تحلیل از چپ و راست؛

سفری بی‌ارتباط به برجام

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1156997

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

سفری بی‌ارتباط با برجام

حشمت ا... فلاحت پیشه نماینده ادوار مجلس در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: « مباحث مختلفی درباره سفر آقای لاوروف به تهران مطرح شده و طبیعی است هنگام مراودات سیاسی، تحلیلگران تحلیل‌های مختلفی ارائه می‌دهند. در شرایطی ایران میزبان لاوروف است که قطر عملا چهارمین قرارداد خودش را در حوزه گازی مشترک با ایران منعقد کرد. دو شرکت آمریکایی، یک شرکت فرانسوی و یک شرکت ایتالیایی با قطر قراردادهای عظیمی را امضا کردند که قطر در قالب آن سعی می‌کند جایگزین بخش اعظمی از گازی که روس‌ها انتقال آن به اروپا را منع می‌کنند، شود. کاری که ایران می‌توانست صورت دهد. باید انتظارات برجامی از آقای لاوروف را کنار گذاشت. با این وجود ایران در قبال سفر آقای لاوروف چه می‌تواند بکند؟ معتقدم در این سفر به دنبال توافق تازه‌ای با روسیه حداقل در شرایط کنونی باید بود و یکبار دیگر باید نوع نگاه روسیه به روابط با ایران را سنجید و این پیشنهاد را مقامات ایران به روسیه بدهند. بنابراین سفر لاوروف ربطی به موضوع برجام ندارد و موضوع برجام به جایی رسیده که فقط در یک توافق مستقیم یا غیرمستقیم بین مقامات ایرانی و آمریکایی امکان احیای برجام وجود دارد. به هر حال تجربه نشان داد که طرف‌های برجام هر کدام منافع خودشان را از شکست برجام گرفتند. ولی انتظاری که الان وجود دارد این است که در حالی سفر لاوروف به ایران انجام می‌شود که ایران و روسیه در بازار تحریمی‌ها نوعی رقابت غیرمستقیم را با هم شکل دادند. انتظاری که به‌طور طبیعی در این شرایط وجود دارد این است که کشورهایی مثل ایران، روسیه، ونزوئلا، سوریه و در موارد خاص چین که هر کدام بخش‌های مختلفی از تحریم غرب و آمریکا را تجربه می‌کنند، به جای اینکه با هم رقابت کنند، یک بلوکی را شکل دهند که در این بلوک بتوانند با تحریم‌ها مقابله کنند و آسیب‌های تحریم را به حداقل برسانند. این کاری است که به نظر می‌رسد اگر صورت بگیرد، حداقل در کوتاه مدت منافع جمهوری اسلامی ایران را تامین می‌کند. به عنوان مثال ایران می‌تواند از روسیه و چین انتظارداشته باشد که به عنوان عضو ششم گروه بریکس پذیرفته شود. گروه بریکس متشکل از کشورهای برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی است. پنج کشوری که 24 درصد گردش مالی و جمعیتی خارج از حوزه دلار و یورو را تشکیل می‌دهند، اخیرا هم برای شکل‌دهی به یک صندوق، شبیه صندوق بین‌المللی پول عمل کردند که پول‌های خودشان را که خارج از حوزه دلار و یورو است را تقویت کنند. از این رو در چنین شرایطی اگر سفر لاوروف اثری برای جمهوری اسلامی داشته باشد، باید در این قالب مورد توجه قرار بگیرد. روسیه و ایران می‌توانند به جای اینکه در بازار تحریمی رقابت کنند، آنچیزی که الان در حوزه‌هایی مثل نفت و فولاد هست که عملا نفت تحریمی پرقدرت روسیه باعث شده که ایران بخشی از بازار خودش را به‌ویژه در رابطه با چین از دست بدهد، می‌توانند این شرایط را از حالت رقابت خارج کنند و بلکه بلوک ضدتحریم را شکل دهند و در این بلوک می‌توانند همکاری‌های مشترکی داشته باشند. و گروه بریکس یکی از آنهاست که اگر ایران هم به این گروه بپیوندد طبیعتا گروهی است که نه در مقابله بلکه در رقابت با دلار و یورو شکل گرفته است. ایران سال‌هاست درخواست عضویت در گروه بریکس را دارد. جالب اینکه یکی از دلایلی که ایران پذیرفته نشده بود، این بود که ایران تحت تحریم قرار داشت و الان که روسیه به عنوان یکی از سه قدرت اصلی گروه بریکس با تحریم مواجه شده و یا چین با مقابله مواجه شده و حتی هند هم معمولا رقابت‌هایی را با بلوک غرب دارد، روسیه می‌تواند در پذیرش ایران در گروه بریکس نقش عمده‌ای داشته باشد. کار دیگری که می‌تواند صورت بگیرد این است که مجموعه این کشورها که کشورهای تحریم شده هستند، می‌توانند علاوه بر مقابله و کاهش تحریم‌ها، یک توان چانه‌زنی بالایی را ایجاد کنند و در شرایط امروز از امکان‌های موجود در دنیا برای مبادله کالاهایی که مزیت نسبی برایشان دارد، از فضاها و ظرفیت‌های مختلف در دنیا استفاده کنند. این کشورها می‌توانند در قالب سیاست‌هایی مثل تهاتر، همسویی ناوگان اقتصادی و حتی ناوگان نظامی خودشان برای مقابله با تحریم و ایجاد یک مسیرهای امنی برای صادرات به‌ویژه صادرات نفت و دیگر محصولات نفتی و گازی همکاری را صورت دهند و سازوکاری را شکل دهند که این سازوکار در بلندمدت، هرچه بیشتر با سیاست‌های تحریمی آمریکا مقابله کند. اینها از جمله کارهایی است که به نظر می‌رسد ایران و روسیه می‌توانند انجام دهند. اگر نگاه روس‌ها به ایران یک نگاه راهبردی باشد، طرفین می‌توانند در این رابطه حتی اگر قرار است قراردادهای بلندمدت، میان مدت، کوتاه مدت یا موافقت‌نامه‌های کوتاه مدتی با هم ببندند، در این قالب می‌توانند سیاست‌های خودشان را شکل دهند و به همدیگر در مقابل سیاست‌های تحریمی که علیه این کشورها وجود دارد، کمک کنند. ولی فرقی که میان روسیه و ایران وجود دارد این است که روس‌‌ها نگاهشان به چالش با غرب، تلقی آن به عنوان یک چالش موقت است و چون چالش را موقت می‌بینند به همین دلیل هیچ‌گاه به سمت یک همکاری راهبردی حرکت نمی‌کنند که چالش با غرب را به عنوان یک چالش دائم برای خودش تبدیل کرده. ولی باز هم اگر طرفین به این سمت حرکت کنند که در درجه اول بلوک تحریمی را شکل دهند و آن را تقویت کنند و سازوکارهای هماهنگی را برای مقابله با تحریم شکل دهند و به عنوان گام دوم در اتحادیه‌های فرامنطقه‌ای مثل بریکس، ایران پذیرفته شود و در گام سوم به جای رقابت در جمع تحریمی‌ها به سمت همکاری ضدتحریمی حرکت کنند آن موقع می‌توانیم یک عزم تازه‌ای را در روس‌ها ببینیم.»

 

گریزهای بایدن برای انجام یک سفر!

محمدصادق مصدق در سرمقاله «خراسان» نوشت: «یک ماهی می‌شد که سفر جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا به عربستان سعودی، با نوعی ابهامِ آشکار روبه رو بود. در این مدت، رسانه‌های مطرح آمریکا و به‌تبع آن‌ها رسانه‌های منطقه‌ای، از کاخ سفید، وزارت خارجه و منابع آگاه آمریکا، اخباری در خصوص زمان این سفر منتشر و حتی اصل چنین سفری را در آینده نزدیک تأیید یا انکار می‌کردند اما کاخ سفید سرانجام پس از گمانه‌ زنی‌های بسیار، سفر «جو بایدن» به سرزمین‌های اشغالی، کرانه باختری و عربستان را در اواسط ژوئیه (دهه سوم تیر) اعلام کرد. خبری که با توجه به وعده دوران انتخاباتی رئیس‌جمهور آمریکا مبنی بر منزوی کردن ریاض به دلیل قتل  فجیع جمال خاشقچی و دیگر موارد نقض حقوق بشر مانند بازداشت گسترده نخبگان حکومتی مخالف و جنگ یمن، به سرعت به «خیانت» تعبیر شد و کاخ سفید را در لاک دفاعی فرو برد. بایدن اما ناچار به تغییر مسیر دربرابر سعودی است. قیمت‌های انرژی به دلیل تقاضای بالای مرتبط با بهبود اقتصادی پس از همه گیری کرونا و تحریم‌ها علیه روسیه، ایران و ونزوئلا، یعنی کاهش عرضه، سر به فلک کشیده است. قیمت‌های بالاتر انرژی به تورم دامن می‌زند که به عنوان بزرگ‌ترین چالش اقتصادی و سیاسی پیش روی دولت بایدن است. در این شرایط ناگهان، عربستان سعودی، در مقام تولیدکننده‌ای با توانایی افزایش نسبتا سریع تولید، دوباره به شریکی بسیار ضروری تبدیل می‌شود. درواقع دموکرات‌‌ها نگران هستند که اگر شرایط وخیم اقتصادی در داخل آمریکا همچنان ادامه یابد، در انتخابات پیش رو، نه فقط کنگره بلکه کاخ سفید را هم از دست خواهند داد. تمامی این موارد موجب تغییر سریع مواضع انتخاباتی جو بایدن درخصوص عربستان سعودی شده است. علاوه بر این، روند روبه رشد همکاری‌های عربستان و چین به هیچ وجه برای واشنگتن مطلوب نیست. براساس گزارشی که اینترسپت از سفر فروردین امسال ویلیام برنز، رئیس سازمان سیا به عربستان منتشر کرده، برنز این دو خواسته را به‌صراحت از ریاض طرح کرده است. این دو به‌همراه دلایل دیگر، باعث می‌شود تا بایدن امتیازدهی به بن سلمان را برای دستیابی به اهداف مهم‌تر، ضروری بداند. آمریکا همواره نشان داده است که از حقوق بشر به عنوان ابزاری برای رسیدن به منافع خود استفاده می‌کند. مهم هم نیست چه کسی یا چه حزبی در آمریکا بر مسند قدرت باشد. در واقع حقوق بشر در خدمت منافع آمریکاست و عربستان نیز با استفاده از این مسئله، به نقض‌های مکرر حقوق بشر ادامه می‌دهد بدون آن که مواخذه‌ای در کار باشد. با این حال تیم بایدن ناچار است به‌طور همزمان به شعارها و ادعای رئیس‌جمهور بیندیشد و مانع از عدول او از آن‌ها شود و ازسوی دیگر، اهداف راهبردی آمریکا را هم مدنظر قرار دهد. بنابراین به‌نظر می‌رسد طراحی وانجام سفر به عربستان و دیدار با بن سلمان، برای رئیس‌جمهور آمریکا پیچیدگی‌های خاصی داشته باشد. براساس آن چه رسانه‌ها از سفر احتمالی بایدن به منطقه و احتمالاً عربستان گفته‌اند، یکی از محورهای این سفر، ممکن است اعلام عادی‌سازی روابط عربستان با رژیم صهیونیستی یا مقدمات این عادی‌سازی باشد. اگرچه طی چندسال اخیر امارات متحده عربی، بحرین، الجزایر و برخی کشورهای دیگر، به قطار شوم عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی پیوسته‌اند اما نقش عربستان در جهان عرب و جهان اسلام و ارزش‌های نمادینی چون وجود حرمین شریفین در آن، باعث می‌شود تا انعکاس رسانه‌ای و سیاسی عادی‌سازی روابط این کشور با رژیم صهیونیستی، از ارزش سیاسی و نمادین دو چندانی برای صهیونیست‌ها و حتی مقامات آمریکا برخوردار باشد. به‌نظر می‌رسد تیم بایدن نیز بنا دارد تلاش کند با بهره‌برداری از چنین انعکاسی، به‌نوعی از انتقادهای موجود درخصوص رفتارهای ضدحقوق‌بشری بن‌سلمان و مواضع بایدن در قبال این رفتارها، فرار کند. افزون بر این در بحبوحه انحلال کنست رژیم صهیونیستی توسط نفتالی بنت و یائیر لاپید، حاکمان تل آویو، بیشتر از هر کسی می‌کوشند تا این سفر انجام شود و با عادی‌سازی یا چیزی نمادین و نزدیک به آن میان اسرائیل و عربستان، عملاً دستاوردی در عرصه خارجی کسب کنند.»

 

گزاره‌ای که در وین تثبیت شد

حنیف غفاری در سرمقاله «رسالت» نوشت: «هم‌افزایی راهبردی –تاکتیکی آمریکا و تروئیکای اروپایی در مذاکرات وین، موضوعی نیست که دیگر نیاز به مصداق یابی یا تفسیر داشته باشد! در صدور قطعنامه غیرحقوقی و ضد ایرانی اخیر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی این موضوع بار دیگر به اثبات رسیده است. ضمن آنکه جوزف بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و سیاستمدارانی مانند ماکرون، جانسون و اولاف شولتز نیز نقش «تعهد محور» خود در قبال برجام را فراموش کرده و خود را به‌صورت عامدانه تبدیل به یک  «واسطه‌گر»  ساخته‌اند. واقعیت امر این است که نوع مواجهه واشنگتن و تروئیکای اروپایی با ایران،«مصدر راهبردی  واحد» دارد. هر دو بازیگر ( آمریکا و اروپا) در خصوص استراتژی«مهار ایران قدرتمند» با یکدیگر اتفاق‌نظر دارند. این هدف‌گذاری مشترک، مرهون پیوستگی امنیتی واشنگتن و شرکای اروپایی آن در ناتو است. بنابراین، «تفکیک اروپا از آمریکا»،یک گزاره راهبردی اشتباه در حوزه سیاست خارجی کشورمان محسوب می‌شود. 

موضوع دیگر در خصوص بازی تروئیکای اروپایی در قبال ایران، به «میانجی‌گری ظاهری» آن‌ها بازمی‌گردد. امانوئل ماکرون، رئیس‌جمهور فرانسه خود را از کسوت یک «بازیگر خاطی» خارج کرده و به یک «میانجی خیرخواه» تبدیل کرده است! این در حالی است که پاریس بخشی از خود بحران به وجود آمده محسوب می‌شود. همگان به یاد دارند که ماکرون برای نخستین بار و قبل از خروج ترامپ از توافق هسته‌ای، خواستار «تغییر برجام » از طریق گنجاندن موضوعاتی مانند توان موشکی ایران و اعمال محدودیت‌های فرازمانی بر فعالیت‌های هسته‌ای ایران شد! حتی پس از خروج دولت قبلی آمریکا از برجام، مقامات فرانسوی به رایزنی‌های برجامی خود با کاخ سفید ادامه دادند  تا جایی که ماکرون در اظهاراتی وقیحانه و باوجود خروج واشنگتن از برجام، خواستار «تحدید توان موشکی»ایران شد. بعدازاینکه ترامپ از توافق هسته‌ای با ایران خارج شد بسیاری  تصور کردند که ارتباط اروپا با آمریکا بر سر خروج واشنگتن از برجام مخدوش می‌شود. متأسفانه این تصور، به یک پیش‌فرض در حوزه سیاست خارجی کشورمان تبدیل شد.  در دولت سابق،  این پیش‌فرض غلط مولد محاسبات  و رفتارهای نادرستی در سیاست خارجی کشورمان بود.

رئیس‌جمهور سابق  آمریکا از برجام خارج شد اما مناسبات و ارتباطات پشت پرده آمریکا و فرانسه علیه ایران باقی ماند.این روند تاکنون ادامه داشته و در آینده نیز ادامه خواهد داشت. در این معادله، حضور یا عدم حضور دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان  در کاخ سفید چندان موضوعیتی ندارد!  استراتژی مشترک آمریکا و اتحادیه اروپا در قبال ایران، «مهار ایران قدرتمند» است. آن‌ها در مسیر نیل به این استراتژی، یک تاکتیک مهم تعریف کرده‌اند و آن «پیچیده سازی صحنه بازی با ایران » است. 

نکته آخر ، مربوط به «آینده‌پژوهی رفتار اروپا» می‌شود. بدیهی است که اتحادیه اروپا همچنان به‌عنوان متغیر و تابعی از ایالات‌متحده آمریکا در نظام بین‌الملل ایفای نقش خواهد کرد. این «متغیر وابسته» هرگز به یک «متغیر مستقل» تبدیل نخواهد شد! بنابراین، محاسبات راهبردی، تاکتیکی و حتی رفتاری حوزه سیاست خارجی کشورمان باید بر مبنای وابستگی اروپا به کاخ سفیدتنظیم و تعریف شود. هرگونه وزن و جایگاهی که فراتر از آن برای «اروپای واحد» لحاظ شود، به‌مثابه «نقطه انحراف راهبردی» خواهد بود .»

 

اجرای زیرپوستی طرح صیانت

جواد امام در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «در شرایطی که گسترش اعتراضات عمومی از طرح صیانت، باعث کنار گذاشته شدن موضوع از دستور کار کمیسیون ویژه طرح صیانت شد، این روزها تحرکاتی در مجلس در حال وقوع است که نگرانی‌های جدی ایجاد کرده است. بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان معتقدند، موضوع «مستثنی شدن مصوبات شورای عالی فضای مجازی از رسیدگی در دیوان عدالت اداری»، زمینه‌سازی برای تصویب طرح صیانت و محدودسازی فضای مجازی است. مدتی قبل و زمانی که برخی افراد و جریانات تندرو در مجلس با تقابل شدید افکار عمومی مواجه شدند و احساس کردند که پیگیری تصویب طرح صیانت به صورت علنی، ممکن است حاشیه‌ساز شود، ترجیح دادند تا پروژه محدودسازی فضای مجازی را به صورت چراغ خاموش دنبال کنند. در واقع برخی جریانات در مجلس تلاش کردند با دور زدن مسیر، ایده سانسور فضای مجازی را به صورت زیرپوستی پیگیری کنند. به عبارت روشن‌تر در تقسیم وظایف، قرار شد شورای عالی فضای مجازی تصمیمات لازم در خصوص محدودسازی یا مسدودسازی فضای مجازی را اتخاذ کند، سپس با مصوبه مجلس، هیچ نهاد یا ساختاری نتواند به تصمیم شورای عالی فضای مجازی اعتراض کرده یا خواستار تجدیدنظر در آن شود. مستقل از بحث طرح صیانت، این حقوق مسلم ملت است که مجلس برای آن تصمیم گرفته، آن را محدود کرده و در مسیر تحقق آن مانع‌تراشی کرده است.دیوان عدالت اداری، مرجع تظلم‌خواهی مردم در مواجهه با آن دسته دستگاه‌های اداری و حاکمیتی است که حقوق ملت را مورد تعرض قرار می‌دهند. از سوی دیگر بر اساس قانون اساسی، تنها مرجع تقنین و قانونگذاری کشور، مجلس شورای اسلامی است و هیچ نهاد یا ساختار دیگری نمی‌تواند قانونگذاری کند. این از عجایب روزگار است که برخی نمایندگان مجلس، قانونی را مصوب می‌کنند که نه تنها مراجع موازی برای تقنین می‌تراشد، بلکه گام بزرگی در جهت تضعیف مجلس و بی‌اعتبار کردن قانون اساسی برمی‌دارد.  

نمایندگانی که در شمایل وکیل ملت ‌باید از حقوق مردم دفاع می‌کردند به مصوبه‌ای رای داده‌اند که حقوق اساسی مردم را سلب می‌کند. یعنی حتی شهروندان نیز قادر نخواهند بود در برابر تصمیمات غیرقانونی شوراهای بالادستی، تظلم‌خواهی کنند. در چنین وضعیتی که از یک طرف با ردصلاحیت‌ها جلوی حضور افراد کارآمد، متخصص و شایسته، مانع ایجاد می‌شود و از سوی دیگر امکان پیگیری حقوقی از شهروندان سلب می‌شود، نمی‌توان تصور چشم‌انداز روشنی پیش روی نظام تصمیم‌سازی‌های کشور داشت. البته قبل از انتخابات یازدهم مجلس، پیش‌بینی می‌شد که روند تصمیمات مجلس بر خلاف روح مرد‌م‌سالاری و شایسته‌گزینی باشد، اما عملکردها به گونه‌ای است که حتی تحلیلگران بدبین را نیز شگفت‌زده کرده است. طبیعی است نمایندگانی که با مشارکت حداقلی مردم (به دلیل ردصلاحیت‌ها) راهی پارلمان شده‌اند، تصمیمات‌شان نیز نه در راستای مطالبات مردم، بلکه در مسیر خواسته نهادهای خاص باشد. امروز یکی از شاهکارهای مجلس یازدهم آن است که تصمیماتی را اتخاذ می‌کند که علیه مجلس و ساختار تقنینی کشور است. یعنی مصوباتی دارند که علیه مجلس، علیه قانون اساسی و علیه حقوق ملت است. بعد شما تصور کنید آیا این مجلس را می‌توان در جایگاه عصاره فضایل ملت و ساختاری که در راس امور است، قرار داد. با عملکرد نمایندگان مجلس یازدهم، امروز برای افکار عمومی مشخص شده که چرا در ایام انتخابات برخی افراد و جریانات، پروژه تشکیل مجلسی همراه و یکدست را به قیمت مشارکت حداقلی مردم پیگیری می‌کردند. مجلسی که به نظر می‌رسد، هویت خود را از دست داده و نسبتی با مطالبات مردم برقرار نکرده است.»

 

گامی برای توسعه شهر و ارتقای کیفیت زندگی

نرگس معدنی‌پور؛ رئیس کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر در یادداشتی برای «همشهری» نوشت: « سیاستگذاری و برنامه‌ریزی برای توسعه شهر تهران و ارتقای‌ کیفیت زندگی در آن، رویکردهای مختلفی دارد که طیفی از برنامه‌ریزی متمرکز، برنامه‌ریزی مشارکتی و کاهش تصدی‌گری را شامل می‌شود.

مدیریت شهری تهران، در ادوار مختلف رویکردهای متفاوتی را برای توسعه شهر تهران و ارتقا و بهبود شاخص‌های کیفیت زندگی شهروندان و زندگی شهری، دنبال کرده است.

سؤال این است که چه رویکردهایی می‌توانند به افزایش کارآمدی و اثربخشی برنامه‌ریزی‌های کلان در جهت ارتقا و بهبود شاخص‌های کیفیت زندگی در مناطق و محلات شهر تهران، کمک کنند؟

پاسخ به این سؤال، سهل و ممتنع است. از این جهت که نمی‌توان با قطعیت گفت که لزوما باید از یک روش یا رویکرد استفاده کرد و در عین حال، نباید فراموش کرد که درس‌های گذشته و تجارب مربوط به اجرای رویکردهای مختلف، پیش روی ماست و می‌توان از طریق تحلیل آنها و قضاوت درباره میزان کارایی و اثربخشی‌ای که به همراه داشته‌اند، در مورد رویکردهای مناسب و ممکن به جمع‌بندی رسید.

بررسی تجارب نشان می‌دهد که رویکردهای رایج مدیریت شهری تهران در زمینه مدیریت و برنامه‌ریزی کلان فرهنگی اجتماعی، شامل 3 دسته است:

1- برنامه‌ریزی با تمرکز بر تکالیف مندرج در اسناد فرادستی و به‌صورت متمرکز توسط واحدهای ستادی شهرداری تهران

2- برنامه‌ریزی از طریق نظام کارشناسی و اجرایی مناطق و نواحی شهرداری تهران

3- برنامه‌ریزی از طریق مشارکت جامعه‌محور و همیاری‌های محلی

می‌توان گفت که اکنون، هر سه رویکرد در مدیریت شهری تهران، رایج بوده و به‌کار گرفته می‌شود که البته سهم هر یک از این رویکردها در نظام مدیریت و برنامه‌ریزی شهرداری تهران، متفاوت است؛ به‌عنوان مثال، هرچند رویکرد سوم، رو به رشد و گسترش است، اما همچنان رویکردهای اول و دوم، از وزن بیشتری در نظام تصمیم‌گیری و کارشناسی مدیریت شهری برخوردار هستند. این دو رویکرد،  اگر چه کوشش می‌کنند تا نیازهای محلی را نیز مورد توجه قرار دهند، ولی درنهایت، رویکردی تمرکزگرا هستند.

این در حالی است که اگرچه جمعیت شهر تهران، در جغرافیای مشترکی به نام تهران زندگی می‌کنند، اما واقع‌بینانه این است که بگوییم، شهر تهران، به اندازه‌ای رشد و توسعه پیدا کرده است که هر یک از مناطق، نواحی و محلات آن، از نظر فرهنگی و اجتماعی دارای مسائل متفاوتی هستند.

بنابراین، رویکرد کارآمد و اثربخش در سیاستگذاری، مدیریت و برنامه‌ریزی کلان امور فرهنگی و اجتماعی شهر تهران، تنها این نیست که مبتنی بر نیازها و اقتضائات مناطق، نواحی و محلات باشد، بلکه علاوه بر توجه به اسناد فرادستی و نیازهای شهروندان، باید مبتنی بر آمایش سرزمین نیز باشد.

چرا آمایش سرزمین؟

برای پاسخ، باید به چند پیش‌فرض توجه کنیم:

- می‌دانیم که هر یک از مناطق، نواحی و محلات، علاوه بر مشابهت‌های کلان با دیگر نقاط  شهر تهران، دارای برخی مسائل متفاوت و مختص به‌خود در امور فرهنگی و اجتماعی هستند.

- ما می‌دانیم که منابع موجود، امکان پرداختن همزمان، کافی و فراگیر به تمامی مسائل و دغدغه‌های کلان امور فرهنگی و اجتماعی را ندارد.

راه‌حل چیست؟

برای دست یافتن به رویکردی که به 2‌پیش‌فرض بالا توجه داشته باشد، بهتر است ویژگی‌هایی لحاظ شود: - مبتنی بر توجه همزمان به منابع مالی، نیروی انسانی، موقعیت مکانی، نیمرخ محلی، نیازهای شهروندان و اولویت‌های کلان باشد. وقتی به ویژگی‌های فوق با دقت توجه کنیم، خواهیم دید که مختصات، رویکردی است که علاوه بر غیرمتمرکز بودن، فراتر از شناسایی نیازهای محلی است؛ لذا این رویکرد همان آمایش سرزمین در حوزه امور فرهنگی و اجتماعی است. در این رویکرد، ما به‌تدریج نقشه راهی خواهیم داشت که مطابق آن، هر منطقه، ناحیه و محله، برنامه مختص به‌خود را در حوزه امور فرهنگی و اجتماعی خواهد داشت که این برنامه از طریق رویکرد آمایش سرزمین، حاصل شده است و در قالب آن، مختصات دقیقی از مهم‌ترین شاخص‌های محلی،  احصا شده است. مزیت مهم این رویکرد در آن است که طراحی سیاست‌ها و برنامه‌های کلان را دقیق‌تر می‌کند و موجب می‌شود که در پایان، هر برنامه‌ای، نه صرفا براساس اجرای آن، بلکه در مقایسه با شاخص‌های محلی، ارزیابی شود. «گفت‌وگوهای اجتماع‌محور» که ما به اختصار آن را «گام» نامیدیم، رویکرد آمایش سرزمین را به‌عنوان هدف اصلی دنبال می‌کند. ما در قالب این برنامه، از طریق نشست‌های گفت‌وگومحور با اعضای شورای فرهنگی، هنری، اجتماعی و ورزشی منطقه به مختصات آمایش سرزمین در حوزه امور فرهنگی و اجتماعی هر منطقه، دست پیدا می‌کنیم. در این بین، آنچه اهمیت دارد این است که ما از طریق گفت‌وگو و مفاهمه با شوراهای فرهنگی، هنری، اجتماعی و ورزشی مناطق، بتوانیم به یک چرخش تحولی در نظام برنامه، بودجه و تخصیص منابع در حوزه امور فرهنگی و اجتماعی مدیریت شهری تهران، دست پیدا کنیم؛ به‌طوری‌که بدانیم شاخص هدف یک اولویت در یک منطقه و محله چیست و چگونه باید به آن دست پیدا کنیم و برای پیاده‌سازی‌ یک سیاست یا برنامه، به چه منابعی نیاز داریم و چگونه می‌توانیم این منابع را تامین کرده و تخصیص بدهیم. بنابراین، برنامه «گام»، یکی از اضلاع چرخش‌های تحولی است که کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای اسلامی شهر تهران برای ارتقا کارآمدی و اثربخشی در سیاستگذاری و مدیریت کلان امور فرهنگی و اجتماعی شهر تهران مدنظر دارد.»


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: