تحلیل از چپ و راست؛
از مالیات تا پول مجازی
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
برجام مُرد، زنده باد توافق جدید
سعید لیلاز اقتصاددان در یادداشتی که «آرمان ملی» منتشر کرده، نوشت: « من به علل و عواملی که سعی میکنم به اختصار کلام توضیح دهم، امیدوارم و دعا میکنم که جمهوری اسلامی ایران، مذاکره کنندگان و تصمیم گیران هستهایاش، هرگز به توافق هستهای سال 2015 میلادی و 1394 خورشیدی برنگردند و زیر بار بازگشت ایران به برجام نروند. معنی این حرف این نیست که برجام امضا شده در سال 1394 را منفی یا بد یا به زیان جمهوری اسلامی میدانستم، به هیچ وجه. آن برجامی که آقای ظریف در دولت آقای روحانی امضا کرد، یک توافق کاملا شرافتمندانه بود که در بهترین شرایطی که ممکن بود امضا شود، امضا شد. نشانهها و بینههای بسیار متعددی برای صحت این حرف دارم از جمله اینکه خود دولت آمریکا این قرارداد را به زیان جمهوری اسلامی میدانست و با این بهانه که این قرارداد اولا، جامع نیست یعنی شامل بحثهای موشکی ایران و شامل حضور ایران در منطقه خاورمیانه نمیشود و ثانیا، زمانش کوتاه است، از آن خارج شد و خود اینکه ایالات متحده نتوانست جامعه جهانی و نظام بینالمللی را از نظر اخلاقی و حقوقی با خودش همراه کند و نتوانست از مکانیسم ماشه استفاده کند، نشان میدهد که چقدر آن قرارداد و رفتاری که جمهوری اسلامی چه در دوران اجرای برجام و چه یکسال بعد از زیر پا گذاشتنش توسط دولت ایالات متحده آمریکا در پیش گرفت، درست بوده است. اما واقعیت قضیه این است که آن برجام در سالهای 2018 و 2019 میلادی توسط بلدوزری که ایالات متحده آمریکا با آن از روی این قرارداد رد شد، مُرد و از بین رفت. یک فیلسوف یونانی به نام هراکلیس میگوید یک کودک هرگز دوبار در یک رودخانه شنا نمیکند. چون دفعه دوم دیگر نه آن کودک، کودک سابق است و نه آن رودخانه، رودخانه اولی است. این مثال سمبلیک در مورد هر چیزی کار نکند در مورد برجام کاملا کار میکند. هم شرایط بینالمللی، هم قدرت رو به افول ایالات متحده آمریکا و هم قدرت رو به عروج ایران که عمدهاش از طریق زنده ماندن اقتصاد ایران تحقق پیدا کرده، دیگر به ما اجازه نمیدهد و نباید بدهد که ما برجام را عینا امضا کنیم. منظورم از امضاکردن عینا برجام و برگشت به برجام که از آن بری هستم و توصیه میکنم اتفاق نیفتد این است که ما به هیچ قیمتی نباید اجازه دهیم که بخش اصلی اورانیوم غنی شده ظرف دو، سه سال اخیر از ایران خارج شود. من با همه مشکلات معیشتی و همه مسائل ملت ایران به خوبی آشنا هستم و خودم آن را تئوریزه میکنم و تئوریسن این مشکلات هستم. اما در این مورد دو ملاحظه دارم و میخواهم بگویم اینطور تصور نشود که من با شکم سیر و از سر درک نکردن دردها و آلام ملت ایران دارم این حرف را میزنم و این پیشنهاد را میکنم یا در برج عاج نشستهام. ما هدفمان از هرگونه مصالحه توافق هستهای این باید باشد که اولا، امنیت ایران را ارتقا دهد یا از اینکه هست بدتر نکند و ثانیا، از نظر اقتصادی بخشی از آلام و دردهای ملت ایران را کم کند. اما هیچکدام از این دو با احیای کامل برجام و خارج شدن اورانیوم غنی شده از ایران تحقق پیدا نخواهد کرد. آن برجام مرده دیگر هیچکدام از این دو را به ما نخواهد داد. ما در پنج سال گذشته یکبار دیگر و برای صدمین بار برایمان ثابت شد که اغلب و طبق گفته آقای هاشم پسران حداقل چهار پنجم مسائل اقتصادی ایران هیچ ربطی به مسائل بینالمللی و خارجی کشور ندارد، همانطور که در منتهای مقاومتمان در برابر خروج ایالات متحده از برجام ثابت کردیم. میدانید که اقتصاد ایران همزمان هم دچار بدترین تحریمهای تاریخ شد و هم دچار بدترین پاندمی که در تاریخ بشر بینظیر بود یا حداقل در اقتصاد ایران دیده نشده بود، بدان گرفتار آمد. یعنی هر دوتا با هم موقعیت ایران را در دنیا بیهمتا کرد. هیچ کشور دیگری در دنیا همزمان به این دو بحران و مشکل دچار نبود و نشد. و ما با وجود این، از بهار 1399 تا الان، بیوقفه و پیدرپی 9 فصل پی درپی رشد اقتصادی مثبت با نفت یا بدون نفت، با صادرات یا بدون صادرات داشتیم. این درحالی است که نه نرخ بیکاری و نه رشد اقتصادی بدتر شده و ما در شهریور 1400 طبق آمارهای رسمی بانک مرکزی که بهشدت بدان اعتماد دارم، از رکورد تاریخی تولید ناخالص داخلی ایران در سال 1396 عبور کردیم. یعنی در شهریور 1400 حجم تولید ناخالص داخلی ایران از پایان سال 96 جلو زد. رشد صنعتی ایران نیز خیلی وقت بود که جلوتر زده بود. اگر الان مسائل اقتصادی ایران را بخواهیم در دو، سه مشکل بزرگ خلاصه کنیم؛ اولی، تورم دومی، فساد و سومی، فقدان بهرهوری سرمایهگذاری در ایران است و هیچکدام اینها به تحریم ربط ندارد. نه فساد و نه مساله تورم، مساله برجام است که با ورود به برجام مساله تورم حل شود و نه فساد میتواند با احیای برجام کاهش پیدا کند بلکه بهشدت بدتر خواهد شد و نه فقدان بهرهوری اقتصادی و فرار سرمایه حل خواهد شد. بالاترین امواج فرار سرمایه در 15 سال اخیر متعلق به سالهای 1394 تا 96 است که اتفاقا برجام درحال احیا و اجرا بود. نگرانی و ناراحتی و ترسم از این است که برجام امضا شود، ما اورانیوم غنی شدهمان را بیرون بدهیم و برود و بعد از حدود یکسال ملت ایران متوجه شود که ای داد بیداد، همه مسائل ایران به روش حکمرانی اقتصادی مربوط بوده. اینکه دولت باید جلوی نقدینگی و غیره را بگیرد. بزرگترین خطر امنیتی ایران همانطور که دیروز وزیر اطلاعات در مصاحبهای روشن گفت اولویت اول ایران به لحاظ امنیت مقابله با تحرکات اسرائیل به لحاظ امنیتی در ایران است که بخشی تبلیغات و بخشی هم واقعی است و میبینید که طی سه، چهار سال اخیر در ایران زیاد شده است. اگر اورانیومهای غنی شده از ایران بیرون برود، اسرائیلیها برای خرابکاری امنیتی و حتی حمله نظامی مستقیم به ایران جریحتر میشوند تا اینکه این اورانیوم نباشد. من نمیگویم که خطر حمله نظامی اسرائیل به ایران بالا یا پایین است بلکه میگویم خروج اورانیوم غنی شده از ایران این احتمال را بیشتر میکند. و ما میدانیم که اسرائیلیها به هیچ قید و بند بینالمللی مقید نیستند اگر بخواهند تصمیمی بگیرند و به هیچ چیزی به نام قرارداد و... که نه در قاموس و قدرت ایالات متحده و نه در اسرائیل هست. از آنجایی مجموعه رفتار دولت فعلی ایالات متحده آمریکا به ما این خطر را گوشزد میکند که ممکن است برنده انتخابات بعدی کنگره در پاییز امسال و ریاستجمهوری آمریکا در دو سال آینده، جمهوریخواهان باشند و آنها در خروج از برجام تردید نخواهند کرد، به هیچ وجه مصلحت جمهوری اسلامی و ملت ایران نیست که ما برجام را به شکلی که در تصادف با بلدوزر ایالات متحده آمریکا فوت شده، بخواهیم دوباره احیا کنیم. چیزی که من ممکن است پیشنهاد کنم یک توافق موقت جدید است که خیلی امیدوارم الان راجع به این در ایران صحبت شود و ظرف چند روز آینده امضا شود که چنین توافقی بسیار عالی خواهد بود. هر توافقی که منجر به خروج اورانیوم غنی شده از ایران نشود ولو به قیمت توقف غنی سازی از الان به بعد، از نظر من بسیار عالی است. برای اینکه مهمترین ویژگی این اورانیوم غنی شده، بازدارندگیشان است و ما نشان دادیم و ثابت شد که بازدارندگی امضای توافق هستهای صفر است در حالی که خود اورانیوم غنی شده، بازدارندگی به مراتب بیشتری دارد. یکبار دیگر میخواهم بگویم که خود قدرت از عکس قدرت بسیار بیشتر حافظ منافع ایران است. اصرار دارم که یقین کنید دارم راجع به ملت ایران صحبت میکنم. نگران این هستم که با برگشت به برجام هم از نظر امنیتی وضعمان خراب شود، هم موقتا به یک مقدار دلار نفتی بادآورده دست پیدا کنیم و این فساد را بیشتر و بازدهی اقتصادی را کمتر و به تولید داخلی آسیب بزند و روند احیای اقتصادی ایران که الان امضا شده و رشد صنعتی و رشد خدمات و کشاورزی در آن مثبت است از بین برود و دو سال آینده دولت آمریکا شروع به دبه درآوردن کند چنانچه از طریق تحلیلی که کردند که چرا به سلمان رشدی چاقو زدند، و بهانه هم کم نیست، هر روز ممکن است به یک بهانهای بگویند قرارداد لغو شده و ما به حالت سابق برمیگردیم. از این رو بسیار موافقم که دیگر به برجام برنگردیم چون برجام یک موجود مرده است و در عین حال بسیار امیدوارم که به یک توافق تازه برسیم. توافقی که مستلزم رعایت منافع و مصالح واقعی ملت ایران در جهت حفظ اورانیوم غنی شده موجود باشد و هرگونه مصالحهای که از الان به بعد جمهوری اسلامی میخواهد بکند و بسیار هم عالی خواهد بود.»
پی نوشتی برای آقای اژه ای !
سیدعلی علوی در روزنامه «خراسان» نوشت: «نشست رئیس دستگاه قضا با مدیران رسانه ها به مناسبت گرامی داشت روز خبرنگار بهانه ای شد که از تاثیر قوه قضاییه بر دو معضل کلان کاهش سرمایه اجتماعی و افت کارآمدی سخن بگوییم.
در واقع شاید بتوان گفت دو مسئله کشور یکی در زمینه نرم افزاری ، کاهش سرمایه اجتماعی و دیگری در زمینه سخت افزاری ضعف شدید در کارآمدی است. در موضوع کاهش سرمایه اجتماعی، قوه قضاییه اولا با پیگیری حقوق عامه و ثانیا با انجام ندادن یک سری از فعالیت ها که مورد حمایت اکثریت جامعه نیست می تواند در افزایش سرمایه اجتماعی حاکمیت تاثیرگذار باشد،اما در موضوع کمک به افزایش کارآمدی به نظر میرسد اولا تمرکز بر ترک فعل های متولیان و مسئولان در تمامی سطوح به خصوص دانه درشت ها و ثانیا تمرکز بر رفع موانع تولید در مراحلی که پرونده ها وارد پروسه قضایی شده می تواند در ارتقای سطح کارآمدی موثر باشد.از این واقعیت نمی توان چشم پوشید که ظرفیت های نظارتی و قانونی قوه قضاییه برای احیای امید در جامعه کم نیست.البته این نکته را باید مد نظر داشت که اولویت بندی در پیگیری حقوق عامه و ترک فعل مسئولان و متولیان یکی از مهم ترین ملاحظاتی است که باید مد نظر قرار گیرد که مهم ترین شاخص آن تاثیر بیشتر در افزایش میزان امیدواری در جامعه است.
براین اساس به چند نکته که در افزایش سرمایه اجتماعی و احساس کارآمدی موثر هستند، اشاره می شود:
1. بی تردید یکی از مصادیق پیگیری حقوق عامه را می توان پاسخگویی مسئولان و متولیان دستگاه ها و سازمان های دولتی و خصولتی و خصوصی و حاکمیتی در قبال رسانه دانست .مسئله ای که راه را برای شفافیت عملکرد، پاسخگویی و مسئولیت پذیری ، خودکنترلی و نظارت عمومی باز میکند. در این زمینه البته قانونی همچون قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات مصوب بهمن ماه 1387 و بستر و زیر ساختی همچون سامانه دسترسی آزاد به اطلاعات فراهم شده است اما به دلیل ضعف ضمانت های اجرایی در متعهد کردن دستگاه های مختلف برای پاسخگویی و در اختیار قرار دادن اطلاعات، این سامانه عملا طی بیش از 10 سال گذشته کارایی خیلی زیادی نداشته و حتی مردم و برخی کارشناسان تا حد زیادی از وجود آن بی اطلاع هستند ؛ موضوعی که به نظر می رسد رئیس دستگاه قضا بتواند در پیاده سازی آن به عنوان مهم ترین عامل در نهادینه کردن پاسخگویی دستگاه ها کمک کند.
2. از حق نباید گذشت که آقای اژه ای به دلیل آن که از بدنه دستگاه قضا بوده و لذا به نقاط ضعف و قوت دستگاه قضا اشراف دارد در یک سال گذشته بزرگ ترین نقاد دستگاه قضایی در حوزه سخت افزاری و نرم افزاری و ساز و کارها بوده است .رویکردی کم نظیر که تقریبا در گذشته قوه چندان سابقه ندارد، موضوعی که انصافا به خودی خود قابل تقدیر است ،چرا که تابوی ندیدن نقاط ضعف یا اشکالات را شکست. اما آن چه که در این حوزه قابل مطالبه از رئیس دستگاه قضاست این است که این ظرفیت نقادی دستگاه قضا در رسانه ها نیز نهادینه شود تا رویکردی منحصر به شخص و دوره ایشان نماند.
3. اگر کشور را درگیر یک تهاجم ترکیبی بدانیم که یکی از ابعاد جدی آن تهاجم رسانه ای است طبیعتا خبرنگاران و رسانه ها، سربازان و افسران این جنگ نرم هستند. تهاجمی که در آن « روایت اول » نقش بسزایی بازی میکند ،در واقع آن رسانه یا آن جبهه ای دست برتر را دارد که بتواند« روایت اول » را از یک واقعه و خبر ارائه کند.
موضوعی که سرعت در آن نقش اول را دارد و طبیعتا احتمال خطر را افزایش میدهد ،مسئله ای که برای رسانههای خارج مرز تقریبا هیچ محدودیتی ندارد و در مقابل رسانه های داخلی با مجموعه ای از اتهامات کلی همچون «نشر اکاذیب ، تشویش اذهان عمومی و افترا » مواجه هستند اتهاماتی که چنان کلی و موسع در تفسیر پذیری هستند که به طور کل دست رسانه را در دفاع از خود می بندد و کاملا موضوع را در اختیار قاضی قرار میدهد.
مسئله ای که به نظر می رسد آقای اژه ای با توجه به رویکردی که رسانه ها دارند میتوانند با شفافیت قانون و مصادیق به رفع آن کمک موثری کنند.
4. اصلاح و عملیاتی کردن قانون سوتزنی علیه فساد به عنوان یکی از ابزارهای مهم مردمی و رسانه ای که می تواند کمک بسیاری به مقابله با فساد به ویژه از درون آن دستگاه کند، ضرورت دارد. لذا ایجاد ضمانت های اجرایی لازم ، مصونیت بخشی به فرد سوت زن و تعیین پاداش های مشخص و عملیاتی کردن آن باید به طور جدی دنبال شود تا این ابزار مهم مقابله با فساد بی خاصیت نماند.
5. یکی از مطالبات رهبر انقلاب طی سال های اخیر در مورد شفافیت و اطلاع رسانی درباره تخلفات در قوه قضاییه است. موضوعی که گرچه هزینه داخلی و بیرونی دارد اما به دلیل ثمرات آن در احیای اعتماد اجتماعی به نظر میرسد رئیس دستگاه قضا باید به آن به رغم فشارهای داخلی احتمالی که طبیعی است اهتمام ویژه ای داشته باشند بحثی که البته نیاز به پیوست رسانه ای دارد و نباید آن را به اطلاع رسانی های محدود منحصر دانست.»
پول مجازی، محور تجارت میشود؟
محمد لاهوتی - رئیس کنفدراسیون صادرات ایران در یادداشتی برای «جامجم» نوشت: «طی سالهای گذشته، استفاده از رمزارزها توسعه پیدا کرده و ورود شرکتهای معتبر مانند تسلا توانسته توجه بسیاری را نسبت به سرمایه گذاری در این بخش جلب کند؛ اما علاوه بر سرمایهگذاری، قابلیتهای این ارز از قبیل جابهجایی سریع، توانسته سهم رو به رشدی را در تجارت داشته باشد. البته همچنان ارزهای دیجیتال به صورت رسمی در صورتهای مالی برخی از کشورها به رسمیت شناخته نمیشود، اما این مقاوت در آینده نزدیک کاهش خواهد یافت و برخی کشورها مانند لوکزامبورگ با رسمی اعلام کردن تجارت به استفاده از ارز دیجیتال روی آوردهاند. این حرکت آهسته کشورها میتواند نوید فراگیر شدن آن را در بازارهای بینالمللی بدهد.
در ایران نیز از سالهای گذشته در حوزه استخراج و خرید و فروش ارز دیجیتال قدمهایی برداشته شده اما هنوز بانک مرکزی به صورت رسمی استفاده از آن را رایج اعلام نکرده است اما با تصمیم اخیر دولت برای ثبت سفارش، به نظر میرسد روند همگامسازی ایران برای استفاده از این ارزهای دیجیتال آغاز شده است.
با توجه به محدودیتهای بینالمللی استفاده از هر ابزار و فرصتی که بتواند به گسترش تجارت خارجی منجر شود و به ارزآوری و تامین نیازهای کشور کمک کند، باید مورد استقبال قرار گیرد، البته نهایی شدن این موضوع نیازمند همکاری سایر دستگاهها مانند سازمان مالیات، سازمان توسعه تجارت و وزارت صمت است همکاری زنجیرهوار دستگاهها میتواند به توسعه تجارت از طریق ارز دیجیتال را به دنبال داشته باشد.
آنطور که سازمان توسعه تجارت اعلام کرده است، استفاده از ارزهای دیجیتال به صورت محدود بوده و تاکنون تنها یک ثبت سفارش از طریق ارزهای دیجیتال صورت گرفته، این ثبت سفارش نیز تنها از طریق رمزارزهای مجوزدار بوده که منشا آن مورد تایید این نهاد مالی بوده است و آن طور که در خبرها آمده، در صورت موفقیتآمیز بودن این روند در آینده، امکان رفع تعهد ارزی صادرکنندگان با استفاده از رمزارز فراهم خواهد شد اما فعلا در ارتباط با بحث صادرات، استفاده از این رمزارزها نهایی نشده است.
پیشقدم شدن ایران برای استفاده از این ارزهای دیجیتال را باید به فال نیک گرفت و به استفاده از این شیوه میتوان نسبت به دور زدن محدودیتها امیدوار بود، اما موفقیت این طرح در بازارهای جهانی منوط به رسمیت شناختن ارزهای دیجیتال در دولتهای دیگر است. به عبارت دیگر، فراگیر شدن این ارزهای دیجیتال به موفقیت آن کمک خواهد کرد. علاوه بر فراگیر شدن ارزهای دیجیتال، اعلام جزئیات بیشتر از سوی سازمان توسعه و تجارت برای ثبت سفارش میتوان نسبت به نقشآفرینی این ارز در آینده تجاری ایران امیدوار بود و اثرات مثبت آن را در بهبود وضعیت تجاری کشور ارزیابی کرد».
...که اندازه نکوست
جاوید قرباناوغلی در سرمقاله «شرق» نوشت: «ترور سلمان رشدی با ضربات چاقو به دست جوان ناشناسی که زاده و پرورشیافته آمریکاست، جهان را در بهت و حیرت فرو برد. بلافاصله پس از این رخداد، همانطور که پیشبینی میشد، ایران و فتوای سیواندی سال قبل امام خمینی (ره) در کانون توجه جهان قرار گرفت و به یکی از محورهای اساسی اخبار رسانهها تبدیل شد.
هادی مطر ۲۴ساله اهل نیوجرسی آمریکا است که بلافاصه پس از کاردآجینکردن سلمان رشدی در مقابل دیدگان حیرتزده افراد حاضر در سالن سخنرانی بازداشت شد و اکنون تحقیقات درباره اصل و نسب و انگیزه و ارتباطات احتمالی او از سوی پلیس فدرال آمریکا در جریان است. درباره اینکه ضارب چگونه از حصارهای امنیتی عبور کرده و چگونه بیهیچ مانعی خود را به رشدی رسانده و با وجود انبوهی از افراد نزدیک به تریبون توانسته با ضربات متعدد چاقو او را در محل سخنرانی مورد حمله قرار دهد، سؤالاتی است بیپاسخ که باید منتظر ماند و مراحل بعدی این سناریو را مشاهده کرد.
سیواندی سال قبل امام فتوای قتل سلمان رشدی را به خاطر توهین به پیامبر صادر کرد. رشدی بیش از دو دهه تحت شدیدترین حصارهای امنیتی به سر برد. به بیان دیگر او در این سالها در شرایط جهنمی خودساخته در انگلستان زندگی کرد. گفته میشود دولت فخیمه ملکه برای حفاظت از او ماهانه بالغ بر یک میلیون پوند از جیب مالیاتدهندگان کشورش هزینه کرد و بعد از آن به آمریکا منتقل شد. رشدی در سال ۲۰۱۷ در مصاحبهای گفت که زندگی عادی مانند همه مردم جهان دارد و بدون هیچ محافظی در رفتوآمد است. سوار مترو میشود و... قس علیهذا. به بیان بهتر او در پنج سال گذشته محافظی به همراه نداشت و طبعا هدفی آسان برای هادی مطر و کسانی بود که قصد جان او را با هدف عمل به فتوا یا گرفتن جایزه تعیینشده، داشتند. سؤال اینجاست که چرا چنین رخدادی در این مقطع زمانی و در سلسله اتهامات توطئه قتل پمپئو، جان بولتون و آن دخترک خودشیفته مطرح میشود؟ و مهمتر از آن چنین حادثه مشکوکی سوژه برخی رسانههای داخلی میشود تا با تیترهای تحریکآمیزی مانند سلمان رشدی گرفتار انتقام الهی و شبیه آن و خطونشان کشیدن برای ترامپ و پمپئو سناریوی ناتمام هادی مطر را متوجه کشور کنند.
زمانی که فتوای امام صادر شد، در هند بودم. تظاهرات گستردهای علیه سلمان رشدی و کتاب آیات شیطانی در تعدادی از شهرها در جریان بود. روزنامه تایمز آو ایندیا (Times of India) در گزارشی از تظاهرات از یک جوان مسلمان هندی سؤال کرده بود تو که سنیمذهب هستی، چرا از فتوای یک رهبر شیعه حمایت میکنی؟ جوان در پاسخ گفته بود: امروز امام خمینی پاسدار حرمت رسولالله است و بر هر مسلمانی، شیعه یا سنی واجب است از او اطاعت کند. تقدیر الهی بود که چند ماه پس ازقبول قطعنامه، چنین لباس عزت را بر تن امام بپوشاند. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا. کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند بهزودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مىدهد (سوره مریم، آیه ۹۶). چند ماه بعد امام با دلی آرام و قلبی مطمئن در اوج قله عزت بین مسلمانان عالم چشم از جهان فروبست. سلمان رشدی هم همانطور که گفتم بیش از دو دهه زندگی نکبتباری را پشت سر گذاشت. در چند سال اخیر حرفی از آن فتوا حتی در میان کسانی که امروز از تحقق و انتقام الهی حرف میزنند، در میان نبود. رشدی در سن ۷۵سالگی و گرفتار انواع بیماریها مهره سوخته و مرده سیاسی بود که چاقوی هادی مطر او را دوباره زنده کرد.
از رسانههای خارج از کشور که تلاش میکنند با توسل به هر رطب و یابسی این حادثه را به ایران و فتوایی که سالها از آن گذشته، ربط دهند، نباید تعجب کرد. عجب در همراهی و همنوایی رسانههای داخلی با این بوقها و تلمبهزدن زنبوری آنان در تکمیل زنجیره اتهامات در مقطعی است که کشور در حال گذر از عقبه نفسگیر مذاکرات هستهای و بازگشت آرامش اقتصادی است. قبلا در این ستون با استعانت از زبان شیرین شیخ اجل سعدی نوشتم: غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود/ عجب فتادن مرد است در کمند غزال.
دستاندرکاران نظارت بر مطبوعات کشور که شمشیر نظارت خود را با یافتن کلمهای در یک روزنامه با تذکر، تنبیه و تعطیلی بر سر آن فرود میآورند، نیکوست که از مشیای واحد در مقابل رسانهها برخوردار باشند. از قدیم گفتهاند اندازه نگه دار که اندازه نکوست.»
موقعیت پیمان
علیرضا محمودی در روزنامه «همشهری» نوشت: « بزرگترین موفقیت و بزرگترین جدال برنامهسازان سازمان صداوسیما در یک سال مدیریت پیمان جبلی، در بیرون مرزهای جامجم رقم خورد؛ یکی روی صحنه برج میلاد آن زمان که محمد سلوکی چندینبار نام موقیعت مهدی را در اختتامیه جشنواره فیلم فجر تکرار کرد. برای نخستینبار بود که یکسریال تقطیعشده همه رقبا را کنار میزد و دیگری در پیچ و تاب پرونده ساترا و بهدستگرفتن حق مدیریت شبکه نمایش خانگی. در دورانی که مدیریت سازمان درگیر تحولات مدیریتی بود و مخاطبان تنها در جابهجایی بخشهای خبری و تعطیلی شبکههای بدون توجیه اقتصادی تحولات را دنبال میکردند، درخشش گروه هادی حجازیفر در خلق شخصیتی فراگیر و مؤثر از شهید مهدی باکری همچون ارسال مهمات به خاکریزهای خط مقدم ارزشمند بود. از سوی دیگر، سازمان همه تلاش فرهنگی و اداری خود را بهکار بست تا شبکه نمایش خانگی را به دورن خود بیاورد در روزگاری که کاهش محسوس مخاطبان برنامههای داخلی و افزایش پیدرپی رسانههای خارجی، کارنامه سازمان را به خوردن مهر حداقل تجدیدی نزدیک میکند، هر موفقیتی میتواند یادآوری ابهت سازمان باشد؛ ابهتی که برای منتقدان تنها در تعداد شاغلان و کارمندان معنی میشود.
این داستان تازهای نیست که سازمان صداوسیما نیازمند تحول است. نهتنها جبلی که دوست و دشمن بارها نوشته و گفتهاند. اما همه راویان داستان تحول سازمان نمیدانند که تغییر در سازمانی با این ابعاد عظیم و حساسیت عمیق تا چه حد دشوار است.
جبلی همچون 2مدیر قبلی سازمان برای رسیدن به بالاترین سطح مدیریت رسانه ملی، راه را پله به پله طی کرده و میداند ساختار اداری و بافتار برنامهسازی صداوسیما در طول 4دهه بعد از انقلاب دچار چه آسیبهایی است. شرایط اقتصادی سازمان را برای برونسپاری تولید و دشواری تامین هزینههای رایج را میداند. میداند که حساسیتهای طبقات اجتماعی و خردهفرهنگها در یک کشور پهناور که تنها یک رسانه ملی دارد، تا چه اندازه میتواند شرایط را برای برنامهسازان سخت کند. در مقابل این همه تنگنا، چه مخاطبان و چه منتقدان بیرحمانه هر برنامهای را بهعنوان پوششدهنده همه افکار متنوع و عقاید متکثر جامعه نقد میکنند و انتظاری بیش از ظرفیتها از برنامهها دارند. در چنین بستر ناهمواری که نه دست بازی هست و نه دست یاری، مدیر تازه سازمان میخواهد سند تحول سازمان را بهعنوان محوری برای تغییر به تصویب مراجع بالادستی برساند. برای تولید برنامههای نمایشی ساختارهای ممیزی جوان و جسور انتخاب کند و برای ترمیم اعتماد در حیطههای اطلاعرسانی خبرسازان را به عمق اتفاقات ببرد. روحیه انتقادی را در سازمان تقویت کند و ملیبودن رادیو و تلویزیون را بیشتر به چشم بیاورد.
رسیدن به این همه هدف در سالی که شرایط اقتصادی چندان همراه نیست، عملیات غیرممکن است. اما رصد هر حرکتی میتواند چشمانداز تازهای خلق کند و هر امیدی هرچند کوچک میتواند به بازکردن مسیری تازه بینجامد.
پیمان جبلی نخستین مدیر سازمان نیست که از تحول میگوید و بدونشک آخرین آنها نیز نخواهد بود. اما همه میدانیم که برای رسیدن به رسانه ملی مطلوب چه راه دشوار کوفتهنشدهای در انتظار هر مدیر تحولگرایی است. پرونده سال اول مدیریت سازمان با جبلی بدون آغاز تولید هیچ سریال قابلتوجهی و بدون هیچ برنامه خیابان خلوتکنی روی آنتن و همچنان رقابت با رسانههای جیبی هنوز جبلی و همکارانش دست بهکار جسورانهای نزدهاند. جبلی باید به پیش برود؛ پیشروی در مسیری سخت با رقبای هوشیار و امکانات فراوان. قهرمانی برای قهرمان در پایان داستان رقم خواهد خورد. داستان برای جبلی تازه شروع شده است.»
فلسفه مالیات ۱
عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «دولت ایران بر اثر تحریمها دچار کاهش شدید درآمدهای نفتی و نیز افزایش کسری بودجه شده است و اقتصاد آن در بیش از یک دهه گذشته، توقف و حتی عقبگرد کرد. تورم بالای ۴۰ درصد در چند سال اخیر محصول این وضع است. از این رو حکومت توجه خود را به اخذ مالیات از مردم متمرکز کرده. البته از ابتدای انقلاب همواره قطع وابستگی به نفت به عنوان یک شعار شنیده میشد ولی قدرت سوزانندگی نفت چنان بود که آن شعار در شعلههای آتش ناشی از نفت ذوب و دود میشد. اینبار چارهای ندارند جز اینکه اقدامی برای گرفتن مالیات کنند. ولی نکته مهم اینجا است که درک درستی از مالیات وجود ندارد. گمان میکنند هرطور خواستند میتوانند از مردم پول بگیرند. برای درک مساله باید به فلسفه و مفهوم مالیات پرداخت تا متوجه شویم فاصله ما با این مفهوم چقدر است؟ در ایران از کلمات به صورت ظالمانه و با معنایی مقلوبه استفاده میکنیم، بدون آنکه معنای واقعی آن را منظور داریم. نمونه آن طرح صیانت از فضای مجازی است که در واقع «صیانت» به معنای خلاف آن به کار برده میشود و مردم هم از این کلمه معنای متفاوت و متضادی از معنای واقعی آن را برداشت میکنند. مالیات هم از این نوع است. مالیات در نظامهای جدید واجد مفهومی متعالی و بسیار متفاوت از گذشته است. در گذشته به معنای «پول زور» بود و نپرداختن آن افتخار و به قول معروف کندن یک مو از تن خرس بود حتی فرار از آن توصیه میشد. در حالی که مالیات در دنیای جدید، نوعی سرمایهگذاری جمعی موثر و بسیار مفید است. به همین دلیل است که پیشرفتهترین کشورها سهم بیشتری از تولید ناخالص خود را به مالیات اختصاص میدهند. البته نه که صد درصد را مالیات بدهند که دیگر چیزی برای مردم نمیماند، ولی یک نقطه بهینهای برای مالیات وجود دارد که احتمالا همه جا یکسان نیست. برای فهم ماجرا مثالی میزنم. فرض کنید یک جزیره بکر و مستعد را به صد خانواده مثلا ۵ نفری بدهند که بروند آنجا زندگی کنند. این صد خانوار هر کدام ده هزار دلار هم دارند که جمعا یک میلیون دلار میشود و با آن میتوانند سرمایهگذاری یا با مناطق همسایه تجارت کنند. هریک از آنان برحسب تخصص خود میخواهند مشغول یکی از امور صنعت، کشاورزی و خدمات شوند. ولی پیش از هر اقدامی نیازمند برق، راه، امنیت، بندر و مقررات مورد توافق از جمله تامین امنیت، حقوق مالکیت و حفظ جان خود و نهادی برای حل اختلاف هستند. بیشتر این خدمات را نمیتوانند به تنهایی تامین کنند. اگر هم بتوان آب و برق را به تنهایی تهیه کرد، قطعا خیلی گران تمام میشود. ولی نهاد حل اختلاف که به تنهایی قابل تاسیس نیست. در نهایت بدون زیرساختهای عمومی هیچ پیشرفت و توسعهای رخ نخواهد داد حتی زندگی هم شکل نخواهد گرفت. باید مثل مردم پیش از تاریخ زندگی کنند و مشغول گردآوری دانه و شکار حیوانات شوند و به یکدیگر شبیخون بزنند. از اینجاست که دولت شکل میگیرد. یک گروه تشکیل میشود که تمامی این خدمات را انجام میدهد. ولی این دولت پول میخواهد، باید مردم آن را تامین کنند. اگر یک نظام سنتی و قدیمی باشد، این پول را به زور میگیرد و لزوما همه خدمات لازم را هم تامین نمیکند، آنچه هم که میدهد گران است به علاوه خود را ملزم به پاسخگویی در برابر مردم نمیداند. ولی اگر یک نظام جدید باشد که مبتنی بر قرارداد است و حکومت نماینده این صد خانوار جمعیت جزیره باشد، طبعا درآمد آن باید از طریق شیوهای به نام مالیات تامین شود که موجب حداکثر اثرگذاری در رشد تولید باشد و مالیات پرداختی نیز به اندازه بهرهمندی هر فرد یا خانوار از این خدمات تعیین میشود. در چنین ساختاری حکومت یا دولت، کارگزار مردم و حقوقبگیر آنان است، در برابر مردم یا کارفرما پاسخگو است، همه درآمدها و هزینهها شفاف است، هر گاه هم مردم نخواستند این دولت کارگزار را تغییر میدهند و دنبال پیمانکار و کارگزار دیگری میروند. حالا فرض کنید که در آن جزیره یک چاه نفت پیدا میشد و حکومت نفت آن را میفروخت و خرج همین امور میکرد. روشن است که مردم خوشحال میشوند که دیگر مالیات نمیدهند، ولی این وضعیت رویه دیگری هم دارد. از اینجا به بعد پاسخگویی منتفی است، کارگزاری هم حذف میشود، نظام اربابی شکل میگیرد، کمکم مدیریت امور به صورت بهینه و با حداکثر بهرهوری نخواهد بود. درآمدهای حاصل از نفت لزوما در جهت تاسیس و بهبود زیرساختها و افزایش تولید صرف نمیشود.
به احتمال بیشتر صرف نوچهپروری اداری و حکومتی میشود. کمکم حکومت خود را مستقل از مردم میداند. به همان نسبت که درآمدها زیادتر از مصارف باشد، فساد هم وارد میشود، کمکم نظام اداری دچار فساد سیستمی میشود. حتی مردم وابسته به حکومت میشوند، چون سطح مصرف آنان از سطح تولیدشان بیشتر میشود و این افزایش مصرف به دلیل تزریق درآمدهای نفتی از سوی دولت است. اقتصاد دچار بیماری هلندی میشود و موازنه صادرات و واردات مخدوش میشود. همچنین این وضعیت موجب اختلال در روابط میان مردم این جزیره فرضی ما با حکومت آنان میشود. تحولات اجتماعی و فرهنگی را دچار اختلال میکند. روابط جزیره را با سایر جزایر تغییر میدهد.»
این همه ارزش داشت؟
سید محمدعماد اعرابی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «شاید بد نباشد که بدانید فقط یک واحد از نیروگاه هستهای بوشهر با ظرفیت محدود و در همین سالهای معدود از فعالیتش تقریبا بهاندازه یک چهارم تمام سدهای کشور برق تولید کرده است. البته راههای دیگری نیز برای تولید برق وجود دارد؛ استفاده از سوختهای فسیلی همچنان رایجترین شیوه تولید برق در نیروگاهها محسوب میشود اما اگر مخاطرات آلایندگی محیطزیست و لزوم تنوع در سبد منابع تولید انرژی الکتریکی را در نظر بگیریم آیا رقیبی جدی برای نیروگاههای هستهای وجود دارد؟ اولین و سادهترین پاسخ به این سؤال، استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر در نیروگاههای خورشیدی و بادی است اما همیشه سادهترین جواب، بهترین جواب نیست.
طبق گزارش رسمی «هیئت بیندولتی تغییر اقلیم»(IPCC) وابسته به سازمان ملل متحد، یک نیروگاه خورشیدی به ازای تولید هر کیلووات ساعت(KWh) انرژی الکتریکی، 48 گرم دیاکسید کربن تولید میکند، این رقم برای یک نیروگاه هستهای تنها 12 گرم به ازای هر کیلووات ساعت است. در واقع آلودگی کربنی بهعنوان یکی از اصلیترین شاخصههای مورد ادعا در تغییرات اقلیمی منجر به گرمایش زمین، طی فرآیند تولید برق از انرژی خورشیدی چهار برابر بیشتر از نیروگاههای هستهای است. یک آمار جالب دیگر هم وجود دارد؛ برای تولید 1000 گیگاوات ساعت(GWh) انرژی الکتریکی از طریق تابش خورشید در نیروگاههای خورشیدی به حدود 16 هزار تُن مصالح احتیاج دارید در حالی که نیروگاههای هستهای همین میزان انرژی را با صرف هزار تُن مصالح در اختیار شما قرار میدهند. همچنین تنوع مصالح مصرف شده برای ساخت یک نیروگاه خورشیدی نزدیک به دو برابر یک نیروگاه هستهای است. اینها به معنی مصرف منابع بیشتر در ساخت نیروگاههای خورشیدی و در نهایت تولید پسماند بیشتر است. حالا بیایید به آمار ضایعات این دو نیروگاه نگاهی بیندازیم؛ برای تولید 1000 گیگاوات ساعت انرژی، ضایعات پنلهای خورشیدی تقریبا 300 برابر بیشتر از راکتورهای هستهای است. در این مورد ضایعات پنلهای خورشیدی مساحتی بهاندازه چهار برابر زمین چمن ورزشگاه آزادی را اشغال خواهند کرد اما برای جای دادن تمام ضایعات راکتورهای هستهای موردنیاز جهت تولید این میزان انرژی، فقط محوطه شش قدم جلوی یکی از دروازهها کافی است! بخش قابل توجهی از ضایعات نیروگاههای خورشیدی شامل فلزهای سنگین مانند سرب است که آسیب جبرانناپذیری به طبیعت و سلامت انسان وارد میکند. این آمار در مورد نیروگاههای بادی اگرچه بهتر از خورشیدی است اما همچنان فاصله معناداری با نیروگاههای هستهای در تأمین استانداردهای محیطزیستی دارد. باید توجه داشت که نیروگاههای خورشیدی و بادی در مقیاس موردنیاز برای تأمین شبکههای برق، ناچار به اشغال فضای قابل توجهی از طبیعت هستند و همین امر زیستبوم جانوران و گیاهان را بهشدت تحت تأثیر قرار میدهد. نیروگاه خورشیدی «ایوانپا» بهعنوان بزرگترین نیروگاه خورشیدی جهان مساحتی بیش از 1400 هکتار در بیابان «موهاوی» کالیفرنیا را اشغال کرده است اما ظرفیت نیروگاهی به این وسعت تنها 392 مگاوات است در حالی که یک نیروگاه حرارتی کوچک برای تولید همین ظرفیت کمتر از 30 هکتار زمین نیاز دارد. چند ماه پس از آغاز بهکار این نیروگاه در سال 2014 مقامات فدرال حیاتوحش آمریکا آن را «اَبَرتلهای» برای حیاتوحش لقب دادند. این نیروگاه در منظر پرندگان مهاجر خطا ایجاد میکرد؛ آنها انعکاس نور خورشید در این نیروگاه را بهعنوان آب تشخیص داده و با تغییر مسیر خود پس از رسیدن به نیروگاه در گرمای ایجاد شده بر فراز آن، زندهزنده میسوختند؛ در قسمتی از آسمان این نیروگاه دمای هوا به 540 درجه سانتیگراد میرسید. همین اتفاق با اندکی تفاوت برای پرندگان حشرهخوار نیز رخ میداد. یک سال بعد در آوریل 2015 «والاستریتژورنال» گزارش داد طبق تخمین زیستشناسان آمریکایی، فعالیت یک ساله نیروگاه ایوانپا به مرگ حدود 3500 پرنده منجر شده است. در سپتامبر 2016 زیستشناسان فدرال رقم مرگ و میر پرندگان در تأسیسات ایوانپا را سالانه حدود 6000 پرنده اعلام کردند. علاوهبر این نیروگاه خورشیدی ایوانپا پوشش گیاهی منطقه را نیز کاملا تحت تأثیر قرار داده بود. وضعیت برای نیروگاههای بادی چندان بهتر نبود. دادههای یک پژوهش دانشگاهی در سال 2012 نشان داد در آمریکا سالانه 573 هزار پرنده در اثر برخورد با توربینهای بادی کشته میشوند؛ پژوهشگران تخمین میزدند این رقم برای سال 2021 به بیش از 680 هزار پرنده در سال برسد. در اسکاتلند بهعنوان یکی از کشورهای پیشرو در استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر، 14 میلیون درخت برای احداث نیروگاههای بادی قطع شد؛ این مقدار شامل یک درصد پوشش جنگلی کهن اسکاتلند و زیستگاه جانوران آن میشد اما علیرغم این اتفاق مقامات دولتی اسکاتلند در سال 2021 اعلام کردند نهتنها به هدفگذاری خود برای تأمین انرژی نرسیدهاند بلکه نسبت به سال قبل عقبگرد داشتهاند؛ علت ساده بود چون در آن سال باد به اندازه کافی نوزید! تناوب و بینظمی در استحصال انرژی از نیروی باد و تابش خورشید یکی دیگر از مهمترین نقاط ضعف انرژی تجدیدپذیر به حساب میآید. تقریبا هیچکدام از این چالشها برای نیروگاههای هستهای وجود ندارد.
اشتباه نکنید! این آمار برای نفی عملکرد و ویژگیهای مثبت نیروگاههای خورشیدی و بادی نیست بلکه برای اثبات عملکرد نیروگاههای هستهای بهعنوان بهینهترین و قابل اطمینانترین راه تولید انرژی الکتریکی در مقایسه با آنها و اصلاح ذهنیت عمومی در یکسانانگاری مطلق انرژیهای تجدیدپذیر با انرژی پاک است. درواقع لقب پاکترین انرژی نیز با اختلاف، سزاوار انرژی هستهای است. مسلما به همین علت است که ساخت و استفاده از راکتورها و نیروگاههای هستهای همچنان در میان کشورهای جهان مورد استقبال واقع میشود. ایالات متحده با 92 راکتور فعال و هدفگذاری برای ساخت 21 راکتور دیگر در صدر این فهرست قرار دارد. پس از آن فرانسه(56 راکتور فعال)، چین(55 راکتور فعال)، روسیه(37 راکتور فعال)، ژاپن(33 راکتور فعال) و کرهجنوبی(25 راکتور فعال) قرار دارند. طبق آمارهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی در آگوست 2022، در حال حاضر 438 راکتور هستهای فعال در جهان وجود دارد، کشورهای جهان مشغول ساخت 56 راکتور دیگر هستند و برای ساخت 429 راکتور هستهای دیگر نیز هدفگذاری کردهاند. فرانسه که پیشتر از برنامهریزی برای کاهش سهم انرژی هستهای در تولید برق خود از 75 درصد به 50 درصد تا سال 2025 خبر داده بود با اصلاح برنامهریزی خود این هدفگذاری را به ده سال دیگر در 2035 موکول کرد. «امانوئل مکرون» رئیسجمهور فرانسه دسامبر 2017 با عقبنشینی از برنامه فرانسه برای کاهش وابستگی به انرژی هستهای گفت: «من نمیخواهم از انرژی هستهای بُت بسازم اما باید بدانیم با چه چیزی میجنگیم... انرژی هستهای بدون کربنترین راه برای تولید برق [در مقایسه] با انرژیهای تجدیدپذیر است... آلمانیها که تمام انرژی هستهای خود را یکجا بستند؛ چه کردند؟... آنها انرژیهای تجدیدپذیر زیادی را توسعه دادند اما [نیروگاههای] حرارتی و ذغالسنگ را نیز بازگشایی کردند. آنها ردپای خود در [تولید] دیاکسید کربن را بدتر کردند. من این کار را نمیکنم.» سیاستگذاری غیرواقعی در استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر اعتراض وزیر انرژی آلمان را هم به همراه داشت. «پیتر آلتمایر» 11 ژوئن 2018 در نشست وزیران انرژی اتحادیه اروپا گفت: «در آلمان ما بیش از سایر کشورها در انرژی الکتریکی تجدیدپذیر سرمایهگذاری کردهایم. [این کار] برای شهروندان ما سالانه 25 میلیارد یورو هزینه داشته است تا موفق به افزایش سهم انرژیهای تجدیدپذیر به 15 درصد از کل انرژی کشور شویم و اگر هدفهایی را مشخص کنیم که قطعاً بالای 30 درصد هستند، به این معنی است که ظرف یک دهه، [هزینه شهروندان] ما باید بیش از دو برابر شود... اگر به [هدف] یک میلیون خودروی الکتریکی تا سال 2020 در آلمان فکر کنیم؛ ما از عهده آن برنمیآییم؛ هیچ کجای اروپا از عهده آن برنمیآید. حتی اگر موفق به داشتن خودروهای الکتریکی کافی شویم، برق تجدیدپذیر کافی برای نگه داشتن آنها در جادهها را نداریم. شهروندان اروپا در حال از دست دادن اعتمادشان به سیاست [اتحادیه اروپا] هستند؛ وقتی میبینند که ما اهداف بسیار بلندپروازانهای را تعیین میکنیم و چند سال بعد آن را به تعویق میاندازیم.» پس از جنگ اوکراین و کمبود گاز در اروپا، آلمان از بازنگری در سیاست بستن نیروگاههای هستهای خود گفت. همچنین اولاف شولتز صدراعظم آلمان عدم خاموشی نیروگاههای هستهایشان و ادامه فعالیت آن را تصمیمی منطقی خواند.
حالا بیایید به ایران برگردیم. جایی که با مصرف بیش از 280 هزار گیگاوات ساعت انرژی الکتریکی در سال، رتبه نوزدهم را در میان کشورهای جهان داریم. مصرفی که روندی افزایشی دارد و در افقی نه چندان دور با رواج خودروهای الکتریکی، توسعه قطارهای برقی بینشهری، تکمیل زیرساختهای دولت الکترونیک برای ارائه خدمات غیرحضوری، هوشمندسازی اماکن و ساختمانها و... بسیار بیش از این نیز خواهد بود. به نظر میرسد اکنون پاسخ به این سؤال چندان سخت نباشد: «این همه پافشاری بر بهرهمندی از انرژی هستهای و به جان خریدن هزینههای آن، ارزش داشت؟» حتی اگر مصارف دیگر انرژی هستهای در رادیوداروها، آبشیرینکنهای دریایی، پیشرانهای هستهای و... را نادیده گرفته و فقط تأمین برق مورد نیاز کشور را در نظر بگیریم؛ پاسخ واضح است: «بله؛ ارزش داشت.» فارغ از اینکه نقطه نزاع غرب با ما نه در انرژی هستهای که بر سر استقلال و توانمندی ماست. حفظ دستاوردهای هستهای و بهرهمندی کامل از سایر ظرفیتهای انرژی هستهای در آینده حتی با محاسبات مادی نیز، بدیهیترین نیاز کشور در حال و آینده است. مطمئنا نسل آینده ایران مذاکرهکنندگانی را خواهند ستود که با پافشاری بر این حق حیاتی، آن را با تعهدات موقت عهدشکنترین دولتهای تاریخ مبادله نکردند.»