تحلیل از چپ و راست؛
از برجام تا بنبست اختر
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
او یک «فراماسون» است!
حسین شریعتمداری در «کیهان» نوشت: «۱- شاید در نگاه اول باور نکنید که اقدام اخیر مهندس موسوی در حمایت آشکار از اسرائیل و داعش نه تعجبآور بود و نه غیرمنتظره! ولی اسناد و شواهدی که در ادامه خواهد آمد به وضوح نشان میدهد، حرکت اخیر مهندس موسوی ماموریتی بوده است که به عنوان یک عضو تشکیلات مخوف فراماسونری بر عهده داشته است!
تعجب نکنید! پای شعار و گزافهگویی در میان نیست. ابتدا به شواهد و نمونههایی که در چند بند جداگانه ارائه میشود نگاهی بیندازید! و قضاوت را به بعد از مطالعه موارد یاد شده موکول کنید. بخوانید!
۲- اوایل دهه ۸۰ ، یعنی چند سال قبل از فتنه ۸۸ و پیش از آن که چهره واقعی موسوی به عنوان یکی از سران فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ افشا شود و در حالی که به عنوان چهرهای مقبول در میان مردم و جریانات سیاسی شناخته میشد، دو تن از کارشناسان برجسته امنیتی که به چیرهدستی و توانمندی شهره بودند و آن روزها یکی از پروندههای جاسوسی موساد را در دست بررسی داشتند، در حلقه بسیار محدودی اعلام کردند که مهندس موسوی «ماسون» است! و در مقابل تعجب توأم با ناباوری یکی از حاضران، گفتند؛ «احتمالاً در آیندهای نزدیک او را در پروژهای علیه نظام به کار خواهند گرفت»! ...
۳- اواخر بهمنماه سال ۱۳۸۷ آقای خاتمی به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ ثبتنام کرد و تمامی گروهها و احزاب اصلاحطلب با صدور بیانیهها و انجام سخنرانیها و مصاحبهها و نوشتن دهها مقاله و یادداشت از نامزدی ایشان حمایت کردند. همان روزها طی یادداشتی در کیهان اعلام کردیم که آقای خاتمی نامزد واقعی جبهه اصلاحات نیست! آن یادداشت با اعتراض گسترده مدعیان اصلاحات روبهرو شد و با طعنه میپرسیدند « این دیگر کدام بخش از غیبگویی کیهان است»؟! ... اما دیری نگذشت که آقای خاتمی از نامزدی استعفا داد و مهندس موسوی اعلام نامزدی کرد و با استقبال همهجانبه جبهه اصلاحات روبهرو شد.
۴- همان روزها خبرنگار نشریه آمریکایی «نیویورکر The New Yorker»
به کیهان آمد و گفت قبل از هر چیز برای پاسخ این سؤال آمدهام که وقتی تمامی گروههای اصلاحطلب از نامزدی آقای خاتمی حمایت میکردند، شما از کجا میدانستید که او نامزد واقعی اصلاحطلبان نیست؟! به ایشان گفته شد، با توجه به نشست موسوم به
«آینده ایران» در دانشگاه استنفورد به این نتیجه رسیده بودیم. در آن نشست که شماری از مقامات آمریکایی (و چند ایرانی که نامشان فاش نشده است) حضور داشتند خانم «گیل لاپیداس» پشت تریبون میرود و خطاب به حاضران میگوید «میدانم از حضور من تعجب میکنید، چرا که تخصص و ماموریت من در زمینه سالهای منجر به فروپاشی شوروی است» و توضیح میدهد «ما (؟؟) به این نتیجه رسیدهایم که وضعیت ایران امروز، شبیه شوروی سابق در دوران گورباچف است. گورباچف هم مثل خاتمی اصلاحطلب بود ولی میخواست هم «پاپ» باشد و هم «لوتر» و این نقش دوگانه امکانپذیر نبود... گورباچف میخواست اصلاحات را همراه با حفظ ارزشها دنبال کند و این برنامه امکان پیاده شدن نداشت بنابراین برای شوروی سابق ضروری بود که شخصی مانند «یلتسین» به میدان بیاید که فقط «لوتر» باشد و نه «پاپ» تا بتواند علیه کلیسا- بخوانید ارزشهای دینی و اخلاقی- قیام کند... در ایران نیز باید خاتمی دست از ارزشهای دینی بردارد و در غیر این صورت جای خود را به یک یلتسین ایرانی بدهد...»! خبرنگار پرسید: آیا میدانستید که گزینه اصلی آقای موسوی است؟ پاسخ ما این بود که نمیدانستیم موسوی گزینه اصلی است ولی میدانستیم هرکه باشد، گزینه نشان شده آمریکا و اسرائیل است!
۵- گفتنی است (و پیشانی شکر بر زمین سائیدنی نیز هست) که همان روزها
رهبر معظم انقلاب در دیدار با کارگزاران نظام از این طرح پرده برداشته و میفرمایند: «یک طرح همهجانبه آمریکایی برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی طرّاحی شد و جوانب آن از همه جهت سنجیده شد. این طرح، طرح بازسازی شدهای است از آنچه که در فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد. بهنظر خودشان میخواهند همان طرح را در ایران اجرا کنند» و در ادامه تصریح میکنند: « اینها در چند مورد اشتباه کردند: اشتباه اوّلشان این است که آقای خاتمی، گورباچف نیست. اشتباه دومشان این است که اسلام، کمونیسم نیست. اشتباه سومشان این است که نظام مردمىِ جمهوری اسلامی، نظام دیکتاتوری پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایرانِ یکپارچه، شوروىِ متشکّل از سرزمینهای به هم سنجاق شده نیست. اشتباه پنجمشان این است که نقش بیبدیل رهبری دینی و معنوی در ایران، شوخی نیست»!
۶- درباره فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ و طراحی آن از سوی آمریکا، اسرائیل و انگلیس و ... اطلاعات و اسناد دقیقی ارائه شده است که حتی فهرست آن اسناد نیز مثنوی هفتاد من کاغذ است و در این مجال فقط اشاره میکنیم که ما در کیهان (به گواهی نسخههای روزنامه) تمامی مراحل فتنه را قبل از وقوع پیشبینی و اعلام کرده بودیم تا آنجا که در آخرین شماره کیهان قبل از روز انتخابات -۲۰خرداد ۸۸ - به آشوب بعد از انتخابات اشاره کرده و با تیتر درشت نوشتیم «آخرین پرده سناریوی افراطیون، آشوب پس از شکست». غیب را فقط خدای متعال میداند «لَا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا الله». پس چگونه تمامی مراحل فتنه را با جزئیات آن پیشبینی کرده بودیم؟ پاسخ آن است که فتنه ۸۸ بر اساس فرمول آمریکایی- اسرائیلی کودتاهای رنگی صورت میپذیرفت و کیهان با مراجعه به آن فرمول، مراحل مختلف فتنه را پیشبینی میکرد.
۷ - مایکل لدین مشاور امنیت ملی آمریکا، دو روز قبل از ۹ دی ۱۳۸۸ در بنیاد دفاع از دموکراسی سخنرانی داشت و در حالی که پیروزی فتنه را نزدیک میدید، از رازی پرده برداشت (که بعدها اعلام کردند اقدامی شتابزده بود و نباید اعلام میکردند)! لدین گفت؛ روزی ما خواهیم نشست و درباره تاریخ پشت صحنه جنبش سبز سخن میگوئیم. در آن هنگام همه شما خواهید گفت که جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ آغاز شده است (۱۳۸۸) اما من به شما میگویم که ریشه آن در اواسط دهه ۱۹۸۰ (سالهای میانی دهه ۶۰) است. یعنی هنگامی که ما با دفتر میرحسین موسوی در تماس بودیم»!
۸- شهید آیت اعلام کرده بود اسنادی در اختیار دارد که از فراماسون بودن موسوی خبر میدهد و بارها به مناسبتهای مختلف به آن اشاره کرده بود. ایشان که میرحسین موسوی را گزینه مناسبی برای تصدی وزارت امور خارجه نمیدانست، در یکی از جلسات مجلس، به انتقاد از کابینه معرفی شده پرداخت و گفت که اسنادی را که نشاندهنده ارتباط موسوی با فراماسونری است در جلسه بعدی مجلس در اختیار نمایندگان قرار خواهد داد. اما، مرحوم آیت را صبح روز ۱۴ مرداد درحالی که عازم مجلس بود به شهادت رساندند! نحوه ترور شهید آیت به گونهای کاملاً متفاوت با ترورهای منافقین بود. اول آن که، تروریستها نزدیک به ۶۰ گلوله شلیک کرده بودند و حال آن که منافقین با شلیک چند گلوله صحنه را ترک میکنند. شلیک ۶۰ گلوله نشان میدهد که میخواستند از شهادت او کاملاً مطمئن شوند و جسمی مجروح از آن شهید باقی نماند. دوم این که؛ ترورکنندگان بعد از به شهادت رساندن آیت کیف حاوی اسناد وی را با خود میبرند. این نیز با ترورهای منافقین همخوانی ندارد. منافقین دستور داشتند برای پیشگیری از دستگیر شدن، بلافاصله بعد از ترور صحنه را ترک کنند و چیزی با خود نبرند! بعدها وقتی این موارد مطرح شد، اعلام کردند که ترورکنندگان، تازهکار و کمتجربه بودهاند! و حال آن که کم تجربهها از شدت ترس بعد از شلیک یک یا دو گلوله صحنه را ترک میکردند ولی عوامل ترور شهید آیت ۶۰گلوله شلیک کرده و اصرار داشتهاند که کیف ایشان را نیز با خود ببرند. کیف شهید آیت حاوی چه اسنادی بود که تروریستهایِ مامور به ترور ایشان اولاً اصرار داشتهاند که حتماً به شهادت برسد و کمترین احتمالی برای زنده ماندن او باقی نماند و ثانیاً؛ با توجه به احتمال دستگیری، ریسک ربایش کیف حاوی اسناد را پذیرفته بودند؟! از آنجا که اسناد ربوده شده هرگز به دست نیامده است درباره محتوای آن قضاوتی نکرده و تنها به اظهارات نقل شده از مرحوم شهید آیت بسنده میکنیم.
۹- دکتر محمد مُکری نویسنده و پژوهشگر برجسته ایرانی که به حضور فراماسونها در برخی از مراکز حساس ایران دوران پهلوی، شدیداً معترض بود و افشاگریهایی در این زمینه داشت، بعد از کودتای ۲۸ مرداد تحت فشار فراماسونها مجبور به ترک ایران شده و به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن پاریس به تدریس مشغول شد. دکتر مکری در بهمن ماه ۱۳۵۷، همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشت و به عنوان اولین سفیر جمهوری اسلامی ایران در شوروی سابق منصوب شد. از قول دکتر مکری نیز در یکی از تالیفاتش (ظاهراً کتابی با عنوان دیوان) نقل شده است که «در کتابخانه کاخالیزه فرانسه متوجه عضویت میرحسین موسوی در لژ فراماسونری قسطنطنیه شدم»!
۱۰- فراماسونها هنگامی که ماموریت یکی از اعضای خود را شکست خورده میبینند و احساس میکنند در مناقشهای که پدید آوردهاند، روی اسب بازنده شرطبندی کردهاند! مامور شکست خورده را در یک عملیات انتحاری هزینه میکنند. بر اساس شواهد موجود، موسوی از نگاه دشمن ماموری بود که تاریخ مصرفش تمام شده و باید دور انداخته میشد! و دقیقاً به همین علت او را در پستترین و رذیلانهترین موضوعات مصرف کردهاند؛ دفاع از اسرائیل، حمایت از داعش، ناسزاگویی به شهدا و ...
۱۱- اکنون نوبت حامیان سینه چاک موسوی، نظیر آقای خاتمی و ظریف و سایر سرکردگان جریان مدعی اصلاحات است که باید موضع خود را درباره اقدام خباثتآمیز موسوی مشخص کنند. البته از آنها سؤالات دیگری نیز در میان است. از جمله این که بیتردید آقای خاتمی از تصمیم اعلام شده آمریکا و اسرائیل برای انتخابات ۸۸ با خبر بود! چرا دقیقاً بر اساس فرمول دیکته شده آنها عمل کرد؟! چرا بعد از کاندیداتوری موسوی که میدانست گزینه آمریکا و اسرائیل است (بندهای ۴ و ۵ و ۶ یادداشت پیشروی) از نامزدی کناره گرفت و با همه توان به حمایت از او پرداخت؟! و دهها سؤال دیگر از اقدامات خیانتآمیز مدعیان اصلاحات که طرح آن را همراه با اسناد مربوطه به بعد موکول میکنیم!
۱۲- و بالاخره باید به شکرانه برخورداری از رهبریهای الهی و هوشمندانه
حضرت آقا پیشانی شکر بر زمین سائید که آنچه دیگران در آئینه نمیدیدند، او در خشت خام میدید و با درایت و نگاه برخاسته از نور الهی به سران فتنه مهلت داد تا درون پلید خود را بر همگان آشکار کنند « وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ ... آنهایی که آیات ما را تکذیب کردند تدریجاً از آن راه که نمیدانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد». (آیه۱۸۲ سوره مبارکه اعراف).»
لطفا توافق کنید
جلیل سازگارنژاد در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «پیرامون چند و چون و سرگذشت و سرنوشت برجام سخن بسیار گفتهاند و شنیدهایم، از موافقان و مخالفان گرفته تا تحلیلگران میانهرو در مصاحبهها، سخنرانیها و درج مقالات ابعاد گوناگون آن را بررسی و نتیجهگیری کردهاند. لذا در این مجال و مقال کوتاه بر آن نیستیم که به کندوکاو برجام بپردازیم. کوتاه سخن این است که عموما بر این باوریم که در شرایط امروز ایران و اتخاذ سیاستهای ملی و منطقهای و بینالمللی جاری و بدون آنکه تکلیف خودمان را با خودمان در عرصه ملی بدانیم و چارچوب روشنی در تعاملات و روابط منطقهای ترسیم کنیم و چشمانداز مشخصی از تعامل با جهان و روابط بینالملل داشته باشیم پرداختن به هر موضوعی از جمله برجام بسان کوبیدن آب در هاون است و دستاوردی برای ما نخواهد داشت. لذا برخلاف آنچه آقای رییسی در شعارهای انتخاباتی خود بیان کردند که اقتصاد ایران را با برجام گره نخواهند زد، چه بخواهیم و چه نخواهیم اقتصاد ملی ما با برجام و دیگر روابط ما در عرصههای ملی و بینالمللی عجین شده است، از سوی دیگر و براساس تجارب گذشته همه ما میدانیم در چنین شرایطی حتی اگر برجام را هم طرفین امضا کنند نه طرفهای مقابل نسبت به رفع کامل تحریمها و گشایش اساسی در روابط اقتصادی ما اقدام خواهند کرد و نه ما از برنامههای هستهای و اقتصاد مقاومتی بهصورت کامل دست خواهیم کشید. لذا پیشنهاد میشود سریعا برجام را با طرف مقابل امضا کنید تا حداقل مردم از بلاتکلیفی رها شده و آرامش روانی بر اقتصاد کشور سایه بیفکند و کسب و کارهای خرد و کلان با احساس ثبات نسبی و خروج از دوره انتظار فعال شوند. کمترین نتیجه امضای برجام بهرغم همه موافقتها و مخالفتها و ریسکها و دستاوردهای پیدا و پنهان آن، برداشتن فشار روانی از روی مردم است و اینکه در متن فعلی چه منافعی به دست میآوریم یا از دست میدهیم یا متن امروز برد- برد است یا نسبت به توافق قبلی کاستیهایی همراه دارد را به زمان بسپارید و بیش از این وقت و فرصت را از دست ندهید زیرا در حال حاضر جامعه در حال انتظار ایران در همه حرکتها متوقف است و کسی دست و دلش به کاری نمیرود.
سرمایهگذاران، کارآفرینان، تجار و... عمدتا آینده را مبهم میبینند و از گام برداشتن برای آغاز کار و اقدام جدیدی امتناع میورزند لذا به نظر نگارنده منافع خروج از انتظار و امضای برجام و ایجاد امید نسبی در مردم حتی به صورت موقت از منافع خود برجام با دیدگاههای موجود بسیار بیشتر است و امنیت و آرامش را به جامعه بازمیگردد و فشار، بلاتکلیفی و استرس از روی اقتصاد برداشته میشود. لطفا و سریعا توافقنامه را امضا کنید. چیزی از دست نمیدهید چیز زیادی هم به دست نخواهید آورد. مردم و اقتصاد را بیشتر از این معطل رفت و آمدهای زمانبر و بینتیجه نکنید و از سوی دیگر بهانه را از طرف مقابل برای هرگونه اقدام نابخردانه که برای ملت ما هزینهبر خواهد بود، بگیرید. باور کنید خسارتها و زیانهای ناشی از سیاستهای مبهم و در حال انتظار که موجب رکود و توقف ماشین اقتصاد کشور شده است به مراتب بیشتر از دستاوردهای احتمالی است که ممکن است در اثر پافشاری بر مواضع فعلی نصیب ما گردد بازهم تاکید میکنیم لطفا توافق کنید و السلام.»
از محاسبه غلط تلآویو تا ماشین امضای بنبست اختر
محمد جواد اخوان در سرمقاله «جوان» نوشت: «جنگ اخیر غزه میان مقاومت فلسطینی و رژیم صهیونیستی و موجی از تحولات منطقهای و بینالمللی نشان داد که جریان مقاومت به مرحلهای از شکستناپذیری رسیده است. بهنظر میرسد رژیم صهیونیستی از آغاز این تجاوز مقاصد راهبردی و مهمی داشت که در رأس آن ایجاد شکاف در درون جبهه مقاومت و مواجهه تکبهتک با گروههای مقاومت از یکسو و جبران ناکامیهای گستردهای که جریان صهیونیسم بهواسطه تحولات بینالمللی تجربه کرده است، از سوی دیگر بود.
در سطح تحولات فلسطینی صهیونیستها با برآورد غلط از توان هر یک از گروههای مقاومت بهویژه جهاد اسلامی، امیدوار بودند جهاد را در مخمصه استراتژیک قرار داده و با تنهاسازی آن ضربه جدیای به این گروه مقاومت وارد آورند. گام بعدی آنها این بود که با منفعلسازی جهاد اسلامی، اضلاع دیگر جبهه مقاومت فلسطینی را زیر ضربه برده و در یک فرایند گامبهگام شبکه مقاومت فلسطین را منهدم سازند. طبیعتاً در صورت موفقیت برنامه آنها فراتر از مرزهای فلسطین را هدف گرفته و مقاومت اسلامی لبنان و سایر اضلاع محور مقاومت را نشانه میگرفت.
البته همانگونه که پیشتر گفته شد برآورد آنها هم در مورد توان مقاومت و هم روابط میان اضلاع مقاومت فلسطینی نادرست از آب درآمد. قدرت آتش و سرعت عمل واکنش جهاد اسلامی مافوق تصور تلآویو بود و گمان نمیکردند این گروه به این سرعت بتواند عکسالعمل لازم را نشان دهد و موازنه وحشت را معکوس کند. معضل پانزدهسالهای که رژیم اشغالگر قدس در حوزه غزه با آن روبهرو است، فقدان اشراف بر توان مقاومت خصوصاً در حوزه موشکی است، بهگونهای که بهرغم سالهای متمادی محاصره کامل این منطقه و وقوع چندین جنگ تمامعیار، نهتنها زرادخانه مقاومت تضعیف نشده، بلکه هم از جهت سطح فناوری و هم کمیت و هم قدرت مانور و دقت و حتی سرعت عمل آماد توسعهیافته است.
در سطح سیاسی و راهبردی نیز صهیونیستها مترصد سوءاستفاده از خیانت برخی کشورهای مرتجع منطقه در سازش یا ورود به فرایند سازش با رژیم اشغالگر قدس بودند و امید داشتند که بتوانند از این فرصت بهره جسته و نقاری در درون جبهه مقاومت فلسطینی ایجاد کنند. حالآنکه گروههای مقاومت فلسطینی با همه تفاوت دیدگاهها و سلیقه در پایداری در برابر اشغالگران و خط قرمز سازی و عادیسازی (تطبیع) همدل و همرأی بوده و هستند. این موضوع در جنگ اخیر غزه نیز در عمل رخ داد و پیشبینی صهیونیستها نادرست از آب درآمد.
در طول نبرد سال گذشته موسوم به شمشیر قدس (سیفالقدس) توان موشکی که عمدتاً در اختیار جهاد اسلامی بود هم سرنوشت جنگ را رقم زد و هم ضربات سنگینی را بر صهیونیستها وارد ساخت و همین موضوع خشم و کینه تلآویو را برانگیخت و بهنظر میرسد در اولویت قرار دادن حمله به جهاد با این سابقه بیارتباط نیست. از سویی تحولات بینالمللی که تغییرات گسترده در نظمهای منطقهای و جهانی را در پی دارد، نیز موجب تشدید نگرانی صهیونیستها شده است. تقویت ائتلاف ضدهژمون آسیایی که مخاطرات مستقیمی برای منافع این رژیم دارد و مصادیقی را از آن در توقف فعالیت آژانس یهود در روسیه و پرتاب ماهواره خیام با قابلیتهای ویژه اطلاعاتی و جمعآوری میتوان مشاهده کرد، عملاً موجب تشدید مخمصه راهبردی برای اشغالگران قدس شده است.
واکنش عصبی و سراسیمه صهیونیستها به روند موجود عملاً شکستی دیگر آفرید و نشان داد مقاومت بیش از هر زمان دیگر آماده است و اینک نهتنها جبهه مقاومت، بلکه هر یک از اضلاع آن قابلیت تغییر موازنه وحشت را در میدان نبرد داراست. از سطح فلسطین هم که فراتر رویم بهرغم تلاشهای مذبوحانه محور عبری-غربی- سعودی، مقاومت توانسته جایگاه خود را در نظمهای درحال دگرگون منطقهای تثبیت کند و مسیر اقتدارافزایی خود را ادامه دهد.
همین یک ملعبه دست غرب و عنصر ورشکسته سیاسی که رفقایش برای نجاتش از فراموششدن، بیانیه گستاخانه و موهن را برایش مینویسند و بزرگترین نقطه قوت راهبردی کشور یعنی مقاومت را تخطئه میکنند، نشان میدهد تا چه حد مقاومت خشم و نفرت غرب و پادوهایش را برانگیخته و چه میزان خواب واشنگتن و تلآویو را آشفته کرده است. مقاومت راه خود را پیدا کرده و محاسبات راهبردی تلآویو هم نمیتواند آن را متوقف کند، چه رسد به یک ماشینامضای ازیادرفته در انتهای بنبست اختر.»
بدن دولت
احمد غلامی در سرمقاله «شرق» نوشت: «یکی از مفاهیم اساسی داگلاس نورث، «وابستگی به مسیر» است. وابستگی به مسیر، نگاهی تاریخی به تصمیمات کلان اقتصادی دارد و نورث معتقد است تصمیماتی که در گذشته در حیطه اقتصادی گرفته شده، در تصمیمات کنونی تأثیر عمیقی دارد و بهندرت میتوان از اثرات منفی آن در امان ماند، مگر در صورتی که انقلابی در جامعه رخ داده و همه ارزشها را دگرگون کرده باشد. البته تجربه تاریخی ایران نشان داده حتی با وقوع انقلاب اسلامی 57 اثرات تصمیمات گذشته در اقتصاد امروز ایران هنوز نقشآفرینی میکند. نورث باور دارد اعتقادات مذهبی و سیاسی جوامع، نقشی کلیدی در خلق الگوهای اقتصادی ایفا میکند. از اینرو است که انقلاب را پدیدهای میداند که میتواند وابستگی به مسیر را کاهش بدهد یا از میان بردارد. اما اساس بحث نورث باز هم فراتر از این است؛ او این مسئله را طرح میکند که چگونه میتوان در زمینههای اقتصادی «عدم قطعیت» را کاهش داد. درواقع یکی از سویههای منفی وابستگی به مسیر همین است که نمیگذارد عدم قطعیت را کاهش داد. با نگاهی گذرا به دولتهای بعد از انقلاب پی خواهیم برد همه دولتهایی که با شعارهای متفاوتی بر سر کار آمدهاند، در آغاز با توان زیادی وارد گود شدهاند اما رفتهرفته در تله مصائب، بوروکراسی و تصمیماتی که از پیش گرفته شده بود گرفتار آمدهاند و نهتنها در چنین وضعیتی از مواضع خود عقب نشستهاند، بلکه در مقایسه با دولتهای پیشین گاه از موفقیتهای کمتری در زمینههای اقتصادی و اجتماعی برخوردار بودهاند. دولت هاشمی بحرانهای خود را به دولت خاتمی انتقال داد و دولت خاتمی به دولت احمدینژاد که مدعی بود میخواهد در همه زمینهها انقلاب کند؛ ادعایی که با بازگشتی ارتجاعی وضع را بدتر از سابق کرد، آنهم در حالی که در آن سالها قیمت نفت افزایش بیسابقهای داشت. دولت احمدینژاد نشان داد فقط افزایش قیمت نفت نمیتواند معیار تعیینکنندهای در توسعه اقتصادی کشور باشد؛ چراکه همه دولتها به دلایل متعددی نتوانستند برنامههای توسعه اقتصادی را که در دولت طراحی و در مجلس تصویب شده بود، اجرائی و عملیاتی کنند. اگر مواردی همچون برنامه سوم دولت خاتمی تا حدودی موفق بود، آنهم یکباره در برنامه چهارم دولت احمدینژاد فروپاشید. با این اوصاف امیدی به دولت سیزدهم نیست. دولت سیزدهم به دلیل اینکه باورها و اعتقاداتی همچون دولت احمدینژاد دارد، با یک پرش به عقب وابستگی مسیر را به آن زمان بازگردانده و عدم قطعیت در زمینههای اقتصادی و اجتماعی را افزایش داده است. البته این را هم باید در نظر داشته باشیم که دولت سیزدهم هنوز گرفتار مسائل لاینحل دولت روحانی است. در شرایط اینچنینی است که مردم آرزو میکنند کاش وابستگی به مسیر حداقل در حد دولتهای پیشین باقی میماند و وضع بدتر از بد نمیشد. با اینکه این مفاهیم نورث بیشتر جنبه اقتصادی دارد اما درصددیم از طریق این مفاهیم به نوعی رفتارشناسی اقتصادی و سیاسی دست یابیم. بهطور مثال رانت و رانتخواری یکشبه و از دولت احمدینژاد سر بر نیاورده است. تقلیل یک بیماری به یک دوره خاص در نهایت منجر به برداشتها و زدوخوردهای سیاسی خواهد شد که چیزی از آن عاید مردم فقرزده نخواهد شد؛ کمااینکه تا امروز نیز چنین بوده است. دولت رئیسی نهتنها نتوانست قد علم کند، بلکه در زیر کوهی از مشکلات اقتصادی و اجتماعی و ناکارآمدی مدیریت سابق و لاحق دستوپا میزند و بعید است راه نجاتی بیابد و از اینرو است که صاحبنظران باور دارند دستوپازدنهای دولت سیزدهم همچون دولت گرفتار در باتلاق است که با هر تلاش بیشتر فرو میرود. بهراستی چرا اینگونه شده است؟ شاید با تعابیر دلوز و قرائت او از اسپینوزا به خوانش دقیقتری از این مسئله برسیم. بارها شنیدهایم که گفتهاند دولتها گرفتار حل مسائل روزمره هستند، یعنی اینکه نمیتوانند از «حال» به «حالمایهها» گذر کنند. اگر دولت را یک بدن بگیریم، این بدن همچون بدن یک انسان معمولی همواره در حال میزید و به مسائل و مشکلات واکنشی سطحی نشان میدهد. بگذارید برای روشنشدن بحث به خود دلوز ارجاع بدهیم: «حال نیروی وجودداشتن است یا توان عملکردن است و حالمایه دگرگونی لحظهای این توان. بنابراین، حالمایه بهمنزله دگرگونی لحظهای توان همانشُدن یا صیرورت است». حال واکنشی ابتدایی به امور جهان است، چه امور سیاسی باشد و چه امور اجتماعی و اقتصادی همچون مواجهه تصادفی آدمها با آدمهای دیگر و احساسی که در یکدیگر برمیانگیزند. آدمها در وضعیت حال یا از دیدن هم خرسند میشوند یا ناشاد. این احساسها ادراک اولیه آنان از جهان است. انسانها از این حیث که دارای بدن هستند در مواجهه با بدنهای دیگر ابتدابهساکن از آنها تأثیر میپذیرند و این تأثیرپذیری منجر به واکنشهای ابتدایی آنان خواهد شد. تأثیر بدنهای دیگر در ما واکنشهای ابتدایی را برمیانگیزد. از این منظر میتوان گفت دولت نیز بدنی است که همواره در مواجهه تصادفی با رخدادهای اجتماعی و اقتصادی است و قادر نیست با درک و دریافتی عمیق از آنها گذر کند. اینک از همینجا میخواهم نگاه انسانشناختی دلوز را با نگاه اقتصادی داگلاس نورث پیوند دهم: «وابستگی به مسیر»، همان ماندن در وضعیت «حال» است.
تاریخی که همواره در وضعیت حال است، قادر به «شُدن» و «صیرورت» نخواهد بود، مگر آنکه خود تاریخ به خصلت تاریخیاش تغییر کند؛ تغییری جبری نه خودآگاهانه. به گفته دلوز حالمایه نزد اسپینوزا یک دگرگونی است. «حالمایه دگرگونی پیوسته نیروی وجودداشتن است، تا آنجا که این نوسان بهواسطه ایدههایی که داریم تعین مییابد... حالمایه با انتقال زیسته یا گذار زیسته از یک درجه از کمال به یک درجه دیگر تقویم مییابد».
آنچه دلوز و اسپینوزا بر آن پافشاری میکنند «توان» است، توان یعنی میدانی از نیروها و اینکه چه زمانی میدانی از نیروها در بدن فرد و بدن اجتماع افزایش مییابد، وابستگی وثیقی به شادی دارد. شادی توان را افزایش میدهد و غم از توان میکاهد. توان، نقطه مقابل انجام وظیفه است. بدن دولت گرفتار انجام وظیفه است. میخواهد کارش را انجام بدهد، از اینرو درگیر «چه باید کرد» است؟ درصورتیکه توان یعنی میدان نیروها که در پی «چه میتوان کرد» است. میتوان وابسته توان است، یعنی هر کاری میتوان کرد باید کرد. اما بدن دولت در حال انجام وظیفه است و از اینرو است که در روزهای آغازین انقلاب با اینکه هنوز دولتی شکل نگرفته بود، اما بدن فرد، بدن اجتماع و بدن دولت نامرئی، با توان سروکار داشتند چون مملو از شادی پیروزی بودند و هیچ مانعی جلودارشان نبود. توان با شادی شارژ میشود و انجام وظیفه با غم. بدن دولتی که صرفا در پی حفظ اقتدار خویش است با غم و انفعال بقا مییابد. انفعالهای حزنآمیز برای حیات یک دولت وظیفهمحور عین ضرورت است. شوربختانه اینکه، با انبوه مشکلات بهجامانده حتی انجام وظیفه هم دیگر برای دولتها میسر نیست.»
۷ نکته در نقد بیانیه موسوی
محمدکاظم انبارلویی در سرمقاله «رسالت» نوشت: «۱- نقد بیانیه بیستم موسوی نوعی لگدزدن به یک مرده سیاسی است. این بیانیه آخرین میخ به تابوت اعتبار سیاسی او بود. این بیانیه خوانشی نو از ۱۹ بیانیه کهنه موسوی است.
۲- بیانیه موسوی یک رونمایی از کارنامه آخر عمر سیاسی مبنی بر همگرایی با آمریکا و صهیونیسم بینالمللی است. نقش او امتداد داعش در ایران و تخطئه بیداری اسلامی در جهان بود که در بیانیه بهوضوح دیده میشود. دلیل حصر او همین بود که او با این بیانیه آن را مستند کرد.
۳- از کسی که به اهانت کنندگان به شعائر الهی عاشورا و حمله به مسجد و قرآنسوزی در عاشورای ۸۸ لقب «مردان خداجوی» داد و شرارت سیاسی منافقان، سلطنتطلبان، بیگانگان و ضدانقلاب را در تأیید خود و تبلیغ دروغ «تقلب» در آخرین بیانیه خود مهر تایید زد ، نباید انتظار بازگشت داشت.
او همچنان زیر خیمه فتنه مشغول سرویسدهی به امپراتوری رسانهای غرب است.
۴- بارها نوشتهام تا از ارتباط تاجزاده با یحیی کیان تاجبخش عضو سیا و مشاور سوروس در ایران در فتنه ۸۸ پردهبرداری نکنیم نمیتوانیم افعال و اقوال سیاسی او را تحلیل کنیم.در مورد موسوی هم تا از ارتباط او با اردشیر امیرارجمند عضو سیا و عضو منافقین بهعنوان مشاور حقوقی او در ستاد انتخابات وی رمزگشایی نکنیم نمیتوانیم تحلیل کنیم موسوی تا کجا میخواهد با این ننگ ابدی ایستادگی در برابر جمهوریت و اسلامیت نظام پیش برود.
این عربدهکشیهای سیاسی برای پنهان کردن رابطهای است که از آن بوی تعفن، خیانت و جنایت استشمام میشود.
۵- کسی که در انتخابات ۸۸ قبل از پایان رأیگیری و قبل از شمارش حتی یک رأی از صندوقها، خود را پیروز انتخابات اعلام کند نشان میدهد که با جمهوریت نظام مسئله دارد.کسی که از داعش، بیپروا دفاع میکند و بر مدافعان حرم میتازد از اسلام سعودی با بیحیایی دفاع میکند با اسلامیت نظام مسئله دارد تا این دو مسئله را حل نکند اصلاحطلبان را در اردوگاه اسلام آمریکایی به گروگان گرفته است.علت سکوت خاتمی ، کروبی و ایضا مجمع روحانیون مبارز و شرکای سیاسی او همین است!
اگر از او تبری بجویند یک مشکل دارند اگر به او تولی کنند دو مشکل!
هیچ راهحلی برای این سه مشکل ندارند. یعنی درست همان چیزی که عباس عبدی از آن بهعنوان ورود اصلاحطلبان در سال ۸۸ به وادی «تناقضات» یاد میکند. این تناقضات اصلاحطلبان را به ورشکستگی سیاسی کشانده است.
۶- موسوی در این بیانیه بهخوبی به تفسیر دو شعار اهل فتنه در سال ۸۸ پرداخته است.
الف- انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است.
ب- مرگ بر اصل ولایت فقیه
این دو شعار از اتاق فکر رهروان سوروس در تهران و منافقین و ضدانقلاب بیرون آمد و موسوی ننگ حمایت از آن را با صدور ۲۰ بیانیه پذیرفته است.
موسوی اکنون جریانی را در کشور نمایندگی میکند که مردم ایران در زیارت عاشورا همهروزه صدها بار بر آنان لعن و نفرین میکنند.
۷- موسوی بهعنوان یکی از کسانی که جام زهر را به امام نوشاند و با استعفای رازآلودش در زمان امام (ره) یک دوره سکوت کرد و پسازآن و بعد کارنامه فتنه ۸۸ صفحات خیانت باری به آن افزود.
او در ۸۱ سالگی و ایامی که باید امور سفر آخرت را سامان دهد، مشغول جمعکردن هیزم برای زیست در جهنم توهمات است. بیانیه بیستم وی، یک قلم هیزم درشت از دروغ ، تهمت و افترا به نظام و مردم است.فقط خداست که میتواند او را از این جهنم برهاند.»
در انتظار برخاستن دود سفید
جاوید قربان اوغلو تحلیلگر مسائل بینالملل در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: « قبلا پیش بینی کرده بودم چنانچه مساله سپاه حل شده باشد مساله تضمینها هم تا حدودی برای ایران قابل قبول شود که ظاهرا آمریکاییها قبول کردند تا پایان دوره بایدن از برجام خارج نخواهند شد و با توجه به اینکه احتمال دارد بعد از پایان دوره بایدن هم دموکراتها باز هم سر کار باشند و این مدت طولانیتر شود، مساله آژانس و پادمانی و مکانهای آلوده و مشکوک که گفته میشود، قابل حل است. علت این است که اصلا طرح مساله این سه نقطه یک اقدام سیاسی بود و نه یک اقدام فنی. درست است که اصل مساله فنی است ولی اقدامی که رافائل گروسی انجام داد یک اقدام کاملا سیاسی بود تا فشار را بر ایران بیشتر کند. قطعنامهای هم که از شورای حکام بیرون آمد در همین راستا بود ولی دقت کردیم که این قطعنامه کم جان بود و هیچگونه مطالبه تندی از ایران نداشت و آمریکاییها هم روی این قضیه تاثیر گذاشتند چون متن پیشنهادی اروپاییها یک مقدار تندتر بوده است. اکنون به نظر میرسد این اتفاق افتاده و با اینکه گفته میشود جوزف بورل یا انریکه مورا راه جدیدی برای پایان دادن به تحقیقات آژانس انرژی اتمی سازمان ملل که ایران خواستار بسته شدن آنها بوده، پیشنهاد دادهاند ولی حتما با رایزنی با دیگر متحدین اصلی خود یعنی آمریکاییها این کار را کرده باشند تا درحقیقت این نقطه پایانی برای مذاکرات وین باشد و این امتیاز را بدهند. در عین حال ضربالاجل زمانی هم تعیین کردهاند که دو طرف ایران و آمریکا با آری یا خیر جواب دهند. بنابراین به نظر میرسد مساله پادمانی نمیتواند به عنوان یک مانع جدی باشد. البته توجه دارید که این مساله اصلا مربوط به الان نیست و سالهای سال است که درباره مکانهای مشکوک مطلب بوده و حتی در برجام 2015 هم بدون اینکه سر و صدایی به پا شود، چون گفتوگوها روی ریل تفاهم قرار داشت این مساله را مطرح نکردند و عملا به بوته نسیان گذاشتند. الان هم به نظر میرسد که در مسیر تفاهم هستیم. نگرانی فقط در یک مورد است و آن دوگانهای است که روسها دارند ایفا میکنند. اگر دقت کنید توئیتهای اولیانوف جهتدار است و در آخرین توئیت خود گفته متن نهایی آماده شده و اگر ایران بپذیرد، روسیه هم آن را میپذیرد در عین حال با اینکه اتحادیه اتحادیه اروپا گفته این متن آخر است اما اگر چنانچه ایران بخواهد نقطه نظر یا اصلاحیهای داشته باشد، روسیه از او حمایت خواهد کرد. این بدان معناست که یک طرف قضیه را باز گذاشته چنانچه ایران بخواهد مطالبه بیشتری داشته باشد، روسها حمایت میکنند. نگرانی دوم هم که وجود دارد مساله عناصر داخلی یا همانطور که گفته میشود کاسبان تحریم یا کسانی که تحریم را یک خسارت بزرگ میبینند، است که تا چه حدی نفوذ دارند ولی تصور میکنم مساله داخلی را میتوان کنترل کرد اما مساله روسها نگرانی جدی است. در عین حال اگر از این مسائل عبور کرده باشیم به نظر میرسد مانع جدی پیشرو نیست و امیدواریم با خوشبینی محتاطانه باید منتظر برخاستن دود سفید از تنور هتل کوبورگ باشیم.»
حکمرانی نوین و حقوق شهروندان فضای مجازی
امیر خوراکیان؛ سخنگوی مرکز ملی فضای مجازی در «همشهری» نوشت: «میزان مسئولیتپذیری و تعهد سکوها (پلتفرمها) و سرویسهای جهانی در فضای مجازی نسبت به کاربران، از موضوعات بسیار مهمی است که هرچند شاید از دید عموم کمتر موردتوجه قرارگرفته است، اما از نگاه صاحبنظران و بهخصوص دولتها که مسئولیت حفاظت از منافع عمومی را برعهده دارند امری مهم و حتی راهبردی شده است بهنحویکه بسیاری از اختلافات پیدا و پنهان کشورها و حتی دولتهای اروپایی با شرکتهای بزرگ آمریکایی بر سر همین موضوع است و امروزه یکی از محورهای مهم در مذاکرات بینالمللی و حتی معاهدات و کنوانسیونهای جهانی همین ماجراست.
درحقیقت صاحبان این شرکتها و سکوهای مهم، پس از جذب کاربران میلیونی و ایجاد حوزه نفوذ جهانی، بیش از آنکه به منافع و حفظ حقوق مادی و معنوی شهروندان فضای مجازی (کاربران) بیندیشند، سرویس خود را ظرفیتی برای اعمال اراده و حاکمیت دولت و صاحبان خود بر کاربران بیپناه قرار میدهند. این در حالی است که تقریباً هیچ مرجع و مرکزی هم برای رسیدگی به اعتراض و شکایت کاربران در این زمینهها وجود ندارد. آیا این پدیده جلوهای از استعمار مدرن است؟
بهانه این یادداشت خبری بود که چند روز پیش به نقل از رویترز دیدم و آن این بود که دولت آمریکا سایت معروف تبادل ارزهای دیجیتال کراکن را بهعلت استفاده ایرانیها تعلیق کرد و ارزهای دیجیتال ایرانیهای عضو این سایت را هم قفل کرد، به همین راحتی، دارایی و حقوق مادی و حتی معنوی یک عده بدون هیچ بررسی و ملاک خاصی نابود میشود.
البته مصادیق این رویکرد یکجانبه گرایانه، متکبرانه و تحکمآمیز و نادیده گرفتن حقوق اولیه ملتها بیش از حوصله این نوشتار کوتاه است، اما بهعنوان نمونهای دیگر:
شرکت گوگل طی سالیان گذشته سرویسهای مهم خود که در زمینه توسعه کسبوکارها نقش مؤثر دارند و افزایش کارآفرینی و رشد استارتآپها نیازمند استفاده از این خدمات است را روی کاربران ایرانی بسته است. سرویسهایی نظیر سرویس تبلیغات گوگل (google ads)، سرویسهای زیرساختی نظیر google hosting، google cloud storage، google backend services، سرویسهای utility نظیر data analytics و همچنین مجموعه سرویسهای حوزه google startup که هرکدام میتوانند نقش مؤثری در رشد و پیشرفت کسبوکارهای ایرانی داشته باشند، همگی برای کاربران ایرانی مسدود شده است.
علاوه براین از ابتدای سال1400 نیز گوگل، سیستم شناسایی کاربر جدیدی را راهاندازی کرده است که کسبوکارهای ایرانی با وجود استفاده از فیلتر شکن نیز دیگر نمیتوانند از این سرویسها استفاده کنند زیرا گوگل با استفاده از تغییرات فنی جدید خود میتواند آیپی واقعی آنها را نیز شناسایی کند!
همچنین طبق گزارشها، بزرگترین بازار NFT جهان، OpenSea، ارائه خدمات خود به کاربران ایرانی را متوقف کرده است، این موضوع خشم جامعه NFT را برانگیخته است و موجب شده بحثهای جدیدی در مورد شعارهای تمرکز زدایی و گمنامی و دولت زدایی در فضای ارز دیجیتال شکل بگیرد.
روز پنجشنبه، 3مارس بسیاری از کاربران ایرانی OpenSea در توییتر پستهایی مبنی بر غیرفعال شدن یا حذف شدن اکانت هایشان بدون هیچ هشدار قبلی را آغاز کردند و همزمان اسکرین شاتهایی را به اشتراک گذاشتهاند که نشان میدهد تاریخچه حسابشان حذفشده است.
گزارشهای مشابهی درخصوص کیف پول متامسک که بهعنوان یکی از بهترین والتهای ارز دیجیتال اتریوم شناخته میشود نیز دریافت شده است.
در نهایت مهمتر اینکه، حقوق ملتها در برابر اینگونه شرکتها و سکوهای جهانی مسئلهای است که در حکمرانی نوین میبایست بهطورجدی موردتوجه دولتها و سیاستگذاران و مدافعان حقوق عموم قرار گیرد.»