تحلیل از چپ و راست؛
ایرانی، ایرانی، اتحاد، اتحاد
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
یگان ویژه، مقاوم، اما مظلوم
کبری آسوپار در روزنامه «جوان» نوشت: «بیبیسی فارسی گزارش داده که دلیل حمله معترضان به آمبولانسها این است که نیروی انتظامی از آمبولانس برای جابهجایی نیروهای خود استفاده میکند. این ادعا مطرح میشود تا توجیهی باشد بر اینکه آشوبگران آمبولانسها را هم به آتش میکشند، اما بر فرض صحت چنین ادعایی، آیا حق حمله به نیروهای حافظ امنیت را دارند؟
حمله به پلیس فقط به آتش زدن آمبولانسها و ماشینهای نیروی انتظامی محدود نمیشود. اهالی آشوب، خود پلیس را هم آتش زدهاند، یک آدم را به آتش کشیدهاند! دیگری را چاقو زدهاند، گلوی دیگری را بریدهاند، اگر توانستهاند حتی از حمله به کلانتریها دریغ نکردهاند، پلیس باید چه کند؟
بیبیسی فارسی همراستا با سایر رسانهها و کانالهای تلگرامی حامی آشوبگران، فیلمی را منتشر کرده از یک کلانتری که تحت حمله آشوبگران است و برای اثبات خشونت پلیس، نوشته که صدای مأموران میآید که در مورد معترضان، یکی به دیگری میگوید بزنش! صحنه خیلی روشن است؛ مقر پلیس تحت حمله است، با حملهکنندگان چه رفتاری باید بشود؟ پاسخ پلیس در کشورهای دیگر به حملهکنندگان به مراکز نظامی چیست؟
از جمله مواردی که برای نشان دادن خشونت پلیس ایران برابر معترضان استفاده میشود، تأکید بر استفاده پلیس از گاز اشکآور است. وقتی بیبیسی و اینترنشنال و من و تو میخواهند از شدت درگیریها بگویند، از این عبارت استفاده میکنند که نیروی انتظامی از گاز اشک آور استفاده کرده است. در حالی که استفاده از اشکآور برای متفرق کردن معترضانی که فحاشی میکنند، خشونت به خرج میدهند و آسیب جانی و مالی به دیگران وارد میکنند، معمولترین روش در جهان است.
پلیس با کسی که از چراغ قرمز رد شود یا دزدی کند یا به دیگری آسیب فیزیکی وارد کند، چه برخوردی دارد؟ آیا میپذیریم که با او وارد دیالوگ لطیف شود و به همین دیالوگ هم بسنده کند؟
نیروی انتظامی آن قدر به دلایل مختلف و به حق و ناحق تحت فشار مجازی و رسانهای قرار دارد که در برخورد با عوامل آشوب تلاش میکند نهایت اغماض را به کار گیرد. هم از این روست که در میدان، ولی عصر، فرمانده میدانی یگان ویژه بلندگو به دست میگیرد و با خواهش از معترضان میخواهد حالا که شعارهایشان را دادهاند، اعتراضشان را رساندهاند و حرفشان را زدهاند، به خانههایشان برگردند. اما چه پاسخی میگیرد؟
وقتی کسی مقابل پلیس میایستد، ناسزا میگوید، حمله میکند، شهر را آتش میزند، چادر از سر عابر میکشد، اموال عمومی و خصوصی را آسیب میزند و فضای شهر را ناامن میکند، پلیس باید چه کند؟ بنشیند نگاه کند یا مثلاً به جوانکی که دارد کوکتل مولوتف پرتاب میکند، مسجد آتش میزند، روی ماشین مردم میپرد و شیشهها میشکند، با آرامش بگوید نکن عزیزم!
پلیس حافظ امنیت شهر و مردم است. وظیفه او این است که نگذارد آشوب گسترش یابد، با این حال خودش مورد حمله قرار گرفته و آشوبگران شبیه عوامل داعش، حتی از زنده آتش زدن نیروی پلیس هم پرهیز نکردهاند. از سویی، طرف مقابل از کشتن مردم هم ابایی ندارد تا بتواند کشتهسازی کند و تقصیر پلیس بیندازد، خویشتنداری پلیس در عدم استفاده از گلوله جنگی در چنین شرایطی که طبعاً به دلیل پرهیز از خشونت بیشتر درجامعه است، قابل تحسین است، نه اینکه باز مورد سرزنش باشد. اشکآور و گلوله ساچمهای و آب جوش و باتوم، همه سلاح گاه به گاه پلیس در برابر این همه توحش بوده است. از این رو باید گفت یگان ویژه مقتدر ایستاده، اما مظلوم واقع شده است.
در کشورهای دیگر، خصوصاً کشورهای غربی که حاکمیت قانون جدیتر گرفته میشود، پلیس این سطح از انعطاف را در برابر آشوبگران ندارد. اگر اینجا هم پاسخ حمله به پلیس که هیچ، پاسخ گوش ندادن به ایست پلیس هم با بازداشت و گلوله همراه میشد، یقیناً شاهد وضعیت دیگری میبودیم.»
تحقیر و نسلی بیگانه
عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «اولین پرسشی که برای هر ناظر امور ایران مطرح میشود، این است که با ادامه این وضعیت آینده چه خواهد شد؟ آیا سیاستهای رسمی در مواجهه با اعتراضات موثر است؟ اگر بلی چرا ماجرا در حال تکرار است؟ و اگر نه، چرا به راهحل موثری فکر نمیشود؟ یک تعبیر از سیاست، حل پایدار و نسبی منازعات یا حداقل کنترل کردن آن بدون خشونت است. شاید در برخی موارد زور و قوه قهریه پاسخ دهد، ولی این پاسخ قطعا کوتاهمدت است و اگر اقدامات تکمیلی برای حل منازعه در نظر گرفته نشود، بهطور قطع در فرصتی مناسب و با شدتی بیشتر تجدید نزاع خواهد شد. نمونه روشن آن در تجربه مردم ایران، در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ است که هیچگاه مساله سیاست در ایران را حل نکرد که پیچیدهتر کرد و در نهایت همراه با منازعات دیگر در سال۱۳۵۷ به انقلاب منجر شد. آیا اعتراضات سال۷۸ و ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ و بسیاری دیگر از اعتراضات کمدامنهتر در این فاصله حل شده است؟ اعتراضاتی که میتواند از یک مساله محدود آغاز و سپس فراگیر شود. در بیشتر موارد با تقابل و تشدید خشونت میان طرفین این اعتراضات کنترل ولی حل نمیشود، البته تکرار آنها نه فقط هزینههای سیاسی و اقتصادی جدی دارد، بلکه میتواند به نتایج ناخواستهتری هم منجر شود. اتفاقات ناگواری که این روزها و در پی فوت خانم مهسا امینی و عملکرد گشت ارشاد رخ داده است و در حال دگردیسی نسبی نیز هست، نتیجه بیتوجهی حکومت به اتفاقات دو دهه اخیر است. آنان توجه نکردند که با از میان رفتن انحصار تبلیغی و رسانهای، باید سیاستهای کلی و جاری خود را تغییر میدادند. ما نمیتوانیم یک نوع لباس و پوشش را در هوای ۲۰ درجه زیر صفر و ۴۵ درجه بالای صفر بپوشیم. آن زمانی که انحصار مطلق رسانهای برقرار بود، تا حدی امکان پیشبرد برخی سیاستها ممکن بود، هر چند آن سیاستها در همان شرایط هم اخلاقی و درست نبود، ولی حداقل عملی بود. در حالی که در شرایط تنوع رسانهای عملی بودن آنها نیز غیرممکن مینماید. راهحل چه بود تا به اینجا نرسیم؟
بسط پایههای سیاسی و مدیریتی از دو گروه اصولگرایان و اصلاحطلبان با همه شاخههایش، به سوی گروههای دیگر و نیز نزدیکی بیشتر به نیروهای حرفهای و کارشناسی راهحل واقعی بود. ولی در نهایت تعجب شاهد بودیم که عکس این روند رخ داد و در مرحله اول اصلاحطلبان منتقد حذف شدند و در مرحله بعد نیروهای اصولگرا نیز دو شعبه شدند و یک گروه از آنان حذف شد. پس حذف سیاسی و کاهش مشارکت دو مولفه اصلی شکلگیری این بحران هستند. البته آثار این رفتار را در رشد فساد، ناکارآمدی فزاینده، اجرای سیاستهای نامعقول در حوزههای فرهنگ و اجتماع و اقتصاد به علاوه تنش در سیاست خارجی میتوان دید.
یکی از مهمترین آنها سیاستهایی است که موجب تحقیر شهروندان میشود. این سیاستها در برخی حوزهها بیشتر مشهود است. عموما در فرهنگ و مساله زنان و فشار به نهادهای مدنی و حرفهای دیده میشود. حذف عناصر حرفهای از مشارکت در سرنوشت خود، احساس بد تحقیرشدگی ایجاد میکند. پزشکان، معلمان، فعالان هنری و نویسندگان جملگی با این تحقیر مواجه هستند. ولی بدترین تحقیر که تعداد زیادی از زنان را درگیر کرده، بیتوجهی به حقوق زنان و عملکرد گشت ارشاد است. گشتی که ابتدا ترسآور و تحقیرآمیز بود، ولی زنان به عنوان یک سازوکار دفاعی آن را تبدیل به میدان مبارزه کردند و در نتیجه در برابر وضع موجود مقاومت کردند. این تحقیر چنان نفرت و کینهای را ایجاد کرد که عوارض آن بسیار جدی است. در این میان اتفاق مهمی در نسل جدید دهه هشتادیها رخ داده است. به دلیل ضعف شدید نظام آموزشی و به علت دسترسی آزاد به رسانههایی غیر از رسانه رسمی، این نسل عموما بیگانه با ارزشهای رسمی هستند و نه فقط بیگانه، بلکه منزجر هم هستند و از آنجا که نتوانستند از طریق سازوکارهای مدنی مثل انتخابات در فرآیند ادغام اجتماعی شرکت کنند و نظام آموزشی هم ویرانتر از آن بود که چنین نقشی را ایفا کند، لذا اکنون با نسلی مواجه هستیم که حکومت قادر نیست آن را کنترل کند و طرفداران حکومت با نادیده گرفتن واقعیت خود را با ساختن سرود سرگرم کردهاند گویی سرود جای واقعیت مینشیند.
در هر حال یک احتمال دارد که دیر یا زود این آتش نیز خاموش شود و زیر خاکستر برود و در زمانی دیگر و مکانی مناسب دوباره سربرآورد و قطعا زمانی خواهد رسید که خاموش نشود، ولی در هر صورت هزینههای آن گریبان همه را خواهد گرفت. آیا باز هم پشت گوش خواهید انداخت یا این بار برای اصلاحات اساسیتر آماده میشوید؟ آینده نشان خواهد داد که کدام راه را برمیگزیند.»
به کجا می رویم؟
صادق زیباکلام استاد دانشگاه در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «کمتر ایرانی را شاید بتوان این روزها سراغ گرفت که نگران اوضاع و احوال کشور نباشد. به هر حال چه طرفداران نظام و چه منتقدین هر کدام نگران از آینده کشور هستند. هر ایرانی که به هم میرسند چه در خارج و چه در داخل کشور ناخودآگاه پرسششان این میشود که چه خبر؟ و میلیونها ایرانی باز چه در داخل کشور و چه در خارج کشور از غروب به بعد منتظر هستند که ببینند آیا امشب هم تظاهرات صورت میگیرد یا خیر؟ متأسفانه تاکنون برخورد به گونهای بوده که با برخورد آن در گذشته هیچ تفاوت آشکاری مشاهده نمیشود. همان رویکرد همیشگی و همان صحبتهای همیشگی. ای کاش چهرهها و شخصیتهایی همچون آقای ناطقنوری یا علی لاریجانی یا مهندس باهنر یا دکتر احمد توکلی و سایر چهرهها و شخصیتهایی که معتدلتر، میانهروتر هستند، میتوانستند تاثیرگذاری بیشتری در بحران فعلی داشته باشند. هیچ چیز بدتر از آن نیست که برخی صورت مساله را هم نمیخواهند قبول کنند. نمیخواهند قبول کنند که برخی از زنان و جوانان با برنامههای آنان همراه نیستند. اگر مرگ مهسا امینی نمیبود، ممکن بود بهانه دیگری پیدا شود و باز هم ما شاهد این امواج ناآرامی بودیم. قطعا اگر فکر اساسی و بنیادی که بلندمدت نظام را درنظر داشته باشد، توسط مسئولین کشور صورت نگیرد، همچون بحرانهای گذشته این یکی را هم نظام پشتسر میگذارد. به تدریج از اوائل هفته آینده از امواج تظاهرات و ناآرامیها کاسته شود، به تدریج بازداشتیها آزاد شوند و ما به وضعیت قبل از مرگ مهسا امینی برگردیم. اما ای کاش برخی مسئولین میدیدند و این پیام را میگرفتند که نارضایتی در جامعه ایران رخنه کرده و با چشم بستن به روی این نارضایتی و با انداختن همه تقصیرها بر گردن دیگران در حقیقت ما از دیدن واقعیتها داریم فرار میکنیم.»
مرزهایی که باید مشخص شوند
روزنامه جمهوری اسلامی، نوشت: «درست است که اعتراض و تجمع برای گرفتن حق خود، حق طبیعی و قانونی مردم است، ولی توسل به هر اقدامی و انجام هر کاری برای رسیدن به آن جایز نیست. آنچه این روزها در بسیاری از نقاط کشور جریان دارد را نمیتوان از جنس مطالبه حق دانست. توجه به چند نکته در این زمینه لازم به نظر میرسد.
1- واقعه مرگ مهسا امینی، با هر تفسیری که به آن نگریسته شود، بطور طبیعی واکنشهائی را پدید میآورد. بنابراین، متولیان امر را نمیتوان در پدید آمدن اعتراضات بیتقصیر دانست. اگر از کلمه تقصیر استفاده نکنیم، قطعاً قصور صورت گرفته است.
2- بعد از این واقعه، اطلاعرسانی درست و بموقع و برخورد با افراد مقصر یا قاصر، از وظایفی بود که انجام نشد و بر زمین ماند. اینهم نکته مهمی است که در پدید آمدن وضعیت موجود بیتاثیر نبود.
3- عذرخواهی، اصل شناخته شده اخلاقی مهمی است که در چنین مواردی میتواند یکی از راهکاهای موثر برای جلوگیری از حوادث ناخواسته باشد. متاسفانه این کار هم انجام نشد.
4- نارضایتیهای انباشته در وجود مردم، زمینه مساعدی برای شعلهور شدن آتشی بود که با جرقه کوچکی از قبیل آنچه در واقعه اخیر رخ داد. این نارضایتیها را وقتی خیرخواهان تذکر میدادند، متولیان امر جدی نمیگرفتند و چهبسا تذکردهندگان را بدخواه میدانستند و در جبهه دشمن قلمداد میکردند!
5- در طرف مقابل، میدانیم که از هر اعتراض و تجمعی امکان سوءاستفاده وجود دارد. افراد و گروههایی در کشور وجود دارند که اموری از قبیل برخورد نامناسب فلان دستگاه را بهانهای برای تحقق مطالبات خودشان قرار میدهند. کاملاً طبیعی است که این افراد و گروهها منتظر فرصت باشند و در زمان مناسب، اهداف خود را دنبال کنند و از آب گلآلود ماهی مقصودشان را بگیرند. تجمع و اعتراض را میتوان کار مردم و حق مردم دانست ولی کشتن این و آن و تخریب اموال عمومی را نمیتوان به کسانی که قصد اعتراض و اصلاح دارند نسبت داد. این قبیل اقدامات، با اهداف دیگری صورت میگیرند که از مسائلی مانند حجاب بسیار فراتر هستند.
6- در چنین مواردی است که همه باید هوشیار باشیم و مرزها را مشخص کنیم. با اعتراض برای اصلاح امور و احقاق حق خود همراهی کنیم ولی هرگز اجازه ندهیم کسانی که این قبیل امور را بهانه قرار میدهند تا اصل نظام را نفی کنند، میداندار صحنهها باشند.
این روزهای پرفراز و نشیب نیز خواهند گذشت ولی امتحانی که اکنون در آن قرار داریم، در روزی که این گرد و خاکها فرو بنشینند، کارنامه همگان را در روز حادثه در برابر چشمها قرار خواهد داد. اکنون زمان مشخص کردن مرزها امروز است.»
حال این که مقدمه گفته آمد به عنوان شهروندی که خط و ربط و نسبتم با دین و اسلام و انقلاب روشن است صادقانه میگویم در حال حاضر تنها راهکار تقویت این وحدت کلمه گشودن باب گفتگوست. تنها ما که به نماز جمعه میرویم و خط و ربط روشنی داریم نباید متکلم وحده باشیم باید تمام شهروندان این کشور که زیر پرچم مقدسی به نام ایران اسلامی زندگی میکنند نیز حق بیان و اظهارنظر داشته باشند. باید آنها هم عرصهای برای تظاهرات قانونی و مدنی و انتقاد داشته باشند. هرگز نباید دولت از اجتماعات گسترده موافقان و راهپیماییهای باشکوهی که مثلاً در چنین نماز جمعههایی در اجتماع عظیم ۲۲ بهمن صورت میگیرد مصادره به مطلوب کند و از آن خدای ناکرده وسیلهای برای تحقیر و نادیده گرفتن مطالبات انباشته شده مردمی بسازد و همچنان به نواختن ساز ناساز خود مشغول باشد. یادمان باشد که هرگونه دوقطبی سازی سم مهلک شرایط امروز جامعه ماست.
باید در رسانهها به ویژه در رسانه ملی شاهد تکثر و تعاطی افکار مختلف باشیم. به بهانه اینکه اگر در فلان محل فضایی برای تظاهرات مخالفان برای مطالبات قانونی و به حق آنان فراهم کنیم ممکن است عدهای هم اغتشاش کنند و آشوب به راه اندازند نباید عرصه نقد و اظهار نظر را بست. هیچکس حق ندارد جامعه را و مردمی را که همیشه در کنار هم با عقاید مختلف در زیر سقف بزرگی به نام ایران با محبت و عشق زندگی کردهاند و این سرزمین خدایی را از صدها بحران و گردنه و هجوم با افتخار گذر دادند خودی و غیرخودی بنامد و در صدد شکاف و شقاق بین آنان برآید. هیچکس آتش زدن بانک و آمبولانس و یا اهانت به یک زن محجبه و یا ضرب و شتم مأمور اورژانس یا پلیس و حمله به مغازه و دکان و حجره و دفتر کار و اتومبیل مردم را تائید نمیکند مردم اینها نیستند و باید قاطعانه با آنها برخورد کرد اما همه مخالفان و منتقدان هم اینها نیستند و نباید با این چوب رانده شوند. بدون تردید ما در امر حکمرانی نیاز به اصلاحات اساسی داریم. بیتردید نیازمند احزاب مخالف قدرتمند و فراگیر و البته متعهد و پاسخگو در چارچوب قانون هستیم. به شدت نیازمند گفتگو و اصلاح روندهای معیوب هستیم و باید ظرفیت خویش را در شنیدن صدای مخالف بالا ببریم. و به شدت باید از اقداماتی که نسجیده موجبات هتک حرمت و ظلم و جفا در حق مردم میشود. بپرهیزیم.
کوته سخن آنکه هیچ مقام و مسئول و صاحب منصبی حق ندارد دینداری و علائق انقلابی مردم را به حساب حمایت از خویش واریز کند و در زیر سایه چنین حمایتهایی از محاسبه عملکرد خویش و دیدن نقاط ضعف غفلت ورزد و از ضرورت حفظ وحدت کلمه و ایجاد بستر مناسب برای شنیدن مطالبات آنان کوتاهی کند و شکرانه نعمت بزرگ حمایت مردم نجیب و هوشیار را به جا نیاورد.
باور کنید ما بیش از همه در این شرایط حساس به برادری عشق و محبت نیازمندیم، نه دعوا و ستیزه و شکاف
و نفرت.»