تحلیل از چپ و راست؛
حق و حرمت
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
باید مؤاخذه شوند
سعدالله زارعی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «ایجاد اغتشاش در ایران از سوی سرویسهای اطلاعاتی غرب بهعنوان مکمل تحریمها موضوع شناخته شدهای است و به سند نیاز ندارد. این سیاست پس از آنکه تحریمها علیرغم «حداکثری شدن» دچار افت تأثیر گردیدند، از سیاستی مکمل به سیاستی اصلی تبدیل گردید. این هم موضوعی است که به ارائه سند نیاز ندارد. آنچه آمریکاییها از سال 1396 دنبال کردند، معنایی غیر از این نداشته و اظهار نظرات مقامات رسمی آنان هم جز این نبوده است.
از سوی دیگر از همین زمان و بهویژه پس از انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال 1398 مشخص شد که ایران در حال یک چرخش اساسی در محیط داخلی است و عنقریب همه چیز در ایران به سوی جریان اصیل و انقلابی تغییر میکند. چندی پیش از آن دکتر محمدجواد ظریف در جلسه شورای روابط خارجی آمریکا گفته بود اگر ما شکست بخوریم حتماً مخالفان شما در ایران روی کار میآیند نه اینکه نظام سیاسی به نفع شما دگرگون شود. این قبیل تحلیل را هم بارها از سوی چهرههای رسانهایتر این جریان شنیده بودیم و لذا جریان غیرانقلابی هیچ تردیدی در شکست خود نداشت. از این منظر، اگر ریاستجمهوری آقای حسن روحانی یک پروژه بوده، جمعبندی این جریان از سال 98 این بود که کار تمام است و شکست قطعی میباشد و دوره حاکمیت نیروهای انقلابی دوباره آغاز میشود. بنابراین برنامه این جریان این شد که هرچه بتوانند از فروغ مشارکت مردم بکاهند تا از یکسو پیروزی نیروهای انقلاب کماثرتر شود و از سوی دیگر زمینهای فراهم شود تا به عدد نیروهای مخالف نظام که آماده ورود رادیکال به صحنه سیاست هستند، افزوده شود. خیلیها این سؤال را میپرسند که چرا رفتار دولت روحانی در دو سال آخر عمدتاً روی ایجاد نارضایتی و ناامیدی استوار گردید. از سوی دیگر از لحظه برگزاری انتخابات، به جای تاکید بر جمعیت واجد شرایطی که پای صندوقها آمده و عمدتاً به آیتالله رئیسی رأی داده بودند، به جماعت دیگری که به هر دلیل رأی نداده بودند و البته مسبوق به سابقه هم بود، پرداختند. در کشور، انتخاباتهای با مشارکت 54 درصد و حدود 60 درصد هم مکرر برگزار شده بود ولی هیچگاه نقطه مرکزی تحلیل داخلیها روی «غائبین» نرفته بود اما این بار موضوع اصلی در تحلیلهای خارجی و داخلی، رأیندادهها گردید کما اینکه تا همین الان هم علیرغم آنکه 15 ماه از زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری گذشته، هنوز در تحلیلهای من درآوردی این گروه کفه رأیندادهها سنگینتر از کفه رأیدادههاست!
در کنار این تحلیلها، از دل این جریان کسانی از ضرورت توجه به خیزشهای اجتماعی و اعتراضات خیابانی صحبت میکردند و بعضی با صراحت نوشتند وقتی گفتوگوی داخلی میان حاکمیت و نخبگان به بنبست میرسد - یعنی زمانی که نظام نمیخواهد رانت ویژهای به شکستخوردگان در انتخابات بدهد - نوبت مردم است که علیه حکومت به خیابان بیایند و آنگاه اصلاحطلبان باید با آنان همراه شوند و به زبان آنان تبدیل گردند
- یعنی مدیریت کار را برعهده بگیرند - در اثنای این مباحث بعضی از عناصر شاخص این جریان، مثل بعضی چهرههای حزب کارگزاران، وانمود میکردند میانهای با این حرفها نداشته و اعتقادی به رادیکالیزه کردن فضا ندارند و از این طرف هم عدهای باور کرده بودند که این جریان سرعقل آمده و زمان تحویل گرفتن دوباره آن از سوی نظام فرا رسیده است. اما زمانی که یکی از اعضای این جریان که خود این جریان وی را رادیکال و افراطی معرفی میکرد و مدعی جدا بودن صف خود از آنان بود، دستگیر شد، همه اجزا و عناصر اصلی این جریان اعم از کارگزاران و بقیه پای کار وی آمدند و وعدههای آشتیجویانه قبلی خود را فراموش کردند! کما اینکه پس از آن که متن نوشته میرحسین موسوی بر یک کتاب منتشر گردید - که در آن به شهیدان سلیمانی و همدانی و در واقع کل مدافعان حرم، به سختی جسارت شده بود، یعنی ضریب رادیکالیزم را تا اقدام علیه مقدسات مردم بالا بردند تا تحریک حداکثری اتفاق بیفتد و اوضاع بهم بریزد، اینها باز حاضر به جدا کردن صف خود از او نشدند و در واقع از او حمایت عملی نمودند!
یک وجه دیگر موضوع بحث حجاب و عفاف و نهادهای رسمی مسئول در این امر بود. کاملاً واضح است که حجاب و عفاف، مسئلهای نیست که نظام جمهوری اسلامی آن را پدید آورده باشد. این موضوعی اسلامی و ملی است. یعنی از یکسو اسلام و قرآن کریم بر حفظ آن تصریح دارد و از نصوص است و از سوی دیگر مردم ایران خواهان آن هستند (کما اینکه در یک نظرسنجی که اخیراً در کشور برگزار شد، نزدیک به 90 درصد از مردم ایران از اقدامات حکومتی برای حفظ حجاب و عفاف حمایت کرده بودند). این جریان شروع کرد به زیرسؤال بردن تلاش حاکمیت بر حفظ این ارزش دینی و ملی! این اقدامات گاهی در قالب واژگان «حجاب اجباری» و گاهی در قالب «گشت ارشاد» صورت میگرفت. در این میان گاهی از میان سطور آنان عبارتی به چشم میخورد که خط آنان را لو میداد؛ آن عبارت این بود که «حجاب را امنیتی نکنید». در واقع با ملاحظه حوادث بعدی و خطی که از خارج دنبال میشد، معلوم بود که این جریان در حال تبدیل بیحجابی به اغتشاش است و در واقع در حال تبدیل کردن بیحجابی به موضوعی امنیتی است. الان دیگر تشت رسوایی این جریان از بام افتاده و میتوان استنادات فراوانی برای این موضوع ارائه نمود.
به هر حال جریان خارجی استکبار جهانی که سیاست قبلی تحریمهای اقتصادی علیرغم آنکه آنان را کمرشکن میخواند، در سالهای اخیر شکست خورده ارزیابی کرد و ضرورت محوریتبخشی به حربهای دیگر را یادآور شد و جریان داخلی غربگرا که سیاست به دستگرفتن مناصب جمهوری اسلامی را در حال شکست کامل ارزیابی میکرد، به هم رسیدند و در یک پروژه مشترک و به گمان اینکه میتوانند درصد قبال توجهی از غائبان انتخابات 1400 را به صحنه بیاورند و اوضاع ایران را به هم بریزند، وارد میدان شدند اما آنچه در عمل اتفاق افتاد با آنچه آنان باور و انتظار داشتند متفاوت شد.
آنان برای اینکه وضعیت را به سرعت امنیتی نمایند دو عنصر را به هم پیوند زدند؛ قومیت و جنسیت. قربانی قرار دادن یک زن از یکی از قومیتها نیاز بود تا هم از ظرفیت زنان - که دربردارنده نیمی از جمعیت ایران میباشند - استفاده شود و هم از ظرفیت یک قوم که در مناطقی از کشور و در پایتخت جمعیتی دارد استفاده شود. «یک دختر کُرد»! در تحلیلهای آنان آمده بود که بخشی از جمعیت تهران را مهاجران کرد تشکیل میدهد که عمدتاً در مشاغل سخت مشغول به کار هستند و میتوانند بهصورت طعمه مورد سوءاستفاده قرار گیرند. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد عدم توجه مردم بهطور عمده و زنان بهطور خاص و کُردها بهصورت اخص بود. دامنه اغتشاشاتی که این جریان به هم پیوسته داخلی و خارجی، با برنامه دقیق سرویسهای اطلاعاتی دشمنان ایران راه انداخت از دامنه اغتشاشاتی که در سالهای 96 و 98 راه افتاد، بسیار کمتر بود. گرچه آنان نیز در مقام مقایسه با جمعیت تهران قابل ملاحظه نبودند.
حمله به نیروهای انتظامی و اقدام علیه حجاب و عفاف چیزی نبود که بتواند مورد حمایت مردم غیور و نجیب و امام حسینی ایران قرار گیرد. مردم به چشم خود میبینند که نیروهای جوان انتظامی برای خدمت وارد کار شدهاند و میزان مداخله آنان به اندازهای است که وظیفه آنان اقتضا میکند نه اینکه دنبال بهانه برای برخورد باشند و اصولاً مطالبات مردم ایران در طول این سالها همواره این بوده که چرا فکری برای رفع ناهنجاریهایی مثل بدحجابی نمیشود، نه اینکه مخالف تلاش حکومت و نیروی انتظامی در دفاع از حجاب و عفاف باشند. به هر حال این جریان آلوده با حمله به نیروی انتظامی و اصل حجاب یک بار دیگر به کاهدان زد.
در این صحنه، یک عدهای در فضاهای مجازی دست به هیاهو علیه مدافعان حجاب و عفاف زدند که میتواند برخاسته از دلایل متفاوت باشد، اما در این میان بعضی چهرههای سیاسی و اجتماعی هم بودند که از روی نسخهای نوشته شده به ایفای نقش پرداختند. حساب اینها از افراد عادی که به اشتباه و احیاناً بهدلیل عواطف مطالبی نوشتهاند، جداست. وقتی امثال خاتمی، پزشکیان، ظریف، همتی و... به محض وقوع رویداد دست به واکنش تخریبی علیه مدافعان امنیت و موضوع حجاب میزنند، در حالی که برای آنان امکان دسترسی به اطلاعات دقیق وجود دارد و اسناد هم در دسترس آنان میباشد، موضوع بهکلی متفاوت میشود و از آنان پذیرفته نیست. بهخصوص اینکه همه میدانیم توطئه خارجی بدون تکیه به پایگاه داخلی به نتیجه نمیرسد. ادعاهای ضددینی و ضدانقلابی محافلی نظیر بیبیسی و... بدون بهرهگیری از پشتیبانی نظری چهرههایی در داخل ایران مدلل و موجه نمیباشد. بر این اساس الان زمان آن است که اینها مورد مؤاخذه قرار گیرند. آنان باید برای آنچه گفتهاند سند ارائه کنند و برای اتهاماتی که وارد کرده و سندی ندارند، پاسخگو باشند. کشور نمیتواند این موضوع را در حالی که باطن این حوادث، درگیری میان مردم و قربانی شدن عدهای است، رها کند. چرا که رها کردن آن میتواند به تکرار جرم و حوادث منجر شود. نظام نمیتواند نسبت به کسانی که زمینهساز درگیری هستند و باعث ریخته شدن خون افراد بیگناه میشوند، سکوت کند.»
امکانناپذیری توسعه با رویههای جاری
علی دینی ترکمانی در سرمقاله «شرق» نوشت: «فوت مهسا (ژینا) امینی، جامعه ایران را در غم و اندوهی عمیق فرو برده است. این موضوع هرچند در حوزه اجتماعی است ولی هم ریشههایی در حوزه اقتصاد سیاسی و هم پیامدهایی جدی در حوزه پیشرفت و توسعه دارد. کشوری که دغدغه توسعه داشته باشد، نمیتواند با پایبندی انعطافناپذیر به سنت، به آن برسد. درعینحال پیشرفت و توسعه سنتستیز نیز سر از شبهنوسازی توخالی درمیآورد. هر دو مورد به ناچار همراه با عدم تعادلهای شدید اجتماعی میشوند. در اولی، تحولات جهانی و اقتصادی، موجب تغییر در برداشتها از سنت و شکلگیری مطالبات جدید میشود. نسل دختران امروز با نسل دختران انقلاب، تفاوتهای برجستهای دارند؛ چه از نظر سطح تحصیلات و چه از نظر اثرپذیری از تحولات جهانی و چه از نظر نوع نگاهشان به سنت. بنابراین، مطالباتشان چه در حوزه تماشای مسابقات فوتبال و چه در حوزه برخورداری از پوشش آزادتر، متناسب با شرایط تاریخی است که در آن قرار دارند. نادیدهگرفتن این امر و بیپاسخماندن این مطالبات، موجب تشدید شکاف میان دولت و ملت در گذر زمان میشود. در دومی نیز نوسازی اجتماعی سنتستیز از همان ابتدا بذر مخالفت اجتماعی را در میان گروههای اجتماعی که هویت وجودیشان با سنت تعریف میشود، میپروراند و درنهایت موجب تشدید شکاف مذکور در گذر زمان از زاویهای دیگر میشود. تنها راه پیشگیری از ستیز اجتماعی مرتبط با این بحث، برقراری تعادل میان سنت و تجدد است. لازمه این نیز پرهیز از تندرویها چه در سنتگرایی و چه در سنتستیزی است.
اشتباه سنتستیزان در این است که متوجه نقش «نهادهای غیررسمی» نیستند. این نهادها، قواعد تعیینکننده کنشهای فردی هستند. معمولا ریشههای تاریخی دارند و به راحتی قابل حذفشدن نیستند. مانند مراسم عید نوروز و آیین عبادی ماه رمضان و آیین عزاداری ماه محرم. حتی اگر هیچ منع قانونیای وجود نداشته باشد، عرف اجتماعی شکلگرفته ناشی از سنت، اجازه نمیدهد که فرد مسلمانی، مراسم ازدواجی را در ماههای محرم و صفر برگزار کند. سنتها در طول زمان قابل تغییر هستند ولی قابل حذف نیستند. تغییرات تحت تأثیر تفسیرهای جدید از سنتها به وجود میآید که خود تحت تأثیر شرایط تاریخی زمانه هستند.
اشتباه سنتگرایان انعطافناپذیر نیز در چند چیز است. اول اینکه گمان میکنند تغییر در شکل سنتها، به معنای حذف آنهاست. اینگونه نیست. اجرای نوحهخوانیهای همراه با موزیک امروزی در ماه محرم، چند دهه پیش ممکن نبود. درعینحال این شکل از نوحهخوانی به معنای حذف سنت نیست؛ مگر اینکه به انحراف کشیده شود. دوم اینکه اصل را بر ثبات و ساکنبودن تحولات اجتماعی و نوع نگاه مردم و تفاسیر آنان از سنت میگذارند. این نیز نادرست است؛ چراکه جامعه در مسیر تکاملی خود، باوجود حرکتهای زیکزاگی ممکن، درمجموع رو به جلو میرود و دارای تکامل است. ایستا و ساکن نیست. بنابراین متناسب با شرایط زمانه دست به پوستاندازی در باورهای خود میزند. سوم اینکه گمان میکنند میتوان هم سنت را به هر قیمتی حفظ کرد و هم به دغدغههای مرتبط با پروژه پیشرفت و توسعه پاسخ داد. این نیز نادرست است. صرفنظر از مباحث ذاتی انسانی مرتبط با حقوق شهروندی، از منظر کارکردگرایانه، سیاست حفظ سنت به هر قیمتی ناسازگار با پیشبرد پروژه مذکور و نیل به اهدافی چون کنترل تورم و کاهش بیکاری، تولید و صادرات دانشبنیان و همپایی فناورانه با کشورهای پیشرو است. مسئله این است که میان سرمشقی فکری که خروجی آن شکلگیری رویههای تندوتیز در مورد حجاب است، با سرمشق فکری معطوف به نیل به چنین اهدافی، سازگاری وجود ندارد. هر دو را نمیتوان همزمان در اختیار داشت. چرا؟ چون، اول از همه تأثیر چنین سیاستی و وقایع مرتبط با آن حس نارضایتی اجتماعی و احساس ناامنی خانوادهها در کوچه و خیابان و در نتیجه درگیرشدن افکار عمومی با مهاجرت است. با مهاجرت، بخش قابلتوجهی از سرمایه انسانی از دست میرود. در غیاب این سرمایه که مهمترین رکن پیشبرد تحولات صنعتی و فناورانه است، امکان توسعه تا حد زیادی منتفی میشود. دوم، با استفاده از چارچوب نظری خانم الینور استروم، نظریهپرداز علوم سیاسی و برنده نوبل اقتصاد در سال 2009، میتوان گفت با قواعد بازی اساسی که موجب بروز تعارض جدی میان سنت و تجدد میشود، نمیتوان اقدامات جمعی و مشترک را با بهرهوری بالا پیش برد. نمیتوان بازیگران اجتماعی مختلف را حول منافع مشترکی گرد هم آورد. در نتیجه، جامعه همیشه درگیر ستیزها در اشکال گوناگون خود میشود. همینطور، به دلیل مرکزیبودن حفظ سنت به هر قیمتی اساسا امکانی برای پرداختن جدی به امور دیگر مرتبط با پروژه پیشرفت و توسعه فراهم نمیشود.
تجربه تاریخی ما چه میگوید؟ سنتستیزی پهلوی اول در قالب سیاست کشف حجاب، سر از ستیز اجتماعی شدید درآورد. در یک نمونه، میتوان به تظاهرات مردم علیه این سیاست در مسجد گوهرشاد مشهد به سال 1314 و کشتهشدن تقریبا هزارو 600 نفر در آن زمان است. در تجربه سالهای بعد از انقلاب نیز برخی سیاستها، همراه با واکنشهای اجتماعی و در نتیجه بروز ستیز رو به افزایش، چه از نظر گستره و چه از نظر عمق آن بوده است. ادامه این روند، تشدید این ستیز است. واکنش اجتماعی تقریبا فراگیر به فوت مهسا امینی، این واقعیت را بهخوبی بازتاب میدهد».
یک ایران، یک پرچم، یک ملت
محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در یادداشتی برای روزنامه «ایران» نوشت: «دولت مردمی آیتالله رئیسی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به راهبرد و رویکرد گرم، انبساطی، تعاملی، انشراحی، اعتمادآفرین و رابطه متعهدانه دوسویه با همه مردم و با همه اهالی فکر و فرهنگ و هنر، ملتزم و متعهد است و تلاش میکند روحیه مردمی بودن و تفکر مردمی زیستن را پیشانینوشت و سرلوحه کار خودش قرار دهد و در همه شئون مدیریتی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به این رویکرد و شعار پایبند باشد.
جامعه ایران هم یک جامعه پویا، به هم پیوسته، همدل، همدما، همگرا و دارای ریشههای مشترک اعتقادی، هویتی و معرفتی و یک جامعه گرم و زنده است؛ جامعهای که در دنیا مشهور به صفات پاک متعددی از جنس عاطفی بودن، میهماننوازی، پاکدامنی، خوشاخلاقی، جوانمردی، فتوت، مروت و اخوت است. جامعه ایرانی جامعهای پویا و مانا و دارای یک هویت ملی مشترک است؛ بهطوری که مردم ایران با غمهای هم ناراحت و با شادی یکدیگر شادمان و از موفقیت هم خوشحال میشوند. طی روزهای اخیر در کنار حماسه معجزهگون، بینظیر، بیبدیل و میلیونی اربعین حسینی که قابل مقایسه با هیچ رویداد مردمی دیگر در جهان نیست، شاهد دو رویداد دیگر در ایران اسلامی بودیم که این همدلی مردم و همبستگی و وحدت ملی را به رخ کشاند.
یکی از این دو رویداد، درگذشت تلخ یکی از دختران این سرزمین بود که موجب تأثر اقشار مختلف مردم و مسئولان مردمی شد و هر ایرانی با هر جایگاهی سعی کرد به نحوی با خانواده این دختر هموطن کرد همدردی کند. رئیس جمهور مردمی هم همراه با سایر مسئولان ضمن ابراز تأسف از این رخداد ناگوار، با خانواده این مرحوم ابراز همدردی کردند و به آنها قول دادند که پیگیری مجدانهای از این ماجرا خواهند داشت. چنین رویکرد و رویه وحدت آمیزی میان مردم و مسئولان شایسته ستایش است.
دومین رویداد مردمی که جلوهای دیگر از همبستگی مردمی ایرانیان را به رخ دنیا کشاند، استقبال پرشور و شادی میلیونها ایرانی دلشاد از پیروزی ورزشکاران غیورشان در مسابقات جهانی کشتی بود.
هر دو رویداد در کنار پدیده باشکوه و با عظمت اربعین و حضور چندین میلیونی ایرانیها، از آثار وحدت ملی در کشوری است که روحی زنده و پاینده در کالبد جامعهاش جاری و ساری است؛ جامعهای که تاریخ و هویت فرهنگ عریق و عمیقی دارد و در رویدادهای مختلف این فرهنگ به موضع مشترک ملی منجر میشود. کرد، لر، ترک، بلوچ، عرب، ترکمن ،گیلک و فارس همه زیر چتر بزرگی به نام ایران به عناصر هویتساز سرزمین مادری خود افتخار میکنند که با خوشحالی جوانانشان خوشحال میشوند و با سوگشان، سوگوار و غمناک خواهند بود.
اما در مقابل شکوه همدلی و همبستگی ملت ایران، بدخواهان قلیل و کینهتوز این مردم در هر موضوعی تلاش میکنند با دروغگویی و نفرتپراکنی، جامعه را دچار اختلاف و دودستگی و شکاف کنند و به زعم باطل خودشان میان حاکمیت و مردم فاصله ایجاد کنند و برای تحقق این اهداف پلید خود از تمام امکانات دنیای غرب نیز استفاده میکنند.
در ماجرای غمبار خانم امینی، در کنار همدردی و همراهی رئیسجمهور و مسئولان، بدون تردید مسیر قانونی کشف هر نوع غفلت و سهلانگاری با دستور ویژه رئیس جمهور طی خواهد شد؛ اما زمانی که ابعاد مختلف این مسأله هنوز روشن نشده و ابهامات رفع نشده است، دشمنان ملت ایران ناجوانمردانه از واژهها و مطالب غیرواقعی و دروغ در اخبارشان استفاده میکنند تا موجب تحریک مردم شوند و متأسفانه عدهای از رسانهها و چهرهها هم در داخل با این اخبار دروغ و جوسازیها همراه میشوند. خوشبختانه ملت ایران بهخوبی به این مسأله آگاه هستند که این عده قلیل در فضای مجازی، نیت خیرخواهانه و صادقانه نسبت به مردم ایران و کشور ایران و تمامیت ارضی ایران ندارند. افتخار میکنیم در جامعه ایرانی، رنگینکمان اقوام و مذاهب و گویشها و زبانها در کنار هم با مهربانی و عاطفه و همدلی زندگی میکنند و مسلماً جریانسازی تفرقهاندازانه جماعتی مزدور هیچ خللی بر انسجام و وحدت ملی ایران وارد نخواهد کرد و همه مردم ایران زیر یک پرچم که همان پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران است، وحدت خود را مثل همیشه به دشمنان ملت نشان خواهند داد.
در پایان یادآوری میکنم مجموعههای بسیاری شب و روز در حال خدمت به مردم هستند و خدمتگزارانی را که در لباس نیروهای انتظامی بهصورت شبانهروزی به مردم و کشور خدمت میکنند نباید به بهانه حادثهای، مورد هجمه قرار داد. دوستان ایران عزیز و مقتدر بدانند بدخواهان در پس تضعیف نیروهای نظامی و انتظامی به چیزی جز آرزوی سیاه خدشه در یکپارچگی ملت و کشور نمیاندیشند. بزودی گزارش نهایی در خصوص فوت خانم امینی منتشر خواهد شد و اگر فرد یا افرادی قصور و غفلتی داشتهاند قطعاً و حتماً طبق قانون و بدون اغماض با آنها برخورد خواهد شد. دولت مردمی، برخاسته از عواطف و رأی مردم و در کنار مردم است.»
عقبنشینی یا پیشروی؟
عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «یکی از مشکلات ما این است که به نوعی از کلمات استفاده میکنیم که فراتر از مفهوم آن، خود را اسیر برداشت رایج از آن میکنیم. برای نمونه سکولاریسم یا سازشکار چنین است. چنان برچسب منفی بر آنها میزنیم که هر معنای قابل استفادهای از آن را قربانی این برچسب میکنیم و اجازه نمیدهیم درباره محتوای واقعی آن فکر شود. «عقبنشینی» از جمله این کلمات است. این کلمه بار معنایی منفی دارد که در سیاست زیاد به کار برده میشود. برای نمونه در مذاکرات هستهای همیشه گفته میشود که طرف ایرانی یا امریکایی از مواضع خود عقبنشینی کرد یا نکرد. در حالی که این یک برچسب آشکار است. اگر ما کالایی را بخریم و در حین خرید چانه بزنیم و از قیمت اولیه بالاتر برویم، یا فروشنده پایینتر بیاید این را نباید گفت عقبنشینی از قیمت پیشنهادی، زیرا این یک معامله است و طرفین باید به تفاهم یا سازش برسند. این همان سازش و تفاهم است که اتفاقا بار مثبت هم باید داشته باشد. عقبنشینی باید در موارد منفی و جنگ و هنگام شکست به کار برده شود. در ماجرای فوت خانم مهسا امینی، بسیار گفته شده است که حکومت باید درباره حجاب عقبنشینی کند و با برچیدن گشت ارشاد و تغییر قانون به خواست عمومی تن دهد. به نظر میرسد که این برچسبزنی از سوی دو گروه است. اول طرفداران تندروی داخل ساختار که این سیاست را عقبنشینی توصیف میکنند که به معنای شکست تلقی شود تا از این طریق مانع از انجام آن شوند زیرا حکومت را در فشار قرار میدهند که مبادا عقبنشینی کنید و شکست را بپذیرید؟ گروه دوم، مخالفان برانداز سیستم هستند که دنبال به دست آوردن یک پیروزی از طریق تعبیر شکست برای حکومت هستند. در هر دو گروه آنچه واجد اهمیت نیست، بحث کرامت زن و فوت به ناحق رخداده برای خانم امینی و دغدغه میلیونها ایرانی است.
در برابر این دو گروه، کسان دیگری هستند که حاضر نیستند اصطلاح عقبنشینی را برای این اقدام به کار ببرند. بلکه به عکس آنان معتقدند که این یک گام به پیش و نوعی ترقی و پیشرفت است که رویکرد موجود در اجرا و قانون نسبت به حقوق زنان اصلاح شود. از این رو، آن را به عنوان پیشگامی تعریف میکنند، مساله آنان به دفاع از وضع موجود است و نه احاله به یک ناکجاآبادی که معلوم نیست چه سرنوشتی را برای ملت ایران میخواهد رقم بزند. مساله این گروه اصلاح وضعیت زنان، ارتقای جایگاه حقوقی آنان، افزایش منزلت آنان، دور شدن از برخوردهای تحقیرآمیز علیه آنان و در یک کلام، بهبود وضع جامعه است. آنان اکثریت قاطع مردم ایران هستند، هرچند دو گروه رادیکال داخل و بیرون نظام، با سروصدای زیاد میخواهند بگویند که: «مهسا امینی بهانه است/ اصل نظام نشانه است.» هر دو گروه این را میگویند. هر کدام با هدف خاص خود و البته سروصدای آنان زیاد است، درحالی که به لحاظ تعداد در اقلیت هستند. کافی است که حکومت عقلانیت به خرج دهد و با تقاضای تجمع اعتراضی موافقت کند تا معلوم شود که مردم خواهان کدام راهحل هستند؟ تشدید این وضع، یا براندازی آن، یا اصلاح متعارف آن؟»
روسری تکانی در خیابان حجاب چه معنایی داشت؟
مرتضی سیمیاری در یادداشتی برای «جوان» نوشت: «زمستان سال ۱۳۹۸ و پس از اطفای آتش فتنه بنزینی در کشور یکی از مراکز مطالعاتی نزدیک به دولت وقت با طرح یک سؤال عجیب به آمایش مسئله حجاب در کشور پرداخت. در این پروژه مشکوک از طیفی از افراد پرسیده شده بود که شما در روز با زنان چادری بیشتر روبهرو میشوید یا بی حجاب؟ این سؤال با هدف دو قطبیسازی در جامعه و کشاندن زنان چادری پاکدامن محجبه و نیز زنان بدحجاب در دو سریک طیف، جواب خاصی داشت!
هدف طراحان سؤال آن بود تا پاسخ هرچه داده میشود به پای زنان چادری نوشته شود. در این پرسشنامه حتی اگر فردی یک تار مویش نیز بیرون بوده و به اصطلاح شل حجاب محسوب میشد در برابر چادریها قرار میگرفت. هدف تحلیلی پرسشنامه ترسیم وضعیت جامعه به صورت دو قطبی بود. بعدها مشخص شد که این پروژه سویه انتخاباتی داشته و هدفش عادیسازی دادههای مربوط به بی حجابی و نرمالسازی آن بود.
اما چرا برای دولت وقت پروژه عادیسازی بی حجابها اهمیت داشت؟ برای پاسخ به این سؤال باید به سال ۱۳۹۲ رفت، درست یک ماه پس از تحولات سیاسی و انتخاباتی در ایران هفتهنامه فارن پالیسی که خروجی اندیشکدههای نزدیک سازمان سیا را منتشر میکند، در گزارشی با طرح این سؤال که آیا انقلاب جنسی میتواند به تضعیف رژیم منجر شود، نوشته بود: «ویژگی ایران به نسبت سایر کشورهای مسلمان در منطقه این است که جوانان این کشور تغییر در زندگی خصوصی و از جمله سلایق و عادات جنسی خود را یک نوع مقاومت پنهان در برابر رژیم تلقی کرده و با این نوع سرکشی سعی میکنند مشروعیت حکومت را زیر سؤال ببرند. شکی نیست که تداوم انقلاب جنسی در ایران تسلط رژیم حاکم بر کشور را تضعیف خواهد کرد.»
در انتهای این گزارش آمده بود که اولین قدم برای این انقلاب مدرن، تغییر در ذائقه ایرانیها در بحث پوشش و حجاب است. در آن روزها برخی در مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری و نیز معاونت حوزه زنان گمان میکردند که برای به دست آوردن رأی خاکستریها باید روی مسئله حجاب مانور اساسی داده و گشت ارشاد را سوژه سیاسی کرد، زیرا اگر دامنه بحران جنسی بالا برود، احتمال امتیاز گرفتن از حکومت نیز افزایش خواهد یافت!
دو سال پس از تلاش نفوذیها برای دوقطبیسازی حجاب در جامعه، در خیابان حجاب تعدادی از زنان به بهانه سوگواری برای مهسا امینی روسری از سر برداشته و تعدادی دیگر از این صحنه فیلمبرداری میکنند، آن سوتر یکی دیگر از همین افراد روسری خود را آتش میزند و مردی با زاویه سینمایی از آن فیلمبرداری میکند، این عملیات خیلی سریع به دست رسانههای ضد انقلاب میرسد و اکانتهای جعلی و رباتها آن را در شبکههای اجتماعی توزیع میکنند. کد این عملیات میدانی و ادراکی ژینا است! هدف این دوپینگ رسانهای با چاشنی تحرکات خیابانی آن است که معدود روسری تکانی در شهر باعث اختلال محاسباتی در جامعه شود، اختلال ادراکی روی حجاب و دو قطبیسازی در خیابان امتداد همان خطی بود که دولتیها در سال ۹۸ سودای آن را داشتند. روسری تکانی در تهران اگرچه نتوانست با طیف خاکستری ارتباط کامل برقرار یا آنها را با خود همراه کند، اما در خود فرکانسهای اجتماعی خاص دارد که اثر آن در آینده میتواند تکانههای وسیع و عمیق ایجاد کند.
اجرای پروژه روسری تکانی علاوه بر تیز کردن چاقوی قطبیسازی جامعه، یک هدف دیگر نیز داشت: ضربه به توانایی فراجا و در نهایت خلع سلاح پلیس از جمله اهداف دشمن در این ماجرا بود. گشت ارشاد به صورت کنونی یک اقدام لازم، اما ناکافی، است و برای کاستن از بار خیابانی بی حجابی لازم است توانایی آن افزایش یابد، فراجا در ماجرای مهسا امینی مظلوم واقع شده است، در حالی که مخاطب گشت ارشاد، ولنگاران و عموماً ساختارشکنان خیابانی است، برخی سعی کردند با ایجاد روایت تحریفی نیروی انتظامی را در برابر عموم مردم تعریف و تضعیفش کنند. گرفتن سپر دفاعی از مردم هوشمندانهترین اقدام برای ضربه به آنهاست!
روایت تحریف پیش از این تلاش میکرد مانند ماجرای درگیری اتوبوسی به دست یکی از سرشبکههای بی حجابی در ماه قبل (ماجرای سپیده رشنو) زنان شل حجاب را با افراد محجبه رودر رو کند، پروژه هایی، چون چهارشنبههای سفید، دوربین ما اسلحه ما و دیگر مواردی از این دست با این هدف طراحی و اجرا شد، اما پروژه روسری تکانی با اسم رمز ژینا، دشمن سعی در ایجاد اختلالاتی دارد که با مصلحتاندیشی، گشت ارشاد (پلیس) را در برابر افکار عمومی دچار عقب نشینی و خلع سلاح کند.
در این وضعیت لازم است قانونگذار، گشت ارشاد را داخل طرح جامع «امنیت اجتماعی» و همزمان با برخورد با اوباش، معتادان و سگگردانان بگنجاند تا با سرمایه اجتماعی حداکثری به پیش حرکت کند. در حالی که اروپاییها در آستانه زمستان سخت باید بیشتر لباس پوشیده تا خودشان را بدون سوخت گرم نگه دارند، در تهران یک سرویس اطلاعاتی دشمن، پروژه روسری تکانی راه انداخته است، اگر هوشمندانه و با صبر و نیز زاویه درست به حوادث نگاه کنیم در ساعت صفر، مچ رقیب را در منطقه میخوابانیم.»
لاشخورهای اهریمنی چه کسانی هستند؟
حسن رشوند ؛ دبیر گروه سیاسی «همشهری» نوشت: «روز یکشنبه مدیرعامل مؤسسه همشهری در یادداشتی با عنوان «دلسوزانه با گشت ارشاد» درباره ماجرای دردناک مرحومه مهسا امینی ضمن احساس همدردی نسبت به این اتفاق و تأکید بر اینکه مأموران گشت ارشاد باید در نقش یک معلم دلسوز با رعایت اخلاق و ادب و احترام با افراد برخورد داشته باشند، از جریانی که این روزها به دروغ، خود را عزادار معرفی میکنند از واژه «لاشخورهای اهریمنی» استفاده کرد که برخی از سر دلسوزی و برخی از سر بیاطلاعی نسبت به آن موضع داشتند که یقینا منظور از لاشخورهای اهریمنی همانگونه که از پسوند این واژه روشن است هدف، دشمنان آشکار و تابلوداری است که سابقه سیاه و تاریکی در دوران حیات سیاسی اجتماعی خود برجای گذاشته و ملت ایران همواره خاطره تلخی از آنها در ذهن خویش دارند. برای اطلاع افکار عمومی و اصلاح نگاه دوستانی که در برداشت از این واژه گرفتار تحلیلهای اشتباه شدند به برخی نمونهها و رفتارهایی که این افراد و جریانها داشتهاند، اشاره میشود.
1-یکی از گروههای ضدانقلابی که از همان ساعات اولیه خبر مرگ مهسا امینی سعی کرد با موجسواری بر این موضوع خود را دلسوز و مدافع حقوق زنان کُرد هموطن ما نشان دهد گروهک کومله و دمکرات کردستان بود که با فراخوان و درخواست اعتصاب در شهرهای کردنشین بهدنبال فضاسازی و التهابآفرینی بودند. این در حالی است که سابقه این گروهکها مملو از جنایتهای وحشیانهای است که بازگوکردن آن، هر انسان آزادهای را به خشم میآورد. ناهید فاتحی کرجو دختر 16ساله کرد کسی بود که همین گروهکهای ددمنش، 11ماه او را شکنجه دادند، سر او را تراشیدند و در روستاهای مناطق کردنشین چرخاندند، دستان او را قطع کردند و در نهایت زنده به گورش کردند. آیا آن جوان دانشجویی که شعارهای ساختارشکنانه عبدالله مهتدی و عناصر گروهک کومله و دمکرات را تکرار میکند، میداند در روزگاری نهچندان دور کومله چه بلایی بر سر دختران و زنان کرد ما آورده است که امروز درباره مهسا امینی به دروغ مویه میکند. کسانی که در سابقه آنها کندن پوست شهروند کرد و سر بریدن سرباز با تیغه حلبی وجود دارد، نمیتوانند دلسوز دختر ایرانی باشند. گروهکی که در سالهای 60 تا 65 وارد فلان روستا میشد و بیتوجه به ضجههای والدین، به زور دختر معصوم کرد را به همراه خود میبرد، کجا سزوار خونخواهی از مهساهای این کشور است و آیا لقبی کمتر از لاشخور به آنها میتوان داد.
2-منافقینی که در سابقه آنها ترور 17هزار ایرانی ثبت شده و مادر و فرزندی را به جرم اینکه همسرش پاسدار بوده در جلوی منزل به رگبار میبندد نمیتواند امروز لاشخواروار برای مهسا این دختر ایرانی اشک تمساح بریزد.
3-چگونه میتوان حمایت خاندان ننگین پهلوی را از دختر ایرانی باور کرد درحالیکه در دوران حاکمیت آنها زنان و دختران ایرانی فقط به جرم یک انتقاد ساده به شکنجهگاههای رژیم برده میشدند و وحشتناکترین شکنجهها را روی آنها پیاده میکردند. اگر فرح دیبا و رضا ربع پهلوی عملکرد حکومت 37ساله خود را فراموش کردهاند کافی است سفارش دهند تا از تصاویر زنان و دخترانی که در کمیته مشترک و زندان قصر و... شکنجه شده و این تصاویر بر دیوار موزه عبرت نقش بسته است عکسی گرفته و نتیجه 37سال عمل خود را ببینند. خاطرات مرحوم مرضیه حدیدچی دباغ، منظر خیر حبیباللهی، مرضیه خرازیان، طاهره سجادی و دهها شیرزنی که بدنشان با فندک و سیگار سوزانده شده و از سقف به شکل صلیبی آویزان میشدند و شوک الکتریکی، آپولو، دستبند قپانی، قفس هیتردار، باتوم برقی و شلاق با کابل برقی و هزاران شکنجه جسمی و روحی دیگر را متحمل شدهاند، گواه این واقعیت است که بر این خاندان عنوانی بهجز لاشخور، نمیتوان اطلاق کرد.
4-آیا نباید به کسی که با وزیر خارجه وقت آمریکا ملاقات میکند (دستبوسی مسیح علینژاد از پمپئو وزیر خارجه دولت ترامپ) و از او درخواست تشدید تحریمها علیه ایران را میکند درحالیکه میداند نتیجه تحریم علیه ایران فشار روی ملت خواهد بود و امروز با مرگ مهسا مزورانه به دنبال همان اهداف براندازی خود است، لقب لاشخور داد؟ یقینا کسانی که با تحریم دارو هر روز دهها مهسا را در بیمارستانها به کام مرگ دردناکتر از مهسا میکشند و لاشخوروار برای مهسا اشک تمساح میریزند، برازنده این عنوان هستند.»
حق پرسشگری و حرمت قانون
محسن پیرهادی در سرمقاله «رسالت» نوشت: «در چند روز اخیر ماجرای تلخ درگذشت مهسا امینی منجر به شکلگیری موجی از واکنشها شده؛ داغ او هر ایرانی را ورای قومیت، مذهب و تعلق سیاسیاش اندوهگین کرده است؛ اندوهی ملی که در میان اقشار مردم، صاحبنظران، سیاستمداران و مسئولان، ظاهر و سبک بروزی متفاوت دارد اما در باطن، محورهای مشترک متعددی داشته است که رعایت حقوق و شأن زنان در اجرای قانون حجاب، ضرورت قانونمداری و لزوم برخورد با تخلف احتمالی پرتکرارترین آنهاست.
بر اساس همین نقاط اشتراک بود که مجلس شورای اسلامی بلافاصله پس از وقوع حادثه کمیته حقیقتیابی را مسئول واکاوی و بررسی موضوع کرد و توأمان برای اصلاح روندی که موجی از نارضایتی را در میان گروهی از جامعه در پی داشته، متمرکزشده است.
این گام مجلس زمانی اهمیت دوچندان مییابد که به یاد بیاوریم، ارتقای اعتماد عمومی و کاهش بیشازپیش فاصله میان مردم و مسئولان دو دستور کار مهم و اساسی مجلس و دولت در دو سال و نیم اخیر است؛ امری که همواره از تریبون بهارستان برآن تأکید میشود و قوه مجریه نیز با رویکردی متفاوت با دولتهای گذشته نشان داده نسبت به آن اهتمام جدی دارد. بنابراین ناگفته پیداست که عزم دولت و مجلس، شنیدن مطالبات مردم و رفع نگرانیها و کاستیهای اجرایی و قانونی بوده و این را رویکرد قطعی خود میدانند؛ اما در مقابل، برخی کاسبان سیاسی و دشمنان ملت و نظام، مدام با دمیدن بر کاستیها و موجسواری بر نارضایتی ایجادشده سعی در انحراف مطالبات دارند. بااینوجود مجلس و دولت باور دارند مانور دادن بر رفتارهای هیجانی آوردهای جز کاهش امید اجتماعی و میدان دادن به منافقان و معاندان نظام و ملت برای پیاده کردن مقاصد شوم سیاسیشان نخواهد داشت.
از سوی دیگر رویه اعتراضات سالهای اخیر که در بحث آب، مشکلات فرهنگیان، کارگران و بازنشستگان رخدادهاند، مؤید این نکته است که مردم برای احقاق حقوقشان نه با کسی تعارف دارند و نه سودای مقابله با نظام. همه آنها در مسیر مطالبه گری و پیگیری حقوقشان و بعضا برای رساندن مشکلات و کاستیها به گوش مسئولین، دست به برگزاری تجمعاتی زدهاند، تجمعاتی که در برخی موارد، چند شبانهروز استمرار یافته، اما این اعتراضات کاملا در چارچوب نظام و حقوق مدنی مردم استوار بوده و مردم هوشیارانه مرزشان را با معاندان نظام و کشور مشخص کردهاند.
متقابلا نوع برخورد مسئولان با این اعتراضات نیز باید ثابت کند که آنان پای کار مردم هستند و گوش شنوایی برای رفع دغدغههای آنها به شمار میآیند.
در روزهای اخیر هم بحث گشت ارشاد موجی از انتقادات و به تعبیری پرسشگری مدنی درباره چندوچون و شکل اجرای این طرح را در پی داشته است. طرح مذکور به قدمت زمان مستند کردنش در شورای عالی انقلاب فرهنگی و سپردن اجرای آن به نیروی انتظامی، فرازوفرودهای بسیاری به خود دیده است. طرحی که ۲۶ سازمان و نهاد با بیش از ۳۰۰ محور مأموریت ایجابی در اجرای آن دخیل هستند اما درنهایت چون نظارت بر اجرای آن به نیروی انتظامی محول شده موج انتقادات و کاستیها، دامن نیروی انتظامی را نشانه گرفته است. اگرچه انتقادات بجا و بهحقی به سبک برخورد برخی ضابطان نیروی انتظامی در این حوزه وارد است و در جای خود حتما محل توجه و رسیدگی قرار خواهد گرفت اما پرداخت عمیق به بحث حجاب و عفاف نیازمند واکاوی و سبک عملکردی ۲۵ نهاد مسئول کمتر شناختهشده بهعلاوه نیروی انتظامی است. به همین دلیل پرداختن مؤثر و ریشهای به این موضوع که هماکنون به مطالبه بخشی از جامعه بدل شده و حتی فریاد اعتراض برخی علما، چهرهها و قشر مذهبی را بلند کرده، نیازمند تعمق و تدبیر جدی و موشکافانه است.
عزم مجلس، دولت و قوه قضائیه برای رفع کاستیها و شنیدن مطالبه مردم جدی است در این میان اما باید بپذیریم که اگرچه نقدهای مردم و بروز برخی حوادث تلخ در سبک اجرای این طرح، محرک اساسی شکلگیری تجمعات اعتراضی طیفی از مردم است، اما پاسداری از شأن و کیان نظام، مطالبه مردم و رعایت حرمت قانون، وظیفه همه ماست.»