تحلیل از چپ و راست؛

مخرج مشترک خطرناک

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1143952

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

ریشه‌یابی یک مخرج مشترک خطرناک

محمدجواد اخوان در سرمقاله «جوان» نوشت: توصیه انذارآمیز اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی به تشکل‌های دانشجویی در مورد مطالبه‌گری دانشجویان، بار دیگر نقد و آسیب‌شناسی شیوه‌های مطالبه دانشجویی را خصوصاً از منظر مصالح ملی به جریان انداخت. مطالبه‌گری و عدالت‌خواهی بخش جدایی‌ناپذیر جنبش دانشجویی است و اساساً جریان دانشجویی بدون آن بی‌معنا است، اما اگر نقش‌آفرینی جنبشی غیرمسئولانه و فارغ از عقلانیت و معرفت لازم دنبال شود، نهایتاً می‌تواند هم به جنبش دانشجویی و هم به مصالح جامعه لطمه وارد کند. اما ریشه بروز این آسیب‌ها در جریانات دانشجویی چیست و چرا حتی برخی تشکل‌های دانشجویی مؤمن به انقلاب گاه در دام همسو شدن با سناریوی دشمن در این روند می‌افتند؟ به‌نظر می‌رسد چند دلیل عمده در سال‌های اخیر سبب بروز روندی شده که محصول نهایی آن در اقدامات سطحی و دشمن‌شادکن مشاهده می‌شود

۱- غلبه سطحی‌نگری و ضعف بعد معرفتی: در سال‌های اخیر با سیاست‌زدگی و کمرنگ‌شدن فعالیت‌های سیاسی در صحنه دانشگاه‌ها و غلبه فضای مجازی بر سبک زندگی دانشجویی، شاهد افت چشمگیر مطالعه و فعالیت‌های اندیشه‌ورزانه در جنبش دانشجویی هستیم و معدود فعالان دانشجویی نیز به فعالیت‌های اجتماعی تمایل پیدا کرده‌اند. اگرچه نسل‌های گذشته دانشجویی در تعامل با بزرگان فکری و معرفتی بوده‌اند و از آبشخور اسلام ناب بهره‌مند می‌شدند، در سالیان اخیر شاهد خلأ گسترده‌ای در این حوزه هستیم که آثار آن هویداست. در چنین شرایطی میانگین عمومی کنش فکری در تشکل‌های دانشجویی کاهش شدیدی یافته و عملاً نسل‌های جدید مجموعه‌های دانشجویی از عمق لازم معرفتی در فعالیت جنبشی برخوردار نیستند، در نتیجه دانشجویان فعال به‌جای آنکه خود مولد امواج سیاسی اجتماعی و حرکت‌دهنده سایر اقشار جامعه باشند، به قشری پیرو و متأثر از موج‌های اجتماعی -که عموماً برخاسته از فضای مجازی است- بدل شده‌اند.

۲- ترویج نسخه‌های تحریف‌یافته انقلابی‌گری: در سال‌های اخیر برخی افراد تعاریف تحریف‌یافته‌ای را از انقلابی‌گری در میان مجموعه‌های دانشجویی ترویج کرده‌اند که در سایه ضعف معرفتی موجود در این محیط توانسته در میان برخی از دانشجویان فعال جا باز کند. معادل‌سازی عدالت‌خواهی منبعث از گفتمان انقلاب اسلامی با نحله‌های ماتریالیستی همچون چپ‌گرایی سوسیالیستی و آنارشیسم دقیقاً مشابه همان مسیر غلطی است که برخی گروه‌های التقاطی در سال‌های دهه ۵۰ و ۶۰ قرن گذشته پیمودند و نتیجه آن انحرافات بزرگی در تشکل‌های اسلامی بود. اکنون بار دیگر خطر تلقیات تقلیل‌یافته و تحریف‌یافته، برخی گروه‌های اسلام‌گرا را تهدید می‌کند که مع‌الأسف می‌تواند تکرار تلخ انحرافات فکری گسترده را رقم زند.

۳- ضعف بعد تحلیلی و دشمن‌شناسی: در کنار افت چشمگیر عمق فکری فعالیت‌های دانشجویی، به دلیل آنکه بخش عمده‌ای از اهتمام مجموعه‌های دانشجویی به فعالیت‌های اجتماعی اختصاص یافته، عملاً بعد تحلیلی و نگرش راهبردی در میان بسیاری از فعالان دانشجو تضعیف شده است. در این شرایط افق تحلیلی از سطح فراملی و کلان تنزل یافته و عمدتاً در سطح رقابت‌های فروملی و جناحی تمرکز می‌یابد. دشمنان اصلی کشور و نظام سلطه بین‌المللی در اذهان دانشجویی نادیده گرفته شده و فلان مسئول یا جریان سیاسی خطاکار به دشمن اصلی تبدیل می‌شود و هم‌وغم تشکل‌ها به مبارزه با این دشمنان جدید مصروف می‌شود.

۴- ضعف گسترده در تعامل دانشجویان با مسئولان: در طرف مقابل فعالیت‌های دانشجویی، کاهش چشمگیر فاصله مسئولان از دانشگاه و دانشجویان - که بی‌ارتباط با سیاست‌زدگی محیط دانشگاه نیست- سبب شده که اتصال دو ضلع مطالبه یعنی دانشجویان و مسئولان عملاً برقرار نباشد و انباشت مطالبات دانشجویی در شرایط عدم پاسخگویی مسئولان قوا، عملاً بخشی از دانشجویان را به مطالبه‌گری در خلأ سوق داده است. از سویی عدم ارتباط با کارگزاران اجرایی و از سوی دیگر ضعف حوزه‌های تحلیلی و فکری حاکم بر مجموعه‌های دانشجویی موجب نبود رویکرد حل مسئله به چالش‌های کشور شده و عملاً مطالبه‌گری بدون ارائه راهکار را رقم می‌زند که تنها به دنبال نفی وضع موجود است و برای گذار به وضع مطلوب پیشنهادی ندارد.

در چنین شرایطی مطالبه‌گری دانشجویی که از رسالت‌های اصلی این جنبش است، به‌تدریج از مصالح جامعه فاصله گرفته و تبدیل به محملی برای تشدید تنش‌های اجتماعی می‌شود. مطالبه‌گری سطحی، منهای عقلانیت، پرخاشگرانه و غیرمسئولانه نه‌تن‌ها هیچ مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه پازل کلان دشمن در شکاف‌سازی ملی را تکمیل می‌کند. نتیجه ملموس آن را تلاش رسانه‌های بیگانه و پادو‌های سیاسی استعمار و استکبار در برجسته‌سازی و جهت‌دهی به برخی فعالیت‌های مطالبه‌گرانه - که اتفاقاً از سوی افراد دلسوز و مؤمن به انقلاب، اما ناآگاه و سطحی دنبال می‌شود- می‌توان مشاهده کرد. اصلاح این روند خطرناک هم نیازمند اهتمام مسئولان و راهبران اصلی تشکل‌های دانشجویی و نهاد‌های دانشگاهی در تقویت ابعاد فکری و معرفتی فعالان دانشجو و هم توجه مسئولان قوا در تعامل صمیمانه‌تر با مجموعه‌های دانشجویی در جهت به نتیجه رساندن مطالبات به‌حق و صحیح این جنبش است.»

 

میراث سلیمانی و معادله جدید مقاومت

مصطفی منتظر در روزنامه خراسان نوشت: «رهبر انقلاب روز گذشته  در تبیین  معادله‌ای جدید در امروز و فردای فلسطین با بیان این که «کل فلسطین به صحنه مقاومت تبدیل شده و مردم فلسطین بر ادامه جهاد وحدت نظر یافته اند.» خاطر نشان   کردند: امروز «اراده شکست ناپذیر» در فلسطین و همه منطقه‌ غرب آسیا جایگزین «ارتش شکست ناپذیر» صهیونیست شده و ارتش جنایتکار ناچار شده آرایش تهاجمی خود را به تدافعی تبدیل کند. »

به واقع  شرایط مقاومت در فلسطین اشغالی و کل منطقه دستخوش گسترش و تغییراتی  جدی شده که  باید نقشی بی بدیل برای سردار شهید قاسم سلیمانی در پی ریزی این معادله  قائل بود. اقدامات درخشان شهید سلیمانی لیستی بلندبالا ست از افتخارات مردی که برای دین و کشور خود از هیچ تلاشی دریغ نکرد. یکی از آن اقدامات درخشان ایجاد سدی محکم از نیروهای مقاومت در نقاط مختلف منطقه برای مقابله با صهیونیست‌ها بود. جنگ سوریه که می‌رفت جبهه مقاومت در این کشور را نابود کند و از پشت به مقاومت لبنان خنجر بزند، با خواست خدا و تدبیر و تلاش مومنان بسیار و در راس آنان حاج قاسم سلیمانی نتیجه‌ برعکس داد و سوریه تبدیل به جبهه‌ قوی تر از گذشته برای محور مقاومت شد. در این زمینه دوطرف ماجرا یعنی هم محور مقاومت و هم محور صهیونیستی تلاش حداکثری خود را برای تحمیل معادله مطلوب خود به طرف مقابل به کار بستند. حمله به کاروان شهدای مقاومت در سال 94 که به شهادت جهاد مغنیه و سردار ا...دادی منجر شد با واکنشی حساب شده و با دستور مستقیم حاج قاسم منجر به عدم تکرار این گونه حملات شد. پاسخی که هم از طرف مقابل کشته گرفت، هم زهرچشم گرفت و هم منجر به درگیری بزرگ تر نشد. این حملات پس از شهادت شهید لطفی نیاسر با دقت بیشتر ادامه یافت و منجر به تحمیل اراده از طرف ایران به صهیونیست‌ها شد.سپس ایجاد موازنه بین حزب‌ ا...و اسرائیل که هر شهید از اعضای مقاومت در لبنان یا سوریه یک کشته از صهیونیست‌ها را به دنبال خواهد داشت، موازنه ترس را بر اسرائیل تحمیل کرد و نتیجه آن دقت اشغالگران در هدف قرار ندادن اعضای لبنانی و ایرانی محور مقاومت در سوریه بود. این طراحی بدون شک بخشی از پازل بزرگ تر شهید سلیمانی در مقابله با دشمن بود. گرچه حملات اسرائیل به برخی پایگاه‌ها در سوریه ادامه یافت اما دشمن با دقت حداکثری تلاش می کرد تا تجهیزات مربوط را هدف ضربه قرار دهد و نه افراد را. صرفا در یک مورد چندتن از مستشاران ایرانی به شهادت رسیدند که پاسخ آن نیز داده شد. میراث شهید سلیمانی در تحمیل موازنه مطلوب مقاومت به اسرائیل پس از شهادت ایشان نیز باقی ماند. شهادت شهید فخری‌زاده در ادامه کشته شدن آوی هار ایوان مغز متفکر برنامه موشکی و یکی از مهم ترین اشخاص در برنامه فضایی رژیم صهیونیستی را به دنبال داشت. جنگ‌های دریایی یک‌به‌یک پاسخ داده شد تا جایی که دولت اسرائیل رسما پایان آن را اعلام کرد و از درگیری بیشتر خودداری کرد. انفجار در تاسیسات هسته‌ ای ایران با انفجار در تاسیسات پتروشیمی حیفا پاسخ داده شد. حمله به بندر سوریه نیز با برخی انفجارات در بلندی‌های جولان (که البته با سانسور شدید اسرائیل مواجه شده) پاسخ داده شده است و به تازگی نیز عملیات‌هایی که از جانب جوانان در مرزهای ۱۹۴۸ صورت گرفته و تداوم نیز خواهد داشت، عملا نوعی مبارزه ترکیبی را با رژیم صهیونیستی آغاز کرده که پیش از این به شکل سازمان یافته وجود نداشت.چیزی که نشان می‌دهد نهادهای امنیتی اسرائیلی جدا از نگرانی‌هایشان برای کنترل کرانه باختری در کنار تضعیف قدرت کنترلی و امنیتی تشکیلات خودگردان، باید بیش از گذشته نگاهی به درون خود و مناطق کاملا اسرائیلی نشین هم داشته باشند.خلاصه آن که سردار سلیمانی مصداق اتم اشدا علی الکفار بود و در این مسیر ساختاری از مبارزه را ایجاد کرد که پس از شهادت ایشان نیز به پیش رود و سنگرهای جدید را فتح کند. او منطق مقابله جدی اما عاقلانه و مدبرانه با دشمن را به ظهور رساند و نشان داد قدرت پوشالی اسرائیل فقط برای ترسوهای سازشگر کارگر می‌افتد و نه برای آن ها که با توکل برخدا به مبارزه برمی‌خیزند.درآخر یادداشت را با دستخط شهید سلیمانی که درباره قدس برای نخستین بار دیروز منتشر شد به پایان می بریم:«امروز پیچیده‌ترین و حساس‌ترین دوره فلسطین است. فلسطین خط مقدم ما و همه جهان اسلام است. از خداوند سبحان برای مجاهدین صحنه فلسطین موفقیت و پیروزی و اجر الهی را خواستارم».سلام خدا بر او و مجاهدین راه او.»

 

خشونت سکوت

احمد غلامی در سرمقاله «شرق» نوشت: « جامعه‌ای که عدالت را به معنای واقعی آن تجربه نمی‌کند، مستعد گرایش به جامعه‌ای «دگرسان» است. پیش از آنکه بخواهم بحث را ادامه بدهم، ناگزیر باید «دگرسان» را در برابر «همسان» قرار داده تا معنای آن تا حدی آشکار شود. به تعبیر ژرژ باتای «تولید شالوده همسانی اجتماعی است. جامعه همسان جامعه تولیدی است؛ یعنی همان جامعه سودمند. هر عنصر به‌دردنخور نه از کل جامعه که از بخش همسان آن بیرون رانده می‌شود. در این بخش هر عنصری باید در قبال عنصر دیگر سودمند باشد... بر اساس قضاوت جامعه همسان، هر انسانی به‌ اندازه آنچه تولید می‌کند، ارزش دارد...». بدیهی است این ارزش‌گذاری با پول صورت می‌گیرد. درواقع آدم‌های جامعه همسان، هستی منحصربه‌فردی ندارند و صرفا تابعی از تولید جمعی سازمان‌یافته در محدوده‌ای قابل ارزش‌گذاری هستند. ارزش آدم‌ها را تولید و پول حاصل از آن تعیین می‌کند. این رویکرد، آدم‌ها را به یک هستی برای چیزی غیر از خود، یعنی یک هستی برای دیگری تبدیل می‌کند. همسان‌ها به انقیاد روابط تولید درمی‌آیند. بازمی‌گردیم به نکته اصلی بحث که باتای می‌گوید هر عنصر به‌دردنخور که به کار چرخه تولید در جامعه سرمایه‌داری نیاید، از بخش همسان جامعه طرد می‌شود. از این منظر، دگرسان‌ها همان مطرودان جامعه و ناهمسان‌ها هستند. جوامع سرمایه‌داری، شبه‌سرمایه‌داری و رانتی همواره در مواجهه دو جریان همسان‌ها و ناهمسان‌ها قرار دارند. عد‌ه‌ای که به انقیاد روابط تولید و سرمایه درآمدند و عده‌ای دیگر از جامعه همسان به دلیل منابع محدود و فرصت‌های اندک کنار گذاشته شده‌اند و این طردشدگی، از دگرسان‌ها چهره‌هایی مخالف وضع موجود می‌سازد. دگرسانان با برانگیختن احساسات جامعه، خود را چیز دیگری نشان داده و این چیز دیگر بودن، در جامعه‌ای که دچار انسداد سیاسی است، فریبنده است. دگرسانان قوانین جامعه همسانان را زیر پا گذاشته و با گریز از عرف و قانون، این باور را در میان مردم تقویت می‌کنند که حامل ایده‌ای متفاوت و چه‌بسا سازنده‌اند. مسئله اینجاست که تثبیت همسان‌ها، جامعه را به‌ سوی انقیاد می‌برد و تکثیر دگرسان‌ها، جامعه را به سمت خشونت سوق خواهد داد. اینک بازگردیم به سطرهای نخست این یادداشت، جامعه‌ای که عدالت را به معنای واقعی آن تجربه نمی‌کند، مستعد گرایش به جامعه دگرسان است. دگرسانان جامعه را رادیکالیزه کرده و به سمت خشونت خواهند برد. پادزهر جامعه منقاد همسان‌ها و دگرسان‌های خشونت‌طلب، بیش از هر چیز عدالت است و نه حتی آزادی. عدالت، هر کس و هر چیز را سر جای خود می‌نشاند و مانع ایجاد احساس نابرابری می‌شود. احساس نابرابری، محرک خشونت است و عامل مواجهه رادیکال با هر آنچه مظهر نابرابری است. جامعه‌ای که نتواند به برابری دست یابد، برای خلاصی و التیام حقارت خویش، پیشگام خشونت می‌شود و هستی‌اش را و بودن در هستی‌اش را‌ در ابراز خشونت جست‌وجو می‌کند. می‌اندیشم پس هستم، اینک خشونت می‌ورزم پس هستم. دگرسانان در تفاهم‌نامه‌ای نانوشته موانع سر راهشان را با خروج از قانون یا تفسیر دوباره قانون، از سر راه بر خواهند داشت. اگرچه دولت‌ها همواره بر شانه همسان‌ها شکل می‌گیرند، ناگفته پیداست که در بسیاری موارد برخی چهره‌های سیاسی دگرسان‌ توانسته‌اند با ایجاد وحدت در میان دگرسان‌ها به موقعیت‌هایی برسند. اما نگرانی اصلی و اساسی تنها به قدرت رسیدن چهره‌های سیاسی دگرسان نیست، بلکه در این است که دگرسانان در جامعه تکثیر شوند و شبکه‌ای از دگرسانان که بر اثر بی‌عدالتی و نابرابری از جامعه همسان‌ها طرد شدند، برابری را در برابری اِعمال خشونت پیدا ‌کنند و اینک که دست آنان از عدالت کوتاه است، به خشونت روی ‌آورده و آن را عرفی ‌کنند. عرفی‌سازی خشونت، شرکای دگرسانان را بسیار خواهد کرد. از همین‌جاست که محتوا و شکل خشونت‌ورزی جلوه‌ای تازه و موجه پیدا می‌کند و همه در یک اصل با هم برابر خواهند شد: برابری در خشونت‌ورزی. ما همه با هم برابریم؛ چراکه محذوفان یا مطرودان جامعه همسان‌ها هستیم و به یک میزان قادریم خود را در وضعیت‌های خشونت‌بار قرار دهیم. آنچه این برابری را از یکدیگر متفاوت می‌کند، کیفیت اِعمال سلطه بر دیگری است. در این وضعیت به‌ندرت کسی در انقیاد دیگری است مگر به دلایل منفعت‌طلبانه. آنچه بیش از همه فریبنده است، سکوت دگرسانان ناتوان است؛ سکوتی که به تعبیر مانس اشپربر، بالاترین خشونت‌هاست.»

 

فرصتی برای اجرای بانکداری اسلامی

میثم مهرپور در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشت: «در روزهای گذشته، رئیس‌جمهور در دیداری میزبان حدود ۳۰ تن از اقتصاددانان اسلامی بود؛ دیداری که طی آن تعدادی از مدعوین این جلسه سخنان و پیشنهاداتی را مطرح و رئیس‌جمهور نیز سخنانی را در راستای لزوم ارائه پیشنهادات کاربردی برای تحقق اهداف اقتصاد اسلامی و شاخص‌های آن از جمله محو فقر مطلق و توزیع عادلانه فرصت‌ها و منابع ایراد کرد. بررسی سابقه برگزاری چنین جلساتی تحت عنوان دیدار با اقتصاددانان اسلامی در دولت سیزدهم نشان می‌دهد این جلسات مسبوق به سابقه بوده و در ماه‌های گذشته نیز جلساتی مشابه با طیف موسوم به اقتصاددانان اسلامی برگزار شده بود، موضوعی که نشان‌دهنده باور و علاقه احتمالی رئیس دولت سیزدهم به چنین نحله فکری است. موضوعی که اگر چه از سال‌های نخست پیروزی انقلاب اسلامی نیز وجود داشته اما هرگز در عرصه عمل، اقتصاددانان این طیف جایگاهی در مقام اجرا یا نظریه‌پردازی نداشته و آنچه عمدتا مورد توجه و اجرای دولت‌های مختلف بوده، تفکرات موسوم به اقتصاد متعارف آن هم با اجرایی بسیار ضعیف و گاه وصله و پینه‌هایی ناسازگار بوده است؛ مساله‌ای که نتیجه آن را می‌توان در وضعیت امروز اقتصاد ایران مشاهده کرد. با این حال، مطالعات صورت‌گرفته در حوزه اقتصاد اسلامی، بویژه بانکداری اسلامی طی دهه‌های گذشته در کشور با جدیت و قوت ادامه داشته و بی‌شک آموخته‌ها و داشته‌های امروز ما در این حوزه بسیار غنی‌تر از سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی است. 

یکی از مباحث مطرح‌شده در دیدار رئیس‌جمهور با اقتصاددانان اسلامی که از سوی یکی از اقتصاددانان حاضر در این جلسه مطرح شد اجرای آزمایشی ـ یا پایلوت ـ بانکداری اسلامی به عنوان گام ابتدایی تحقق اجرای اقتصاد اسلامی در کشور است. اگر چه برخی دولت‌ها طی سال‌های گذشته در حرف و زبان، حمایت‌هایی را از ایده اقتصاد اسلامی داشته‌اند اما در مقام عمل هرگز اتفاق مشخصی در راستای حرکت به سمت بانکداری اسلامی و به تبع آن اقتصاد اسلامی رخ نداده است. با توجه به شرایط امروز اقتصاد ایران، عزم و علاقه دولت سیزدهم در توجه به نگاه اقتصاددانان اسلامی و بلوغ کافی و عقبه مطالعاتی این طیف از اقتصاددانان، پیشنهاد جدی نگارنده به دولت محترم این است که در راستای تخصصی شدن بانکداری کشور، طرح اجرای آزمایشی بانکداری اسلامی به صورت تخصیص چند شعبه مشخص از برخی بانک‌های دولتی به این امر، یا حتی اجرای پایلوت بانکداری اسلامی در شهر، استان یا موقعیت جغرافیایی مشخصی اجرایی شود تا هم برای نخستین‌بار یک میدان اجرایی واقعی و عملیاتی برای پیاده شدن تفکرات متخصصان این حوزه در کشور فراهم شده و هم شهروندان کشور با نحوه عملکرد، ماهیت و تفاوت‌های بانکداری اسلامی با بانکداری متعارف آشنا شوند. ضمن اینکه ایجاد شعب تخصصی برای فعالیت‌هایی مشخص، اقدام شایسته‌ای است که هم با تخصصی شدن بانکداری هم‌راستا بوده و هم یکی از بانک‌های دولتی کشور از ابتدای سال جاری در حال انجام این موضوع و تاسیس و راه‌اندازی شعبی با عنوان شعب دانش‌‌بنیان برای تسهیلات‌دهی و پوشش تامین مالی فعالیت‌های دانش‌بنیان است لذا تجربه چنین ایده‌ای نیز در کشور و نظام بانکی ما وجود داشته و می‌توان این موضوع را به شعب تخصصی بانکداری اسلامی تعمیم داد. البته سیدابراهیم رئیسی، در نشست خود با اقتصاددانان اسلامی در واکنش به انتقادهای مختلف نسبت به عملکرد بانک‌ها، ضمن ابراز نگرانی نسبت به عملکرد بانک‌ها گفته بود امروز زمینه تأسیس بانک قرض‌الحسنه بدون ربا در کشور فراهم شده است. این در حالی است که رئیس‌جمهور محترم باید توجه داشته باشند بانکداری اسلامی صرفا محدود یا متوقف به قرض‌الحسنه نیست. طبیعتا در بانکداری اسلامی تمام خدمات و احتیاجات جامعه تحت عقود شرعی دیده خواهد شد لذا تقلیل بانکداری اسلامی به بانکداری قرض‌الحسنه خطایی است که باید از آن اجتناب شود. در خاتمه این درخواست از دولت محترم سیزدهم وجود دارد که بعد از گذشت 44 سال از پیروزی انقلاب اسلامی، برای پیاده شدن بانکداری اسلامی به صاحبان این ایده اعتماد شود تا در گام دوم انقلاب اسلامی مطالعات صورت گرفته در حوزه بانکداری اسلامی از کتابخانه‌ها و مقالات، وارد میدان اجرا و عمل شود.»

 

قافیه‌ای بنام حیثیتی کردن موضوعات عادی‌!!

محمد علی وکیلی در سرمقاله امروز «ابتکار» نوشت: «حیثیتی کردن موضوعات عادی و تبدیل آن به تابو یکی از روش‌های فرار از پاسخگویی است. عده‌ای پشت این تابوها سنگر می‌گیرند و با حیثیتی کردن موضوعات نمی گذارند منافع ملّی از رهگذر بحث‌های منطقی و تدابیر عقلانی تامین شود.

سال‌ها پیش موضوع واردات خودروی خارجی با نظر سران قوا ممنوع شده بود و البته هم اکنون دوره ممنوعیتش تمام شده است. در دوره‌ای با درنظر گرفتن ملاحظاتی این ممنوعیت تصویب شد اما مدتهاست که دوره این ممنوعیت و آن ملاحظات تمام شده است. حتی مجالس مختلف چندین نوبت به این موضوع ورود کرده و مصوبه‌ای علیه انحصار خودروسازی داخلی گذرانده اند. با این حال این مسئله آنچنان جنبه حیثیتی پیدا کرده که برغم مصوبات مجالس مختلف ولی با دخالت غیر ضروری هیئت نظارت مجمع تشخیص، این مصوبات راه به جای نبرد. عده ای در مراکز تصمیم گیری نظام، هرگونه تغییر در مدیریت صنعت خودرو را تابو کرده اند. اصلاً مشخص نیست چرا باید نام تولیدات (مونتاژ محور) صنایع خودروی داخلی، خودروی ملّی باشد؟ چیزی به راستی ملّی است که وجه تشخّص ملت ما باشد. یعنی رنگ و بوی ایران را بدهد. مثلاً می توانیم هنر ملّی سخن بگوییم؛ چراکه آثاری خلق کرده‌ایم که تماماً ایرانی است و نشانه ایرانی بودن ماست و هویت ما را نشان می‌دهد. در دنیا می توان آن را با افتخار به همه نشان داد و با آن خود را سری میان سرها دانست. حال با این تعریف از محصول ملّی، چرا باید محصولات بی کیفیت و غیرقابل رقابت خودروسازهای داخلی را ملّی نامید؟ چرا باید کپی درجه چندم تولیدات بی کیفیت خارجی را اینجا سرهم کرد و نامش را گذاشت خودروی ملّی و بعد هم روی آن غیرت به خرج دهیم؟! هزار مغالطه و تابو ساخته اند تا کسی جرات نکند ذره ای این صنعت تنبل را وارد رقابت کند؟ صنعتی که با چهل سال حمایت بی حد و حصر، بزرگ نشده، یعنی بزرگ شدنی نیست. این کشور باید از این بن بست ها خارج شود. باید با تصمیم های سخت، این بن بست ها را شکست دهد.

طنز قصه اینجاست که برغم ممنوعیت واردات خودرو ولی در جدول بودجه حدود بیست و هشت هزار میلیارد تومان درآمد از محل واردات خودرو پیش بینی شده است. به عبارتی دولت بیست و هشت هزار میلیارد تومان خرج ساخته برای درآمدی که فعلاً ممنوع می‌باشد. جالب است بدانید مهلت ممنوعیت واردات خودرو اکنون پایان یافته ‌و تداوم این ممنوعیت فاقد قانون می باشد. البته این تنها ابهام بودجه۱۴۰۱ نیست؛ تا لحظه نگارش این یادداشت احدی در مملکت نمیداند ارز۴۲۰۰ حذف شده یا نه.مطابق لایحه بودجه بایدحذف شده باشدولی هرمسئولی روایت خاص خودرادارد ولی کف بازاروقیمت های رهاشده میگویدحذف شده اما بخشنامه ها میگویدنشده و.....»

 


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: