ده قهرمان اول کودکان ایرانی همگی غربی هستند
شکست رستم از باب اسفنجی
«هالک اگه یه مشت بزنه رستم پکیده»، «بتمن میتونه از پشت کمر شمشیر بکشه فلانی رو له کنه »، «سوپرمن با لیزرش آب میکنه آرش رو» اینها تصورات سه کودک ایرانی است از ابرقهرمانهای محبوبشان، این تصورات در حالی است که این کودکان چند پله از همسن و سالانشان بالاترند چرا که حداقل اسم آرش و رستم و تختی را شنیدهاند وگرنه تلخ است بدانیم کودکان ایرانی کمتر با نام رستم و سهراب آشنا هستند یا اگر هم باشند میزان شناخت آنها از ابرقهرمانهای هالیوودی بیشتر است.
ایرانیها چقدر خرج ابرقهرمانها میکنند؟
این حرفهای کودکان در ویدئویی گفته میشود که حالا چندسالی است مدام بازنشر میشود. تصورات این کودکان نشأت گرفته از خوراک فرهنگی است که از آن تغذیه میکنند، خوراکی که بهوفور در اطرافشان با هر سلیقهای جور است، از بتمن و سوپرمن گرفته تا هالک و مرد عنکبوتی. جای ابرقهرمانهای ایرانی در ذهن کودکان اما تنها بهعنوان یک حریف تمرینی و همیشه مغلوب از قهرمانهای هالیوودی است. تقصیر از کودکان نیست چرا که مهندسی فرهنگی در این حوزه مهم و استراتژیک حداقل تا چند سال اخیر نادیده گرفته شده است. حوزهای که میتوانسته به سبک زندگی و رفتار کودکان ایرانی تاثیر بگذارد اما بیرون از این تاثیرگذاری فرهنگی رقمهای قابلتوجهی هم برای تهیه این خوراک فرهنگی خرج شده است. در یک نمونه دو سال پیش عنوان شده بود ایرانیها سالانه ۱۴۰ میلیارد تومان پول خرج محصولاتی اینچنینی میکنند. نکتههای خام دیگری هم در این میان مطرح است، نکتههایی که میتواند هرکدام موضوع پژوهشهای گستردهای شود که به تصمیمگیری و قانونگذاری منجر شود. اما چرا این موضوع مهم است، آنقدر که ما به گواه آمارهای دو سال پیش چنین رقم میلیاردی را خرج این محصولات میکنیم؟
پرداخت پول برای تغییر فرهنگ
این موضوع یه مسأله دوسرباخت برای ما و دوسربرد برای طرفهای غربی است چرا که وقتی کودک ما مدام با یکسری شخصیتهای غربی در کارتون و انیمیشن سروکار داشته باشد به آن شخصیتها علاقهمند میشود و کمکم محصولات آنها را میخرد و بعد از آن سعی میکند رفتار آنها را تقلید کند. به این مفهوم که سبک زندگیاش به آن سمت میرود. هر چند تاثیر فرهنگی و هویتی این محصولات مهم بوده اما پیشران این تاثیرگذاری بعد اقتصادی آن است، به این معنا که گردش مالی قابل توجه این شرکتهاست که آنها را به نوعی وادار به بازارسازی برای این محصولات میکند. آنطور که دکتر مهدی ایزدخواه، پژوهشگر حوزه صنایع فرهنگی به فردا میگوید رویه به اینگونه است که «خیلی از این موسسات فرهنگی در دنیا بودجه دولتی نمیگیرند اما این موسسات برای خودشان منبع درآمدی دارند که بهواسطه آن کار فرهنگیشان را پیش میبرند. این منبع درآمد عمدتا حق فروش استفاده از این شخصیتهاست. یعنی کمپانیای که شخصیت باب اسفنجی را خلق کرده حق استفاده از این شخصیت را میفروشد و به کارخانههای مختلف اجازه میدهد که از این شخصیت روی محصولاتشان استفاده کنند.» با همین فرمول است که این کمپانیها جیبشان پرپولتر میشود و در مقابل کودکان خریدار به تاسی این شخصیتهای خلق شده دچار تغییراتی هویتی و فرهنگی میشوند.
باب اسفنجی و رستم
چنین شخصیتسازیهایی حالا در جهان به عنوان یک صنعت مادر شناخته میشود و دیگر حوزههای صنعتی را به همراه خود درگیر میکند. به عنوان مثال در کنار این موارد صنعت انیمیشن، سینما، اسباببازی و... شکل میگیرد. تحقیقات نشان میدهد که ۱۶صنعت بهواسطه این حوزه جلو میروند و اندازه بازار مصرف آن خیلی بزرگ است. ولی ما کجای این تاثیرگذاری هستیم؟ میتوان به یقین گفت اساسا ما حضوری نداریم. ایزدخواه میگوید: «محصولات ما تقریبا در کشورهای دیگر هیچ حضوری ندارد. ضمن اینکه بازار خودمان هم در اختیار شخصیتهای خارجی است. در حالی که در کشورهای دیگر اینگونه نیست. متاسفانه در کشور ما ۱۰کاراکتر محبوب بچهها همگی غربی هستند. این آمار طی پژوهشی از بچههای چهار تا ۱۵سال به دست آمده است. جالب اینکه حدود ۵۶درصد بچهها کاراکتر محبوبشان باب اسفنجی است و تنها حدود ۷درصد آنها شخصیت محبوبشان کلاه قرمزی است.» هر چند این وضعیت در کشورهای اروپایی هم به همین شکل است اما در کشوری مثل ترکیه دو شخصیت، محبوب اول بچهها ترکیهای است یا در میان ۱۰کاراکتر محبوب کشورهای عرب منطقه میتوان چند شخصیت بومی هم دید. جالب اینکه بدانیم ۱۰کاراکتر محبوب بچهها در ژاپن همگیشان ژاپنی هستند.