تحلیل از چپ و راست؛
از عادیانگاری تا اعتماد مردم
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
نقد مشترک نیروهای سیاسی
عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «همیشه تاکید کردهام که ما نیازمند وحدت نظر در روش هستیم، اختلاف محتوایی هست و خواهد بود، ولی اختلاف در روش از جمله قواعد گفتوگو و تحلیلِ واقعیت، پذیرفتنی نیست. ... یک گروه که جناح رسمی کشور هستند، با تعابیری مختلف و در عمل نیز از حمله روسیه به اوکراین دفاع میکنند، یا حداقل آن را اگر نه مشروع، بلکه قابل فهم میدانند. این رویکرد مبتنی بر نظریه واقعگرایی در روابط بینالملل است. اتفاقا در ماجرای حمله اخیر ایران به اربیل نیز از همین منطق استفاده کردند. نتیجه طبیعی تن دادن به این منطق و رویکرد این است که چیزی به نام حق و قانون فراتر از قدرت و منافع در روابط بینالملل اعتبار حقوقی ندارد، یا حداقل میتوان گفت که قانون و حقوق هنگام مغایرت با امنیت ملی، کنار گذاشته و قدرت و زور جایگزین آن میشود. تشخیص مغایرت یک پدیده با امنیت ملی هر کشوری نیز برعهده مقامات همان کشور است و نمیتوان کشورها را در این تشخیص مقید و محدود کرد. گروه دوم و در نقطه مقابل، منتقدان این سیاست رسمی و حکومتی هستند که با استفاده از رویکرد حقوقی و اخلاقی حمله به هر کشور دیگری از جمله حمله روسیه به اوکراین را کلا محکوم میکنند و حملهکننده را متجاوز مینامند. هرکدام از این دو رویکرد میتوانند مبنای یک منطق مشترک برای تفاهم یا گفتوگو باشند، به شرطی که حاملان و مدافعان آنها در همه حال و در همه موارد از منطق خود تبعیت کنند، نه آنکه در موارد دیگر از آن عدول نمایند. ابتدا منطق طرفداران سیاست رسمی ایران را بررسی کنیم. آنان براساس همین منطق، حضور در سوریه را نیز مشروع و قابل قبول میدانند، مبارزه با داعش در سوریه و عراق را حق مسلم ایران برای تامین امنیت خود میدانند. اگر با این منطق موافق باشیم، تمامی اقدامات امریکا و غرب در ماجرای هستهای ایران و نیز حضور آنان در سوریه و هر جای دیگری را نیز باید پذیرفت و به عنوان رفتاری طبیعی با آن مواجه شد. در این صورت نمیتوان قطعنامههای شورای امنیت یا تحریمهای گسترده علیه ایران را به کلی نامشروع دانست و نادیده گرفت، زیرا آن کشورها نیز برحسب درکی که از امنیت و منافع ملی خود دارند، چنین اقداماتی را انجام میدهند، به قول معروف کاری که عوض دارد گله ندارد. از سوی دیگر منتقدان سیاست رسمی ایران در اوکراین نیز عموما از معیار و منطق دوگانه سود میجویند. نمونهاش اقدامات غربیها در منطقه و بهطور مشخص موضوع هستهای ایران است. اگر ایران به هر دلیل بخواهد فناوری هستهای و غنیسازی داشته باشد (درستی یا نادرستی این سیاست برای ایران بحث دیگری است، مثل خواست اوکراین برای الحاق به ناتو) چرا کشور دیگری مجاز باشد که با ایران برخورد کند؟ چرا ایران باید در برابر خواست آنان کوتاه بیاید و به کوتاه آمدن در برابر غرب توصیه شود؟ درباره حضور کشورهای دیگر در سوریه، لیبی، عراق و افغانستان و یمن نیز باید از همین استدلال سود جست. وجود منطق دوگانه در تحلیل رویدادهای بینالمللی؛ بزرگترین مانع برای رسیدن نیروها به تفاهم متقابل است. رویکرد نادرستی که اتفاقا منحصر به روابط بینالملل نمیشود در امور داخلی هم فراوان وجود دارد.
منطق دوگانه، در اصل منطق نیست، بلکه جدل و خشونت است. تردید ندارم که اگر فقط منطق دوگانه نیروها نقد و رفع شود، بخش قابل توجهی از اختلافات محتوایی نیز از میان خواهد رفت. ریشه این دوگانگی، بیتوجهی به این قاعده طلایی اخلاقی است که امام علی خطاب به فرزندش نوشت: «آنچه را بر خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند و... برعکس.» مهم نیست که ما در روابط بینالملل رویکرد واقعگرایانه داریم یا لیبرالی و اخلاقگرا، مهم این است که این رویکرد را باید در همه موارد دنبال کنیم. میگویند یک خواهر و برادر همزمان ازدواج کردند. یکی از فامیلها پس از یک سال مادر این خواهر و برادر را دید و حال و روز آنها را پرسید. پاسخ داد که داماد بسیار خوبی دارم. در همه کارهای خانه به دخترم کمک میکند، او را به سفر خارج میبرد، خانه و اتومبیل خریده و هر هفته به ما سر میزنند. ولی امان از عروسم که پسرم را ذله کرده، میگوید در کارهای خانه کمک کند، درخواست سفر خارج و خرید خانه و خودرو دارد، اصلا هم حاضر نیست به منزل ما بیاید همهاش خانه پدر و مادر خودش میرود!! بله دوستان؛ بسیاری از نیروهای سیاسی ایرانی به همین اندازه ضایع، تحلیل و داوری میکنند.'»
کودتا علیه چرخش شرقی پاکستان
هادی محمدی در یادداشتی برای «جوان» نوشت: «پاکستان از زمان استقلال تا کنون با کارت و حمایت انگلیسی در محیط داخلی و منطقهای بازی کرده و در دستهبندیهای منطقهای، از این رو که هند را شیطان بزرگ میداند، در چتر کشورهای غربی و پروژههای آنان قرار داشته است.
همین ویژگی ریشههای حمایتی انگلیسی در کنار جمعیت مسلمان و انقلابی، موجب شده عرصه بازیگری پاکستان که همواره با مدیریت ارتش و دستگاه اطلاعاتی آن (ISI) ترسیم میشده، وسعت جدیدی به سیاستهای کلان نظامیان و دستگاه اطلاعاتی پاکستان بدهد. اینگونه نیست که ارتش و دستگاه اطلاعاتی پاکستان، تنها یک نهاد نظامی و امنیتی باشند. ارتش در واقع، پیکره اصلی قدرت را تشکیل داده و همه نهادهای سیاسی و اقتصادی و قضایی را اداره و مدیریت میکنند. در واقع مقامات اجرایی، برای ایفای نقش طراحی شده از سوی انگلیس در سطح کلان و برنامه دستگاه نظامی و اطلاعاتی در سطح تاکتیکی و عملیاتی به میدان میآیند و هرگاه که روندهای جاری با مشکلی مواجه شوند یا نیازمند بازتعریف باشند، کودتای نظامیان، مسیر جدید را در پاکستان نشان خواهد داد. پاکستان در دهههای گذشته صرفاً در طرحها و راهبردهای غربی نقشآفرینی کرده و با استفاده از شاخصهای اسلامی، کارمزد همکاری با حاکمان وهابی سعودی را نیز به موازات آنچه از غرب دریافت میکرده، در اختیار میگیرد.
تحولات در عرصه جهانی به نقطهای رسیده که توصیف مرحله انتقالی در نظام بینالملل توصیف کاملی نیست، چرا که افول قدرت امریکا و غرب، در نظام تکقطبی قطعی شده و نظم جدید چندقطبی جهانی، در حال شکلگیری کامل است.
پاکستان که تا بهحال در دستهبندی غربی حرکت میکرد، ولی برای موازنهسازی در قبال هند، با چینیها تعاملات خاصی داشت، امروز در یک تغییر راهبردی که به تدریج شکل گرفته، نگاه به چین و روسیه را جدی کرده و همکاریهای پروژهای و دلالی با عربستان و غرب را دنبال میکند. قبلاً اینگونه بود که مزیتهای همکاری راهبردی با غرب را به طرفهای چینی و روسی میفروخت، ولی در عین حال، در طرحهای منطقهای عربستان، قطر و امارات، مشارکت میکرد که ساخت طالبان در افغانستان و گروههای افراطی و وهابی در پاکستان، از جمله آن است. اکنون دستگاه امنیتی و نظامی پاکستان که همواره یک ماهیت انگلیسی پشت پرده داشت به سمت چین و روسیه چرخش کرده و آینده خود را در نظام جهانی و ائتلافهای جدید دنبال میکند، ولی در عین حال هنوز از پروژه گرفتن از عربستان و دیگر کشورهای عربی یا ترکیه یا همکاری تنزل یافته با انگلیسها و غرب دست برنداشته است؛ لذا آنچه در این روزها در پاکستان شاهد هستیم، نمادی از چرخش رویکردی در دستگاههای اصلی قدرت در پاکستان است و مجری تدریجی آن نیز، عمران خان است که در مقابل کودتای انگلیسی و غربی که دنبال بازگرداندن نواز شریف هستند، ایستاده است. این درحالی است که طی ماههای گذشته با عربستان، ترکیه، انگلیس و امریکا، پروژه انتقال داعش به افغانستان در مقابل طالبان را نیز دنبال کرده است و هنوز خدمات اطلاعاتی و امنیتی در پروژههای مطلوب غرب نیز ازسوی پاکستان اجرا میشود. اگر از برنامههای انگلیسی برای تجزیه بلوچستان و پاکستان یا برخی گمانهزنیها از کودتای احتمالی امریکایی یا افسران اطلاعاتی با گرایشهای وهابی که برنامه اختلال در راهبردهای پاکستان را میتوانند بازی کنند بگذریم، استحاله رویکردهای منطقهای و سیاست خارجی را، نه فقط در پاکستان، بلکه در تعداد دیگری از کشورها باید شاهد باشیم.»
الزامات سیاست خارجی در سال جدید
جاوید قرباناوغلیجاوید قرباناوغلی در یادداشتی برای «شرق» نوشت: « در آستانه ورود به سال ۱۴۰۱ و آغاز قرن پانزدهم هجری شمسی، منطقه و جهان شاهد تحولاتی بود. بهطور مشخص سه رویداد مذاکرات وین، تهاجم نظامی روسیه به اوکراین و پیامدهای آن و در نهایت تعمیق روابط اسرائیل با کشورهای عربی و حضور در مرزهای جنوبی ایران، با وجود ماهیتهای بهظاهر متفاوت، به نحوی انکارنشدنی با ایران و آینده آن در عرصه منطقه و جهان مرتبط بوده و الزاماتی را به دستاندرکاران کشور تحمیل خواهد کرد. اول، مذاکرات وین برخلاف پیشبینی برخی تحلیلگران و ضربالاجلهای غرب پایان نیافته و هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد. توافق هستهای کلید رهایی ایران از چنبره تحریمهای فلجکنندهای است که اقتصاد کشور را زمینگیر کرده، کشور را از مسیر توسعه بازداشته و رقبای ایران را به بازیگران تحولات منطقه تبدیل کرده است. باید امیدوار باشیم که مذاکرات وین هرچه سریعتر به نتیجه برسد؛ چراکه در غیر این صورت همچون دو دهه گذشته تحریم، عقبماندن از مسیر توسعه که همسایگان ما به سرعت در حال حرکت در آن هستند از یک سو و انزوای سیاسی-بینالمللی و ازدسترفتن مزیتها از سویی دیگر در انتظار کشور است. دوم، تهاجم وسیع نظامی روسیه به اوکراین برخلاف پیشبینیهای رهبر کرملین، به باتلاقی تبدیل شده که هر روز بیش از روز قبل روسیه را در خود فرو میبرد. فارغ از جنبههای احساسی و فجایع انسانی جنگ اوکراین در 40 روز گذشته که در جای خود بسیار مهم است، دو اتفاق در حال رقمخوردن است؛ اول فروریختن هیمنه قدرت نظامی روسیه که اکنون با عقبنشینی اجباری از حومه کییف و بازپسگیری برخی مناطق تحت اشغال توسط ارتش اوکراین، نمود بیشتری پیدا کرده و دوم برنامه وسیع اروپا برای کاهش یا قطع وابستگی به انرژی روسیه از مهمترین نتایج جنگ است که باید آن را به فال نیک گرفت و به بهترین شکل ممکن از آن بهره برد. اروپا با وجود تلاش در رهایی از وابستگی به انرژی روسیه، نگران وابستگی بیشتر به آمریکاست. به نظر برخی از تحلیلگران بازار انرژی، اروپا شاهد جابهجایی هژمونیک از روسیه به آمریکاست؛ امری که خوشایند قدرتهای مطرح اروپا نیست. تحلیل شرایط فنی و امکانات لجستیکی برای جایگزینی ایران در تأمین بخشی از نیاز اروپا به انرژی، در صلاحیت این قلم نیست و متخصصان باید درباره آن سخن گفته و راهکار ارائه دهند؛ اما از منظر سیاسی، ایران یکی از گزینههای پیشروی اروپا برای تأمین بخشی از انرژی مورد نیاز خود است؛ فرصتی ذیقیمت برای کشور که رقبایی مانند روسیه و قطر آن را با دقت رصد میکنند و چهبسا در تلاش برای جلوگیری از این امر هستند. از سوی دیگر، تبدیل این تمایل به پروژهای عینی، نیازمند الزاماتی است که تغییر رویکردهای پرهزینه تنشزا در سیاست خارجی در زمره مهمترین آنهاست. سوم، تحولاتی که با عملیاتیشدن «صلح ابراهیم» در دوره ترامپ کلید خورد و طی یک سال با سرعتی باورنکردنی تحولاتی عمیق را در ژئوپلیتیک منطقه رقم زد؛ تغییرات ژئوپلیتیک و ائتلافهایی که غفلت از آن، هزینهای گزاف را به کشور تحمیل خواهد کرد. نشست سهجانبه اسرائیل، امارات و مصر در شرمالشیخ و اجلاس شش کشور در صحرای النقب با محوریت اسرائیل و حضور وزرای خارجه چهار کشور عربی مصر، مراکش، امارات و بحرین و با مشارکت آنتونی بلینکن که با بیانیهای ضد ایرانی پایان یافت. سوگمندانه باید اعتراف کرد این رویدادها در پرتو ایرانهراسی برخاسته از چالش هستهای شکل گرفت و با توجه به تصمیم آمریکا برای خروج از منطقه، بهسرعت کشورهای همسایه جنوبی ایران را به سمت عادیسازی روابط با اسرائیل و جایگزینی این رژیم با آمریکا برای تأمین امنیت خود سوق داد. گزاره رایج و مورد قبول اکثر نظریهپردازان روابط بینالملل، ارتباط تنگاتنگ توسعه و سیاست خارجی است. در جهان امروز، توسعه کشورها به نحوی انکارنشدنی با جهتگیریهای سیاست خارجی پیوند خورده است. سطح اصطکاک و تنش کشورها با همسایگان و محیط بینالملل، نسبت مستقیمی با توسعهنیافتگی دارد. به بیان دیگر، یکی از موانع توسعهیافتگی، محیط متشنج سیاست خارجی است. عبور قدرتمندانه از شرایط پیچیده حاکم بر منطقه و جهان، رفع مخاطرات امنیتی و استفاده بهینه از ظرفیتهای کمنظیر (انرژی، جایگاه ژئوپلیتیک کشور) نیازمند اقداماتی است که اهم آن را میتوان اینگونه فهرست کرد:
1- دستیابی هرچه سریعتر به مذاکرات هستهای و آزادسازی ظرفیتهای کشور. هر روز تأخیر در این مهم، علاوه بر زیان اقتصادی، در حکم ازدستدادن فرصتهای سیاسی است.
2- تغییر رویکرد و نگاه به آمریکا از ستیزهجویی مطلق به «تعامل توأم با رقابت». شرایط ناشی از جنگ اوکراین و تغییرات وسیع در مناسبات بینالمللی فرصت مناسبی برای این کار است.
3- استفاده از فرصت جنگ اوکراین و نقشآفرینی در دیپلماسی انرژی. سابقه تلاش اروپا برای نجات برجام در دوره ترامپ نشان داد در فضای متشنج روابط ایران و آمریکا، فرصت استفاده از نیاز شدید اروپا به انرژی ایران نیز از دست خواهد رفت.»
4- دیپلماسی آرامشبخشی و ثبات بادوام در منطقه. عربستان خواهان خروج آبرومندانه از بحران یمن است و به خوبی میداند تحقق این مهم در گرو همکاری با ایران است و بدون کمک ایران، حوثیها قادر به ادامه جنگ نخواهند بود. توافقی متضمن سهم حوثیها در ترکیب سیاسی و آینده آن کشور از یک سو و رفع دغدغههای امنیتی ایران ازجمله مهار و کنترل نقشآفرینی اسرائیل میتواند مابازای خلاصی سعودی از بحران باشد.
در وحشت تازه
سعدالله زارعی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «طی دو هفته اخیر، رژیم صهیونیستی با انواعی از اقدامات مقاومتی فلسطینیها مواجه گردیده است، به گونهای که تعداد تلفات آن از تعداد تلفات در هر یک از جنگهایی که طی 20 سال اخیر با فلسطینیها داشته، بیشتر شده است. ... درخصوص این تحولات نکات زیر وجود دارد:
1- طی دو هفته اخیر نزدیک به ده اقدام پیدرپی در شهر بئرالسبع مرکز استان جنوبی «نقب» و در حومه و شمال تلآویو پایتخت و شمال کرانه باختری در شرق فلسطین، از سوی فلسطینیها علیه نیروهای نظامی و شهرکنشینان غاصب اسرائیلی روی داده و طی آن لااقل 11 نفر از عناصر اسرائیلی به هلاکت رسیده و دستکم 20 نفر از آنان هم مجروح گردیدهاند. این تعداد تلفات از تلفات اعلام شده اسرائیل در هر یک از جنگهای 20 سال گذشته بیشتر است. از سوی دیگر این حجم از کشتهها و زخمیها، معادله هزینهها را به هم زده است ... 2- یک نکته مهم و کلیدی، فراگیر شدن مقاومت و فراسازمان شدن آن میباشد که اسرائیل را دچار بحران جدی کرده است. تقریباً هیچکدام از فلسطینیهایی که در عملیاتهای اخیر، نقش مستقیم یا غیرمستقیم داشتهاند، به هیچکدام از سازمانهای شناخته شده مقاومت نظیر فتح، حماس و جهاد اسلامی وابستگی نداشتهاند. ... 3- یکی دیگر از جنبههای مهم این عملیاتها، جنبه مسلحانه بودن آن است تا پیش از این عملیاتهای مسلحانه به رزمندگان گردانهای فتح، حماس و جهاد محدود بود و درگیریهای بقیه عناصر فلسطینی با سلاح سرد صورت میگرفت که در یک زمان به دلیل استفاده از چاقو به «ثوره السکین» - انقلاب چاقو - موسوم گردید. الان این جمعیت به استفاده از سلاح گرم روی آورده و توانسته به آن دست پیدا کند و جالبتر آن که این سلاحها اسرائیلی هستند! یعنی در همه موارد دهگانه اخیر، سلاحها متعلق به ارتش رژیم بوده و از سوی سازمانهای مقاومت در اختیار آنان قرار نگرفته و از خارج هم برای آنان ارسال نشده است. این موضوع چند جنبه اساسی دارد؛ از یک سو ناتوانی بسیار شدید شاباک در کنترل امنیتی را نشان میدهد چرا که دستیابی عرب فلسطینی به سلاح نظامیان اسرائیلی و در واقع به انبارهای تسلیحات رژیم، به سادگی و بدون وجود «نفوذ» میسر نمیباشد و همه میدانند که مراکز نگهداری سلاح از نظر امنیتی از چه درجه بالایی از مراقبت برخوردار میباشند. از سوی دیگر باز شدن درب سلاحهای اسرائیلی به روی جوانان فلسطینی و بهکارگیری آن علیه اسرائیل که در این روزها برملا شده، به معنای وجود سلاحهای بیشتری در دست جوانان فلسطینی است. این سلاحها به دست چه کسانی رسیده و این جوانان اهل کدام شهر یا روستا هستند؟ اینها طبعاً برای ارتش اسرائیل شناخته شده نیست و لذا هر لحظه باید در انتظار حادثه باشد.
4- اقدامات دو هفته اخیر فلسطینیها، وضع جامعه فلسطینی را در مقابل اسرائیل نشان داد. مردم فلسطین پس از هفت دهه از غصب سرزمینشان هنوز از پای ننشستهاند و تغییر نسلهای فلسطین، مقاومت آنان را کم نکرده است. ... 5- عملیاتهای دهگانه در هفته اخیر در زمانی روی داده که رژیم جعلی اسرائیل و دولت آمریکا به همراه برخی دول خیانتکار عرب در بئرالسبع جلسه مشترک برگزار کرده و وعده یک ائتلاف تازه میدادند. این جلسه در ادامه عادیسازی رابطه دولتهای عربی با رژیم اسرائیل صورت میگرفت و رؤسای این رژیم با سفرهای فشردهای که در هفتههای اخیر به ترکیه و بحرین داشتند، خواستند به تصور خود فضای جدید را رونمایی کنند و به همین دلیل هم برخی مطبوعات و نیز برخی عناصر سیاسی منطقه وضع جدید را برجسته نشان میدادند و واقعاً معتقد بودند اسرائیل به موقعیت جدیدی دست پیدا کرده است. اقدامات مرگبار پیدرپی فلسطینیها علیه اسرائیل در سرزمینهای 1948، این تصویر و انگاره را کاملاً به هم زد.»
سویه عادیانگاری!
مهدی جابری در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشت: «عددها برایمان خیلی عادی شده است اما برای شمارش مرگ انسانها، اصلا عادی نیست. هر روز نگاهی گذرا به آمار جانباختگان کرونا در کشور میاندازیم و زیر لب میگوییم «36، 53، 89، 120، 300، 500 و...». آمار جانباختگان روزانه کرونا را یک عدد بیجان میدانیم و انگار نه انگار هر روز دهها انسان، جانشان را از دست میدهند و جایشان در کانون خانواده کم میشود.
این روزها آمار و ارقام مبتلایان و فوتیهای کرونا برای بسیاری از مردم تفاوتی با عددها و شاخصهای تکراری بورس و طلا و ارز ندارد. فقط بالا و پایین شدن آمار را چک میکنند و آنچه در ذهنشان نقش میبندد، چهره انسانها نیست، بلکه یک عدد ۲ یا ۳ رقمی است.
همین عادیانگاری موجب شده است کرونا با نامها و سویههای مختلف به جان جهان بیفتد و به بخشی ثابت از زندگی روزمره انسانها تبدیل شود.
بسیاری از مردم کشور ایام نوروز را با این تصور که کرونا دیگر قدرت چندانی ندارد پشت سر گذاشتند و حالا که به خانهها و شهرهایشان بازگشتهاند، نقشه کرونایی و همچنین آمار مبتلایان، بستریها و فوتیهای روزانه را به طور محسوسی تغییر دادهاند تا زنگ خطر جدی برای نظام سلامت کشور به صدا درآید و نگرانیها درباره شکلگیری موج هفتم کرونا بیشتر شود.
مشاهدات میدانی در تعطیلات نوروز و نیز مطالب و تصاویر منتشر شده در صفحات شخصی، گویای این واقعیت تلخ بود که رعایت پروتکلهای بهداشتی در این روزها به طور جدی رنگ باخته و حتی در اماکن عمومی همچون مترو و اتوبوس شهری شاهد حذف حداکثری ماسکها هستیم!
عادیانگاری، مهمترین هشداری است که این روزها از سوی کارشناسان سلامت مطرح میشود. این عادیانگاری، خودش یک ویروس کشندهتر با قدرت سرایت بیشتر است. این عادیانگاری را باید سویه جدید کرونا دانست که نه فقط جان انسانها، بلکه کرامت و جایگاه والای انسانی را نشانه رفته است.
حتما یادمان هست که پیش از شیوع کرونا با شنیدن فوت یک انسان حتی اگر برایمان غریبه بود، تا مدتها ناراحت میشدیم و فاتحهای میخواندیم ولی حالا کرونا فاتحه خیلی چیزها را خوانده است. عادی شدن فوت انسانها، ضربه بزرگ «کووید-19» به اشرف مخلوقات بود. البته هنوز هم برای غلبه بر سویه عادیانگاری دیر نیست. ما باید به خودمان بیاییم و بدانیم در این شرایط، هیچ چیز عادی نیست.»
«اعتماد مردم» مهم نیست؟
سید علیرضا کریمی در سرمقاله «آفتاب یزد» نوشت: « به دلیل آنکه یکی از نزدیکانم در آستانه ازدواج است نسبتا به خوبی به اهمیت وام ازدواج برای شروع زندگی اشراف دارم.بهرحال جوانانی که در آستانه ورود به این بخش مهم از زندگی خود هستند با توجه به شرایط سخت اقتصادی حساب ویژه ای بر وام مذکور باز کرده اند.سال گذشته مبلغ و میزان این وام 70 میلیون تومان بود که با توجه به تاکیدات و توجهات دولت سیزدهم و ایضا اصرار مقامات فوقانی نظام بر رشد ازدواج و فرزندآوری تصمیم بر آن شد که مبلغ این وام افزایش پیدا کرده و به عدد 120 میلیون تومان برسد.البته برای زوج های زیر 25 سال بنا شد این مبلغ 150 میلیون تومان در نظر گرفته شود تا ازدواج در سنین پایین نیز تبلیغ گردد.
لیکن دیروز رسانه های مختلف خبر دادند که خبری از افزایش میزان وام نیست و بانک ها یا کلا وام نمی دهند و یا اگر هم بدهند براساس ابلاغیه قبلی که 70 میلیون تومان است به زوجهای جوان وام پرداخت می کنند.
البته این نکته را باید عرض کنم که موضوع این وجیزه بدین معنی نیست که اگر مسئولان همت کنند و مبلغ وام را 120 میلیون تومان نمایند تمام مشکلات ازدواج جوانان مرتفع می شود؛خیر. اکنون برای اجاره یک واحد آپارتمان 40 متری در منطقه معمولی تهران باید حداقل دو برابر این مبلغ را به عنوان رهن پرداخت نمایید. فلذا آنچه عرض می شود این نکته است که متاسفانه مسئولان کشورمان از هر جناح و رنگی حتی به سخنان خود نیز مومن نیستند و بدتر آنکه از این خلف وعده ها نیز بیمی ندارند.
برای همین دیروز بعد از آنکه رسانه ها از شرایط فعلی سخن گفتند هیچ یک از مسئولان مرتبط کک شان هم نگزید و توضیحی در این ارتباط منتشر نشد.و این در حالیست که برای یک زوج جوان بین 70 میلیون و 120 میلیون فاصله معناداری وجود دارد بطوریکه این موضوع می تواند حتی برخی را به طور کلی از ازدواج منصرف سازد.
به نوعی می توان گفت مورد «اعتماد مردم » برای مسئولان از حیز انتفاع خارج شده است.یعنی برای شان مهم نیست جامعه در مورد آنان چه نظری دارد و چه فکر می کند.در نهایت هم اگر عرصه تنگ شود همه انتقاد ها و اعتراض ها می شود از جانب عوامل خاص که ارزش پرداختن ندارد.معتقدم این روش و منش دامن گیر است .»