تحلیل از چپ و راست؛

جنگ اوکراین و نظم بین‌الملل

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1132676

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

 آیا جنگ جهانی آغاز شده است؟

محمد ایمانی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: « 1- جو بایدن می‌گوید «جایگزین تحریم‌‌های روسیه، جنگ ‌جهانی سوم است». آیا جنگ جهانی سوم در راه است؟ چه سؤال غلط‌اندازی! جنگ جهانی، نه اکنون که مدت‌هاست آغاز شده. ملت ما، جنگ جهانی را سال 1359 تجربه کرد و حال آنکه دو ابرقدرت غرب و شرق، رژیم متجاوز صدام را حمایت می‌کردند. آقای بایدن دچار فراموشی شده؛ اما نه آن‌قدر که یادش برود استراتژیست‌های آمریکایی، هنگام اعلام «قرن جدید آمریکایی» و «جنگ برای تغییر نقشه خاورمیانه»، و حمله به افغانستان و عراق، خبر از شروع «جنگ جهانی چهارم» می‌دادند و 24 کشور اسلامی به‌ویژه ایران را هدف جنگ می‌نامیدند. ... 2- این، یک واقعیت تاریخی است که آمریکا در امور هر کشوری دخالت کرده و خواستار جای پا شده، جز مصیبت و گرفتاری برای مردم آن کشور به ارمغان نبرده است. اوکراین در واقع، قربانی نفوذطلبی و زیاده‌خواهی غرب شد. سال‌ها قبل از آنکه ناتوی نظامی بخواهد در اوکراین پایگاه بزند، ناتوی فرهنگی و اطلاعاتی نفوذ کرده بود. جنگ در اوکراین، نه از اواخر هفته گذشته، بلکه از همان روزگاری آغاز شد که کودتای رنگی آمریکا رخ داد و چند سال بعد هم، یک کمدین را بر مسند قدرت نشاند. ... 3- غربگرایان در ایران مأموریت دارند برای لوث کردن جنایات آمریکا و خیانت‌های خود، فرافکنی کنند. از عجایب تاریخ، یکی هم ژست ملی‌گرایی این جماعت است. هر جا آمریکا و غرب، دچار شکستی تازه می‌شوند، پادوها به دست و پا می‌افتند تا آبروی کدخدا را بخرند و توپ را به زمین ایران بیندازند. فرقی هم نمی‌کند خیانت و شکست آمریکا، در مصر و تونس و عراق و سوریه رخ داده باشد، یا افغانستان و یمن و اوکراین و یا مثلا برجام. مأموریت آنها، انحراف اذهان از دو چیز است: «آمریکا نه نسبت به متحدان و نه درباره توافقات، هیچ احساس تعهدی نمی‌کند» و «نزدیک دو دهه است پشت‌سر هم شکست‌های راهبردی را متحمل می‌شود». ...4- جنگ جهانی برای ما و منطقه ما، به یک معنا از جنایت جنگی صدام به پشتوانه بیش از 40 دولت آغاز شد؛ و هرچه می‌گذرد عظمت آن ایستادگی در جنگ هشت ساله بیشتر نمایان می‌شود. ملتی تازه انقلاب کرده، با سازمان نظامی فروپاشیده، در برابر دشمن متجاوزی که دو ابرقدرت غرب و شرق و مرتجعان منطقه، پشتش ایستاده بودند. ... 5- جنگ معمولا هنگامی آغاز می‌شود که طرف مهاجم مطمئن شود دست برتر را دارد و با ضربه متقابل و موثر رو‌به‌رو نخواهد شد. آمریکا، از دو دهه قبل، مداخلات سیاسی، نظامی و امنیتی را در اوکراین آغاز کرد، چون طبق محاسبات، روسیه قدرت تلافی را نداشت. حالا هم روسیه دست به کار شده، چون محاسباتش نشان می‌دهد آمریکا و ناتوی از هم گسیخته، توان و توجیه کافی برای واکنش موثر را ندارند. یک درس مهم جنگ اوکراین این است که برای دور کردن سایه تهدید، باید مقتدر بود ... 6- چه نیکو سروده جناب مولوی که گفته؛ «غیر فهم و جان، که در گاو و خرست- آدمى را عقل و جانى دیگرست/ باز غیر جان و عقل آدمى- هست جانى در ولى آن دمى/ جان حیوانى ندارد اتحاد- تو مجو این اتحاد از روح باد/ گر خورد این نان، نگردد سیر آن- ور کشد بار، این نگردد او گران/ بلکه این شادى کند از مرگ او- از حسد میرد چو بیند برگ او/ جان گرگان و سگان هر یک جداست- متحد جان هاى شیران خداست». نه یک ژنرال، بلکه حتی یک افسر معمولی ناتو یا پنتاگون هم برای کمک، در اوکراین دیده نمی‌شود؛ و حال آنکه اوکراین، پایگاه پنتاگون و سیا شد، با این بهانه که آمریکا و ناتو در روز مبادا به کمک دولت اوکراین بشتابند. این را مقایسه کنید با جانفشانی سپهبد سلیمانی و همرزمان فداکارش از کشورهای مختلف، که در سخت‌ترین روزها، نه فقط کنار متحدان شیعه ایستادند، بلکه به کمک مسلمانان غیرشیعه و حتی غیرمسلمان‌ها شتافتند. ما دوستان خود را در روزهای سخت تنها نگذاشتیم؛ درست برخلاف منطق همه ماتریالیست‌های دنیا.

7- پس از جنگ جهانی دوم، دولت آمریکا بانی بیش از 200 جنگ، از کل 250 جنگ و درگیری نظامی رخ داده در دنیا بوده است و اگر انگلیس و اسرائیل و فرانسه را به این فهرست اضافه کنیم، نقش غرب به بالای 90 درصد می‌رسد. بنابراین ژست ضد جنگ از آنها و پادوهای سیاسی‌شان پذیرفته نیست. »

 

‌ما و جنگ فیل‌ها

غلامرضا نظربلند . تحلیلگر در سرمقاله امروز «شرق» نوشته: «مراد آن است که با انداختن نگاهی به صفحه مختصات روزآمد‌شده سپهر سیاست جهانی از جایگاه کشورمان در آن ارزیابی درستی داشته باشیم تا بتوانیم رفتارمان را در مواجهه با تحولاتی از قبیل آنچه در‌حال‌حاضر در جریان است، به صواب نزدیک کنیم و از انجام اقدامات نسنجیده و کژتابی در گفتار و نوشتار و موضع‌گیری‌های رسمی پرهیز کنیم.

 نگاهی گذرا به صفحه مختصات مزبور از این حکایت می‌کند که با وجود پیشرفت‌های شگرف علمی و به‌ویژه تکنولوژیکی در سه دهه گذشته که چهره جهان را دگرگون کرده، روابط بین‌الملل چرخشی معکوس داشته و به همان سه دهه پیش شباهت یافته است. این به آن معنا است که روابط بین‌الملل در این سی سال نه‌تنها نتوانسته است طرحی متناظر و متناسب با پیشرفت‌های شگرف در عرصه‌های علمی و فناوری و اقتصادی ارائه کند بلکه حتی با نشان‌دادن همبستگی معکوس با آن، ممکن است به شکلی به دوران قبل از فروپاشی شوروی سابق که با دو ویژگی نظام دو‌قطبی و جنگ سرد شناخته می‌شد، بازگردد. .... انفعال نظامی غربی‌ها در برابر تهاجم روسیه نه‌تنها به معنای دست‌برداشتن از وارد‌کردن ضربات اقتصادی به کشور متجاوز نیست بلکه حتی می‌تواند آنها را به دلیل جبران انفعال و بی‌عملی هم که شده، بیش‌از‌پیش به استفاده از اسلحه مالی ترغیب کند. این در حالی است که روسیه در مقابل اسلحه مالی که برخلاف اسلحه نظامی فقط در انحصار آمریکا است، به‌شدت آسیب‌پذیر است. آشنایی پوتین به آسیب‌پذیری کشورش در برابر جنگ مالی که باید آن را مفروض دانست، موجب این پرسش می‌شود که پس چرا او به استقبال چنین خطری شتافته است؟ به نظر می‌رسد پاسخ را باید در منفعتی سراغ گرفت که مرد شماره یک کرملین انتظار آن را می‌کشد و آن احیای روسیه قدیم و البته در قالبی جدید است. چنانچه غرب همچنان مقابله نظامی با روسیه را خط قرمز خود قرار دهد، پوتین می‌تواند دستاورد مورد انتظار را قابل دسترسی بداند. در‌این‌صورت، جهان باید با نظم نیم‌بندی که در این حدود 30 سال شکل گرفته است، وداع گوید و آمریکا هم دیگر قدرت بلامنازع جهانی به شمار نیاید. اینکه آمریکا و متحدانش بتوانند روسیه را سر جای خود بنشانند و خود را به‌عنوان قدرت بلامنازع به منصه ظهور برسانند یا کرملین به آرزوی خود نائل آید و سایر مناطق مد‌نظر را به تیول خود درآورد، فعلا معلوم نیست؛ اما آنچه روشن است، این است که تحقق هر‌کدام از دو شق مزبور تبعات منفی خاصی دارد که مخرج مشترک‌شان در بازتولید اقتدارگرایی و قدرقدرتی و قلدری، هرچند هر‌کدام به شکلی، خلاصه می‌شود. چنین نتیجه شومی می‌تواند کشورهای کوچک و متوسط را به‌شدت تهدید کند و اندک فضای تنفسی موجود را هم از آنها سلب کند. 

کیاست و هوشمندی سیاسی حکم می‌کند که کشور ما در برابر حمله نظامی گسترده روسیه به کشور مستقل دیگری رویکرد متعادل و متناسبی اتخاذ کند. نباید به دلیل ضدیت با غربی‌ها و ناتو حسگرهای خود را از کار بیندازیم و نسبت به تجاوزگری چشم روی هم بگذاریم. زیبنده نیست برای آنکه همسایه شمالی را از خود نرنجانیم، رنج و حرمان میلیون‌ها انسان بی‌گناه را به فراموشی بسپاریم. شاید بتوان گفت‌وگوی تلفنی با پوتین تنها ساعاتی بعد از حمله به اوکراین را به شکلی توجیه کرد؛ اما به ادبیات گفت‌وگوی صورت‌گرفته ایراد اساسی وارد است. از‌جمله آنکه کدام جنگی را در تاریخ می‌توان یافت که نتیجه‌اش به نفع ملت‌ها تمام شده و برای منطقه درگیری امنیت آورده باشد که حالا ما آرزوی آن را می‌کنیم؟! اگر جنگ ذاتا مذموم است که هست، چگونه می‌شود از امر بالذات مذموم کسب نتیجه مثبت امیدوار بود؟

 وقتی حافظه تاریخی مردم ما تجاوزات روس تزاری و دولت طرفدار شوروی سابق (عراق صدام) به کشورمان را از یاد نمی‌برد و از کشورهایی که در وقت تجاوزگری با متجاوز دمساز شدند نمی‌گذرد، چه توقعی از مردم کشورهای مورد تجاوز دیگر داریم که آنها ببخشند و بگذرند؟ چکیده کلام آنکه اگر در راستای انجام بده‌بستانی سیاسی روی حمایت روسیه از کشورمان در مذاکرات هسته‌ای و هر چیز دیگر تا آن حد حساب باز کرده‌ایم که حاضر می‌شویم اخلاقیات و ارزش‌های‌مان را هزینه کنیم، به‌صراحت باید بگوییم که این راه به جایی نمی‌برد.‌ فارغ از جنبه اخلاقی موضوع، اینکه با اتخاذ سیاست خارجی سوگیرانه به سمت قدرت مد‌نظر یله شویم و با قدرت دیگر شرطی عمل کنیم، به گونه‌ای که هرجا اسمی از آن به میان می‌آید، پیش‌فرض را بر تقابل با آن گذاشته باشیم هم «بازی با حاصب جمع صفر» است. سیاست خارجی متوازن ایجاب می‌کند که در جنگ فیل‌ها که به نظر می‌رسد هم‌اکنون به جریان افتاده، راه‌های گریز از لگدکوب‌شدن را بیابیم و آنها را بپیماییم. کیان کشور با چشم‌دوختن به قدرت‌ها محفوظ نمی‌ماند، ولی با پشت‌کردن به یکی برای خوشایند دیگری حتی از دست هم می‌رود.»

 

تولد دوباره یا مرگ یک ابرقدرت!؟

جعفر گلابی، روزنامه‌نگار در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «نبرد اوکراین نشان داد که جنگ‌خواهان زیر پوست دنیا منتظرند تا هر آن از گوشه‌ای به بهانه‌ای سر برآورند و ثابت کنند که در قرن بیست و یکم همانند قرن بیستم، همانند قرون وسطا، همانند دوران ظهورچنگیز تا جنگ‌های متوالی ایران و روم باستان چیزی تغییر نکرده است و فقط ابزار و دامنه میدان‌های نبرد مدرن‌تر و کشنده‌تر شده‌اند. چه کسی می‌تواند تضمین بدهد که یکی از رهبران جهان دیوانه‌‌وار به سوی جنگ جهانی سوم حرکت نکند؟ متاسفانه جنگ‌هایی که ابرقدرت‌ها به راه می‌اندازند امکان بی‌طرفی کشورهای دیگر را بسیار محدود می‌کنند. پس از جنگ جهانی دوم که هیولای نهفته در جان بشریت برون آمد و کره زمین را به رنگ خون کرد باز هم هرکجا پای ابرقدرتی به جنگی باز شده است دیگر کشورها هم مجبور شده‌اند به طریقی وارد آن شوند و جنون کشتار را گسترش دهند. یکی از آخرین نمونه‌های آن، جنگ‌های امریکا در افغانستان و عراق است که هنوز دود خاکسترهای آن چشمان مردم منطقه را می‌سوزاند. حالا روسیه جنگ بزرگی را شروع کرده است که هر لحظه امکان بازگشت را ناشدنی‌تر می‌کند و چه بسا بر اثر فشار روزافزون اقتصادی و روانی غرب برای گریز از شکست و کشاندن دیگران به ورطه خودساخته، اقدامات خطرناک و جهان‌سوزی از خود بروز دهد. البته روشن است که جنگ‌ها ابتدا پشت تحولات گوناگون در انباشت قدرت‌ها و ضعف‌ها و فرصت‌ها و تصورها و توهم‌ها آغاز می‌شوند و هنگامی که صدای بمب‌ها و موشک‌ها به گوش می‌رسد آخرین پرده همان تحولات بالا رفته است. ریشه‌های جنگ اوکراین را باید در تحقیر روزافزون روسیه از طرف غرب جست‌وجوکرد، در اقدامات نامتعارف ترامپ و ایجاد اختلال در نظم نیم‌بند جهان و در ضعف مفرط بایدن و ابرقدرتی چین و احساس پیروزی روسیه در سوریه و توهمات رهبران کرملین سراغ گرفت. ظاهرا ایستادگی جمهوری اسلامی ایران در مقابل امریکا و تحمل تحریم‌های حداکثری و متوقف کردن غرب در خاورمیانه این فکر را که می‌شود بدترین محاصره‌های اقتصادی را دید و آنها را شکست، در سردمداران مسکو تقویت کرده است. اگر ایران بتواند سلاح تحریم‌های امریکا را کُند کند چرا روسیه نتواند؟ هر کشوری از امتیازات خود سود می‌برد، امریکا مرتبا از مرکزیتش در اقتصاد جهانی استفاده می‌کند، چین همه جا حضور اقتصادی دارد و تا تبدیل شدن به قدرت اول جهان فاصله زیادی ندارد و هرجا منافعش در خطر بیفتد دست به سلاح اقتصادی می‌برد، لذا دلیلی نیست که روسیه آن همه قدرت نظامی خود را در پایگاه‌ها و پادگان‌ها و انبارهای گسترده مهمات محبوس کند و به وسیله آنها از جهان امتیاز نگیرد. روش مسکو همواره همین گونه زمخت و عریان و خشن بوده است. گویی آنها با همه استعداد علمی و نیروی انسانی و منابع عظیم نفت و گاز و معدن که دارند نمی‌توانند در اقتصاد سالم حرفی برای گفتن داشته باشند! پس ازجنگ جهانی دوم اروپای شرقی زیر سایه نیروهای نظامی شوروی پیمان ورشو را امضا کردند و بعدها ازشدت فقر اقتصادی بودکه از روسیه جدا شدند. این دوگانه قدرت نظامی و ضعف اقتصادی روسیه است که منحنی پیشروی یا عقب‌نشینی این کشور را ترسیم می‌کند.30 سال پس از شکست شوروی در جنگ افغانستان پس از آن همه فراز و فرود داخلی گویی هیچ تغییری در این غول شرقی ایجاد نشده است. روسیه یا با نیروی نظامی، خود را به جهان تحمیل می‌کند یا منزوی و حتی گاهی دنباله‌رو غرب می‌شود و تاکنون شق سومی وجود نداشته است! اگر نبرد اوکراین منجر به پیروزی قاطع روسیه شود کشورگشایی‌های دیگر مسکو یکی پس از دیگری شکل خواهد گرفت و دوباره جهان به سوی دوقطبی شدن پیش می‌رود و اگر شکست بخورد باید به انزوا و فقر و انفعال رضایت دهد... غربیان دقیقا این نقطه عطف راتشخیص داده‌اند و با اعتماد به نفس از آن استقبال می‌کنند و در این میان سرنوشت یک ملت 40 میلیونی برای‌شان فقط به‌کار دیو و دلبر ساختن ماجرا و هجوم سنگین تبلیغاتی علیه روسیه می‌آید! آنها به جنگ اوکراین به عنوان یک فرصت می‌نگرند تا کار روسیه را یکسره کنند و این معانی است که جنگ مذکور را بیش از حد تصور خطرناک خواهد کرد. در جنگی که برای یک ابرقدرت نبرد مرگ و زندگی باشد باید از آن هراس داشت، چرا که یک ابرقدرت می‌تواند همه را با خود به قعر جهنم بکشاند. البته از نظر دور نداریم که چین در نقطه‌ای از این ماجرا نشسته است که در هر صورت یکی از برندگان اصلی آن خواهد بود و برای همین هم هیچ موضع هیجانی از خود بروز نمی‌دهد تا سمت و سوی حوادث روشن‌ترشوند. هرگاه چین به سمت یکی از طرفین بحران گرایش نشان دهد پیروزیش را حتمی بدانیم و البته خودش هم به این پیروزی کمک خواهد کرد. در حال حاضر چین تنها بازیگری است که انگیزه و امکان کنترل روسیه را داراست. اژدهای بزرگ شرق که حالا در آسمان ابرقدرتی سیر می‌کند قطعا نمی‌خواهد روی زمین سوخته جهان سرمایه‌گذاری‌هایش را بیشتر کند و این به هرحال یک امید است برای عدم وخامت حیات جهان. در بحران‌های بزرگ نقطه ایستادن کشورها بسیار مهم است. کاش ما کیاستی داشته باشیم و در نقطه درست بایستیم. استحکام داخلی از طریق محوریت اراده مردم و پرهیز از ماجراجویی و وزانت تصمیم‌ها درست همان نقطه‌ای است که برای‌مان امنیت و امتیاز می‌آورد.»

 

آسیب‌های روانی جنگ

روح الله مهرجو،  در یادداشتی برای «آفتاب یزد» نوشت: «تجربه‌ی تاریخی بشر نشان داده که اصلاحات اجتماعی بهترین راهکار برای پایان جنگ‌ها و منازعات مسلحانه بوده است. اصلاحات اجتماعی به معنای دست‌یابی به حقوق شهروندی و عدالت اجتماعی است. سلامتی و بیماری، هر دو ریشه‌های اجتماعی و سیاسی دارد.

در اکثر کشورهای جهان، نخبه‌گان نظامی و اقتصادی با اسلحه‌ای که از غرب زیر نام «دفاع ملی» خریداری می‌کنند، قصد دفاع از نابرابری‌های ریشه‌دار اجتماعی را دارند. این کشورها در تجزیه، تحلیل و علت درگیری‌های خشونت‌آمیز، ارزش‌های نظم جهانی به رهبری غرب را برجسته می‌کند که ملاحظات ژئوپلیتیک و تجاری در آن بیش‌تر از مسائل مربوط به حقوق بشر و عدالت اولویت دارد.

مطالعات انجام‌شده در نقاط گوناگون جهان، طیف گسترده‌ای از بیماری‌های روانی را در جوامعی نشان می‌دهد که درگیر منازعات مسلحانه است. با این حال، دریافت‌ها هم‌چنین شواهدی را در مورد مقاومت بیش از نیمی از مردم در برابر بدترین ضربه در شرایط جنگ ارائه می‌دهد. تردیدی نیست که جوامع درگیر جنگ و درگیری باید به عنوان بخشی از کُل فرآیندهای امداد، توان‌بخشی و بازسازی از مراقبت‌های بهداشت روانی برخوردار شود؛ همان‌طور که در نیمه‌ی اول قرن ۲۰ اتفاق افتاد. هنگامی که جنگ سبب شد که مفاهیم جدید روان‌شناختی و بهداشت روان به وجود آید، جنگ‌های قرن حاضر می‌تواند درک درست از وضعیت و راه‌حل‌ها برای معضل بهداشت عمومی را به ما بدهد.

درگیری و خشونت مسلحانه، ساختارهای اجتماعی را مختل ساخته و جمعیت غیرنظامی را در معرض فشارهای شدید روانی قرار داده است. پژوهش جهانی در سال ۲۰۱۵ نشان داد که ارتباط مستقیم بین جنگ و اختلالات روانی مانند افسردگی و اضطراب وجود دارد. بیش‌ترافرادی که در معرض حوادث جنگی و خشونت‌های بالقوه قرار گرفته‌اند، به نوعی به پریشانی روان‌شناختی دچار شده‌اند. یافته‌های پژوهش‌های جهانی نشان می‌دهد که ۱۵-۲۰ درصد از جمعیت مبتلا به بحران، دچار اختلالات روانی خفیف تا متوسط، مانند افسردگی، اضطراب و اختلالات استرس پس از سانحه (PTSD) می‌شوند و ۳-۴ درصد دچار اختلالات روانی شدید، مانند روان‌پریشی، افسردگی و اضطراب ناتوان‌کننده می‌شوند که بر توانایی عملکرد و زنده‌ماندن آن‌ها تاثیر می‌گذارد. اگر این آسیب‌ها به طور درست شناسایی نشود و مورد توجه قرار نگیرد، ممکن است سلامت روانی و سلامت اجتماعی طولانی‌مدت، هر دو در معرض خطر قرار گیرد.

نتایج دو پژوهشی که در مورد اثرات روانی جنگ افغانستان در سال‌های قبل انجام شده، بیانگر اثرات ناگوار جنگ و درگیری بالای صحت روان بوده و سبب افزایش بیماری روانی شده است.

یکی از این پژوهش‌ها روی۷۹۹ تن که بالاتر از ۱۵ سال سن داشته‌اند، صورت گرفته است. این پژوهش نشان می‌دهد که۶۲ درصد از پاسخ‌دهندگان حداقل چهار رویداد «تروما» را طی ده سال گذشته تجربه کرده‌اند. علائم افسردگی در ۶۷٫۷ درصد از پاسخ‌دهندگان، علایم اضطراب در ۷۲٫۲ درصد و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) در ۴۲ درصد افراد شامل در این پژوهش دیده شده است. معلولان و زنان از وضعیت بهداشت روانی ضعیف‌تری برخوردار بودند و بین وضعیت بهداشت روانی و حوادث آسیب‌زا، رابطه‌ی معناداری وجود داشت.

پژوهش دوم برای تخمین شیوع علایم روان‌پزشکی، شناسایی منابع مورد استفاده برای حمایت عاطفی و عوامل خطر و ارزیابی پوشش فعلی نیازهای اساسی در ولایت ننگرهار انجام شد. حدود ۱۰۱۱ تن که بالاتر از پانزده سال سن داشتند، به پرسش‌های این پژوهش پاسخ دادند. تقریباً نیمی از مردم حوادث آسیب‌زا را تجربه کرده بودند. علائم افسردگی در ۳۸٫۵ درصد پاسخ‌دهندگان، علایم اضطراب در ۵۱٫۸ درصد و PTSD در ۲۰٫۴ درصد مشاهده شد. رقم بالای علایم با تعداد بیش‌تری از حوادث آسیب‌زای تجربه‌شده، همراه بود. رقم زنان از مردان بالاتر بود.

در شرایط حاضر که با جنگ اوکراین و روسیه مواجه هستیم مراقبت‌های بهداشت روان می‌تواند بخشی از پاسخ‌های انسانی و کمک‌رسانی به حساب آید. از آن‌جایی که جمعیت‌های آسیب‌دیده در معرض خطر افزایش اختلالات روانی و پریشانی روان‌شناختی قرار دارند، بی‌تفاوتی نهادهای اجتماعی و حمایتی می‌تواند ظرفیت محلی را برای پاسخ‌گویی به شدت تحت فشار قرار دهد و در مناطقی که گروه‌های امداد رسان محلی وجود نداشته باشد و یا ساختار این نهاد ضعیف و ناتوان باشد، آسیب‌پذیری جمعی را افزایش می‌دهد.»

 

آیا جنگ اوکراین به معنای فروپاشی نظم بین‌الملل است؟

ثمانه اکوان در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشت: «دنیا در حال تماشای بزرگ‌ترین جنگ در اروپا از زمان جنگ دوم جهانی است. در یک سوی میدان، اوکراین قرار دارد که با اعتماد به غرب و آمریکا، فکر عضویت در ناتو و استفاده از مزایای نظامی این اتحاد را در مقابل روسیه در سر داشت و آن سوی دیگر روسیه قرار دارد که می‌گوید آمریکا نباید با استفاده از کشورهای همسایه من، راه‌های تهدید و ایجاد پایگاه نظامی در اطراف کشورم را برای خود و متحدانش باز کند. 

نظم بین‌المللی اما در این باره چه می‌گوید؟ ... نظم جهانی بعد از جنگ سرد، از مدت‌ها پیش در حال فروپاشی بود. نکته جالب در تحلیل رفتار روسیه و آمریکا در بحران اوکراین همین نکته است. قوانین بین‌المللی به دلیل بی‌توجهی آمریکا، مدت‌ها بود دیگر کارآیی خود را از دست داده بود. جهان در مقابل جنگ نامشروع یمن و همکاری آمریکا با عربستان در کشتار مردم بی‌دفاع این کشور واکنشی از خود نشان نداد و پیش از آن برای مردم افغانستان، عراق و سوریه و حتی کشوری مانند میانمار که ارتش ‌این کشور دست به نسل‌کشی در بین مسلمانان ‌زده بود، سکوت اختیار کرد. نظم بین‌المللی و توجه به حقوق بین‌الملل از مدت‌ها پیش در حال از بین رفتن بود و اقدام روسیه در آغاز جنگی جدید در منطقه اروپا، تنها حجاب نازک روی حقیقت اصلی موجود در نظم جهانی پس از جنگ دوم جهانی را برداشت. 

نکته بعدی در از بین بردن نظم جهانی فعلی، نقش ساختارها و سازمان‌های بین‌المللی در این میان است. سازمان‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل یا سازمان‌های اقتصادی بین‌المللی برای این به وجود آمده بودند تا بتوانند همراهی و همیاری بین‌المللی را افزایش داده و دنیا را از اقدامات یکجانبه، به سمت چند‌جانبه‌گرایی پیش ببرند. با این حال در بحران‌های مهم جهانی، سازمان ملل و نهادهای زیرمجموعه آن عملا کارآیی و توان لازم را برای مقابله با بحران از خود نشان ندادند. در جنگ عربستان علیه یمن، این سازمان عملا یمن را از صحنه روزگار محو کرده و هیچ نظری راجع به این جنگ نداشت. سازمان ملل و شورای امنیت این سازمان نتوانستند جلوی جنگ، خونریزی، کشتار و حتی قحطی و گرسنگی را در یمن بگیرند. در مساله مسلمانان میانمار همین رویه حاکم بود. درباره فلسطین و کرانه باختری نیز سال‌ها مشاهده شده است سازمان‌های بین‌المللی عملا توان رویارویی و مقابله با زیاده‌خواهی‌های غرب را ندارند زیرا خود زیر‌مجموعه‌ای از عملیات غرب در جهان بوده و هویت مستقلی از خود ندارند. سازمان ملل در بحث تحریم‌های یکجانبه آمریکا علیه کشورمان و همچنین خروج غیرقانونی ایالات متحده از برجام نیز هیچ واکنشی نداشت، این در حالی است که برجام به تایید شورای امنیت رسیده بود. تمام این ساختارهای معیوب، سیاست‌زده و در اختیار و فرمان غرب، در نهایت براساس همان قوانینی که از ابتدای تشکیل‌شان وجود داشت، درباره اوکراین نیز ناتوان هستند. ناتوانی شورای امنیت در محکومیت حمله روسیه به اوکراین را در همین مساله می‌توان جست‌وجو کرد. کشوری که از حق وتوی خود برای حمایت از جنگی که به راه انداخته استفاده می‌کند(!) یا حتی کشوری که برای حمایت از متحد خود در منطقه غرب آسیا، قطعنامه‌های محکومیت نسل‌کشی و آپارتاید بودن رژیم صهیونیستی را وتو می‌کند. همین ساختار معیوب است که نتوانسته برای دهه‌ها جلوی زیاده‌خواهی کشورهای قدرتمند از نظر سیاسی را بگیرد. 

نگاهی به گذشته اقدامات آمریکا در زیر سوال بردن قدرت و اختیارات سازمان‌های بین‌المللی و تبدیل آنها به ابزاری برای پیشبرد منافع ملی‌اش، حالا کار را به جایی رسانده که کشوری مانند روسیه نیز از همین حقوق بین‌المللی و همین ساختار برای توجیه جنگ خود در اوکراین استفاده می‌کند زیرا دنیا براساس آرزوهای آرمان‌‌گرایانی که بعد از جنگ اول جهانی تئوری‌های خود را روانه کلاس‌های روابط بین‌الملل می‌کردند، اداره نمی‌شود، بلکه براساس منافع ملی کشورهای قدرتمندی اداره می‌شود که ثابت کرده‌اند دنیای جدید، دنیای واقع‌گرایان یعنی دنیای قدرت بیشتر، اقتدار بیشتر و خودیاری بیشتر است.»

 


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: