تحلیل از چپ و راست؛
نه به جنگ
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
تجلی سراب اعتماد به غرب در بحران اوکراین
رسول سناییراد، در سرمقاله «جوان» نوشت: «کشور اوکراین، پهناورترین سرزمین را پس از قزاقستان در میان کشورهای جداشده از روسیه، پس از فروپاشی شوروی سابق داشته و با برخورداری از بالاترین سطح علمی، فناوری، صنعتی و همچنین داشتن ۱۷ کلاهک هستهای، صدها فروند موشک، ۲۸ فروند بمبافکن راهبردی و ۷۸۰ هزار نفر نیروی مسلح و جمعیتی نزدیک به ۴۵ میلیون نفر میتوانست یک قدرت منطقهای بعد از روسیه باشد.
اما تصور غلط ناشی از سپری شدن دوران جنگها و امکان تأمین امنیت در اتکا به غرب، در بین جریان غربگرا در اوکراین و فرصتطلبی غرب برای استفاده ابزاری از خاک اوکراین برای مهار روسیه و گسترش ناتو به شرق و حضور در مناطق پیرامونی روسیه و تغییرات ژئوپلتیکی برای سلطه و چیرگی بیشتر، موجب پدید آمدن نگرانیهای امنیتی جدی مسکو و همچنین پدید آمدن شکاف در مردم اوکراین و جدایی بخشهایی از خاک اوکراین و جدایی دولت-ملت انجامید که با اصرار دولتمردان غربگرای اوکراین برای پیوستن به ناتو، بحران فعلی در این کشور را رقم زد. درواقع تصور غلط برخی دولتمردان غربگرای اوکراینی موجب شد که هم تسلیحات هستهای از کشور خارج و فناوریهای مربوط به آن نابود شود و هم سطح نیروهای نظامی و صنایع دفاعی کاهش یابد و هم شکاف و جدایی بین مردم تا حد جنگ داخلی و فرسایش توان داخلی کشور را از حمایت همهجانبه مردم و اتحاد داخلی محروم سازد.
بخش دیگر این تصور غلط هم این بود که این جریان که حمایت غرب و امریکا از خود را در انقلابهای رنگی داشت، با استقبال از نفوذ غرب به تحریک روسیه پرداخت و انتظار داشت در روز حادثه و جنگ احتمالی، حمایت همهجانبه غرب و حضور نظامی ناتو را برای دفاع از خود به پاس آن همهخوشخدمتی به غرب داشته باشد.
اما بحران اخیر اوکراین که زمینه اصلی آن به رقابت امریکا و روسیه برمیگردد، ولی تاوان آن را مردم اوکراین میپردازند، نشان داد اعتماد به غرب یک سراب بوده است که متأسفانه حتی پس از حمله روسیه هم همچنان ادامه داشته و تداوم آن به افزایش هزینههای بیشتر کشور اوکراین میانجامد.
مروری بر موارد زیر نشانگان بیاعتباری اعتماد به غرب و ماهیت سرابگونه این اعتماد است:
۱- بیاعتنایی غرب به درخواست اوکراین برای پیوستن به اتحادیه اروپا که پس از حدود دو دهه، حتی در شرایط بروز بحران جدید باز با وعده تحقق در آیندهای نامعلوم از سوی دولتهای اروپایی مواجه شده است.
۲- نافرجام ماندن وعده پذیرش اوکراین در پیمان ناتو با توجه به پیامدهای احتمالی و هزینههای آن تاکنون محقق نشده و تنها هزینههایی در تراز عضویت یا بالاتر از آن به اوکراین تحمیل شده است.
۳- عدم ارسال به موقع جنگافزار و تسلیحات مؤثر به اوکراین از سوی کشورهای غربی و ارسال کمکهای محدود و مدیریت شده برای ایجاد جنگی فرسایشی علیه روسیه با استفاده از میزبانی کشور اوکراین و سوءاستفاده از نظامیان و مردم اوکراین به عنوان قربانی جنگی فرسایشی که نه برای آزادی خاک اوکراین بلکه برای منافع جنگی بدون برنده قطعی و فقط ایجاد هراس برای فروش تسلیحات غربی طراحی شده است.
۴- عدم تلاش جدی برای پیشگیری از جنگ که با اقدامات رسانهای و جنگ روانی و اعلام قطعی بودن حمله غرب فقط فضای تحریک برای جنگ را رقم زد و با قطعی بودن جنگ صریحاً اعلام داشت که فقط تحریم علیه روسیه را دنبال خواهد کرد و خبری از اعزام نیرو و کمک جنگی برای مقابله نخواهد بود.
مجموعه نشانگان مورد اشاره گویای اشتباه راهبردی دولتمردان اوکراینی در اعتماد به غرب برای حفظ امنیت کشور و مردم خود در شرایط بحران است که تداوم آن در شرایط پس از بحران و رفتن به دام جنگی فرسایشی گویا هزینههای سنگین دویدن به دنبال این سراب بیهوده است.
از این رو جمهوری اسلامی ایران با دلسوزی و واقعبینی خواستار توقف جنگ و حفظ زیرساختها و جان مردم اوکراین است.»
چرا باید تجاوز روسیه را محکوم کرد؟
اسماعیل گرامیمقدم، قائم مقام حزب اعتماد ملی در یادداشتی برای روزنامه «اعتماد» نوشت: «بر اساس منافع ملی ایران، دلایل بسیاری وجود دارد که ایران در عین بیطرفی، میبایست تجاوز و اشغالگری روسیه علیه اوکراین را محکوم کند. در جریان این یادداشت تلاش میکنم به بخشی از این ضرورتها اشاره کنم.
نخست) ایران 42 سال قبل مورد تجاوز قرار گرفته و با خسارتهای فراوانی مواجه شد.
8سال اتلاف منابع صورت گرفت، منافع ملی مردم به مخاطره افتاد و ملت هزینههای مادی و معنوی فراوانی را متحمل شدند. جدا از هزینههای مادی که بر اساس برآوردها، هزاران میلیارد دلار را شامل میشود، ایران در طول 8سال جنگ، بخشی از مستعدترین، ارزشمندترین و کارآمدترین فرزندان خود را از دست داد. جوانانی که هرگز نمیتوان جایگزینی برای آنها پیدا کرد. بنابراین تجاوز روسیه به اوکراین بخشی از ظرفیتهای رشد ملت اوکراین را از میان برده است و باید محکوم شود.
دوم) ایران سالهاست که در کنار ملت فلسطین ایستاده و عملا از تجاوز رژیم صهیونیستی بیزاری میجوید. برای این منظور بخشی از مهمترین منابع کشور بسیج شدهاند تا از ملت مظلوم فلسطین در برابر رژیم متجاوز دفاع کنند. اینکه ایران از رژیم اشغالگری چون اسراییل، بیزاری میجوید و حاضر به پذیرش آن نیست، برآمده از درکی است که ایرانیان از مفهوم تجاوزگری در ذهن دارند. نباید فراموش کرد، دلیل حمایت ایران از یمن، نیز ناشی از تجاوز سعودیها به این کشور است. طبیعی است که در مواجهه با مفهوم تجاوز نمیتوان برخورد دو گانه داشت و باید تجاوز روسیه به اوکراین نیز محکوم شود.
سوم) مرز مشترک ایران با روسیه، مساله مهم بعدی است. سابقه تاریخی مناسبات ارتباطی ایران با روسیه نشان میدهد که روسیه در 2مرحله به ایران تجاوز کرده و در قالب قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان، بخش قابل توجهی از مناطق ایران را از سرزمین اصلی جدا کرده است. این رویکرد روسیه باید زنگهای خطر را برای مسوولان ایرانی به صدا درآورده و ضرورت محکومیت این تجاوز را برای آنها یادآور شود.
چهارم) روسیه از جامعه جهانی فاصله گرفته و جامعه جهانی در ابعاد گوناگون این اشغالگری را محکوم کرده است. ایران نیز که همواره تلاش کرده تا از ملتهای مظلوم در برابر ظالمان دفاع کند باید همراه با جامعه جهانی در راستای استیفای منافع آینده خود تلاش کند. به هر حال ایران پس از توافق احتمالی نیازمند همکاری با جامعه بینالملل است. هرگونه اشتباه در این زمینه میتواند بخشی از منافع ملی ایران را در افق پیش رو با اخلال مواجه سازد.
پنجم) دلیل بعدی ضرورت محکومیت این تجاوز، استقلالطلبی ملت ایران است. یکی از اصول اساسی انقلاب مردم ایران در سال 57 مرتبط با بحث استقلالطلبی (در کنار آزادی و جمهوری اسلامی) است. هویت ایرانیان بهطور بنیادین به استقلالطلبی گره خورده است. زمانی که استقلال یک کشور مستقل با تجاوز مواجه شود، طبیعی است که ایران باید طرف اشغالگر را محکوم کند. کشوری که یک بار با تکیه بر توانایی نظامی خود دست به اشغالگری میزند، طبیعی است که ممکن است این تجربه را در خصوص هر کشور دیگری تکرار کند. در این شرایط که پرونده هستهای ما در شرایط پیچیدهای قرار دارد، بهترین زمان است که ایران با محکومیت این تجاوز، چهره واقعی خود را برای افکار عمومی جهانی ارایه کند.
البته در کنار این واقعیتها، ماجرای تجاوز روسیه به اوکراین برای نظام بینالملل نیز واجد پیامهایی است که باید از سوی قدرتهای جهانی جدی گرفته شود. تحولات اخیر بیانگر آن است که دوران تکقطبی در نظام بینالملل پایان یافته است. قدرتهای جهانی باید بدانند که یا همه جهانیان در کنار هم امنیت را تجربه میکنند یا اینکه هیچ کشوری امنیت نخواهد داشت. از یک طرف روسیه با تکیه بر قدرت نظامی خود و از سوی دیگر کشوری مانند چین با ویژگیهای راهبردی و اقتصادی از خاکستر دوران پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی سر برآوردهاند. در کنار این کشورها، ژاپن، اتحادیه اروپا و... نیز حرفهای زیادی برای گفتن دارند و مطالبات آنها باید از سوی قدرتهای جهانی، جدی گرفته شود. هرگونه سرکوب مطالبات سایر قدرتهای نوظهور، جهان را وارد دایره مشکلاتی خواهد کرد که پیش از این در زمان قبل از جنگ جهانی دوم در خصوص کشورهایی مانند آلمان و ژاپن تجربه شده بود و نهایتا باعث شکلگیری جنگ جهانی دوم شد. روز و روزگاری که شهرهای بسیاری بر باد رفتند و قصههای بسیاری از یاد رفتند تا هنگامهای دیگر و نسلی نو ....»
نورافکن بزرگی که جنگ اوکراین روشن کرد!
جعفر بلوری در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «7 روزی میشود که جنگ اوکراین آغاز شده و در همین مدت کوتاه، «حقایق بزرگی» را روشن و «تناقضات عجیبی» را عیان و یک جریان خاص سیاسی را عجیب «رسوا» کرده است. جنگ قطعا چیز بدی است اما گاهی از دل همین چیزهای بد، حقایق چنان عریان و شفاف خود را نشان میدهند که شاید، در هیچ زمان دیگری نمیشد این طور «واضح» این حقایق را دید. بخوانید:
1- یکی از آن حوزههایی که جنگ اوکراین درست مثل یک پرژکتور و نورافکن بزرگ توانست بر آن نور تابانده و دیدن حقایق پشت پرده را خیلی راحت کند، حوزه «ورزش» و قوانین بینالمللی بود که سازمانهایی مثل فیفا و فیلا و...برای آن نوشتهاند. ورزشکاران کشورهای زیادی به دلیل نامشروع دانستن رژیم صهیونیستی و اشغال فلسطین توسط این رژیم، سالهاست حاضر نیستند با آن وارد رقابت و مسابقه شوند. اما سازمانهای ظاهرا مستقلی مثل فیفا با این شعار که «نباید ورزش را سیاسی کرد» این ورزشکاران را محروم و کشورهای آنها را جریمه و تنبیه کردهاند. اما وقتی روسیه به اوکراین حمله کرد، تمام قوانین، «عکس» و ورزش به سیاسی ترین مسئله تبدیل شد ...
2- «گردش آزاد اطلاعات» و «رسانه آزاد» از جمله ارزشهایی است که غرب، از بدو خلق آنها تا همین امروز «پُز» آنها را داده و کشورهای مستقل زیادی را با این ادعا که «آزادی رسانه و گردش آزاد اطلاعات» را محدود کردهاند، تحت فشار و تحریم قرار داده است. اما به محض شروع جنگ اوکراین، قوانین در این حوزه نیز مثل حوزه ورزشی کاملا عکس شد و تقریبا تمام رسانهای اصلی روسیه را به شکلی از دسترس خارج کردند. ...
3- چطور میتوان تناقضی به بزرگی «خلق حقوق بشر» و «کشتار وسیع همین بشر» از سوی اروپاییهای آغاز عصر به اصطلاح مدرنیته را با هم جمع کرد؟ پاسخ این سؤال بعدها داده شد: «منظور اروپاییها از حقوق بشر، بشر سفید پوستِ رنگین چشم بود» نه بشری غیر اروپایی. برای همین در حالی که شعار حقوق بشر بر لب داشتند، میلیونها انسان را در کشورهایی غیر از اروپا سلاخی و ثروتهایشان را غارت میکردند. طی روزهای گذشته وقتی خبرنگاران و سیاستمداران آمریکایی و اروپایی بارها جلوی دوربینهای تلویزیونی گفتند «مردم اوکراین که مثل مردم عراق و افغانستان نیستند؛ آنها متمدن و اروپاییاند» تا نتیجه بگیرند اگر با سیم خاردار و گلوله جلوی مهاجرت آوارگان جنگی خاورمیانه را میگیرند اما راه را برای آوارگان جنگی اوکراین باز میگذارند، کار اشتباهی نکردهاند، معلوم شد، اروپای مثلا متمدنِ قرن 21 تفاوت زیادی با اروپای وحشیِ قرن 18 و نوزده ندارد و انسانها در برابر آنها، اصلا برابر نیستند! جنگ اوکراین در یک کلام نشان داد حقوق بشر غربی، کشک است!
4- یک نکته مهم دیگر درباره جنگ اوکراین، این است که چرا اوکراین ظرف همان48 ساعت اول، برخی شهرهای خود را از دست داد و روسیه توانست خیلی راحت و سریع وارد این کشور شود در حالی که، تقریبا تمام دنیای غرب سمت اوکراین ایستادهاند؟ ... دوستی میگفت، وقتی به کشوری حمله نظامی میشود، اگر مردمان آن کشور بهاندازه یک مترسک هم اَدای مقاومت را در بیاورند، میتوانند دشمن را شکست دهند. وقتی کشوری ظرف تنها 48 ساعت شهرهایش را از دست میدهد و «صف فرار از کشور» طولانیتر از «صف شرکت در جبهههای جنگ» میشود یعنی، مردمان آن کشور مقاومت را بلد نیستند حتی بهاندازه آن مترسک! در چنین شرایطی رهبران آن کشور مجبور میشوند، فراخوان جهانی داده و با پول، داوطلب جنگ استخدام کنند. ... اتفاقی که در اوکراین رخ داد و در این شماره به آن اشاره کردیم، شباهت عجیبی هم به اتفاقات افغانستان دارد که باعث تسلط طالبان بر این کشور شد. در افغانستان نیز مقاومتی از سوی مردم ندیدیم و کابل به راحتی سقوط کرد. آخرین اظهارات رؤسای جمهور اوکراین و افغانستان پس از تصرف کشورشان شباهت عجیبی به هم دارد: «ای کاش به غرب اطمینان نکرده بودیم.»
5- جنگ اوکراین یک نکته مهم دیگر را هم خیلی «شفاف» و تناقض بزرگ دیگری را عیان کرد. اگر آمریکا یا یک کشور غربی به کشوری حمله کرد، نه سازمان ملل، نه کشورهای غربی، نه کشورهای وابسته به غرب، نه سازمانهای بینالمللی ورزشی و نه هیچ کس دیگری حق ندارند به داد آن کشور اشغال شده برسند. اما اگر کشوری خارج از این چارچوب غربی، دست به همان اقدام زد، یک اشغالگر است و باید برای مهار آن، تمام قوانین، استانداردها و ارزشها را زیر پا «لِه» کرد و حتی زیر شعار فریبندهای مثل «منافع ملی» زد! چگونه؟ در بند بعدی بخوانید.
6- مخاطب این بند آمریکو فیلها است. ... این طیف که خیلی دوست دارند ایران را درگیر جنگ اوکراین کنند (همانطور که خیلی دوست داشتند ایران را وارد جنگ افغانستان کنند) و معتقدند در هر موضوعی باید منافع ملی را در اولویت قرار داد پاسخ دهند: آیا ورود ایران به این درگیری با توجه به تبعات سیاسی، امنیتی و اقتصادی آن، به نفع منافع ملی ماست؟ ورود به این درگیری در مذاکرات هستهای به نفع ما تمام میشود یا به ضرر منافع ملی مان است؟ درگیر شدن با روسیه آن هم بر سر اوکراینی که در تحریمهای ضدایرانی غرب، با غرب همنوا شد، در وتو شدن قطعنامههای غرب و دور زن تحریمها به ما کمک خواهد کرد یا چنین خبطی، منافع ملی را تهدید خواهد کرد؟ آیا گسترش ناتو به سمت شرق، به نفع منافع ملی ایران است یا به ضرر آن؟ مفتضح شدن برخی از این جریانهای سیاسیِ واداده به غرب با وقوع جنگ اوکراین، یکی دیگر از آن برکات است. اینکه این جریان سیاسی، چطور چنین مسائل پیش پا افتادهای را نمیفهمد باز میگردد به منظومه فکری شان. آنها غربگرا هستند و تحت هر شرایطی قطب نمایشان سمت غرب را نشان میدهد. آنها موظفند چنین موضع بگیرند، حتی اگر چنین تناقضات تهوعآوری این طور برجسته و عیان از مواضعشان بیرون بزند و رسوای عالمشان کند.
نه به جنگ، ننگ به جنگمداران
اصغر میرفردی . استاد دانشگاه در یادداشتی برای «شرق» نوشت: «تاریخ بشر نشان داده است که جنگهای ویرانگر توسط جاهطلبان، سلطهمداران و اخلاقستیزان آغاز شده است و زمینه را برای فلاکت و برگشت به عقب جوامع بشری فراهم کرده است. در این میان، خود جنگمداران نیز از نام و نشان نیکی در تاریخ برخوردار نشدند. جنگمداران، در سرزمین خود نیز از روحیه خودکامگی برخوردار بوده و هستند. آنچه امروزه در اوکراین جهانیان شاهد آن هستند، گونهای از خشونت کلاسیک و پیشامدرن است. دولت روسیه با هر بهانهای بخواهد آن را توجیه کند و هر نامی بخواهد بر آن نهد، نمیتوان ماهیت غیرانسانی و خشونتمدار آن را فراموش کرد. جنگمداران همواره از نظر رویکرد و آرمانشان در اقلیت بودهاند و هستند و جهانیان روی خوش به آنها نشان نمیدهند، بههمیندلیل اقلیتبودن خود را با خشونت عریان جبران میکنند. آنها بهجای پایبندی به آرمانهای اصیل انسانی و ترویج اندیشههای اقناعکننده، از خشونت عریان و بیسابقه بهره میگیرند؛ همانند زیرگرفتن خودروی سواری و سرنشینان آن با زرهپوش در اوکراین توسط نیروهای روسیه. جنگ پوتین علیه اوکراین، تنها جنگ یک کشور نیست، جنگ علیه ارزشهای نهادینهشده جهانی همچون صلح، تمامیت ارضی و استقلال کشورها و دموکراسی است. چنین جنگی اذهان را به رخدادهای پیش از قرن نوزدهم برمیگرداند مانند جنگ جهانی دوم که آغاز آن بیشباهت به جنگ روسیه علیه اوکراین نبود. چنین جنگی از یک منظر نیز بعد جهانی دارد: در صورت موفقیت پوتین در رسیدن به اهداف سلطهجویانهاش در اوکراین، چنین جنگی ممکن است برای برخی کشورهایی که تمایلاتی مانند مقامات روسیه دارند، به یک الگو و محرک تبدیل شود. در آن صورت، امنیت جهانی دستخوش تهدیدهای پیاپی خواهد شد. موفقیت پوتین در این تجاوز، اشتهای او برای تکرار چنین اقدامی در دیگر کشورهای همجوار را افزایش خواهد داد، گو اینکه در 150 سال گذشته چندین بار کشور ما را آماج خشونتهای استعماری خود قرار داد. در این میان، همه جهانیان برای کنترل اینگونه گرایشهای امپریالیستی و پاسداشت صلح جهانی و استقلال سرزمینی کشورها باید دست به اتئلاف بهنگام بزنند، زیرا رویهشدن چنین رفتارهای مبتنی بر کشورگشایی در عرصه جهانی، زندگی جوامع انسانی را دردناک خواهد کرد. بهمنظور اینکه جهان هیتلرهای نوینی به خود نبیند، باید اقدام مناسب انجام شود. پس ضرورت دارد «نه» بزرگی به جنگ و جنگمداران در سراسر جهان سر داده شود.»
جنگ روسیه و اوکراین و نظم جدید جهانی
آیت قیصربیگی ،در یادداشتی برای «آفتاب یزد» نوشت: « جنگ در هر نقطهای از این کره خاکی که در مقیاس با عظمت کیهانی با چشم مسلح هم قابل رصد نیست نه تنها معنادار نبوده بلکه خندهدار هم به نظر میرسد!
قطعا در هر جنگی یک نوع بیمنطقی حکم فرماست حال این رویه در دوطرف یا حداقل در یک طرف ماجرا قابل تشخیص و مشاهده است. فارغ از نگاه سیاسی و جانبدارانه خاص به این موضوع جنگ، جنگ است و در دنیای امروزی جایی در منطق انسانی حامی صلح و برادری و برابری ندارد!
چند روزی است که جنگ روسیه و اوکراین به تیتر یک خبری جهان مبدل شده است. شاید برای علت و چگونگی این فعل و انفعالات نتوان یک خروجی سریع و مطمئن گرفت اما واقعیت هرچه هست خبر از ایجاد یک نظم جدید جهانی دارد.
پرواضح است که منافع امروز کشورها سیاست خارجی آنها را شکل میدهد و انواع
تقسیم بندیهایی که امروز در نظم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... جهان میبینم همه و همه گواهی بر این ادعا است.
با این اوصاف با توجه به فعل و انفعالات یک قرن اخیر در نظام بینالملل باید اذعان داشت که جهان در حالگذار از یک وضعیت باثبات نسبی به یک حالت بیثبات و زودگذر است.
به دیگر سخن شاید دوباره شاهد شکلگیری دو بلوک شرق و غرب باشیم اما شواهد و قرائن موجود بر این گزاره تاکید دارد که این وضعیت در عصر جدید با مولفههای خاص خود ثبات و دوام چندانی نخواهد داشت.
بنابراین، منازعه روسیه و اوکراین یحتمل سرآغاز تحولی جدید در نظم جهانی خواهد شد که دوام و بقای چندانی در عصر حاضر نخواهد داشت و زود جای خود را به یک وضعیت باثباتتر با مشارکت بازیگرانی بیش از دو بلوک شرق و غرب [دو قطبی متعارف] خواهد داد.
جان کلام آنکه در پازل نظم جدید جهانی مواضع بازیگران در این بزنگاه تاریخی [منازعه روسیه و اوکراین] آنقدر تعیینکننده خواهد بود که هرگز فرصت بازپسگیری آن را نخواهند داشت! از این رو در آرایش جدید، کشورهایی دست برتر خواهند داشت که فارغ از ژستهای سیاسی متعارف، بر اساس واقع بینی موجود در نظام بینالملل منافع ملی را در سیاست خارجی بر مواضع احساسی خود ترجیح دهند.»
عوارض پیمانکاران مجازی
عباس عبدی، در یادداشت برای «اعتماد» نوشت: «کسانی که چند سال اول انقلاب را به یاد دارند، احتمالا با بنده همعقیده هستند که فضای گفتوگو به مرور کمرنگ شد. شاید هم از ابتدا وجود نداشت و نمایش گفتوگو را بازی میکردند. هر فرد طرفدار یک عقیده یا حزب، همان حرفی را میزد که به صورت پیشفرض پذیرفته بود. چه چپ و چه راست، چه مذهبی، چه غیر مذهبی، ... کمابیش همه افراد، واقعیت را با پیشفرضهای سیاسی خود توصیف و تحلیل میکردند، به همین علت وضعیت سیاه و سفید یا صفر و یک میان آنان به وجود آمده بود و گفتوگویی شکل نمیگرفت و آنچه بود ستیز کلامی بود. ستیزی که بعدا عملی هم شد. ولی آن افراد یک ویژگی مهم هم داشتند، اینکه این کار را از روی اعتقاد انجام میدادند. نه تنها برای آن پولی نمیگرفتند، بلکه زندگی خود را نیز هزینه این کار میکردند. در واقع به راهشان معتقد بودند. اکنون اوضاع تغییر کرده است. برخی افراد با گرفتن پول و پروژه، دفاع از سیاستها را به صورت پیمانکاری انجام میدهند. لشکر یا ارتش سایبری و مطبوعاتی از این جمله است. اینها به آنچه میگویند یا مینویسند لزوما اعتقادی ندارند و حتی قادر به تحلیل و توصیف و دفاع از آنچه پیمانکاری آن را قبول کردهاند نیستند، در نتیجه در مواردی سکوت میکنند تا دستور از بالا برسد یا با مسخره کردن و بحثهای انحرافی سعی میکنند ماجرا را دور بزنند. تا اینجای کار مشکلی نیست، چون به هر حال پول میگیرند و کار میکنند. مشکل از آنجا آغاز میشود که قرار است انجام این کارها بر اساس اعتقاد و نه دستمزد معرفی شود. از اینرو باید بر اساس وجدان و منطق بنویسند، در حالی که بسیاری از موارد است که براساس منطق و وجدان امکان ندارد چیزی در آن باره نوشت که مطابق میل کارفرماست. از این مرحله به بعد دچار تناقض فاحش میان فکر و عمل و گفتار میشوند یا باید این پیمانکاری را کنار بگذارند، یا آنکه وجدان خود را زیر پا گذاشته و قربانی کنند. کسانی که برای دفاع از عقاید قالبی پول نمیگیرند و از روی عقیده و علاقه کار میکنند، هنگام تعارض، وجدان خود را زیر پا نمیگذارند. به همین علت است که افراد زیادی نسبت به انجام چنان رفتارهایی در گذشته، اظهار پشیمانی کرده و تغییر خطمشی میدهند. ولی کسانی که پول میگیرند تا کامنت بگذارند یا توییت بزنند، هنگام مواجهه با این مشکل، نمیتوانند با وجدان خود همراهی کنند. البته این افراد مجبور نیستند که همیشه وجدان خود را زیر پا بگذارند، زیرا در بسیاری از موارد حرفهای قابل قبول یا حداقل مورد اختلاف را میزنند و جا برای دفاع دارند، ولی هنگامی که با موارد فاحش و خلاف آشکار و ضد عقل سلیم مواجه شوند، دچار این تعارض کشنده میشوند. اکنون لشکر سایبری و مجازی اصولگرایان در چنین موقعیت خطیری قرار گرفته است.
تا پیش از روی کار آمدن دولت جدید کارشان راحت بود و کمتعارض، ولی اکنون هر روز که میگذرد با یک وضعیت بد مواجه میشوند. در همین دو هفته، چندین مورد از جمله انتشار نوار صوتی، جاسوس اسراییلی، احیای برجام و آخرین آنها جنگ اوکراین، وجدان آنان را به شدت به چالش کشیده است. در هیچ کدام از موارد راه برای هیچ توجیهی باز نیست، جز اینکه وجدان خود را نابود کنند تا مطابق خواست کارفرما قلم زده شود. این مساله در آینده تشدید هم خواهد شد. در آخرین مورد به شکل تاسفباری شعار استقلال را به مسلخ بردند.
ایراد این کار برای جامعه و حتی کارفرمایان چیست؟ در درجه اول بیاثر شدن حضور آنان در فضای مجازی و عمومی است. هنگامی که بدیهیترین امور نفی و خلاف وجدان تحلیل و توصیف شوند، پس از آن حرفهای درست و منطقی آنان نیز شنیده نخواهد شد. اگر ما بگویبم ماست سیاه است چنان خود را بیاعتبار میکنیم که گزارههای درست ما هم شنیده نخواهد شد. اثر مهمتر و دیگر شکلگیری انسانهایی بیوجدان است که تابع منطق و دانش و اخلاق نیستند. فقط تابع پول هستند و خود را به قیمت اندک میفروشند. چنین افرادی برای جامعه خطرناک هستند، حتی برای کارفرمایان نیز خطرناک هستند.
اثر منفی بعدی آن بر گمراهی کارفرماست که گمان میکند با این تبلیغات و جعل آمار و ارقام و انتشار از طریق لشکر سایبری، حقیقت نزد آنان است. این مثل تببر است که عفونت را از میان نمیبرد، ولی آثار آن را زایل میکند و موجب گمراهی میشود. امیدوارم این وضعیت را جدی بگیرند و بیش از این در مسیری که پایانش معلوم است، گام برندارند.»