ناکامی امـریکا در موازنه سازی علیه ایران/سناریوهای آمریکا پس از خروج از منطقه
نگاهی به هزینههای نظامی ـ امنیتی که امریکا در دهههای اخیر در غرب آسیا صرف کرده، در تاریخ این کشوربیسابقه است. امریکا مبالغ هنگفتی در جنگهای افغانستان و عراق هزینه کرد و تلفات انسانی سنگینی نیز متحمل شد. مجموع این عوامل چالشی جدی پیش روی سیاستگذاران امریکایی قرار داد و آنها را مجبور کرد تا در سیاستهای غرب آسیایی خود بازنگری جدی انجام دهند. یکی از گزینههای تغییر سیاستهای غرب آسیایی امریکا، استفاده از راهبرد موازنه از راه دور بود.
به دلیل اهمیت غرب آسیا، قدرتهای بزرگ جهان همواره توجه زیادی به این منطقه داشته و دارند. خلأ قدرتی که پس از خروج بریتانیا در منطقه به وجود آمد، امریکا را بر آن داشت که تلاش بیشتری برای استفاده از فرصتهای ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی غرب آسیا به کار بندد؛ منطقهای که در کنار دارابودن سهم بسزایی از انرژیهای فسیلی جهان، موقعیتی خاص در نزاع جنگ سرد داشت. همچنین، تلاش برای حفظ اسرائیل (رژیم اشغالگر قدس) در یک محیط پیرامونی خصمانه، همواره جزو منافع آشکار امریکا در غرب آسیا به شمار میآمد. این منطقه با اهمیت جهان، همواره دستخوش تحولات بیشمار بوده است؛ تحولاتی که در دهههای اخیر موجب شد تصمیم سازان امریکا برای حفظ منافع شان در این منطقه به مرور توان نظامی خود را در غرب آسیا تقویت نمایند. برخی از این تحولات عبارت بودند از: جنگهای اعراب با رژیم صهیونیستی، بحران انرژی، جنگهای داخلی در کشورهای لبنان، عراق، یمن، وقوع انقلاب اسلامی ایران، جنگ نفت و اشغال کویت توسط عراق، آغاز جنگ ایران و عراق، ظهور گروههای بنیادگرا در منطقه و....
نگاهی به هزینههای نظامی ـ امنیتی که امریکا در دهههای اخیر در غرب آسیا صرف کرده، در تاریخ این کشوربیسابقه است. امریکا مبالغ هنگفتی در جنگهای افغانستان و عراق هزینه کرد و تلفات انسانی سنگینی نیز متحمل شد. مجموع این عوامل چالشی جدی پیش روی سیاستگذاران امریکایی قرار داد و آنها را مجبور کرد تا در سیاستهای غرب آسیایی خود بازنگری جدی انجام دهند. یکی از گزینههای تغییر سیاستهای غرب آسیایی امریکا، استفاده از راهبرد موازنه از راه دور بود.
مفهوم موازنه از راه دور
استفان والت و جان مرشایمر، استادان برجسته علوم سیاسی در امریکا، در مقاله مشترکی که در ماه جولای 2016 در نشریه معتبر Foreign Affairs منتشر کردند، مدل جایگزینی را برای سیاست خارجی ایالات متحده در سالهای پیشرو پیشنهاد دادهاند. به نظر والت و مرشایمر بهترین استراتژی برای امریکا در سیاست خارجی، اتخاذ راهبرد «موازنه از راه دور» است. بدین معنی که ایالات متحده باید اولین اولویت خود را تسلط به نیم کره غربی قرار دهد و از دخالت غیرضروری در سایر مناطق جهان پرهیز کند. ازآنجایی که ایالات متحده با دو اقیانوس احاطه شده و با کشورهایی ضعیفتر از خود همسایه است، عملاً هیچ تهدید استراتژیکی متوجه اصل بقای آن نیست.
با این حال، مداخله امریکا در مواردی که ممکن است تهدیدی برای امنیت داخلی یا منافع ضروری آن مانند تجارت آزاد ایجاد نماید یا در مواردی مانند جلوگیری از نسل کشی و فجایع انسانی، قابل توجیه خواهد بود.در غیر این صورت تمرکز اصلی امریکا باید صرفاً کسب هژمونی در نیم کره غربی قرار بگیرد. از نظر والت و مرشایمر، امریکا هیچ مسئولیتی برای پیشبرد پروژه «دموکراسی سازی» در بقیه نقاط جهان ندارد و در عمل نیز با وجود هزینه زیاد تاکنون توفیقی در آن نداشته است.
موازنه از راه دور، به تعبیر والت و مرشایمر به معنای انزوا یا انفعال ایالات متحده نخواهد بود. هدف اصلی در این راهبرد ممانعت از کسب هژمونی مطلق توسط یک کشور در مناطق مختلف جهان و بویژه در منطقه اوراسیاست. واشنگتن باید از طریق ایجاد موازنه میان بازیگران مختلف اطمینان حاصل کند که هیچ قدرت هژمونی در اروپا، خلیج فارس و شمال شرق آسیا دست برتر را نسبت به سایرین پیدا نخواهد کرد. برای این کار، امریکا باید به طور فعال نسبت به تشکیل شبکهای از متحدین و شرکای خود اقدام کند اما این به معنای مداخله و حضور نظامی مستقیم نیست.
مرشایمر و والت صراحتاً اشاره میکنند که اگر هم بنا باشد امریکا برای جلوگیری از ظهور یک قدرت هژمونیک در جنگی ورود نماید، بهتر است آخرین نیرویی باشد که وارد منازعه میشود. به عبارت دیگر، امریکا بهتر است «پایاندهنده» جنگها باشد و نه آغازگر آنها. بدین ترتیب، بازیگران محلی بیشترین هزینه و خسارات جنگها را متحمل میشوند و امریکا با تحمل کمترین هزینه و دردسر، ضمن برقراری موازنه، وجهه ناجی ملتها را نیز کسب خواهد کرد.
عملیاتی کردن طرح «موازنه از راه دور» درقبال ایران و محور مقاومت
اتخاذ این راهبرد توسط ایالات متحده امریکا در قبال منطقه غرب آسیا و سایر مناطق پیرامونی جمهوری اسلامی به دوعامل اصلی بازمیگردد که عبارتند از:
1- شکست طرحهای امریکا در خاورمیانه، افزایش هزینه نظامی و عدم توانایی در مهار قدرت هوشمند جمهوری اسلامی ایران
2- تغییر نظم بینالمللی و قدرت یافتن چین
منطقه غرب آسیا همواره برای ایالات متحده چالش بسیار بزرگ بوده است و با وجود حضور نظامی و میدانی و همچنین هزینههای هنگفت میلیارد دلاری، دستاوردی برای این کشور نداشته است. امریکا با گذشت بعد از 20 سال بار دیگر افغانستان را به طالبان تحویل داد؛ این در حالی است که در سال 2001 به بهانه مبارزه با تروریسم و بسیج جامعه بینالملل به افغانستان حمله کرد و زیرساختهای این کشور را نابود و بعد از 20 سال، مجبور به ترک این کشور شد.
در سوی دیگر امریکا در عراق با گذشت 18 سال و سقوط صدام حسین، بهدنبال خروج از این کشور است. پارلمان عراق مصوب کرده است که تا پایان ماه نوامبر 2021 امریکا باید خاک این کشور را ترک کند. این در حالی است که امریکا بیش از 5 هزار نظامی خود را در عراق از دست داده و اکنون برای محافظت از سفارت خود(پایگاه نظامی) در منطقه سبز بغداد انواع و اقسام سامانههای موشکی و راداری را نصب کرده است. در لبنان حزبالله در بهترین شرایط ممکن قرار دارد و در سوریه بشار اسد توانست از جنگ بینالمللی تروریسم مورد حمایت امریکا با کمک متحدان خود پیروز بیرون بیاید. افزون بر این ضلع چهارمی به محور مقاومت افزوده شده که عبارت است از قدرت گرفتن انصارالله در یمن. قدرت گرفتن انصارالله در یمن به معنای توانایی کنترل دومین تنگه مهم و راهبردی انرژی دنیا یعنی تنگه باب المندب است.رژیم صهیونیستی هم شکستهای مختلفی از حماس و جهاد اسلامی متحمل شده و جبهه داخلی این رژیم در آستانه فروپاشی است. جمهوری اسلامی هم به نفوذ منطقهای خود ادامه میدهد و حلقه محاصره رژیم صهیونیستی را تنگ کرده و امریکا نتوانسته جلوی نفوذ منطقهای و برنامه موشکی ایران را بگیرد. در نهایت امریکا بهدنبال این است که همچنان پروژه مهار ایران ادامه داشته باشد و تنها تاکتیک و روش آن را تغییر بدهد. ایالات متحده به جای اینکه خود حضور نظامی مستقیم یا خود کنشگر اصلی باشد، نوع اقدام را به کشورهای هم پیمان خود تقسیم میکند و با سرریز کردن هزینهها به این کشورها، هزینه کمتری متحمل میشود.
برای مثال در انتخابات اخیر عراق که تاکنون صحت این انتخابات مورد خدشه واقع شده است، امارات نقش اصلی را در این فرایند ایفا کرده و تمام پروژه انتخابات عراق توسط گروه اماراتی صورت گرفته است.
نقش امریکا در دوران پساز خروج در منطقه
تمام طراحیهای امریکا برای دوران پس از خروج از منطقه توسط کشورهای هم پیمان خود صورت میگیرد و امریکا بهعنوان نقش تسهیلگر و کمک کننده، فعالیت خواهد کرد. پیش از این امریکا چنین استراتژی را پس از جنگ جهانی دوم برای مقابله با کمونیسم شوروی اتخاذ کرده است. حضورامریکا در خاورمیانه پس از جنگ جهانی دوم برای مقابله با حضور نظامی نیروهای شوروی در ایران شکل گرفت. در سالهای بعد، امریکا اتحادی از کشورهای ضدکمونیستی منطقه شامل ایران، ترکیه، عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی را برای مقابله با نفوذ و تهدید شوروی شکل داد. تحت «دکترین آیزنهاور» در طول دهه پنجاه میلادی، امریکا میتوانست برای مقابله با شوروی و حمایت از متحدین خود در هر منطقه از جهان که ضرورت داشته باشد مداخله مستقیم انجام دهد. با این حال، بجز کودتا علیه دولت ملی دکتر مصدق که جنبه نظامی هم نداشت، امریکا در طول جنگ سرد حضور مستقیمی در خاورمیانه نداشت و توازن در این منطقه را از راه دور و از طریق متحدین منطقهای خود تأمین میکرد.
پس از جنگ ویتنام و نیز بهدنبال خروج نیروی دریایی انگلستان از خلیج فارس، امریکا ترجیح داد تا با تقویت موقعیت شاه بهعنوان «ژاندارم منطقه» و نیز تقویت عربستان سعودی، تحت عنوان دکترین «دو ستونی» نیکسون، موازنه علیه تهدید شوروی و متحدان رادیکالش در منطقه همچون عراق و مصر را برقرار نماید.
جنگ اول خلیج فارس و اندکی پس از آن فروپاشی اتحاد شوروی، به منزله اعلام رسمی استیلای نظامی امریکا بر جهان از جمله در منطقه خاورمیانه بود که از سوی جرج بوش پدر اعلام شد. نظم نوین جهانی هدفی جز تثبیت استیلای کامل امریکا بر تمامی مناطق جهان نداشت. در این زمان امریکا به ایجاد پایگاههای متعدد نظامی در خاورمیانه از جمله در اکثر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس اقدام کرد و اتحاد واشنگتن و این کشورها به اوج شکوفایی خود رسید. ایران با خروج تدریجی از خسارتهای جنگ و بازسازی اقتصادی کشور دوباره میتوانست به یک قدرت منطقهای تبدیل شود. از سوی دیگر، طرح سازش میان رژیم صهیونیستی و رژیمهای عربی با فشار شدید امریکا و کشورهای غربی در حال پیگیری بود و لازم بود تا از میزان نمادین تهدید میان دو طرف کاسته شود.
سخن پایانی
ایران یکی از معدود کشورهایی بود که علناً به مخالفت با روند سازش برخاست و با توجه به انفعال کشورهای عربی خود را بهعنوان دشمن درجه اول رژیم صهیونیستی تثبیت کرد. بنابراین، در پروژهای حساب شده، امریکا کوشید با کمک متحدین منطقهای خود، ایران را بزرگترین منشأ خطر و تهدید برای امنیت و ثبات منطقهای جلوه دهد. با گذشت زمان و روی کار آمدن جورج بوش پسر و حمله به افغانستان و عراق، امریکا بار دیگر حضور نظامی خود را در منطقه خلیج فارس وغرب آسیا افزایش داد. با روی کار آمدن دولت اوباما و افزایش هزینههای هنگفت نظامی و شکست طراحی جورج بوش پدر بار دیگر موازنه از راه دور در دولت اوباما در دستور کار قرار گرفت. (ایجاد و حمایت از گروههای تروریستی مانند داعش توانست برای چندین سال محور مقاومت را درگیر این نزاع کند.) در دوران ترامپ هم این استراتژی با فشار حداکثری دنبال شد.(طرح معاهده قرن، فروش سلاح به کشورهای عربی، ترور سران مقاومت و....)در دوره جدید جو بایدن هم به نظر میرسد طراحی موازنه از راه دور برای مهار ایران افزایش یافته است بخصوص آنکه چین روز به روز بر قدرت اقتصادی و تکنولوژی خود میافزاید و صرف هزینههای نظامی مستقیم برای مهار ایران، هیچ دستاوردی برای امریکا نداشته است. امریکا سعی دارد طبق استراتژی جدید و با همکاری متحدین خود در مناطق پیرامونی ایران، جمهوری اسلامی را در باتلاق منطقهای اسیر کند که البته راه به جایی نخواهد برد.
منبع: روزنامه ایران