تحلیل از چپ و راست؛

مختصات دهه هشتادی‌ها

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1177488

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

صورت مسئله را تغییر ندهید ! 

 حسین شریعتمداری در «کیهان» نوشت: «1- از رسول خدا(ص) نقل شده است که مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود (لاَیُلْسَعُ اَلْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَیْنِ). ما متاسفانه اما، از یک سوراخ نه فقط دوبار، بلکه ده‌ها بار گزیده شده‌ایم و دور از انتظار نیست که ده‌ها بار دیگر نیز از همان سوراخ گزیده شویم! در کدام نقطه دنیا دیده و یا شنیده‌اید که خانمی فوت شود و تمام شواهد و اسناد حکایت از آن داشته باشد که فوت ایشان یک رخداد طبیعی بوده است. با این حال، رئیس‌جمهور به خانواده وی تسلیت بگوید و هیئتی را مامور رسیدگی به ماجرا کند و... آنگاه عده‌ای در اعتراض به فوت او به خیابان‌ها بریزند، آمبولانس‌ها را به آتش بکشند، آدم بکشند، اموال عمومی را آتش بزنند، به مسجد حمله کنند، قرآن بسوزانند، گلوی مامور پلیس را پاره کنند، با ضرب و شتم چادر از سر یک زن محجبه بردارند و... دست به ده‌ها جنایت دیگر بزنند؟! کجای آن رخداد با این واکنش کمترین همخوانی و تناسبی دارد؟! کدام انسان برخوردار از حداقل شعور می‌تواند آشوب‌های اخیر را به حساب فوت خانم مهسا امینی بنویسد؟! ورود تمام‌قد آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، رژیم صهیونیستی و... به ماجرا قبل از آن که تعجب‌آور باشد، مضحک است، نیست؟! کشورهایی که قتل‌عام میلیون‌ها انسان را صرفاً به جرم حق‌طلبی در کارنامه سیاه خود دارند، هزاران تن از شهروندان خود را به ضرب گلوله در خیابان‌ها به قتل می‌رسانند، صدها زن را در خانه و کاشانه‌شان سر به نیست می‌کنند، هیچ گروه تروریستی و یا حاکم دیکتاتوری را نمی‌توان آدرس داد که تحت حمایت آشکار این کشورها نبوده و نباشند و... برای فوت خانم مهسا امینی اشک تمساح می‌ریزند!

2- دیروز وزارت اطلاعات با صدور بیانیه‌ای ضمن اشاره به بازداشت ۲۶۰ نفر از عوامل اصلی دست‌اندرکار آشوب‌های اخیر، به برخی از برنامه‌های هولناک آنها که خنثی شده است نیز اشاره کرد. در میان دستگیرشدگان، ۹ نفر از اتباع کشورهای اروپایی، ۴۹ عضو سازمان منافقین، ۷۷ مزدور گروهک‌های تروریستی کومله، حزب دموکرات، پژاک، پاک که چند تن از اعضای رده‌بالای این گروه‌های تروریستی نیز در میان آنها بوده‌اند، ۲۸ تن از اراذل و اوباش نشان‌دار‌، ۵ عضو گروه تکفیری داعش با ده‌ها کیلوگرم مواد منفجره، ۹۲ تن از سلطنت‌طلبان و... دیده می‌شوند. برنامه‌ریزی برای بمب‌گذاری در هواپیما، انفجار در میان عزاداران حسینی‌(ع)، بمب‌گذاری در میان آشوبگران و انتساب آن به نظام و... از جمله برنامه‌های در دست اقدام آنها بوده است که با تلاش سربازان گمنام

امام زمان(ارواحنا له الفداء) در وزارت اطلاعات، کشف و خنثی شده است. آیا این برنامه گسترده برای قتل‌عام مردم در اعتراض به فوت مهسا امینی بوده است؟!

۳- در این میان، حمایت از آشوب و آشوبگران از سوی برخی سیاست‌بازها و احزاب سیاسی و شماری از هنرپیشه‌ها و ورزشکاران که از سفره گشاده و سخاوتمندانه این مرز و بوم

چریده و به آلاف و علوف رسیده‌اند نیز جنایت آشکاری است که نباید بی‌پاسخ بماند. برخی از شخصیت‌های سیاسی حمایت‌کننده از آشوبگران سابقه سیاهی در همسویی با بیگانگان و مخصوصاً آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی را در کارنامه خود دارند که دعوت از آمریکا برای تحریم ایران، اعتراض به مبارزه رزمندگان با داعش، پرونده مفتوح فساد اقتصادی، فقط اندکی از آن بسیارهاست. و در سوی دیگر برخی از به اصطلاح سلبریتی‌های حمایت‌کننده از آشوب‌ها، سوابق نفرت‌انگیزی از برپایی خانه فحشاء، قمار، تجاوز به زنان و دختران، سوءاستفاده‌های کلان مالی و... دارند که حتی اشاره‌ای گذرا به محتویات کارنامه سیاه آنها نیز شرم‌آور است. بدیهی است که اکثریت قریب به اتفاق طیف‌های یادشده از افراد مومن، متعهد، وفادار به میهن و مردم‌دوست هستند.

۴- اکنون سؤال این است که آیا می‌توان در ضرورت محاکمه و مجازات این عده به اتهام تخریب اموال عمومی، پادویی آشکار برای بیگانگان، مشارکت در قتل شهروندان و مخصوصاً زمینه‌‌سازی برای اقدامات هولناکی که دشمن علیه مردم این مرز و بوم تدارک دیده - و دیروز وزارت اطلاعات از آن پرده برداشت - کمترین تردیدی داشت؟! حالا که بعد از ابراز انزجار توده‌های ده‌ها میلیونی مردم از این جرثومه‌های فساد و تباهی و اصرار بر مجازات و محاکمه آنها به میان آمده است و دستگاه‌های ذی‌ربط نیز بر محاکمه و مجازات آنها تاکید ورزیده‌اند، طیف یادشده به فکر تغییر صورت مسئله افتاده و اصرار دارند جنایات هولناکی را که مرتکب شده‌اند در

حد و اندازه «اعتراض»‌ کاهش دهند! و اصلاً به روی نامبارک و پلید خود نیز نمی‌آورند که در کجای دنیا و از کی تا به حال، قتل مردم کوچه و بازار، آتش‌زدن اموال عمومی، بریدن گلوی مامور انتظامی، آتش‌زدن قرآن و به آتش کشیدن آمبولانس‌ها و... اعتراض تلقی می‌شود؟!

بیانیه وزارت اطلاعات از عمق جنایات انجام‌شده و گستردگی جنایاتی که خنثی شده است خبر می‌دهد و در این میان، آن عده از شخصیت‌های سیاسی بدسابقه و ورزشکاران و هنرپیشه‌هایی که به حمایت از آشوب‌ها و قتل مردم و آتش‌زدن اموال عمومی و غارت و... پرداخته‌اند بخشی جدانشدنی از عاملان این جنایت‌ها بوده‌اند.»

 

پایان خط گفت‌وگو ویرانی است!

جعفر گلابی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «نمی‌دانم هنوز از گفتن و نوشتن‌ها تاثیر مثبتی حاصل می‌شود یا نه؟ نمی‌دانم اساسا زمینه گفت‌وگو که از طریق آن چاره‌جویی شود و راه‌های درست پیش پا قرار گیرد هنوز وجود دارد یا نه؟بسیاری خود سکوت کرده و نویسندگان مستقل را مشغول آب در هاون کوبیدن می‌دانند!بدتر از آن فضای سنگینی حکمفرما شده که هر کس سخنی از حل مسائل، اصلاح امور و حرکت به سوی مدارا و اجرای قانون و رسیدن حق به حقدار می‌زند با شدیدترین عکس‌العمل‌ها و حتی فحاشی و تهمت روبه‌رو می‌شود!از جولان شبکه‌های ماهواره‌ای که گستره شعف خود را از وضع کنونی پنهان نمی‌کنند که بگذریم حتی در داخل هم هستند کسانی که از تشدید نقار و ایجاد تخاصم بدون بازگشت استقبال می‌کنند! فضا به‌گونه‌ای شده که اگر شخصی مثل آقای کرباسچی در تلویزیون حاضر می‌شود و اتفاقا از برخورد با خانم مهسا امینی و عملکرد مسوولان انتقاد می‌کند و بر حقوق مردم انگشت تاکید می‌نهد با وقیحانه‌ترین الفاظ مورد حمله قرار می‌گیرد که مزدور رژیم است و...مگر یکی از معیارهایی که مکررا تبلیغ می‌شد این نبود که هرگاه دشمن از چیزی استقبال و از نقطه مقابل آن نهی کرد درست را از نادرست تشخیص دهیم؟ حال مگر نمی‌بینیم که بیگانگان بازداشت‌ها و برخوردها را با چه آب و تابی منعکس و استقبال می‌کنند و از تصادم‌های خیابانی به وجد می‌آیند؟  به هر حال اگر این تلقی تلخ درست باشد که راه گفت‌وگو و تفاهم و رفع ناراستی‌ها از طرق مسالمت‌آمیز کارکرد خود را از دست داده است در ناگواری آن باید بیش از هر زمان دیگری نگران بود و در انتظار حوادث ماند و برای یک جامعه چیزی بدتر از این نیست که خط گفت‌وگو به انتها رسیده باشد.  روشن است که در ماجرای درگذشت خانم مهسا امینی هم درست مثل جریان گران شدن بنزین مدیریت درست و سریعی صورت نگرفت یا احساس نیاز به تشکیل یک کمیته بحران در بدو امر دیده نشد و مسوولان مختلف هر یک به اظهارنظرهای مختلف و پراکنده پرداختند و دیدیم که خشمی بزرگ شکل گرفت و شهرهای زیادی را درگیر خود کرد.  شاید اوضاع در واقع امر چنان است که با هر میزان از اقدامات و گفته‌های مسوولان گریزی از این اعتراض‌ها نبود ولی اگر نشانه‌های بحران دیده می‌شد قبل از غلیان اعتراض‌ها امکان گفت‌وگوی صریح و صدیق و سریع با مردم وجود داشت، حداقل اینکه گفته می‌شد که ما تلاش خودمان را کردیم ولی نشد و باید دید که چرا سخنان و اقدامات مسوولان پس از وقوع آن درگذشت موثر واقع نشده است؟

بهترین و ضروری‌ترین راه عدم برخورد با اعتراض‌ها بود که خود قطعا زمینه آرام شدن اوضاع را فراهم می‌کرد. 

البته واضح است که هیچ پدیده اجتماعی آن هم در این سطح بدون زمینه و سوابق گوناگون صورت تحقق به خود نمی‌گیرد لذا نقص و ایراد در رفتار مسوولان را باید از اینجا رهگیری کرد. مثلا طی چند ماه گذشته دو، سه فیلم از نوع دستگیری خانم‌ها توسط گشت ارشاد در سطح وسیع منتشر شد که باید همان زمان رسیدگی قاطع صورت می‌گرفت و نتیجه آن به اطلاع مردم می‌رسید و حداقل از سوی مقامات بلندپایه عذرخواهی می‌شد.کاملا واضح است وقتی دختری دستگیر می‌شود و مادرش التماس می‌کند که فرزندش مریض است و توجهی به این التماس‌ها نمی‌شود یا خانم دیگری با کمک یک مامور مرد بازداشت می‌شود جو سنگینی در جامعه به وجود می‌آورد و حتما نیاز به پیگیری مسوولان و گزارش به مردم داشت و عبور کمرنگ از کنار آن، التهاب و نگرانی‌ها را افزایش می‌دهد و زمینه را برای بروز بحران در مسائل بعدی آماده می‌کند.طی همین چند ماه گذشته موج بزرگی از سخنان شدید و غلیظ تریبون‌داران که هر کدام بنا بر ذائقه خود برای بدحجابان خط و نشان می‌کشیدند را نباید خارج از این مساله دید. 

اما همه این موارد ناظر به این موضوع خاص است و نباید فراموش کنیم که در جامعه ما مشکلات بسیار بزرگی وجود دارد که آنها زمینه‌های اصلی نارضایتی‌اند.تنگناهای عظیم اقتصادی که وجود دارند و هیچ مسوولی آنها را انکار نمی‌کند به تنهایی کافی‌اند که هر جرقه‌ای را تبدیل به یک آتش بزرگ کنند و اتفاقا تنگنای معیشت از امهات مسائل و مصائب است که هم علاجش به سختی میسر است و هم اگر منجر به اعتراض شود، معلوم نیست با کدام عاقبت خاتمه می‌یابد؟خصوصا آنجا که سفره کوچک مردم بر اثر رانت‌خواری‌های بزرگ و اختلاس‌ها و مفاسد اقتصادی کوچک‌تر شده و نارضایتی تبدیل به خشم تهیدستان می‌شود.  گسل‌های سیاسی که می‌توانست در دو انتخابات گذشته پر شوند و به دیگر حوزه‌ها کمک کنند تا مشکلات تبدیل به بحران نشوند، وجود دارند و با نوع عملکرد مسوولان متاسفانه بر وسعت آنها افزوده می‌شود.به هر حال احتمال می‌رود در جریان مشاهده بازتاب گسترده درگذشت یک دختر 22 ساله مسوولان مختلف متوجه نهاد ناآرام و پرمساله جامعه شده باشند.احتمال دارد آقایان دیگر همه مشکلات و نواقص را کوچک‌نمایی نکنند و منکرعیوب عمیق برخی روندها و روش‌ها شده باشند و چاره‌جویی‌های اساسی را آغاز کنند.خدا کند در این التهابات گسترده همه‌ چیز به دشمنان نسبت داده نشود و خیال خود را راحت نکنند و بالاخره خدا کند شعاردرمانی کنار گذاشته شود. شکی در سوءاستفاده ایران‌ستیزان از مسائل موجود در جامعه نیست ولی آیا جز این است که در صورت رضایت مردم از آنها هیچ کاری برنمی‌آید؟ احترام به مردم نه به صورت شعاری و دیدوبازدید بلکه برآوردن خواسته‌های اصولی آنها می‌تواند گسل‌های موجود در جامعه را کمتر کند.اگر مردم احساس کنند که تمایلات روشن آنها شنیده می‌شود خود گام بزرگی برای پر کردن شکاف‌های جامعه برداشته شده است.آیا تاکنون مسوولان فکر کرده‌اند که اساسا مردم از وجود انبوه مشکلات و جدال‌ها و اینکه هر روز و هر هفته با مساله بزرگی روبه‌رو می‌شوند، خسته شده‌اند و نیاز مبرم به تشنج‌زدایی در همه حوزه‌های داخلی و خارجی دارند؟همین که مردم سال‌ها با نگرانی پیچ رادیو یا تلویزیون را باز می‌کنند و از بن‌بست یا ادامه مذاکرات اتمی سرد و گرم می‌شوند خود التهاب‌زاست.باید متوجه میزان طاقت و تحمل مردم بود و حداقل برای مدتی آنها را از این همه امواج گوناگون سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آسوده کرد.عدم تمهید همه‌جانبه این آسودگی دوران سختی را رقم خواهد زد.»

 

حجاب، راهپیمایی و انتخابات

محمدجواد اخوان در سرمقاله «جوان» نوشت: «معمولاً پس از هر راهپیمایی ملی یا انتخابات سراسری، تصاویری منتشر می‌شود که حاکی از حضور افرادی است که ظاهر و پوشش آن‌ها با عموم متشرعین متفاوت است و همین امر مستمسکی در اختیار برخی قرار می‌دهد تا مدعی شوند که حکومت در مقابل پوشش این‌ها و سایر افرادی شبیه به این‌ها در مقاطع غیرانتخابات و راهپیمایی استاندارد دوگانه دارد و می‌پرسند چرا در اوقات دیگر همین افراد با برخورد گشت ارشاد مواجه می‌شوند و در اینجا برعکس تجلیل هم می‌شوند؟

برای بررسی این ادعا و پاسخ منطقی به آن باید نخست ببینیم حجاب از نظر قانونی چیست و در حال حاضر گشت‌های پلیس امنیت اخلاقی چگونه این قانون را اجرا می‌کنند. بر اساس قانون مجازات اسلامی، رعایت نکردن حجاب شرعی جرم‌انگاری شده است و کسی که حداقل آشنایی با شریعت داشته باشد، می‌داند آنچه در فقه به‌عنوان حجاب زنان تلقی شده با نوع پوشش تعدادی از بانوان جامعه ما -که کم هم نیستند- فاصله زیادی دارد. اما بیشتر این خانم‌ها همه‌روزه به خیابان می‌آیند و تعداد بسیار کمی از کل این خانم‌ها با اعمال قانون از سوی گشت امنیت اخلاقی – یا آن‌گونه که معروف است، گشت ارشاد- مواجه می‌شوند. در واقع این قانون در حال حاضر تقریباً اجرا نمی‌شود. حتی پلیس هم این ادعا را ندارد -و چه‌بسا امکانش هم مهیا نباشد- که به دنبال اجرای کامل ضوابط این قانون باشد. پس پلیس امنیت اخلاقی چه می‌کند؟

مبنای قانونی عمل پلیس امنیت اخلاقی، مواد قانونی دیگری است که به جرم‌انگاری هنجارشکنی در پوشش اشاره دارد. هنجارشکنی لزوماً به معنای تخلف و تخطی از هنجار‌ها نیست، بلکه مخالفت و ضدیت و زیرپاگذاشتن بابرنامه و هدف‌دار هنجار‌ها است. هنجارشکن کسی است که تعمداً می‌کوشد با هنجار‌های جامعه مبارزه کند و آن‌ها را زیر پا نهد. روشن است که عده بسیار بسیار کمی از خانم‌هایی که حجاب شرعی را کاملاً رعایت نکرده‌اند، در این زمره هستند و بیشتر این خانم‌ها چنین نیت و هدفی ندارند. همین دسته بسیار کم مخاطب گشت معروف به ارشاد هستند و البته آن‌گونه که پلیس می‌گوید ابتدا به آن‌ها تذکر لسانی داده و از آن‌ها درخواست می‌شود وضعیت پوشش‌شان را درست کنند و تنها در صورت تمرد (که شاید نشانه‌ای از همان نیت هنجارشکنانه باشد) به مقر انتظامی منتقل می‌شوند. حال ممکن است نقد‌هایی به همین روش پلیس باشد، ضوابط عمل به دقت تعریف نشده باشد یا اصلاً در اجرای آن نیز دقت کافی به عمل نیاید، در مصداق‌یابی هنجارشکنی اشتباه شود و مواردی مشاهده شود که عرفاً هنجارشکن تلقی نشوند، اما مورد مخاطب و برخورد پلیس قرار گیرند یا حتی نوع برخورد و تذکر پلیس به گونه صحیحی نباشد. در ماجرای امینی نقد‌هایی در این خصوص وارد شده است. همه این‌ها ممکن است، اما موضوع این بحث نیست، مسئله ما در اینجا این است که ضابط قانون اساساً به دنبال اعمال حجاب قانونی نیست و هدف آن جلوگیری از

هنجارشکنی است.

اما در مقابل آن خانمی‌که در راهپیمایی ملی شرکت می‌کند و با رأی خود در انتخابات علاقه‌اش را به میهنش نشان می‌دهد، در واقع نشان می‌دهد که به هنجار‌ها و ارزش‌های عمومی این جامعه علاقه‌مند‌است و حتی اگر در عمل با برخی از آن‌ها موافق نباشد، به دنبال برهم زدن آن‌ها و مبارزه با این هنجار‌ها نیست. اصل حضور او در یک اقدام ارزشمند ملی نشان از حاکمیت ارزش‌ها بر ذهن و فکر او دارد و عدم موفقیت در رعایت همه ضوابط این ارزش‌ها را نمی‌توان به‌منزله اراده بر مقابله با این ارزش‌ها دانست. بنابراین، روشن است که وضعیت این بانوان اساساً با آن اقلیت هنجارشکنی که قبلاً اشاره شد متفاوت است. رهبر معظم انقلاب اسلامی سال ۱۳۹۱ در خراسان شمالی به نمونه‌ای از همین موارد اشاره‌کرده و فرمودند: «بعضی از همین‌هایی که در استقبالِ امروز بودند و شما الآن در این تریبون از آن‌ها تعریف کردید، خانم‌هایی بودند که در عرف معمولی به آن‌ها می‌گویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد می‌ریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته به این اهداف و آرمان‌هاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقص‌های این حقیر باطن است؛ نمی‌بینند. «گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم / آیا تو چنان که می‌نمایی هستی؟». ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهی از منکر هم می‌کند؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت.»

 

دگرگونی زیبایی‌شناسی سیاست

احمد غلامی در سرمقاله «شرق» نوشت: «اگر نقش کاتالیزورها را در اعتراضات اخیر کنار بگذاریم، این اعتراضات عوامل و ریشه‌های بنیادی دیگری هم دارد. یکی از این عوامل تبعاتِ ناخواسته شکل‌گیری مجلس یازدهم و انتخابات ریاست‌جمهوری 1400 است. شورای نگهبان و نهادهای دیگر درصدد برآمدند این دو انتخابات را به زعم خود از گزند دوقطبی‌های رایج در انتخابات پیشین در امان نگه دارند. آنها تصور می‌کردند قوه مقننه و مجریه یکدست با پشتیبانی شورای نگهبان فرصتی فراهم خواهد آورد تا بسیاری از تنش‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را مدیریت کنند. اما چندان طول نکشید که آنان پی بردند با اینکه اوضاع بر وفق مراد است، کارها جور درنمی‌آید. آرای نه‌چندان قابل‌قبول مجلس و دولت، ناکارآمدی را بیش‌از‌پیش عیان کرد. مضاف بر اینکه این دو نهاد انتخابی که باید اصالتشان بر آرای مردم باشد، نابهنگام بودند؛ چراکه تضادها و تناقض‌های جامعه را نمایندگی نمی‌کردند. تضادها و تناقض‌هایی که خصیصه جامعه مدرن است. دوران مدرن دوران ناآرامی‌هاست و تفاوت اساسی جامعه مدرن با جامعه سنتی، همین همزیستی مسالمت‌آمیز ناآرامی‌هاست. به تعبیر نیکلاس لومن، دنیای مدرن دنیای سنتی نیست و دنیای سنتی نیز دنیای مدرن نیست. در حد‌فاصل این‌ دو چیزی به نام تفاوت وجود دارد که منشأ رخدادهاست. این تفاوت‌ها، تفاوت‌های خلاقانه است. تفاوت‌هایی که از دل «این آن نیست» بیرون می‌آید، یعنی اصالت نه با «این» و نه با «آن» است. اصالت با «نیست» است. در این منفیت و تفاوت، توانی وجود دارد که به هویت‌ها شکل می‌دهد. همان چیزی که در اعتراضات اخیر رخ داده و دولت و مجلس که باید تجلی اراده مردم باشند، قادر به ادراک آن نیستند.

شاید یکی از عوامل اتفاقات اخیر این باشد که دولت سیزدهم و مجلس یازدهم از دل تناقضات و تعارضات جامعه سر برنیاورده‌اند و دیگر آنکه زیبایی‌شناسیِ آنان در سیاست بسیار فرسوده و از‌‌ریخت‌افتاده است. به تعبیر رانسیر، «زیبایی‌شناسی کوشش برای زیستن در یک جهان حسی متفاوت است». تأکیدم اینجا بر «تغییر حسی» است. حسی که جهان ما را عوض می‌کند و بعد از این تغییر به‌ندرت کسی می‌تواند به جهان سابق خود بازگردد. عوامل متعددی در تغییر احساس و ادراک آدمی مؤثرند، اینک این تغییر احساس و ادراک در نسلی رخ داده که نه‌تنها مجلس و دولت بلکه نهادهای دیگر هم قادر به درک و دریافت آن نیستند. اگر دولت‌های پیشین این اقبال را داشتند که برخاسته از تناقضات و تنازعات اجتماعی باشند، دولت رئیسی این امکان را نداشت که حتی طبقه‌ای را نمایندگی کند که به او رأی داده‌اند؛ چراکه این طبقه به‌واسطه وفاداری به یک ایدئولوژی، آرای خود را در حمایت از هر رئیس‌جمهوری که مورد اعتماد بیشتر نظام است، به صندوق می‌اندازد. امر اجتماعی خواسته یا ناخواسته در ایران دولت‌محور بوده است و اگرچه این دولت‌محوری آسیب‌هایی جدی به جامعه‌ زده است، تاکنون از رهگذر جابه‌جایی دولت‌ها -البته پیش از دولت رئیسی- تناقضات و تعارضات جامعه کنترل شده است، یعنی بار تغییرات و تحولات اجتماعی و انقلاب احساسات و عواطف مردم را دولت‌ها به دوش می‌کشیدند، گیرم نقش آنها در این زمینه نابسنده بوده باشد. دولت خاتمی فشار برای باور به دموکراسی و جامعه مدنی را بازتاب داد و دولت احمدی‌نژاد حرارت جریانات مذهبی و انقلابی را سرد کرد و دولت روحانی، دولتِ خسته از منازعه بود که با نوید بازگشایی اقتصادی و رابطه با جهان خاکسترِ حوادث ۸۸ را بر باد داد. اما دولت روحانی در بازگشایی اقتصادی توفیق چندانی نداشت و به اعتراضات دی 96 و آبان 98 منجر شد. در این سال‌ها بود که این باور شکل گرفت که اقتصاد زیربناست و اگر بتوان اندکی توفیق اقتصادی به دست آورد، جامعه به سمت آرامش گام خواهد برداشت. این خطای محاسباتی علت وجودی دولت رئیسی شد، غافل از اینکه یک جابه‌جایی کوچک در رویکرد جامعه رخ داده و مسائل اجتماعی زیربنای جامعه شده است. هشت سال دوران ریاست‌جمهوری خسته و عبوس روحانی که اغلب وزرایش تکنوکرات‌های بازنشسته بودند، چنگی به دل نمی‌زد و روحانی نیز در سیاست‌ورزی آردش را بیخته و الکش را آویخته بود. دولت روحانی شور و شوقی سیاسی نداشت و پاسخ‌گوی تحولات زیرپوستی جامعه نبود و نسلی همچون آب زیر کاه می‌خزید که به‌ندرت کسی می‌توانست حضورش را تشخیص دهد. همه‌چیز به اقتصاد گره خورده بود اما ناکامی در برآورده‌‌ساختن تحولات اقتصادی شتاب فزاینده‌ای به مطالبات اجتماعی داد، مطالباتی که نه‌تنها به آنها پاسخ داده نمی‌شد بلکه دولت سیزدهم سعی در نادیده‌انگاشتن آنها داشت. همین بی‌اعتنایی به دگرگونی حسیات اجتماعی و اعتماد‌ به حامیان، تله‌ای بود برای دولت رئیسی تا در اوج ناباوری و هنگامِ دو سفر خارجی مهم به تاجیکستان و سازمان ملل با صدایی روبه‌رو شود که برایش آشنا نبود. اینک پرسش اساسی اینجاست که آیا اشتباه محاسباتی در مواجهه با مسائل اجتماعی، کار دست دولت رئیسی داده است، یا این نیرنگ تاریخ است که گریبان هر دولت دیگری را هم می‌گرفت.»

 

نسلی تشنه زیبایی

جواد شاملو در سرمقاله «رسالت» نوشت: «یکی از تحلیل‌های جامعه‌شناختی‌ای که در باب اعتراضات اخیر زیاد به گوش می‌خورد، حضور فعال و جدی و غیرقابل‌انکار جوانان و نوجوانان دهه هشتادی در خیابان‌ها بود. حضوری که عده‌ای آن را صرفا حماسی، رشک‌برانگیز و شجاعانه تحلیل می‌کردند و آن را صرفا حاصل از حق‌طلبی این نوجوانان برمی‌شمردند. عده‌ای نیز با تمسخر و تحقیر این نسل، آنان را با رزمندگان جوان دفاع مقدس و یا فعالان کم‌سال اما بلندنظر انقلاب اسلامی مقایسه کرده و به پوچی اهداف آنان می‌خندیدند. هر دوی این تحلیل‌ها برای میدان جنگ است. میدان جنگی که این روزها نه در کف خیابان، که در کف فضای مجازی در حال وقوع است و در اصل معرکه روایت‌هاست. اگر بیرون از حالت جنگی نگاه کنیم، این نسل یک معمای جامعه‌شناختی است که باید روی آن فکر کرد. این نسل را نسل z  هم می‌خوانند. با کمی بازی با کلمات می‌توانیم آن را نسل ضد بخوانیم! نسلی که پاره‌ای اوقات جلوه‌ای عیان‌گر، قاعده‌گریز و رهایی‌طلب از آن می‌بینیم. این نسل را پیشتر هم می‌توانستیم ببینیم. در روزمره‌های توییتری، وقتی‌که داشتند با ادبیاتی شدیداللحن و با زبانی بی‌قید و شوک‌آور از والدین و ایفای نقش آنان انتقاد می‌کردند. وقتی‌که نزدیک نوروز، از نزدیک شدن روزهای دیدوبازدید با فامیل گلایه می‌کردند و تحمل فامیل را روی اعصاب‌ترین کار دنیا می‌خواندند. وقتی تمایلات جنسی خود را با لذت و افتخار افشا می‌کردند. نسلی که خود را سوخته می‌داند درحالی‌که وقتی از دور نگاه می‌کنی، آن‌ را غرق در امکانات می‌یابی. نسلی که با اینترنت بزرگ‌شده. حوالی سال هشتاد شمسی یا دوهزار میلادی به بعد به دنیا آمده. عشق ویدئوگیم و بازی کامپیوتری است و خیلی زود پای شبکه‌های اجتماعی به زندگی‌اش باز شده. رفتار بخش بزرگی از این نسل گاهی شدیدا سنت‌گریز و جامعه‌ستیز است؛ ساز مخالف این نسل با جامعه تا آن حد تیز کوک شده که بسیاری از دغدغه‌مندان را به توجه به نوجوان واداشت و وضع اصطلاحاتی چون دهه‌هشتادی از همین توجه برمی‌آید. برای این نسل و در نظر او، عناصری چون حیا ، ادب، صله ارحام و ازاین‌دست همه ابزارهایی برای سرکوب خواسته‌های او و درک نشدنش هستند. 

در این نسل خشونتی ته‌نشین شده و رسوب‌کرده که بخش عمده‌ای از آن نتیجه رکیک بودن و خشونت سینما و تلویزیون دو دهه اخیر جهان و مشخصا آمریکاست. همچنین بازی‌های کامپیوتری عمدتا جنگی، از بسیاری از آن‌ها چریک‌هایی بالقوه درآورده. اگر این سخن به نظرتان مضحک می‌رسد، می‌توانید خبر دستگیری بزهکاری حرفه‌ای در آمریکا را که اذعان کرده بود جنگ شهری را از بازی ندای وظیفه آموخته در اینترنت جستجو کنید. این نسل بعضا هیجان‌طلب و بی‌اعصاب، اساسا قدرت‌ستیز و تقدس‌ستیز است. مادر را مقدس نمی‌داند و هر نوع احترام به پدر را پدرسالاری می‌شمارد. تکلیفش با حاکمیت که دیگر مشخص است. 

بخشی از پدید آمدن چنین نسلی غیرقابل اجتناب و زاییده دوران است و بخشی از آن هم حاصل کم‌کاری و غفلت ما. شکاف این نسل با نسل پیش، پهنایی هولناک دارد. این همان نسلی است که توجه دیده، اما تکریم نشده. همواره همه‌چیز برای او آماده بوده، اما با حسن خلق و رفتار کریمانه با او برخورد نشده. همواره برخوردار بوده اما هیچ‌گاه جدی گرفته نشده. در مدارس بهتری درس‌خوانده، اما زیر کوهی از توقعات بوده. در مدرسه، زندگی و اخلاق را نیاموخته و در دانشگاه برای امیال خود و تفکرات حسی و احساسی خود، تئوری و نظریه یافته! این نسل اما تشنه زیبایی است. زیبایی، شاه‌کلید ورود به قلعه این نسل است. حضرت امام رضا علیه‌السلام، سخنی دارند که برای همه زمان‌ها و همه نسل‌ها کارآمد و صادق است: «إِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا». یکی از معجزات و علائم حقانیت مکتب اسلام و اهل‌بیت، زیبایی کلام آن‌هاست. با چشاندن طعم این زیبایی به کام مردم و خصوصا جوانان، می‌توانیم ذائقه الهی خود و جامعه‌مان را بیدار کنیم و قلوب کویری مردمان این دوران را آب بپاشیم و احیا کنیم. درک اغلب جامعه ما از احادیث معصومین، در حد احادیث فراوان شنیده‌شده و تکراری است، حال‌آنکه زیبایی کلام پیشوایان دین، هر ادیبی را خاضع و هر زیبادوستی را شیفته می‌گرداند. ما از پیامبر و اهل‌بیت، جز به زیبایی کلام و فرهنگ آنان دسترسی نداریم. فرد متخلق به اخلاق اهل‌بیت، حاج قاسم می‌شود و همه ایران را لشکر خود می‌گرداند و نشر کلام ائمه، این نسل هنردوست را که زبان زیبایی را به‌خوبی می‌شناسند، جذب خواهد کرد. در آن صورت، اعتراض این نسل دستمایه شیاطینی که آرزویشان نابودی این نسل است، نخواهد شد.»

 

 


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: