14 اسفند و اوج‌گیری اختلافات بنی‌صدر و آیت‌الله بهشتی

​ظهر نسبتا سرد اسفند ماه بود که بنی صدر در میان هیاهوی جمعیت و شعار ها و عکس های طالقانی و دیگر چهره ها سخنان خود را اینگونه آغاز کرد...

کد خبر : 1134224

به گزارش فردا، سایت خبر سراسری نوشت: فارغ از آنچه زندگی و زیست سیاسی محمدمصدق نامیده می شود، مرگ او نیز در 14اسفند 1345مانند تمامی زندگی اش سیاسی باقی ماند و این روند حتی تا همین امروز هم ادامه یافته است و هر ساله سالروز درگذشت مصدق با تنش هایی کم و زیاد همراه بوده که یکی از مهم ترین آن مربوط به سال59 است.

14اسفند 1359 صرفا یک تاریخ تقویمی نیست،یک سیر تحول و صحنه ای عجیب و پرفراز و نشیب در ایرانیست که انقلابی بزرگ در آن رخ داده و اولین رئیس جمهور خود را تجربه می کند.در آن فضا که تضاد میان بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی به تنش های روزمره رسیده بود. نخستین رئیس جمهور به مناسبت سالگرد درگذشت مصدق برای ایراد یک سخنرانی در جمع هوادارن خود که بخش قابل توجهی از حاضرین آن را هواداران سازمان مجاهدین خلق،نهضت آزادی،جبهه ملی و حزب ایران تشکیل می دادند به دانشگاه تهران رفت.

ظهر نسبتا سرد اسفند ماه بود که بنی صدر در میان هیاهوی جمعیت و شعار ها و عکس های طالقانی و دیگر چهره ها سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: «بسم الله الرحمن الرحیم. برای آمرزش مصدق و برای آمرزش شهدای انقلاب بزرگ ما و نیز برای آمرزش سربازان، پاسداران و همه آنها که در میدان های نبرد در خاک و خون می غلطند با هم فاتحه بخوانیم بنی صدر در ادامه سخنرانی گفته است «در اینجا گرد هم نیامده ایم تا از مصدق بتی سازیم که او خود بنابر برنامه‌ای که نوشت از بت سازی بیزاری جست…، در این روز مایلم به این امر تأکید مجدد بکنم از نظر من خط عمومی که مصدق بر ضد انقلاب عمل کردن بیرون از فلسفه زندگی است و کسانی که چنین گفتند آن‌ها هستند که می‌خواهند از نام مصدق برای پیشبرد مقاصد خود استفاده کنند.»

.بنی صدر در ادامه با صدای بلند گفت: «بعدازظهر امروز به من اطلاع دادند که عده‌ای برای اخلال به اینجا آمده‌اند و یک ربع پیش از این به افسر پلیس گفتم که آنهایی را که برای اخلال به اینجا آمده‌اند از اینجا بیرون ببرند. چون بعدازظهر امروز در این باره به وزیر کشور آگاهی داده شده است. این است که اگر این عده اندک دست از اخلال برندارند و مسئولین به وسطه خودشان عمل نکنند، از شما مردم خواهم خواست که یک بار برای همیشه اجتماعات خودتان را از وجود چماق بدستانی که می‌خواهند جمهوری را به لجن وجود خودشان بیالایند تنبیه کنید».

این آغاز مشخص کرد که پایان این سخنرانی چگونه خواهد بود. فریاد «حزب چماق به دستان باید بره گورستان» در مقابل «سپهسالار پینوشه، ایران شیلی نمیشه». دانشگاه را پر کرده بود و صدا بلندگو بنی صدر نیز در میانه صحبت قطع شد و صحنه رو به رو او نیز هر لحظه بیشتر به سمت تندی پیش می رفت و درگیری میان هواداران مجاهدین خلق و هواداران حزب جمهوری اسلامی بیشتر و بیشتر شد و درگیری ناگهان به خیابان کشیده شد و عده ای نیز در اثر این زد و خورد ها مجروح و عده ای نیز دستگیر شدند.

آن روز مانند دیگر روز های پر تنش سال 59 به پایان رسید اما این تمام ماجرا نبود.از فردا عمده  شخصیت های سیاسی و سازمان ها و احزاب نسبت به این واقعه موضع گیری کردند و تنش میان بنی صدر و بهشتی بسیار علنی تر شد.

روزنامه جمهوری اسلامی ارگان مطبوعاتی حزب جمهوری اسلامی در تاریخ 16 اسفند نوشت: «گارد رئیس‌جمهور و میلیشیا به مردم بی‌دفاع حمله کردند... عکس‌العمل شدید مردم در مقابل جریانات پنجشنبه»

روزنامه انقلاب اسلامی وابسته به بنی‌صدر در تاریخ 16 و 17 اسفند 59 در‌این‌‌باره از قول بنی‌صدر نوشت: «ترجیح می‌دهم امروز به دست تبهکار چماق‌داران کشته بشوم بلکه رسم چماق‌داری در این کشور از میان برود... از خداوند متعال مسئلت می‌طلبم که قضات مأمور رسیدگی به این امر را توفیق و از این آزمایش روسفید به‌درآورد... محافظان رئیس‌جمهور در دستگیری اخلالگران دخالتی نداشتند... اینک همه متوجه می‌شوند چماق‌داران چگونه سازمان یافته‌اند و دستگاه‌های تبلیغاتی چگونه به انحصار درآمده‌اند».

درون دولت نیز چندان همراهی با بنی صدر وجود نداشت و وزرای اختلافی او با رجایی یعنی آقایان میرحسین موسوی و بهزاد نبوی نسبت به رفتار رئیس جمهور در دانشگاه مصاحبه های تندی انجام دادند.در شورای عالی قضایی نیز که تماما مخالفین بنی صدر بودند اظهار نظراتی در نقد بنی صدر صورت گرفت که یکی از مهم ترین آن ها که تحقیقات جامعی نیز نسبت به اتفاقات14اسفند انجام داد مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی بود که مجموع این تحقیقات را در سال 77 در کتابی با عنوان «غائله چهاردهم اسفند 1359» منتشر کرد و حدودا یکی از مهم ترین منابع موجود برای بررسی تاریخی این واقعه است.

امام که در این شرایط موافق چنین تضاد هایی در داخل نبود و همواره در راستای آشتی میان مسئولین کشور تلاش می کرد کارگروهی را برای شفاف سازی این واقعه تعیین کرد که اعضا آن چندان مورد پسند بنی صدر نبودند. این کارگروه متشکل از آقایان موسوی‌اردبیلی، شهاب‌الدین اشراقی و مهدوی‌کنی،محمد یزدی و تعدادی دیگر بود. هیئت حل اختلاف جلسات متعددی تشکیل داد و بنی‌صدر را متخلف دانست ولی او زیر بار نرفت و درگیری‌های خیابانی شدت یافت. بعد از واقعه دانشگاه تا  خرداد 60طبق گزارش‌های شهربانی روزانه نزدیک هزار مورد درگیری در سطح کشور میان گروه‌های مختلف گزارش می‌شد که به سطح تنش در کشور دامن می‌زد. سرانجام به دنبال تحقیقاتی که پس از این واقعه انجام شد، دادگستری اعلام کرد واقعه 14 اسفند دانشگاه تهران یک حرکت سازمان‌یافته و از پیش طراحی‌شده علیه انقلاب اسلامی و خط امام بوده است که از این حکم در 30 خرداد 60علیه بنی‌صدر استفاده شد.

اما شاید مهم ترین اتفاق و نتیجه سخنرانی بنی صدر،نامه شهید بهشتی به امام بود که نوعی دو راهی در حاکمیت را عیان تر کرد و سر فصل هایی برای ادامه مسیر و به نوعی تعیین تکلیف بود که پس از آن بنی صدر در شیب تندتری از سقوط قرار گرفت. در ادامه بخشی از این نامه را می خوانیم: «استاد و رهبر بزرگوار. السلام علیکم و رحمت الله و برکاته. سنگینی وظیفه فرزندتان را بر آن داشت که این نامه را به حضورتان بنویسد و حقایق را به عرضتان برساند. دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آنکه جنبه‌ شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط می‌‌شود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت ‌باشد، بینش دیگر در پی اندیشه‌‌ها و برداشت‌های بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آنچنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پایبند و گفته‌‌ها و نوشته‌‌ها و کرده‌‌ها بر این موضوع بینابین گواه. امام عزیز، به خدا سوگند تحمل این وضع برای این فرزندتان بس دشوار است که چهره‌ افسرده‌ اینها را ببینم و ندای یاللمسلمین آنها را بشنوم و تنها پاسخ این باشد که صبر کنید. من هم صبر می‌‌کنم و فی العین قذی و فی‌الحلق شجی. این روز‌ها مکرر با خود می‌اندیشم که ‌ای کاش زیر بار این مسوولیت سنگین که با تاکید برعهده‌ام نهادید نبودم، تا می‌توانستم به کمک آنها لااقل فریادی برآورم، زیرا فریاد از یک طلبه زیبنده است اما از یک مسوول انتظار اقدام می‌رود، نه فریاد و اگر اقدام کنم با این شائبه جگرسوز رو‌به‌رو می‌شوم که دفاع از مظلومان نیست، جنگ قدرت است میان سران، از روی هوا‌ها.  با استفاده از حمایت‌های مکرر شما اینک همه نهاد‌ها کوبیده می‌شوند، مجلس، دولت، دستگاه قضایی و نهادهای انقلاب و هر چند در کوبیدن اینها موفق نشده‌اند، ولی نه خطرشان را می‌توان نادیده گرفت، نه ضررشان، که همه را از خدمت گسترده‌تر به مردم محروم و ایثارگرمان باز می‌دارند.  آقای رییس‌جمهور در کارنامه‌شان که پریروز به صورت سرمقاله در روزنامه‌شان منتشر شده و رسماً دستگاه قضایی را به ایجاد یک بلوای جدید در جامعه تهدید می‌کند که اگر دستگاه قضایی بخواهد ایشان را با کسانی که در حوادث روز چهاردهم اسفند دانشگاه تهران زخمی و مصدوم شده و در دادسرای تهران از ایشان شکایت کرده‌اند از نظر رسیدگی قضایی در دو کف مساوی بگذارد، از ریاست‌جمهوری کناره‌گیری خواهد کرد، آیا ایشان خواهان آن نوع دستگاه قضایی هستند که اگر کسی از رییس‌جمهور شکایت کرد با دو طرف شکایت یکسان رفتار نکند؟ امام بزرگوار، به حکم وظیفه عمومی النصیحه لائمة المسلمین، عرض می‌کنم: ۱- در ماه‌های اخیر صدای پای آمریکای توطئه‌گر و همدستان و هم‌داستانان او گسترده‌تر از پیش شنیده می‌شود. ۲- دنباله زنجیروار توطئه‌های غرب و شرق که متأسفانه خود را پشت سر رییس‌جمهور پنهان کرده‌اند بیش از پیش نمایان است. ۳- پناه دادن رییس‌جمهور به مخالفان حاکمیت اسلام، عرصه کار را بر همه کسانی که شب و روز در این راه تلاش کرده و می‌کنند، روز به روز تنگ‌تر می‌کند. ۴- در تلاش‌های اخیر رییس‌جمهور و همفکران او این نکته به خوبی مشهود است که برای حذف مساله رهبری فقیه در آینده سخت می‌کوشند. اینها در مورد شخص جنابعالی این رهبری را طوعاً یا کرهاً پذیرفته‌اند، ولی برای نفی تداوم آن سخت در تلاشند. در سخنان اخیر آقای مهندس بازرگان در امجدیه در برابر شعار، درود بر منتظری امید امت و امام، این مطلب به خوبی مشهود است. 5- ما از‌‌ همان آغاز در پی آن بودیم که میدان عمل سازنده چنان فراخ و گسترده باشد که امثال آقای بازرگان و آقای بنی‌صدر و آقای یزدی در سطوح بالا فعالیت داشته باشند. در آبان سال گذشته، پس از استعفای دولت موقت پیام دادید که قم بیاییم تا مساله فوری اداره کشور در خدمتتان بررسی شود، صحبت از ترکیب جدید شورای انقلاب بود، نظر حضرتعالی این بود که آقای مهندس بازرگان دیگر در شورای انقلاب نباشد. بر اساس همین اعتقاد به شرکت خلاق هر چه بیشتر نیرو‌ها و نفی هر نوع تنگ‌نظری و انحصارطلبی پیشنهاد کردیم که ایشان همچنان در شورای انقلاب بمانند و سرانجام حضرتعالی هم موافقت کردید و در همین مرحله بود که مسوولیت دو وزارتخانه مهم، وزارت دارایی و وزارت امور خارجه به آقای بنی‌صدر داده شد. اینها و نظایر اینها دلیل روشنی است بر اینکه شرکت فعال این آقایان در اداره امور کشور مطلوب ما بوده است و با آنها هیچ مساله شخصی نداریم. ۶- بنابراین اختلاف این آقایان با ما بیش از هر چیز به مسائلی مربوط می‌شود که برای حضرتعالی و ما و همه نیروهای اصیل اسلامی یکسان مطرح است. این اختلاف به خصوص در مورد رعایت یا عدم رعایت کامل معیارهای اسلامی در گزینش افراد برای کار‌ها و در برخورد قاطع با جریان‌های انحرافی است. خود شما به یاد دارید که اینها در مورد آقای امیر انتظام و آقای فرید و تاکید جنابعالی بر کنار گذاردن آنها چگونه عمل کردند. ۷- برای حضرتعالی در مقام رهبری روشن است که اگر این دو بینش در اداره امور جمهوری اسلامی ادامه یابد، نه کارهای جاری مردم سر و سامان پیدا می‌کند، نه مشکلات موجود دینی و فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی این مردم رنجدیده و محروم و ایثارگر با سرعت و قاطعیت کافی حل می‌شود، و نه می‌توان برای آینده طرح‌های اصیل اسلامی ریخت و به مرحله عمل آورد».

به باور برخی 14اسفند نقطه آغازین 30خرداد برای بنی صدر بود،بنی صدری که تصور می کرد صحنه را به این راحتی نمی بازد اما از آغاز دعوای علنی او با رقبایش تنها سه ماه گذشت که عزل او را به اجرا گذاشتند. می توان گفت 14اسفند برای رقبای بنی صدر در 30خرداد پایان یافت اما برای بنی صدر تا پایان عمر نیز به عنوان یک پرونده باز باقی ماند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: