تحلیل از چپ و راست؛
از سیل حضور میدانی تا سخنان اخیر رهبری
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
حضور میدانی تنها یک جزء کار است
مسعود پیرهادی، در سرمقاله «رسالت» نوشت: «کشور ما بلاخیز است؛ از طرفی انگار هنوز ایرادی ندارد که بابت هر بلا و حادثه، غافلگیر شویم؛ کسی هم این غافلگیر شدن را از روی جهل و غفلت نمیداند. این در حالی است که در برخی نقاط دنیا حتی زلزله را نیز تا حدی پیشبینی میکنند و با هشدارها سعی در کاهش حداکثری آسیبهای این بلای طبیعی دارند.
حضور در میدان پس از وقوع بلایا و حوادث، ارزشمند است و در کشور ما خصوصا پس از ۸ سال رخوت و خمودی دولت، چهبسا ضروری باشد اما نباید فراموش کرد که این تنها یک جزء از کار است؛ اگر اهمال ما یا مجموعه تحت امرمان باعث بروز آن بلا یا حادثه شده باشد، شاید حضور ما ولو در اولین ساعات پس از حادثه، تنها بهاندازه دو نمره ارزش داشته باشد؛ ما هجده نمره را بابت ضعف مدیریتی و عدم اقدامات پیشینی ازدستدادهایم؛ همان هجده نمرهای که باعث شده چندین خانواده بهصورت مستقیم و یک ملت، باواسطه عزادار شوند. البته که این نقد از جانب کسانی که در ایام حادثه یا در ایران نبودند یا در جزیرههای تفریحی بودند و حاضر به قطع سفر هم نمیشدند یا نهایتا پشت میز در دفتر کار بودند و توان جدا شدن از صندلی و بازدید میدانی نداشتند، پذیرفتنی نیست؛ چون آنها نه آن هجده نمره را میگرفتند نه این دو نمره را؛ اصلا گویی عادت دارند به دستاوردهای تقریبا یا تحقیقا هیچ. اما توقع از کارگزاران انقلابی، رفتار عالمانه و مجاهدانه است؛ رفتاری که نمره قبولی بگیرد و علاوه بر حضور درصحنه، درایت، هوشمندی و برنامهریزی در آن هویدا باشد. حضوری درصحنه خوب است که حضورهای آتی را به حداقل برساند؛ مدیر حاضر درصحنه، آسیبها و کمبودها را بلا واسطه لمس میکند و دستورات مقتضی را صادر میکند و این امر، سبب کاهش تبعات و آسیبهای احتمالی بعدی میشود.
درباره سیل اخیر امامزاده داوود، که عدم لایروبی مناسب و مسدودی خروجی کانال با یک خودرو و امثال این موارد که باید نسبت به ترک فعلهای صورت گرفته برخورد قاطع شود، میگویند ما هشدار داده بودیم که سیل میآید، ولی نه سکنه و مغازهها توجه کردند نه مردم! گویی یک امر ارشادی و مستحبی بوده که بهصرف یک هشدار بسنده کردند.
پذیرفتنی نیست که متولیان امر، گمان کنند اینگونه تکلیف از دوش آنان برداشتهشده است. بیتردید کسانی که با سهلانگاری و اهمال، باعث تشدید خسارات جانی و مالی به مردم شدهاند، در دنیا و آخرت مسئولاند.
صدها مورد اینچنینی در تهران و کشور وجود دارد که مسئولان بهجای این زحماتی که در شرایط سخت کشیدند میتوانند باتدبیر خود قبل از آنکه دیر شود، علاج واقعه قبل از وقوع کنند.
بخشی از این اقدامات، قوه قاهره لازمه دارد؛ هزینه دادن و آبرو خرج کردن میطلبد؛ ایستادگی جلوی دستگاهها و افراد صاحب نفوذ میخواهد؛ اما بالاخره مسئولیت همین است؛ بستهای است که در آنهم قدرت و شهرت و احیانا محبوبیت دارد، هم این هزینهها را؛ نباید و نشاید هنگام مواهب مسئولیت، حاضر بود ولی از زیر بار هزینههای مسئولیت، شانه خالی کرد.
از قبیل موضوع ساختمانهای ناایمن که هرکدام یک بمب خنثی نشده است در این شهر و کشور زیاد داریم؛ این بلایا را تلنگری برای حوادث بزرگتر ببینیم و بیدار شویم.
اما نکته پایانی آن است که عزیزان مسئول، رسانه زده نشوند. رضای خدا و مصلحت خلق خدا را در نظر بگیرند وگرنه برخی از همین گلی بودن شلوار و چکمه به پا نداشتن، نقطهضعف درمیآورند؛ طرفداران همانها که اعلیحضرتوار نه از خودروی شاسیبلند پایین میآمدند نه گرمای هوا را تاب میآوردند، امروز یا نیتخوانی میکنند یا دنبال زیر بغل مار میگردند.»
خطای تندروها پیرامون حجاب
صادق زیباکلام در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: « داستان حجاب یک تفاوت مهمی با مجموعه قبلیها پیدا کرده است. این نه اولین بار است و نه آخرین بار خواهد بود که برخی مسئولان سعی کردهاند حجاب و مساله حجاب را با گشت ارشاد حل کنند. همه ما به یاد داریم که در گذشتهها نیز معمولا در فصل تابستان چنین برخوردهایی صورت گرفته است. بنابراین آنچه اخیرا در جامعه ما اتفاق افتاد خیلی پدیده عجیب و غریبی نیست. اما آنچه برای اولین بار اتفاق افتاد، اعتراض بانوان محجبه به مقوله برخورد گشت ارشاد بود. کمتر اتفاق افتاده بود که بانوان محجبه به رفتار گشت ارشاد اعتراض کنند. اما این بار نه تنها بانوان محجبه بلکه برخی از چهرهها نیز به شیوه برخورد «گشت ارشاد» اعتراض کردند. اینکه چرا این اتفاق اینبار افتاد و ما هم شاهد اعتراض برخی از مسئولان بودیم و هم از آن مهمتر شاهد اعتراض بانوان بودیم، بازمی گردد به شرایط اجتماعی فعلی جامعه. همانطور که میدانیم مشکلات اقتصادی، گرانیها، باعث شد که بسیاری از چهرهها و شخصیتها هم به این وضعیت اعتراض کنند. اما واقعیت آن است که مساله اقتصادی هم به کنار، از آنجا که دولتها نتوانستهاند در برخی از عرصههای اقتصادی و اجتماعی موفق باشند، برعکس گذشته اینبار انتقادها به گشت ارشاد و برخی از برخوردهای صورت گرفته بیشتر شد. متأسفانه برخی تصور میکنند که اگر در برابر حجاب اجباری عقب نشینی کنند، بانوان یک گام دیگر به جلو آمده و تقاضاهای دیگری خواهند کرد. حتی برخی گفتند که به هیچ وجه نباید در خصوص مساله حجاب عقبنشینی نماییم. واقعیت امر بر آن است که برخلاف آنچه برخی تصور میکنند مساله حجاب در حقیقت اینگونه نیست که اگر اصراری بر حجاب اجباری نداشته باشیم دیگر سنگ بر روی سنگ بند نخواهد شد. همهمان یا بسیاری از ما دوران قبل از انقلاب را به یاد میآوریم. آیا در دوران قبل از انقلاب که حجاب اجباری در کار نبود، مادران، خواهران، دختران و همسران ما بیحجاب در خیابانها میآمدند؟! این چه استدلالی است که برخی به کار میبرند که اگر حجاب اجباری در کار نباشد سنگ بر روی سنگ بند نمیشود؟ مگر قبل از انقلاب که حجاب اجباری نبود، زنان چگونه بیرون میآمدند؟ مگر در بسیاری از کشورهای اسلامی در اندونزی، عراق، لبنان، امارات و پاکستان که حجاب اجباری در کار نیست، زنان هیچ چیز را رعایت نمیکنند؟ اینکه بگوییم که اگر حجاب اجباری در کار نباشد. آن چیزی که نحوه پوشش را رقم میزند مجموعهای از هنجارهای اجتماعی، سنتها و باورهای عمیقتر جامعه است.»
بازی نخ نمای مقتدی
حامد رحیم پور در سرمقاله «خراسان» نوشت: «مقتدی صدر که به مرد غیرقابل پیش بینی عرصه سیاسی عراق معروف است بار دیگر با گسیل هواداران خود به پارلمان و تصرف چند ساعته آن جا جامعه عراق را در شوک فرو برد. ماجرا از آن جایی شروع شد که مقتدی صدر، طی ماههای گذشته انواع راهحلها را برای تشکیل دولت مدنظر خود در پیش گرفت و تلاش کرد که درنهایت حد نصاب دو سوم آرا را برای تشکیل نشست پارلمان و برگزیدن رئیس جمهور مورد تایید ائتلاف «نجات میهن» - متشکل از جریان صدر، ائتلاف اهل سنت حاکمیت و حزب دموکرات کردستان- و سپس بر کرسی نشاندن گزینه نخست وزیری خود کسب کند اما در تمامی حالات مطرح شده، تنها شکست نصیب او شد. در مقابل ، پس از بیش از 9 ماه از برگزاری انتخابات و ماه ها بحث و رایزنی درباره گزینههای نامزدی پست نخست وزیری در میان بیت شیعی عراق، بالاخره چارچوب هماهنگی شیعه که با استعفای نمایندگان جریان صدر بزرگ ترین فراکسیون پارلمانی را در دست دارند، محمد شیاع السودانی سیاستمدار برجسته عراقی و چهره نزدیک به المالکی را به عنوان نامزد نهایی خود برای رهبری کابینه آینده عراق معرفی کردند. طبیعی است که معرفی السودانی به عنوان نخست وزیر نمی تواند نتیجه مطلوب احزابی چون صدری ها باشد. السودانی یکی از حامیان الحشد الشعبی است و رابطه حسنه ای با جریان مقاومت و فرماندهان بسیج مردمی دارد. نکته این جاست که بر اساس یک تخمین اولیه مجموع نمایندگان چارچوب هماهنگی نیز به حدود 120 نماینده میرسید که با افزوده شدن متحدانشان شامل ائتلاف العزم، حزب اتحادیه میهنی کردستان، جنبش بابیلون و دیگر نمایندگان مستقل نزدیک به آنها، تعداد کرسیهایشان به حدود 176 کرسی خواهد رسید تا بیش از هر زمان دیگری در دوران پس از برگزاری انتخابات پارلمانی سال گذشته، به زمان رسیدن به توافق برای تشکیل دولت نزدیک تر شوند، در چنین وضعیتی به نظر میرسد عبور راحت هواداران مقتدی صدرآن هم به شکلی کاملاً حساب شده از میان نیروهای امنیتی و ضد شورش تحت فرمان الکاظمی و رساندن خود به پارلمان عراق و تصرف آن جا برای ساعاتی آخرین تیر در کمان مقتدی برای رسیدن به همان خواسته ابتدایی خود است. در صورت نخست وزیری السودانی، نخستین دولت رسمی عراق پس از اشغال بدون ائتلاف با صدر تشکیل شده است. صدری که گمان می کرد با استعفا از پارلمان می تواند امتیاز کسب کند، از به کرسی نشاندن گزینه حداقلی خود یعنی «هادی العامری» هم ناتوان بود. افزون بر این بی تردید اگر السودانی نخست وزیر شود فرماندهان نیروهای امنیتی و نظامی منصوب الکاظمی تغییر می کنند و دیگر طرفداران صدر به راحتی توانایی عرض اندام نخواهند داشت چرا که بسیاری، تعلل نیروهای امنیتی از ممانعت از تصرف پارلمان را به دلیل خواست الکاظمی برای استفاده از نیروهای صدر برای ابقا در پست نخست وزیری می دانند.با وجود این ،بازی با کسی که تعهد به رعایت قاعده بازی ندارد،متفاوت از کنش ورزی های معمول است،به خصوص کسی که قدرت خیابان«Power of the Street» را یک ابزار برای تنظیم روابط برون حزبی خود با دیگر جریانات تلقی می کند. متغیری که نزد جریانات نزدیک به مقاومت برای استفاده از آن احراز جدی وجود دارد. خط قرمز مقاومت،درگیری درون بیت شیعی است و برای آن تحمل و صبوری می کند. وادار کردن نمایندگان جریان صدر به استعفا و سپس پیگیری سیاست ها از کف خیابانهای عراق را نیز میتوان بیشتر بازی سیاسی جدید مقتدی برای کنار زدن چارچوب هماهنگی شیعیان از عرصه ارزیابی کرد.اما داستان استعفاها ،تظاهرات ها و بازگشتهای صدر برای تمامی جریانها و ناظران سیاسی به بازی نخ نما شدهای بدل گشته است که دیگر خریدار چندانی ندارد. هر چند که این اردوکشی های خیابانی مقتدی صدر میتواند شروع ماجرایی باشد که عراق را وارد دالانی از بحران کند که یافتن روزنه خروج از آن زمان و هزینه زیادی برای این کشور به همراه خواهد داشت.»
جامعه انتظاری
احمد غلامی در سرمقاله «شرق» نوشت: « با اینکه جامعه ایران دچار نوعی محدودیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است؛ اما برخی از مردم بر این باورند که وضعیت اینگونه نخواهد ماند و تغییراتی در راه است؛ اما آنان برای این پرسشها که این تغییرات از کجا آغاز شده و به دست چه کسانی به سرانجام خواهد رسید، پاسخی ندارند. اگر هم پاسخی بدهند، بیش از آنکه جدی و تأملبرانگیز باشد، با شوخطبعی و اغراق همراه است. از این منظر میتوان گفت جامعه ایران جامعه «انتظاری» است؛ چراکه مردم در سختترین شرایط هم چشمانتظار تغییرند؛ تغییری که خود در آن نقشی ندارند، مگر اینکه کسی آنان را مورد خطاب قرار بدهد که از پیش باورشان را ربوده باشد. جامعه انتظاری، جامعه ایمانی است، البته نه از جنس ایمان دینی، بلکه ایمان بهمثابه ایمان. باور قلبی و خیالین به اینکه بالاخره یک چیزی خواهد شد و در بر یک پاشنه نخواهد گشت. شاید با تساهل بتوان گفت جامعه ایران به یک «دیالکتیک تاریخی» باور دارد، هر پدیدهای ضد خودش را خلق کرده و درصدد غلبه بر آن است و در میان این دو نبرد (آنتاگونیسم)، مردم در کمین نشستهاند تا از شکست یکی از طرفین دور تازهای را آغاز کنند، دور تازهای از حیات سیاست و اقتصاد. این باور آنتاگونیستی باوری سلبی است، باوری که از تضاد و خصم شکل گرفته است و دست بر قضا جامعه ایران از این خصیصهاش در طول تاریخ بسیار آسیب دیده است؛ چراکه تودههای منتظر گاه نابهنگام پا به صحنه گذاشتهاند و تغییرات را طوری رقم زدهاند که از نتیجه عملکردشان بهسرعت پشیمان شده و به جایگاه تودهایشان بازگشتهاند. تودهها به تجربه تاریخی و ذخیره دانش بیاعتنا هستند و دنیا برایشان هر بار از نو زاده خواهد شد، پس باید مردمی را که معترضاند قدر دانست. هرگونه تجمع اعتراضی برای دولت و جامعه مایه خرسندی است. این اعتراضات بیانگر جامعهای کمالیافته است. جامعهای که منتظر رؤیاهای خود نمیماند و پیگیر مطالبات خود است، زنده و پویاست. هرگونه مواجهه و برخورد غیرمنطقی با خواستهها و مطالبات مردم جامعه را به سوی جامعه انتظاری سوق خواهد داد؛ جامعهای که برایش اهمیت ندارد چه کسانی دست به تغییر خواهند زد و فقط مهم این است که چیزی تغییر کند و کسانی بیایند که بر باور متافیزیکی آنان صحه بگذارند، باور به اینکه در سیاست از بیعملی نیز عمل برخواهد آمد. در این باور متافیزیکی حتی اگر عملی هم برآید، تهی از عقلانیت و ذخیره دانش و تجربه تاریخی است. اینک جامعه ایران پیش از هر زمان دیگر جامعه انتزاعی شده است و ظهور دو طبقه همزمان به این وضعیت بیشتر دامن زده است، طبقهای که طبقه نیست و میتوان از آن بهعنوان فرو طبقه فقیر یاد کرد، همان طبقهای که هگل از آن با عنوان «طبقه پست» نام برده و گفته است: «طبقه پست از آبروی کافی برخوردار نیست تا معیشت خود را از طریق کار خود تأمین کند»؛ اما آنچه به خشم جامعه دامن میزند، این فروطبقه نیست؛ بلکه فروطبقه مرفه رانتی است، افرادی که کار نمیکنند و از ثروت دیگران امرار معاش میکنند. ژیژک هم باور دارد این طبقه چیزی شبیه قماربازاناند؛ اما آنچه هگل درباره فروطبقه (طبقه پست) گفته است، بسیار تأملبرانگیز است: «وقتی طبقه پست روی دست جامعه مدنی بیفتد، دیگر احتمالا خیلی دیر شده است. در آن مرحله صرف تلاش برای فرونشاندن معضل از طریق برآوردهکردن نیازهایش الزاما کافی نخواهد بود. ذهنیت توده پست، محصول فقر آمیخته با احساسات جمعی طردشدگی و بیآبرویی، نمیتواند به طور کامل با بهکارگیری یا به رسمیت شناختن قانون ضرورت خنثی شود. ضرورتی که قانون ضرورت را تعیین میکند، در طبقه پست از بدبختی گذرا به یک وضعیت ساختاری تغییر شکل داده است1». حضور این دو طبقه که در جامعه ایران رخ در رخ یکدیگر ایستادهاند، بسیار خطرناک است. یقینا آنان که دست به اعتراض میزنند، از این طبقات نیستند. این دو طبقه، دولت و جامعه را از درون دچار فروپاشی میکند. طبقاتی که فاعل تغییرات نیستند؛ اما مترصد تغییرند و همگرایی این طبقات در یک جامعه انتظاری سرعت فروپاشی را دوچندان خواهد کرد. آنچه الزامی است، این است که دولت، جامعه را از وضعیت انتظاری خارج کرده و این باور و اعتماد را به مردم بدهد که در همین ساختار میتوانند منشأ تغییرات باشند. این مهم روی نخواهد داد؛ مگر اینکه دولتها مخالفان خود را به رسمیت بشناسند.»
این ترکفعلهای ویرانگر!
غلامرضا صادقیان در سرمقاله «جوان» نوشت: «رئیس دستگاه قضا دوباره به یکی از نقاط فاجعهآمیز ترک فعل مدیران دولتی سر کشید. چه فاجعهای! اموال توقیفی ۱۳ سال است رها شده و مدیران دولتی در حضور اژهای یکدیگر را متهم میکنند و نمیتوانند توضیح دهند که این اموال اینجا چرا رها شده است
رئیس دستگاه قضا دوباره به یکی از نقاط فاجعهآمیز ترک فعل مدیران دولتی سر کشید. چه فاجعهای! اموال توقیفی ۱۳ سال است رها شده و مدیران دولتی در حضور اژهای یکدیگر را متهم میکنند و نمیتوانند توضیح دهند که این اموال اینجا چرا رها شده است. سالهاست وقتی به میان مدیران دولتی در سازمانهایی که پیشوند و پسوندهایی مثل پژوهشگاه، راهبردی، نظارت، بررسی، تحقیقاتی و اندیشکده و مانند آن دارد، میروم، با شمار کثیری از مدیران و کارمندانی مواجه میشوم که از فرط بیکاری، علایم افسردگی در رفتار و چهرههایشان مشهود است.
قبلاً گفتهام که بارها از مدیران برخی سازمانهای دولتی با همین عناوین پرسیدهام خروجی شما چیست؟ که با خنده جواب دادهاند: هیچ! سفرهای پهن است و عدهای از رفقا و فامیل گرد هم آمدهاند! اما باورم نمیشد در سازمانهای اجرایی مثل گمرک و سازمان اموال تملیکی هم تا به این حد ترکفعل مشهود باشد. یکی میگوید یک ماه وقت لازم است، آن دیگری پاسخ میدهد نخیر! یک هفته (هرچند با این پیشرفتهای الکترونیک برخی از این کارها یک ساعت وقت بیشتر نمیخواهد) و آقای اژهای میگوید خب همان یک ماه! چرا ۱۳ سال است آن کار یک ماهه را انجام ندادهاید؟!
یک مثال روشن بزنم. در کار روزنامهنگاری هر روز باید یک روزنامه که در محتوا و شکل متفاوت از روز قبل است، تولید کرد و شب به چاپخانه فرستاد. یعنی یک پروژه کامل و مستقل که نمیتوان کار و عملیات را فعلاً متوقف کرد تا فردا یا روز دیگر، اما در سازمانهای دولتی و قضایی که عنوانهای غیر اجرایی دارند، مدیران و کارمندان میتوانند، حتی یک سال ترک فعل و عمل داشته باشند و یک گزارش دروغین و آبکی به مدیران بالادستی بدهند و تمام! ولی در کارهای اجرایی چطور چنین چیزی ممکن است؟! همین سیلهای اخیر را ناظران نتیجه ترکفعل مدیران از شهرداران تا مدیران حوزه آب و کشاورزی میدانند؛ نه لایروبی، نه سیلبند، نه مانعشدن از ساختوسازهای ممنوعه، نه آگاهی رسانی بهموقع. مدیران در خواب و مردم در سیل.
این دومینبار است که شخصاً تحتتأثیر حضور میدانی رئیسدستگاه قضایی و آوار کردن قانون بر سر مدیران چرتی استانها قرار گرفتهام. اما پرسشهایی نیز باقی میماند. چرا این کاری را که رئیس دستگاه قضا میکند، یک قاضی استانی یا حتی رئیسدادگستری یا دادستان استان نمیتواند بکند؟ پس ترکفعل حتی در دستگاه قضایی هم هست. چرا اکنون برخی مراکز نظارتی از ترکفعل مدیران در سیل اخیر میگویند و همزمان ما پاچههای شلوار گلی مسئولانی را که به میان سیلزدگان شتافتهاند، میبینیم؟! یعنی تا این حد کار نمایشی مجاز است؟! و آیا مجازاتهای ترکفعل و کار نمایشی تاکنون بازدارنده بوده است؟!
وقتی آقای اژهای بدون تشریفات در میان مردم سفر میکند و با تبیین و استدلال ساده، مدیران ناکارآمد دولتی را هشیار میکند، این قیمتی ندارد و اثر آن در همدلی مردم با نظام و در آرامش روانی مردم قابل محاسبه با ریال و دلار نیست. اگر کشور بخواهد فاصلهای را که مدیران ترکفعلکننده و نمایشی بین مردم و نظام میاندازند، با دلار جبران و فاصله را کم کند، باید میلیاردها دلار صرف کند، اما زیستمردمی آقای اژهای جبران آن میلیاردها دلار است. این را باید مانند یک روزنامهنگار با مردم و در میان مردم باشید تا حس کنید و بپذیرید. برای همین رهبر انقلاب نیز به ائمهجمعه میگویند شما میان مردم رفتن را فراموش نکنید و همزمان کار اقتصادی را هم اگرچه برای کمک به اقامه نماز جمعه، مطلقاً انجام ندهید، چون بلد نیستید و وزر و وبالش به گردن نظام میافتد. لازم به گفتن نیست که اگر یک امامجمعه برای عمل به دستور صریح رهبری همان کار اقتصادی را به نیروها و متولیان خود بسپارد و از پشت صحنه نظارت عالیه داشته باشد، این یک فاجعه و یک ترکدستور است و نتیجهاش میشود خنثیسازی زیست مردمی مدیرانی، چون آقای اژهای.
کشور ما اکنون در جایی قرار گرفته است که همگان اذعان میکنند فشار ویرانگر غرب را خنثی کرده و از این بابت مردمی که این فشارها را تحمل کردند، سزاوار تمجید و ستایشهستند. اما یک فشار ویرانگر دیگر باقی مانده است: ترکفعل و ناکارآمدی و فساد برخی مدیران. این را اگر نتوانیم خنثی کنیم، مدیون این مردم مظلوم خواهیم ماند.»
سیاست میاندارانه
فیاض زاهد در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: « دو فراز سخنان رهبری در دو هفته اخیر ذهن مرا سخت مشغول کرد. اولی مواضعی بود که در ملاقات با اردوغان اتخاذ کردند. این رویکرد بسیار هوشمندانه، دقیق و قابل توجه بود و جا دارد متخصصان حوزه جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک به آن توجه کنند. تاکید بر عدم تغییر مرزهای ارمنستان، تامل بر لزوم حفظ امنیت ترکیه و عدم پذیرش تغییر تمامیت ارضی سوریه. نحوه انتخاب کلمات، شکل بدن رهبری و نوع نگاهشان به اردوغان و صلابت وی صحنه کمبدیلی را رقم زد. هرچند منتقد فرمایش ایشان درباره لزوم حمله روسیه به اوکراین هستم. ایشان که استاد بهرهوری از کلمات و مفاهیم و ابداعات و اصطلاحات ادبی هستند، میتوانستند بهتر موضع خود را اعلام کنند. اینکه از جنگ و ناراحتی مردم رنج میبرند و بحران اوکراین ضرورتا بخشی به دلیل تحریکات امریکا، بلندپروازیهای ناتو و فقدان تحلیل جامع رهبران اوکراین بوده است. اما یک چیزی در این تحلیل غایب بود، تمایل تاریخی روسیه برای اشغالگری سرزمینهای دیگر. هیچ بهانهای نمیتواند به دولتی اشغالگر اجازه اشغال سرزمینهای دیگر را بدهد. مگر ما ادعاهای صدام را درباره تحریک رهبران انقلابی ایران مجوز درستی برای حمله به ایران میدانیم؟ تجاوز تجاوز است و با همه معیارهای اخلاقی، حقوقی و بینالملل در تعارض.
اما فراز دیگر سخنان رهبری انقلاب، سخنان بسیار مهمشان در ملاقات با ائمه محترم جمعه بوده است. دوست دارم در این باره نظراتم را با شما در میان بگذارم. شاید این اقدام فتح باب گفتوگوهایی محترمانه و مودبانه و منتقدانه با نهادهای حاکمیت باشد. تجربه آشنایی من با ایشان در دوره جوانی میگوید که سخن بین و لین و منطقی را برمیتافتند و استقبال میکردند. از سویی بر این باورم که زمانه اعمال «سیاست میاندارانه» است. میتوانیم در دو سوی رود بایستیم و چون شر مطلق به همدیگر بنگریم یا میتوانیم به سهم خود از تنشها و اختلافات پرهیز و زمینه گفتوگوهای ملی را فراهم آوریم.
... خصیصه نماز جمعه بر دو رکن ذکر و تبلیغ تقوا و حضور مردم استوار است. عملا این دو نیز مغفول میماند. وزن سیاسی و جبههگیریهای جناحی نماز جمعه بر دیگر ارکانش میچربد ... نکته ظریف رهبری درباره دعوت ائمه جمعه به تقوا و بعد رفتارهای دیگرشان در طول هفته است. ائمه جمعه زندگی و سکناتشان و اطرافیانشان مورد نظارت مردم است. مردم به آن سخنان نگاه نمیکنند، بلکه آن امام را با رفتارش میسنجند. همانگونه که امام صادق(ع) فرمود مردم را با اعمالتان دعوت کنید. اشاره ایشان به مراسم غدیر و اینکه همه جور آدمی در این مراسمها شرکت میکنند. حال سوال این است که چرا از حضور این «همه جور آدم» در انتخابات و راهپیمایی روز قدس و تشییع سردار دلها استقبال میشود و وقتی که خر آقایان از پل رد میشود، یادشان میافتد که تنها کارکرد امر به معروف و نهی از منکر، دو نخ موی دختران ایرانزمین است. آنقدر هم هوش ندارند که بدانند اینگونه رفتارهای سخیف با مردم نجیب ایران در راستای تامین اهداف همان بلندگوهایی است که رهبری درباره آنها انذار دادهاند. چرخه جالبی است، نیروی انتظامی با رفتارهای ناشایست خود خوراک فراهم میکند، شبکههای بیرونی با پخش آنها منویات خود را به پیش میبرند!
نکته دیگری که برای من جالب بود، این حقیقت که برای رابطه با جوانان طراحی کنید. مبدع باشید. به سراغشان بروید. خود ایشان در دوره مبارزه در مشهد، حلقه وصل روشنفکران، شاعران، نویسندگان، ارباب موسیقی و تئاتر بودهاند. هیچ روحانی، تاکید میکنم هیچ آخوندی از شاگردان امام راحل ویژگیهای روشنفکری و مراوده با نواندیشان و نویسندگان و شاعران را چون آیتالله خامنهای نداشتند. از دوستی با عماد خراسانی تا اخوان ثالث و محمدتقی شریعتی و حمایت از علی شریعتی و دهها نمونه دیگر. منحصر بهفرد بودند در این رابطه. ... امروز دیگر امام جمعه خود را یک مقام حکومتی میداند. اصلا نیازی نمیبیند خود را به زحمت بیندازد و سراغ جوانان برود. اگر هم برود مطمئن باشید کاری میکند از انقلاب فراری شوند؛ چرا؟ چون تحصیلات مرتبط، آموزشهای لازم و از همه مهمتر، عشق این کار را ندارند. برای بسیاری از این آقایان ساخت پمپبنزین و پاساژ و بورس اوراق بهادار و تاسیس بانک و ایجاد شهرکهای لوکس اولویت دارد. برخی را نیز میشناسم که بر زمینهای کشاورزی به بهانه ساخت حوزه علمیه هکتارها زمین را تصرف کردهاند. نه استاندار نه فرماندار نه اطلاعات و نه هیچ صاحبمنصبی قدرت و جرات برخورد را ندارد. لذا وقتی فرمودند وارد کار اقتصادی نشوید، باید آن را به فال نیک گرفت و البته به دلیل جذابیت این امر مراقبت کرد به بهانههای دیگری فیلشان یاد هندوستان نکند. نکته دیگر اما تاکید بر سخنان پر مغز و نقض در نمازهای جمعه است. من از رهبری نظام استدعا دارم که به ستاد ائمه جمعه بفرمایند کاری که همواره حکومتهای اهل سنت را بر آن نقد میکردیم انجام ندهند. مرحوم مطهری و بسیاری از روحانیون نوگرا اهل سنت را به دلیل وابستگی روحانیت به دربار شاهان ملامت میکردند و افتخارشان آن بود که مرجعیت شیعه وابسته به حکومت و دربار نیست و از مردم ارتزاق میکند. ائمه جمعه در سراسر کشور تابع بولتنها هستند. هر هفته چیزی میگویند که از بالا ارجاع میشود. مگر ائمه جمعه مشکل بومی و محلی ندارند؟ دردهای اجتماعی خاص منطقه خود را ندارند؟ مگر حکومت منویاتش را از هزاران بلندگو و صدا و سیما تبلیغ نمیکند؟ چرا نمیگذارند نوعی از همدلی مردمی و منطقهای و طرح مشکلات جدی مردم طرح شود! وقتی چنین نمیکنیم امام جمعهای هم پیدا میشود و در استانی که پنج بار زیر چکمه سربازها و سالداتهای روسی رفته در نماز جمعه بگوید روسها هیچگاه به ما خیانت نکردهاند و این امر موجب استهزا و انتقاد میشود. اما فراز اصلی سخنان رهبری درباره زنان بود. اصلا آبی بود بر آتش. ایشان از این دست توصیهها قبلا نیز داشتهاند، منتها مدعیان ارزشی چون منویات سیاسیشان را بر تاکیدات پدرانه و خردمندانه ایشان ترجیح میدهند، میدانند چگونه جعل مفهوم کنند. این تلاش شبانهروزی نیروهای مشکوک در نظام برای ایجاد دوقطبی و بیحرمتی و بیاحترامی به بانوانی که متفاوت میاندیشند و سبک پوشش متفاوتی دارند، میتوانست به پاشنهآشیل و یک تهدید ملی بدل شود. با این تذکر پدرانه هم باید بساط آن برخوردهای ناشایست جمع شود و هم دستان دشمنان برای ایجاد اختلاف بیشتر خالیتر.»