تحلیل از چپ و راست؛
سلام فرمانده
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
ایران و عمان؛ فراتر از همسایگی، برادری و وفاداری
حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه در یادداشتی برای «ایران» نوشت: «عمان همواره در معادلات منطقهای بدون ورود در دستهبندیها، کشمکشها و قطببندیها، همدلانه در پی ایفای نقش مثبت است. جمهوری اسلامی ایران در مسیر چالشهای منطقهای، همواره سیاست معتدل و متوازن سلطنت عمان را به عنوان بخشی از راهحل مورد توجه قرار داده است. عمان همچون جمهوری اسلامی ایران، پیوسته در مسیر کاستن از فاصلهها، زمینهسازی برای صلح، دوستی و برادری دینی از هیچ کوششی فروگذار نبوده و برای مردم ایران یک دوست وفادار و همسایهای قابل اعتماد به حساب میآید.
در این میان، نقش بارز و مؤثر سلطنت عمان در دیپلماسی، گفتوگو و صلح مورد تکریم و توجه جمهوری اسلامی ایران است. مناسبات حسنه دو کشور، در دوران زمامداری عالیجناب سلطان هیثم بن طارق نیز همانند دوران سلطان فقید مرحوم قابوس بن سعید در مسیر تعامل و پیشرفت تداوم یافته است.
بیشک دکترین سیاست خارجی متوازن، دیپلماسی پویا و تعامل هوشمند جمهوری اسلامی ایران و سلطنت عمان به همراه اهتمام جدی رهبران و مقامات عالی دو کشور در توسعه روابط، مورد توجه جدی طرفین است، در کنار پیوستگیهای جغرافیایی، تاریخی، سیاسی و اقتصادی، مشترکات فراوان دو کشور باعث شده تا همواره مناسبات ایران و عمان، به عنوان الگوی موفقی از تعاملات دوجانبه تلقی گردد. این الگوی موفق باعث شده که در طول چند دهه اخیر تلاطمی در روابط تهران و مسقط وجود نداشته باشد، و همواره شاهد توسعه روابط مثبت، سازنده و مبتنی بر واقعیتهای سیاسی منطقه، بین دو کشور بودهایم. در این مسیر، رایزنیهای مستمر مقامات سیاسی دو کشور باعث فهم متقارب و مشترک در مناسبات در حوزههای مختلف دوجانبه، منطقهای و بینالمللی شده است. توسعه همه جانبه مناسبات، تسهیل صدور روادید برای اتباع ایرانی و عمانی، گسترش همکاری بخش خصوصی و رقابتیتر شدن قیمت محصولات صادراتی ایران در بازار عمان نسبت به گذشته، نشان از تلاش مقامات و فعالان دو کشور در این حوزه است.
با توجه به ظرفیت بومی فراوان موجود در دو کشور، بر این باوریم که روابط اقتصادی دو کشور ظرفیتی بسیار گستردهتر از میزان فعلی داشته و باید با تلاش و برنامهریزی لازم، فضا را بیش
از پیش برای ارتقای همکاریهای اقتصادی میان دو کشور مهیا ساخت.
در بعد سیاسی، جمهوری اسلامی ایران با رایزنی و همکاری سیاسی در پروندههای منطقهای و بینالمللی در بالاترین سطح اقدام کرده است. جمهوری اسلامی ایران، نقش بیبدیل سیاستهای سلطنت عمان در زمینه حمایت از صلحطلبی، پرهیز از تنش و کمک به حل و فصل بحرانهای گوناگون را سیاستی حکیمانه تلقی و از آن حمایت میکند. در حقیقت عمان برای ما دوست و شریکی قدیمی است که نه تنها از ظرفیتها و امکانات وسیعی در حوزههای سیاسی و اقتصادی برخوردار است، بلکه به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک، ظرفیتهای بیشماری برای توسعه منطقهای فراهم میسازد.
رجاء واثق داریم، سلطنت عمان با استفاده از ظرفیتهای فراوان و موقعیت راهبردی خویش، میتواند در چهارچوب «چشمانداز خردمندانه عمان 2040» با موفقیت به اهداف خود دست یافته و در این چهارچوب، جمهوری اسلامی ایران در ابعاد گوناگون اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در کنار کشور دوست و برادر سلطنت عمان خواهد بود.
فعالسازی کریدور شمال-جنوب بویژه اجرایی شدن موافقتنامه چهارجانبه ایران، عمان، ترکمنستان و ازبکستان دربردارنده منافع مشترک و در جهت توسعه پایدار منطقهای است. مسلم است که با تحقق این طرحهای دوجانبه و چندجانبه، افزون بر توسعه اقتصادی دو کشور، پیوندهای دوستی و برادری در منطقه نیز مستحکم و پایدارتر خواهد شد.
دولت جدید جمهوری اسلامی ایران از آغاز فعالیت خود، ابتکار «سیاست همسایه محور» و اولویت بخشی به «سیاست منطقهای» و «آسیا محور» را محور سیاست خارجی و تحرکات دیپلماتیک خود قرار داده است. تقویت سازوکارهای مبتنی بر گفتوگو و همکاری، تمرکز بر اشتراکات، حسن همجواری و مقابله با عوامل اخلال در امنیت و ثبات منطقه، از جمله موضوعات کلیدی در روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود.
سفر آیتالله سید ابراهیم رئیسی رئیسجمهور محترم ایران به کشور دوست و برادر، عمان که به دعوت رسمی عالیجناب سلطان هیثم بن طارق به مسقط انجام میشود نشانه دیگری از عزم، اراده و جدیت طرفین برای تقویت و گسترش روابط فیمابین و گام بلندی در راه تحکیم ثبات، استقرار امنیت پایدار و توسعه منطقه خواهد بود. دست همسایگان و دوستان خود را به گرمی میفشاریم.»
سلام فرمانده
عبدا... گنجی؛ مدیر مسئول همشهری در سرمقاله امروز نوشت: «بیاختیار بهدلم افتاد برای سرود «سلام فرمانده» چند کلمه بنویسم. دنبال چرایی گلکردگی و مانایی آن میگردم. برای امام زمان(عج) هزاران مطلب احساسی-عاطفی و لبیک و عرض ارادت در تاریخ نوشته شده و مکتوب است اما فراگیر و جهانی نشد. محتوای این سرود نیز در اکثر مصارع نوگویی ادبیات و مفاهیم ندارد. حتی متاثر از خاستگاه اولیه این اثر -یعنی گیلان - نام میرزاکوچکخان و مدعای تمامکنندگی ولی روشن نیست. میرزاکوچکخان چه چیزی را تمام کرد؟ در تاریخ روشن نیست.
اما راز جذابیت و فراگیری این اثر در چیست که از کشمیر تا سوریه و اروپا و ایران را متأثر کرد. معتقد نیستم این اثر محصول اتاق فکر عمیق و چندلایه و تحتنظر کارشناسان ادبیات، روانشناسی، جامعهشناسی و موعدشناسی تهیه شده باشد. قطعا ذوق و قریحه شخصی بوده است اما ستودنی است. مانایی آنرا از منظر «گفتمان» بررسی میکنم. «گفتمان مهدویت» نه از جهت باور بلکه از جهت نوآوری مفاهیم ، ادبیات و هنر به اثبات و سکون رسیده است و عمدتا تکرار مفاهیم است اما این اثر آن پوسته و محفظه بستهشده را شکافت از سالنهای همایش به کف جامعه و میان نوجوانان کشاند.
راز مانایی آن هویتدادن به نسل و سنینی است که اکنون هیچکارهاند و از جهت نقشآفرینی اجتماعی هنوز عرف جامعه آنان را بهرسمیت نمیشناسد. جذابیت آن استفاده از مفاهیمی است که به هویت کودکانه رنگ بزرگی میدهد و جنبه آرمانی حیات را برای کودک ترسیم میکند. «با قد کوچکم، سردارت میشوم» دقیقا یعنی همین جذابیت. «با دستان کوچکم دعات میکنم» یعنی دست کوچکی که در عرف هم دعایش جذاب است و هم خیلی توقع دعا از وی نمیرود.
هویتیابی به نسلی است که برای سربازی انقلاب اسلامی منتظر طی سلسله منازل و دالانها نیست. از جذابترین بخشهای آن همین «سیدعلی دههنودیهایش را فراخوانده» است. این هویتی را برجسته میکند که در قرابت با رهبری احساس پیشتازی نسبت به سنین بالاتر را نمایان میکند و پیوستگی سیدعلی، «فرمانده» و الگویی از سربازی حاجقاسم، پازل تکاملیافتهای را نشان میدهد که خواننده کودک و نوجوان احساس میکند خیلی زود در این تراز دیده و شناخته میشود. از جذابترین بخشهای انتهایی آن شروع بخش «عهد میبندم» است.
نوجوان آرمانی را برای خود ترسیم میکند که بعد از نوجوانی بهسوی آن خواهد رفت و فردای خود را در آیینه مهدویت میبیند. آرمانگرایی روح حاکم و نقطهقوت این متن است. همان گمشدهای که میتواند روح جلابخش معنویت و امامت را در زندگی لذتآلود و غربزده امروز ما بازتولید نماید. ملی و فراملیشدن این سرود دقیقا به این دلیل است که هم محتوا و هم اجرای آن خاص نوجوانان و کودکانی است که دوران عصمت را هنوز بهپایان نبردهاند. در پس این خواندن مواهبی از دنیا نمیبینند و آمدهاند تا از هویت خود در پیمودن آرمان مهدویت دفاع و از اسلاف خود پیشی بگیرند. جذابیت آن برای بزرگترها نیز آن است که در دوران کودکی و در نبود امثال این سروده، آن حیات حسرتزده را در امروز بازخوانی میکنند. فعال بودن زبان بدن و حرکات هماهنگ دست، هیجانی مناسب با این سن تولید میکند و دیگران را نیز به سوی خود میکشد و البته به قول مقام معظم رهبری هیچ اثری در تاریخ بدون آمیختگی با هنر باقی نخواهد ماند و این سرود نشان میدهد که هنر میتواند برای ما از هزاران تریبون، قدرتمندتر عمل کند.»
اپیدمی بدبینی
ژوبین صفاری در سرمقاله «ابتکار» نوشت: «طی روزهای گذشته رئیس جمهوری صحبت از یک تصمیم بزرگ کرد بدون آنکه از محتوای این تصمیم سخنی بگوید. واکنشها و گمانهزنیها نسبت به این مطلب البته در جای خود قابل تامل و بررسی است. آنچه پس از سخنرانی ابراهیم رئیسی با آن روبرو شدیم سیلی از گمانهزنیها برای تصمیم جدید بود. نکته قابل توجه اما آن بود که اکثر پیش بینیها حاکی از اتفاق یا اتفاقهای ناخوشایندی به لحاظ اقتصادی برای مردم بود. به طوری که سخنگوی دولت چند ساعت بعد نسبت به آن واکنش نشان داد و موضوع گران شدن بنزین را تکذیب کرد. این مسئله نشان میدهد فضای عمومی تا چه اندازه آمادگی پیشامدهای منفی را بیش از مثبت دارد و دچار نوعی اپیدمی منفی گرایی شده است. به بیان دیگر تسلسل اتفاقهای بد اقتصادی طی چند سال گذشته که به دنبال آن پیامدهای اجتماعی منفی نیز به همراه داشته و از سوی دیگر عدم تکثرگرایی در سپهر سیاسی سبب افزون شدن بی اعتمادی مردم نسبت به هر تصمیمی از جانب مسئولان شده است.
این مسئله نشان میدهد که هر تحولی در فضای اقتصادی نیازمند زمینه سازی و اعتمادسازی افکار عمومی است که کمک جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی متخصص را هم میطلبد. به بیان صریحتر اصلاح قیمتها که از آن به عنوان جراحی نام برده شد فارغ از درستی یا نادرستی آن به صورت تخصصی، همان حلقه مفقودهای را داشت که در سال ۹۸ و در ماجرای افزایش قیمت بنزین نیز داشت. شاید تنها تفاوت آن واریز یارانه نقدی بود که البته هنوز تداوم آن در هالهای از ابهام است و البته در صورت تداوم نیز اثر تورمی آن هم نامعلوم است. با این همه با فرض درست بودن این اقدام دولت، باز هم به نظر میرسد افکار عمومی همچنان نسبت به آنچه که پیش روی آنهاست سردرگم است. نتیجه آنکه دولت سیزدهم در زمینه تبیین برنامههای خود همان راه دولت قبل را در پی گرفته هرچند که محتوای برنامههایش متفاوت از قبل باشد. واقعیت آن است که حمایت صرف رسانههای رسمی با گزارشهای نمایشی و یا تیترهای همه چیز آرام است به تنهایی کنش مناسبی برای اقناع افکار عمومی نیست. جامعه ایران آنقدر بالغ شده که فرق نقد واقعی یا مخرب و یا حمایت مبتنی بر منطق تا حمایت سیاسی را بفهمد. به نظر میرسد مسئولان دولتی بهتر است با علم به این آگاهی و البته واکنشهای معنادار مردم قبل از هر اقدامی در بستری شفاف مردم را برای هر تصمیم و تغییری آماده و همراه کنند.»
روحانیت مردمیترین و پرقدرتترین نهاد اجتماعی
رسول سنائیراد در یادداشتی برای «جوان» نوشت: «روحانیت شیعه در ایران در زمره اقشاری است که از قدرت و نفوذ بالایی برخوردار بوده و توانایی ایفای نقش در صحنههای سرنوشتساز را دارد. قدرتی که با افزایش سطح آگاهیهای سیاسی-اجتماعی مردم تقویت شده و روندی افزایشی به خود گرفته و در وقایع بزرگی مثل انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل و تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران به خوبی خود را معرفی کرده است. عوامل سازنده چنین قدرتی، پایگاه اجتماعی و معنوی روحانیت است که در پیوند با توده مردم حاصل میشود؛ همان مردمی که در طول تاریخ از گرایش دینی برخوردار بودهاند.
همین پیوند و ارتباط عمیق با مردم است که برای روحانیت نقش پیشگامی و رهبری در وقایع بزرگ تاریخ معاصر را مقدور ساخته و در همین حال رشک، حسد و کینهتوزی سیاستبازان و بازیگران سیاسی غیرمذهبی و شیفته قدرت را برانگیخته تا برای جبران ناتوانی در رقابت با روحانیت، از هرگونه ابزار خیانت و جنایت استفاده کنند.
عوامل سازنده پایگاه اجتماعی و مردمی روحانیت عبارتند از:
۱- ماهیت غیرطبقاتی روحانیت شیعه که امکان ورود به این کسوت از میان تمامی اقشار و طبقات اجتماعی فراهم بوده و سیستم روحانیت هم هیچ سلسله مراتب رسمی، مثل آنچه در احزاب معمول است، وجود ندارد. بنابراین، روابط بین سطوح روحانیت که براساس میزان علم، درک فقهی، تقوا و معنویت تعیین میشود، یک رابطه قلبی و معنوی است و حتی اجتهاد و تقلید که نهاد روحانیت را به ارتباط با توده مردم نیز میکشد، نه براساس اجبار و تعهد رسمی که براساس داوطلبی و گرایش معنوی و دلی متکی است. هر علاقهمند به کسوت روحانیت امکان حضور در حوزه و فراگیری علوم دینی را دارد و هیچ امتیاز ارثی و طبقاتی در کسب مراتب علمی و معنوی روحانیت وجود ندارد و تنها استعداد در کسب علم و شوق معنوی و تقوای افراد است که میتواند دستیابی به مراتب روحانیت را فراهم آورد.
۲- حضور در بین مردم و ارتباط مستقیم و بدون واسطه که از پیشنمازی در مسجد و پاسخگویی به مسائل شرعی را تا ایفای نقش در مراسم عزا و عروسی و دادن مشاورههای مرتبط با احکام شرعی در کسبوکار و زندگی جاری مردم و معنویترین مراسم جمعی و شور فردی مؤمنان، یعنی حج فرا میگیرد.
به عبارتی روحانیت برای ایفای نقش خود، مجبور به حشر و نشر با مردم است و وظیفه ذاتی او که بیان اسلام و عقاید و احکام مرتبط با آن برای جامعه میباشد، مستلزم رفتن به سمت مردم و حضور در بین مردم است.
همین حضور در میان مردم است که به تحقیق علمی و ارتقای سطح علمی روحانیت کمک میکند و به او امکان دریافت نیازهای شرعی مردم و تلاش علمی برای فراهم کردن پاسخهای عالمانه و دینی میدهد.
۳- همدردی، همدلی و همراهی با مردم و قرار داشتن در کنار مردم در سختترین شرایط که از بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله تا بحران کرونا، روحانیت این همدردی و همدلی را نه با ابراز زبانی و بیان بلکه با عمل و پذیرش خطر و زحمت به مردم منتقل میکند.
در همین بیماری مهلک و فراگیر کرونا که در مراحل اولیه با موجی از وحشت همراه بود، طلاب و روحانیون نهتنها در عرصه معنوی و آرامش روحی و روانی مردم ایفای نقش میکردند، بلکه در شرایط سخت درمان در کنار کادر درمان و درخدمت مردم بودند و زمانی که کفن و دفن فوتیها بر اثر وحشت کارکنان این امور با اخلال مواجه شده بود، درکنار مصیبتزدگان بوده و اجازه ندادند حتی حرمت اموات آنان مخدوش شود.
۴- داشتن در ورودی باز با مردم و پذیرش آنان به دور از هرگونه تشریفات، تکلف زاید و سهولت ارتباطگیری مردم با آنان که نهتنها مقبولیت مردمی را فراهم میکند، بلکه روحانیت را با توجه به جایگاه معنوی در زمره مهمترین گروههای مرجع اجتماعی نیز قرار میدهد.
۵- ظلمستیزی و حمایت از مظلوم که در پیوند با آموزههای دینی و اعتقادی، روحانیت را همواره در کنار مظلوم و مقابل ظالم قرار داده و پایگاه او را در توده مردم تقویت کرده است.
همین عوامل و ویژگی هاست که روحانیت را نه تنها به عنوان یک نهاد دینی بلکه نهادی واجد پایگاه اجتماعی و قدرت و نفوذ سیاسی در جامعه ایرانی مطرح میکند و به او امکان ایفای نقش در مهمترین تحولات سیاسی و اجتماعی را میدهد.
در پیوند با همین جایگاه و رهبری روحانیت در انقلاب اسلامی و همراهی مردم متدین، نظام جمهوری اسلامی برقرار شده و استحکام یافته که به مثابه خاری در چشم مستکبران و سلطهجویان عالم و همچنین مانعی پیش روی جریانات سکولار به حساب میآید. نظامی که علم استقلال در برابر سلطهجویی غرب برافراشته و صاحبان تفکر سکولار و گرایش به غرب را در انزوا قرار داده تا زمانی که مورد حمایت و پشتیبانی مردم باشد، آسیبناپذیر خواهد بود و روحانیت امروز در جلب این حمایت نقشی بیبدیل دارند. از اینرو دشمنان و معاندان نظام که هر دو، روحانیت را مانع سکولاریزه شدن جامعه ایرانی و جداسازی مردم از حاکمیت میدانند، امروز کمر به بدبین ساختن مردم به روحانیت و اعتبارزدایی از این نهاد دینی و مردمی بستهاند تا امکان حذف این نهاد را از تحولات جامعه فراهم کنند و سپس با فاصله انداختن بین مردم و نظام به اهداف کثیف خود که نوعی ارتجاع تاریخی – سیاسی و بازگشت به رژیمی وابسته و سکولار است، نائل آیند.
راه خنثیسازی این نقشه شوم، پاسداشت همان عوامل و ویژگیهایی است که پایگاه اجتماعی و مردمی روحانیت را ایجاد کرده و تداوم بخشیده که در رأس آن «سادهزیستی»، «اجتناب از هرگونه تشریفات»، «حضور متواضعانه در بین مردم» و «خدمت خالصانه به مردم» است.
البته در این میان، نباید از نقش تخریبی عوامل فرصتطلب و دلال مسلکانی که برای رسیدن به منافع کثیف مادی، حتی اعتبار روحانیت را نیز ابزار نیل به منفعت قرار میدهند، غافل شد؛ لذا «مواظبت بر بیت و اطرافیان» و «دوری از عناصر فرصتطلب و متظاهر» و «استماع نقد صادقانه و دلسوزانه دیگران» را هم باید به موارد فوق افزود. همانگونه که «عامل بودن به نظرات» و «تعهد به مراعات آنچه تبلیغ میکند» برای اثبات صداقت نزد مردم یک ضرورت قطعی است کما اینکه در گذشته عالم بی عمل مورد نکوهش بوده و امروز عمل عالمانه از سوی روحانیت مورد نیاز است، علمی که منحصر به حوزه و زمان گذشته نیست و انتظار میرود به روز و چند موردی باشد.
روحانیتی از جنس شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید عبدالله میثمی، شهید محلاتی و حضرت امام خمینی (ره) و امام خامنهای، نمایندگان اصیل و واقعی نهاد روحانیتاند که البته مثل خود مکتب اسلام دارای دو بعد جاذبه و دافعه بودهاند.
چنین روحانیتی در برخورد با افکار گوناگون اجتماعی و صاحبان اندیشههای مختلف هم توان علمی پاسخگویی داشتهاند و هم در عمل الگویی برای اثبات اصالت و درستی این اندیشهها بوده و لذا نزد فطرتهای پاک جاذبه و برای حریصان قدرت مادی و شیطانصفتان دافعه داشتهاند.
توده مردم متدین ایران، چنین روحانیتی را ملجأ خود در همه سختیها و مرجع خود برای هر نوع گشایش و سعادت مادی و معنوی یافتهاند و این درد بزرگ جهانخواران و دنیا پرستان و راز تمام حسد و کینهورزیها نسبت به روحانیت است.»
از سواد اینستاگرامی تا علم شوفری!
جعفر بلوری در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «1- ماکس پلانک (Max Planck) پس از دریافت جایزه نوبل فیزیک در سال 1981 به یک تور علمی در آلمان رفت. او هر جا دعوت میشد یک سخنرانی مشابه درباره «مکانیک جدید کوانتوم» ایراد میکرد. پس از مدتی شوفِر او که متن سخنرانی را از حفظ شده بود گفت:
«آقای پلانک! نظرت چیست در مونیخ، من بهجای تو سخنرانی کنم.
تو ردیف جلو بنشین و کلاه شوفری مرا به سر کن. من هم سخنرانی تو را برای حاضرین از حفظ بخوانم. برای هر دوی ما تنوع خواهد بود.» پلانک خوشش آمد و قبول کرد! آن روز عصر راننده «پلانک» یک سخنرانی طولانی و عالی راجع به مکانیک کوانتوم برای حضار ایراد کرد. پس از پایان سخنرانی یک استاد فیزیک از جا بلند شد و سؤالی پرسید. شوفِر خود را عقب کشید و گفت: «هرگز تصورش را هم نمیکردم کسی در شهر مدرنی مثل مونیخ چنین سؤال ساده و پیش پا افتادهای بپرسد. شوفر من همین حالا به اینجا آمده و جواب سؤال شما را خواهد داد.»(!)
به قول «چارلی مانگر» (سرمایهگذار معروف آمریکایی) ما دو نوع علم داریم: علم واقعی و علم شوفِری. «علم واقعی»، دانشی است که فرد برای فهم آن، زمان و تلاش فراوانی صرف میکند. در حوزهای مشخص سالها تلاش میکند، کتابها میخواند، تمایل دارد مقالههای طولانی و دقیق بنویسد و... «علم شوفِری» اما دانشی است که مال فرد نیست و فرد صرفا یاد گرفته با یک جستوجوی ساده گوگلی آن را تهیه و طوطیوار تکرار کند. در واقع جمعآوری بدون تفکر و زحمت یکسری اطلاعات است. مطالب این عده، یکطرفه، کوتاه، و در اکثر مواقع بهدلیل تلاقی دانش ناقصشان، مضمونی انتقادآمیز و خودپسندانه دارد. آنها بیش از هر چیز، شبیه یک هنرپیشهاند. مثل گویندگان خبر، معمولا ظاهری آراسته و بزککرده دارند و...(برگرفته از کتاب هنر شفاف اندیشیدن، اثر رولف دوبلی) البته از نگاه ما تمام مشاغلی که اینجا نام بردیم بهویژه همین شغل شوفری مورد احترام هستند و اینجا صرفا برای تبیین یک نکته مهم جامعهشناختی، این مطالب را عینا از یک کتاب نقلقول کردیم.
2- در جامعهشناسی علم میخوانیم، «رسانه» یک تکنولوژی است و هر تکنولوژی نیز بهطور طبیعی دارای فواید و مضراتی است. اینکه صاحبان و سازندگان تکنولوژی در زمان کار بر روی ساخت آن، از همان ابتدا صرفا بهدنبال فواید آن بودهاند یا بعضا بهدنبال بهرهبرداری از مضرات آن هم بودهاند یا خیر، موضوعی است که روی آن بحثهای کارشناسی زیادی شده و ما اینجا قصد پرداختن به آن را نداریم. آنچه ما در این نوشتار بهدنبال بررسی آن هستیم این است: «هر تکنولوژی در کنار فواید زیاد آن، میتواند مضراتی نیز داشته باشد.» شما به هر تکنولوژی تأکید میشود هر تکنولوژی نگاه کنید، میتوانید مضرات آن را در کنار فوایدش ببینید. مثال دمدست و امروزی آن، همین فضای مجازی و اینترنت است که در دوران همهگیری کرونا و تعطیلی حضوری کلاسهای درس در دانشگاه و مدارس، توانست تا اندازه قابل قبولی از بروز بحران تحصیلی و علمی دانشآموزان و دانشجویان جلوگیری کند. اما اُفت تحصیلی، اعتیاد دانشآموزان کمسن و سال به فضای مجازی و بعضا حتی بروز عارضههای جسمی از جمله مضرات چنین تکنولوژی است که خانوادههای دانشآموزان، بهتر از هر کسی با این معضلات آشنا هستند چرا که با آن دست به گریبانند. یکی از مهمترین و امروزیترین مضرات این فضا و این تکنولوژی، تربیت آدمهای «همهچیز دان هیچچیز ندان» است. همینطور ترویج «سواد شوفری»!
شاید یکی از تلخترین و مشمئزکنندهترین تجربیاتی که بسیاری از ما شاهد آن بودهایم، مواجهه با چنین افرادی است. ذهنهایشان مملو از اطلاعات سطحی و ناقص در همه زمینههاست. از علم سیاست و اقتصاد بگیر تا تاریخ و جغرافیا و حتی زیستشناسی و پزشکی. راجع به همهچیز اظهارنظر میکنند. ریشه «عدم توسعهیافتگی» یک کشور را برایت در کسری از ثانیه یافته و بلافاصله راهحلی نیز برای آن ارائه میدهد در حالی که چیزی نزدیک به 300 سال است که بزرگترین اندیشمندان حوزه «اقتصاد و توسعه» بهدنبال این ریشهها هستند و در این زمینه شاید صدها نظریه و کتاب نوشتهاند و با این حال هنوز مدعی نیستند، راهحلی که ارائه کردهاند، بتواند صددرصد راهگشا باشد.
ذهنهای مسخشده، رسوبیافته و شکلگرفتهای که دیگر نمیتوانند حتی فکر کند. فضای مجازی بهجایشان فکر میکند، بهجایشان تحلیل میکند، بهجایشان تصمیم میگیرد، بهجایشان رای میدهد، بهجایشان خرید میکند و بهجایشان راهحل ارائه میدهد و این در حالی است که او فکر میکند، خودش در حال انجام این کارهاست. بدیهیترین مسائل را «کج» میفهمد و سادهترین امور را بد!
3- راهحل چیست؟ آیا باید مثل جنبشهای مخالفان علم
(Ant iscience Movement)، استفاده از علم و تکنولوژیهای اینچنینی را تعطیل کرد؟ پاسخ روشن است: خیر. امروزه بدون علم و تکنولوژی زندگی ممکن نیست. اندیشمندان این حوزه، همواره تلاش کردهاند در کنار تولید این علوم با نوشتن قوانین و راهحلهایی، از میزان خسارات آن بکاهند. در حوزه تکنولوژی رسانه نیز همینطور است. همین چند روز پیش اینستاگرام یکی از مطالبم را با این توضیح که «این مطلب با قوانین ما همخوانی نداشت» حذف کرد. این یعنی، فضای مجازی مثل فضای غیرمجازی، یله و رها نیست. وقتی صاحبان ارزشهایی مثل«آزادی بیان» برای مشخص شدن اندازه همین بیان، قانون وضع میکنند و در صورت نقض این قانون، ضمن حذف یا سانسور مطلب، متخلف را با جریمههای سنگین، نقرهداغ میکنند، یعنی نگران معضلاتی هستند که در کنار خلق یک تکنولوژی، به آن فکر کرده و آن را پیشبینی کردهاند. رجوع کنید به قوانین «هادویی» و «لوپسی» در فرانسه مصوب سال ۲۰۰۹ یا جریمه سنگینی که فیسبوک اخیرا بهخاطر نقض همین قوانین فضای مجازی متحمل شد. فیسبوک بهدلیل تخطی از یکی از این قوانین مجبور شد بهعنوان جریمه در یک پرونده قضایی، به بیش از یک میلیون شهروند ایالت ایلینوی آمریکا، هر نفر 397 دلار خسارت پرداخت کند!
4- نتیجه فقدان چنین قوانینی چیست؟ نتیجه این میشود که یک رسانه صرفا با انگیزه جذب مخاطب تصاویر مردی را نشان میدهد که سر بریده زنش را به دست گرفته و در خیابانها میچرخاند! وقتی هم اعتراض میکنی میشنوی: آزادی بیان چه میشود؟! آیا روی نقشه جغرافیایی جهان جایی را سراغ دارید که استفاده از چنین تکنولوژیهای نوینی بدون هیچ قانون و مدیریتی، اینطور یله و رها رواج داشته باشد؟ بنده یک مورد سراغ دارم: ایران! به جرأت میتوان گفت ایران جزو آن معدود کشورهایی است که از این تکنولوژی پُرفایده و ضروری شاید حتی بیش از هر کشور دیگری استفاده میکند اما کمترین مدیریت روی آن وجود دارد. نه اینکه قانون نوشته نشده باشد نه، قوانینی هست اما در اجرای همان قوانین نصفه و نیمه تعلل میشود. با استفاده از همین فضای رها شده، مانع از سروسامان یافتن فضای مجازی و رسانه میشوند!
5- آقای سید ابراهیم رئیسی حدود 9 ماه است وسط چنین فضای رسانهای رهاشدهای در حال اداره امور کشور است و عملاً (نه در حرف) نشان داده میشود طی 8 ماه به اندازه 8 سال برخی از این مدعیان کار کرد. اما طرفداران «فضای رسانهای بیدر و پیکر» با استفاده از همین «فضای بیدر و پیکر»، سیاه را سفید، خوب را بد، باسواد را بیسواد و تلخ را شیرین نشان میدهند. چگونه؟ بخوانید.
تحت پوشش بیمه خدمات درمانی قرار دادن چند میلیون نفر از اقشار محروم کشور بهصورت رایگان را که حقیقتا کار بزرگی است، «سانسور» میکنند.
افزایش فروش نفت به روزی حدود یک و نیم میلیون بشکه، آن هم بدون برجام یا افایتیاف را «لطف آمریکا» به ایران جا میزنند. افزایش روابط تجاری با تقریبا تمام 15 کشور همسایه را هم به «لطف آمریکا به ایران» گره زدند. عضویت در سازمان شانگهای را که بیش از دو دهه، دولتها برای رسیدن به این نقطه تلاش بینتیجه کرده بودند را، «به نتیجه رسیدن تلاشهای دولتهای قبل» تفسیر میکنند. طرح جهش مسکن برای ساخت 4 میلیون مسکن در 4 سال را «بیفایده» مینامند. طرح لازم و ضروری اصلاح اقتصادی که هیچ کارشناسی، تأکید میشود هیچ کارشناسی با نفسِ این کار مخالفتی ندارد را با جمله «بدون احیای برجام بیفایده است» به لجن میکشند و سرود زیبا و محبوب «سلام فرمانده» را هم همنوا با دشمن، «ترویج خشونت» دانسته و انتشار آن را «غیرمجاز» میدانند. چه کسانی؟ همانهایی که برای جمع کردن فالوور، انتشار تصاویر سربریده یک زن در دستان شوهر قاتلش را «مجاز» میدانند! داشتن و طرفداری کردن از چنین فضایی به قول رهبر انقلاب، هیچ افتخاری ندارد:
«همه کشورهای دنیا، برفضای مجازی اِعمال مدیریت میکنند اما در کشور ما، برخی به رها بودن فضای مجازی افتخار میکنند در حالی که این شیوه به هیچ وجه افتخار ندارد.»
اینجا کسی موفق نیست!
امیر ناظمی در سرمقاله امروز «شرق» نوشت: « مهم نیست «اصغر فرهادی» باشی یا «پرویز پرستویی»، مهم نیست یکی از طلاییهای المپیکی باشی یا «رضا براهنی» یا «محمدرضا شجریان» یا حتی یک شرکت استارتآپی موفق، همه اینها در سالهای اخیر در یک همدستی عجیب میان براندازان و تندروهای داخلی چنان مورد هجوم و آزار قرار گرفتهاند که بعد از مدتی ترجیح دادهاند تا در سکوتی تلخ، ناامیدانه شاهد لجنمالی نام و اعتبار خود شوند! ما شاهد سریالی بیپایان از یک راهبرد خطرناک هستیم؛ حذف هرکسی که اندک اعتبار اجتماعی در ایران امروز دارد! پدیده پرتکرار این روزهای ایران یک چیز است؛ القای این تفکر که همه آنانی که در ایران ماندهاند یا بازندهاند یا بیاخلاق!
نظریهای برای چارچوببندی
هیرشمن (Hirschman) کتابی دارد با نام «خروج، اعتراض و وفاداری» (Exit, Voice & Loyalty) در حوزه اقتصاد-سیاسی. او در این کتاب ماندگار، کنشگران سیاسی و سیاستی را در طیفی سهگانه قرار میدهد که در یک سوی آن «وفاداری» به نظام موجود قرار دارد و در سوی دیگر طیف طرفداران «خروج» (Exit) هستند. «خروج» راهبرد گروههایی است که به دلایل مختلف کنشگری خود را در تقابل و مواجهه مستقیم با نظام مستقر قرار دادهاند. در میانه این دو نیز راهبرد «اعتراض» (Voice) قرار دارد؛ راهبرد گروههای مخالف که البته اصلاح و بهبود را امکانپذیر میدانند. البته «نظام مستقر» میتواند از یک «نظام حکمرانی» ملی (در سطح کلان) تا «وضعیت مدیریت ساختمان در یک آپارتمان کوچک» (در سطح خرد) را شامل شود. حتی در همان ساختمان فرضی که گروهی مدیریت ساختمان را بر عهده دارند، دیگر ساکنان آن ساختمان، یکی از این سه وضعیت را دارند؛ وفاداری، اعتراض یا خروج. «خروج» میتواند ناشی از گسترش این باور باشد که «اصلاح و بهبود امکانناپذیر است» یا ناشی از تعارض منافع میان گروههای رقیب باشد، مانند زمانی که گروهی اصلاح را امکانپذیر میداند اما چون سهمی برای خود در وضعیت اصلاحشده نمیبیند، به جمع خروجکنندگان میپیوندد. بر این اساس میتوان یک «نظام باز» را نظامی دانست که تلاش دارد تا از طریق سازوکارهایی مانند مشارکتدادن در تصمیمگیریها، خروجکنندگان را ابتدا به معترض تبدیل کند و معترضها را نیز به وفادار. برخلاف آن نیز یک سیستم بسته یا محدود است که ترس از مشارکتدادن دیگران دارد یا هر نوع بازخوردی را یک توطئه میداند و بهصورت وارونه، به مرور این وفادارانش هستند که به معترض تبدیل میشوند و معترضان نیز به خروجکنندگان. در حقیقت رقابت اصلی میان یک سیستم مستقر با مخالفانش را میتوان رقابت سازوکارهایی دانست که برخی به نفع وفاداری است و برخی به نفع خروج.
سازوکارهای خروج
بر اساس چارچوببندی هریشمن، گروههای مخالف یا آنچه در ادبیات سیاسی ایران با نام «برانداز» شناخته میشوند، همان «خروجکنندگان» هستند. طبیعی است که خروجکنندگان تمام تلاش خود را در جهت افزایش تعداد و قدرت خروجکنندگان پیش گیرند؛ چراکه آنان نیازمند همتیمیهای بیشتر و توانمندتری هستند. خروجکنندگان تلاش میکنند سازوکارهایی طراحی کنند که مطلوبیت خروج را برای افراد بیشینه کنند اما به دلیل آنکه ایجاد مطلوبیت در موضوعات حساسی مانند وطن و میهن تقریبا ناکارآمد است، تحریک وطندوستان و کنشگران اجتماعی بر اساس وسوسه «منفعت فردی» خیلی کارآمد نیست. راه سادهتری نیز وجود دارد؛ هزینه «وفاداری» یا «اعتراض» بالا باشد تا از این طریق بازیگران مختلف تمایل به خروج بیابند. در حقیقت خروجکنندگان به دنبال آن هستند که اگر کسی معترض شد، درجا او را تشویق به خروج کنند. نکته قابلتوجه آن است که این راهبرد براندازان (بهعنوان خروجکنندگان) همسو با گروه عمدهای از تندروهای افراطی (بهعنوان وفاداران) است.
تندروهای افراطی نیز به دلیل صبر و آزاداندیشی پایینی که دارند، توان تحمل معترضان را ندارند و همه تلاششان آن است که هر معترضی را با برچسبزنیهای مختلف (از غربزده تا نئولیبرال و...) بهسرعت به سمت خروج راهنمایی و هدایت کنند!
پاسکاری دوطرفه
گروههای خروجکننده (براندازان) و گروههای وفادار افراطی (تندروها) اکنون دو تیغه یک قیچی برای ازبینبردن الزامات توسعه ایران هستند. تندروهای افراطی همزمان فکر میکنند با بیاعتبارکردن رقبای سیاسی داخلی میتوانند خود جانشین آنها شوند. بهاینترتیب بر خلاف انتظار اولیه، تندروهای افراطی (وفاداران) با همدستی کامل با براندازان (خروجکنندگان) بر تخریب هرکسی که اندک اعتبار اجتماعی دارد، درحال ازبینبردن هرگونه سرمایه اجتماعی هستند؛ همان چیزی که برای توسعه یک الزام است.»