تحلیل از چپ و راست؛

کارآفرین‌های بی‌تکرار

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1123365

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

کارآفرین هایی که تکرار نمی شوند

سیدعلی دوستی موسوی در یادداشتی برای روزنامه «اطلاعات» نوشت: «رحمان گلزارشبستری سازنده شهرک اکباتان تهران ویکی از بزرگترین کارآفرینان ایران دیروز درسن ۹۲ سالگی درفلوریدای آمریکا درگذشت. اوکه فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود، ساخت شهرک اکباتان را درسال ۱۳۴۵ آغاز کرد و اکنون آن شهرک یکی از معروفترین شهرک های تهران است که با وجودگذشت بیش از نیم قرن هنوزکمتر شهرکی درتهران به پای استانداردهای آن از هر نظرمی رسد.

داستان مالک شدن اتفاقی ۱۰۰هزارمترمربع از زمین های فعلی شهرک اکباتان توسط گلزار و خرید مابقی زمین ها ازنظام السلطنه مافی یکی از رجال قاجار و ایده پردازی این شهرک درجای خود، داستانی شنیدنی است.

به گفته مرحوم گلزار،اکباتان اولین شهرک و مجموعه ساختمانی در دنیاست که ۱۰۰ درصد ساختمان و ۱۰۰ درصد فضای سبز است. یعنی ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار متر مربع ساختمان و ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار متر مربع فضای سبز در اکباتان وجود دارد.

با این حال، موضوع و سوال موجود فراتر از خدمات شایسته مرحوم گلزار و ورای هرگونه قضاوت حاشیه ای درباره اوست. سوال این است که چرا در دهه های اخیر مردان کارآفرینی چون مرحوم گلزارکمتر تکثیر شده یا به حاشیه رانده شده اند؟ و چه عوامل ودست هایی درکار بوده که چنین ژنرال های بی یال وکوپال اما پرافتخار عرصه کارآفرینی واقتصاد درمیدان نباشند یا امکان رشد ونمو پیدا نکنند؟

بی هیچ قضاوتی و صرفا از دیدگاه اقتصادی باید به اسامی و نام ها نگاه کرد:خیامی های ایران ناسیونال، متقی ایروانی کفش ملی، ارجمند کارخانه ارج، خسروشاهی کارخانه مینو، حاجی برخوردار پارس الکتریک، اشتهاردیان آزمایش، عمیدحضور کفش بلا، اخوان پارس خودرو، برادران رضایی فولاد اهواز و هپکو، خلیلی بوتان ،ابتهاج سمیعی سیمان تهران وبسیاری نام های بزرگ دیگر در اقتصاد این کشور منشا اثر بوده اند و اثراتشان پس از دهه ها قابل مشاهده وبهره برداری است.

با این حال این اسامی والبته خدماتشان اخیرا کمتر تکرارشده است و این سوالی بزرگ در درستی راه رفته اقتصاد ایران ایجاد می کند که باید بدان پاسخ داده شود.

باید به صراحت پرسید چه بر اقتصاد ایران رفته که این گونه سرمایه هایش را به انزوا کشانیده و نه تنها به آنها که به تازه نفس ها هم کمتر مجال رشد و نمو وکارآفرینی می دهد؟

کدام اقتصاد را سراغ دارید که به بازگشت ژنرال هایش به عرصه جواب منفی داده وکاری کند که تجربه هایشان با پیکرشان به خاک سپرده شود؟ شاید ندانید که همین مرحوم گلزارپس از انقلاب و در دهه ۷۰ به دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی طرح اتوبان تهران-شمال را پیشنهادداده بود و هاشمی رفسنجانی هم دستور داده بود تا این پروژه توسط وی انجام شود و در عوض به عنوان دستمزد، زمینی در انتهای آزاد راه تهران-شمال برای اجرای شهرکی جدید در اختیار او قرار گیرد اما با مخالفت مجلس و بعضی رسانه‌ها رو به رو شد وناکام ماند.

در نهایت اینکه شاید پس از این همه سال،اقتصاد ایران باید چشم ها رابشوید و جور دیگر ببیندکه راز شکوفایی اقتصاد کشور و رهایی از مشکلات دراین برهه حساس،تکیه بر توان رایگان کارآفرینان است.»

 

میانداری ایران در قرن جدید آسیایی 

 محمد ایمانی در یادداشتی برای روزنامه «کیهان» نوشت: «ایالات متحده آمریکا» و «اتحاد جماهیر شوروی»، 76 سال قبل با پیروزی در جنگ جهانی دوم، نظم جهانی تازه‌ای را پایه‌گذاری کردند. ابرقدرت در این نظام دو قطبی، قدرت حاکم بر هر یک از دو قطب بود. آنها به مدت 46 سال همدیگر را مهار می‌کردند؛ اما هنگامی که شوروی در سال 1991 فروپاشید، یاغیگری آمریکا آغاز شد. ...  نقطه ثقل این تحرکات، غرب آسیا بود. آمریکا اگر کانون منابع طبیعی، و چهار راه ارتباطات جهانی را قبضه می‌کرد، می‌توانست عرصه را برای رقبای شرقی و حتی غربی تنگ کند و کدخدای جهان شود. نه روسیه و چین و نه هیچ کشور دیگری، جرأت مواجهه با این یاغیگری را نداشت. بی‌تردید، مقاومت حکیمانه ایران بود که جنگ ترکیبی آمریکا را به هزیمت کشاند. ... جمهوری اسلامی بود که با وجود مهارت حریف، آمریکا را به نقطه «زوال راهبرد» رساند. ...  عجیب نیست که باراک اوباما در کتاب خود (یک سرزمین موعود) درباره ایران نوشت «در دوران زمامداری، گاهی سناریو‌های مختلف مناقشه با ایران را شبیه‌‌سازی می‌کردیم و من همیشه از آن جلسات، غمگین خارج می‌شدم؛ چون می‌فهمیدم که اگر جنگ علیه ایران ضرورت یابد، تقریبا همه چیز‌هایی که می‌کوشیدم برای آمریکا محقق کنم، نابود می‌شد». ... برجام، نقطه پایان بر زیاده‌خواهی آمریکا نمی‌گذاشت، بلکه استخوانی لای زخم و گروگانی برای طلبکاری جدید بود. به این معنا، خروج گستاخانه ترامپ، تله را به هم زد. ...  خطای محاسباتی و شتابزدگی ترامپ، پروژه برجامیزاسیون را به‌هم ریخت. ... در ادامه سیاست احمقانه ترامپ در دولت بایدن، سند دیگری بر این مدعاست که هیئت حاکمه آمریکا به مرحله «زوال راهبرد» - به عنوان مقدمه زوال امپراتوری- رسیده است. ... کشورهای قدرتمندی که منافع شان مورد تهدید آمریکا و غرب بوده، طبیعی است که به تعاملات اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نظامی روی آورند. و از آن طبیعی‌تر، خشم فزاینده آمریکا و غرب در قالب حملات رسانه‌ای نیابتی به روابط «جهان فرا غرب» است. آنها می‌دانند که اگر این همکاری‌ها عمق پیدا کند، مقاومت منطقه‌ایِ بر پا شده از سوی ایران، ابعاد فرا منطقه‌ای پیدا خواهد کرد و دیگر دولت‌ها نیز تشویق به صیانت از منافع خود در برابر قلدری آمریکا خواهند شد. علت آتش بار سنگین رسانه‌ای علیه همکاری‌های راهبردی ایران با روسیه و چین، بر این مبنا قابل تحلیل است. صاحب ‌نظران بسیاری در دنیا اذعان دارند که اگر مقاومت موفق ایران در غرب آسیا نبود، آمریکا می‌توانست چین و روسیه (و حتی متحدانی مثل فرانسه، آلمان، ژاپن، کره جنوبی و هند) را تحت فشار موثر قرار دهد. ... دیپلماسی فعال و همه‌جانبه نظام، بسی فراتر از مهار تحریم‌هاست و می‌تواند ضمن شتاب بخشیدن به تحولات نظم جهانی، ایران را به میاندار اقتصاد منطقه تبدیل کند. به همین علت هم با بمباران تبلیغاتی کم سابقه مواجه است. این حجم از تقلّای دشمن و پادوهای آن-تفاله‌‌های آمریکا به تعبیر حضرت امام (ره)- از درستی مسیر حکایت دارد و خبر از پیروزی‌های بزرگ در آینده می‌دهد.

 

چین، روسیه و نظم بین‌الملل

عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: « بنده نسبت به ضدیت با روسیه و چین که در برخی از رسانه‌ها وجود دارد نقد دارم و این را قبلا هم نوشته‌ام. این گرایش را نوع دیگری از گرایش ضد بیگانه‌ای می‌دانم که از پیش در ایران رواج داشته است و در هر مقطعی به صورتی خود را نشان داده است و رویه دیگری از گرایش ضدیت با غرب است که نزد نواصولگرایان رواج دارد. به ویژه درباره چین، نوعی احساس حسادت موجب این شیوه پرخاشگری سیاسی نیز شده است. از این رو معتقدم که باید از این بلوک‌بندی‌های متعارف گذر کرد و آماده بود که با همه کشورهای جهان تعاملی منطقی، سازنده و دو سر سود را به اجرا گذاشت. البته این بدان معنا نیست که روابط با همه کشورها یکسان خواهد بود، ولی منطق کلی آن را باید پذیرفت، سپس برحسب مورد نظر داد.  در این چارچوب اصل انعقاد قراردادهای دوستی با چین و روسیه یا هند و برزیل و ترکیه و همه کشورهای دیگر قابل قبول و پذیرفتنی است. البته جزییات آن نیازمند بررسی‌های کارشناسی است که خارج از صلاحیت امثال بنده است.  

ولی نکته مهمی که نباید فراموش کرد این است که هر کشوری به ویژه چین و روسیه از اجزای اصلی نظام بین‌الملل موجود هستند. این دو کشور، به تناسب از نظر نظامی و اقتصادی در رتبه‌های اول و دوم هستند. عضو ثابت شورای امنیت سازمان ملل هستند و حق وتو دارند. همین‌ها بودند که به قطعنامه‌های آن شورا علیه ایران رای دادند و این کارشان نیز از باب دشمنی با ایران نبود. چون اکنون هم از آن قطعنامه‌ها پشیمان نشده‌اند، حمایت آنان از قطعنامه‌ها در ذیل دفاع آنها از نظم موجود بین‌الملل قابل توجیه است و به نفع منافع خودشان و حتی صلح جهانی می‌دانند. اگر چالش‌های جدی میان آنان و غرب و به‌طور مشخص امریکا وجود دارد، به صورت رقابتی درون این نظم است. ممکن است در آینده این نظم تغییر کند، ولی فعلا همه این کشورها درون این نظم دنبال منافع خود هستند و با یکدیگر رقابت می‌کنند و در این چارچوب اقدام به یارگیری می‌کنند. هر دوی آنها روابط بسیار نزدیکی با اسراییل دارند، هر دو ملتزم به قطعنامه‌های شورای امنیت هستند و از آن دفاع می‌کنند. هر دو مخالف هسته‌ای شدن سایر کشورها هستند. هر دو روابط مستقیم اقتصادی و سیاسی با غرب و امریکا دارند. هر دو ملتزم به نوعی فرآیندهای دیپلماتیک برای حل‌وفصل امور جهانی هستند. این دو کشور یا هر کدام از آنها به تنهایی حاضر نیست این قاعده را نادیده بگیرد. اکنون مثل دوران جنگ سرد نیست که دو قطبی مبتنی بر تضاد و تخاصم میان آنان حاکم باشد.  در این چارچوب ایران می‌تواند از طریق بهبود روابط با این دو کشور یا هر کشور دیگر در مقابله با غرب (با فرض درستی این سیاست مقابله‌جویانه) استفاده کند، مشروط بر اینکه این مقابله در چارچوب نظم بین‌الملل موجود باشد. اگر گمان می‌کنند که می‌توانند در تقابل با نظم موجود جهانی روی حمایت‌های فرضی این دو کشور حساب کنند، قطعا مرتکب اشتباه می‌شوند. هیچ چاقویی دسته خود را نمی‌بُرد. چین برای الحاق هنگ‌کنگ یا تایوان هم حاضر نشده تا این نظم را نادیده بگیرد، چرا باید برای ایرانی که فاقد توانایی برای امتیاز دادن است، به مقابله با نظمی بپردازد که پیشرفت نیم‌قرن اخیر چین محصول همراهی و همگامی با آن نظم است؟  بنابراین آنچه را که می‌توان به عنوان یک گزاره پذیرفتنی طرح کرد، تغییر رویکرد ایران نسبت به نظام بین‌الملل است. در داخل این نظام می‌توان بازی کرد و عرض عریضی هم دارد. می‌توان یارگیری کرد، می‌توان قراردادهای ۲۵ساله بست، ولی به محض اینکه اصول این نظام را نادیده بگیرید، زیان، پشت زیان خواهد بود. شورای امنیت سازمان ملل و مصوبات آن رکن رکین این نظام است.»

 

ادامه راه سرخ نواب در برابر کسروی‌های امروز

عبداللهی‌فر در سرمقاله امروز «جوان» نوشت: «دانشجوی رشته مکانیک بود که به استخدام شرکت نفت آبادان درآمد و در اولین اعتراضاتش به ستمی که انگلیسی‌ها در حق کارکنان شرکت نفت روا می‌داشتند، مورد تعقیب پلیس قرار گرفت و مخفیانه به عراق گریخت. در اولین روز‌های ورودش به نجف اشرف لباسی را که رضاخان به زور از تن پدرش درآورده بود، به تن کرد و وارد حوزه علمیه شد. اما مدت زمان زیادی نگذشته بود که با مطالعه کتاب کسروی علیه شیعه و اهانت وی به آل الله عازم ایران شد.

وی ابتدا به مباحثه با کسروی پرداخت تا شاید از راه محاجه علمی از ادامه اهانت‌هایش باز دارد، اما خیلی زود متوجه شد که اقدامات کسروی علیه اسلام بخشی از برنامه استکبار برای حذف هویت دینی ملت مسلمان ایران است.

همین وضعیت سید مجتبی نواب صفوی را بر آن داشت تا با نظریه پردازی ایده حاکمیت اسلام اقدام به چاپ کتابی در این زمینه کند و برای تحقق این آرمان مقدسش اقدام به سازماندهی تشکیلاتی کرد که بتواند با اندیشه ناب، توان اقتصادی بالا و انگیزه مبارزاتی خالص به مقابله با هجمه فکری، سیاسی و اقتصادی غرب بپردازد؛ لذا هوشمندانه و ماهرانه به سراغ هیئت‌های مذهبی رفت و تشکیلاتی تحت عنوان «هیئت‌های موتلفه اسلامی» راه اندازی کرد. تشکلی که توانست با راهبرد دفاع نامتقارن در قالب تاکتیک‌های چریکی عملیات مسلحانه را آغاز کرد و مانع تحقق بسیاری از برنامه‌های غرب در ایران شد. نواب شهید شد، اما خون او به اندیشه حاکمیت اسلامی جان تازه‌ای داد و خیلی زود یاران وی برای ادامه راهش برنامه ریزی کردند که هرچند در ظاهر توفیقاتی نداشت، اما تداوم این راه را قوام بخشید تا جایی که هم نظام اسلامی مبتنی بر آرمان‌های وی محقق شد و هم هنوز تشکیلات وی با نام حزب مؤتلفه اسلامی پابرجاست.

نکته مهم، اما اینجاست که تفکر کسروی‌ها همچنان برای تخریب اندیشه سیاسی اسلام و توانایی‌های فقه شیعی مشغول برنامه ریزی است و به عنوان پیاده نظام غرب در پی اثبات ناکارآمدی نظام ولایی است. روزی که نواب برای حاکمیت اسلامی به نظریه پردازی پرداخت هیچ امیدی به تحقق این ایده نبود، اما میان موج ناباوری ها، امیدبخش نیرو‌های انقلاب شد تا جایی که رهبر معظم انقلاب در خصوص تأثیر اقدامات شجاعانه شهید نواب صفوی می‌گوید: «آن کسی که در دوره جوانی من خیلی روی من اثر گذاشت، در درجه اوّل، مرحوم «نوّاب صفوی» بود. آن زمانی که ایشان به مشهد آمد، حدوداً پانزده سالم بود. من به‌شدّت تحت تأثیر شخصیت او قرار گرفتم و بعد هم که از مشهد رفت، به فاصله چند ماه بعد، با وضع خیلی بدی شهیدش کردند. این هم تأثیر او را در ما بیشتر عمیق کرد».

امروز که چهل و اندی سال از تحقق حاکمیت اسلامی می‌گذرد پیاده شدن آرمان‌های انقلاب اسلامی از جمله تحقق عدالت، کارآمدی فقه شیعه و ماندگاری نظام اسلامی نیازمند نظریه پردازی است. کاری که ادامه دهندگان راه خونین نواب باید با حفظ انسجام تشکیلاتی و محوریت بخشی اطمینان بخش به اردوگاه فکری خود ادامه دهند.

ادامه راه جهاد سرخ نواب در برابر تلاش‌های پیچیده تغییر طلبان ساختاری که ارکان نظام اسلامی را با هدف شوم تضعیف جایگاه ولایت فقیه مورد توجه قرار داده‌اند نیازمند اندیشه سبز تبیین‌گران جهادی است که با تشکیل جبهه همسو و همفکر می‌توانند افکار عمومی را نسبت به خط تحریف کسروی‌ها امروز روشنگری کنند. حرکتی که از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی به عنوان فرمان همگانی جهاد تبیین در مقابل جنگ روایت‌ها و خط تحریف دشمن صادر شده است.»

 

اصلاحات ساختاری و چند ملاحظه

حامدِ وکیلی در سرمقاله امروز ابتکار نوشت: « جناب تاجزاده با طرح ایده اصلاحات ساختاری، معتقد است که باید از آنچه اصلاحات دوم خردادی می‌نامد عبور کنیم. ... این ایده چالش‌های بسیاری دارد. در مجال‌های دیگر به‌طور مفصل‌تر به نقد این ایده خواهم پرداخت. اما اجمالاً این ایده دچار چند چالش اساسی است. اول اینکه با تاجزاده می‌توان همدل بود که زمین بازی عوض شده و دیگر با راهبردهای کهنه نمی‌توان توفیق چندانی در بازی قدرت بدست آورد. البته این نکته بسیار بدیهی است. اما آسیب شناسی او با امر واقع سازگار نیست. او معتقد است که در این سالیان اصلاح طلبان با روایت حداقلی سیاست‌ورزی کرده‌اند و در نسخه نجات‌بخش تاجزاده اصلاح‌طلبان باید از این پس روایت حداکثری از اصلاح‌طلبی (اصلاحات ساختاری) را برگزینند. اما هیچ نشانه روشن و عینی از اقبال جامعه به روایت اصلاح‌طلبان حداکثری نشان نمی‌دهد. چه آنکه در دو مقطع انتخابات شوراهای شهر دوم و ششم این روایت به عینه توسط مردم پس زده شد.

دومین نقد اینکه در مطالباتی چون حکومت قانون، دوره‌ای شدنِ رهبری و... چه حرف نویی وجود دارد؟ همانطور که خود تاجزاده نیز تصریح می‌کند کمتر کسی می‌توان پیدا کرد که با این مطالبات موافق نباشد. این اجماع و توافق نیز از نبوغ تاجزاده در کشف و طرح این مطالبات نیست بلکه از فرط بدیهی بودن و کلی بودن آن است. سخن این است که چه راهبرد مشخصی برای گذار به این موقعیت‌های مطلوب وجود دارد؟ تاجزاده احاله به زمان خاصی می‌دهد که به نظر او در آن زمان، صحنه سیاست آبستن این گذار می‌شود. یعنی وقتی که اختلاف اصولگرایان به اوج می‌رسد. او معتقد است در زمانی که حکومت یکدست نتواند حتی با بازگشت به برجام ازپس حل مشکلات میهن و مردم برآید (و احتمالاً با داغ‌تر شدن دعوای جانشینی) اختلافشان بر سر سهم‌های خود افزایش پیدا می‌کند. باید از او پرسید چرا؟ به چه قرینه؟ اگر قرینه تاریخی آن دولت احمدی نژاد است که تفاوتش را خودش اشاره کرده است؛ پذیرش برجام. دقیقاً نقطه عکس پایان دولت احمدی نژاد؛ یعنی اوج چالش هسته‌ای. لذا سخن تاجزاده مفروض اثبات نشده و بی‌قرینه‌ای دارد.

سومین نقد برمی‌گردد به اینکه در آزمایش ذهنی تاجزاده پارامترهای زیادی جا افتاده است. شما تصور کنید که فردای پذیرش برجام، اصولگرایان اختلاف جدی پیدا نکنند و یا برخی از مشکلات میهن و مردم حل شود، آنگاه چه می‌شود؟ فکر نمی‌کنید دیگر چه مزیت راهبردی برای اصلاح طلبان باقی می‌مانَد؟ دیگر چه تفاوتی میان اصلاح‌طلبان و سایر گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی می‌مانَد؟ چه تمییز راهبردی میان موقعیت اصلاح‌طلبان و سایر اپوزیسیون‌های نظام می‌ماند؟ وانگهی اگر با بازگشت به برجام دست‌کم بخشی از مشکلات میهن حل نشود، چه ضمانتی وجود دارد که با بازگشت اصلاح‌طلبان حداکثری که خود را شناسنامه‌دار می‌نامند به قدرت، مشکلات میهن حل شود؟ مگر همه ما اصلاح‌طلبان به جز بازگشت به برجام، راه‌حل دیگری برای چالش‌های حکمرانی در این سالیان ارایه داده‌ایم؟

چهارمین نقد برمی‌گردد به اینکه تاجزاده چالش‌های اصلاح‌طلبی را تنها به سیاست‌ورزی نیابتی و بی‌رمقیِ اصلاح‌طلبی حداقلی تقلیل داده است. او غیبت ایده حکمرانی در گفتمان اصلاح‌طلبی را اصلاً نمی‌بیند و یا آن را دست‌کم می‌گیرد. چالش‌هایی که امروز گریبان حکمرانی کشور را گرفته (به جز سیاست خارجی) اکثراً اصلاح‌طلبان یا بانی آن بودند و یا شریک در آن. اکنون نیز که از آن فاصله گرفته‌ایم نیز هیچ ایده روشنی برای این چالش‌ها تولید نکرده‌ایم. اگر در فترت اصلاح‌طلبی، گروه دیگری از تحول‌خواهان، چالش ها را بهتر از ما احصا کند و راه حل‌های جدی‌تری برای مشکلات کشور ارایه دهد، فردای تحقق راهبرد تاجزاده آیا جریان اصلاحات تبدیل به یک مشت نق زنِ ورشکسته که صرفاً یکسری حرف‌های کلی و فانتزی دارد نشده است؟»

 

ضرورت واکاوی اعتراضات

محمدهادی جعفرپور،  وکیل پایه‌یک دادگستری در یادداشتی برای «شرق» نوشت: «معلمان، کارگران، قضات و کارمندان دادگستری و سایر اقشار جامعه هر یک به‌انحای مختلف سعی می‌کنند صدای اعتراض خویش را به گوش مسئولان برسانند. نقطه اشتراک قاطبه این صداها حقوق و درآمد ایشان است که در عبارت مشکل معیشت خلاصه می‌شود، خواسته‌ای اگرچه ابتدایی اما به‌حق و اصلی‌ترین تکلیفی است که بر عهده هر دولتی است؛ آن‌چنان بدیهی و مبرهن که نباید نیازی به مطالبه آن باشد. به‌موازات چنین واکنش‌هایی تکلیف وکلای دادگستری به‌عنوان سربازان عدالت و مدافعان حقوق ملت نیز روشن و مبرهن است؛ اگرچه این روزها حال اهالی خانه عدالت این کهن‌نهاد مدنی کشور چندان تعریفی ندارد اما وکلای دادگستری به‌موازات تحمل هجمه‌ها و چالش‌هایی که در این چند سال بارها و انحای مختلف و بعضا هرروزه برایشان تحمیل می‌شود، خودشان را مکلف می‌دانند تا تمام‌و‌کمال با تنها ابزار خویش که همانا قانون است ولاغیر، به دفاع از حقوق عمومی مردم برخیزند. در چنین موقعیتی که بخش عمده‌ای از انرژی و توان وکلای دادگستری صرف دفاع از اصول بدیهی خانه صنفی و احقاق حقوق صنفی خویش می‌شود، نکته حائز اهمیت به دفاع از حق و قانون شیوه دفاع و اعتراض وکلای دادگستری است که الا و لابد با سایر اقشار جامعه متفاوت بوده و هست.

 وکلای دادگستری در این چند سال تحت‌ فشار و هجمه‌های متعددی نه کار و فعالیت حرفه‌ای و صنفی خویش را تعطیل کردند و نه هیچ‌گاه از مدار قانون خارج شدند. آنان همواره سعی داشته‌اند حرف و سخن خویش را در قالب مذاکره و گفت‌وگو و تعامل بیان کنند. این جماعتی که از ایشان به مدافعان حقوق عامه مردم یاد می‌کنند، حتی قادر به بیان درد‌دل‌ها و دغدغه‌های خویش در رسانه‌ای که بنا به اعتبار و نامش ملی تعریف می‌شود، نبوده بلکه برعکس بعضا شاهد شمشیری بودند که از رو برای ایشان بسته‌اند. نجابت، ذات حقوق‌دانان است که به اشکال و گونه‌های مختلفی به منصه ظهور رسیده و امید است که مسئولان ببیند که سربازان عدالت جامعه چگونه نجیبانه حقوق حقه خویش را بدون تحمیل کمترین هزینه مطالبه می‌کند. این سربازان عدالت، فرزندان برومند همین آب‌وخاک طوری تربیت شده‌اند که برای مطالبه حقوق خویش نباید ذره‌ای هزینه به حاکمیت و سرزمین تحمیل کنند و این تکلیف نه از سر ترس و اجبار بلکه ناشی از باور قلبی ایشان است. حال که اقشار مختلف جامعه بحق در مسیر مطالبه حقوق خویش گام برداشته‌اند، وکلای کانون وکلا بر خود فرض می‌دانند تا در صف مقدم این مطالبه‌گری حامی و همراه ملت بوده در جهت ایجاد مسیر قانونی و فضای امن احقاق حق دوشادوش ملت باشند و اولین و ابتدایی‌ترین خواست و تمنایی که می‌توان مطرح کرد، آن است که کاش از پنجره‌ای دیگر به حوادث این روزها نگریسته شود. کاش حال که ادعای دولت مردمی و مجلس انقلابی بارها شنیده می‌شود، با نگاهی انقلابی‌-مردمی به درد مردم نگاه شود. وقت آن رسیده که نه‌تنها صدای اعتراض مردم را بشنوید بلکه به واکاوی و چرایی اعتراضات اخیر دل ببندید.»

 

 


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: