تحلیل از چپ و راست؛

افق برجام

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1134414

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

تحولات اوکراین و تغییر در معادلات جهانی

عباس حاجی‌نجاری در یادداشتی برای «جوان» نوشت: «تأکید رهبر انقلاب اسلامی در بیاناتشان در روز مبعث پیامبر گرامی اسلام مبنی براینکه ما در اوکراین طرفدار توقف و خاتمه جنگ هستیم، درحالی‌که باب هرگونه گمانه‌زنی مخالفان و معاندان در مورد مواضع ایران در مورد این جنگ را بست، اما راهبرد معظم له برای حل آن بیانگر اهمیت این بحران درروند تحولات جهانی و ناتوانی نظام کنونی حاکم برجهان غرب در مدیریت و مهار این‌گونه بحران‌هاست. معظم له با یادآوری نقش امریکا در ایجاد بحران در مناطق مختلف جهان در چند دهه اخیر با تأکید براینکه رژیم امریکا «بحران‌ساز و بحران زیست» و اساساً یک «رژیم مافیایی» است که شبکه‌های مافیای سیاسی، اقتصادی و اسلحه‌سازی در درون آن، از گسترش بحران‌ها در جهان، تغذیه و ارتزاق می‌کنند، خاطرنشان کردند: «علاج بحران در صورتی ممکن است که ریشه‌های آن شناخته شود. ریشه بحران در اوکراین، سیاست‌های امریکا و غرب است که باید آن را شناخت و بر اساس آن قضاوت و اقدام کرد».

... در عرصه جنگ اوکراین نیز سیاستمداران امریکایی و اروپایی و دستگاه رسانه غرب که نقش اصلی را در بحران‌سازی در غرب آسیا داشتند علاوه بر اجرای سناریوی انقلاب مخملین در آن کشور در چند مرحله در سال‌های قبل، با تلاش برای گسترش نفوذ در شرق اروپا و فراگیر کردن ناتو در آن منطقه، زمینه‌ساز جنگ اخیر و تحمیل بحران گسترده در این منطقه از جهان شدند. عملیات روسیه در اوکراین، سطح تقابل و رقابت روسیه و غرب بر سر اوکراین را از عرصه سیاسی به عرصه نظامی تبدیل کرده است. این امر بدین معنی است که آثار آن بسیار عمیق‌تر از یک بحران سیاسی و امنیتی بوده و پیامد‌های جدی درروند تحولات جهانی خواهد داشت. اوکراین امروزه تبدیل به صحنه جنگ و رقابت شدیدتر قدرت‌ها شده و به نظر می‌رسد وضعیت سیاسی و امنیتی این کشور متأثر از روند ادامه جنگ بحرانی‌تر شود. درواقع، اوکراین امروزه تبدیل به خط درگیری روسیه و غرب شده است؛ و روسیه بنا دارد برای همیشه خطر ناتو را از خاک روسیه دور کند.

از سوی دیگر عملیات نظامی روسیه علیه اوکراین را باید بی‌سابقه‌ترین واقعه امنیتی در خاک اروپا و تحول جدی در تقابل راهبردی و نظامی دو بلوک قدرت جهانی از زمان پایان جنگ سرد قلمداد کرد. به نظر می‌رسد تنش‌ها میان روسیه و غرب درنتیجه پیامد‌های بحران اوکراین ریشه‌دارتر گردد.

در نقطه مقابل امریکا نیز تلاش می‌کند از این بحران جهت تکمیل چرخه حضور نظامی در شرق اروپا بهره‌برداری نموده و همچنین با اتکا به مؤلفه‌های جنگ نرم، قدرت روسیه را به‌عنوان یک ابرقدرت یا حتی قدرت منطقه‌ای کاهش دهد. اگرچه نوع مواجهه امریکا با این جنگ نشان داد که امریکا، دیگر توانایی کنترل و مدیریت تحولات در عرصه نظام بین‌الملل را ندارد.

در مورد اهمیت این بحران و تأثیر آن بر روند تحولات جهانی به چند نکته باید اشاره کرد.

۱- جنگ اوکراین نشان داد صحنه بین‌المللی و منطقه‌ای بیش از گذشته آمادگی نادیده گرفتن حقوق بین‌الملل و منشور سازمان ملل را دارد و عملاَ ناکارآمدی این سازمان را آشکارتر کرد، تحرکات غربی‌ها برای سلب حق وتوی روسیه در شورای امنیت سازمان ملل، اگرچه غیرممکن است، اما اذعان صاحبان این حق ظالمانه را به عدم مشروعیت آن در پی داشت.

۲- جنگ اوکراین معادله قدرت و اتکای کشور‌ها به قدرت‌های برتر را تغییر داد و نشان داد که دیگر اتکا به ابرقدرت‌ها نمی‌تواند تضمین کننده امنیت کشور‌ها باشد. سکوت معنادار کشور‌های عربی منطقه در قبال این جنگ و حتی حمایت امارات از روسیه، و مواضع اخیر ولیعهد عربستان در مورد ایران و سردرگمی صهیونیست‌ها در اتخاذ موضع و حمایت از اوکراین، نشانگر وقوف آن‌ها به ناتوانی امریکا در حمایت از کشور‌های زیر سلطه است.

۳- در سال ۱۹۹۷، زبیگنیو برژینسکی مشاور سابق امنیت ملی امریکا در کتاب خود تحت عنوان «شطرنج بزرگ» تأکید کرده بود که بدون حضور اوکراین، تمام تلاش‌های مسکو برای بازسازی نفوذ خود در قلمرو سابق اتحاد جماهیر شوروی شکست خواهد خورد. ایده اصلی این کتاب این بود که امریکا تنها زمانی می‌تواند جایگاه خود را به‌عنوان تنها ابرقدرت جهانی تثبیت کند که بتواند مانع ظهور ابرقدرتی در منطقه اوراسیا شود. اما روسیه باقدرت نمایی خود این پیام را برای غرب فرستاد که در حوزه منافع سنتی خود می‌تواند دست به هر اقدامی ازجمله تجزیه و ناامن‌سازی یک کشور بزند، بی‌آنکه امریکا و سایر متحدانش بتوانند اقدامی جدی در خصوص آن انجام دهند. این امر به آن معناست که روسیه قدرت برتر در منطقه اوراسیا محسوب می‌شود و امریکا و کشور‌های اروپایی قادر به رقابت با روسیه در این حوزه نیستند.

۴-جنگ اوکراین در ادامه شکست‌های ناتو در منطقه غرب آسیا، قابلیت این پیمان را در برآوردن انتظارات اولیه در مواجهه با چالش‌های نظامی به‌شدت زیر سؤال برده و طبعاً با تداوم این بحران و تحکیم موقعیت روس‌ها، موقعیت آن ضعیف‌تر خواهد شد.

۵- این بحران توجه امریکا را به چالش‌های غرب آسیا بیشتر کاهش خواهد داد. این در شرایطی است که واشنگتن از مدت‌ها قبل به دنبال کاهش دخالت خود در منطقه بود تا به آسیا و رقابت استراتژیک با چین بپردازد. در این شرایط، آسیب بیشتر به وجهه امریکا در منطقه غرب آسیا و کاهش حضور و نفوذ آن، خبر بدی برای رژیم صهیونیستی، عربستان و دیگر حکام متزلزل منطقه بوده و طبعاً افزایش قدرت و نفوذ نیرو‌های مقاومت در منطقه را در پی خواهد داشت.

۶-در عرصه اقتصادی ادامه جنگ و اعمال تحریم‌های گسترده علیه مسکو به‌عنوان صادرکننده عمده نفت و انرژی در جهان، بسیاری از مناسبات تجاری بین‌المللی را تحت تأثیر قرارداده که بازار نفت یکی از مهم‌ترین بخش‌های متأثر از این تحولات است. در این عرصه جنگ اوکراین سه پیامد عمده به دنبال خواهد داشت؛ الف: کاهش رشد اقتصاد جهانی؛ ب:فشار بیشتر بر زنجیره‌های تأمین و ج: افزایش تورم و بی ثباتی‌های بیشتر در بازار‌های مالی و به نظر می‌رسد درحالی‌که جهان همچنان از بحران اقتصادی ناشی از شیوع ویروس کرونا سر برنیاورده، شوک دیگری انتظار آن را می‌کشد.

۷-تقویت همکاری‌های مشترک ایران و روسیه و چین برای غلبه بر تحریم‌های غرب، زمینه‌ساز آرایش جدیدی از بلوک‌های قدرت در جهان خواهد شد. روز ۵ اسفند خبرنگار رویترز از سخنگوی وزارت خارجه چین، می‌پرسد «آیا چین فکر می‌کند اقدام روسیه تجاوز به اوکراین است؟ اگر چنین نیست، چرا نیست؟» وی پاسخ داد: «من پیشنهادی برای شما دارم. بروید از امریکا بپرسید، آن‌ها آتش را به پا کردند و در آن دمیدند. حالا چگونه می‌خواهند این آتش را خاموش کنند؟» مؤلفه‌های فوق در ادامه تحولات سال‌های اخیر در منطقه در تحکیم اقتدار نظام اسلامی و ظهور نیرو‌های مقاومت، مرحله‌ای دیگر - و درعین‌حال مهم - در مسیر به چالش کشیدن گفتمان «نظام تک‌قطبی جهانی» و تسریع در افول قدرت امریکاست.»

 

ریشه دوقطبی شدن/ نقدی بر سیطره عوام‌گرایی

عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: « هفته گذشته یادداشتی نوشتم با عنوان، «شهروند، دانشمند و سیاستمدار» و در آن توضیح دادم جایگاه این سه نقش نباید با یکدیگر مخلوط شوند. البته هر تحلیلگر و دانشمندی یا سیاستمداری می‌تواند در نقش شهروند هم باشد، ولی نباید نقش اصلی خود را فراموش کند. هدف از یادداشت فعلی این است بگویم به نظر می‌رسد که ایفای نقشی مستقل برای دانشمند یا تحلیلگر در ایران سخت‌تر شده و این برای جامعه زیان‌بار است. منظور از دانشمند یا تحلیلگر، شخص ناظر آگاه و بی‌طرفی است که فارغ از حب و بغض‌ها و حتی ترجیحات ارزشی شخصی خود، واقعیت را به شکل علمی توصیف و تحلیل می‌کند. شهروندان، بیش از هر چیز به‌طور طبیعی دغدغه داوری اخلاقی و ارزشی امور را دارند، دانشمند، دغدغه حقیقت و سیاستمدار دغدغه منافع ملی را باید داشته باشد. ولی این سه مولفه با هم ارتباط دارند. اجازه دهید مثالی بزنم. اگر یک قتلی رخ دهد، هر انسانی طبعا آن را محکوم می‌کند، ولی شدت این محکومیت برحسب علل و عوامل موثر بر آن قتل متفاوت است. گاه یک مجادله طرفینی است و بدون طرح قبلی، یکی به دست دیگری کشته می‌شود، گاه یک قتل جنایتکارانه با تصمیم و برنامه‌ریزی قبلی برای کشتن یک کودک یا زن بی‌گناه است. توصیف دقیق ماجرا و تحلیل آن وظیفه دانشمند است، شهروندان نیز وظیفه محکومیت اخلاقی این جنایت را دارند، البته پس از آگاهی و اطلاع از حقیقت ماجرا. وظیفه دستگاه قضایی هم که اجرای قانون است، طبعا متکی بر این حقیقت‌یابی است. به علاوه حقیقت همواره چنین عریان نیست و چه بسا محل اختلاف باشد. در هر حال باید امکان حقیقت‌یابی و حقیقت‌گویی برای همه افراد فراهم باشد. در این میان اگر به هر دلیلی امکان ایفای نقش حقیقت‌یابی و دانشمندی و بازپرسی وجود نداشته باشد، مردم و حکومت یا سیاستمداران در داوری اخلاقی یا ملی خود دچار خطا و سردرگمی می‌شوند. بنابراین سلامت جامعه در گروی آزادی ایفای نقش تحلیلگر یا دانشمند یا در مفهومی کلی‌تر استقلال نهاد علم و اندیشه است. متاسفانه این نقش از دو طرف تهدید می‌شود. هم از طرف شهروندان و هم از طرف حکومت و سیاستمداران. این موضوعی است که در جریان اتفاقات اخیر اوکراین تا حدودی شاهد آن هستیم. البته در فضای تبلیغاتی و احساسی، برخی دانشمندان و تحلیلگران با پوشش و نقش دانشمندی، دنبال ایفای نقش شهروندی یا سیاستمداری و‌ کنشگری هستند و این بدتر از هر چیز دیگر است. در ماجرای اوکراین کمتر یادداشت یا مقاله‌ای از ایرانیان صاحب صلاحیت دیده شد که به صورت علمی و بی‌طرفانه و فارغ از ارزش‌گذاری‌های اخلاقی یا منافع ملی به توصیف و تحلیل دقیق ماجرا و تبعات آن بپردازد. به‌طور قطع داوری‌های اخلاقی مردم یا کنشگران مدنی به جای خود ضروری است و روح حیات اجتماعی و سیاسی را بازتاب می‌دهند... 

ولی این کافی نیست و تحلیلگران نباید از استدلال‌های آنان تبعیت کنند. رویکرد علمی و بی‌طرفانه تحلیلگر در تعدیل یا تشدید احساسات و ارزش‌گذاری‌های مردم و نیز در اتخاذ درست منافع ملی از سوی سیاستمدار اثرگذار است. 

در اتفاقات اوکراین مجموعه‌ای از بهترین تحلیل‌ها را که بی‌طرفانه نیز هست در میان تحلیلگران غربی می‌توان دید و این نقطه قوت آنان است که به‌رغم تمامی اقدامات تبلیغی و سیاسی که علیه روسیه اتخاذ کردند، باز هم این امکان برای آنان فراهم بود که برخی افراد حتی در سطح هنری کیسینجر نگاه تحلیلی و واقع‌گرایانه به موضوع داشته باشند. مساله این است که محکوم کردن مطلق جنگ، لزوما به از میان رفتن آن منجر نمی‌شود، چه بسا آن را بیشتر کند. شاید ریشه‌ای‌ترین علت جنگ از میان رفتن موازنه قواست. صلح در میان کشورها محصول اخلاقیات رهبران آنان نیست، بلکه ناشی از شکل‌گیری منافع مشترک به نحوی است که زیان جنگ به مراتب سنگین شود. هیتلر هم از آسمان نیامد. گرایش به او محصول شرایط خاصی بود. صلحی که در اتحادیه اروپا رخ داده ناشی از همین اشتراک منافع است و الا در گذشته جنگ قاعده اصلی اروپا بوده است. صلحی که پس از جنگ اول جهانی برقرار شد متضمن تامین منافع همه کشورها نبود، بلکه تحقیر آلمان را به همراه داشت، لذا از خاکستر آن جنگ، شعله‌های هیتلر زبانه کشید. ولی چگونگی رسیدن به صلح پس از جنگ دوم در اروپای غربی منجر به اتحادیه اروپا شد. پس از فروپاشی شوروی نیز عموم کشورهای پیمان ورشو مزبور به این اتحادیه پیوستند، ولی به هر دلیل روسیه نادیده گرفته و از این فرآیند حذف شد. جنگ در اوکراین در سال ۲۰۲۲ به وجود نیامده است. بمب‌ها در این سال فرو ریخته است. در حقیقت از سال‌ها پیش بسیاری از تحلیلگران غربی و نیز مقامات روسیه، هشدار رسیدن به چنین وضعی را می‌دادند.»

 

‌برجام؛ نه یک توافق، یک افق!

حسین حقگو . کارشناس اقتصادی در یادداشتی برای «شرق» نوشت: «چرا در حالی‌ که با وجود برخی مشکلات و مخالفت‌ها (دلواپسان داخلی و خارجی) احیای برجام قریب‌الوقوع به‌ نظر می‌رسد، شاهد شور و شوق در جامعه نیستیم؟! تمام اخبار از امضای توافق حکایت می‌کند، اما بر‌خلاف سال 94 که نبض جامعه با ضربان این مذاکرات می‌زد، جز بالا و پایین‌شدن چند‌صد‌تومانی دلار و طلا یا چند‌درصدی بورس، کمتر جنبش و حرکتی را در سطح جامعه مشاهده می‌کنیم. چرا؟! البته این روزها و پس از تجاوز روسیه به خاک اوکراین، فضای ذهنی جامعه معطوف به این حادثه بسیار تلخ و هولناک است، اما قبل از آن نیز مذاکرات برجام کمتر توجه جامعه را برمی‌انگیخت و عمدتا تیتر رسانه‌ها و موضوع سخنان مقامات و تحلیل کارشناسان بود. این در حالی است که به هر حال مهم‌ترین دستاورد این توافق، گشایش‌های اقتصادی است که اکنون مهم‌ترین معضل جامعه است. تقریبا کمتر‌ کسی است که هنگام خرید مایحتاج روزانه از افزایش عجیب‌و‌غریب قیمت‌ها دچار سرگیجه نشود و به‌ دلیل ناتوانی در هماوردی در این میدان، سپر نیندازد و کالا و خدماتی را از سبد زندگی خود حذف نکند؛ از گوشت و مرغ گرفته تا کفش، لباس، سفر، میهمانی‌رفتن و میهمانی‌گرفتن و خوردن یک ساندویچ همراه خانواده. این البته وضعیت طبقات متوسط جامعه است؛ و‌الا مگر اجاره‌خانه یا هزینه‌های یک بیماری و دوا و درمان ساده و... رمقی برای فکرکردن به کفش، لباس، سفر و... برای گروه‌های بزرگی از اقشار و طبقات کم‌درآمد جامعه به‌جا می‌گذارد؟! شرایطی آنچنان حاد که بالاترین مقامات و از‌جمله رئیس دولت را هر روز به صدور دستوراتی برای رفع فقر و کاهش قیمت کالاها و خدمات و اجاره‌خانه و... وامی‌دارد! اما چرا توافق برجام که می‌تواند با رفع تحریم‌های نفتی، افزایش توان صادراتی، آزادسازی دارایی‌های بلوکه‌شده کشور و... به افزایش درآمدهای ارزی و ریالی و توان مالی دولت منجر شود، چندان مورد توجه و استقبال جامعه نیست؟! شاید چند پاسخ بتوان به این پرسش داد:

- تصور و تحلیل جامعه از زودگذر‌بودن این اتفاق و موقتی‌دانستن این توافق با توجه به سرنوشت برجام اول.

- باورنداشتن به اینکه ثمره این توافق بتواند در زندگی مردم به‌عنوان یک شهروند عادی تأثیر‌گذار باشد و بخشی از این ثروت‌های آتی را روانه بهبود کار و زندگی مردم و خانواده‌هایشان کند.

- وجود معضلات دیگر اجتماعی و سیاسی هم‌قد‌و‌قواره مشکلات اقتصادی که رفع تحریم‌ها و انجام توافق برجام، تأثیر مستقیمی در حل آنها ندارد و... .

به‌ نظر می‌رسد باور اجتماعی چنین است که توافق هسته‌ای به تنهایی نمی‌تواند سبب بهبود شاخص‌های زندگی در این سرزمین شود و «افق» نویی را بگشاید؛ افقی که امید و روشنی را جایگزین ابهام و ناامیدی کند. اینکه مقداری پول‌های بلوکه‌شده کشور آزاد شود، گیریم 30 یا 40 میلیارد دلار (که البته بخش مهمی از آنها قبلا پیش‌خور شده و بانک مرکزی مابازای آن ریال منتشر کرده است) یا با افزایش فروش نفت و صادرات غیرنفتی ارز بیشتری روانه خزانه دولت شود -که برف خواهد بود و آفتاب تموز در برهوت این چند‌ساله- نمی‌تواند افقی نو و امیدوارکننده از نظر بسیاری از مردم باشد. به نظر می‌رسد اگر بخواهد چنین شود و برجام از یک توافق محدود سیاسی با ثمرات محدود اقتصادی خارج و پشتوانه دولت در برابر انبوه مشکلات و بحران‌های فعلی و آتی شود، لازم است:

- آزادی‌های اجتماعی و حقوق شهروندی در چارچوب عرف و هنجارهای جامعه ارتقا یابد و محترم شمرده شود. گشایش سیاسی در خارج و طرح صیانت در داخل با هم ناسازگارند.

- فضای سیاسی باز و امکان حضور نهادهای نمایندگی‌کننده مردم در احزاب سیاسی، صنفی، مدنی و... در عرصه تصمیم‌گیری‌ها فراهم و حاکمیت قانون برقرار و عفو عمومی اعلام شود.

- ضرورت حیاتی انجام اصلاحات ساختاری در اقتصاد با هدف کاهش تورم و افزایش رشد اقتصادی و اشتغال مولد و حذف انحصارات و رانت‌ها مرکز توجه قرار گیرد؛ که این موارد جز در قالب یک برنامه و راهبرد مشخص و از طریق محور قراردادن علم اقتصاد و گماردن نیروهای کارشناس و شایسته در مراکز تصمیم‌گیری و امنیت سرمایه‌گذاری و رفع انحصارها و ایجاد فضای رقابتی ممکن نیست.

در واقع به موازات برجام خارجی و برقراری ارتباط و تعامل مثبت با جهان (همه جهان و نه یکی، دو قدرت خاص)، نیازمند برجام داخلی هستیم. باور به اینکه ثروت اصلی یک کشور، امید مردم آن به آینده بهتر و اعتماد و اطمینان به کارآمدی سیستم است و وظیفه حکومت‌ها فراهم‌کردن بسترهای لازم برای رشد و شکوفایی استعدادها و خلاقیت‌های مردم در جهت توسعه و پیشرفت سرزمین مادری‌شان؛ ورنه سرازیر‌شدن کوهی از دلار، ریال، کالا و... دردی را از جامعه دوا نمی‌کند و بر دردها نیز می‌افزاید؛ شاهد مثال، همین یک دهه قبل و دولت مهرورز و بر‌باد‌دادن صدها میلیارددلار و... و شلختگی در گفتار و رفتار سیاسی و تحمیل چند قطع‌نامه به کشور و تحریم‌ها و... و انداختن سنگی که بیش از یک دهه است همه به‌ دنبال درآوردن آن از چاه‌اند و... . احیای برجام، احیای یک قرارداد و توافق صرف نیست؛ ضرورت تغییر نگاه ما به جامعه و جهان است؛ احیای امید و آرزوهایی است که سال 94 جوانه زد و در سال 96 با شرکت بی‌نظیر مردم در انتخابات ریاست‌جمهوری گل داد و... آیا پژمرد؟!»

 

درباره اهمیت بازدارندگی غیرنظامی

ایلیا داودی، دکترای علوم سیاسی در یادداشتی برای «ایران» نوشت: «در دهه‌های اخیر در کنار بازدارندگی نظامی، بحث بازدارندگی غیرنظامی یا بازدارندگی غیرمادی نیز مطرح گردیده است و ناظر به ابعاد مختلف بازدارندگی در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و زیست‌محیطی است. در حوزه بازدارندگی غیرمادی، فرهنگ سیاسی از اهمیت بالایی برخوردار است و تجربه‌های مختلف نشان می‌دهد که کشورها با توجه به شرایط داخلی متفاوتی که دارند، در حوزه روابط بین‌الملل نیز به گونه‌ای متفاوت تصمیم می‌گیرند و اقدامات مقتضی انجام می‌دهند؛ بنابراین فرهنگ سیاسی هر جامعه نقش تعیین‌کننده‌ای در میزان بازدارندگی غیرنظامی دارد و فرهنگ سیاسی هر کشور هم ریشه در فرهنگ عمومی دارد. بر این اساس استراتژی‌های هر نظام سیاسی نیز از دل همین فرهنگ استخراج و اتخاذ می‌شوند. بازدارندگی نظامی تنها در برابر حمله سخت‌افزاری و نظامی مصونیت بخش است، اما قدرت مصونیت بخشی بازدارندگی غیرنظامی، هم شامل حملات نظامی می‌شود و هم شامل حملات غیرنظامی؛ بنابراین اهمیت سرمایه‌گذاری میان مدت و بلندمدت روی بازدارندگی غیرنظامی اگر بیشتر از سرمایه‌گذاری نظامی نباشد، کمتر از آن نیست. به همین خاطر باید مورد مطالعه و توجه قرار گیرد. با توجه به اهمیت فرهنگ سیاسی در میزان بازدارندگی، باید گفت که یک راه مهم و مؤثر در مطالعه رفتار سیاسی نظام‌های سیاسی مختلف دنیا، مطالعه فرهنگ سیاسی این نظام‌ها است که دولت را خواسته یا ناخواسته ملزم به نوعی از اقدام می‌کند. هر اندازه نظام سیاسی در یک کشور متناسب و هماهنگ با فرهنگ سیاسی مردم آن کشور عمل کند، ثبات سیاسی در آن کشور بیشتر خواهد بود. تجربه رویارویی نظامی برخی کشورهای دارای تسلیحات پیشرفته نظامی با کشورهای دیگری که از نظر نظامی هم تراز نبوده‌اند نشان می‌دهد که عوامل غیرنظامی نیز می‌توانند به‌عنوان ابزاری در جهت مهار و خنثی‌سازی تهدیدهای نظامی به شمار روند که از این عوامل با عنوان «بازدارندگی غیرنظامی» یا «بازدارندگی غیرمادی» یاد می‌شود. یادداشت حاضر به ابعاد این موضوع پرداخته است.  کلمه بازدارندگی و مفهوم آن به طور مشخص در زمان پس از جنگ جهانی دوم بر فضای نظریه‌پردازی روابط بین‌الملل طنین‌انداز شد. این نظریه که در حوزه نظریات روابط بین‌الملل جزو نظرات واقع‌گرایانه یا رئالیستی دسته‌بندی می‌شود، همانند سایر نظریات واقع‌گرا با عینکی بدبینانه به روابط بین کشورها نگریسته و بر تهدیدها تمرکز دارد. مفهوم محوری نظریه بازدارندگی را واژه «قدرت» تشکیل می‌دهد. بر اساس این نظریه میزان امنیت کشورها ارتباط مستقیمی با قدرت آنها دارد و کشورها به میزانی که بتوانند بر قدرت خود بیفزایند، از امنیت بالاتری در برابر تهدیدهای خارجی برخوردار خواهند بود.

نظریات اولیه‌ای که در ارتباط با قدرت و بازدارندگی ناشی از قدرت بحث می‌کردند، عمدتاً ناظر به وجه نظامی قدرت بودند و به مباحثی از قبیل قدرت نظامی، توان موشکی، توان دفاعی سخت، توان هسته‌ای و مباحثی از این دست اشاره داشتند. در حقیقت بازدارندگی یکی از سازوکارهای تأمین امنیت بین‌الملل به حساب می‌آید که در کنار سازوکارهای دیگری همچون خلع سلاح بین‌المللی و کنترل تسلیحاتی، به حفظ و تأمین امنیت کشورها کمک می‌کنند. موافقان نظریه بازدارندگی معتقدند که هر اندازه کشورها در افزایش قدرت خود بکوشند، سبب می‌شوند تا کشور دیگر از فکر تهاجم به آنها منصرف شود؛ زیرا در صورت حمله، متضرر شده و خسارات هنگفتی در زمینه‌های مختلف متحمل خواهد شد. به طور کلی بازدارندگی در معنای سیاسی آن به معنای پیشگیری کسی از انجام عملی به سبب ترس، وحشت، تهدید و ترور است؛ تجربه تاریخی بازدارندگی بویژه در دوران جنگ سرد در روابط میان غرب و شرق نقش مهمی را در ایجاد امنیت و صلح و ثبات بین‌المللی بر عهده داشت. در این رابطه می‌توان از نظریه «بازدارندگی هسته‌ای» کنت والتز یاد کرد که در دهه 1980، داشتن سلاح هسته‌ای را یکی از راه‌های مؤثر در حفظ ثبات و صلح بین‌المللی عنوان کرده بود که پیش‌تر به آن اشاره شد. نظریه او را برخی نظریه صلح هسته‌ای نیز می‌خوانند.

اصولاً بازدارندگی نوع خاصی از رابطه سیاسی میان واحدهای درگیر در کنش متقابل با یکدیگر است که در آن یکی از واحدها سعی دارد از طریق تهدید به مجازات و تلافی دیگری را از اقدام‌های تهاجمی بازدارد. بازدارندگی غیرنظامی نوعی از بازدارندگی است که بر عناصر و مؤلفه‌های قدرت داخلی تکیه دارد که این عناصر و مؤلفه‌ها ارتباطی با تجهیزات قدرت سخت ندارند. عنصر مهم بازدارندگی نظامی و غیرنظامی «تأثیر روانی» است؛ با این تفاوت که در بازدارندگی نظامی، منبع تولید اثر روانی تجهیزات نظامی است اما در بازدارندگی غیرنظامی هر موضوع دیگری پتانسیل تبدیل شدن به یک قدرت را دارد. برای نمونه فرهنگ مقاومت و ایثار در دوران دفاع مقدس یکی از عناصر مهم بازدارندگی بود که سبب شد دشمن در محاسبات استراتژیک خود در مقاطع مختلف آن را لحاظ کند و از برخی تصمیمات خود صرف‌نظر کند.

در بازدارندگی نظامی منبع اثر، تجهیزات و تسلیحات نظامی است که هر چقدر پیشرفته‌تر و قدرتمندتر باشند دشمن را بیشتر از فکر حمله نظامی باز می‌دارند؛ اما در بازدارندگی غیرنظامی این نقش برعهده مؤلفه‌های فرهنگی است و هرچقدر این مؤلفه‌ها بیشتر شناسایی و مورد توجه قرار گیرند، کشور و نظام سیاسی از خطرات هجمه بیشتر مصون خواهد بود. ترس تهدید ناشی از بازدارندگی غیرنظامی باید شفاف و روشن بوده و به گونه‌ای باشد که دشمن از وجود آن مطلع باشد. به همین خاطر است که برخی معتقدند در بازدارندگی، تهدید به آسیب و عمل متقابل نقش اساسی دارد.  اگر کشوری پیشرفته‌ترین تسلیحات را هم داشته باشد، در زمانی که کشور دیگری موفق شود سلاح پیشرفته‌تری بسازد، قدرت بازدارندگی کشور اول کاهش خواهد یافت؛ اما بازدارندگی غیرنظامی نوعی منبع قدرت است که درون زا بوده و غالباً به سختی می‌تواند مورد تهاجم و آسیب قرار بگیرد یا از تأثیر آن کاسته شود.

باید به این نکته نیز توجه داشت که بازدارندگی نظامی تنها در حضور بازدارندگی غیرنظامی است که معنا پیدا می‌کند. خاصیت درون زایی سبب می‌شود تا حصول بازدارندگی غیرنظامی قابل دسترس‌تر باشد؛ ساخت تجهیزات نظامی بخصوص برای کشور ایران که در شرایط دشوار تحریم به سر می‌برد، نسبت به زمان غیرتحریم بسیار دشوارتر است؛ زیرا ادوات و قطعات مورد نیازی که براحتی از کشورهای دیگر قابل خریداری هستند، به واسطه تحریم‌ها غیرقابل دسترس می‌گردند و متخصصان مجبور خواهند بود خود راهی برای ساخت آنها پیدا کنند که البته در این عرصه تاکنون به‌صورت جهادی و موفق عمل گردیده است. این در حالی است که بخش قابل توجهی از مؤلفه‌های بازدارندگی غیرنظامی در خود کشور قابل تحقق است و با فراهم کردن بسترهای فرهنگی امکان رشد باور مبارزه با استکبار و مقابله با آن پدید می‌آید یا با رشد اقتصادی داخلی امنیت کشور در برابر تحریم‌ها افزایش یافته و این موانع خنثی خواهند شد.»

 

عربستان و سیگنال‌های خاکستری

حسن هانی‌زاده تحلیلگر مسائل خاورمیانه در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «سخنان اخیر محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان درخصوص ضرورت اصلاح مناسبات ریاض و تهران اگر چه مثبت ارزیابی می‌شود اما عربستان در طول سال‌های اخیر گامی عملی برای اصلاح رفتار تهاجمی خود نسبت به ایران بر نداشته است. نقش تخریبی عربستان در عراق، سوریه و لبنان و جنگ 8 ساله وحشیانه علیه مردم یمن و همسوئی با سیاست‌های رژیم صهیونیستی نشان می‌دهد که این کشور سیاست ثابت و مستقلی برای نزدیک شدن به ایران ندارد. در طول 7 سال گذشته محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان تحت تاثیر حمایت‌های آمریکا به‌ویژه در دوره ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ رئیس‌جمهوری سابق آمریکا تلاش کرد تا از رهگذر تشکیل یک جبهه عبری عربی، محور مقاومت را تضعیف و نفوذ ایران در منطقه را کاهش دهد. با تغییراتی که در کاخ سفید صورت گرفت و پیروزی دموکرات‌ها که به‌صورتی سنتی با حاکمیت غیر دموکراتیک عربستان زاویه دارند، عربستان به‌شدت دچار انزوای سیاسی شد زیرا ماجراجوئی.‌های محمد بن سلمان ولیعهد عربستان هزینه‌های سیاسی بالائی برای آمریکا و غرب به دنبال داشت. تشدید اختلاف بین عربستان و قطر، قتل دردناک جمال قاشقجی روزنامه‌نگار برجسته سعودی، ادامه کشتار مردم بی‌دفاع یمن توسط ائتلاف عربستان موجب شد تا تیم جو بایدن رئیس‌جمهوری دموکرات آمریکا در صدد تغییر ساختار قدرت در عربستان بر بیاید. لذا محمد بن سلمان تلاش کرد تا با برقراری پنهانی رابطه با رژیم صهیونیستی از ظرفیت لابی صهیونیستی برای تاثیر‌گذاری بر سیاست‌های کاخ سفید نسبت به عربستان استفاده کند. ولیعهد عربستآنکه به‌شدت دچار انزوای سیاسی شده در اوائل سال جاری یک سلسله سیگنال‌هائی برای نزدیک شدن به ایران ارسال کرد اما این سیگنال‌ها در حد خود شفاف نیستند زیرا همراه با گام عملی نبودند. از سال جاری 5 دور مذاکره نفس‌گیر بین ایران و عربستان در بغداد با اشراف دولت مصطفی الکاظمی، نخست وزیر عراق برگزار شد اما هنوز این مذاکرات به‌رغم وجود برخی خروجی‌های مثبت به یک نقطه قابل اتکائی نرسیده است. مهم‌ترین پرونده این مذاکرات جنگ ظالمانه عربستان علیه ملت یمن بوده است، ایران در مذاکرات بغداد از عربستان خواست تا به این جنگ بیهوده و پرهزینه پایان دهد و با طرف‌های یمنی برای حل مشکلات خود به گفت‌وگو بنشیند. عربستان در طول 8 سال جنگ خود علیه یمن بیش از 350 میلیارد دلار هزینه کرده اما نتوانست به اهداف خود برای نابودی حوثی‌های یمن که بخش مهمی از جامعه این کشور را تشکیل می‌دهند، نابود کند. از سوی دیگر ریاض در کنار رژیم صهیونیستی تلاش کرد تا روند مذاکرات یمن را تخریب کند و مانع دست‌یابی ایران با کشورهای 1+4 به یک توافق شامل بشود، اما این تلاش‌ها ناکام ماند. بحران اوکراین و تاثیر آن بر اوضاع جهان این نگرانی را برای عربستان ایجاد کرد که این جنگ در نهایت ممکن است به تغییر قطب‌بندی‌های موجود در جهان‌ منجر شود و لذا محمد بن سلمان در صدد ایجاد یک حاشیه امن در منطقه برآمده است. اظهارات اخیر ولیعهد عربستان در رابطه با ایران به نظر می‌رسد جنبه تاکتیکی و مرحله‌ای دارد و تا زمانی که عربستان در صدد تغییر سیاست‌های تخریبی خود علیه محور مقاومت بر نیاید امکان بهبود رابطه میان تهران و ریاض حداقل در یک فرایند زمانی کوتاه وجود ندارد.»

لرزند به خود کاخ‌نشینان

مهدی جابری در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشت: «تصمیم و اقدام قاطع قوه ‌قضائیه در برخورد با ساخت‌وسازهایی که منابع طبیعی، حریم رودخانه‌ها و اراضی ملی را تصرف کرده‌اند، این روزها با تخریب بناهای غیرمجاز در حاشیه رودخانه کرج پیگیری می‌شود. شاید کمتر کسی تصور می‌کرد ساختمان‌های غیرمجاز متعلق به نهادهای دولتی، حاکمیتی و اشخاص حقیقی دارای ثروت و قدرت، اینچنین در جریان قدرتمند قانون گرفتار شوند. دستگاه قضا در این مسیر در نخستین اقدام سراغ ساختمان قدیمی خود در حریم رودخانه کرج رفت و این بنا را که متعلق به قبل از انقلاب بود، به طور کامل تخریب کرد. اینچنین بود که لرزه به اندام ویلاها، باغ‌ها، ساختمان‌ها و کاخ‌های متجاوز به منابع طبیعی افتاد و حساب کار دست‌شان آمد که در این روند، قانون حرف اول و آخر را می‌زند. 

پیگیری روند آزادسازی حریم رودخانه‌ها و رفع تصرف از منابع طبیعی، تخریب ساختمان‌های متعلق به چندین نهاد معروف را در هفته‌های اخیر به دنبال داشته است. وزارت فرهنگ، وزارت کشور، وزارت نیرو، بنیاد شهید، نیروی انتظامی، وزارت راه‌و‌شهرسازی، کمیته امداد، سازمان حفاظت محیط‌زیست و چندین دستگاه دیگر با احترام به قانون و در راستای صیانت از حقوق عامه، برای تخریب ساختمان‌های غیرمجاز خود در حریم رودخانه کرج همکاری داشتند و مقدمات اجرای قوانین را در کمترین زمان فراهم کردند. 

شاید تا امروز این تصور وجود داشت که اموال نهادهای مذکور از هرگونه تخریب و اعمال قانون در امان باشد اما این روزها بار دیگر مشخص شده است همه اشخاص حقوقی و حقیقی باید در برابر قانون، برابر و تسلیم باشند.  اکنون دستگاه قضا وارد گام دوم آزادسازی حریم رودخانه کرج شده و دست روی ساخت‌وسازهای غیرمجاز اشخاص حقیقی و بخش خصوصی گذاشته است. در همین باره باید به تخریب کاخ ویلایی اشاره کرد که ثروت و قدرت اقتصادی مالک آن بر کسی پوشیده نبوده و نیست. با تخریب این کاخ بود که بناهای مجلل اطراف به لرزه درآمد و ستون‌ها و پایه‌های‌شان پیش از تخریب، سست شد!

حالا نوبت بناهای به اصطلاح لوکس و لاکچری است که تسلیم جریان پرقدرت قانون باشند، اگر نه تیشه‌های عدالت آنچنان به ریشه آنها می‌خورد که برای همیشه از نقشه جاده چالوس و رودخانه‌اش حذف شوند.»

 

 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: