تحلیل از چپ و راست؛

دایره امنیت

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1154198

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

روابط راهبردی ایران و ونزوئلا مرگ دکترین مونروئه

حمیدرضا شاه‌نظری در روزنامه «جوان» نوشت: «وقتی دو قرن پیش جیمز مونروئه، رئیس‌جمهور وقت امریکا دکترین عدم اجازه امریکا به مداخله قدرت‌ها در امریکای لاتین را که بیشتر ناظر به قدرت‌های وقت اروپایی بود، اعلام کرد و این سرزمین را حیاط خلوت ایالات متحده معرفی کرد، کمتر کسی فکر می‌کرد که ۲۰۰ سال بعد که امریکا خود را در قامت یک ابرقدرت بلامنازع تصور می‌کند، یک قدرت نوظهور در منطقه غرب آسیا که آماج بزرگ‌ترین دشمنی‌ها از سوی ایالات متحده نیز قرار گرفته است با برخی کشور‌های این حیاط خلوت روابط ویژه برقرار کند و در آنجا حضور محسوسی یابد.

امریکای لاتین اهمیت زیادی برای امریکا دارد و در واقع حریم ممنوعه این دولت تلقی می‌شود و به همین دلیل همواره صحنه مداخلات و جنایت‌های مختلف دولت استکباری امریکا بوده است. با این حال، ایران بعد از انقلاب اسلامی روابط رو به گسترشی با برخی کشور‌های این منطقه، به خصوص ونزوئلا، داشته است. حتی بعد از فوت چاوز که علاقه ویژه‌ای به توسعه روابط با ایران داشت، نیز ایران هیچ‌گاه پشت این کشور را خالی نکرد و از دولت و ملت آن در سخت‌ترین شرایط حمایت کرد که شاید روشن‌ترین آن، ارسال چندی پیش نفتکش‌های متعدد حامل بنزین بود که به‌رغم مخالفت‌ها و تهدیدات امریکا با پرچم ایران و سیستم‌های روشن موقعیت‌یاب برای کمک به کمبود سوخت این کشور انجام شد. این اقدام جسورانه و شجاعانه را می‌توان نماد روشنی از غلبه دکترین مقاومت بر دکترین مونروئه و مرگ این دکترین دانست. البته بار‌ها و در مواقع مختلف دولت تروریست ایالت متحده امریکا از گسترش روابط ایران و ونزوئلا و سایر کشور‌های امریکای لاتین ابراز ناخشنودی و نگرانی کرده است. کشور‌های امریکای لاتین ظرفیت خوبی برای توسعه روابط و بهره‌مندی اقتصادی دوسویه دارند و توسعه روابط با آن‌ها قطعاً منافع اقتصادی خوبی برای ایران خواهد داشت، ولی آنچه در کنار منافع اقتصادی و فراتر از آن برای ایران به عنوان ستون محور مقاومت اهمیت دارد و برای امریکایی‌ها نیز دردناک است، تأثیرات راهبردی این توسعه روابط در افزایش قدرت بین‌المللی ایران و زمینه‌سازی برای ایجاد موازنه سیاسی و راهبردی در برابر دولت تروریست و سلطه‌گرامریکاست. این موضوع آن قدر برای امریکایی‌ها دردناک است که حتی مسئولان رسمی امریکا برای مقابله با نفوذ ایران در امریکای لاتین به پروپاگاندا‌های کودکانه هم روی آورده‌اند! برای نمونه در اکتبر ۲۰۲۰ شش عضو مجلس نمایندگان امریکا در نامه‌ای از ارسال موشک از سوی ایران به ونزوئلا سخن گفتند. این نمایندگان در این نامه نسبت به تحرکات ایران در ونزوئلا ابراز نگرانی کرده و گفتند چنانچه موشک‌های بالستیک ایران در کاراکاس مستقر شوند، پورتوریکو، کل دریای کارائیب، کل ایالت فلوریدا، بخش‌های جنوبی جورجیا و آلاباما در تیررس موشکی ایران قرار خواهد گرفت! این ادعا‌ها که چندی بعد توسط رئیس‌جمهور کلمبیا که تحت سلطه امریکا قرار دارد تکرار شد آن‌چنان مضحک بود که واکنش تمسخرآمیز نیکلاس مادورو، رئیس‌جمهور ونزوئلا را در پی داشت: «خرید موشک از ایران ایده بسیار خوبی است، اما کاراکاس از تهران موشک خریداری نکرده است، ولی ونزوئلا می‌تواند از هر کشوری که می‌خواهد سلاح بخرد و این ایده بسیار خوبی به نظر می‌رسد و چرا نخریم؟ ما در موعد مناسب این پیشنهاد را بررسی خواهیم کرد!»

البته نفس متوسل شدن به این قبیل تبلیغات دروغین، اثر بومرنگی دارد و بیشتر از اینکه نشانه قدرت و جدیت امریکا در حفاظت از حیاط خلوتش باشد، نشان‌دهنده شکسته شدن هژمونی امریکا و افول قدرت آن است، به خصوص وقتی که یک مقام مسئول، چون الیوت آبرامز، نماینده ویژه وزارت خارجه امریکا در امور ایران در همان روز‌ها ضمن ابراز خشم از تعامل تهران و کاراکاس اعلام کرد که ایالات متحده اجازه صادرات احتمالی موشک‌های دوربرد ایران به ونزوئلا را نخواهد داد!

این روز‌ها رئیس‌جمهور ونزوئلا سفری دو روزه به ایران داشته و سند ۲۰ ساله همکاری با ایران را امضا کرده و در دیدار با رهبر معظم انقلاب، مجدداً از ایشان توصیه راهبردی «تن‌ها راه علاج در مقابل فشارها، ایستادگی و مقاومت است» و وعده اثبات شده «ایران در شرایط خطر، خطر می‌کند و دست دوستانش را می‌گیرد» را شنید تا دلگرم‌تر و مستحکم‌تر از همیشه به کشورش بازگردد و حلقه‌ای گسست‌ناپذیر از زنجیره دولت‎‌ها و قدرت‌های تشکیل‌دهنده محور مقاومت جهانی در برابر نظام سلطه جهانی به سردمداری امریکا باشد.

مادورو در همین دیدار در واکنش به بیانات رهبر انقلاب اعلام کرد: «ایران و ونزوئلا دنیای جدیدی را بدون هژمونی امریکا می‌سازند». راز هجمه‌ها به گسترش روابط بین ایران و کشور‌هایی، چون ونزوئلا از سوی ارتش رسانه‌ای متعلق به نظام سلطه در همین حقیقت نهفته است که محور مقاومت رو به گسترش و نظام سلطه در حال افول است و در آینده، هژمونی امریکا و نظام سلطه جایی نخواهد داشت!»

 

جنگ ترکیبی؛ دو برداشت و دو نقش 

 محمد ایمانی در روزنامه کیهان نوشت: «1- برداشت ما از رویداد‌ها به ‌اندازه خود آنها مهم است. جنگ ترکیبی دشمن، با همه زحمت و آزار‌هایش، بشارتی را در خود نهفته دارد و آن، قدرتمند‌تر شدن جبهه مقاومت اسلامی در مواجهه با توطئه‌های قبلی است. البته شرط قابلیت برای این بشارت، مسئولیت شناسی است. در ماجرای جنگ احزاب، دو گروه، دو برداشت متناقض از ماجرا کردند و گذشت زمان نشان داد فهم کدام گروه صادق بود:

« وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا... وَلَمّا رَأَى المُؤمِنونَ الأَحزابَ قالوا هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَرَسولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَرَسولُهُ وَما زادَهُم إِلّا إیمانًا وَتَسلیمًا». ظاهر ماجرا، اردوکشی ده هزار نفری مشرکان در برابر سپاه سه‌هزار نفری مسلمین و محاصره مدینه بود. از حذیفه یمانى نقل شده؛ «ما در روز جنگ خندق، گرسنگى و خستگى و وحشت زیادی را دیدیم». اردو کشی مشرکان، در خیانت یهودیان مدینه ریشه داشت که از ترس گسترش اسلام، نمایندگانی را به مکه فرستاده و سران قریش را به تدارک جنگ تحریک کرده بودند.

2- یک تفاوت مومن و منافق، در حسن ظن یا سوءظن به وعده‌های الهی است. حسن ظن، به معنای ندیدن واقعیت‌ها و ساده‌لوحی و بی‌عملی نیست. در جنگ احزاب که مادر همه جنگ‌های آن دوره علیه مسلمین بود، منافقان ترسیدند و ترساندند. اما مومنان، اولا صف‌آرایی سنگین دشمن را طلیعه وعده پیروزی دانستند، و ثانیا برای مقاومت، تدبیر و تدارک کردند؛ تا اینکه با ضربت بهنگام امیر مومنان‌(ع) و شکستن جوّ رعب، جنگی که تصور می‌رفت پرتلفات‌ترین جنگ‌ها باشد، بدون درگیری دیگر به نفع سپاه اسلام پایان یافت. «وَ رَدَّ الله الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْرًا وَکَفَى الله الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَکَانَ اللَه قَوِیًّا عَزِیزًا. و خداوند آنان را که کفر ورزیدند، با غیظ و خشم و بی‌‌آنکه به خیری برسند، برگرداند و مؤمنان را از جنگ بی‌‌نیاز کرد و خداوند، همواره نیرومند شکست‌‌ناپذیر است». هزیمت دشمن در این جنگ، همچنان که پیامبر(ص) به هنگام حفر خندق، بشارت داده بود، سرآغاز پیروزی‌های بزرگ بعدی شد.

3- شرایط جمهوری اسلامی در مواجهه با مستکبران، بی‌شباهت به جنگ احزاب نیست. دشمنان پس از شکست در چند مواجهه بزرگ، از هیچ امکانی برای انبوه‌‌سازی تهدید و هراس‌افکنی دریغ نکرده‌اند. صف مرد و نامرد در تندباد تهدید‌های دشمن آشکار می‌شود. هراس‌افکنی و زبان طعنه‌آمیز منافقین هم در این روند، یک سنت تاریخی است. آنچه مومنان در جنگ احزاب مأمور شدند، مأموریت امروز ما هم هست: حسن‌ظن به وعده‌های الهی، نترسیدن و نترساندن، تحمل دشواری‌های محاصره و تهدید‌های دشمن، تدبیر، خطرپذیری، شکستن جوّ و زدن به قلب دشمن. دو دهه قبل آمریکا و صهیونیسم مسیحی، اشغال افغانستان و عراق و حمله به لبنان و غزه را آغاز کردند، و سپس، آتش جنگ نیابتی تروریست‌ها در حدفاصل مرز‌های ایران تا لبنان را شعله‌ور ساختند. محاسبات آنها می‌گفت کار مقاومت تمام است. اما با درایت مقتدای حکیم انقلاب و میدان‌داری فرماندهان مقاومت، ورق جنگ آن‌گونه برگشت که آمریکایی‌ها گفتند 7 هزار میلیارد دلار را در جنگ‌های منطقه بر باد داده‌اند؛ و مقامات صهیونیستی (از ایهود باراک تا نفتالی بنت) احتمال می‌دهند نفرین و نابود شدگی حکومت‌های یهودی، شامل اسرائیل هم بشود و این رژیم 80 سالگی تاسیسش را نبیند.

4- جنگ هیبریدی، ترکیب جنگ سخت و نرم است. ابعاد آن را باید شناخت، حلقه‌های «هم‌رسانی»‌کننده ضربات دشمن، یا ایستگاه‌های «ضریب‌دهنده» و «تقویت‌کننده» آن را باید هدف گرفت، و ضمنا از ضربات متقارن و نامتقارن دریغ نکرد. هر جنگی اقتضائات خود را دارد؛ شناسایی دقیق میدان و اطلاعات- عملیات قوی، و قرارگاه هماهنگ‌کننده و پیش‌برنده نیروها در محور‌های مختلف، و اینکه چگونه و کجا به هم ملحق شوند. جنگ ترکیبی دشمن، وقتی مغلوبه می‌شود که دستگاه‌های مسئول‌، به جای رفتار جزیره‌ای منفرد یا منفعل، اقدام هماهنگ و فعال داشته باشند. نباید اجازه داد عناصر تورشده توسط دشمن، با شبکه‌سازی و استتار در میان صنوف مختلف، به عملیات دشمن ضریب بدهند. رد این ضریب‌دهی و تقویت فشار را می‌توان در فضای سیاسی، رسانه‌ای، فرهنگی، هنر و ورزش و اقتصاد و بازار دید. چاره مهم کار در فضای داخلی، حاکمیت مقتدرانه قانون است تا منطبق با آن، آحاد مردم با خاطر جمعی، از حقوق عمومی بهره‌مند شوند، اما عرصه بر یگان‌های عمل‌کننده دشمن و نفوذی‌ها تنگ شود. در اینجا، زدن سرشبکه‌ها و شبکه‌‌سازی دشمن، مهم‌تر از برخورد با معلول‌هاست.

5- نمونه‌هایی از این در هم تنیدگی شبکه‌ای را می‌توان در پرونده فساد 14 هزار میلیارد تومانی «صندوق ذخیره فرهنگیان» و

«بانک سرمایه» دید، جایی که سرمایه‌‌گذار سریال‌‌ها و فیلم‌هایی مانند شهرزاد، ابد و یک روز، خوب، بد، جلف، کاناپه، مغزهای کوچک زنگ‌‌زده، خوک و..) با «معاون وزیر آموزش و پرورش در دولت اصلاحات، موسس بانک سرمایه، و رئیس ‌صندوق ذخیره فرهنگیان»، به هم رسیده و ضمن بالا کشیدن اموال فرهنگیان، مشغول جریان‌‌سازی مسموم بودند. آن تهیه‌کننده به جرم «اخلال کلان در نظام اقتصادی» به 20 سال حبس، رد مال و انفصال از خدمات دولتی محکوم شد. مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان و همسرش هم، به ۱۲ سال و ۵ سال حبس محکوم شدند. و این در حالی است که یک دولتمرد ارشد، آبان‌ماه ۹۵، ضمن کوچک‌نمایی غارت 14 هزار میلیاردی گفته بود: «بعضی‌‌ها مثل اینکه بالا و پایین کردن فساد برای‌شان لذت‌‌‌بخش است! اگر دستگاهی وامی داده و آن پول شده بدهی معوق، نمی‌‌دانم چرا بعضی‌ها خوش‌‌شان می‌آید بدهی معوق را بگویند اختلاس»! نمونه دیگر، زد و بند یک ابربدهکار بانکی

(با بیش از چهار هزار میلیارد تومان بدهی) با عناصر دانه‌درشت در دستگاه قضایی و دولت سابق است و جالب اینکه او، یک ستاد انتخاباتی خاص را هم تامین مالی می‌کرد. کارکرد این چرخه‌های فاسد و مفسدی، تحصیل اموال نامشروع از یک طرف و تزریق آن در چرخه فرهنگ و سیاست و انتخابات از طرف دیگر، به شکل پینگ‌پونگی بوده است.

6- باید سراغ متهمان ایراد خسارت به معیشت مردم رفت و مرتکبان جرم را مواخذه کرد. چه آنها که در جایگاه مدیریتی خسارت زده و حالا آدرس غلط می‌دهند، چه آنان که با اخلال در اقتصاد کشور، موجبات آسیب به معیشت مردم را فراهم می‌کنند، و چه کسانی که در فضای سیاسی و رسانه‌ای، به دو گروه اول - و اتاق جنگ اقتصادی دشمن- سرویس می‌دهند. آدرس و مشخصات این متهمان، پیچیده و گنگ نیست. شبکه عنکبوتی که هفت، هشت ماه قبل از انتخابات خرداد 1388 در شایعه تقلب دمیدند و آن آشوب دشمن شادکن را به راه ‌انداختند، و سپس، آدرس تحریم‌های فلج‌کننده را به مقامات آمریکایی دادند تا ملت را به مدت بیش از یک دهه، گرفتار تحریم کنند؛ و در متن این گروگان‌گیری، بتوانند مطامع خود را پیش ببرند. بعد از آن هم که کامجویی‌شان از قدرت و ثروت، به قیمت تحمیل گرفتاری‌های کم‌سابقه به مردم تمام شد و از مجلس و دولت بیرون شدند، فاز تازه‌ای از نقش‌آفرینی در جنگ ترکیبی دشمن را در همین یک ساله پس از انتخابات آغاز کردند. فاز طلبکاری بابت مصائب و خساراتی که خود پدید آوردند، اما حالا می‌گویند دولت جدید باید، با شتاب از این میدان -مین‌گذاری‌شده- عبور کند و فوراً به اقتصاد رونق بدهد!

7- شناسایی پل‌ها، ترمینال‌ها و سرشبکه‌های ارتباطی پیاده‌نظام دشمن و کور کردن این معابر، یک ضرورت است. به عنوان نمونه، از متغیر‌های اقتصادی موثر در قیمت‌گذاری که بگذریم، می‌توان شبکه‌های فاسدی را ردگیری کرد که با انواع ترفند‌ها، در موقعیت «ضد تنظیم بازار» ایفای نقش می‌کنند. قیمت‌گذاری مصنوعی معطوف به شایعه‌‌سازی و گران کردن و ایجاد تورم انتظاری، قطعا ضدتنظیم و آرامش و ثبات بازار است و هیچ کشور غربی یا شرقی، این مجال را به سودجویان یا دشمنان خود نمی‌دهد که بازی با قیمت‌ها یا قاچاق و احتکارِ کم‌هزینه را ابزار خود کنند. مثلا باید بررسی کرد که قیمت بی‌ضابطه ارز کجا و با چه مکانیسمی دستکاری می‌شود؛ در فرآیند اقتصادی شفاف بازار، یا توسط مافیای دلالی و رسانه‌ای؟ فقط به‌عنوان یک نمونه، به خاطر بیاوریم که نیرو‌های امنیتی و دادستانی ترکیه مهرماه 1397، طی یک عملیات مشترک در 40 شهر، شبکه 417 نفره قاچاق و انتقال دلار از ایران به ترکیه و سپس آمریکا را به دام ‌انداختند. برخی ایرانیان یهودی‌تبار مقیم آمریکا، با این شبکه در ارتباط بودند.

8- سوءمدیریت رسوب‌کرده توسط مدیریت اشرافی غربگرا، صرفا با تغییر در رأس دولت و برخی مدیران متوقف نمی‌شود. هم باید مدیران ناکارآمد و سازوکار‌های معیوب تغییر کنند، و هم سه قوه و دیگر دستگاه‌های مسئول باید تعریف جدیدی از مأموریت‌های مشترک داشته باشند. سه قوه باید خود را به شکل عملیاتی و روزانه، در میدان مواجهه با جنگ ترکیبی دشمن ببینند. از سوی دیگر، در شرایط جنگ اقتصادی دشمن، اخلال به هر نحو در معیشت مردم، مصداق جنایت است و مجازات‌هایی که برای سرشبکه‌ها و مجرمان دانه‌درشت در نظر گرفته می‌شود، باید سنگین و عبرت‌آموز باشد.

9- یک مأموریت مهم در جنگ احزاب، تعیین تکلیف قاطع با خیانتکاران داخلی در پشت جبهه است که با دشمن بسته‌اند. جنگ احزاب، به تعیین تکلیف پیامبر با این خیانتکاران انجامید، چنان که خداوند با لحنی قاطع و تهدید‌آمیز فرموده بود: «لَئِن لَم یَنتَهِ المُنافِقونَ وَالَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ وَالمُرجِفونَ فِی المَدینَهًًْ لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم ثُمَّ لا یُجاوِرونَکَ فیها إِلّا قَلیلًا. مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا. اگر منافقان و بیماردلان و آنها که با تبلیغات سوء و شایعه‌پراکنی در مدینه دل‌‌ها را خالی می‌‌کنند، دست از کار خود برندارند، تو را بر ضدّ آنها برمی‌‌انگیزیم، پس جز مدّت کوتاهی نمی‌‌‌توانند در جوار تو در این شهر بمانند. آنها لعنت‌‌ شدگانند. باید هرجا یافت شدند، گرفته و به سختی کشته شوند».

 

اعتراضات زمینه‌ها و تهدیدها

جعفر گلابی در روزنامه اعتماد نوشت: به موازات افزایش فشارهای اقتصادی و بیم تصاعد آنها طبیعی است که اعتراضات صنفی شکل بگیرند و در ابعاد مختلف خود را نشان دهند. به دلایل متعدد هیچگاه بستر اعتراضات تا این اندازه مهیا نبوده و استقبال و تحریک و تشویق بیگانگان و براندازان هم تا این حد ظهور نداشته است. به نتیجه نرسیدن مذاکرات هسته‌ای و امتداد تحریم‌ها و جراحی اقتصادی که دولت خود را ناچار به آن می‌بیند احتمال وقوع و گسترش ناآرامی‌ها را به وجود می‌آورد و  واجهه حاکمیت را مهم و سرنوشت‌ساز خواهد کرد. هرچند حق انتقاد و اعتراض توسط شهروندان در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است ولی بهترین حالت آن است که از طریق به نتیجه رسیدن برجام و افزایش کارآمدی دستگاه‌ها و شنیدن صدای مردم به وسیله مطبوعات و رسانه‌ها و ترتیب اثر جدی و صادقانه به آنها اعتراضات صورت عملی به خود نگیرند و نمود خیابانی پیدا نکنند. دراین صورت کشور روی ریل آرامش و پیشرفت و توسعه قرار خواهد گرفت و بازار تشنج‌خواهان و فرصت‌طلبان و تجزیه‌طلبان کساد و مقرری آنها از سوی بیگانگان قطع خواهد شد. اما ظاهرا ما همه‌چیز را باهم می‌خواهیم و آمادگی لازم برای پرداخت هزینه چنین گشایش عظیمی را نداریم! آرامش هم مثل همه متاع‌های دنیا هزینه دارد و اتفاقا شجاعتی سخت‌تر و فداکارانه‌تر طلب می‌کند. در چالش‌هایی که در روابط خارجی داریم یا برای خود ایجاد می‌کنیم و ایجاد می‌کنند با صبر و حوصله و کیاست می‌شود تیغ تیز هجمه‌ها را کند کرد و از اجماع دوباره علیه کشور به‌شدت جلوگیری به عمل آورد. زمانی که رییس دولت‌های نهم و دهم هر دم ماجرایی برای کشور ایجاد و بهانه‌های ملس تقدیم بیگانگان می‌کرد صندوق ذخیره ارزی پروپیمانی از دولت پیشین تحویل گرفته بود و هنوز تحریم‌ها خصوصا تحریم‌های نفتی عملی نشده بودند و قیمت نفت هم به اوج خود رسیده بود. اکنون هیچ‌یک از شرایط فوق وجود ندارد و اصلا امکانی برای مانورهای آنچنانی وجود ندارد که کسی بخواهد محض جلب‌توجه آنها را خرج کند. انعطاف در روابط خارجی شاید در ظاهر و ابتدا نوعی عقب‌نشینی تلقی شود و برای بعضی‌ها افت داشته باشد ولی سودش آرامش و اطمینانی است که مردم از هر زمان دیگر بیشتر به آن نیاز دارند. چرا باید مجموعه شرایط به گونه‌ای باشد که بسیاری از افراد جامعه در نوعی از اضطراب به سر ببرند و همه از هم بپرسند که: چه خواهد شد؟ همین ذهنیت و شیوع همین سوال التهاب‌آفرین است و زمینه را برای القائات و انواع فرصت‌طلبی‌های سیاسی و جناحی و حتی شخصی فراهم می‌کند. ما می‌توانیم کشوری کاملا باثبات و بدون زمینه‌های فزاینده چالش‌آفرین باشیم و در عین حال آرمان‌های‌مان را پیگیری کنیم. دنیا پر از مناسبات ظالمانه است که هیچ کشوری با هر میزان از قدرت نمی‌تواند خود را درگیر آنها کند. در بهترین شرایط و باحسن ظن، وسع کشور ما برای دفاع از مظلومان حدمعینی دارد و حدش را تحمل و تمایل و اراده مردم مشخص می‌کند، مردمی که اصلی‌ترین هزینه‌پرداز هر چالش کوچک یا بزرگ در روابط خارجی هستند. اما اگر به هر دلیل تصمیم‌گیران کشور برطرف ساختن زمینه‌های اعتراضات را در اولویت اول قرار نداده‌اند اصول سیاست اقتضا می‌کند که حد یقفی برای آن تعیین کنند و همه تلاش خود را معطوف به جلب رضایت نسبی مردم قرار دهند. آیا ادامه روند افزایشی تورم نباید دارای سقف مشخصی باشد؟ آیا با هر میران از تورم امکان ادامه زندگی‌های پرمشقت کنونی وجود دارد؟ آیا دلار بالای 30 هزارتومان به زنجیره سرمایه‌گذاری و تولید در کشور آسیب اساسی نمی‌زند؟ آیا انبوه کارشناسان دستگاه‌های متعدد دولتی نمی‌توانند به مقامات عالی عدد و رقم بدهندو مستندا اعلام کنند که در چه نقطه‌ای دیگر امکان ادامه وضع موجود وجود ندارد؟ یک‌بار در زمان جنگ این اتفاق افتاد و مجموعه کارشناسان نظامی و اقتصادی گزارش دقیقی از نواقص و انواع نیازهای نظامی و اقتصادی تقدیم رهبرفقید انقلاب کردند و بر همین اساس‌ ایشان تصمیم تاریخی خود برای توقف جنگ را گرفت. به نظر می‌رسد نباید بار دیگر به چنین نقطه‌ای برسیم و اضطرارا به یک تصمیم جدید تن بدهیم.  اگر اعتراضات وجود دارد به این دلیل است که مردم نسبت به تناسب امکانات و تصمیم‌ها و کارآمدی‌ها قانع نیستند. مردم کوچه و بازار هرگز تمایلی به شکستن یک شیشه بانک هم ندارند و عواقب تشنج در کشور را کاملا درک می‌کنند ولی انتظار بسیاری از افراد این است که مسوولان هم دقیقا همین احساس مسوولیت را بکنند تا نیاز نباشد که یک خواسته معقول ومنطقی از طریق فریاد به گوش تصمیم‌گیران برسد. با صداقت، شجاعت، تواضع و تمکین در مقابل اراده قاطبه مردم، تخصیص مسوولانه بودجه‌ها و جلوگیری از رانت‌خواری‌ها و زندگی‌های اشرافی برخی از مسوولان قطعا نتایج آن را در بطن جامعه خواهیم دید کما اینکه از طریق بی‌اعتنایی به خواسته‌ها و انتظارات بحق مردم شور و شعف وصف‌ناشدنی در بیگانگان و فرصت‌طلبان ایجاد خواهد شد. آنان چنان از اشتباهات مسوولان ایرانی مشعوفند و آرزوهای خود را در دسترس می‌بینند که از هم کنون برای لحظه، لحظه حضور و سروری خود برنامه چیده وآماده‌اند. اگرچه آگاهی مردم این آرزوها را بر باد خواهد داد ولی از روزی بترسیم که مردم هیجانات تحمیلی را بر احساس مسوولیت خود ترجیح دهند.

 

از تولد با درد مزمن!

امیر ناظمی در سرمقاله روزنامه شرق نوشت: «تحریم‌ها برای نزدیک به دو دهه همراه همیشگی ما شده است تا برای یک جامعه، اصلی‌ترین مسئله، کلیدی‌ترین عدم‌ قطعیت و مهم‌ترین دغدغه، رفع تحریم‌ها باشد. برای نسل متولد دهه‌های ۵۰ و ۶۰، بازار کار از دهه ۱۳۸۰ آغاز شد؛ دهه‌ای که با تحریم‌ها همراه بود و تقریبا تمام دوران کاری‌ این نسل از ایرانیان، همراه با تحریم بوده است؛ گویی زندگی کاری‌ آنها با یک درد مزمن متولد شده است. نیروی کار امروز ایران (که غالبا متولدین این دو دهه هستند) خسته از یک مسئله است؛ مسئله‌ای که انگار هیچ‌وقت حل نمی‌شود. این بزرگ‌ترین چالش تحریم است؛ چالشی که فراتر از اقتصاد و سیاست، امید اجتماعی را هدف گرفته است. تحریم امروز دیگر مسئله‌ای سیاسی یا اقتصادی نیست، بلکه مسئله‌ای اجتماعی است که نشانه‌های آن را می‌توان در مهاجرت نیروهای توانمند یا واکنش‌های عصبی و خشن در کوچه‌ و خیابان یا شبکه‌های اجتماعی نیز ردگیری کرد.

اما صرف نظر از هر تحلیلی، چه سیاسی باشد، چه اقتصادی یا اجتماعی، آنچه در حال از‌ دست‌ دادن آن هستیم، زمان است. در حقیقت در دنیای سیاست ایرانی آنچه فراموش شده، ارزش زمان است. اینکه تحریم نعمت بوده است یا فلج‌کننده، اهمیت کمتری دارد نسبت به آنکه «تحریم‌ها فرصت و زمان توسعه و امید را از ایران ربوده است». اینکه دو دهه یک جامعه مشغول پرداختن به یک مسئله باشد، یعنی آن مسئله نه‌تنها حل نشده، بلکه تبدیل به یک بیماری مزمن شده است. هر مسئله‌ای اگر حل نشود، به مرور تبدیل به «درد مزمن» می‌شود. «درد مزمن» فرد بیمار را زودرنج، تحریک‌پذیر و بی‌حوصله می‌کند. در حقیقت آسیب اصلی «درد مزمن» همین همیشگی‌بودن آن است که باعث می‌شود توان تصمیم‌گیری‌ فرد به مرور زمان کاهش یابد؛ چون او زودتر از حد کم‌حوصله شده است؛ چون هر چیز کوچک و خردی می‌تواند او را تحریک کند. دردی که در دو دهه همواره در بالای هر فهرستی از مسائل روز یک جامعه می‌نشیند، یک «درد مزمن» است و به مرور تبدیل به بخشی از تعریف وضعیت موجود می‌شود. تبدیل تحریم‌ها به یک «درد مزمن»، سیاستی است که راهبرد اصلی رقبا و دشمنان ایران است. این راهبرد در ایران امروز البته طرفدارانی نیز در میان تندروها دارد. تصور کنید یک سردرد مقطعی داشته باشید، دردی که احتمالا شما را نخواهد کشت یا شما را راهی بیمارستان نمی‌کند؛ قاعدتا تحمل این درد، نیاز به توان عجیبی ندارد. اما کافی است همین سردرد تبدیل به یک «درد مزمن» و ماندگار شود؛ همان درد قابل تحمل، پس از مدتی تبدیل به یک مشکل بزرگ می‌شود. یک درد کوچک و بی‌اهمیت کافی است تا به یک «درد مزمن» تبدیل شود؛ آن‌وقت فرد بیمار دیگر تحمل درد را از دست می‌دهد. آنچه در تحلیل تحریم‌ها فراموش شده‌، تحلیل سیاست‌های تحریم در بستر زمان است. طولانی‌شدن وجود یک مسئله اجتماعی یا سیاسی می‌تواند آن را به یک «درد مزمن» تبدیل کند و همین «درد مزمن» است که می‌تواند ما را کم‌توان‌تر از بسیاری بیماری‌های سخت کند.

داگلاس نورث، نوبلیست نهادگرای اقتصادی می‌گوید: «بی‌تعارف می‌گویم بدون درکی عمیق از زمان، عالمان سیاسی بدی خواهید بود». در حقیقت هیچ سیاستی نیست که همیشه خوب یا همیشه بد باشد. سیاست بیش از هر عاملی تابع زمان است. سیاستی در زمانی (یعنی در یک موقعیت خاص تاریخی و بافتاری) خوب است و در زمان دیگری بد. به این ترتیب، سیاست در ترکیب با زمان است که معنا می‌یابد و قابل سنجش است که آیا خوب است یا بد. به همین دلیل هم هست که هر سیاستی مانند هر محصول غذایی، مانند شیر یا پنیر، تاریخ انقضا دارد. سیاست‌ها نیز مانند محصولات تاریخ تولید و تاریخ انقضا دارند. اینکه دو دهه سیاست‌هایی نتوانسته باشند به یک مسئله پاسخ دهند، یعنی اولا به جامعه این پیام داده شده که آن موضوع (مسئله) تبدیل به یک «درد مزمن» شده و ثانیا سیاست (راه‌حل آن مسئله) نیز مدت‌هاست تاریخ انقضایش سر آمده است. اینکه مسئله امروز چگونه حل شود، بازمی‌گردد به تنوعی از گزینه‌های پیش‌رو و انتخابی که سیاست‌مداران انجام می‌دهند. این یادداشت نه در پی ارائه راه‌حل است و نه در پی ریشه‌یابی مسئله تحریم. این یادداشت تنها یک هشدار است در‌خصوص یک «درد مزمن» که حالا یک جامعه و یک نسل را بی‌حوصله‌تر، تحریک‌پذیرتر و زودرنج‌تر کرده است. همین ویژگی‌هاست که ما را تبدیل به «جامعه‌ای در آستانه» کرده است؛ جامعه‌ای که می‌تواند در آستانه هر چیزی قرار گیرد؛ هر چیزی که حتی ما امروز انتظارش را نداریم.»

 

حادثه و امنیت روانی

سیدمسعود رضوی در یادداشتی برای روزنامه اطلاعات نوشت: « وقایع و رویدادهای ایام اخیر، نشان دهندة افزایش تعداد حوادث و تلفات ناشی از فاجعه‌های خسارت‌بار است. صدمات و خسارات زیادی که به مردم کوچه و خیابان و خانواده‌های آرام و باصفای ایرانی وارد می‌شود، بیانگر آن است که عیب و ایرادی در ساختارهای حیاتی و امکانات و سازه‌های موجود در اطراف ما وجود دارد که آن را نمی‌بینیم یا مایل به دیدن نیستیم.

در حقیقت فاصلة میان حوادث بزرگ، کاهش یافته و تلفات و صدماتش افزایش یافته است. این نوع رخدادها که معمولاً بازتاب ملی و گاه جهانی پیدا می‌کند، به موازات ساختارهای معیوب دیگری خودنمایی می‌کند که آنها نیز همواره موجب فرسایش و صدمه و تلفات بوده و هستند؛ از جمله خودروهایی که سال‌هاست ایراد ترمز دارند و به رغم دریافت پول از مشتری، ایربک و سیستم‌های هشدار و حفاظت از راننده و سرنشینان خودرو در آنها هیچگاه درست عمل نمی‌کند. حتی وقتی پلیس‌راه کشور با صدای بلند در صداوسیما یا در جمع کثیر خبرنگاران به این کمبود و نقطه ضعف بزرگ اشاره می‌کند، آب از آب تکان نمی‌خورد و هیچ چیز تعویض نمی‌شود.

مردم ناچارند تحمل کنند و گروه‌های کاسب و منتفع هم اجازه رقابت و ارتقای کیفیت را به لطایف الحیل و گاه با پروپاگاندای پولی و رسانه‌ای و جبری سلب می‌کنند و کار خود را در لباس بخشنامه و قانون همچنان ادامه می‌دهند.

از این گلایه‌های خسته‌کننده که دیگر گوش شنوایی هم نمی‌یابد بگذریم. وقایع و حوادث اخیر، از فروپاشی برج متروپل در آبادان، تا سرقت‌های مسلحانه و بزرگ در تهران و کرمان، و خروج قطار مشهد یزد از ریل و کشته و مصدوم شدن نزدیک به صد تن از مسافران، دغدغة امنیت را با چارچوب و معنایی متفاوت وارد جامعه کرده است.

مردم احساس می‌کنند علاوه بر اینکه از حیث مالی و پولی، درگیر تورم و تحریم شده‌اند، با کاهش ارزش پول ملی، باید خریدهایشان را نیز به قیمت ارزهای گران قیمت انجام دهند. در کنار آن با بیماری‌ها نیز به گران‌ترین قیمت در بیمارستان‌ها و داروخانه‌ها درگیر هستند؛ در این شرایط به لحاظ روانی، هر سفر و هر حضوری در مکان‌های عمومی هم می‌تواند آنان را دچار سانحه و صدمه یا مرگ و فاجعه کند.

با این مقدمات باید به مردم حق داد که هم نگران باشند و هم از مسئولان بپرسند چرا دایرة امنیت تا این حد کوچک و محقّر شده است؟ زمانی نه چندان دور، این گزاره با افتخار مطرح می‌شد که به رغم آشفتگی در کشورهای همجوار و ناامنی در بسیاری از نقاط آشنا و حتی مرزی، ایران نقطه مطمئن و مکان امن و امان شناخته شده است، جایی که به ضمانت رزمندگان و نیروهای مقاومت، اجازة خودنمایی و تحرک به نیروهای متعصب و خشونت‌گرای سلفی نظیر داعش و القاعده، یا منافقین و صهیونیست‌های غاصب نخواهد داد.

این موضوع و این نگرش به حریم امنیتی، مایة دلگرمی است ولی لازم است مدیران و تصمیم‌گیران کلان، نگاهی هم به مناطق نزدیک‌تر و رویدادهای روزمره داشته باشند.

هیچ‌کس در کشور ما منکر شکیبایی و ایثار مردم و حق بزرگ ایشان در دوره‌های مختلف نیست. از جنگ و مبارزه که با تقدیم شهیدان و جانبازان و آزادگان ایستادند و فرزندان خود را برای مدافعه و جهاد راهی جبهه‌های پرمخاطره کردند تا انقلاب و کشور صدمه نبیند و سربلند و امن باشد. سپس با انواع تهدیدها و تحریم‌ها دست و پنجه نرم کرده و شانه از زیر بار هیچ زحمت و مرارتی خالی نکردند تا در مقابل نیروهای بیگانه در منطقه و جهان سربلند بمانیم و ماندیم.

اینک وقت آن رسیده است که هم دورترین نقاط در دایرة امنیت را مد نظر قرار دهیم و هم سطوح نزدیک‌تر را به دقت ملاحظه و رصد کنیم، زیرا امنیت زندگی و امنیت مالی و امنیت حیاتی مردم، اگر تهدید شود، صدمات آن غیرقابل جبران خواهد بود. مرگ مردم و از بین رفتن حاصل عمر و زحماتشان، هراس و عدم اطمینان از ایاب و ذهاب، نظیر سانحه پریروز در هواپیمای مشهد، یا قطار مشهد ـ یزد، امنیت حیاتی و روانی و اعتماد عموم مردم را خدشه‌دار خواهد کرد.

تعریف و حدبندی امنیت، نیازمند ظرافت و صورت‌بندی تازه‌ای است. باید مشکلات و بنیان‌های خطا را به درستی فهمید و سرنخ‌های اصلاح امور را به دست گرفت، وگرنه هیچ کدام از تلقی‌هایی که امنیت جامعه و مردم را تعریف و پیشنهاد کرده است، مقبول نخواهد بود.

واقعة متروپل، چند سالی پس از پلاسکو روی داد. اگر پلاسکو، یک ساختمان قدیمی و فرسوده بود، این‌ یکی در ورای فقر مدیریت و فساد پشت پرده، یک بنای تازه و شیک محسوب می‌شد. فرو ریختن آن، آرزوهای آسیب‌دیدگان و اعتماد مردم را نیز زیر آوار سنگینی قرار داد. بر مسئولان و مدیران است که این آوار سیاه و سهمگین را به درستی بردارند و در تمامی جوانب و جهات به تأمین امنیت مردم اهتمام ورزند. تا روزی که ساختمانی می‌ریزد، اتومبیلی کشته می‌دهد، سانحه‌ای در هوا یا روی ریل رخ می‌دهد، کودکی در سطل زباله در پی غذاست، جوانی امیدهایش را برای تشکیل خانواده و خرید یک اتاق از دست داده، یا پدری از شرم فقر در خانواده‌اش مستأصل و درمانده است، امنیت فقط یک مفهوم انتزاعی است، یک شعار و حتی یک موضوع مبهم و ناشناخته است که باید دوباره و هر روز تعریف شود و مورد تفسیر و بازفهمی قرار گیرد، نه فقط برای مردم، که ابتدا و بیشتر برای مسئولان!»


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: