تحلیل از چپ و راست؛
از کودتا تا برجام
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
تضمین آمریکا چه تضمینی دارد؟!
حسین شریعتمداری در «کیهان» نوشت: «۱- تئوری بازیها - Game Theory - اگرچه شاخهای از ریاضیات کاربردی است ولی امروزه در تعاملات تجاری و سیاسی و ... نیز مورد استفاده قرار میگیرد. با این توضیح که وقتی پای یک معاهده و یا تعامل سیاسی در میان است، طرفین میکوشند برای هر یک از اقدامات خود، اقدام طرف مقابل را حدس زده و ارزیابی کنند. با انجام این بررسیها که به حدس زدن عکسالعمل حریف در بازی شطرنج بیشباهت نیست، میتوانند خروجی فلان تعامل تجاری، سیاسی و یا اقتصادی را در حد و اندازه قابل قبولی پیشبینی کنند. استفاده از این فرمول در چالش هستهای پیش روی نیز ضروری است. مخصوصاً آن که مسئولان محترم کشورمان طی دو دههای که از عمر چالش هستهای یاد شده میگذرد تصویر روشنی از رفتار و اهداف خصمانه حریف به دست آوردهاند و دستگاه محاسباتی آنان توان و قدرت بیشتری برای ارزیابی و پیشبینی حرکات حریف در اختیارشان گذارده است و ... بگذریم.
۲- برجام به گواهی اسناد و شواهد غیر قابل انکار، فاجعهای بود که آمریکا و اروپا با بهرهگیری از وادادگی دولت آقای روحانی به ملت و نظام تحمیل کردند و در حالی که موضوع و انگیزه مذاکرات لغو تحریمها بود، نه فقط هیچ تحریمی لغو نشد، بلکه صدها تحریم جدید هم به تحریمهای قبلی افزوده شد. خروج ترامپ از برجام که به طمع امتیازگیری بیشتر از ایران صورت گرفت بیآنکه بخواهد، خدمت بزرگی به جمهوری اسلامی ایران بود. با این توضیح که ترامپ به گفته خانم موگرینی بعد از تضمین از آقای روحانی مبنی بر این که ایران حتی در صورت خروج آمریکا از برجام نیز، در برجام باقی میماند! اقدام به خروج از برجام کرد و انتظار داشت که ایران برای بازگشت آمریکا به برجام، امتیازات بیشتری به حریف واگذار کند! ولی مقامات بالادستی چنین اجازهای به دولت آقای روحانی ندادند و ترفند ترامپ نتیجه معکوس داد. ایران بازگشت آمریکا به برجام را مشروط به سپردن تعهداتی کرد که در « طرح راهبردی مجلس برای لغو تحریمها » به تصویب رسیده بود. رهبر معظم انقلاب در دیدار فرماندهان نیروی دریایی با ایشان (۱۹/۱۱/۹۹) اشارهای هوشمندانه به این نکته داشته و فرمودند: «آن طرفی که حق دارد برای ادامه کار برجام شرط معیّن کند ایران است. علّت هم این است که ایران از اوّل به تمام تعهّدات برجامی خودش عمل کرد، جمهوری اسلامی به تمامی تعهّدات برجامی عمل کرد؛ آنها نقض کردند. ما حق داریم برای ادامه برجام شرط بگذاریم و این شرط را هم گذاشتیم و گفتیم و هیچ کس هم از آن عدول نخواهد کرد». دولت آقای رئیسی با این دستورالعمل به مذاکرات وین رفت تا از فاجعه خسارت محض برجام که در دولت قبل بر سر ملت آوار شده بود، آواربرداری کند.
۳- این حق طبیعی و قانونی ماست که روی شرایط خود برای بازگشت آمریکا به برجام اصرار داشته باشیم. به این بخش از بیانات حضرت آقا که از آن با عنوان «سیاست قطعی جمهوری اسلامی» یاد کردهاند توجه کنید: «اگر میخواهند ایران به تعهّدات برجامی
-که چند تعهّد آن را لغو کرده- برگردد، باید آمریکا تحریمها را کلاً لغو بکند؛ آن هم نه به زبان و روی کاغذ که بگوید لغو کردیم؛ نه، بایستی در عمل تحریمها را لغو کنند و ما راستیآزمایی کنیم و احساس کنیم که درست تحریمها لغو شده، آن وقت ما هم به این تعهّدات برجامی برمیگردیم؛ این سیاست قطعی جمهوری اسلامی است و مورد اتّفاق مسئولان کشور هم هست و از این سیاست بر نخواهیم گشت».
۴- اگرچه از متن پیشنویس توافقی که از سوی جوزف بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا ارائه شده و متنی که ایران در پاسخ به آن ارائه کرده است، اطلاع دقیقی منتشر نشده است ولی فحوای اظهارات آقای امیر عبداللهیان وزیر محترم امور خارجه کشورمان و نظرات مطرح شده از جانب مقامات و رسانههای غربی حاکی از آن است که موضوعاتی نظیر «تضمین آمریکا»، «لغو تحریمها»، «PMD»یا همان «ابعاد نظامی احتمالی» (بازرسیهای گسترده و فراگیر برای اطمینان از این که ایران درپی تولید سلاح هستهای نبوده و نخواهد بود)... موضوعات اصلی مورد مناقشه است. در این وجیزه اشاره به نکاتی را ضروری میدانیم. بخوانید!
۵- با جرأت میتوان گفت که هیچ تضمینی از جانب آمریکا معتبر نیست! میپرسید چرا؟! پاسخ روشنتر از آن است که نیازی به استدلالهای پیچیده داشته باشد. مگر برجام یک معاهده بینالمللی نبود؟! و مگر آمریکا به عنوان یکی از کشورهای ۱+۵ آن را امضاء نکرده و بر اجرای آن متعهد نشده بود؟! ولی به وضوح شاهد بودیم که نه فقط به هیچیک از تعهدات برجامی خود عمل نکرد، بلکه به راحتی از برجام نیز خارج شد و آب هم از آب تکان نخورد! این همه در حالی بود که شورای امنیت سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه ۲۲۳۱ اجرای برجام و تعهدات طرفین در این سند بینالمللی را تضمین کرده بود. حالا باید پرسید برفرض که آمریکا برای اجرای تعهدات خود تضمین مستحکمی هم بدهد، چه تضمینی هست که تضمین خود را لغو نکند و از انجام تعهدات خود سر باز نزند؟!
برادر عزیزمان جناب آقای دکتر امیر عبداللهیان میفرمایند تضمین آمریکا نباید فقط روی کاغذ باشد! که باید گفت؛ آیا برای آمریکا تضمین روی کاغذ با سایر تضمینها، مثلاً تضمین همراه با تأیید چند کشور دیگر و یا حتی تضمین برخاسته از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و ... فرقی دارد؟! مگر تضمین آمریکا در برجام همراه با ۵ کشور دیگر نبود؟ و مگر قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را به آسانی زیر پا نگذاشت؟! بنابراین کدام عقل سلیم میتواند برای تضمینهای آمریکا کمترین -تاکید میشود کمترین- اعتباری قائل باشد؟!
گفته شده که ایران در مقابل نقض عهد آمریکا، دریافت غرامت را پیشنهاد کرده است! این پیشنهاد نیز بیارزش است و هرگز تضمینکننده نیست! فرض کنید که آمریکا این پیشنهاد را بپذیرد! چه تضمینی هست که اگر تعهدات خود را نقض کرد، در قبال آن غرامت بپردازد؟! مگر بر خلاف تمامی قوانین تعریف شده در حقوق بینالملل، صدها میلیارد دلار از داراییهای ما را بلوکه نکرده است؟! اگر از پرداخت غرامت نیز خودداری کند، چه باید کرد؟! ... پس چاره چیست؟! بخوانید!
۶- تنها تضمین قابل اعتماد و اطمینانآور این است که ایران هم در مقابل نقض عهد آمریکا دست به اقدامی بزند که انجام آن در اختیار خودش است و برای انجام آن به هیچ کانون و مرجع بیرون از دایره اختیارات خود، حتی شورای امنیت سازمان ملل نیز نیازی نداشته باشد. دقیقاً نظیر آنچه در طرح مجلس با عنوان «طرح راهبردی لغو تحریمها» آمده بود. یعنی خودداری از انجام تعهدات خود. چارهسازترین پیشنهادی که میتواند و باید در توافق پیش روی گنجانده شود، آن است که ایران با صراحت و به روشنی اعلام کند، در صورت نقض عهد آمریکا، ایران از NPT خارج خواهد شد. مطمئن باشید که در صورت خروج از NPT هیچ اتفاق نامطلوبی رخ نخواهد داد. ماده ۱۰ معاهده عدم اشاعه سلاحهای هستهای (NPT) این حق را برای کشورهای عضو قائل شده است. و این، تنها - و تاکید میشود که تنها- تضمین قابل قبول و موثر است.
۷- «لغو همه تحریمها» یکی دیگر از شرایطی است که به عنوان « سیاست قطعی جمهوری اسلامی است و مورد اتّفاق تمامی مسئولان کشور» مطرح شده است. در برخی از اظهار نظرها سخن از لغو تحریمهای برجامی و یا تحریمهای ترامپ و یا تحریمهای هستهای! در میان است. به بیان دیگر، قرار است (یعنی آمریکا در پی آن است) که تعدادی از تحریمهای برجامی و هستهای را لغو کند اما بسیاری از تحریمها که تحت عناوین خصمانه و من درآوردی دیگر نظیر حقوق بشر، حضور در منطقه، برنامه موشکی و ... وضع شدهاند باقی بماند. در این حالت لغو چند تحریم نیز تاثیر چندانی ندارد و همان تحریمها با عناوین دیگر به صحنه خواهد آمد. عزیزان مذاکرهکننده که تاکنون با اقتداری قابلتقدیر در مقابل زیاده خواهیهای حریف ایستادهاند باید در توافق پیش روی خواستار لغو همه تحریمها و تحت همه عناوین نظیر آیسا، سیسادا، ویزا، کاتسا و ... شوند. و مطمئن باشند که در غیر اینصورت، عملاً هیچ تحریمی را نمیتوان لغو شده تلقی کرد.»
برجام امروز، فردا
علی ربیعی، در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «امروز که برجام رو به اتمام است و غالب افراد مطلع از شرایط کشور و عموم جامعه خوشحال هستند که سرانجام آنچه که حرکت در مسیر درست بود در حال به ثمر نشستن است، میتوان به برخی از نکات پرداخت: به نظر میرسد که در مخالفت با برجام یا اساسا عادیسازی روابط کشور با جهان، در دو گروه قابل دستهبندی هستند: در یک گروه، افرادی قرار داشتند که به طور سادهلوحانه تصور بسیار غلطی از معادلات، نظم و اقتصاد جهانی، وضعیت و شرایط اقتصادی-اجتماعی ایران داشتند. این گروه از نظام مدیریت کشور هم تصورات بسیار ساده و ابتدایی داشتند، فکر میکردند که ماشینی برای حرکت آماده است اما عدهای یا از روی وابستگی به غرب یا از سر تنبلی یا از این باب که با کلیت نظام مشکل دارند این ماشین را به جلو نمیرانند. به تعبیری فکر میکردند چند تا دو شاخه وجود دارد که میتوان با زدن آن به پریز، کشور را به حرکت در آورد و به دلایل بالا عدهای نمیخواهند این کار انجام شود. اما در گروه دوم افرادی قابل مشاهده هستند که
به طور نسبی با وضع جهانی و شرایط ایران آشنا بودند. این دسته یا باتوجه به مزیتهایی که وضعیتهای تحریمی برای بهرهمندی و بقای آنها فراهم کرده بود یا برای بازیهای سیاسی و کامیابی از قدرت، با کنش سیاسی و توجیهگری با این روند مخالفت میکردند. به هر حال، خوشبختانه امروز در شرایطی قرار داریم که این گروهها در نقطه حل و فصل مسائل با احیای برجام، با جامعه به اشتراک نظری رسیدهاند. برای فردای برجام توجه به نکات زیر اجتنابناپذیر است:
۱- دو رویکرد در مواجهه با فردای امضای برجام شکل خواهد گرفت؛ یک رویکرد، نتایج برجام را به فروش نفت و دستیابی به پول بیشتر برای تمشیت امور و تداوم بقا تنزل خواهد داد.
رویکردی که شایسته است اتخاذ شود باید برجام به مثابه پلههایی برای حضور در اقتصاد جهانی و بهرهمند ساختن جامعه از منافع این امر، ساخته شدن و گسترش زیربناها و توسعه ژئوپلیتیک اقتصادی کشور مدنظر قرار گیرد.
جدال این رویکردها اولین چالش پسابرجام خواهد بود.
۲- این تصور که صرفا امضای برجام همه مسائل کشور را بهبود خواهد بخشید تصور نادرستی است. این دامی است که نباید در آن گرفتار شد. به تعبیری برجام برداشتن مانع برای حرکت رو به جلویی است که تمهیدات و سیاستگذاریهای درست و کارآمدیهای اجرایی را میطلبد. بنابراین آماده ساختن نظام بانکی، حل مساله FATF، ایجاد ظرفیتپذیری جذب سرمایه، تقویت بخش خصوصی و مواردی از این دست ضروری لست.
۳- نباید به توقعات فزاینده دامن زد. در غیر این صورت اقدامات تودهستایانه ناشی از درآمدهای ارزی در ظرف مدت دو سال نه تنها آثار کوتاهمدت اقتصادی را خواهد زدود، خود تبدیل به عاملی برای تشدید نارساییهای اقتصادی-اجتماعی از قبیل تورم، افزایش نقدینگی، فساد مالی و اداری و... خواهد شد.
به نظر میرسد با عقلانیت، سختکوشی و ایجاد اجماع میان نخبگان سیاسی و همچنین به کارگرفتن نخبگان و کنشگران اقتصادی و سیاستگذاریهای صحیح، واقعگرا با رویکرد دوم (اشاره شده در بند اول) میتواند اولین گام در مرحله پسابرجام باشد.»
کودتایی برای حفظ و تحکیم وابستگی
در سرمقاله «جوان» نوشت: «رژیم دیکتاتوری پهلوی تنها رژیم سلطنتی در ایران است که با کودتا توسط بیگانگان، یعنی کودتای انگلیسی اسفند ۱۲۹۹ سر کار آمد و با دخالت و کودتای بیگانگان، یعنی کودتای انگلیسی-امریکایی مرداد ۱۳۳۲ ادامه یافت.
حال آنکه تا پیش از این خاندانهای سلطنتی با جنگها و کودتاهای داخلی شکل میگرفتند و ردی از پای بیگانگان در تشکیل حکومت نبود. گرچه در سالهای پایانی حکومت قاجار از نیروهای بیگانه برای مقابله با مشروطهخواهان و کمک به بقای رژیم سلطنتی مطلقه استفاده شد که متأسفانه امثال رضاخان میرپنج، از درون همین ساز و کار نظامی متکی به بیگانه، یعنی نیروهای قزاق سربرآورده و زیردست افسران روس تربیت شدند. شاید پذیرش ننگ وابستگی و تحتالحمایه شدن در این خاندان، حاصل همین همنشینی، رفاقت و مأنوس بودن با بیگانگان بوده باشد.
کودتای ننگین و سیاه ۲۸ مرداد، کودتای انگلیسی-امریکایی است که در آن خواسته انگلیس برای برکناری دولتی قانونی در ایران با پول، پشتیبانی و فرماندهی امریکاییها و همراهی و مشارکت تعدادی از اراذل و اوباش برای شورش و اغتشاش و بخشی از ارتش شاهنشاهی محقق شد.
انگلیسیها که از دولت قانونی مصدق برای ملیسازی صنعت نفت و کوتاه کردن دست شرکت نفت ایران-انگلیس از منافع هنگفت ناشی از تاراج نفت ایران و حرکت به سمت استقلال سیاسی و تا حدودی اقتصادی به شدت متضرر شده و این اتفاق را قابل مقایسه با ملی شدن کانال سوئز و استقلال سیاسی در مصر میدانستند، هراس از دست دادن سلطه خویش بر غرب آسیا و تکرار آن در سایر نقاط جهان را داشتند. از این رو درحالی که در داخل کشور ما به خاطر داشتن سابقه سیاه به شدت منفور بوده و نفوذشان محدود شده بود، به تدریج توانستند امریکاییها را برای اجرای کودتایی نظامی با خود همراه سازند. توجیه سیاسی این همراهسازی هم ایجاد هراس و نگرانی در کاخسفید از تصور به قدرت رسیدن حزب توده در ایران و افتادن ایران به دامن کمونیسم و پیوستن به بلوک سوسیالیسم در شرایط جنگ سرد و رقابت تمامعیار غرب با شوروی سابق بود که دولتمردان انگلیسی به خوبی توانستند آن را پیش ببرند. حال آنکه مصدق هم در چندین نوبت با امریکاییها دیدار کرده و به کمک امریکاییها برای حل مشکلات دولت خود و اقتصاد شکننده ایران چشم امید دوخته بود.
هراسافکنی انگلیسی در دل امریکاییها که اشتباهات مصدق هم زمینهساز توفیق بیشتر آنان بود، دولت امریکا را متقاعد کرد که «کرمیت روزولت» رئیس بخش آسیایی خاورنزدیک سازمان سیا را از طریق مرز زمینی عراق به ایران فرستاده و با کمک افسران اطلاعاتی سفارت امریکا در تهران و همکاری مأموران سرویس اطلاعات مخفی انگلیس (اسآیاس) و عناصر وابسته به شبکه بدامن یا همان شبکه جاسوسی امریکا در ایران، کودتا علیه دولت قانونی مصدق را به اجرا گذاشته و با سرنگونی این دولت، شاه فراری را به ایران برگرداندند.
محمدرضا پهلوی، پس از بازگشت به کشور، ابتدا برای بقای خود به تصویت سازوکارهای سرکوب و اختناق همت گمارد و با تجربه سازمانهای جاسوسی انگلیس و امریکا و بعد رژیم صهیونیستی، سازمان جهنمی ساواک را تأسیس کرد و توسعه داد و سپس برای تضمین و استحکامبخشی بیشتر سلطنت مطلقه خود به تقویت وابستگی پرداخت و خود را در جبهه غرب و سرسپردگی به قدرتهای غربی تعریف و جانمایی کرد.
پیامدهای این کودتا سیاه و دین محمدرضا پهلوی به کودتاچیان امریکایی و انگلیسی، برای مردم و کشور ایران بسیار گران و کمرشکن بود. پیامدهایی چون؛
۱- تشدید دیکتاتوری و سرکوبگری رژیم پهلوی برای تحکیم خود که از ایجاد سازمان جهنمی ساواک تا تقویت شهربانی، ارتش و ژاندارمری برای کنترل و سرکوب مردم را با هزینههای سنگین بر گرده مردم و کشور تحمیل کرد.
۲- از بین بردن زمینه هرگونه مشارکت مردمی و واقعی در حاکمیت با انحلال تمامی احزاب سیاسی و تعطیلی نشریات مستقل که مردم را به تماشاچی و نخبگان را به سرسپردگان و اطاعتکنندگان محض تبدیل کرد.
۳ برگرداندن منافع نفت با تشکیل کنسرسیوم نفتی که اینبار علاوهبر انگلیس، امریکا هم در غارت و تاراج منابع نفتی ایران شریک بوده و دست بازتری در غارت و چپاول داشتند.
۴- تبدیل ایران به یکی از اقمار پیرامونی امریکا و انگلیس و تشدید وابستگیهای سیاسی و اقتصادی که با پیوستن به پیمانهای بغداد و سنتو و واگذاری بحرین به نفع سیاستهای منطقهای قدرتهای غربی، بیپروایی و نداشتن هرگونه خط قرمز در سرسپردگی و وابستگی آن به نمایش گذاشته شد. سالگرد این کودتای سنگین، مجالی است برای بازخوانی درباره چرایی و پیامدهای آن و شناخت ماهیت رژیم کودتایی پهلوی که یک ضرورت برای آگاهی سیاسی و حافظه تاریخی ملت عزیزمان به ویژه نسل جوانی است که روزمرگی مجال مطالعه تاریخ و تأمل سیاسی را از آنان سلب نموده است.»
ملوکالطوایفی یا دموکراسی متمرکز
سیدمصطفی هاشمیطبا در سرمقاله «شرق» نوشت: «ظاهرا عمر حکومت ملوکالطوایفی در ایران یا سایر کشورها مدتهای مدیدی است که سپری شده و البته گاه و بیگاه پس از سرکوب حکومت ملوکالطوایفی و استقرار حکومت مرکزی که نوعا پادشاهی و استبدادی بود، در برهههایی از تاریخ مجددا این نوع حکومت سر بلند میکرد، با این تفاوت که ملوک بلاد مختلف بهنوعی پادشاهی را راضی میکردند و خود هر آنچه میخواستند عمل کرده و مردم را غارت میکردند. از سهم غارت مردم سبیل پادشاه را هم حسابی روغنمالی میکردند. البته دراینمیان ملوک و پادشاه و اطرافیان بهره میبردند؛ ولی رعیت همچنان تحت ظلم و فساد و بهرهکشی بودند.
اگر نیک بنگریم حکومتهای مختلف در جهان در دورههای مختلف اشکال مختلفی داشتهاند و بهخصوص به خاطر بُعد مسافت از پایتخت و نبود امکان ارتباط با نقاط مختلف که حداکثر از طریق پیکهای تیزپا بوده است، خبر بلاد مختلف دیر به دیر به پایتخت واصل میشد و معمولا هم خبرهای حکومتی ولایتها بودند که مطابق نظر ملوک و دلخواه پادشاه تنظیم میشدند.
در دنیای متأخر یعنی از قرن نوزدهم به بعد مراجعات سریعتر و بهتر صورت میگرفت، معمولا حکومتهای مرکزی تسلط بیشتری بر کارگزاران خود داشتند و تمرکز بیشتری در انواع دولتها اعم از لیبرالدموکراسی یا سوسیالیستی یا بهشدت کمونیستی به وجود آمد.
معمولا در حکومتهای ملوکالطوایفی پراکندگی و بُعد مسافت ولایات از مرکز موجب تصمیمگیریهای ملوک میشد؛ اما در دنیای ارتباطات چنین امری ممکن نیست؛ مگر آنکه حکومت مرکزی بسیار ضعیف و وامانده و حاکمان ولایات بسیار سرسخت و متفکر در پنهانکاری باشند.
با توضیحات یادشده که تنها بهعنوان ورود به مسئله داده شد، میخواهیم به خود نگاهی بیندازیم و ببینیم در عصر هوش مصنوعی چگونه عمل میکنیم. در کشور ما هرچند همهساله انتخابات برگزار میشود و عوامل حکومتی اصلی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با رأی مردم انتخاب میشوند؛ اما اگر نگاه دقیقی بیندازیم میتوانیم تمرکز در پایتخت را کاملا به چشم مشاهده کنیم. همه قوانین در مجلس شورای اسلامی تصویب میشود و نمایندگان سراسر کشور در تصویب سهیم هستند؛ اما هرگز نمیتوان از نقش هیئترئیسه و بهویژه رئیس مجلس در هدایت و طرح لوایح چشمپوشی کرد و ممکن است تحت این هدایت برخی لوایح در 20 دقیقه تصویب شود و برخی هرگز مطرح نشود. هیئت وزیران و بهخصوص رئیسجمهور در تصمیمهای مختلف نقش تعیینکننده در حد خود دارند و مسئولان استانها بدون تأثیر هستند.
تصمیم سیاستهای خارجی و بسیاری دیگر از تصمیمات در مرکز گرفته میشود؛ بدون آنکه مردم نقاط مختلف در آن سهیم باشند. شاید در عمل چارهای جز این نباشد و این امر در قوه قضائیه شاید پیش از هرکدام از قوا عمل میشود، به طور مثال مرحوم آیتالله یزدی بدون هیچ قانون و نظرخواهی رأسا محاکم اقتصادی، محاکم تجدیدنظر و بازپرسی را لغو کرد و پس از ایشان مرحوم آیتالله هاشمیشاهرودی رأسا همه را مجددا احیا کرد.
حال به نظر میرسد تمرکزگرایی در پایتخت بسیار شدید و تعیینکننده باشد؛ اما شواهد نشان میدهد که ملوکالطوایفی این بار نه در سطح کشور بلکه بهنوعی در مرکز و میان تصمیمگیران و عوامل حاشیهای مؤثر در تصمیمگیران وجود دارد، به نحوی که سلسلهگفتاری متناقض و پراکنده و گیجکننده بین مسئولان وجود دارد و حتی نظرات مستقیم و صریح رهبری، مورد مناقشه و مخالفت برخی مسئولان ولایتمدار و حاشیهنشینان مشابه قرار میگیرد.همه مطلعاند که در جریان امضای معاهده برجام با آنهمه حمایت رهبری از مذاکرهکنندگان که در عمل منجر به تصویب در مجلس شورای اسلامی شد، همین ولایتمداران چه بر سر برجام و عوامل آن آوردند و همسو با ترامپ و نتانیاهو علیه آن اقدام کردند و البته این تنها مثال نیست و بهخصوص در هفته جاری با برخی مسائل از قبیل موضوع گشت ارشاد، سلمان رشدی، مذاکرات وین، مسائل مبتلابه دولت این ملوکالطوایفی مرکزی یعنی پراکندگی در رفتار و عمل دیده میشود و در برخی موارد سکوت مسئولان مستقیم بر این تشتت در سیاستگذاری صحه میگذارد. شاید این نوع ملوکالطوایفی، با وجود تمرکز اداری لطمات سنگینی چه از نظر داخلی و چه از نظر بینالمللی به جای بگذارد.در دنیای هوش مصنوعی طبعا استنباطها و استنتاجها از این نوع رفتار و گفتار بسیار دقیق خواهد بود؛ زیرا هوش مصنوعی به کمک عقل انسانها میتواند زیروبم نظرات اصلی جوامع را دریابد و دراینصورت نیازی به ماهوارههای جاسوسی و عوامل نفوذ که به هر حال پرداختن به آنها هزینهزاست -هرچند ادامه دارد- کمتر است. این نوع ملوکالطوایفی اگر هم چنین نباشد، باعث اشتغال ذهنی مردم شده و امید آنان به آینده را تضعیف میکند؛ هرچند بدون این هم به دلیل چشمانداز نهچندان مناسب آینده زیستگاهی کشور امید برای بهبود آینده نسل جدید به حداقل رسیده است؛ زیرا حال خوب آنان بدون حال خوب ایران سرابی بیش نیست.»
رمزگشایی از یک منازعه درون آمریکایی!
حنیف غفاری در سرمقاله «رسالت» نوشت: «این روزها نام دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا بیش از هر زمان دیگری در رسانههای این کشور شنیده میشود. حمله بیسابقه پلیس اف بی آی به اقامتگاه ترامپ در فلوریدا و ضبط اسناد محرمانهای که وی در این محل نگهداری میکرده، به دستمایهای برای حذف وی از معادلات قدرت در آمریکا تبدیلشده است.ترامپ میگوید دموکراتها پشت پرده ماجرا هستند و دموکراتها این اتهام را تکذیب میکنند!
رئیسجمهور سابق آمریکا آماده است در صورت حذف از گردونه قدرت، کل کشور را به آشوب بکشد و گروههای طرفدار وی ازجمله «پسران مغرور» از اکنون خود را برای نوعی زورآزمایی مستمر با پلیس فدرال آماده کردهاند.نکته جالبتوجه اینکه در سال ۲۰۱۶ میلادی، رئیس پلیس اف بی آی نقش بسیار مهمی در پیروزی دونالد ترامپ و جمهوریخواهان و شکست دموکراتها در انتخابات ایفا کرد. جیمز کومی، رئیس سابق اف بی آی درست در فاصله ۲۴ ساعت مانده تا انتخابات ریاست جمهوری ، پرونده ایمیلهای محرمانه کلینتون را بار دیگر به جریان انداخت تا رأی دموکراتها در ایالاتی تعیینکننده مانند ویسکانسین، پنسیلوانیا و میشیگان کاهش پیدا کند. اما او پس از چند روز ( وقتی پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ قطعیت یافت) گفت کلینتون مرتکب تخلفی نشده است. در آن زمان کلینتون نامزد حزب دموکرات در انتخابات کومی را به خاطر شکست انتخاباتیاش مقابل دونالد ترامپ مقصر دانست.آن تحقیقات به استفاده کلینتون بهعنوان وزیر خارجه در دولت باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا از یک ایمیل و سرور شخصی برای انجام وظایف دولتی مربوط میشد. کومی در جریان مبارزات انتخاباتی دو بار، ابتدا در ماه ژوئیه و بعد در ماه اکتبر، از تحقیقات اف بی آی درباره کلینتون خبر داد.
اکنون در سال ۲۰۲۲ میلادی بازی برعکس شده و ترامپ مورد هدف نهادهای امنیتی در آمریکا قرارگرفته است. اکنون مقامات اف بی آی به این نتیجه رسیدهاند که باید ترامپیسم را از انحصار ترامپ خارج کرده و آن را به پدیدهای قابلکنترل در قاموس امنیتی کشورشان تبدیل کنند، هرچند که دیگر برای جلوگیری از اضمحلال لیبرال دموکراسی آمریکایی بسیار دیر است!
واقعیت امر این است که شهروندان آمریکایی در ماورای این منازعات ظاهرا هالیوودی و جذاب، خود را برای عبور از دوگانه «دموکرات-جمهوری خواه»آماده کردهاند. به قول فوکویاما و چامسکی، دال مرکزی قدرت در آمریکای امروز به چالش کشیده شده و دیگر کسی از «آمریکا» بهعنوان نماد قدرت در داخل و خارج از این کشور یاد نمیکند.
رسانههای غربی تلاش مضاعفی میکنند تا تزلزل زیرساختهای قدرت در آمریکا را در چارچوب منازعه «الاغها و فیلها» هدایت کنند . باید متوجه این حقیقت شد که این تصویرسازی نخنما دیگر حتی تاریخمصرف خود را در نزد شهروندان آمریکایی نیز ازدستداده است. این منازعه درون آمریکایی، نه ترامپ و بایدن، بلکه مناسبات کلان قدرت در این کشور را هدف قرار داده و مقدمهای برای «گذار از آمریکای امروز» است. این گذار رخ خواهد داد،حتی اگر نهادهای پنهان و آشکار قدرت در آمریکا بخواهند جلوی آن را بگیرند.»