تحلیل از چپ و راست؛

گشت ارشاد

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1175270

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

مرگ دلخراش مهسا امینی و مهندسی معکوس نفاق

کیومرث اشتریان در سرمقاله «شرق» نوشت: «اینکه همواره ببینید دشمنان شما چه می‌گویند و شما عکس آن را عمل کنید یا اینکه از خود هیچ استقلال فکری نداشته باشید و منتظر بمانید که منافقین و سلطنت‌طلبان چه می‌گویند و شما به خیال خود بر ضد آن تحلیل کنید می‌تواند شما را به سوی پرتگاه بکشاند. این مهندسی معکوس استدلال‌های باطل است که گریبان نظام تصمیم‌گیری ما را گرفته است و تنها یک نمونه آن گشت ارشاد و نارضایتی‌های گسترده‌ای‌ است که پدید آورده است. مرگ اندوهناک خانم امینی را نباید به سطح فردی تنزل داد. این، یک الگوی باطل فکری-مدیریتی است که در کشور رواج یافته است. اگر دشمنان شما از نقاط ضعف شما سوءاستفاده کنند، دلیل نمی‌شود که بر نقاط ضعف خود پافشاری کنید. مثل این است که حریف شما در فوتبال از غلط‌بودن استراتژی شما یا از ضعف بازیکن شما استفاده کند و شما را از همان موضع مورد حمله قرار دهد و شما را شکست دهد؛ راه‌حل حفظ آن بازیکن و اصرار به استراتژی غلط نیست، خردمندی در تعویض آن بازیکن و بلکه مهم‌تر از آن تجدیدنظر در روش بازی‌ است. دیگر نمی‌دانم از این ساده‌تر چه بگویم که شماری از افراد را که برخی مراکز تصمیم‌گیری را در جمهوری اسلامی به تسخیر درآورده‌اند، متوجه خسرانی کنم که برای نظام و برای مردم پدید آورده‌اند. اینان همچون فرقه‌ای که گرفتار جمع محدودی از طرفداران خشک‌مغز خویش‌اند با اعتماد به نفس در امور کشور فاجعه می‌آفرینند. در ماجرای مرگ مهسا امینی به‌واقع شماری از خارج‌نشینان بزم شادی به راه انداخته‌اند و در پوست خود نمی‌گنجند، چون بهانه جدیدی یافته‌اند. آنان ای بسا از این فاجعه خوشحال هم باشند. اما این بدان معنا نیست که شمار وسیعی از مردم و از جمله عقلا و خردمندان مخالف چنین رویه‌هایی را نادیده بگیرید.‌ نیروی انتظامی را که باید مظهر اقتدار و نظم باشد، با این کار به کژراهه کشانده‌اید و آن را ذلیل کرده‌اید. برای تأیید رفتار خود از برخوردهای خشن پلیس آمریکا شاهد می‌آورید غافل از اینکه این دو به‌هیچ‌وجه قابل مقایسه نیستند. آری پلیس آمریکا روزانه آدم می‌کشد و به‌ویژه در برابر سیاهان خشونت می‌ورزد، ولی آن را نه به دین وصل می‌کنند و نه به نظام سیاسی آمریکا. درک این نکته برای اقلیتی که جز یک لایه سطحی را آن هم به سلیقه خویش، از تمدن غربی نمی‌بیند بسیار مشکل است.

به شکل سیستماتیک برای مردم و نظام بهانه و فاجعه می‌آفرینند و حتی در اقلیت خویش از آن دفاع یک‌سویه می‌کنند. مشکل از نحوه تفکری است که اسیر مهندسی معکوس است یا از منافقین و سلطنت‌طلبان شاهد مثال می‌آورد یا از پلیس آمریکا. اتفاقا برای هر سه اینها طرفدار جمع می‌کند.‌ مشکل این است که چرا نظام تصمیم‌گیری اسیر چنین بینشی و چنان اقلیت فکری‌‌ای است که بیشتر به یک فرقه می‌ماند؟ معمولا چنین فرقه‌هایی ابتدا گروه‌ها و نهادهای تأثیرگذار را به تسخیر درمی‌آورند. این گروه‌ها می‌توانند روحانیان، دانشگاهیان، و دفاتر و... باشند. فرقه‌های تشکیلاتی این‌چنین عمل می‌کنند.‌ اینکه وظیفه ارشاد را به پایین‌ترین افراد از لحاظ سطح سواد دینی بدهید با چه منطقی قابل توجیه است؟ این را که بیشتر جوانان از خوش‌حجاب و بدحجاب از گشت ارشاد ناراضی‌اند و این گشت برایشان کارکرد ضددینی دارد نادیده بگیرید، چه معنایی دارد؟ گزارش‌های مکرر از سوءتأثیر گشت ارشاد را به هیچ می‌انگارند و برای خوش آمد شماری ساده‌لوح که بهره اندکی از سواد دینی برده‌اند بر کار خود پافشاری می‌کنند. ما را چه شده است که با وجود اینکه بیشتر «آدم‌های حکومتی» می‌دانند که این کار خطاست، اما جرئت و توان تغییر این رویه را ندارند. این یعنی تسخیر دولت و مسخ خرد سیاسی توسط گروهی اندک و کج‌اندیش. این رفتارها هیچ توضیحی ندارد مگر آنکه عقل خود را به دشمنانتان بسپارید و خود را اسیر مهندسی معکوس فکری کنید. مگر آنکه عقل دولت را به قشری‌ترین لایه‌های اجتماعی بسپارید که هیچ درکی از مردم ندارند. مشکل ما تسخیر دولت توسط گرایش‌هایی‌ است که در سطح یک فرقه عمل می‌کنند. شمار اندکی که خودشیفته‌اند و خیال می‌کنند حقانیت مطلق‌اند و برای آن حدیث جعل می‌کنند که شمار طرفداران حق اندک است. مرگ دلخراش این دختر مظلوم را نباید به یک سطح فردی تنزل داد. اگر تصاویر منتشرشده خالی از خلل باشد، ظاهرا اقدام غیرمعمولی هم از سوی نیروی انتظامی صورت نگرفته است. مشکل این است که اندیشه دولتی به تسخیر درآمده است.»

 

دلسوزانه با گشت ارشاد

محسن مهدیان در «همشهری» نوشت: « از حق نگذریم، در ماجرای دردناک مرگ مرحومه مهسا امینی، هوشیاری ناجا در اطلاع‌رسانی- ولو باتأخیر- باعث شد لاشخورهای اهریمنی از این مویه‌های دروغین طرفی نبسته و دست خالی برگردند.

با این حال فرصتی مغتنم است، برای چند نکته دلسوزانه با گشت ارشاد...

یکم. گشت ارشاد یک ضرورت عقلانی است. مخالف‌ترین‌ها نیز اگر به عوارض و لوازم حرفشان پایبند باشند موافق می‌شوند. علت هم روشن است. فرض کنیم مردی برهنه به خیابان بیاید. باید برخورد کرد یا نه؟ حتما جواب مثبت است. همین، یعنی ضرورت قهریه. ممکن است درباره حد و مرز اختلاف باشد که اینجا فقه پویا، به شرع و عرف توجه توامان دارد که بحث ما نیست. ممکن است عده‌ای منتقد حد و مرزها باشند، ولی مخالفت با اصل قهریه بی‌معنی است؛ مگر طرفداران اباحه‌گری و لاابالی‌گری، که مخاطب ما نیستند. به همین دلیل بزرگان نظام ما ازجمله امام و رهبری تصریح دارند که حجاب الزامی یک ضرورت است. منطق ماجرا نیز روشن است. در سکولارترین کشورها نیز بر این ماجرا حد و مرز قائلند و محدودیت یعنی ضرورت قهریه. البته اسم گشت ارشاد رهزنی دارد. به همین دلیل است که برخی مدام سؤال می‌کنند که مگر با گشت ارشاد کسی باحجاب می‌شود؟ پاسخ این است که گشت ارشاد برای صیانت از قانون و دفاع از حقوق دیگران است نه باحجاب کردن. مثل مأمور راهنمایی و رانندگی که جریمه می‌کند برای رعایت نظم و نه الزما منظم کردن فرد.

دوم. 2دسته ظاهرا مخاطبان گشت ارشاد هستند. یک دسته زنان و دخترانی که عرفا شل‌حجابند. این گروه ممکن است به جهت شرعی حجاب‌شان کامل نباشد اما نکته بسیار مهم و ضروری این است که همان شل‌حجابی را حجاب می‌دانند. این گروه اگر فردا بی‌حجابی هم آزاد شود قطعا همین حجاب را حفظ می‌کنند. این شل‌حجابی نیز ناشی از مدگرایی و عرفی شدن است نه خدای نکرده بی‌حیایی و بی‌عفتی. تذکر به این گروه به غایت اقدام فرهنگی و آموزشی طلب می‌کند. اما دسته دوم گروهی‌ هستند در اقلیت. این گروه ساختارشکنند. همان برهنگی که در ابتدای متن آمده است. برخورد قهریه باید در این نقطه باشد؛ قاطع و بی‌اعتنا به هیاهو. از طرفی برخورد با این جریان نباید تنها در نقطه کف خیابان باشد. با سوداگران و کاسبان بی‌حجابی نیز باید برخورد شود. یک نمونه همین سلبریتی‌های بی‌هنر رانتی که با پول نفت مردم بزرگ و امروز الگوی برهنگی شده‌اند.

سوم. ماموران گشت ارشاد باید در سطح یک معلم دلسوز رفتار کنند که تنبیه‌اش نیز مدبرانه است. رعایت اخلاق و ادب و حرمت افراد یک ضرورت اساسی است. ماموری که عصبانیت خود را در قبال هیاهوی دیگران نمی‌تواند کنترل کند نباید در این مسئولیت قرار گیرد. از همه مهم‌تر این ماموریت تنها از کسانی ساخته است که معتقد به کارشان باشند و از سر ناچاری و دستوری رفتار نکنند.

چهارم. ماجرای امروز حجاب، خارج از یک موضوع صرفا فرهنگی است. این را حتما مسئولان ناجا متوجه هستند، اما ممکن است برای چنین جنگی خود را مهیا نساخته باشند. امروز با یک پدیده امنیتی در مسئله حجاب مواجهیم. اینجاست که باید به همه جزئیات یک جنگ تمام‌عیار ذهنی و رسانه‌ای و البته امنیتی توجه کرد.

همان کسانی که افراد ساختارشکن را مجهز می‌کنند تا در خیابان مانور دهند؛ حالا به هر تقدیر یا با مزدوری و یا واردات لباس مبتذل، یک پروژه همه‌جانبه جنگ روانی را طراحی کرده‌اند. از فیلمبرداری تا توزیع رسانه‌ای و تا روایت‌های دروغ و تا به خیابان ریختن و...

اینجاست که گشت ارشاد باید خود را مجهز به یک جنگ رسانه‌ای و امنیتی تمام‌عیار کند نه صرفا یک مواجهه اجتماعی و فرهنگی.

مجهز شدن به دوربین، آموزش کامل نیروی انسانی، حضور پلیس زن خبره، تجهیزات فناورانه ردگیری و غیره از ضروریات این عرصه است.

پنجم. مردم ما مسلمانند. متدین هستند؛ ولو با حجاب رنگین‌کمانی. همین یک گزاره به مسئولان ما قوت قلب می‌دهد که با اقتدار به وظیفه قانونی و شرعی‌شان عمل کنند. نگران هیاهوهای هیجانی هم نباشند. مسیر حق یک طرفه است و بی‌بازگشت. هرکس مقابل «حقیقت» مقاومت کند به‌زودی مقابل «واقعیت» قرار می‌گیرد و جبرا اصلاح می‌شود، فرقی هم نمی‌کند برانداز اهریمنی یا خودی‌های منفعل و ظاهرگرا؛ این سنت خداست.»

 

10 اپیزود از وقایع حجاب

معصومه ابتکار در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «مساله گشت ارشاد و نارضایتی گسترده‌ای که این‌گونه برخوردها به وجود آورده است، بحث تازه‌ای نیست، اما اینک یک بار دیگر با فاجعه‌ای که روز 22 شهریور رقم خورد، به سرخط خبرها آمده و غم ازدست دادن دختری جوان از دختران آرزومند سرزمین‌مان را بر دیگر غصه‌ها سر بار کرده است. دختری از دختران ما؛ همان‌ها که سردار شهید سلیمانی درباره‌شان گفت اینها همه دختران ما هستند. یک پدر خوب با دخترش چگونه رفتار می‌کند؟ این‌چنین؟ در اربعین حسینی و اینک که عزادار هستیم و در خشم و بهت فرو رفته‌ایم، لازم دیدم چند واقعه را در اپیزودهایی از مقاطع زمانی دهه‌های اخیر بیان کنم. باشد تا سهم خود را در قبال تاریخ کشورم و آرمان‌هایی مغفول انقلاب اسلامی بیان کنم.

اپیزود اول: 

سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی و مبارزات علیه استبداد شاهنشاهی، زنان در کنار مردان در همه مراحل مبارزه شرکت داشتند. به شخصه در دانشگاه شاهد بودم که دختران بی‌حجاب در کنار دختران محجبه با طیف وسیعی از اعتقادات زیر پرچم ظلم‌ستیزی امام خمینی جمع شده بودند؛ حقیقتی که اکنون هم در تصاویر راهپیمایی‌ها و تظاهرات پیش از انقلاب ثبت است. آن روزها و تا مدت کوتاهی بعد از پیروزی انقلاب هیچ فشار و اصراری بر تغییر این رویه نبود، اگرچه شاید به ‌طور پنهان از سوی آنان که در جریان مبارزات سال 57 هم از امام خواستند که زنان را از شرکت در تظاهرات منع کنند و امام قبول نکردند، دنبال می‌شده!

اپیزود دوم: 

البته که جنگ تحمیلی به اراده صدام جنایتکار و پشتیبانی قدرت‌های بزرگ در ایجاد فضای رادیکال در کشور بسیار موثر بود، با این حال وقتی تعدادی از رزمندگان طی تجمعی در 

 خیابان ولیعصر علیه بی‌حجابی رفتارهای تندی نشان دادند، امام خمینی در توقف رفتارها حکم و دستور رسیدگی دادند. بعد هم هر چه گروهی تلاش و وساطت کردند تا جلوی احکام آنها گرفته شود، امام با قاطعیت ممانعت کردند.

اپیزود سوم: 

در همان سال‌های دهه 60، تلاشی جهت دیوارکشی و ایجاد محدودیت برای خانم‌ها در دانشگاه‌ها صورت گرفت که باز امام خمینی بلافاصله و با صراحت دستور تخریب دیوار و عدم ممانعت حضور خانم‌ها کنار آقایان در دانشگاه‌ها را صادر کردند.

اپیزود چهارم: 

سال 1374 به عنوان نماینده سازمان‌های غیردولتی در اجلاس حقوق بشر در ژنو با موضوع خشونت علیه زنان شرکت و صحبت کردم. از آنجا که هیچ سندی از خشونت‌های اجتماعی نداشتم، آن رفتارها را با قید «مطلقا» در ایران خشونت نداریم تکذیب کردم. اما بعد... هفته بعد از اجلاس ایام عید قربان بود و من همراه خانواده با تعدادی از ایتام تحت سرپرستی مادر به پارک چیتگر رفته بودم. آنجا بود که با کمال تاسف ضرب و شتم دخترانی به جرم دوچرخه‌سواری را دیدم. حتی همسرم که برای وساطت و ممانعت از آسیب به دختران وارد دعوا شد مورد ضرب و شتم شدید عناصر خودسری قرار گرفت که آن سال‌ها آزادانه فعالیت می‌کردند؛ آن‌هم بسیار خشن که موضوع را همان وقت به مسوولان اطلاع دادم. این ماجرا را به‌طور مفصل در کتابم به نام «خوشه‌های شهریور» که سال 88 توسط انتشارات روزنامه اطلاعات به چاپ رسید، شرح داده‌ام.

اپیزود پنجم: 

سال 1375 دبیر اجرایی کنفرانس بین‌المللی نقش زنان در خانواده بودم که در تهران برگزار شد. این کنفرانس با حمایت مرحوم خانم شهلا حبیبی مشاور امور زنان مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی و همکاری سازمان‌های غیردولتی زنان برگزار شد. سخنران مراسم افتتاحیه خانم دکتر زهرا مصطفوی بود که در سخنرانی خود به برخوردها با زنان و دختران بر سر مساله حجاب اعتراض کردند و گفتند اگر این برخوردها با آقایان صورت می‌گرفت مشکل کمتری داشتیم. البته آن زمان گشت ارشاد نبود، چراکه این گشت در دوره ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد به‌طور کامل شکل گرفت، ولی به هر حال بعد از این سخنرانی، برخی افراد به من به عنوان دبیر اجرایی کنفرانس تذکر دادند که چرا دختر امام جسورانه از زنان دفاع کرد!

اپیزود ششم: 

سال 1376 گاهی توفیق حضور در جلسات مرحوم آقای دولابی داشتم. یک بار ایشان تعریف کرد: «چند نفری به عنوان آمران به معروف اینجا آمدند و گفتند چرا تذکرات ما تاثیر ندارد و نتیجه نمی‌گیریم؟ پرسیدم: روش شما چگونه است؟ مثلا اول سلام می‌کنید؟ گفتند: نه، اینها آدم‌هایی نیستند که بخواهید سلام و احترام کنیم. گفتم: مشکل شما همین است که اصلا طرف خود را همتای خود نمی‌بینید، پس موفق نمی‌شوید. بروید اول اخلاق و رفتارتان را درست کنید.» (نقل به مضمون) 

اپیزود هفتم: 

برخوردهای مورد بحث در دوران ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد دوباره شدت گرفت. سال 1387 به عنوان نماینده مردم تهران در شورای شهر تهران طی یک نطق پیش از دستور درباره خشونت گشت ارشاد و آسیبی که به روح و روان مردم و زنان و دختران ما وارد می‌کند صحبت و اعتراض کردم. بلافاصله هم مورد مواخذه و برخوردهای طیف حاکم آن دوران در داخل شورای شهر قرار گرفتم. البته که کوتاه نیامدم و در هر فرصتی تکرار کردم. بالاخره با حربه ردصلاحیت از ورود به شورای چهارم جلوگیری شد ولی من حتی در هیات دولت یازدهم هم که مسوولیت محیط‌زیست را داشتم، اشکالات این طرح را مطرح کردم.

اپیزود هشتم: 

در دولت دوازدهم به خاطر آنکه معاون رییس‌جمهور در امور زنان و خانواده عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است، شاهد بودم که مشخصا طیف منتسب به خانم کبری خزعلی و خانم زهرا آیت‌اللهی از طریق شورای فرهنگی اجتماعی زنان این موضوع را دنبال می‌کردند، آیین‌نامه انضباطی به شورای عالی انقلاب فرهنگی آمد که تاکید بر سخت‌گیری‌ها داشت و از سوی آن طیف حمایت می‌شد. آنجا نیز اعتراض و سوال کردم که چرا بر این رویکرد نادرست و تجربه ناموفقی که 4 دهه است در این زمینه داریم پافشاری می‌کنید، این نه به صلاح کشور است، نه به صلاح انقلاب و نه ارزش‌ها را تعمیق می‌دهد، بلکه این برخوردهای تحقیرآمیز از دلایل ابراز تمایل دختران به مهاجرت است. اما به جای گوش شنوا شاهد اتهام‌زنی از سوی طیف خانم کبری خزعلی بودم که با اتهام اجرای سند 2030 آدرس غلط می‌دادند تا پافشاری‌های‌شان بر رفتارهایی مانند گشت ارشاد پنهان بماند.

اپیزود نهم: 

گزارش‌های پژوهشی سال‌های اخیر درباره روند وضعیت حجاب نشان از آثار نامطلوب سیاست‌های سلبی داشت، بنابراین پیشنهاد ایجابی رفع اجبار حجاب در مدارس دخترانه (مانند مدارس دکتر حداد عادل) را مطرح کردیم که به صورت کارشناسی به دستگاه‌های مربوطه ارایه شد، ولی متاسفانه آن هم با مخالفت طیف تنگ‌نظر مواجه شد، حتی شورای شهر براساس این پیشنهاد و پیگیری‌ها بودجه‌ای را برای اصلاح وضعیت اشراف بر مدارس دخترانه تهران تصویب کرد.

اپیزود دهم: 

اگر‌چه گشت ارشاد زیرنظر مستقیم دولت نبود، ولی به دلیل عدم همراهی دولت یازدهم و دوازدهم با سیاست‌های جبری و سختگیرانه و به‌رغم اصرار افراطیون، تا حدودی از فشارها در آن دولت کاسته شد. این اپیزودها هر یک سر‌نخی از سیر تکوین رویکردهای خشن و دستوری در مورد حجاب است. هر چه پیش رفتند البته ناکارآمدی شیوه‌هایی را که جز ایجاد ترس و تحقیر و نفرت فایده‌ای ندارد، بیشتر دیده‌اند. پس می‌گویند دوره آموزشی و توجیهی داریم. در حالی که آموزش با جبر و ترس و ارعاب سازگاری ندارد و هرگز موثر نخواهد بود. اگر بخواهیم فرهنگی را اصلاح کنیم و آموزشی را ارایه دهیم، اول باید از خودمان شروع کنیم. چگونه؟ باید متخلق به اخلاق اسلامی باشیم و از تضاد‌ها و تناقض‌ها دوری جوییم. متاسفانه جریانی که امروز مدعی این ارزش‌هاست، خود بیشترین نقش را در تخریب و تهمت و ایجاد و القای بدبینی در جامعه دارد و چون اکنون در قدرت کامل قرار گرفته محک می‌خورد و تناقض‌ها رو می‌شود. امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد که اگر محقق نشود، این دستور اجتماعی موثر نیز موفق نمی‌شود، به‌علاوه اینکه مهم‌ترین بخش امر به معروف و نهی از منکر جهت آن از سوی مردم به مسوولان است. پس امروز به عنوان یک شهروند و آحادی از مردم به مسوولان می‌گویم که دست از این روش‌ها و شیوه‌ها بردارند و به اخلاق توام با احترام به انسان که میراث پیامبر اکرم(ص) است، بازگردند.»

 

سلاحی قوی‌تر از بمب هسته‌ای! 

مسعود اکبری در «کیهان» نوشت: « اکنون کار به جایی رسیده که مذاکرات ایران با انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه و چین تحت عنوان مذاکرات ایران و 1+4 برگزار شده و آمریکا در حالتی تحقیرآمیز در خارج از اتاق مذاکرات به انتظار می‌نشیند تا بعد از جلسه خبردار شود که داخل اتاق چه اتفاقی افتاده است. به گفته یکی از نمایندگان کنگره آمریکا، واشنگتن در مذاکرات ایران و 1+4 مانند کودکی در اتاق کناری نشسته و از سوراخ کلیدِ در با حسرت به اتاق مذاکره نگاه می‌کند.

بله، یقین به وعده الهی و بی‌اعتنایی به وعده دشمن و به عبارتی اعتماد به خدا و بی‌اعتمادی به کدخدای خودخوانده! نتایج درخشانی در پی دارد. در حال حاضر و به اذعان رسانه‌های غربی، مدت‌هاست که ساختار حاکمیتی آمریکا به سان «ببر کاغذی» است. در این سالها دولت آمریکا به طرق مختلف تقلا می‌کرد تا با ایجاد فضای مه‌آلود از خود صدای ببر غرّان درآورد.

اما هرچه می‌گذرد، این هیمنه پوشالی بیشتر فروریخته و چهره بدون روتوش آمریکا و شرکای اروپایی‌اش بیشتر نمایان می‌شود. حالا افکارعمومی در سراسر جهان به چشم می‌بیند که آن ببر غرّان، کاغذی و پوشالی بود و آن‌ که ادای پلنگ را درمی‌آورد، شغالی بیش نبوده است.

 در سال 1354 (در دوره رژیم پهلوی) قرارداد ساخت، نصب و تحویل ۲ واحد نیروگاه هسته‌ای در بوشهر بین سازمان انرژی اتمی ایران و شرکت کرافت ورک یونیون آلمان (KWU) امضاء شد. شرکت آلمانی متعهد بود سوخت هسته‌ای مورد نیاز نیروگاه را برای مدت ۱۰ سال تأمین کند. شرکت KWU تا سال 1357 عملیات طراحی، احداث و تأمین تجهیزات پروژه را براساس مفاد قرارداد منعقده اجرا کرد و با پیروزی انقلاب اسلامی، با بی‌عملی و عهدشکنی از اجرای تعهدات خود سرپیچی کرد. ایران تا سال 57 بیش از ۷۰ درصد از مبلغ مندرج در قرارداد را به شرکت آلمانی پرداخت کرده بود اما طرف آلمانی تنها ۴۰ درصد در پروژه پیشرفت داشت. نیروگاه اتمی بوشهر در دوران جنگ تحمیلی نیز ۲ بار توسط نیروی هوای رژیم بعث و با حمایت ویژه آمریکا بمباران شد.

روزها و ماه‌ها و سال‌ها گذشت. جوانان مؤمن، غیور و نخبه ایرانی آستین‌ها را بالا زده و با مجاهدت شبانه‌روزی، ایران را به پیشرفت‌های چشمگیر و خیره‌کننده در صنعت هسته‌ای رساندند. در حال حاضر همان‌طور که مقامات ارشد کشورمان تاکید کردند، با اینکه ایران دانش و توان فنی ساخت بمب اتم را دارد، ولیکن چنین برنامه‌ای در دستورکار نیست.

رهبر معظم انقلاب- 28 بهمن 1400- فرمودند: «جبهه دشمن روی مسئله انرژی هسته‌ای ما- که می‌دانند صلح‌آمیز است- چه تکیه ظالمانه‌ای می‌کند. حالا اسم می‌آورند که ایران تا تولید بمب فلان قدر فاصله دارد؛ اینها حرف‌های مهمل و بی‌معناست. خودشان می‌دانند که ما دنبال سلاح  هسته‌ای نیستیم. ما دنبال بهره‌مندی صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای هستیم. این را فهمیده‌اند اما نمی‌خواهند ملت ایران به این پیشرفت بزرگ و چشمگیر علمی دست پیدا کند. چون ملت فردا به این احتیاج خواهد داشت و می‌خواهند استمرار پیدا نکند این حرکت.»

و ایران که دیروز باید منّت طرف آلمانی را می‌کشید، بعدها با اعتماد به وعده الهی و با تلاش و مجاهدت شهریاری‌ها و فخری‌زاده‌ها و علی‌محمدی‌ها و احمدی‌روشن‌ها توانست فناوری غنی‌‌سازی 20 درصد و 60 درصد را در ایران بومی کرده و همین امر موجب شد که تنها در یک قلم بتوانیم گام بلندی در تولید و تهیه داروی بیماران خاص و از جمله تأمین داروی کودکان عزیز کشورمان برداریم.»

 

ماجرای مهسا و آن چه باید دید

سیدعلی علوی در سرمقاله «خراسان» نوشت: «باز هم یک خبر تلخ از گشت ارشاد یا هر چیز دیگری که می‌خواهیم اسمش را بگذاریم. دختری22 ساله به اتهام پوشش نامناسب دستگیر و برای گرفتن تعهد و آموزش به پاسگاه امنیت اخلاقی وزرای تهران منتقل می شود. براساس گزارش ها مهسا امینی در کمتر از دوساعت به دلیل عارضه ایست قلبی به بیمارستان منتقل می شود اما به کما می رود و 48 ساعت نمی گذرد که فوت می کند. از همان ابتدا مهسا سوژه رسانه‌های داخلی و خارجی می شود و موجی از واکنش‌ها به راه می افتد. موضوعی که به حدی افکار عمومی را متاثر می کند که رئیس جمهور از حاشیه اجلاس شانگهای دستور پیگیری ماجرا را توسط وزیر کشور صادر می کند و بدیهی است که افکار عمومی در این موضوع تلخ و دردناک منتظر پاسخی شفاف و قانع کننده است.  

با این حال اغراق نیست اگر بگوییم تهاجم رسانه های معاند علیه کشورمان عموما برپایه سه شاخه اصلی زیر است:

نخست؛ بازنمایی و بزرگ نمایی ناکارآمدی ها، دوم؛ بازنمایی و بزرگ نمایی خطاها و فسادها و سوم؛ تشدید شکاف ملت- دولت و در این فقره آخر، مواجهه حاکمیت با حجاب یکی از مصادیق آن است.

تبدیل مسئله حجاب از یک موضوع  فردی – اجتماعی و مذهبی به یک مسئله سیاسی، تبدیل حجاب به ابزاری برای ابراز اعتراض ها و تبدیل حجاب به ابزاری برای مبارزه منفی، در واقع عملیاتی بوده که رسانه های معاند بر آن متمرکز بوده اند، موضوعی که در این سال ها از منظر حاکمیت عرصه فردی و اجتماعی تعریف می شده و می شود اما به تدریج تبدیل به عرصه کنش های اجتماعی سیاسی شده است. تغییری که به نظر می رسد متولیان امر باید به آن توجه ویژه کنند.

مسئله حجاب گرچه از همان سال اول انقلاب از جمله مسائل محل بحث بود ولی فضای اوایل انقلاب و جنگ تحمیلی آن را کم رنگ کرد اما فضای حاکم بر دولت های سازندگی و اصلاحات و بی توجهی به مسئله تهاجم فرهنگی کار را به آن جا رساندکه مسئله حجاب برای بخشی از جامعه دچار تغییر اساسی شده است.

از این منظر سه نکته به نظر می رسد:

1. ما با جامعه ای مواجه هستیم که به هر دلیلی مسئله حجاب در آن یک رها شدگی 30 ساله داشته است. مرور مصادیقی همچون مادران محجبه ای که دختران شان قیود مادر را ندارند، بازاری که لباس با پوشش مناسب در آن به سختی می توان یافت، تلویزیونی که در معرفی چهره واقعی زن مسلمان ایرانی دچار تناقض است، صدا و سیمایی که دیگر مرجع نیست، شبکه های ماهواره ای که برای خانواده ایرانی به طور مستمر خوراک مسموم تامین می کنند، ورود به عصر جامعه شبکه ای که لازمانی و لامکانی جزو اصول لاینفک آن است و مواجهه با نسل «زد»ی که دنیای بدون اینترنت را تجربه نکرده است. واقعیت هایی که چه مقبولمان باشد چه نباشد خودشان را در این سال ها به تدریج به ما تحمیل کرده و می کنند. در واقع در مسئله حجاب با متغیرهای جدیدی روبه رو هستیم، بنابراین باید راه حل‌های متناسب و به روز یافت که به جرئت می توان گفت آن چه در میدان می بینیم، متناسب با واقعیت های صحنه نیست.

2. به نظر می رسد از منظر فقهی نیز باید به مسئله حجاب  ورود کرد. طبیعتا این حوزه عرصه ای است که باید به فقها و علمای دینی سپرده شود، مسئله ای که البته در تعیین مصادیق آن عرف و فرهنگ عامه در تعیین حدود آن نقش تاثیرگذاری دارد، آن چنان که مثلا بیرون بودن بخشی از موی زنان چادرنشین که جزئی از فرهنگ و عادت اجتماعی شان است، دراحکام پذیرفته شده است.

3. براساس آن چه گفته شد، واقعیت این است که ما در زمینه حجاب یک رهاشدگی 30 ساله را تجربه کرده ایم و حال با واقعیت هایی مواجه ایم که بخش قابل توجهی از جامعه مان را دچار تغییر کرده است. سوال اصلی این است که  برای برخورد با چنین واقعیتی چه باید کرد؟ از طرفی براساس اذعان مسئولان در مسئله حجاب حدود 20 سازمان و نهاد مسئولیت دارند، حال آن که از بین این 20 متولی تقریبا نیروی انتظامی تنها مجموعه ای است که طبق وظیفه عموما سلبی خود سعی می کند با وجود همه هزینه ها آن را انجام دهد. این که نیروی انتظامی به عنوان مجموعه ای که باید برای آحاد جامعه اطمینان بخش باشد، در مسئله برخورد سلبی با بدحجابی چه اعتبار اجتماعی را از دست می دهد، موضوع یادداشت نگارنده نیست اما این مسئله را نمی توان نادید گرفت  آسیبی که   به تدریج طی سال های متمادی و در یک فرایند تدریجی و برنامه‌ریزی شده بر بخش قابل توجهی از جامعه ما عارض شده، در یک فرایند کوتاه مدت دفعی و سلبی نمی تواند اصلاح شود.

4. و نکته آخر این که اگر چه مسئله حجاب به ابزاری برای رسانه های معاند و پروژه بگیرهای چهارشنبه های سفید و مسیح علی نژادها تبدیل شده است اما به نظر می رسد باید با معضل بدحجابی در جامعه،  واقع بینانه و ریشه ای برخورد شود. در تهاجم ترکیبی که درگیر آن هستیم، در حوزه رسانه‌ای، مصداق حجاب به عنوان ابزاری سیاسی استفاده می شود. در واقع از حجاب به عنوان ابزاری برای مبارزه منفی استفاده می شود موضوعی که به نظر می رسد باید با آن با توجه به واقعیت های میدان برخورد شود. به عبارتی وجود گشت ارشادی که رویکردی دفعی و سلبی دارد، هر قدر هم که منطق قانونی داشته باشد، می تواند زمینه ها و بهانه هایی را برای تشدید شکاف های اجتماعی فراهم کند. بله از این واقعیت نمی توان چشم پوشید که در تهاجم رسانه ای، بدسلیقگی ها و خطاهای فردی که در گشت ارشادها اجتناب ناپذیر است، خوراکی است برای تحریک شکاف های اجتماعی در بین اقشار مختلف و تشدید شکاف ملت - دولت، موضوعی که دشمنان ایران و انقلاب از آن به نحو احسن استفاده می کنند. مسئله ای که به نظر می رسد حاکمیت باید برای آن فکری اساسی و متناسب با واقعیت های میدان کند.»


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: