت اقتصادی و رفاهی در مدل چین را برگزید یا مدل دمکراسی هندی بدون رفاه. او همچنین تصریح میکند که این دوراهی یک حصر عقلی است و راه سومی وجود ندارد!
در حالیکه اولاً در نظام جمهوری اسلامی، مردم سالاری دینی تقلیلناپذیر است؛ چنانکه عدالت و رفاه اقتصادی. ثانیاً، جمهوری اسلامی از آغاز مبتنی بر راه سوم بوده است؛ راهی که توسط اندیشمندانی بزرگ چون امام خمینی (ره)، علامه طباطبائی، شهید مطهری و دیگران مبنامند(دارای طرح منطقی و معقول) و بنادار(عینی) شده است.
تجویز کسانی چون سلیمی متضمن و دستکم مستعد این عقیده نادرست و خطرناک است که نظام اسلامی زمینه پیروی از چین ـ که تقویت القای ضدانقلاب مبنی بر تبعیت نظام از چین است ـ را دارد همچنین به نحوی تلویحی نظام را مستعد اقتدارگرایی و نادیده گرفتن مردم تلقی و تلقین میکند.
از سویی دیگر، قراردادن الگوی هند به عنوان تنها انتخاب دیگر برای نظام، هم به معنای نفی استعداد تحول خودانگیخته و وجود الگوی بومی و اسلامی حکومت است و هم به معنای نفی مردم سالاری(مردم سالاری دینی) در نظام جمهوری خواهد بود.
به بیان دیگر، چه ترویج الگوی چین و چه ترویج الگوی هند، متضمن اتهام اقتدارگرا بودن به نظام اسلامی علاوه بر ترویج و تشویق آن به سکولار شدن است (هند و چین هر دو سکولارند).
افزون بر اینها، نادیده گرفتن پیشرفتهای بزرگ اقتصادی ایران که اعم از رفاه و توسعه صنعتی، علمی و نظامی است، کاری است که حسین سلیمی از طریق ساختن یک دوراهی جعلی انجام داده است.
القای مذکور، متناسب با دو راهی «یا اصلاحات یا انقلاب» است چرا که این القا نیز همچون القای سابقالذکر، راه درونگفتمانی (گفتمان اصیل انقلاب و امامین) را مسدود تلقی میکند.
چه پروژه سعید حجاریان و چه پروژه روزنامه اعتماد (یا اصلاحات یا انقلاب؛ بخوانید یا تغییر یا سقوط) و چه دوراهی خام سلیمی، مبتنی بر این پیشفرض غیرعلمی و غلط است که انقلاب اسلامی، الگوی ایجابی و الگوی پیشرفت و حکمرانی ندارد و یا اگر دارد، نتوانسته و نمیتواند به توفیق عمومی و خاصی دست پیدا کند.
مطابق آنچه گذشت، دوگانه فروپاشی و انقلاب توسط رسانههای بیگانه و اصحاب اصلاحات با مشترکات زیادی تبلیغ میشود. هر دو جمهوری اسلامی را بر دوراهی محتوم القا میکنند که یک سوی آن تغییر و استحاله و سوی دیگر آن انقلاب و سقوط است. در صورت و سوی اول، چیزی جز نام از جمهوری اسلامی نمیماند و انقلاب اسلامی و مبانی آن حذف میشود. در سوی دوم، جمهوری اسلامی نیز حذف میشود. تفاوت دو سوی ماجرا در القای مذکور، تفاوت در عنصر زمان و فرصت است.
چه ضدانقلاب خارجی و چه جریان تجدیدنظرطلب داخلی، نوعی انسداد و مسدود بودن (بن بست) را برای نظام ترسیم میکنند. هر چند تجدیدنظرطلبان داخلی (عمدتاً لیبرالها) با ارجاع راه حل به بیرون از مرزهای جغرافیایی (هند و چین) یا بیرون از مرزهای اعتقادی و اصولی انقلاب اسلامی(اصلاح طلبی) این کار را انجام می دهند.
نکته مهمتر اینکه بخشی از لیدرهای جریان اصلاحات از طریق درافکندن دوتاییهای کاذبی چون یا اصلاحات یا انقلاب و نیز یا هند یا چین، به دنبال استحاله عقیدتی و ایدئولوژیک نظام و اسلام زدایی از آن هستند؛ اقدامی که در نهایت و به زعم باطلشان موجب بازگشت آنها به قدرت و سپس تثبیت لیبرال دمکراسی و جایگاه آنها میشود.
در پایان، یادآوری این نکته مهم است که از آغاز انقلاب اسلامی، دشمن با دروغهای سست ـ که بعضاً خودشان هم باور نداشتهاند ـ همواره نظام را در بنبست معرفی کرده است همچنین بخش بزرگی از جریان اصلاحات نیز خود را تنها شانس بقای نظام القا کرده است.
حال آنکه چه مغز و جوهر مشترک در پروژه دشمن و پروژه اصلاحات همانا استحاله انقلاب اسلامی بوده است. آنها همواره یا عمدتاً از براندازی خشن و یکباره و یا شکست ایران در صحنه عینی ناامید بوده و به شیوههای ادراکی و روانی و ذهنی روی کردهاند./تسنیم