موضوع مأموریت هایزر در ایران، بین روزهای 14 دی تا 14 بهمن 1357، یکی از مهمترین اتفاقاتی است که بررسی آن در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی ضرورت دارد. رهبر انقلاب در ارتباط تصویری اخیر با مردم قم، در 19 دیماه امسال ، ضمن اشاره به تلاشهای آمریکا برای حفظ رژیم پهلوی، گفتند: «همان کسی که در این روز، دهم دی سال ۵۶، ایران را جزیره ثبات نامیدهبود، یعنی خود این کارتر، سال بعد در دی سال ۵۷ مجبور شد که هایزر را بفرستد تهران برای اینکه نهضت را به هر وسیلهای که هست و هرجور که ممکن است خاموش کند، با کودتا، با کشتار، با قتلعام مردم، این کار را بکند که البتّه در این کار هم بحمدا... ناموفّق ماند و نتوانستند جلوی حدوث انقلاب را بگیرند.» موضوع مأموریت هایزر در ایران، با توجه به خارجنشدن بخش عمدهای از گزارشهای وی به دولت آمریکا، از طبقهبندیهای امنیتی، طی دو دهه اخیر محل مناقشات بسیاری بودهاست و در این بین، برخی از وابستگان به رژیم شاه کوشیدهاند تا از آن، حتی در راستای تطهیر پهلویها سوءاستفاده کنند. با این حال، مستندات مربوط به موضوع مأموریت هایزر در ایران، چندان محدود و نایاب نیست که نتوان آن را به دقت بررسی و دربارهاش اظهارنظر کرد. این مأموریت، چنانکه بررسی خواهد شد، یک اقدام خلقالساعه و ناگهانی نبود و برخلاف تصور برخی از مورخان، مقدماتی طولانی و چندماهه تدارک دیدهشد تا در آخر، به هایزر و مأموریت او ختم شود.
آغاز طراحی کودتا از آبان 57
شرایط برای رژیم پهلوی، به ویژه از آبان سال 1357 به بعد، اصلاً مساعد نبود. اعتراضات به صورت تصاعدی و در قالب اعتصاب و راهپیمایی گسترش مییافت و مسئولان رژیم، عملاً در برابر این روند، قادر به انجام کار مؤثری نبودند. شاه که بهشدت نگران وضعیت خود بود، برای برونرفت از این بحران فراگیر، دست به دامان آمریکاییها شد. به دیگر سخن، او میدانست که تداوم این روند، قطعاً به سقوط وی منجر خواهد شد. در چنین شرایطی بود که کاخ سفید، در نوامبر سال 1978 / آبان 1357، بهصراحت از تقویت ماشین کشتار شاه سخن به میان آورد؛ اینکه ارتش باید بتواند بحران بهوجود آمده را برای ژاندارم ایالات متحده در منطقه کنترل کند. منصور رفیعزاده، نماینده ساواک در واشنگتن، در خاطرات خود به این مسئله اشاره میکند و از تلاش اردشیر زاهدی، سفیر شاه در آمریکا، برای جلب نظر کاخ سفید به طرحی جدید برای حمایت از رژیم پهلوی سخن میگوید: «در نوامبر سال 1978 شنیدم که برژینسکی (مشاور امنیت ملی کارتر) و زاهدی (سفیر ایران در آمریکا) طرفدار یک کودتا بودند، هنوز نمیدانم کدام یک طراح اصلی این کودتا بود و دیگری را با خود همدست کرد، ولی مطمئن هستم که هر دو نفر آن را تأیید کردند.» با این حال، این طرح فراتر از تصمیمگیریهای زاهدی و برژینسکی بود. رفیعزاده به حمایت گسترده هنری کیسینجر از طرح کودتا هم اشاره میکند؛ کودتایی که طی آن باید «1- کلیه زندانیان سیاسی که آزاد شدهبودند، دوباره زندانی شوند؛ 2- افرادی مثل تیمسار نصیری و هویدا که در زندان بودند، آزاد شوند و 3- سرکوب خونین آغاز گردد.» کاخ سفید حتی مجری اصلی کودتا را هم انتخاب کردهبود: ارتشبد غلامعلی اویسی. آنها روی سابقه او در سرکوبهای توام با کشتار و خشونت افسارگسیخته حساب کردهبودند؛ اویسی بود که فرمان قتلعام گسترده مردم در قیام 15 خرداد را صادر کرد. بعد از طرح این موضوع بود که زاهدی به تهران برگشت و شاه را در جریان این تصمیم فوقسرّی قرار داد. به دستور محمدرضا پهلوی و با نظارت مستقیم کاخ سفید، یک تیم از فرماندهان نظامی، متشکل از ربیعی (فرمانده نیروی هوایی)، حبیباللهی (فرمانده نیروی دریایی)، طوفانیان (مشاور تسلیحاتی شاه) و خسروداد (فرمانده هوانیروز) تشکیل شد که وظیفه برنامهریزی برای کودتا را برعهده داشت؛ هرچند که طبق گزارش هایزر در خاطراتش، خسروداد را به دلیل آنکه «خیلی برای شدت عمل عجله داشت و دهانش فاقد چفت و بست لازم بود»، از این تیم فوقسرّی کنار گذاشتند. تقریباً مقارن این زمان، یعنی 15 آبان 1357، کمیته مشترک ضدخرابکاری، بهطور مشخص روی این طرح کار میکرد و افرادی را که در این کودتا باید سر به نیست شوند، در فهرست سیاه خود قرار میداد. رفیعزاده در خاطرات خود از جلسات نمایندگان وزارت خارجه و دفاع آمریکا با فرماندهان نظامی شاه و نیز، غلامعلی اویسی خبر دادهاست. طرح اویسی برای انجام کودتا و سرکوب مردم، به معنای کامل کلمه در ایران «حمام خون» بهراه میانداخت؛ او پیشنهاد کشتاری با حجم یک میلیون نفر را دادهبود. این عدد حتی حیرت آمریکاییها را برمیانگیخت. با اینحال، شاه نسبت به آن بیمیل نبود؛ اما یک مسئله مهم وجود داشت: این طرح را اصولاً نمیشد اجرا کرد. شاه در 19 و 20 آذر 1357، مصادف با تاسوعا و عاشورای حسینی، با بالگرد بر فراز تهران چرخی زد؛ جمعیت تظاهرکنندگان آنقدر زیاد بود که او را به وحشت انداخت. هرچند که به او پیشنهاد شدهبود که در زمان کودتا، به کیش یا جای دورافتاده دیگری برود، اما محمدرضا پهلوی از عواقب راهانداختن «حمام خون» و واکنش شدید ملت در هراس بود. به همین دلیل، طرح اویسی کنار گذاشتهشد و او هم، شاید به حالت قهر، به فرانسه رفت.
ورود کاخ سفید به طراحی کودتا
کاخ سفید که از نزدیک اوضاع رژیم پهلوی را در ایران زیرنظر داشت، مطمئن شد که فرماندهان نظامی و سیاستمداران وابسته به رژیم شاه، اصولاً قادر به طراحی یک عملیات کودتا برای سرکوب انقلاب نیستند. هایزر، بعدها ضمن یادآوری گفتوگویش با ارتشبد طوفانیان درباره طرح کودتا و چگونگی انجام آن، از علاقه وی به این کار سخن گفت، اما تصریح کرد: «آنها هیچ طرحی برای انجام کودتا نداشتند.» وقت در حال سپریشدن بود و زمان، اصلاً به نفع آمریکاییها و شاه نمیگذشت. درست در همین مرحله بود که دولت کارتر، تصمیم به ورود مستقیم در ماجرا گرفت؛ کاخ سفید طرح حفظ و نگهداری شاه در قدرت را، طی دو مرحله کلید زد؛ ابتدا، روی کار آمدن یک دولت ظاهراً ملی که نخستوزیر آن پیشینه آشکاری در ارتباط با همکاری و همراهی با رژیم نداشته باشد و بعد، در صورت عدم توانایی این دولت برای حفظ رژیم شاه، ورود به فاز کودتا. هر دو طرح باید به صورت همزمان سازماندهی میشد. کارتر با توجه به ژستهای بینالمللیاش، ترجیح میداد که کار با اصلاحاتی که دولت مدنظر آنها قرار بود انجام دهد، حل و فصل شود؛ اما نگرانی بزرگ این بود که با خروج شاه از کشور، ارتش عملاً از دولت جدید تمکین نخواهد کرد و این مسئله، طرح دوم کاخ سفید را برای سرکوب انقلاب ایران، با مشکل جدی مواجه میکرد. تصمیم برای ورود رابرت هایزر به تهران، دقیقاً در این مرحله گرفته شد.
هایزر وارد میشود!
اواخر دسامبر سال 1978 (اوایل دی 1357)، کارتر بعد از مشاوره با سایروس ونس(وزیر خارجه)، برژینسکی، هارولد براون(وزیر دفاع) و دیوید جونز(رئیس ستاد مشترک ارتش)، تصمیم گرفت هایزر را به صورت محرمانه و سرّی به تهران بفرستد. اما هدف از اعزام یک نظامی بلندپایه که در آن زمان معاونت فرماندهی ناتو در اروپا را داشت و در سابقه کاری او حضور مؤثر در جنگهای جهانی دوم، کره و ویتنام به چشم میخورد، چه بود؟ الکساندر هیگ، فرمانده وقت ناتو، در مقدمه کتاب خاطرات هایزر نظر خود را دراینباره چنین مطرح میکند: «اوایل ژانویه 1979، وقتی که فرماندهی عالی نیروهای ناتو در اروپا را داشتم، یک مقام وزارت دفاع آمریکا درباره اوضاع رو به وخامت ایران با من صحبت کرد و گفت که رئیسجمهور مایل است ژنرال هایزر(معاون من) به تهران برود. مذاکرات بعدی با مقامات کاخ سفید نشان داد که هدف از این کار، بهراه انداختن یک کودتا در ایران است. اگرچه این برداشت در نظر مقامات دیگر متفاوت بود، اما احساس کلی این بود که اوضاع خطرناک منافع آمریکا در ایران، آنها را به این فکر انداختهاست.» هایزر در 14 دیماه سال 1357، به صورت مخفیانه وارد ایران شد؛ این نخستینبار نبود که به تهران میآمد. ژنرال آمریکایی، بارها برای بازدید از فعالیت هیئتهای مستشاری، به این کشور سفر کردهبود. اما چارچوب مأموریت وی، فقط به طراحی کودتا محدود نمیشد. هایزر در خاطراتش آوردهاست که به محض ورود، از طریق سولیوان، سفیر آمریکا در تهران، پیامی را دریافت کرده که بر اساس آن، نباید تمرکز خود را تنها بر ارتش و ساماندهی کودتا برای مرحله دوم نقشه کاخ سفید بگذارد؛ او باید ابتدا بکوشد که نظر ارتش را به همکاری با بختیار جلب کند: «ما میخواهیم که بختیار از حمایت یکپارچه نظامیان برخوردار شود، ولی درعینحال، میبایست نظامیان آمادگی لازم برای دست زدن به اقدامات ضروری را در صورت عدم موفقیت دولت غیرنظامی، داشته باشند.» اما آیا اجرای این خواسته ممکن بود؟ هایزر اعتقاد داشت که انجام چنین امری ممکن نیست. نظامیان بلندپایه رژیم، کاملاً خود را باخته و از آینده به شدت بیمناک بودند. هایزر کوشید تا رضایت آنها را برای همکاری، پیش از خروج شاه از ایران جلب کند؛ اما ربیعی و از او بدتر قرهباغی، اصلا اعتمادی به توانایی بختیار نداشتند و طوفانیان نیز، باور نمیکرد که آخرین نخستوزیر شاه، کاری از پیش ببرد: «طوفانیان از امنیت خودش به وضوح نگران بود. میگفت که اگر شاه از ایران برود، او هم خواهد رفت، چراکه در غیر این صورت، کشته خواهدشد.» هایزر احساس کرد که کار از دست خارج شدهاست؛ او تقریباً اطمینان داشت که فرار شاه، بازگشتی درپی نخواهد داشت. با این حال، میکوشید تا روحیه نظامیان بلندپایه رژیم را حفظ کند؛ اما با کدام روش؟ جان استمپل، دیپلمات آمریکایی حاضر در سفارتخانه تهران، دراینباره میگوید: «چند تن از امرای ارتش، از جمله ژنرال علی نشاط، فرمانده گارد سلطنتی، منوچهر خسروداد، فرمانده هوانیروز و عباسعلی بدرهای، فرمانده نیروی زمینی، خواستار اجرای کودتا و پایان بخشیدن به حکومت بختیار بودند» و این مسئله را پیچیدهتر میکرد.
تصمیمهای ژنرال؛ فراتر از مأموریت
فرماندهان نظامی رژیم، موظف بودند تحت نظر و امر هایزر عمل کنند؛ این دستور شاه به آنها بود. هایزر مینویسد: «قرهباغی گفت: یک چیز هست که باید به شما بگویم. شاه به ما دستور داده که به حرف شما گوش بدهیم و به شما اطمینان داشته باشیم و با شما کار کنیم. پرسیدم: چه موقع این حرف را زدهاست؟ گفت: هنگامی که با شاه ملاقات داشتهاند.» چنین به نظر میرسید که حالا، یعنی زمانی که شاه در 26 دی 1357 از ایران فرار کرده، مسئولیتها و شاید اختیارات هایزر هم افزایش یافته است. هایزر در مکالمه خود با هارولد براون، وزیر دفاع آمریکا، ساعتی بعد از فرار شاه، از ارائه طرحی برای تظاهرات وابستگان رژیم در خیابانهای تهران و به نفع دولت بختیار سخن میگوید؛ طرحی که البته در مقایسه با موج خروشان مردم انقلابی ایران، اصلاً قابل عرضه و ارائه نبود و نشان میداد که هایزر هم، مانند دیگر تحلیلگران آمریکایی، هنوز از ساختار جامعه ایران و انقلاب آن، اطلاعات درست و دقیقی ندارد. او حتی از صدور فرمان آتش به سمت مردم نیز، خودداری نکرد. هایزر در خاطرات خود به جلسه شب دوشنبه، 29 ژانویه 1979 (9 بهمن 1357) اشاره میکند؛ شبی که در آن، نیروهای مردمی به سمت ستاد مرکزی ژاندارمری تهران رفتهبودند و قصد تصرف آن را داشتند. وی مینویسد: «به نظر من، بهترین راه این بود که ضمن استفاده از گاز اشکآور، به تیراندازی هوایی به بالای سر تظاهرکنندگان پرداختهشود. اگر مؤثر نبود، لوله تفنگها باید پایین میآمد تا بفهمند که ارتش اهل عمل است. قرهباغی فوراً به سمت تلفن رفت و با بختیار صحبت کرد و بعد آجودانش را خواست و به زبان فارسی به او دستور آتش داد. بعد به سوی من بازگشت و گفت: همانطور که تصمیم گرفتهاید، عینا عمل خواهد شد.» دستور هایزر فقط در آن شب، شهادت 37 نفر و مجروحشدن بیش از 100 نفر را درپی داشت. با اینحال، ورود امام خمینی(ره) به کشور، ازهمگسیختگی ساختار دولتی و نظامی رژیم شاه و ناتوانی رابرت هایزر در کنترل اوضاع ایران، باعث شد که او در سحرگاه 14 بهمن سال 1357، تهران را برای همیشه ترک کند و همانطور که وی پیشبینی کردهبود، مهار این قیام، به هیچ شیوهای ممکن نبود./ خراسان