تحلیل از چپ و راست؛

ارز ترجیحی، مهار فقر، جنگ و سایر قضایا

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1134160

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

خسارت اقتصادی ارز دونرخی بیشتر از جنگ تحمیلی

محمدرضا یزدی‌زاده،  اقتصاددان در یادداشتی برای روزنامه «ایران» نوشت: «اصلاح ارز 4200 تومانی پس از چالش‌های فراوان چندین ساله و آثار و پیامدی که برای اقتصاد به همراه داشت خبر و اقدام مبارکی است. اگر بخواهیم یکی از بزرگترین آثار دونرخی بودن ارز را تبیین کنیم باید به این نکته اشاره کرد که دونرخی بودن ارز، خسارتی به مراتب بیشتر از جنگ تحمیلی به‌جا گذاشته است.مدافعان حفظ ارز 4200 تومانی در تشریح ادله خود، حمایت از اقشار کم‌درآمد و جلوگیری از تورم را عنوان می‌کنند در حالی که حتی اگر تصور کنیم سیستم توزیع در کشور به‌گونه‌ای بود که یارانه نقدی به‌جای اینکه وارد جیب عده‌ای شود به اهداف واقعی خود می‌رسید باز هم این دو ادعا غیرقابل دفاع بود.3نقض غرض در این تصمیم وجود دارد؛ نخست ادعای کنترل تورم است. در حالی که قریب به 20روز پیش رئیس کل بانک مرکزی عنوان کرد برای آنکه 6میلیارد دلار ارز 4200 تومانی را که بخشی از ارز حمایتی دولت محسوب می‌شود تأمین کنیم از بازار نیمایی ارز را به قیمت 25هزار تومان خریده‌ایم و به قیمت 4200 تومان فروختیم. این به آن معناست که فقط دولت بابت تخصیص این ارز بیش از 120هزار میلیارد تومان پرداخت کرده است. این رقم معادل نیمی از درآمدهای مالیاتی کشور است که تنها برای تأمین بخشی از این ارز استفاده شده است.حال این سؤال مطرح می‌شود؛ دولتی که سال‌هاست با کسری بودجه مزمن درگیر است چگونه می‌تواند یارانه غیرنقدی را پرداخت کند؟!مگر آنکه از محل استقراض و کسری بودجه باشد که نتیجه این اقدام، جز تشدید تورم نیست. ضمن آنکه این جنس از تورم بدترین نوع مالیات مخفی محسوب می‌شود زیرا اقشار ضعیف را ضعیف‌تر و اقشار غنی را غنی‌تر می‌کند. در تشریح دومین نقض غرض مدافعان ارز 4200 تومانی باید گفت یارانه به مصرف و کالاهای مصرفی تخصیص پیدا می‌کند در حالی که مصرف در اقتصاد تابع درآمد است یعنی هر که درآمد بیشتری داشته باشد، مصرف بیشتری هم خواهد داشت و بهره‌مندی‌اش از یارانه بیشتر خواهد بود پس این رویه نمی‌تواند از اقشار کم‌درآمد حمایت کند.نتایج بررسی‌ها نشان می‌دهد که حتی نظام منسوخ شده کوپنی کارآمد‌تر از نظام یارانه غیرنقدی است بنابراین حمایت از اقشار ضعیف هم نقض غرض دوم است.

سومین حالت هم اینکه یارانه غیرنقدی نظام امنیت غذایی کشور را به خطر انداخته است. با این توضیح زمانی که یارانه به واردات موادغذایی اختصاص می‌یابد و حاضر نیستیم با همان قیمت از کشاورز خودمان خرید کنیم یعنی به جامعه کشاورز این پیغام را می‌دهیم که کالای اساسی تولید نکند، کالای اساسی که امنیت غذایی کشور به آن وابسته است.از سوی دیگر کشاورز به سمت تولید هندوانه و صیفی‌جاتی سوق داده می‌شود که به‌شدت آب‌بر است. این سیستم درآمدی صادرات‌محور برای کشاورزان نوسان درآمدی ایجاد کرده است و علاوه بر آن نیز کلی از منابع آبی کشور از بین می‌رود و بالطبع الگوی مصرف آب در کشور بهم‌ می‌ریزد. در حالی که اگر به قیمت مناسب محصولات را از کشاورز خریده بودیم امن‌ترین درآمد را داشت و به سمت درآمد ناامن صادرات نمی‌رفت.در جمع‌بندی نهایی باید گفت تمام ابعاد سیستم دونرخی، نقض غرض فاحش و خسارت‌زا برای کشور بوده است و باید از مجلس تشکر کرد که بالاخره چنین تصمیم مهمی گرفت.»

 

راهکار مهار فقر

جعفر خیرخواهان در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: « موضوع مقابله با گسترش فقر یکی از طبیعی‌ترین خواسته‌هایی است که هر دولتی تلاش می‌کند به آن دست پیدا کند. اما مساله اصلی راهبردهایی است که سیاستگذاران برای دستیابی به این خواسته از آن بهره می‌برند. برخلاف تصور دولتمردان ایرانی، مقابله با فقر نه با دستور و بخشنامه امکان‌پذیر است و نه با استفاده از تصمیمات خلق‌الساعه. اگر قرار بود یا یک چنین روش‌هایی، اقتصاد کشوری در مسیر رشد قرار بگیرد، حاکمان پوپولیست در طول تاریخ بهترین دستاوردهای اقتصادی و توسعه‌محور را ثبت کرده بودند. اما اقتصاد، علم خردورزی و عقلانیت است و شاخص‌ها از طریق فرآیندهای معقول و علمی در وضعیت باثبات قرار می‌گیرند. همین که آقای رییس‌جمهوری اعلام کرده‌اند که تا پایان سال روند فزاینده گسترش فقر در جامعه باید متوقف شود، بیانگر عدم شناخت از واقعیت‌های اقتصادی است. اما باید دید کشورهای توسعه‌یافته از کدام سیاست‌ها بهره گرفته‌اند که مردم‌شان امروز در وضعیت باثبات اقتصادی و رفاهی قرار دارند. به‌طور کلی، مقابله با فقر یک راهکار واحد ندارد و مجموعه‌ای از رفتارها و سیاست‌ها باید به کار گرفته شود تا زمینه بهبود وضعیت اقتصادی و مقابله با فقر فراهم شود. بر اساس دیدگاه‌های چهره‌هایی چون عجم اوغلو، نهایتا هیچ عاملی به اندازه زمینه‌سازی برای مشارکت مردم در روند بهبود شاخص‌های اقتصادی و مقابله با فقر تاثیرگذار نیست. در این نوشتار تلاش می‌کنم به بخشی از مهم‌ترین گزاره‌های موثر در کاهش فقر اشاره کنم. 

1) نخستین عامل مهم در روند مقابله با فقر اخلاق عمومی مردم و هویت جمعی جامعه است. در گذشته تار و پود جامعه به گونه‌ای ترسیم شده بود که مردم از طریق تعاون، همکاری و مشارکت، بخش قابل توجهی از نیازهای یکدیگر را برطرف می‌کردند. این در حالی است که امروز تنهایی و یگانگی افزایش پیدا کرده و نوع گسست اجتماعی در فضای عمومی جامعه مشاهده می‌شود.  

وقتی فرهنگ شهرنشینی و گسست در جهان افزایش پیدا کرد، دولت‌ها تلاش کردند از طریق نهادسازی و رویکردهای حمایتی از این انسان دردمند و تنها که دیگر از سوی اقوام، خانواده و نزدیکانش مساعدتی دریافت نمی‌کند، حفاظت کند. در واقع تلاش کردند که اخلاق جمعی جامعه را حول محور قانون و نهادهای قانونی ارتقا دهند. در ایران هم اگرچه تلاش شده تا از طریق برخی کمیته‌ها در ظاهر از دهک‌های محروم‌تر جامعه حمایت شود، اما در عمل به نظر می‌رسد که این ارگان‌ها نتوانسته‌اند گام قابل توجهی در مسیر کاهش فقر مطلق بردارند. 

2) راهکار مهم بعدی استفاده از سیاست‌گذاری‌های حمایتی است. در ایالات متحده بیش از 50میلیون نفر، ذیل سیاست‌های حمایتی دولت قرار دارند و بسته‌های ویژه مالی، معیشتی و غذایی دریافت می‌کنند. اما در ایران سیاستی مانند هدفمندسازی یارانه‌ها برنامه‌ریزی شد، اما بعد از اجرا نه تنها کمکی به بهتر شدن وضعیت معیشتی مردم نکرد، بلکه باعث افزایش رشد نقدینگی، توسعه پایه پولی و نهایتا تورم افسارگسیخته شد. وضعیتی که اقلیتی از ثروتمندان را پول‌دارتر و اکثریتی از جامعه را فقیرتر کرد. این روند طبقه متوسط جامعه را نیز که ارزش‌های متعالی جامعه در حوزه‌های فرهنگی، هویتی، تاریخی و... را حمل می‌کند نحیف‌تر کرد. حتی وقتی، وضعیت اقتصادی جامعه در دولت روحانی و بعد از برجام در وضعیت بهبود قرار می‌گیرد به دلیل رفتارهای جناحی و سیاسی، مشکلات اقتصادی حادتر نیز می‌شوند.

3) راهبرد مهم بعدی، افزایش مهارت‌های عمومی جامعه است. این مهارت‌ها امروز به وسیله ابزارهای نوین ارتباطی در سطح جهان آموزش داده می‌شود. اما در ایران نه تنها تلاشی برای گسترش مهارت آموزی در کشور نمی‌شود، بلکه سیاست‌گذاران به دنبال تصویب طرح صیانت و محدودسازی مناسبات ارتباطی مردم هستند. این در حالی است که امروز دامنه وسیعی از مشاغل در بستر فضای مجازی و اپلیکیشن‌های خارجی ایجاد شده است. کشوری که با تورم بالای 50درصدی مواجه است و آمارهای بیکاری آن دو رقمی است و بخش قابل توجهی از جمعیت بیکاران را نیز جوانان جامعه شکل می‌دهند، در صورتی که اقدام به محدودسازی فضای مجازی کند به دست خود ریشه بخش قابل‌توجهی از کسب‌و‌کارها را زده است.

4) مساله بعدی، توجه به شایسته‌سالاری به جای رویکردهای جناحی و سیاسی است. بسیاری از دستاوردهای توسعه‌محور در جوامع گوناگون از طریق افراد شایسته و متخصص ایجاد شده است. این در حالی است که در ایران شایسته‌سالاری، جایگاهی ندارد و دولت‌ها به دنبال جایگزینی چهره‌های جناحی در بخش‌های گوناگون هستند. دولتی که روی کار می‌آیند، متعهد است که همه مدیران را تغییر دهد و افراد سمپات خود را جایگزین کند. در این روند بسیاری از افراد شایسته از کار برکنار شده و دامنه وسیعی از افراد غیر متخصص روی کار می‌آیند. مجموعه این عوامل، باعث شده تا نه تنها روند گسترش فقر مطلق در جامعه متوقف نشود، بلکه با ظهور پدیده‌هایی چون کارتن‌خوابی، گورخوابی، اتوبوس‌خوابی و... نمادهای تازه‌ای از فقر در جامعه ایرانی مشاهده شود.

5) بعد از پایان کار دولت دوازدهم، اعلام شد ساختارهای تصمیم‌ساز کشور یکدست شده‌اند و زمینه بهبود شاخص‌های اقتصادی از این طریق ایجاد می‌شود. اما باید توجه داشت که حاکمیت یکدست بدون توجه به عواملی چون رشد فرهنگی و اخلاقی جامعه، نهادسازی، خردورزی، مهارت‌آموزی و شایسته‌سالاری راه به جایی نخواهد برد. متاسفانه این روزها نشانه‌های روشنی از نحوه تصمیم‌سازی‌های سیاست‌گذاران مشاهده نمی‌شود. رفتارهای پوپولیستی، تصمیمات خلق‌الساعه، دخالت دولت در بازارها و... باعث شده تا دورنمای پیش رو چندان امیدبخش نباشد. آقای رییس‌جمهوری اگر اراده واقعی برای مقابله با فقر مطلق دارد، در نخستین گام باید زمینه حضور افراد شایسته در تصمیم‌سازی‌ها را فراهم سازد.»

 

جنگ ترکیبی و کوچه جنتلمن‌ها 

محمد ایمانی، در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «1- جنگ، چقدر زشت منظر است! ناامنی، کشتار، ویرانی و آوارگی. شاید اگر اوکراین در شرق اروپا نبود، خیلی‌ها به یاد نمی‌آوردند که یمن و فلسطین و سوریه و عراق و افغانستان - یا همین ایران عزیز ما- نه ده روز، بلکه سال‌ها گرفتار جنگ‌هایی فجیع بوده‌اند. ...

2- نیروی نظامی متعارف در دنیا، ذاتا خشن‌ تربیت می‌شود. او باید بی‌محابا بنا‌ها و افراد مقابل را بکوبد و پیش برود. و چه صحنه‌های مشمئز‌کننده که بر جا می‌گذارد. ... اما تاریخ، یک رزمنده متمایز از همه نظامیان غرب و شرق دنیا را به‌خاطر دارد. قاسم سلیمانی، فرمانده مبارزه با اشغال و ‌تروریسم، که هر چند برای تامین امنیت صاحب ‌خانه‌ گریزان از جنایات داعش جنگیده، اما برایش نامه می‌‌نویسد، شماره تلفن می‌گذارد و از اینکه از منزل او در عملیات آزاد‌سازی بوکمال (مرز عراق و سوریه) استفاده کرده، حلالیت می‌‌طلبد: «خانواده‌ عزیز و محترم؛ سلام‌‌علیکم. من برادر کوچک شما قاسم سلیمانی هستم... اولاً از شما عذر می‌‌خواهم و امیدوارم عذر مرا بپذیرید که از خانه شما، بدون اجازه استفاده کردیم. ثانیا هر خسارتی که به منزل شما وارد شده باشد، ما آماده پرداخت آن هستیم... من در خانه شما نماز خواندم و دو رکعت نماز هم به نیت شما خواندم و از خداوند متعال خواستارم که عاقبت ‌به‌ خیر شوید. محتاج دعای شما هستم. برادر یا فرزند شما؛ سلیمانی». ...

4- اکنون به اعتبار نقش‌آفرینی ارتش رسانه‌ای غرب، زشتی جنگ به چشم مردم جهان آمده و ویرانگری بمب و موشکباران را می‌بینند. اما آیا حواس دنیا به زرادخانه‌های پنتاگون و لابراتوارهای جنگ‌افزار‌سازی سازمان سیا هم هست که چگونه ‌تروریست‌های خون‌آشام سازمان منافقین، داعش و جبهه النصره را ساختند و به جان ملت‌ها انداختند؟ یا چگونه دلقکان دست آموز را در قالب پروژه «کودتای مخملین» در کشور‌ها پرورش دادند تا ملت‌های خود را طعمه دست و پا بسته در برابر سلطه آمریکا کنند؟ جنگ البته، صحنه‌های کریه دیگری هم دارد. در دنیای مصیبت‌زده از جنگ تودرتو و ‌ترکیبی، مقامات وقیح آمریکایی چشم بر جنایت بن‌سلمان‌ها و نتانیاهو‌ها بستند، و به خود اجازه مجازات ملت‌ها با تحریم اقتصادی را دادند، ولی بسیاری از عزاداران امروز جنگ و جنایت، هیچ اعتراضی نکردند. خبرنگار شبکه CBS، روز 12 می ‌1996، از خانم «مادلین آلبرایت» (وزیر خارجه دموکرات‌ها در دولت بیل کلینتون) پرسیده بود: «در اثر تحریم‌های شما، 500 هزار کودک عراقی جان خود را از دست دادند، آیا ارزشش را داشت؟». و او با خونسردی پاسخ داده بود: «سؤال سختی است اما.... بله ارزشش را داشت»!

5- مصاف ما با مدعی کدخدایی جهان، هویتی و موجودیتی است. او می‌خواهد سر به تن ملت ما نباشد یا برده و دنباله رو او باشیم - چنانکه حاضر است منافع اقتصادی غرب اروپا را قربانی زیاده‌خواهی خود در گسترش ناتو کند- ، و ما می‌خواهیم این نظم ظالمانه را به هم بزنیم. آمریکا و انگلیس و اسرائیل در 20 سال گذشته، بالغ بر 10 جنگ ویرانگر را برای بلعیدن منطقه تحمیل کردند؛ و ما ایستادیم و هزینه هفت هزار میلیارد دلاری آنها را بر باد دادیم. به همین دلیل هم عقده‌های آنها، با برجام گشوده نشد و خواستار برجام‌های دو و سه برای مهار قدرت نظامی- موشکی و نفوذ بی‌بدیل منطقه‌ای ایران شدند. اما حالا نه تنها رویای‌شان تبدیل به کابوس شده، بلکه به تلافی خدعه و بدعهدی در برجام، تودهنی هم خورده‌اند. ایران، هم برنامه هسته‌ای خود را گسترش داده، هم موشک‌ها و پهپاد‌ها را به میدان آورده، و هم بی‌اعتنا به تحریم‌های فلج‌کننده و فشار حداکثری، فروش نفت خود را به بالای 1/2 میلیون بشکه رسانده است. ...

6- گفته می‌شود با وجود عقب‌نشینی آمریکا در برخی موضوعات، چند گره مهم در مذاکرات وین مانده است؛ از جمله لغو موثر تحریم‌ها، و تضمین معتبر. یکی از این موضوعات، تحریم سپاه پاسداران است. عجیب نیست که آمریکا با «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» - بازوی قدرتمند و دست بزن جمهوری اسلامی- دشمنی کند. نهادی که «انسان ‌تراز تغییر دنیا» را‌ تربیت کرد، و از نفوذ فرهنگی در مقیاس جهانی، تا بازدارندگی نظامی و خدمات سازندگی و خودکفایی را به نمایش گذاشت.

سپاه پاسداران، دیده‌بان هوشمندی است که با وجود غفلت برخی مدیران، دست دشمن را خواند و مانع از دور خوردن کشور شد. برادر دیپلمات و انقلابی، جناب آقای امیرعبداللهیان، سال گذشته ضمن یادآوری خاطره‌ای گفت: «سردار سلیمانی به من زنگ زدند. با کنایه و خنده‌‌ای به من گفت دارید با آمریکایی‌ها قدم می‌‌زنید؟! سپس گفتند این پیامی را که می‌‌خواهم بگویم، به آقای ظریف برسانید. گفتند ما اسناد دقیقی به دست آوردیم مبنی بر اینکه در جریان سقوط موصل، چند هواپیمای غول‌پیکر آمریکایی در فرودگاه موصل به زمین نشسته و ژنرال‌های آمریکایی پیاده می‌‌شوند و فرماندهان داعش، روی فرش قرمز به استقبال می‌‌روند. آنها به مدت ۵ ساعت در سالن vip فرودگاه مذاکره می‌‌کنند. در تمام این مدت هم، سلاح‌‌ها و تجهیزات پیشرفته آمریکایی از هواپیماها پیاده می‌شد و در اختیار داعش قرار می‌‌گرفت. جزئیات این مذاکره و فایل آن در اختیار سردار بود. می‌خواستند با این اسناد به ما بگویند دشمنی که در حال مذاکره با شماست، قابل اعتماد نیست و بدانید آن روی سکه، این کارها را می‌‌کند».

7- این هشدار مشفقانه، حتما همچنان در گوش دیپلمات ارشد ما و همکاران محترم ایشان طنین‌انداز است و بهتر از هرکس می‌دانند که نباید به تعبیر شهید سلیمانی، به دشمن کوچه داد. برجام قرار بود بهانه را از دست دشمن بگیرد و تحریم‌ها را لغو کند. اما چون به شکل غلط تنظیم و اجرا شد، هم بخش مهمی از برنامه هسته‌ای را به تعطیلی کشاند، هم تحریم‌ها را دوچندان کرد و هم معبری برای فشار‌های جدید دشمن گشود. خسارت‌های این غفلت بزرگ نباید تکرار شود. چاره کار هم یکی بیشتر نیست. حالا که آبشار تحریم رو به سقوط، و مقاومت در حال جواب دادن است، نباید به چیزی کمتر از لغو همه تحریم‌ها (انتفاع پایدار و تضمین شده ایران در حوزه‌های بانکی، مالی، نفتی و سرمایه‌گذاری) راضی شد، یا به چرخه معیوب قبلی بازگشت. آمریکا و غرب در برجام، مرتکب تدلیس و کلاهبرداری شدند و به همین علت، توافق به شکل معیوب سابق، قابل احیا نیست. اگر مذاکره، ادامه جنگ در کریدور‌های سیاسی است، نباید حتی برای لحظه‌ای از عملیات فریب «جنتلمن‌های پشت میز مذاکره» که همان ‌تروریست‌های فرودگاه بغداد هستند، غافل شد یا سر سوزنی اعتماد کرد.»

مجسمه پا برهنه

مجید ابهری، در سرمقاله امروز «آفتاب یزد» نوشت: «کفش دزدی از انسانها، از حرکاتی است که سابقه طولانی در جوامع مختلف دارد. گاهی فردی به اشتباه کفشهای شخص دیگری را پوشیده و صاحب اصلیش را پابرهنه گذاشته و گاهی نیز عمدی و آگاهانه چنین حرکتی صورت می گیرد. اما انصافا دور از عقل است که یک نفر کفش شخص دیگری را بپوشد و متوجه نشود؛ پس عمدی بودن این کنش تقریبا محرز میگردد. حالا به موضوعی که موجب نوشتن این مقاله شد اشاره میکنم. متاسفانه چند روز پیش کفشهای مجسمه مرد خسته در پارک یوسف آباد به سرقت رفت. مجسمه‌ای که برای همسایه‌ها و یا عابران از این پارک در بخشی از تهران به یکی از خاطرات تبدیل شده است. مردی که خسته درگوشه‌ای نشسته و پایش را به روال مردان آن روزگار از کفش درآورده و به سبک و سلیقه اکثر مردان خسته آن روز نشسته است. شوربختانه سارق یا سارقین هنر ستیز با سختی تمام یک لنگه کفش این مجسمه را از زمین کنده و برده اند. یکی از دوستان به شوخی می‌گفت حتما کسی لنگه کفش را به عنوان یادگار با خود برده است. سوال این است: مگر این لنگه کفش چقدر ارزش داشت که چنین اثر ارزشمند هنری ناقص و تخریب گردد؟ البته این اولین بار نیست که یک اثر هنری مورد دستبرد قرار میگیرد. متاسفانه کمرنگ بودن فعالیتهای نهادهای فرهنگی در زمینه‌های آموزش و روشنگری در ارتباط با مراقبت شهروندان از المانهای زیباسازی شهری یکی از اصلی‌ترین علل وقوع اینگونه اقدامات است. قرار نیست که برای مراقبت از هریک از آثار هنری در نقاط مختلف شهر یک مامور گماشته شود؛ چرا که نه چنین حرکتی منطقی است ونه مقدور میباشد. در تمام دنیا شهروندان عادی مراقبت و نگهداری از اینگونه آثار را انجام میدهند. تنها تعمیر یا رنگ‌آمیزی اینگونه آثار به علت نیاز به تخصص هنری باید توسط سازمانهای مرتبط صورت پذیرد. در کشور ما با توجه به حضور و فعالیت ده‌ها تشکل مردم نهاد یا سمنهای غیردولتی (N. g. o) توجه بسیار ناچیزی به اینگونه موارد میگردد. برای مثال مجسمه میدان حر که نماد مبارزه با زشتی‌ها و پلشتی‌ها می‌باشد و یک پهلوان را در حال کشتن یک اژدها نشان میدهند چند سال است که در هوای آلوده و دود زده بسیار کثیف شده است در حالی که نظافت و رنگ کاری آن چندان دشوار نیست. قطعا رنگ‌کاری این مجسمه و نمادهای دیگر مشابه آن جلوه و زیبایی به شهر میدهد. به نظر میرسد که اینگونه فعالیت‌ها در حوزه وظایف شهرداری‌ها میباشد که با بسیج تشکلهای مردمی و فراخوان آن‌ها میتوان اینگونه کارها را به آسانی انجام داد. البته هر مطلب و هر حرکت در جای خود باید صورت گیرد؛ زیبایی بصری مثل رنگ‌آمیزی کرکره‌های مغازه‌ها و نمای ساختمانها تاثیر بسیار زیادی در شادی و نشاط اجتماعی دارد که باید مورد توجه و عمل شهرداری و سازمانهای تابعه و تشکلهای مردمی قرار گیرند. در خاتمه باید عرض کنم با توجه به شناخت اینجانب از مدیران پارک اسدآبادی و فرهنگسرای خانواده که در این پارک قرار دارد؛ اگر از این عزیزان درخواست پول برابر قیمت لنگه کفش مجسمه و حتی بیشتر از آن را می‌نمودند قطعا با همیاری همکاران و حتی بعضی از همسایگان این در خواست اجرایی میشد ودیگر نیازی به پابرهنه گذاشتن آن آقا نبود.»

 

قلب تپنده توسعه نیازمند آسیب‌زدایی

محمد صادق عبداللهی در یادداشتی برای «جوان» نوشت: «در مطالعات فراوان برنامه ریزی توسعه، به کرات تأکید شده است که آموزش و پرورش می‌تواند و بلکه بایستی بستری مهم و حتی قلب تپنده توسعه و پیشرفت یک کشور باشد، اما با تأسف، در ادوار برنامه‌های توسعه ایران به آموزش و پرورش عمومی صرفاً به چشم ابزاری برای تربیت نیروی انسانی لازم برای اشتغال و توسعه اقتصادی نگریسته شده و حتی در برنامه پنجم توسعه به صراحت یکی از اهداف کوتاه مدت آموزش و پرورش «تأمین سریع نیروی انسانی مورد نیاز صنعت، کشاورزی و خدمات» تعریف شده است.

با این پیش فرض که آموزش و پرورش بایستی قلب تپنده توسعه باشد، نگاهی آسیب‌شناسانه به سیاستگذاری آموزش و پرورش در قوانین برنامه‌های توسعه می‌تواند حاصلی فراهم آورد که راهنمای ما در قانون برنامه هفتم توسعه که در سال آینده به تصویب خواهد رسید، باشد. هرچند این مهم در یک یادداشت مطبوعاتی نمی‌گنجد، اما می‌توان مختصراً به موارد ذیل اشاره داشت:

۱. از اصلی‌ترین آسیب‌های برنامه‌های آموزش و پرورش در ادوار برنامه‌های توسعه عدم توجه به اصول برنامه‌ریزی است. اولاً در این برنامه‌ها (به جز برنامه ششم و سوم) هیچ بخش مشخصی به آموزش و پرورش عمومی اختصاص ندارد و سیاست‌های مربوط به آموزش و پرورش هر دوره به شکلی پراکنده و غیر منسجم ذیل مواد و سرفصل‌های مختلفی بیان می‌گردد. ثانیاً این سیاست‌ها با برنامه‌های تعریف شده هیچ سنخیتی ندارند و در واقع اهداف نتوانسته‌اند، جز در موارد محدود، دقیقاً به برنامه‌هایی خرد و عملیاتی بدل شوند. به‌عنوان نمونه در برنامه ششم توسعه در حالی در بند «الف» ماده ۶۳ دولت مکلف به ایجاد تحول در آموزش و پرورش شده است که جزء ۱ این ماده به اجرای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و جز ۴ آن به توسعه و تسهیل سفر‌های فرهنگی دانش‌آموزی به‌ویژه اردو‌های زیارتی و راهیان نور اشاره دارد که مشخصاً از یک جنس نیستند و یکی کلان و دیگری کاملاً اجرایی است.

۲. از دیگر آسیب‌های جدی در این خصوص عدم رعایت اولویت‌بندی بین مسائل آموزش و پرورش است. در عمده برنامه‌های توسعه نمی‌توان اولویت‌های مشخصی را تعریف کرد و در بعضی از برنامه‌ها نیز همچون برنامه پنجم توسعه با بیش از ۱۵ اولویت مواجه هستیم؛ این بدین معناست که همه مسائل را اولویت تعریف کرده‌ایم و در واقع هیچ اولویتی نداریم. این امر قطعاً مانع تمرکز منابع و امکانات برای حل مسائل خواهد شد و سرانجام نیز با انبوهی از پروژه‌ها و برنامه‌های نصف‌ونیمه مواجه هستیم که هیچ کدام به هدف غایی نرسیده است.

۳. کلی‌گویی در سیاست‌ها و برنامه‌ها و عدم در نظر گرفتن شاخصه‌های کمی برای سنجش میزان عملکرد از دیگر آسیب‌های اصلی است. برخی از بند‌های برنامه‌های توسعه آن قدر کلی است که هر اقدامی را در برمی‌گیرد و این موجب می‌شود دستگاه مسئول بتواند کار‌های روزمره خود را نیز ذیل این برنامه‌ها بگنجاند. به عنوان مثال در گزارش عملکرد بند «ب» ماده ۸۶ قانون برنامه ششم توسعه که طی آن وزارت آموزش و پرورش مکلف به ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و تعمیق ایمان شده است، «برگزاری مراسم پرفیض زیارت عاشورا در نمازخانه سازمان در طول سال، روز‌های چهارشنبه» به عنوان گزارش عملکرد برنامه توسعه ثبت شده است! این نشان می‌دهد کلی‌گویی‌ها در واقع به معنای عدم برنامه‌ریزی برای توسعه است. لازمه رفع این مشکل آن است که اولاً برنامه‌ها به‌گونه‌ای نوشته شوند که شاخص پذیر باشند و ثانیاً شاخص‌های کمی متناسب با اهداف، در نهاد‌های بالادستی همچون شورای عالی آموزش و پرورش و شورای عالی انقلاب فرهنگی برای سنجش کارکرد آموزش و پرورش از جمله اجرای سند تحول بنیادین تعریف شود و دستگاه مسئول موظف به ارائه آمار‌های سالیانه باشد.

۴. عدم پیوستگی بین برنامه‌های توسعه نیز از دیگر مشکلات است. در واقع برنامه‌های توسعه را باید به موجب زنجیری ببینیم تا طی چند سال بتوانیم به آرمان‌ها و اهداف در نظر گرفته شده برسیم وگرنه باز هم دچار پراکنده‌کاری‌هایی خواهیم شد که هیچ‌گاه ما را به هدف نمی‌رساند و همواره ما را از راهی می‌برد که جزء درجا زدن یا پیشرفت‌های اندک و پراکنده عایدمان نمی‌شود.

امید آن است که با توجه بیش از پیش به این مسئله، آموزش و پرورش از مظلومیت خارج شده و به این درک برسیم که با حاشیه‌ای دیدن این قلب تپنده توسعه، پیشرفتی محقق نخواهد شد.»

 


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: