تحلیل از چپ و راست؛

از مارپیچ سکوت تا سازی که کوک نیست

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1150907

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

سلام فرمانده باطل‌السحر مارپیچ سکوت

 حسین شریعتمداری در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: « مارپیچ سکوت، یک دالان و کریدور فرضی است که دیواره آن را رسانه‌ها می‌سازند. کاربرد مارپیچ سکوت هنگامی است که اعتقادات و باورهای مردم با اهدافی که دشمن درپی آن است همخوانی نداشته باشد. دشمن در این حالت باور اکثریت را درون مارپیچ سکوت می‌ریزد و با استفاده از رسانه‌هایی که در اختیار دارد و روزنامه‌نگاران مزدوری که به خدمت گرفته است، تلاش می‌کند تا باورها و اعتقادات مورد قبول اکثریت مردم را در اقلیت و باورهای مورد نظر خود را به عنوان باور و خواست اکثریت مردم معرفی کند! 

اگر دشمن در بهره‌گیری از این ترفند موفق شود، کمترین نتیجه آن، این خواهد بود که شمار قابل توجهی از مردم (منهای توده‌های عظیم مردم ایران که حساب جداگانه‌ای دارند و به آن اشاره می‌کنیم) دیدگاه خود را در اقلیت تلقی کرده و ترجیح می‌دهند نظرشان را ابراز نکنند و در این حالت فضای جامعه به نفع دیدگاه دشمن شکل می‌گیرد و خطرناک‌تر آنکه نسل جدید از فضای موجود آدرس غلط دریافت می‌کند!  ... ترفند مارپیچ سکوت اگر چه مدت‌هاست که در ایران اسلامی به کار گرفته شده و هنوز هم می‌شود ولی هر از چند گاه با دیوار بلند و سد مستحکم باورهای اسلامی ملت رو‌به‌رو شده و ناکام مانده است و از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد؛ بخوانید!

  درپی شهادت حاج قاسم سلیمانی، ده‌ها میلیون نفر در ایران اسلامی برای بزرگداشت مقام آن شهید بزرگوار به صحنه آمده و در تشییع پیکر پاک وی حماسه‌ای عظیم آفریدند. این حضور حماسی و عظیم تمام تبلیغات دشمن درباره کمرنگ شدن باور و اعتقاد ملت به اسلام و انقلاب و نظام را برباد داد.

  طرح عادلانه کردن یارانه‌ها با تبلیغات سوء و کم‌نظیر دشمنان بیرونی و پادوهای داخلی آنها رو‌به‌رو شد ولی در مجموع از جمعیت ۸۵ میلیونی ایران اسلامی فقط چند هزار نفر در ۱۴ استان کشور به خیابان آمدند و بسیاری از آنها نیز از یک سو بعد از توضیح مسئولان و از سوی دیگر با مشاهده اراذل و اوباشی که جلودار بودند پا پس کشیدند.

  و اما، به عنوان تازه‌ترین نمونه از این دست می‌توان به سرود فاخر، جذاب و روح‌نواز «‌سلام فرمانده‌» اشاره کرد. این سرود از نخستین روزهای اجرای آن با انبوه پر حجمی از تبلیغات سوء دشمنان ریز و درشت خارجی و داخلی رو‌به‌رو شد ولی علی‌رغم این حجم گسترده هجوم، همه‌روزه بر استقبال پر شور مردم به ویژه نسل جوان و دهه نودی‌ها از آن افزوده شده است تا آنجا که کمتر کسی را می‌توان یافت که سرود سلام فرمانده را زیر لب زمزمه نکند‌. سلام فرمانده، مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و از جهان اسلام نیز فراتر رفته و همچنان به تسخیر قلب‌ها و حرکت ‌پُرشتاب خود ادامه می‌دهد. گستره فراگیر و پُر‌شتاب این سرود سند محکمی است که از باور عمیق و عشق مثال‌زدنی مردم از همه اقشار و طیف‌ها به حضرت صاحب‌الزمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء حکایت می‌کند باوری که تحقق آن را در انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن می‌دانند. در مثل، همان صلوات بلند است که عاشقان آل‌الله و دلباختگان بقیهًْ‌الله را در فراخوانی ملکوتی به میدان آورده است و خشم دشمن نیز که به هذیان‌گویی شبیه است سند دیگری بر عظمت آن است.

و حالا این سؤال در میان است که وقتی همه شواهد از عمق و وسعت باورهای اسلامی و انقلابی در میان مردم حکایت می‌کند چرا باید صبر کنیم تا حماسه‌هایی نظیر سه نمونه یاد شده به میان کشیده شود و آنگاه گستره دلباختگی توده‌های عظیم مردم به اسلام و انقلاب و نظام را به نمایش بگذاریم؟ و چرا نباید پرچم باورها و هویت اسلامی و انقلابی خود را بی‌وقفه برافراشته نگاه داریم؟! باطل‌السحر ترفند مارپیچ سکوت، فریاد در اعلام باورهاست چیزی شبیه همان صلوات با صدای بلند.»

 

آنچه در آبادان فرو ریخت

جاوید  قربان‌اوغلی در سرمقاله امروز «شرق» نوشت: «چند روز است غم سنگین حادثه متروپل آبادان بر دل‌های داغدار مردم این خطه سنگینی می‌کند؛ شهر و مردمی که هشت‌ سال نماد مقاومت بودند و هنوز بقایای موشک‌ها و بمب‌های رژیم صدام در گوشه‌گوشه این خطه باقی است. حادثه متروپل روایت شفاف و بی‌رتوش فساد، زدوبند، رشوه، قانون‌شکنی و مافیای قدرتمندی است که مسبب این اوضاع است و منجر به واقعه هولناک و جنایت بخشش‌ناپذیر برافراشتن برجی شد که ابتدایی‌ترین اصول ساخت‌وساز را نیز به سخره گرفت. اینکه رسانه ملی برای برائت یک دولت، مجوز ساخت متروپل را به دولت قبل نسبت دهد، چیزی جز نمک‌پاشیدن بر زخم دل‌های داغدار نیست. مسئله مردم دیگر حاکمیت این و یا آن جناح بر کشور نیست. سؤال آنان این است که فجایعی مانند متروپل، خاوری، بابک زنجانی و... چه زمانی از این کشور رخت برخواهد بست؟ آینده جوانان این سرزمین کهن چگونه از زدوبندهای سیاسی خلاصی خواهد یافت؟ حاکمیت قانون و شایسته‌سالاری چه زمانی جایگزین وفاداری سیاسی و رابطه‌سالاری خواهد شد.

متروپل اولین حادثه نبود و با روندی که بر کشور حاکم است، نباید تردید داشت که آخرین آن نیز نخواهد بود. کمااینکه پس از این حادثه و در چند روز گذشته شاهد فریاد و فغان ساختمان‌های متعدد مشابه در پایتخت هستیم. این حادثه نیز چند صباحی با ادبیاتی که برای ملت آشناست، سرهم‌بندی و به بایگانی سپرده خواهد شد تا فردایی دیگر، حادثه‌ای دیگر و تسلیت و عزای عمومی دیگر. روندی که نتیجه محتوم بی‌کفایتی، دور‌زدن قانون و سپردن امور به دست‌های ناتوان است، به اعتبار وفاداری سیاسی، تظاهر دروغین و کنار‌گذاشتن جوانان شایسته‌ای که مهم‌ترین جرم آنها صراحت و پرهیز از تملق و چاپلوسی است.

در آبادان برج متروپل فروریخت و ده‌ها انسان بی‌گناه زیر خروارها سوءمدیریت، بی‌تدبیری، باندبازی و در یک کلمه بی‌کفایتی و ناکارآمدی جان باختند و خانواده‌های بسیاری به سوگ نشستند؛ اما مهم‌تر از فروریختن برج متروپل، آوار‌شدن اعتماد مردم بود. روایت چندگونه سرنوشت مالک برج و اخباری که درباره او منتشر شد، نمایی روشن از فساد و مناسبات قوام‌یافته‌ای است که مافیای قدرت و ثروت بی‌هیچ واهمه‌ای در آن جولان می‌دهند. کشوری را در جهان نمی‌توان سراغ گرفت که در یک گوشه‌اش صفیر مرگ در آن به گوش می‌رسد، شهری در عزای فاجعه‌ای بزرگ به سوگ نشسته و خانواده‌هایی با چشمانی گریان برای خارج‌کردن پیکر جگرگوشه‌های‌شان از زیر خروارها آوار با ابتدایی‌ترین وسایل تلاش می‌کنند و در آن سو رسانه‌های رسمی از جمله تلویزیون فاجعه را به حادثه‌ای کم‌اهمیت و قابل اغماض تقلیل می‌دهد و دولت پس از گذشت چند روز به فکر اعلام عزای عمومی و اعزام مسئولان ذی‌ربط برای مرهم‌گذاشتن بر دل داغداران می‌افتد.

عنصری که سال‌ها حلقه مفقوده است و دولتمردان آن را به بایگانی سپرده و گوش‌های خود را بر هشدارهایی بسته‌اند که دلسوزان مرتب آن را فریاد می‌کنند، سقوط ارزش‌های اخلاقی، از‌دست‌رفتن سرمایه اجتماعی، بی‌اعتمادی مردم به دولت است. نتیجه این روند لاجرم فاصله‌گیری باورهای مردم با ارزش‌هایی است که دولتمردان آن را با هزینه‌هایی هنگفت ترویج می‌کند.

‌شهید مطهری که جای خالی او این روزها کاملا محسوس است، برای نهادینه‌کردن ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی در دل و جان نونهالان، خود را از برج عاج فقیهی جامع‌الشرایط و فیلسوفی صاحب رأی در حد قصه‌نویسی برای کودکان پایین آورد. «داستان راستان» را در روزگاری نوشت که ناراستان و کژاندیشان بر کشور حکومت می‌کردند. مطهری با حکومت زمان خود مخالف بود؛ اما با داستان راستان در پی سرنگون‌کردن حکومت نبود. او اندیشه پرورش نونهالانی را در سر داشت که با فطرت پاک و ضمیر الهی، راستی و صداقت را راه و رسم زندگی قرار دهند. از دروغ و پلشتی بپرهیزند، تظاهر و دورویی را گناه بدانند، احترام به دیگران را سرمشق زندگی قرار دهند و انسان را بما‌هو انسان دوست داشته باشند.

حوادثی مانند آبادان ممکن است در کشورهای دیگر نیز رخ دهد؛ اما دلیل اینکه متروپل به‌سرعت به جریانی اعتراضی تبدیل می‌شود، ریشه در مناسبات نادرستی دارد که فاصله مردم از دولت را بیشتر می‌کند. کنار گذاشته‌شدن قواعد اخلاق اجتماعی است که مردم را به درجه یک و دو تقسیم می‌کند و بی‌اعتنایی به باورهای جامعه و اصرار بر تحمیل رویکردهایی است که با ابتدایی‌ترین قواعد تجربه‌شده مدیریت مغایرت دارد. تا زمانی که اصرار بر ادامه این رویکرد است، باید منتظر حوادثی ناگوارتر از فروریختن عمارت 10‌طبقه متروپل باشیم.

 

ما و آزمون تکرار شونده عنکبوت های موهن

جواد نوائیان رودسری در سرمقاله «خراسان» نوشت: «ماجرای فیلم «عنکبوت مقدس» و توهین سازندگان آن به ساحت امام هشتم(ع) که طی چند روز اخیر واکنش‌های بسیاری را برانگیخته‌، نه آغاز ماجراست و نه پایان آن. همه می‌دانیم که طراحی‌های گسترده‌ای برای هجمه به اعتقادات مسلمانان، از چند دهه قبل سازمان دهی شده‌است و آن‌چه امروز شاهد آن هستیم، بخشی از همان روندی است که نمونه‌هایی مانند «آیات شیطانی» سلمان رشدی یا «قرآن‌سوزی» تری جونز را پیش روی ما می‌گذارد. در واقع ما با یک اقدام خلق‌الساعه روبه‌رو نیستیم که نتوانیم درباره آن، تحلیلی دقیق و درست ارائه کنیم. کافی است نگاهی به پشت سرمان بیندازیم تا ببینیم که طی دست کم سه دهه گذشته، هر از گاهی، تولیدات رسانه‌ای یا سینمایی غربی‌ها، به طور اخص کشورهای اروپای غربی و آمریکا، از زاویه‌های مختلف، با اهداف سیاسی و در قالب‌های مختلف طرح‌های ضد اسلامی خود را به پیش می‌برند. آن‌ها به طور رسمی و بدون رودربایستی، از هر آن‌چه بتواند در تخریب چهره اسلام مؤثر باشد، حمایت می‌کنند؛ به خصوص اگر این تولیدات، بر بستر وقایعی شکل بگیرد که در ذهن مخاطبان، صاحب سابقه و پیشینه باشد. اگر بخواهیم تعبیر درستی از این روند داشته باشیم، باید آن را نوعی آزمون تکرارشونده بدانیم که درصدد است معیارها، باورها و وابستگی‌ها را در مخاطبانش محک بزند. این آزمون‌ها، هر بار جزئی‌تر می‌شوند و اگر یک‌بار کلیت اسلام و شخصیت بی‌بدیل حضرت ختمی‌مرتبت(ص) هدف هجمه قرار می‌گیرد، برای دفعه‌های بعد، ورود به جزئیات بیشتری مصداق پیدا می‌کند. اگر شما در ابتدای فیلم «جن‌گیر»، فقط با صدای اذان یا قرار گرفتن در محیطی اسلامی روبه‌رو می‌شوید که در آن، کارگردان به دنبال القای نشئت گرفتن بدی‌ها از آموزه‌های اسلامی است، این بار و در «عنکبوت مقدس»، شما بی‌پرده و صریح، در ابتدای فیلم، با توهینی تصویری روبه‌رو می‌شوید که اصولاً نیازی به القائات یا تفسیرهای جانبی ندارد و به طور مستقیم مخاطب را به سراغ مسئله اصلی و مدنظر کارگردان می‌برد. کارگردان فیلم نیز بدون رودربایستی و به صراحت اعلام می‌کند که فیلمش نه راجع به قاتل زنجیره‌ای که درباره «جامعه قاتل‌ زنجیره‌ای‌ پرور»‌ است که البته کارگردان ریشه‌های این قاتل پروری را با رندی و گاه با صراحت تماما به اصل دین ارجاع می‌دهد. قصه فیلم نیز مانند بیشتر فیلم‌های ضداسلامی یا ضدایرانی مشابه آن، حول یک داستان واقعی دور می‌زند اما روایت را به شکلی اساسی تغییر داده‌اند تا باورمندی مخاطب به اهداف مدنظر سازندگان بهتر و مؤثرتر باشد؛ روایتی که وقتی به سراغ پیشینه و پرونده مربوط به آن می‌روید، در می‌یابید که با واقعیت تفاوت عجیب و غریبی دارد.

با این حال، همان طور که گفتیم قطعا این فیلم آخرین نمونه از این گونه فیلم‌ها نخواهد بود و آن چه در این میان باید مدنظر قرار گیرد، علاوه بر موضع گیری و محکومیت و اعتراض که در جای خود لازم و واجب است اتخاذ رویکردی بلند مدت مبتنی بر فرهنگ سازی و تولید محتواهای روشنگرانه در قبال این رویکرد مخرب است. دشمن، با اهداف سیاسی در هر حال، کار خودش را می‌کند؛ فیلم و محصولات چندرسانه‌ای می‌سازد و با استفاده از راه‌های گوناگون، آن را تا داخل خانه ما می‌آورد و ما را بیخ گوشمان با تهاجمی سنگین روبه‌رو می‌کند. حال سوال این است که آیا در این مصاف سنگین، توانایی ایستادگی و دفاع از خود و تغییر وضعیت از حالت مدافع به مهاجم را داریم یا نه؟ ما به حق معتقدیم که ظرفیت‌های علمی و دینی‌مان، برای جواب‌گویی و اقناع نسل جوان کافی و بسیار غنی است. بنابراین، نیازمند راهبردی هستیم که بتواند این ذخیره غنی را با روشی آسان، سریع و در عین حال تأثیرگذار، به جامعه‌ منتقل کند. این یک حقیقت غیرقابل انکار است که دفاع، با پشتوانه محکم اخلاقی و عقلی، دوام، تأثیر و عملکرد بسیار قدرتمندانه‌تری دارد. توهین به ساحت مقدس امام هشتم(ع)، بی‌تردید پاسخی درخور و دندان‌شکن می‌خواهد اما ضروری است که برای مسلح کردن جامعه با سلاح دانش و عقلانیت، تمهیداتی بیندیشیم تا دفاع ما تنها به دوران اوج‌گیری احساسات محدود نباشد.»

 

استاندارد دوگانه، عامل تبعیض و خشم

حسین نورانی‌نژاد در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «فضا خشمگین است و بهترین راه برای کنترل آن، حل ریشه‌های برخی مشکلات است. برخی از این موارد راه‌حل کوتاه‌مدت و در دسترس ندارند مثل حل مسائل اقتصادی که البته درباره آنها هم حداقل نیاز فوری افکار عمومی، باور اراده و برنامه لازم برای حل آنهاست. مانند تغییر برخی رویه‌ها در دیپلماسی، به‌کارگیری غیر سیاسی و غیر ایدئولوژیک نیروها در مدیریت منابع انسانی، فراگیری غیر تبعیض‌آمیز چتر حاکمیتی، اصلاح بودجه و کاهش هزینه نهادهای خاص که افکار عمومی اکثریت جامعه به انحای مختلف نظر منفی خود درباره آنها را عنوان کرده است و .. اما یک راه مهم و کوتاه‌مدت و زودبازده، حل برخی مصادیق از تبعیض‌هایی است که موجب حس تحقیر و خشم مردم می‌شوند. یکی از آنها استانداردهای دوگانه است که یک مورد آن را اخیرا شاهد بودیم. اینکه زنان و مردان بخشی از جامعه بدون تفکیک جنسیتی ورزشگاه آزادی را با حضور خود پر کردند و بهانه‌هایی چون مشکلات زیرساختی که معلوم شد دروغ و فریبی بیش نبوده‌اند، مانع از مراسم بزرگ سلام فرمانده نشد. شاید پاسخشان این باشد که فضای هواداری فوتبال با فضای تجمع سیاسی فرق می‌کند. در این صورت باید بگویند که اولا چرا بهانه‌های دیگری مثل محدودیت‌های زیرساختی تراشیده می‌شد؟ این تناقض‌ها مخاطب را عصبی می‌کند. ثانیا، قریب به اتفاق کارشناسان و حتی خود افرادی که اهل استادیوم رفتن هستند، بارها گفته‌اند که راه‌حل فضای فحاشی و هتاکی در استادیوم‌ها، حضور خانواده‌هاست. حالا که همایش سلام فرمانده با حضور مختلط زنان و مردان برگزار شد، باید گفت که اتفاقا راه‌حل درست این مساله، تقسیم جایگاه‌ها به زنانه و مردانه نیست. اتفاقا زنان و مردان باید فضای واقعا خانوادگی را احساس کنند، همانند سینما، کنسرت و هر جای دیگری از این دست. واقعا جز تابوی بی‌دلیل خودساخته، هیچ دلیل دیگری برای مستثنا بودن بیش از چهار دهه‌ای ورزشگاه‌های ایران در جهان نبوده است.  

وقتی این مساله در همایش جمعه گذشته حل شد، به چه دلیل دیگری نباید دیگر اقشار از آن بهره‌مند باشند؟ مثال دیگر، فیلتر بودن تلگرام و توییتر و یوتیوب و فیس‌بوک است. آقایان مسوولان، در رده‌های مختلف ارشد تا میانی و حتی برخی سازمان‌های دولتی، با عنوان حقوقی‌شان در این فضاها حضور دارند. این چه قانونی است که خود جماعت قانونگذار تا مجری و ناظر، همه در شکستن آن فعالند و از قانون‌شکنی قباحت‌زدایی می‌کنند و البته در فضای پر تبعیض و پرغبار، متهم می‌شوند به اینکه خودشان با خطوط بدون فیلتر به راحتی در اینگونه فضاهای اینترنتی فعالند و فقط باعث سختی و آزار مردم عادی شده‌اند. اینها نمونه‌های دم دستی و بسیار ساده و گویایی است که حس تحقیر و تبعیض القا می‌کنند. از اینگونه موارد، به مراتب عمیق‌تر و مهم‌تر باز هم پیدا می‌شوند. در بحث اشتغال، دسترسی به منابع قدرت و ثروت، مواجهات غیر یکسان و غیر عادلانه در برابر عدلیه و نهادهای دولتی و عمومی، توصیه مردم به قناعت و به سفر خرید خارجی رفتن خانواده همان توصیه‌کنندگان، سوءاستفاده شخصی و خانوادگی از فرصت‌های شغلی و مناصب در پیش چشم مردمی که تحت فشارهای مختلف هستند و ... نمونه‌های دیگری‌اند که هم برخی از آنها غیرقانونی‌اند و هم همه آنها غیر اخلاقی و مصداق سوءاستفاده از قدرت و موقعیت و ایجاد حس تحقیر و تبعیض و خشم در جامعه محسوب می‌شوند. حالا ببینیم با آخرین نمونه غیر قابل خدشه و توجیه که حضور زنان و خانواده‌ها در استادیوم‌هاست چه خواهند کرد. آیا رطب‌خوردگان، باز منع رطب می‌کنند؟»

 

سازی که کوک نمی‌شود

یوسف مولایی استاد دانشگاه در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: « واقعیت این است که ساز پرونده هسته‌ای هیچ‌وقت کوک نبوده است. اما سوال این است که نهایتا چه اتفاقی می‌تواند بیفتد؟ درحقیقت دو گزینه بیشتر محتمل نیست: یک گزینه صلح و گزینه دیگر هر نوه اتفاق غیر صلح‌امخیز است.در آن گزینه صلح این است که با جامعه جهانی تنش‌زدایی می‌شود و آرامش برقرار و صلح جهانی تقویت شود. چون این پرونده طبق قطعنامه شورای امنیت مربوط به صلح و امنیت بین‌المللی است و در داخل هم گشایش اقتصادی ایجاد می‌شود. اما اگر این گزینه عملیاتی نشود، سطح تنش‌هایمان با جامعه جهانی افزایش پیدا می‌کند و نهادهایی مثل سازمان ملل و کشورهای منطقه‌ای و رژیم صهیونیستی این امکان را پیدا می‌کنند که با استفاده از منابع بین‌المللی و کمک گیری از امکانات جامعه جهانی، ما را تحت فشار اقتصادی قرار دهند. این فشارها ممکن است تا توسل به زور هم ارتقا پیدا کند. این یک طرف قضیه است و آنوقت است کشورهایی که با ایران دشمنی دارند و منتظر این هستند که این پرونده را به پرونده امنیتی تبدیل کنند  و بتوانند منابع را علیه ایران بسیج کنند، فشارها و تنشی که ایجاد می‌کنند و فضای ناامنی که به وجود می‌آید، باعث می‌شود که اقتصاد ما تحت فشار قرار بگیرد. پس در یک طرف قضیه صلح قرار دارد و در طرف دیگر همین خطراتی که ذکر شد. اما این موضوع به مسئولان کشور برمی‌گردد که کدام گزینه را می‌خواهند انتخاب کنند. چون اگر به صلح برسیم و پرونده را با امضای موافقتنامه قابل قبول طرفین به نوعی مدیریت نکنیم، خودبه‌خود  پرونده‌ای برای ما در بُعد بین‌المللی محسوب می‌شود. هرچه هم تعلل کنیم، بیشتر به طرف گزینه دوم که به نوعی ناامنی در سطح بین‌المللی است پیش می‌رویم و هیچ عقل سلیمی این گزینه را انتخاب نمی‌کند. لذا بر این اساس که نهایتا مسئولان ما با این تصور که از عقل سلیم پیروی می‌کنند، خوشبینم وگرنه هیچ اطلاعات و اخباری ندارم که بتوانم بر پایه آن نظرم را استوار کنم. فقط بر این اساس که بین این دو گزینه، امضای احیای برجام و صلح با جهان به ایجاد ناامنی در سطح بین‌المللی ترجیح دارد، هر عقل سلیمی این انتخاب را به راحتی می‌تواند انجام دهد. اما وقتی برای امر خیری تعلل می‌کنیم هزینه‌اش را می‌پردازیم. بنابراین تا کوچک‌ترین شانسی وجود دارد باید امیدوار باشیم به اینکه نهایتا دو طرف احیای برجام را امضا می‌کنند.»

 


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: