تحلیل از چپ و راست؛
بعد از مهسا امینی
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
مهاجرت، دستمزد و هویت
محمدجواد اخوان در سرمقاله «جوان» نوشت: «مهاجرت خصوصاً با انگیزه شغلی چیز تازهای نیست و همیشه بوده، اما گویا تلاش میشود آن را کمسابقه یا حامل معانی سیاسی بدانند، اما واقعیت ماجرا این است که در چند سال اخیر با کاهش ارزش پول ملی و ایجاد شکاف درآمدی با سایر کشورها، دستمزد بسیاری از مشاغل در کشورهای دیگر جذابتر شده و در این میان بخشی از متخصصان و صاحبان مشاغل حرفهای بهطور خاص به این گزینه ترغیب شدهاند.
برای مثال فرض کنید که یک پزشک، مهندس ماهر، مدیر کسبوکار درآمدی در حدود ۳۰ میلیون تومان در ماه و حتی بیشتر در کشور ما دارد (که از حقوق بسیاری از کارگران و کارمندان هم بالاتر است) آیا وقتی با پیشنهاد درآمد چندین برابر این رقم در یکی از کشورهای همسایه یا حتی کشورهای دور مواجه میشود، عجیب است که به مهاجرت شغلی، ولو برای چندسال معین، فکر کند؟
طبیعی است که تلاش برای حفظ و نگهداشت نخبگانی که کشور برای آموزش و تربیت آنان هزینه کرده، ضروری است، اما این نگهداشت چگونه و با چه هزینهای ممکن است؟ سادهترین راهحلی که به ذهن میرسد افزایش دستمزد برای صاحبان مشاغل تخصصی و حرفهای است. مثلاً برای پزشکان باید تعرفهها باز هم چندبرابر شوند. آیا این بهسادگی شدنی است؟ این افزایش از جیب چه کسانی ممکن است؟ اگر از جیب مردم بهصورت مستقیم باشد، منجر به افزایش نارضایتی عموم مردم و تزاید نابرابریها میشوند. اگر قرار باشد بیمهها آن را تقبل کنند، قاعدتاً و منطقاً آنها نیز تعرفههای خود را افزایش خواهند داد و آنهم از جیب مردم خواهد بود و اگر هم قرار باشد دولت متقبل این هزینه باشد، باید از یارانههای عمومی بزند که این هم دستکردن در جیب عموم مردم است. در واقع روشن است که اگر قرار باشد متخصصان با انگیزه اقتصادی در کشور بمانند، باید از عموم مردم خواسته شود که برای ماندن آن ریاضت بکشند که این هم چندان منطقی نیست.
این موضوع محدود به پزشکان نیست و اوضاع در مورد کادر درمان، مهندسان حرفهای، استادان دانشگاه و پژوهشگران نخبه به نحوی به همین منوال است؛ اما چرا؟ به زبان ساده اقتصادی مجموع درآمد کشور یا تولید ناخالص داخلی عددی مشخص است و اگر قرار باشد کسی بیشتر منتفع شود، باید دیگر مردم کمتر منتفع شوند. آیا این بدان معناست که راهحل دیگری وجود ندارد و باید در مقابل خروج متخصصان حرفهای غمضعین کرد؟
به نظر میرسد دو راهحل اقتصادی و یک راهحل فرهنگی برای این چالش وجود دارد؛ نخست آنکه درآمد سرانه ملی باید افزایش یابد و این جز با رشد پایدار اقتصادی (که هدف اعلامی برنامه هفتم نیز است) میسر نخواهد شد. رشد پایدار اقتصادی به بزرگتر شدن کل کیک اقتصاد و طبیعتاً برخورداری کل شهروندان از جمله متخصصان کمک خواهد کرد.
دیگر آنکه ابزار درآمدی دولت باید به سمت بخش کاذب و سوداگر اقتصاد (که اتفاقاً منفعت خود را نه در رفتن که در ماندن در این بازار سوداگرانه هم میداند) برود. دلالان، سفتهبازان مالی، سوداگران و... که از نظر تعدادی کم، ولی از نظر حجم دارایی پردرآمد هستند، باید به مالیات تن در دهند و شرایط فرار مالیاتی برای آنها سخت شود. در این صورت هم درآمد دولت برای بازتوزیع عادلانه افزایش خواهد یافت و هم سرمایهگذاری در بخشهای واقعی اقتصاد مقرونبهصرفه شده و تولید رونق خواهد یافت.
اما مسئله مهمتر از همه اینها عنصر فرهنگی ماجرا، یعنی تقویت مؤلفه هویتی نخبگان، خصوصاً هویت ملی آنان است. هویت ملی پدیدهای لحظهای نیست که با یک اقدام ایجاد یا نابود شود، بلکه نهالی است که در بستر زمان رشد مییابد. نخبگان کشور از سنین نوجوانی (که مرحله شکلگیری ساختار ذهنی و هویتی است) باید با این مؤلفه انس گیرند. نظام آموزشی چه در حوزه مدارس و چه دانشگاهها سهم ویژهای دارد. پدیده مهاجرت هرچند تا حد زیادی دلیل اقتصادی دارد، اما عامل بازدارنده آن بیش از آنکه اقتصادی باشد، فرهنگی است. معلمان مدارس و استادان دانشگاه باید بذر امید وطندوستی (عملی و نه زبانی) را در ذهن متعلمان بکارند، نه آنکه سودای ناامیدی و ازخودبیگانگی را القا کنند. در مقابل صدها رسانه ماهوارهای و میلیونها پیام مأیوسکننده در فضای مجازی، آنچه راه را برای ثبات قدم هموار میسازد، «هویت» است.»
اسم رمز
محسن مهدیان؛ مدیرعامل «همشهری» نوشت: «ماجرا حجاب نیست. اساسا مسئله حجاب اولویت چندم کشور ما هم نیست. مسئله گشتارشاد هم نیست. نحوه برخورد گشتارشاد خوب یا بد، مسئله ثانوی است. ماجرا حتی مرگ تاثربرانگیز مهسا هم نیست که باید تا انتها با قاطعیت بررسی و گزارش شود. این همه اسم رمز است. اسم رمز کسانی که شیادی برایشان راهبرد است نه نقطهضعف. عجیب است که برخی متوجه نیستند. مخاطب این متن کسانی هستندکه در ظاهر این روزها متوقف شدند.
چشم باز کنیم و دقیق شویم که چه کسانی میداندار و معرکهگیر این ضایعه شدند. تریبوندار اصلی و مروج نامدار جریان فحشا رسما اعلام کرده است نام مهسا برای ما اسم رمز قیام است. چطور برخی هنوز متوجه مسئله نیستند؟
زمان حلوفصل اختلافسلیقهها در مسائل داخلی امروز نیست. اگر حرفها و بحثهای دلسوزانه، در این جنگ ذهنی برای دشمن فاکتور میشود، حواله دهیم به بعد. امروز همه داغداریم و البته نیازمند یک جبهه واحد روشنگری مقابل جریان فاسقی که کمترین کارش قلب حقیقت است. جریانی که امروز مویهکنان و نوحهخوان شده است همانهایی هستند که سالها دریوزگی واشنگتن را کردند تا سفره مردم ایران را بیشتر خالی کنند. جریانی که برای تحریم بیشتر نان و داروی مردم ایران به پابوسی خزانهداری آمریکا رفتند.
دقیق ببینیم صحنه را.
حوادث هرچند تلخ میگذرد، اما اجازه ندهیم که هیجان و احساسات و عصبانیتها مانع دیدن حقایق شود. از درشتگویی جلادان اهریمنی تا نشخوار پادوهای سلطنتطلب و منافق و تا عملیات روانی فراعنه رسانهای، همه و همه یک خط ممتد در مقابل چشمان ماست تا هوشمندانه آرایش جنگی بگیریم. نقطه عملیات دشمن را ببینیم و متناسب با همان رفتار کنیم. زمان زمانه روشنگری است. هرکس هرجا هست در هر سطحی از گروههای خانوادگی و دوستانه نقش دارد؛ از حرف زدن و نوشتن و کامنت گذاشتن و تا اشتراک مطالب تبیینی و غیره باید در این روشنگری نقشآفرینی کند.
سراپا پیام شویم.
برخی در مسیر این غصه پایشان سست شد و نشستند. برخی از سر عصبانیت بر هویت تاریخیشان تاختند. برخی هیجانزده چشم بر حقیقت بستند. دلسوزانه کمک کنیم و همه بههوش باشیم.
قرار اصلیمان افشاگری این اسم رمز است. افشای معاندانی که صف کشیدهاند برای کاسبی و سوداگری سر ذهن و هویت این مردم. این نگرانی از جنس امنیت نیست که جنجالها کف روی آب است. اما برای ذهن و دل این مردم، باید دلسوز باشیم. هرچند روشن است به روشنایی خورشید که اینبار هم خناسان و راهزنان بیحیثیت شده و با بیآبرویی عزلتنشین میشوند.»
نگذارید از قانون ناامید شوند
علی مجتهدزاده در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «از همان اولین ساعاتی که خبررسانی درباره ماجرای مهسا امینی شروع نشده بود و او هنوز فوت نکرده بود، تلاشی پیگیرانه و جدی از سوی برخی رسانهها، گروهها و گرایشهای سیاسی خارج از کشور آغاز شد تا این ماجرا به دستاویزی برای برخی اقدامات نامشروع و مخرب تبدیل شود.
عدهای با توجه به کرد بودن مهسا امینی تلاش دارند تا این مساله را به یک دعوای قومی تبدیل کنند و عده دیگری از دعوت مردم برای بههم ریختن شهرها و نظم عمومی سخن گفتهاند. استدلال همه گروهها و افراد دعوتکننده به این دست اقدامات هم آن است که نهادهای مختلف نظام اجازه رسیدگی عادلانه و شفاف به این موضوع از راه قانون را نخواهند داد و تکلیف ماجرا از پیش مشخص شده است.
در میان این فضاسازیها یک روز پس از خاکسپاری مهسا امینی شاهد بودیم که اعضای خانواده وی در اظهارنظرهای مختلفی بر لزوم پیگیری این پرونده در چارچوب قانون و ادب سخن گفتهاند. به طور مثال دایی مهسا امینی در اظهارنظری با سایت اینترنتی فراز ضمن رد برخی تلاشها و فضاسازیها برای قومیتی کردن موضوع تاکید کرده که این خانواده خود را جزئی از ایران و همه ملت دانسته و خاک این کشور را در هر شرایطی مقدس میداند. او همچنین گفته که با همان ادب ایرانی و در چارچوب قانون و با آرامش کامل باید این پرونده پیگیری شود. پدر مهسا امینی هم در اظهارات دیگری هر چند صحت برخی از اخبار روزهای اخیر و از جمله فیلم پخش شده از صدا و سیما و بیماری فرزندش را تکذیب کرده اما با این حال تاکید نموده که این پرونده باید از مسیر قانون پیگیری شده و به نتیجه برسد.
اکنون قابل کتمان نیست که ماجرای فوت مهسا امینی احساسات ملی بخش بزرگی از ایرانیان را برانگیخته و جز خانواده وی، قسمت بزرگی از جامعه مطالبه روشن شدن حقیقت و واکنش صحیح به این ماجرا از سوی نهادهای ذیربط را دارند. به عبارتی اکنون میتوان گفت یک ملت به دنبال کشف حقیقت و تحقق عدالت درخصوص پرونده مهسا امینی است. به همین اعتبار این پرونده را باید یک پرونده کاملا ملی دانست. همانطور که تاکنون نیز واکنش مقامات عالی کشور مانند روسای سه قوه و تماس شخص رییسجمهور با خانواده متوفی نشان داده که اهمیت این موضوع کاملا عمومی و سراسری است. نکته اینجاست که خانواده مهسا امینی در شرایطی که گروههای بسیاری درصدد سوءاستفادههای سیاسی از آنها هستند در موضعگیریهایی رسمی در دام این بازیها نیفتاده و بر وحدت ملی و مبنا بودن قانون در این خصوص تاکید کردهاند. واضح است که اگر این خانواده کوچکترین موضع متفاوتی میگرفتند، آن موضعگیری در چشم گروههای برانداز و تجزیهطلب چه امتیاز بزرگی محسوب میشد. همین الان نیز این گروهها به گواه مواضعی که اتخاذ میکنند، همچنان در تلاش هستند تا از آب گلآلود پرونده مهسا امینی ماهی خود را بگیرند.
با این شرایط نهادهای مختلف و متولیان قانون در کشور و خصوصا قوه قضاییه یک وظیفه بزرگ
پیش رو دارند و آنهم اینکه خانواده مهسا امینی و همزمان با آنها، ملت ایران را از حاکمیت، مرجعیت و راهگشایی قانون در ایران ناامید نکنند. پیگیری شفاف، عادلانه، منصفانه و قانونی این پرونده بیش از هر چیز رد ادعای کسانی است که تلاش میکنند تا نشان دهند در داخل ایران هیچ مسیر قانونی که مبتنی بر عدالت باشد، برای احقاق حق شهروندان وجود ندارد. اگر در این پرونده قصوری متوجه پلیس و ماموران آن است یا حتی اگر اشکالی به بخشی از قوانین وارد میباشد، شفافسازی آن توسط خود سیستم بیش از هر چیز موجب سربلندی نظام سیاسی است.
این نکته بارها گفته شده و باز هم باید تکرار شود که دنیای امروز، دنیای قانع کردن افکارعمومی با اتکا به زور و پنهان کردن حقیقت با توسل به ارعاب نیست. کسی یا سیستمی که چنین بیندیشد و چنین کند، صرفا دست به بازی مرگ و زندگی با اعتبار عمومی خویش زده است. بدون شک رسیدگی قضایی عادلانه، شفاف و قانونی به پرونده مهسا امینی سرمایه اجتماعی کمنظیری دراختیار نظام قضایی و حکمرانی قانونی کشور و حتی پلیس به عنوان متهم این پرونده قرار خواهد داد.»
سودای پُرنِفاقان
فریدون حاجیپور عضور شورای سردبیری «جام جم» نوشت: «چند روزی میشود که ماجرای فوت مهسا امینی به موضوع و سوژه فضای رسانهای و فعالان سیاسی تبدیل شده است. فوت غمانگیز و تلخ مرحومه امینی، بیتردید همدردی فراگیر و دلسوزانهای را با خانواده وی فراهم آورده و ضرورت بررسی دقیق، کارشناسی شده و مبتنی بر مسئولیت و تعهد اخلاقی و قانونی را گوشزد میکند. اما در خلال این اتفاق و حادثه، مطالب و نکاتی قابل طرح است که لزوم یک هوشیاری و مراقبت را بابت به حاشیه نرفتن پرونده فوت مهسا امینی، ضروری میسازد.
۱- مطالبهگری برای روشن شدن زوایای یک پرونده، نه تنها مذموم نیست، بلکه یکمسئولیت اجتماعی و اخلاقی محسوب میشود. بیشک، ترمیم نقاط ضعف، بازسازی وجهعمومی، بازنگری در برخی پروتکلهای فرآیند اقدامات انتظامی، بهنگامی در اطلاعرسانی و...مطالبههایی است همگانی، مطلوب و ماجور. اما این مطالبهگری خود آداب و اصولی را طلب میکند که الف- به دور از سیاسی کاری باشد ب- صادقانه و برای روشن شدن موضوع و رفع ابهامات باشد ج- تلاشها را برای مقصود و فرجامی سیاسی و جناحی کانالیزه ننماید.
۲- تاملی بر کنشهای برخی جریانهای سیاسی بهویژه اصلاحطلبان نشان میدهد این جریان، فوت خانم امینی را دستاویز شعارها و راهبردهای سیاسی این جریان قرار داده که اگر این نبود، مطالبه بررسی پرونده همان ابتدا، با گزاره «اجباری بودن قانون حجاب» و لزوم لغو این قانون، پرورده و محور مطالبه و اعتراض سیاسی این جریان نمیشد.
۳- تحلیل محتوای توییتهای برخی فعالان سیاسی اصلاحطلب و محورهای رسانهای آنان که همسو با اپوزیسیون و مخالفان جمهوری اسلامی شده نشان میدهد در وهله اول، نظام متهم به قتل شده و در گام دوم، همچون فساد، ظلم و قتل نیز به عنوان رویهای سیستماتیک، طرح و القا شده است. در این زمینه کافی است توجه داشته باشیم طرح کلیدواژهها و انگارههایی همچون، جنایت، هراس، خشم، نفرت، بیاعتمادی، تحقیر، بیعدالتی، اعتصاب، اعتراض و... بهوضوح نشان میدهد ماجرا از قرار دیگری است و اصلاحطلبان چگونه به دنبال تبدیل پروژه مزبور به موجی سیاسی هستند.
۴- تاکید بر جوان بودن، زن بودن، کُرد بودن و...مرحومه بیانگر آن است که جریان اصلاحات به دنبال فعالسازی چه چیزی بوده و تلاش دارند از خلال این پروژه به تعبیر خود چه «ناجبنشی» را در این پرونده، سوژه کنش سیاسی مشترک کنند.
۵- تصریح اصلاحطلبان بر این است که سوگ و اعتراض شکل گرفته را یک اقدام رنگین کمانی و متاثر از کنشگریهای محجبه تا بیحجاب، مذهبی سنتی تا نواندیش دینی و معنویتگرای غیرمذهبی و خداناباور و...تعریف کرده و عملا در اردوگاه خود، سخن از تشکیل یک جبهه اعتراضی سخن به میان بیاورند آنهم با قرائت فاتحه اما نه برای مرحومه که برای آنچه «سیستم» میخوانند.
۶- اصلاحطلبان در حاشیه مجلس که نه، اما پروژهای که برای مرحومه امینی در نظر گرفتهاند. باورهای پهلوگرفته خود با سکولاریسم، نگاه حداقلی به کارکردهای دین در عرصه اجتماع، ائتلاف بازسازی شده سروش تا گوگوش اما با هویت جبهه دینداران تا خداناباوران بخشی از پازلی است که اگر جز این بود، مرثیه امروز آنان خوانشی دینی داشت تا جنسی از عبور.
۷- تلاش اصلاحطلبان برای گسترده کردن ساحت اعتراضات، تکثر بخشیدن به معترضان با وجود برخی مشکلات کشور و گشودن مسائل جدید و تبدیل آن به پروژهای سیاسی با ردیف کردن نامها و یادهای اتفاقات گذشته، نشان میدهد در پس ذهن این جریان، تحلیلی مبتنی بر شرایط خاص و در حال گذار به دوران ویژه تصمیمگیری و...شکل گرفته است، لذا بیراه نیست اگر گفته شود ادامه کنشهای آنان نه اعتراض و نه مطالبه که حرکت در مسیر بیثباتی ارزیابی شود تا طی یک «ناجنبش»، پیشروی آرام خود را شتاب داده و با تولید فشار اجتماعی به زعم خود، مناسباتی را تغییر دهند.
۸- پر بیراه نیست اگر بگوییم رادیکالهای اصلاحطلب طی رونوشتی پنهان، در حال نفرتسازی هستند و آن را هم «سازنده» تعریف و تفسیر میکنند؛ نفرتی که به گمان آنان تولید انرژی و سوختِ کُنش میکند بیآنکه بدانند، تخریب میکند و چرخهای معویب میسازد رفتارشان و چه بسا برای آنان و هر آنچه از این مسیر صید میکنند، عاقبت «یوم التّناد» بسازد برایشان.
۹- همه ماجرا اما این نیست. اوضاع کنونی، وضعیتی است که عمیق بودن و درک بازیها از سوی برخی دلسوزان را نیز گوشزد میکند. متمایز بودن و ژست عدالتطلبی نباید منجر به مخرج مشترکهایی شود که رادیکالها از آن با عنوان ائتلاف مسألهمحور یاد میکنند. برای دلسوزان باید دعایی همراه کرد برای درک منطق موقعیت و آرزویی داشت برای فهم اتفاقات عجیبه و مهالکه غریبه.»
عزت و حکمت
سیدمحمد بحرینیان در سرمقاله «رسالت» نوشت: «یک. گفتوگوی رئیسجمهور با شبکه تلویزیونی CBS آمریکا، دو محور اساسی داشت: اول پافشاری بر اصول قطعی جمهوری اسلامی و اتخاذ مواضع شجاعانه و عزتمندانه از سوی رئیسجمهور محترم که از این منظر، با مواضع دولت دوازدهم فاصله جدی داشت. نکته دوم، رعایت هوشمندی و تدبیر رئیسجمهور و تلاش بر رعایت حداکثری منافع ملت بود و از این منظر با مواضع دولتهای نهم و دهم نیز فاصله ایجاد میکرد. گویی رئیسجمهور محترم، تمام مواضع اصولی جمهوری اسلامی را تصریح میکرد اما وارد هیچ چالش بیهودهای با طرف مقابل نمیشد و درواقع، فضای گفتوگو را به مناظره تبدیل نمیکرد. از این لحاظ، شاهد گفتوگویی محکم و حکیمانه و درعینحال آرام و منطقی بودیم.
دو. ابراهیم رئیسی، خود را آماده مذاکره با غربیها نشان داد اما درعینحال تصریح کرد که اشتیاقی به این کار ندارد، مانع اصلی برجام را بدعهدی طرف آمریکایی و عدم ارائه تضمین جدی از سوی طرف مقابل دانست. رئیسی مشخصا اعلام کرد به دولت آمریکا اعتمادی ندارد و مذاکرات پیشین با آمریکا، سودی برای مردم ایران نداشته است. او در گفتوگوی خود، از ایرانیان بیگناهی یادکرد که در زندانهای آمریکا گرفتارند، پرونده ۴ تبعه آمریکایی زندانی در ایران را از برجام مجزا دانست و اجازه نداد طرف مقابل آن را به مذاکرات گره بزند، تأکید کرد که تحریمها دیگر از تأثیر افتاده و ازجمله صنایع نظامی ایران که آماج بیشترین فشارها و تحریمها بودهاند، پیشرفت فوقالعادهای داشتهاند. رئیسی از موضع عزت اعلام کرد که دولت بایدن، بارها پیام داده که ما با ترامپ متفاوتیم، اما این را هم گفت که در حال بررسی این ادعا بر اساس عملکردهاست. مهمتر از همه اینها، تأکید بر پیگیری عوامل ترور سردار سلیمانی و ازجمله رئیسجمهور پیشین آمریکا در گفتوگو با یک رسانه آمریکایی بود. رئیسی تأکید کرد که عوامل ترور ازجمله ترامپ را تا مرحله اجرای عدالت دنبال میکنیم.
سه. از سوی دیگر، علیرغم اتخاذ مواضع اصولی و عزتمندانه از سوی رئیسجمهور، او مسیر گفتوگو را بهگونهای هدایت کرد که از چالشهای غیرضروری برکنار باشد.
او در خصوص پرسش مجری رسانه آمریکایی پیرامون وقوع یا عدم وقوع هلوکاست، آن را به نظر محققان و مورخان سپرد اما درعینحال تأکید کرد که نباید بهرغم آنچه در کشورهای اروپایی رخداده، در برابر پرسشگری پیرامون این ماجرا مقاومت کرد. رئیسی خواهان روابط مبتنی بر سیاستهای همسایگی با عربستان سعودی شد و تأکید کرد مذاکرات پنجگانه با سعودیها، ممکن است ادامه پیدا کند. رئیسی پاسخ روشنی به تشکیل بلوک چین-روسیه-ایران نداد اما تأکید کرد که طبیعی است تحریم شدگان از سوی آمریکا به هم نزدیک شوند. در پاسخ به سؤالی پیرامون توان پهپادهای ایرانی و اینکه میتوانند به اسرائیل یا نقاط دیگر برسند، به کلیات اکتفا کرد و از ضرورت بازدارندگی گفت. رئیسی بهرسم رسانههای آمریکایی، توضیحات کوتاهی پیرامون وضعیت خانواده خود داد و با توجه به فعالیتهای اجتماعی همسر و دو دخترش، فضای جامعه ایران برای بانوان را ترسیم کرد. او کمتر وارد مسائل شخصی شد و ازآنچه اصطلاحا قهرمانبازی خوانده میشود، پرهیز داشت.»
هر دم از این باغ بری میرسد
شبان شهیدی مودب در یادداشتی برای روزنامه اطلاعات نوشت: «خدا رحمت کند گذشتگان ما را که به هزار و یک شیوه و با توسل به نظم و نثر، گنجینهای از امثال و حکم برای ما به ارث گذاشتهاند که در واقع گلچینی از درسهای اخلاق است. در زمان نه چندان دور، مادر بزرگها در خانه، نقالها در قهوه خانه، مرشدها در زورخانه و روحانیها در منبر با نقل این حکایتهای پندآمیز و پند آموز تربیت اولیه ما را در سنین کودکی و نو جوانی شکل میدادند و خیلی از ما افراد مسن، اگر چیزی در چنته داریم، مواد اولیه اش از آموزههای کودکی ماست. بگذریم از این که وقتی پایمان به مدرسه باز شد خیلی از این غزل پندها را در کتابهای درسی هم فراگرفتیم.
دو نمونه از این پندها را از گلستان استاد سخن سعدی و مثنوی معنوی مولانا به عنوان مثال میآوریم:
سعدی در باب چهارم گلستان در حکایت شماره ۱۴ میفرماید: مردی نا خوش آواز با صدای بلند قرآن میخواند. صاحبدلی بر او گذر کرد و پرسید: بابت این گونه قرآن خواندن چه مبلغ در یافت میکنی؟ مرد گفت: هیچ مبلغ؛ چون برای خدا میخوانم. صاحبدل گفت:
گر تو قران بدین نمط خوانی
ببری رونق مسلمانی
مولانا نیز در دفتر پنجم مثنوی آورده است که مؤذنی با صدای کریه اذان میداد. مردی غیر مسلمان برای او طبقی از حلوا و شیرینی هدیه آورد. همه تعجب کردند که چرای برای این مؤذن بد صدا هدیه آورده است. او در پاسخ گفت دخترش قصد مسلمان شدن داشت و هیچ یک از اعضای خانواده نمیتوانستند تصمیم او را عوض کنند تا این یک بامداد او بانگ این موذن را شنید و از شدت ناراحتی پرسید این صدای ناخوشایند از آن کیست و خواهرش گفت بانگ اذان مسلمانان است. او ابتدا باورش نشد و از پدر پرسید و او هم پاسخ خواهر را تکرار کرد. دختر که از صدای زشت مؤذن آزرده خاطر شده بود تصمیم خود را عوض کرد و مسلمان نشد و پدرش که به مقصود خود رسیده بود به عنوان قدردانی از مؤذن بد صدا برای او طبق شیرین و حلوا آورد.
بزرگان دینی و عرفای ما، با توجه به این بدخوانیهای قاریها و بد صداییهای مؤذنها، و بدرفتاری آمران به معروف و ناهیان از منکر، که در هر زمانی میتواند وجود داشته باشد، در رفتار و کردار خود تلاش کردهاند بین اسلام و احکام سعادت آفرین آن و کسانی که این دین آسمانی را با رفتار ناشایست خود دگرگونه جلوه میدهند تفاوت قائل شوند. زیرا دو نکته در تفکر و باور آنها وجود داشته است؛ اول این که دین برای نجات بشر آمده است نه برای تنبیه او، و دوم این که انسان به اعتبار خمیره ذاتی خود میتواند اشتباه کند اما این قابلیت را هم دارد که با رفتار خوش و سخن دلنشین مبلغان دین از خطای خود بر گردد. اگر این دو اصل را نادیده بگیریم آنگاه خشونت جای رحمت اسلامی و دین گریزی جای اقبال به دین را میگیرد و خیلیها کارشان به این جا میرسد که در شنیدن یک آهنگ ناخوشایند، بهجای تشکیک در صدای خواننده به اصل نتهای آواز شک کنند و به این باور برسند که اشکال در آواز است نه در آوازه خوان.
یکی از کارهای خوب کتابخانه ملی در سالهای پیش از ۱۳۷۶ گرد آوری نسخههای نشریه وقایع اتفاقیه و نشر آن در یک مجلد بود. نگارنده زمانی برای یک کار پژوهشی در مطالعات اجتماعی، همه این مجموعه را به دقت تورق نمود و در کنار موضوع اصلی پژوهش خود به نکات بسیار ظریفی در مواجهه روحانیون نامدار کشور در دوران ناصرالدین شاه قاجار در امر نهی از منکر پی برد. روحانیان مورد نظر در تهران و مشهد و ۰۰۰ با سعه صدر و با شیوهای آمیخته از رحمت و تحمل و بزرگواری به گونهای با افرادی که مرتکب یک خلاف بزرگ شرعی شده بودند رفتار میکردند و در توبه را برای آنها باز میگذاشتند که بعد از مدتی این کجروان، راه صلاح و ثواب را در پیش میگرفتند.
در زمان حاضر، کشورها برای انسجام ملی و ارائه چهرهای زیبا از خود ارزش زیادی قائلند و مبالغ فراوانی هم در این راه هزینه میکنند. در همین کشور انگلستان از جسد ملکه فوت شده خود در حد اعلا برای وحدت و انسجام ملی بهره برداری میکنند.
پرسش این است که آیا ما که مبنای حکومتمان را بر اجرای احکام الهی بنا نهادهایم، تدبیری را در اداره جامعه اتخاذ کردهایم که هر روز چهره نورانی اسلام و پیامبر رحمت آن را بیشتر از روز قبل به ملتمان و دنیا بنمایانیم؟ آیا توانستهایم در این دنیای پر زرق و برق که جوانهای ما را به سوی خود میکشد برای آنها کشش و جاذبه دینی ایجاد کنیم؟ یا با رفتار و کردار و بر خوردهای ناشایست داریم رونق اسلام و مسلمانی را میبریم؟ البته، بنا به عرف رایج، تبلیغ دین در حوزه وظایف روحانیت است. اما وقتی وقایعی در جامعه رخ میدهد که هر روز شماری ازجوانهای ما را از دین میگریزاند و چهره جمهوری اسلامی را در جهان مشوه میکند، هر مسلمان دلسوختهای به خود حق میدهد که بخواهد مسئولان ذیربط در درستی این گونه تبلیغ دین و شیوه امر به معروف و نهی از منکر بازنگری کنند.
داستان جامعه ما شده است قصه آن کسی که بر سر شاخ نشسته بود و داشت بن میبرید. متأسفانه زیر سوال بردن این شیوههای زیانبار برای مردم و حکومت به یک تابو تبدیل شده، و باز بدتر از همه این که به دلیل نبود آموزشهای مناسب به ناهیان از منکر و آمران به معروف، خود اجتهادی بعضی از آنها، هم بار گرانی را بر باورهای دینی نسل جوان تحمیل کرده است و هم زیانهای جبران ناپذیری را بر کشور و حیثیت جهانی ایران عزیز و تأسفانگیزتر اینکه به فرموده حکیم نظامی در مخزن الاسرار، برای کشور ما:
هر دم از این باغ بری میرسد
نغزتر از نغز تری میرسد.
اگر قرار باشد که نصف رانندگان یک شهر یا کشور از چراغ قرمز عبور کنند، میتوان همه آنها را جریمه کرد. اما عقل سلیم ایجاب میکند که در چنین مواردی در وضع مقررات نا متناسب و نا مناسب راهنمایی و رانندگی شک کرد و خواستار اصلاح آن به گونهای شد که پس از هر بار جریمه راننده، بهجای تشویق مأمور جریمه نویس، به فکر رانندهای هم بود که نقص مقررات با تألم روحی که به او وارد میکند وی را در مسیر نا خواسته یک تصادف قرار ندهد.»