تحلیل از چپ و راست؛
گشت ارشاد
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
پرسمانی در باب گشت ارشاد
محمدجواد اخوان در سرمقاله «جوان» نوشت: «گشت ارشاد موجب دینگریزی شده»، «من محجبهام و با گشت ارشاد مخالفم»، «گشت ارشاد را تعطیل کنید» و... اینها و شبیه اینها جملاتی است که در فضای مجازی شنیده میشود و گاه برخی تلاشها هم بر این است که اینها نظر اکثریت مردم معرفی شود. امروزه موضوع حجاب و مسائل مرتبط با آن از قبیل گشت ارشاد از پیچیدگیهای خاصی برخوردار شده که در سطور یک یادداشت نمیتوان حق مطلب را در مورد آن ادا کرد، اما سؤالهایی در ذهن مردم هست که باید حتیالمقدور بدانها پاسخ داد، از جمله:
۱. چرا در خصوص حجاب به کار فرهنگی اکتفا نمیشود و برخورد انتظامی میشود؟
البته کار فرهنگی در حکومت اسلامی یک ضرورت است و مشکل اصلی هم قصور در همین حوزه در گذشته است. از سویی چهار دهه است که عدم رعایت پوشش اسلامی در قانون کشور جرمانگاری شده، بنابراین ورود ضابط قضایی (فراجا) به این حوزه نهتنها قانونی بلکه وظیفه این نهاد است. اگر نهادهای فرهنگی قبلاً کوتاهی کردهاند، نمیتوان نهاد انتظامی را هم از مسئولیتش باز داشت.
۲. برخورد گشتهای ارشاد با متخلفان موجب وهن دین و زده شدن مردم نمیشود؟
ممکن است عدهای به نحوه عملکرد ضابطان خرده بگیرند و مواردی از رفتارهای ضابطان در فضای مجازی منتشر شده که مؤید همین نکته است. در این خصوص به دو نکته باید دقت کرد: اولاً تعداد فیلمهایی که حاکی از رفتار «خارج از ضابطه» ضابطان با متخلفان است، هنوز در حدی نیست که بتوان ادعا کرد تعداد «زیاد»ی از ضابطان خارج از چارچوبهای منطقی عمل میکنند، هرچند یک تخلف هم در خور رسیدگی است و ثانیاً نباید انتظار داشت و منطقی نیست که به خاطر تخلف یک مأمور، اصل مأموریت تعطیل شود.
۳. وقتی بعداز این همه سال بیحجابی در جامعه نهتنها از بین نرفته بلکه افزایشیافته، پس چرا اصرار به ادامه کار «گشت ارشاد» داریم؟
نمیتوان انکار کرد که در مورد گشت ارشاد با پدیده «مبالغه» مواجهیم. هم در کثرت این گشت ها، هم در نوع مواجهه آن با مجرمان و... اگر تهران را بهصورت نمونه مطالعه کنیم، تعداد این گشتها در مقابل وسعت این شهر تقریباً ناچیز است و محدود به معدودی از معابر و میادین اصلی است. طبیعی است که گشت ارشاد قرار نبوده و نیست که کسی را محجبه کند، بلکه قرار بوده جلوی هنجارشکنی را بگیرد. برای مثال ممکن است افرادی در جامعه باشند (هرچند معدود) که مایل باشند برهنه به خیابان بیایند یا در مرئای دیگران به اعمال منافی عفت دست بزنند، آن وقت تکلیف چیست؟ حداقل فایده حضور ضابطان این است که مانع از هموار شدن مسیر اینگونه هنجارشکنیها میشود.
۴. چه اشکالی دارد در ضوابط تعریفشده برای حجاب کمی سختگیری را کنار بگذاریم؟
درست یا نادرست، همین الآن هم عملاً چنین اتفاقی افتاده و نمونههای آن را در خیابان میتوان دید. اما یک سؤال مهمتر اینجا وجود دارد، اگر فرضاً ضوابط شرعی کلاً به کناری نهاده شده و بیحجابی مجاز قلمداد شد، حد یقف و نقطه پایانی روند بیحجابی کجاست؟ بهبیاندیگر چه ضمانتی هست که کسانی برهنه به خیابان نیایند. ممکن است برخی بگویند برای منع برهنگی میتوان قانون گذاشت، آنگاه باید پرسید اگر فردا عدهای کمپین «نه به منع برهنگی» گذاردند، چه؟ آیا در مقابل فروریختن ستونهای اخلاقی جامعه باید تسلیم اقلیت معدود لذتطلب و هوسران شد؟
۵. مگر تنها مسئله کشور حجاب است؟ وقتی اوضاع اقتصادی مردم بد است و در جامعه برخی اختلاس و فسادها به چشم میخورد، چرا حکومت فقط حواسش به بیحجابی است؟
قطعاً تنها مشکل کشور حجاب نیست. اتفاقاً وجود این سطح از ناهنجاری در پوشش حاکی از آن است که دستگاههای مسئول حواسشان به حجاب و کلاً فرهنگ عمومی نبوده و نیست. حتی سطحی از توجهی که پلیس هم به موضوع پوشش دارد خیلی کمتر از سایر حوزه مأموریتیاش است، اما رسانهها سعی میکنند چنین وانمود کنند که اصلیترین و تنها مسئله نهادهای حکومتی حجاب است. از سویی بهطورکلی نمیتوان با این استدلال که، چون در جایی مشکلات داریم، باید به دست خودمان بقیه جاها را هم خراب کنیم که «همهچیزمان به هم بیاید (!)» مثلاً اگر کشور دچار کسری بودجه شد، آیا میتوان آموزشوپرورش را که جزو دستگاههای پرخرج دولت است، تعطیل کرد؟ از طرفی تفاوت مهمی میان جرائم مشهود و نامشهود وجود دارد. ضابطان باید با جرائم مشهود (که در ملأعام انجام میگیرد) در همان حین وقوع جرم برخورد کنند، اما جرائمی، چون مفاسد اقتصادی و... عمدتاً در خفا انجام میگیرد که نیازمند تجسس و تفحص است که مقدمات مخصوص به خود را دارد.
۶. چرا فقط برای مردم امر به معروف داریم و نسبت به مسئولان امر به معروف صورت نمیگیرد؟
امر به معروف منحصر به مردم عادی نیست و مسئولان هم به گشت ارشاد نیاز دارند. امر به معروف چه در مرحله تذکر زبانی و قلمی و چه در مرحله برخورد قضایی در سطح مسئولان الآن هم وجود دارد (چه در قالب رسانهها و چه نهادهای نظارتی)، اما کافی نیست و ضعیف است. به همین نسبت امر به معروف اجتماعی و در لایه مردم عادی هم ضعیف است و اگر غیر از این بود وضعیت جامعه طور دیگری بود. علیایحال بهقولمعروف «اثبات شیء نفی ماعدا نمیکند» و باید در هر دو سطح امر به معروف و نهی از منکر رونق یابد و نمیتوان هیچکدام را معطل دیگری کرد.
۷. آیا نباید برای اصلاح بیحجابی اول اوضاع اقتصادی را بهتر کرد؟
اگر تنها دلیل بیحجابی مشکلات اقتصادی باشد این ادعا میتواند درست باشد. اما اینطور نیست، ممکن است بخشی از هنجارشکنیها منشأ اعتراضی داشته باشد، اما موضوع سبک زندگی خیلی پیچیدهتر از اینهاست. مطالعات میدانی هم نشان میدهد بخش قابلتوجهی از رفتارهای اینچنینی در طبقات اجتماعی نسبتاً مرفه جامعه رخ میدهد و اتفاقاً وضعیت مراکز تفریحی و خرید شمال شهر تهران (که در این اوضاع اقتصادی مخاطبان به خصوصی دارد) خود بخشی از این واقعیت را هویدا میکند. بهطورکلی باید گفت هنجارگریزی در امر پوشش پدیدهای فرهنگی و مرتبط با سبک زندگی است، اما جریانات سیاسی ضدانقلاب و فرصتطلب سعی میکنند آن را سیاسی قلمداد و آن را موجی علیه نظام تصویر کنند. درعینحال باید توجه داشت برای نظام اسلامی بهجز اصل بقا، چگونه ماندن هم مهم است و نمیتوان با این توجیه که اصرار بر نظارت بر پوشش ممکن است به ناراضی تراشی منجر شود، هنجارشکنیها را نادیده گرفت.
۸. چرا حکومت میخواهد در حوزه خصوصی مردم دخالت کند؟
اولاً حجاب و پوشش در خیابان از مصادیق حوزه خصوصی نیست و کاملاً به عرصه عمومی جامعه و حقوق عامه مردم نسبت به یکدیگر مرتبط است. ثانیاً حتی اگر از ضوابط اسلامی که در مورد رعایت حجاب تصریح دارد هم بگذریم باید گفت همه حکومتها (حتی لیبرالترینها) به نحوی در حوزه شخصی و خصوصی مردم دخالت میکنند. مثلاً در همه جای دنیا حمل و نگهداری مواد مخدر جرم است. آیا در کشورهای غربی مردم نمیتوانند بگویند جیب و کیف من جزو حریم شخصی من است که به حکومت چه ارتباطی دارد که من در آن چه موادی نگهداری میکنم؟ تفاوت تنها در مصادیق مداخله است و اصل مداخله حکومت در شئون شخصی اصلی جهانشمول است.
۹. مگر وجوب امر به معروف و نهی از منکر در صورت عدم تأثیر اسقاط نمیشود، پس دلیل اصرار بر ادامه چیست؟
اولاً معلوم نیست که اکثر کسانی که یک گناه را انجام میدهند آن را با برنامهریزی قبلی و از سر لجاجت انجام دهند که این قاعده در موردشان صدق کند. ثانیاً این احتمال عدم تأثیر در مرحله تذکر لسانی معنادار است و وقتی به مرحله ضابطان و مأموران میرسد بیمعناست. وظیفه مأموران در برخورد با جرائم احتمالی جلوگیری با ابزارهای قانونی است.
۱۰. وقتی نوعی از پوشش عرف میشود دیگر نهی از منکر در مورد آن چه معنایی دارد؟
اولاً هنجارشکنی عرف جامعه نیست و اگر عدهای از هموطنان ما دقت کافی را در انتخاب پوشش خود ندارند، به این معنا نیست که عامدانه و با انتخاب قبلی این کار را کردهاند و اتفاقاً اکثریت آنها به نجابت و شأنیت زن ایرانی توجه دارند. ثانیاً عادت جمعی بخشی از مردم هیچگاه مبنای حق و باطل نبوده و اصلاً انبیا آمدهاند تا عادات اجتماعی خوب را ترویج و عادات اجتماعی غلط را اصلاح کنند. در هر جامعهای ممکن است به دلایلی عادات اجتماعی غلطی رایج شود، وظیفه نهادهای انتظامی و فرهنگی آن جامعه این است که با این عادات مقابله کنند. فرض کنید در شهری شیوههای رانندگی غلط شیوع یابد، آیا میتوان کل قوانین راهنمایی و رانندگی را در آن شهر تعطیل کرد تا مردم در استمرار عادت غلط خود آسوده باشند؟ علاوه بر اینها باید دقت کرد که جامعه ایرانی در طول هزاران سال جامعهای نجیب و متمدن بوده و بههیچعنوان به برهنگی و عریانی روی خوشی نشان نداده و نمیدهد.
۱۱. آیا نمیتوان بهجای مأموران انتظامی کار را به مردم سپرد تا خودشان حل کنند؟
امر به معروف و نهی از منکر در مرحله زبانی وظیفه همه است، اما اگر قرار باشد عموم مردم در مرحلهای فراتر از این وارد شوند، نظام اجتماعی دچار چالش میشود و بیم رفتارهای بهمراتب خارجتر از ضابطه میرود. از این رو، باید نهاد انتظامی و قضایی حاضر باشد تا در مرحله فراتر از تذکر لسانی عمل کند. این مرحله قابلواگذاری به عامه مردم نیست.
۱۲. وقتی سلبریتیها و محصولات هنری، صفحات پرمخاطب در فضای مجازی و تولیدکنندگان پوشاک در حال ترویج بیحجابی هستند، چرا با افراد معمولی که معلول این روند هستند برخورد میشود؟
این نقد کاملاً وارد است و در مرحله انتظامی، برخورد با علل و عوامل مولد بیحجابی بر برخورد با معلول (افراد عادی) مقدم است. طبیعی است که نهادهای نظارتی گوناگون فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی موظفاند کانونهای اصلی ترویج بیحجابی اعم از سلبریتیها، صفحات مجازی، تولیدکنندگان و مدسازان را شناسایی کنند و با ابزارهای قانونی و حاکمیتی مانع از ادامه کار آنها شوند. از طرفی پوشاک متناسب با هویت اسلامی ایرانی و حجاب کامل با قیمت مناسب باید در دسترس همگان باشد.
۱۳. بهتر نیست بهجای برخورد، مثلاً جریمه مالی قرار دهیم؟
نتیجه منطقی این تصمیم آن است که ثروتمندان حاشیه امن خواهند یافت و تنها کمبرخوردارها مجازات خواهند شد. در واقع این کار نوعی «مالیات بر هنجارشکنی» و رانتی برای اغنیا است.
۱۴. آیا ادامه کار گشت ارشاد جامعه را دوقطبی نمیکند؟
نمیتوان انکار کرد که قطبیسازیای در مورد پوشش در حال شکلگیری است، اما اگر منصفانه بنگریم، در واقع این گشت ارشاد نیست که جامعه را دوقطبی میکند، بلکه بازنمایی مبالغهآمیز معدود رفتارهای خارج از ضابطه برخی مأموران آن در فضای مجازی از یک طرف و از طرف دیگر کاسبکاری ضدانقلاب و برخی جریانات فرصتطلب داخلی به این فضا دامن میزند. تردیدی نیست که جریانی در خارج از کشور با محوریت چند مهره ضدانقلاب به دنبال بهرهبرداری از مسئله حجاب علیه نظام هستند و مترصد فرصتی هستند تا از کاه کوه بسازند. حساب عموم مردم را باید از این فرصتطلبان جدا کرد. آنچه از گشت ارشاد در رسانهها بازنمایی میشود همه واقعیت نیست، اما بهعنوان وجه غالب از آن به مخاطب عرضه میشود. طبیعی است که مأموران هم باید هوشیار باشند و از هرگونه بهانه دادن به فرصتطلبان پرهیز کنند. برای مقابله این قطبیسازی هم نظارت بر گشتهای ارشاد باید تقویت شود و هم به جامعه توضیح داده شود که با چند فیلم موردی و ناقص نمیتوان کل یک پدیده را قضاوت کرد.
۱۵. آیا گشت ارشاد باید به همین رویه موجود ادامه دهد؟
رویه عمل کنونی این گشتها مشکلات زیادی دارد و باید جداً متحول شود. مأموران آن باید از افراد آموزشدیده و دارای سعهصدر حداکثری و متخلق به اخلاق اسلامی باشند اگر برخی مأموران کنونی با این شاخصها منطبق نیستند از آن جدا شوند. سامانههای نظارتی هوشمند و آنلاین بر عملکرد این یگانها و نیز بازرسیهای مداوم و حتی مردمی میتواند درصد خطای عملکرد آنها را کاهش دهد. علاوه بر اینها باید الگوهای عمل ایجابی و فرهنگی نیز با عملیات این یگانها ترکیب و همافزا شود تا اثربخشی آن حداکثری شود.
طبیعتاً آنچه در سطور بالا رفت پاسخ جامع و کاملی به همه سؤالات پرتکرار و متعدد جامعه در خصوص حجاب قانونی و مسائل حاشیهای آن نیست، باید مجال گفتگو و تأمل دراینباره فراهم آید تا ابهامات موجود در این باب تا حد زیادی برطرف شود.
ما دخترانمان را دوست داریم!
فیاض زاهد در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «گاهی پدر بودن با هزاران مشکل همراه است. ... من دختر دارم. دخترانم را مانند همه پدرها و مادرها عاشقانه دوست دارم. همه تکالیفی را که برای والدین ایرانی در بالا برشمردهام انجام میدهم. هنوز هزاران دغدغه دارم. از تحصیل تا ازدواج، از اشتغال تا مسکن، از سختیهای مسیر تا ناکامیهایی که فرجام همه خانوادههای ایرانی است. من دخترانم را دوست دارم. آنها را درنهایت تلاش خود پرورش دادهام. بسیاری از خواستههایشان را نتوانستهام برآورده کنم و البته وجودشان منبع الهام و عشق و تلاش من بودهاند. عشق من به دخترانم مانند همه شما، امری ذاتی، فرهنگی، مبتنی بر آموزشهای خانوادگی و تاثیر دادههای مذهبی است.
پیامبر ما هم دختر داشت. فاطمه زهرا به عنوان رکن رکین علاقهمندان به اهل بیت منبع الهامات و فیوضات فراوانی بوده است. دختران ما مادران فردا و عامل اصلی تربیت درست فرزندانمان و منبع سکون و وقار و تسکین خانوادهها هستند. وقتی برای عملیات خرمشهر حاضر میشدیم، هزاران نگرانی و مساله در ذهن داشتیم. از غیرت ملی تا ارزشهای دینی تا وفای به امام و البته داستان فجایعی که بر دختران وطن در سرزمینهای اشغالی رفته بود. نمیدانم شنیدهاید که کلاهسبزها برای انتقال جنازه دختر ایرانی که هتک حرمت شده و به دار آویخته بودنش، سه شهید تقدیم کردند تا ناموس وطن را به این سوی کارون آورند.
همه ما با چنین الهاماتی زندگی کردهایم. گاهی از خود میپرسم اگر این نیروهای متولی ایمان! و اخلاق و عفاف با دخترکان من چنین کنند چه خواهم کرد؟
به عنوان یک کهنه سرباز وطن وقتی فیلمهای تهاجم گشت ارشاد به نوامیس مردم و دخترکان مظلومشان را میبینم از خود میپرسم: همه آنهایی که آن شبها همقسم شده بودیم تا از ناموس وطنمان دفاع کنیم اگر امروز زنده بودند چه میکردند؟
حس غریبی دارم. هم پدرم و دختر دارم و هم به این کشور دلبستهام. مهم نیست که آیا امکان رفتن و مهاجرت داشته و دارم، بلکه مهم آن است که چرا باید کاری شود که هر کس را که میبینی اگر راهی برای کوچ داشته باشد، دریغ نمیکند. دیروز چند جوان خلاق ایرانی را به تصادف دیدم. میدانستند که در سفر بودهام؛ دردناک است اگر بدانید که هر سه آنها تاکید داشتند که نباید برمیگشتید. اینکه اگر جای من بودند به هر جایی میرفتند جز اینکه در ایران بمانند. این جملات را حاصل توطئه دشمن ندانید. اینها بخشهایی از واقعیت اجتماعی ایران امروز است. من و بسیاری بر آن کلام شاملو باور داریم که چراغمان در این خانه میسوزد؛ اما آقایان! متولیان، دلسوزان: کشور و مردم که با هزاران مشکل اقتصادی، معیشتی و بینالمللی، انزوا، فقدان سرمایهگذاری، کاهش اشتغال، آسیبهای اجتماعی روبهرو هستند، شما چرا دیگر بر مصایبشان میافزایید؟
برخی را باور آن است که این حجم از فشار و تمرکز بر سبک زندگی مردم نه تنها به رشد ارزشهای حجاب و اخلاق کمک نمیکند، بلکه سبب رویگردانی بخشهای وسیعی از جامعه میشود. در واقع بعید است که متولیان گشت ارشاد ندانند این روشهای آنها به کمک حجاب و رشد عفاف منجر نخواهد شد، بلکه با سرعت بر طبل دوئیت و چنددستگی اجتماعی منجر خواهد شد. من بر این باورم که شاید مبدعان این طرح به دنبال اصلی و فرعی کردن مشکلات هستند، یعنی نمیتوانند مشکلات اصلی جامعه را حل کنند و بیشتر در حال انجام عملیات ایذایی هستند تا حواس مردم را به جای دیگری متوجه کنند. اما تجربه 96 نشان داد تا چه اندازه این روشهای فرعی و بحرانسازیهای مصنوعی میتواند خطرناک باشد و به سلاحی علیه خود بدل شود. جامعه ایران عصبانی است. سر به سر دختران مردم نگذارید. اگر ارزشهای دینی را دوست دارید، بگذارید ارزشهای فطری از سر انتخاب باشد نه اجبار و اگر به ثبات امنیتی کشور دلبستهاید، سبکسری نکنید، با عواطف مردم بازی نکنید. شما یک عمر باندای تاریخ درباره جسارت برخی مدعیان به دختری رعنا تاریخ ساختهاید، آنگاه چگونه انتظار دارید دخترکانمان را در خیابان مورد تعرض قرار دهید و آب از آب تکان نخورد. نکنید! ما دخترانمان را دوست داریم.»
گشتارشاد را میتوانیم حذف کنیم؟
دانیال معمار در «همشهری» نوشت: «یکم: کمتر از 24ساعت بعد از کارزار «من محجبهام و مخالف گشت ارشادم» به کارزار «مخالف حجاب اجباری هستیم» رسیدهاند. مطالبهای که توسط جمعی از اصلاحطلبان کلید خورد، با همراهی برخی زنان محجبه ادامه یافت و مورد استقبال براندازان، معاندان و دشمنان قسمخورده این کشور قرار گرفت. خب مهمترین سؤال این است: حالا که این کمپینها را داریم چرا مثلا کارزارهای «من با همجنسگرایی یا ازدواج سفید موافقم» راه نیفتد؟ چه فرقی دارد؟ اصلا بگویید من با دستگیری دزدان و قاتلان مخالفم، با پشت چراغقرمز در خیابان ایستادن مخالفم، با جداسازی زنان و مردان در سواحل مخالفم، با ممنوعیت فروش مشروبات الکلی و موادمخدر مخالفم. حقیقت امر این است که با همان منطقی که میتوان موافق قانون حجاب نبود، میتوان همه این قوانین و خطوط قرمز یک کشور اسلامی را به چالش کشید و از یک امر به ظاهر منطقی به بیقانونی و بینظمی رسید؛ که مکروه هر جامعهای، اعم از اسلامی و غیراسلامی است.
دوم: بگذارید ببینیم استدلال شرکتکنندگان کارزار اخیر چیست؟ میگویند گشت ارشاد کمکی به افزایش حجاب نکرده، درضمن هزینه هم داشته است. آیا استدلال درستی است؟ پاسخ این است که مگر مأموریت گشت ارشاد باحجاب کردن مردم است؟ پلیسی که شما را بهدلیل نبستن کمربند ایمنی جریمه میکند، مگر هدفش فرهنگسازی است؟ فرهنگسازی و رصد اجرای قانون، 2 امر متفاوت با کارگزارانی متفاوت است و نباید وظیفه این دو را از هم انتظار داشت. قانون، نیاز به ضمانت اجرایی دارد. در همه جای دنیا همینطور است. وقتی قانونی وضع میشود، تنبیه انضباطی هم برای نقضکنندگان قانون درنظر میگیرند. حجاب یک قانون است. مأموریت گشت ارشاد این است که محافظ این قانون باشد و از قانونشکنی جلوگیری کند. کمکاری دستگاههای فرهنگی برای تبیین فلسفه و فواید حجاب را نباید به پای گشت ارشاد نوشت که گفتهاند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد...
سوم: میگویند مگر ضجه مادر مظلوم را ندیدی؟ بله، حتما باید خطا را دید. باید برخورد صورت گیرد. باید از مظلوم، دلجویی شود. عزم جمهوری اسلامی هم جبران خطاست. گشتارشاد معصوم نیست که اشتباه نکند. چقدر میتوان این خطا را تعمیم داد؟ میتوان از خطای یک فرد به خطای یک ساختار رسید؟ حتما این خطای گشت ارشاد قابل تعمیم نیست. چه باید کرد؟ باید جلوی خطا را گرفت. باید برای اصلاح خیز برداشت. مطالبه اصلاح گشت ارشاد میتواند مطالبه درستی باشد. حتی میتوان به جایگزین آن فکر کرد؛ البته اگر پیشنهاد مناسبی وجود داشته باشد. اما نمیتوان قانون را روی هوا رها کرد. نمیشود گفت من محجبهام، قانون حجاب را قبول دارم، اما موافق حذف گشتارشاد هستم. بعد از حذف، چه میشود؟ چهکسی جلوی قانونشکن را میگیرد؟ این حرف همانقدر منطق دارد که بگوییم من رانندهام، قوانین رانندگی را قبول دارم، اما مخالف اعمال جرایم رانندگی هستم. بعدش چه میشود؟ سنگ روی سنگ بند نمیشود.
چهارم: رهبری در جایی گفتهاند: «بعضی از زنانی که محجّب هستند، خیلی قدر حجاب را نمیدانند، اصلا از حکم حجاب و فلسفه حجاب و فواید حجاب اطلاعی ندارند...» این همان مشکلی است که امروز در کارزار جدید زنان محجبه، باعث خطای عدمتشخیص شده است. تشخیص نمیدهند که این کارزار در امتداد همان پازل طراحیشده دشمن است. اول از حذف گشتارشاد حرف میزنند، بعد بلافاصله کارزار مخالفت با قانون حجاب کلید میخورد. همان کسانی که سالهاست بهدنبال تحریم مردم ایران هستند خوب میدانند که اگر دیوار اول این دومینو فرو بریزد، دیوارهای بعدی مثل آب خوردن روی سر مردم آوار میشود. وقتی قانونی را در مسئلهای خاص زیرپا گذاشتیم، سادهانگاری است که فکر کنیم فقط یک قانون نقض شده است، بلکه یک راهی برای زیر پا گذاشتن باقی قوانین باز شده و این ادامه خواهد داشت. پس خطای عدمتشخیص محجبهها، بسیار خطرناکتر از نقص برخی از زنان در رعایت حجاب اسلامی است.»
به ریشهها بنگریم!
مسعود پیرهادی در «رسالت» نوشت: «طبیعت انسان، میل به راحتی و سکون و زیبایی دارد. همین ذائقهشناسی مبنای بسیاری از تجارتها و به تبع آن، ذائقهسازیهای بعدی شده است. دنیای مصرفی امروز سعی میکند، روز به روز بذر موارد پیشگفته را بهتر بپاشد و با بهرهگیری از تکنولوژی، حتی به اصلاح آن بذرها اقدام کند. ابزارها و امکانات گوناگون را ایجاد میکند تا راحتی و آسایش و تجملات افراد، بیش از پیش تأمین و تضمین شود. تا اینجا برای هر فردی این امر، مطلوب و دوستداشتنی است اما ثمره این وضعیت، با تسامح فراوان، تربیت انسانهایی بهشدت اثرپذیر و منعطف است. انسان دوره مصرفگرایی با مشوق و تسهیلات حداقلی، تصمیمش را عوض میکند. اینکه ما چه غذایی انتخاب کنیم، برمیگردد به اینکه کدام رستوران، تخفیف یا کوپن بهتری قرار داده؛ شاید حتی وقتیکه میل به فستفود داریم، غذای ایرانی انتخاب کنیم، چون مثلا چند رستوران، تخفیف بیشتری برای غذاهای ایرانی گذاشتهاند. غرضم از بیان این مقدمه این بود که در دنیای امروز، غالبا تصمیم افراد، متصلب و جازم نیست بلکه بسیار منعطف و قابل تغییر است. یکی از فیلمهای سینمایی روی پرده که رتبه هشتم فروش در سینماها را داشت با کاهش پنج هزار تومانی قیمت بلیط، به رتبه سوم فروش رسید! این درحالی است که رویکرد و نگاه آن اثر، با غالب فیلمهای پرفروش کنونی متفاوت و حتی متضاد است. مثال مذکور شاید ابتداییترین روشها در مهندسی فرهنگی باشد اما چون قابل درک برای همگان است، شاید جزو مؤثرترین روشهاست.
حجاب اسلامی در حکومتی که به اسم اسلام برسر کار آمده است، گرانترین نوع پوشش و دشوارترین آنها از حیث دسترسی و امکان تهیه است! این امر را با عرائض قبلی کنار هم بگذارید و ببینید چگونه نهتنها ما مصرف جامعه را مهندسی نکردیم و زمینهسازی مناسب نداشتیم بلکه رقیب تمدنی، برای این امر، برنامهریزی کرده و صنعت و بازار پوشاک را به سمت و سویی متناسب با خواستههای خودش برده است.
نکته مهم دیگر که بعضا مغفول واقع میشود این است که در فرآیند انقلاب اسلامی یک زنجیره منطقی وجود دارد؛ انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و امت اسلامی؛ این یک زنجیره مستمری است که به هم مرتبط است.
رهبر معظم انقلاب در تبیین این زنجیره و حلقههای بههمپیوسته آن میفرمایند: «نظام اسلامی فقط شکل نیست؛ محتوایی دارد؛ یعنی کارهایی باید در واقعیت زندگی مردم انجام بگیرد. تحقق این واقعیتها در زندگی مردم، مردان و عناصر مؤمن و معتقد به خودش را – که دارای صفات و خصوصیات لازم هم باشند – میطلبد؛ این میشود دولت اسلامی. دولت اسلامی شامل همه کارگزاران نظام اسلامی است؛ نه فقط قوه مجریه؛ یعنی حکومتگران و خدمتگزاران عمومی. اگر دولت ما اسلامی شد، آن وقت کشورمان اسلامی خواهد شد. اگر من و شما در معاشرتمان، در رفتارمان، در طلب مالمان، در مجاهدتمان، نتوانستیم خود را به حد نصاب برسانیم، از آن دانشجو، از آن جوان بازاری، از آن عنصر در ردههای پایین دولتی، از آن کارگر، از آن روستایی، از آن شهری چه توقعی میتوانیم داشته باشیم که اسلامی عمل کنند؟ چرا مردم را بی خود ملامت میکنیم؟ نباید ملامت کنیم. اول، ما اسلامی میشویم؛ وقتی اسلامی شدیم، «کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم»؛ آن وقت عملِ ما مردم را مسلمان واقعی خواهد کرد و کشور، اسلامی خواهد شد» ما در مرحله دولت اسلامی، فراز و نشیبهای جدی داشتیم و بهتعبیری درجا زدیم؛ بنابراین وقتی کارگزاران و دولتمردان نتوانستهاند به تکلیف خود عمل کنند لاجرم نمیتوانند توقع تامّ و تمامی از مردم برای انجام تکالیف خود داشته باشند.
تشبّه اگر به کفار باشد حرام است و ویرانگر و اگر به خوبان باشد مانند تحلّم و تصبّر، لازم و آبادگر؛ اسوه حسنه برای تمدن غرب، آمریکا و انگلیس است و سرتاپا غربی شدن؛ و اسوه حسنه برای تمدن اسلامی، قرآن و سنت. بذرهایی که تمدن غرب میپاشد اگر در زمینهای حاصلخیز و مستعد ایران عزیز هم استعمال شود؛ کِشتهای متناسب با همان تمدن خواهد بود و ثمراتی متناسب با خواستههای اسلامی و ایرانی نخواهد داد. از بانکداری غیر اسلامی تا معماری و پوشاک ضد اسلامی، هیچکدام ثمرهای نمیدهد که مورد توقع زمامداران باشد. نمیشود بخش مهمی از گروههای مرجع در کشور، مقلدان بیچونوچرای تمدن غرب باشند و بیضابطه فعالیت کنند اما بخواهیم ثمرهها و دنبالهروهای آنان را «ارشاد» کنیم. تعبیر رئیس محترم جمهور در ایام کارزار انتخابات، تعبیر حکیمانهای بود و ای کاش محقق شود: «ما برای مدیران گشت ارشاد خواهیم گذاشت. اگر دولتمردان خوب عمل کنند مردم خوب عمل خواهند کرد.»
پیام پهپادهای ایران برای دوستان و دشمنان
محمد صرفی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: « من یک طرفدار پروپاقرص پهپادها هستم». حدود ده سال پیش که رابرت گیتس، وزیر دفاع اسبق آمریکا این جمله را در مصاحبه با سیانان مطرح کرد، احتمالاً پیشبینی نمیکرد این پرندههای آهنی و بدون سرنشین چند سال دیگر به کابوس آمریکا در منطقه غرب آسیا و فراتر از آن تبدیل شود. یک هفته پس از سفر رئیسجمهور آمریکا به منطقه، ژنرال «الکسوس گرینکویچ»، فرمانده جدید نیروی هوایی این کشور در سنتکام که فرماندهی پایگاه هوایی العدید در قطر را نیز برعهده دارد در مصاحبهای گفته است یکی از ماموریتهای اصلی او مقابله با تهدید قدرت پهپادی ایران و بازیابی برتری هوایی آمریکا در منطقه است؛ «مسئولیت محولشده به من از سمت ژنرال کوریلا [فرمانده نیروهای تروریستی سنتکام] این است که چطور ما میتوانیم سطحی از کنترلمان در هوا را به دست بیاوریم تا این تهدید خنثی شود». ...
سابقه و زیربنای قدرت پهپادی امروز ایران به دوران جنگ تحمیلی بازمیگردد. همان زمانی که ایران حتی برای خرید و انتقال سیم خاردار نیز با مشکل و مانع روبهرو بود ... حمله گسترده پهپادی سه سال پیش انصارالله به آرامکو که نیمی از تولید نفت عربستان را متوقف کرد، نمونهای بارز از این وضعیت است.
نکته جالب آنکه دشمنان جمهوری اسلامی نیز بهصورت ناخواسته و در مواردی ناباورانه، به پیشرفت پهپادی ایران کمک کردهاند. ایران طی دو دهه اخیر تعداد قابل توجهی از پهپادهای آمریکایی و رژیم صهیونیستی را به طرق مختلف به دست آورده است. این پهپادها یا بهدلیل مشکلات فنی و یا از طریق شکار در خاک جمهوری اسلامی یا مناطق تحت نفوذ ایران در منطقه، به دام افتاده و ایران توانسته با روشهایی همچون مهندسی معکوس از فناوریهای بهکار رفته در آنها، در راستای پیشبرد برنامه پهپادی خود بهره ببرد. شکار پهپاد پیشرفته RQ-170 در آذرماه سال 1390 که از پایگاه هوایی ارتش آمریکا در قندهار افغانستان به پرواز درآمده و وارد حریم هوایی ایران شده بود، یک نمونه معروف از این
موارد است.
یکی از مزیتهای مهم قدرت پهپادی جمهوری اسلامی، هزینه پایین آن به نسبت هزینه نظامی رقبا و کشورهای متخاصم است. کارشناسان نظامی این کشورها اذعان میکنند که تولید پهپادهای انتحاری ایران هزینه اندکی دارد اما برای مقابله با آنها- حتی اگر موثر باشد- باید از موشکهایی گرانقیمت و چند میلیون دلاری استفاده کرد. آسیبپذیری شدید عربستان سعودی و امارات علیرغم برخورداری از سیستمهای پیشرفته پدافندی آمریکایی در برابر حملات پهپادی انصارالله یمن که گفته میشود از فناوری ایرانی در تولید پهپادهای رزمی خود استفاده میکنند، بیانگر این مزیت اقتصادی است. نکته دیگر آنکه ایران با صادرات محصولات و فناوری خود در این عرصه، وارد مرحله ارزآوری و سود تجاری نیز شده است. ... قدرت پهپادی جمهوری اسلامی تنها یکی از برگهای برنده در مقابله با دشمنان خود و ایجاد پیوندهای بیشتر با دوستان است. آمریکاییها تاکنون هرچه داشته و توانستهاند برای ممانعت از پیشرفت ایران در این حوزه رو کردهاند. آخرین برگ آنها پیوند زدن مسئله با توافق هستهای و فشار برای مهار قدرت ایران به دست خود ایران است. اصرار آنها برای گنجاندن مسائل موشکی و منطقهای در برجام، ناشی از شکست در این عرصه است و البته جمهوری اسلامی نیز باهوشتر از آن است که در برابر چنین رژیم تجاوزکاری، خود را خلع سلاح کند. بله! در جهانی که از برخی منظرها با جنگل تفاوت چندانی ندارد، ما نیز طرفدار پروپاقرص پهپادها هستیم.»
ضرورت هیچ قانونی ندارد
احمد غلامی در سرمقاله «شرق» نوشت: «آنچه رؤیای سرمایهداری رانتی است، در جامعه کنونی ایران محقق شده است و این رؤیا چیزی نیست جز خنثیشدن تعارضات یا ستیزههای طبقاتی. کارگران همواره برای اعتلای زندگی و بقای خود در مبارزهای دائمی با کارفرمایان یا صاحبان ثروت هستند. صاحبان ثروت نیز برای بقا و موفقیت خویش ناگزیرند هم از ثروت خود صیانت کنند و هم از فرمانبردار خود حفاظت. این رابطه یعنی نیاز متقابل و تخاصم متقابل بین فرادستان و فرودستان به یک مبارزه پارادوکسیکال تاریخی منتهی شده است و تاریخ چیزی نیست جز فعالیت انسان که در پی اهداف خویش است. کارل مارکس به طبقه پرولتاریا باور داشت و میدانست این طبقه با رسیدن به خودآگاهی میتواند شیوه تولید و مالکیت خصوصی را دگرگون سازد و موجب رهایی خویش و طبقات دیگر جامعه، ازجمله طبقه بورژوازی از سلطه سرمایهداری شود. دیدگاهی که درباره طبقات متوسط و کارگران ایران بهدشواری قابلتعمیم است. طبقات متوسط و کارگر ایران به شکلهای متفاوتی جنبشهای اجتماعی دهههای 80 و 90 را تجربه کردهاند. طبقه متوسط در سال ۱۳۸۸ و در پی اعلام نتایج دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری که به پیروزی محمود احمدینژاد منجر شد، دست به اعتراض زد؛ اعتراضی که از سوی طبقه کارگر و در معنای کلی آن، فرودستان چندان مورد حمایت قرار نگرفت و حتی در برخی مواقع با مخالفت آنان نیز روبهرو شد، چراکه با وعدههای احمدینژاد، کارگران یا فرودستان عملکرد طبقه متوسط را نافی منافع خود میدانستند و میپنداشتند دولتی که روی کار آمده حافظ منافع آنان است. اما اینگونه نبود و نشد و وضع فرودستان بیش از گذشته وخیم شد و در دولت روحانی به اوج خود رسید که به وقایع دی 96 و آبان ۱۳۹۸ منجر شد. اینک طبقهای به میدان آمده بود که تاوان خلف وعدههای احمدینژاد را میداد و از آنسو مورد حمایت طبقه وسیع متوسط نبود؛ طبقهای که جان مینارد کینز، اقتصاددان انگلیسی به آن میبالید. مارکس در مبارزه طبقاتی، طبقه بورژوازی را حذف نمیکرد اما نقطه اتکایش پرولتاریا بود. کینز در نقطه مقابل مارکس قرار داشت و نهتنها دلبسته و وابسته طبقه بورژوازی بود بلکه تغییرات مهم و اساسی را نیز ناشی از اراده این طبقه میدانست. همان ارادهای که بسیاری از اصلاحطلبان ایران برای تغییرات جدی به آن امید بسته بودند و بیاعتنا به انگیزههای اقتصادی و سایر مطالبات، طبقات دیگر را نادیده میگرفتند و همچون کینزگرایان باور داشتند رسالت تاریخی بر دوش طبقه متوسط است. در سال ۱۳۸۸ اصلاحطلبان خود را در قامتی تازه میدیدند، پساانقلابیونی که در پی انقلاب بدون انقلاب بودند البته نه از جنس و جنمی که کینز سودای آن را در سر داشت و آن را در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم محقق ساخت و سرمایهداری و لیبرالیسم را حیاتی دوباره بخشید. با رجوع به اندیشههای کینز -کینزی که خود را اصلاحطلب نمیدانست- میتوان فهمید بزرگترین ضعف اصلاحطلبان فقدان رویکردهای اقتصادی است یا انتخاب مدل اقتصادی که مغایر با اندیشههای اجتماعی آنان بود: تندادن به اقتصاد آزاد آنهم از نوع رانتی آن. این فقدان رویکرد اقتصادی موجب تشتت آرا در میان اصلاحطلبان حتی در دوران دولت اصلاحات شده بود. آنان بهمعنای واقعی ایمانی به طبقه متوسط نداشتند، ایمانی همچون کینز که اینگونه علیه مارکسیسم سخن میگفت: «چگونه میتوانم دکترینی را بپذیرم که کتابی مقدس انگاشته شده و در فراسوی انتقاد قرار گرفته، کتاب درسی اقتصادی منسوخ که نهتنها میدانم از نظر علمی نادرست است، بلکه هیچگونه نفع و کاربستی برای دنیای نو ندارد. چگونه آیینی را میتوانم پذیرفت که خار را به گل ترجیح میدهد، پرولتر زمخت بیفرهنگ را به بورژوازی و مجموعه روشنفکران و خردمندانی که با تمام کاستیهاشان، کیفیت زندگیاند و یقینا تمام بذرهای پیشرفت بشری را با خود دارند... بههمینترتیب، وقتی نوبت به مبارزه طبقاتی میرسد، قهرمانگرایی شخصی و محلی من، همانند قهرمانگرایی دیگران، جز عدهای متعصب و ناخوشایند، همه به محیط اطراف خود وابستهاند. من میتوانم تحت تأثیر آن چیزی قرار بگیرم که در نظرم عدالت و عقل سلیم است؛ اما جنگ طبقاتی مرا در کنار بورژوازی تحصیلکرده خواهد یافت». اگر کینز زنده بود اکنون میدید که نظریات اقتصادی او که در دورانی طولانی سرمایهداری را نجات داده و تحولی در لیبرالیسم ایجاد کرده چگونه به دست فراموشی سپرده شده است، شاید اینگونه باصراحت علیه مارکسیسمِ هنوز موجود موضعگیری نمیکرد. شاید بتوانیم تفاوت کینز و مارکس را در دو مفهوم جداگانه واکاوی کنیم، مارکس باوری جدی به رهایی داشت، رهایی همه آدمیان از سلطه سرمایهداری و کنیز بیش از هرچیز درصدد نجات سرمایهداری و خلاصی آن از تفکرات زیادهطلبانه و گسترش رفاه بود. کینز باصراحت و بدون ریاکاری به دفاع از سرمایهداری میپرداخت و این صراحت از جایگاه طبقاتی و منافع طبقاتی او نشئت میگرفت. او بیش از هر چیز میخواست منجی لیبرالیسم و سرمایهداری باشد تا آن را از تضادها و بحرانهایی که گریبانگیرش شده است، رها سازد و میخواست از چهره خشن سرمایهداری بکاهد و چهرهای انسانی به آن ببخشد.
از این منظر، کینز بهتعبیر جف مان، به روبسپیر نزدیک میشود، مردی که تلاش میکرد در انقلاب خشونتبار فرانسه با ایده «فقر آبرومندانه» مانع فروپاشی انقلاب شود؛ چراکه باور داشت اگر فقرا چیزی برای ازدستدادن داشته باشند، رودرروی انقلاب نخواهند ایستاد. روبسپیر بهخوبی قانون ضرورتها را تشخیص داده بود، ضرورتهایی که خود را تحمیل میکردند و طبقات ذینفع جامعه آن زمان یعنی بورژوازی، ناگزیر بود برای بقای خود به این ضرورتها تن بدهد. روبسپیر باور داشت «فقر آبرومندانه» بهتر از قدغنکردن توانگری است و این هشدار او امروزه نیز طنین دارد: «ضرورت غذا برای زندگی بهاندازه خود زندگی امری مقدس است. هر چیز واجب برای زندگی دارایی عمومی جامعه بهشمار میآید. ضرورت، چالش تاریخ برای تمام اصول عمومی است که جوامع بشری خود را مجاب کردهاند که حقیقی و طبیعی هستند. هیچ قانونی آنقدر ناب نیست که گرسنگی و خود نیروی تاریخ در مقابلشان تسلیم شوند. ضرورت هیچ قانونی ندارد». اگرچه آموزههای کینز، پساانقلابی است اما جف مان، آن را اصلاحطلبانه نمیداند و باور دارد اصلاحطلبی در ارتباط با اهداف سیاسی، ایدئولوژی یا سازمانیافتگی، نهادی بیطرف است. اصلاحطلبان ایران با اینکه تفکری پساانقلابی داشتهاند اما نتوانستند طبقه بورژوازی (متوسط) را که در زمانه خود به شیوه غریزی در پی مدنیت بود -همان مدنیتی که بیشباهت به مدنیت کینز نبود- به طبقه فراگیر تبدیل کنند و بیش از آنکه درصدد ایجاد مدل اقتصادی نزدیک به اقتصاد کنیزی باشند، راه به جایی دیگر بردند و جامعه ایران از رویدادهای سالهای ۸۸ و 96 و ۹۸ طرفی نبست و به آن چیزی منتهی شد که رؤیای سرمایهداری رانتی است؛ اتمیزهشدن گروههای جامعه و طبقات و در معنای دیگر همگرایی و مساویسازی طبقات اجتماعی. طبقاتی که از تضادها و تخاصمات آنان، «سیاست» شکل میگیرد و مهمتر از همه اینکه مبارزه آنان بر سر منافع طبقاتی خویش، دولتها را وامیدارد تا منافع آنان را جدی بگیرند. در جامعهای که هیچ طبقهای دست بالا را ندارد، طبقات، ریزهخوارِ سرمایهداری رانتی خواهند شد و حتی ایده «فقر آبرومندانه» کارکرد خود را از دست خواهد داد و در این شرایط است که دیگر ضرورتها حکم میکند، ضرورتهایی که هیچ قانونی ندارند.