تحلیل از چپ و راست؛
مذاکره، مهاجرت، دلال پروری و ...
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
مهاجرت یا فراری دادن؟ جاذبه مقصد یا دافعه مبدا؟
عباس عبدی امروز در یادداشتی برای روزنامه «اعتماد» نوشت: « برای ورود به بحث مهاجرت نیروهای نخبه بد نیست به خاطرهای از علم اشاره شود که به نکته مهمی اشاره میکند. یکبار شاه از او میپرسد که چرا دانشگاهیان و دانشجویان که ما به آنان هم چیز دادهایم اینقدر علیه ما اقدام میکنند؟ علم بدون ذکر این نکته که همین که گمان میکنی تو به آنها چنین چیزهایی را دادهای مشکل اصلی است، به نکته بسیار مهم دیگری اشاره میکند و میگوید (نقل به مضمون) که آنان چیز دیگری هم میخواهند. آنان میخواهند در امور مشارکت داشته باشند. به تعبیر دیگر مساله این است که یک مهندس تنها به این راضی نمیشود که برود در یک کارخانه کار کند یا یک پزشک فقط در یک بیمارستان حاضر شود و مردم را در درمان کند. آنان میخواهند که کشورشان براساس صلاحیتهای حرفهای همگان اداره شود، نه اینکه مدیران آن یک قشر محدود و چند درصدی باشند، به ویژه کسانی باشند که افراد کمکیفیت را نمایندگی کنند. نخبگان نمیخواهند که انتصابات خانوادگی و رفاقتی حاکم باشد. نمیپذیرند که ملاکهای غیرکارشناسی موجب ارتقای افراد و حضور در پستهای مدیریتی باشد. در واقع، بودن چنین افراد نالایقی در آن بالا به خودی خود مساله نخبگان نیست، بلکه عوارض مدیریتهای سوء آنان است که نخبگان و مردم را ناامید میکند. در رژیم گذشته نخبگان مشکل اشتغال و حتی حقوق دریافتی را نداشتند، ولی چون احساس مشارکت نمیکردند، در نتیجه واکنش نشان میدادند، یا از کشور میرفتند یا مخالف حکومت میشدند. امروز که به دلیل سوءمدیریتها و اتلاف منابع، حتی شغل و حقوق نیز کم است، احساس نداشتن مشارکت که جای خود دارد.
چرا باید یک پدر و مادر فرزند خود را به مهاجرت تشویق کنند؟ مگر ممکن است با تشویق خشک و خالی کسی میهن خود را ترک کند؟ اگر بگویند که آنان عِرق میهندوستی ندارند مشکل بزرگتری ایجاد میشود. به این معنی که نظام آموزش و پرورش و دانشگاههای کشور که چنین نخبگانی در آنجا آموزش دیده، چرا نتوانستهاند او را میهندوست و خیرخواه مردم بار آورند؟ مگر نه اینکه این افراد حداقل تا حدود ۱۶ سال (تا کارشناسی) تحت آموزش نظام رسمی بودهاند؟ مگر نه اینکه همه متون آموزشی و معلمان و استادان آنان از فیلترهای ویژه گذشتهاند؟ مگر نه اینکه تماموقت تحت سیطره و بمباران تبلیغاتی رسانه رسمی و فراگیر صدا و سیما بودهاند؟ پس چگونه ممکن است که با تبلیغ چند نفر عزم مهاجرت از کشور کنند؟ کافی است نگاهی به ترکیب مدیران رده اول و دوم همه قوای کشور کنیم، سیاهه آنان را در آوریم و با سیاهه فارغالتحصیلان دانشگاههای نخبهپرور کشور مقایسه کنیم، به روشنی شکاف عمیقی را میان این دو گروه خواهیم دید. شکاف در تمامی وجوه مشهود است. شکاف منطقهای، شکاف قومی و مذهبی، شکاف گرایش فرهنگی و سیاسی، حتی شکاف خانوادگی و از همه بیشتر شکاف صلاحیتی است. هنگامی که مجلس کشور هر روز به طور غیرشفاف طرحهایی را مخالف مطالبات عادی مردم در دستور کار قرار میدهد، چگونه میتوان نخبگان را به حضور در کشور خود تشویق و امیدوار کرد؟ به درستی گفته میشود که میتوان برای همه مشکلات کشور راهحل علمی پیدا کرد و این راهحلها وجود دارد. طبیعی است که چنین کاری فقط از عهده نخبگان برمیآید و نه از عهده کسانی که فاقد حداقل صلاحیتهای علمی هستند. شاید بتوان گفت که مساله امروز ایران مهاجرت نخبگان از کشور نیست، بلکه مساله بالاتر از این است. میتوان گفت فراری دادن آنان از کشور مساله اصلی و خیانت است. در مهاجرت حداقل دو عامل همزمان نقش بازی میکنند؛ دافعههای مبدا و جاذبههای مقصد، مهاجرت نخبگان ایرانی عموما به دلیل سنگین بودن کفه دافعههای مبدا است و نه جاذبههای خیالی مقصد. بنابراین کافی است که مدیریتی صحیح برای کم کردن دافعهها وارد عمل شود تا فرآیند مهاجرت معکوس شود. اتفاقا سادهترین کارها در این کشور کم کردن دافعههای مبدا است. حداقل زیادترش نکنید.»
سلیمانی اینگونه سلیمانی شد
سعدالله زارعی امروز در یادداشت: «کیهان» نوشت: «موفقیت خیرهکننده سردار شهید سلیمانی در عرصه ملی و بینالمللی بازتاب موفقیت درونی او بود. ... چند عنصر کلیدی در مکتب، سیره، مرام و منطق او وجود داشت و این عناصر او را از قهرمانان معاصرش ممتاز میکرد:
1- عنصر «تفکر معنوی»
معنویت یکی از برجستهترین و در واقع برجستهترین ویژگی شهید سلیمانی بود این تفکر معنوی حرکت از توحید و به سمت توحید بود و قله حرکت توحیدی او «شهادت» بود تمنای شهادت در جان او از ابتدای دوره جوانیاش شعلهور بود بر این اساس همانطور که خود او میگفت شهیدانه زندگی کرد به شوق شهید شدن و این موضوع باطن او را یکسره روحانی و معنوی کرده بود به قلب حوادث سهمگین میرفت و از بدیها رنگ نمیگرفت، با نورش یا اصلاح میکرد و یا کنار میزد این حکایت بیش از 40 سال مجاهدت او بود. ...
2- عنصر «تمرکز بر اجرا»
بسیاری طرحهای خوب وجود دارند متنهای قوی و کامل وجود دارند اما همه اینها در موفقیت، وابسته به اجراست. یکی از ویژگیهای شهید سلیمانی «اجرای خوب» بود. او تمام ظرفیت خود و هر ظرفیتی که میتوانست فراهم آورد را به میدان میآورد، اطراف موضوع را با دقت تمام مطالعه میکرد، از موانع، اطلاعات روشن و کافی داشت، قواعد و اصول کار را میشناخت و با فراست وارد میدان میشد. توانایی او در «جمعبندی سریع و کامل» رخدادها خیلی زیاد بود و در همان حال به جزئیات کار بسیار اهمیت میداد. شهید در عین حال که تقسیم کار میکرد، خود را مسئول و پاسخگوی همه چیز میدانست. ...
3- عنصر «مقبولیت»
شهید سلیمانی هم در محیط ملی و هم محیط بینالمللی، مقبولیت عظیمی پیدا کرد. مقبولیت ضمن آنکه ابزار موفقیت است ابزار مشروعیت هم میباشد. عنصر مقبولیت یکی از چهار عنصر پایداری قدرت و نظام مقتدر میباشد به عبارت دیگر عنصر اخلاقی قدرت که همان مقبولیت است، اگر وجود نداشته باشد و یا در حین کار دچار خدشه گردد، قدرت از میان میرود این موضوع هم در بعد ملی و هم در بعد بینالمللی معنا پیدا میکند. ...
4- عنصر «جهانی شدن»
جهانی شدن در ادبیات سیاسی، جلوهای از سلطهگرایی است و این با روحیه و تربیت اخلاقی و معنوی شهید مغایرت تام داشت. اما با این وجود، تفکر و سیره سردار سلیمانی جهانی شد به این معنا که در جغرافیای گستردهای به ساختار سیاسی تبدیل شد و در جغرافیاهای بسیاری به یک «راهحل موثر» تبدیل گردید. اندیشه و راه سلیمانی فقط در کشورهای منطقه و در میان ملتهای مسلمان جلوهای حکومتساز پیدا نکرد در میان مسیحیان و غیرمسیحیان آمریکای لاتین و... نیز به عنوان مدل کشورداری مورد توجه واقع گردید. ...»
شهادت سلیمانی و احیای بازدارندگی جمهوری اسلامی
علیرضا میریوسفی در سرمقاله امروز «خراسان» نوشت: « شهادت مظلومانه سردار سلیمانی، همچون حیات پربارش یک دستاورد راهبردی برای جمهوری اسلامی ایران داشت: احیای بازدارندگی موثر ایران در مقابل ارتش تروریست آمریکا و تسریع خروج آن ها از منطقه. ... واقعیت این است که طی سه دهه گذشته، یکی از عوامل اصلی که بازدارندگی ایران در مقابل آمریکا را شکل داده بود، سابقه نیروهای ایرانی در واکنش به اقدامات نیروهای آمریکایی در اواخر جنگ تحمیلی در سال 1988 میلادی بود. در آن زمان آمریکا تصمیم گرفت در پی جنگ نفتکش ها و در حمایت از صدام، حملاتی را به تاسیسات و نیروهای ایرانی انجام دهد، ولی پاسخ های سختی را در ازای هریک از این ماجراجویی ها دریافت کرد. هرچند در آن زمان به دلیل نابرابری توان نظامی دو طرف، نیروهای ایرانی هم خسارت های سنگینی دریافت کردند، ولی این واقعیت بی سابقه که ایران هیچ حملهای از سوی آمریکا را بی پاسخ نگذاشت، این پیام و باور را به طرف آمریکایی منتقل کرد که بر خلاف سایر کشورهای منطقه که تا مدت ها چنین حملاتی را کتمان میکردند و بی جواب می گذاشتند، ایران در این زمینه با کسی شوخی ندارد. این سابقه نوعی از بازدارندگی را تا سه دهه بعد برای ایران فراهم آورده بود. با این حال پمپئو و همفکران اسرائیلی وی چنین القا کرده بودند که سابقه رفتار 30 سال قبل ایران قابل تعمیم به وضعیت فعلی نیست و فرماندهان ایرانی با روحیات زمان جنگ فاصله گرفته اند و ایران تحت فشار تحریم ها، جسارت پاسخ مستقیم را نخواهد داشت و حداکثر مطابق قبل در چارچوب جنگ خاکستری اقدامات محدودی خواهد کرد که آن را هم با نیروی نظامی پاسخ خواهند داد.در فاصله سیزدهم تا هجدهم دی ماه 1398(سوم تا هشتم ژانویه 2020) نوعی سرخوشی به همراه تهدید ایران برای واکنش نشان ندادن به این ترور توسط ترامپ، پمپئو و دیگران صورت گرفت و تصور می شد این تهدیدات در چارچوب تحلیل های قبلی، ایران را از پاسخی سخت بازخواهد داشت. با این حال، حمله موشکی دقیق، حساب شده و ویرانگر بامداد هجدهم دی ماه، عملا این محاسبات را وارونه کرد. این بار پاسخ ایران، قدرتمندتر و ویرانگرتر از پاسخ های شجاعانه، ولی احساسی اواخر جنگ تحمیلی بود. این حمله، به عنوان بزرگ ترین و شدیدترین حمله به یک پایگاه آمریکایی بعد از جنگ جهانی دوم و دقت و تاکتیک به کاررفته در این حملات که به ناتوانی مطلق سامانه دفاع موشکی آمریکا(که درباره آن تبلیغات و افسانه سرایی های زیادی شده بود) منجر شد، عملا بی دفاع بودن پایگاه ها و نیروهای آمریکایی در منطقه را در قبال جنگ افزارهای موثر ایران آشکار و عزم آمریکا برای خروج سریع تر از منطقه را تقویت کرد. موضع هوشمندانه بعدی ایران نیز این بازدارندگی را تقویت کرد. ایران اعلام کرد با این حمله، انتقام سردار سلیمانی گرفته نشده و حق تعقیب افراد و نظامیان درگیر در این ترور را برای خود محفوظ می داند.
یکی از تبعات راهبردی این بازدارندگی، خروج سامانه های موشکی آمریکایی از عربستان و خاورمیانه و ترجیح آمریکایی ها برای به کارگیری آن ها در محافظت از پایگاه هایشان بود. نتیجه بعدی ایجاد هراس دایمی از آسیب پذیری پایگاه های نظامی آمریکایی در منطقه، افزایش هزینه های نگهداری و تامین امنیت آن ها و در نهایت تسریع کاهش و خروج نیروهای آمریکایی از منطقه به ویژه افغانستان و عراق بود.»
مهمتر از «بانیان وضع موجود»
حسین حقگو - کارشناس اقتصادی امروز در یادداشتی برای روزنامه «شرق» نوشت: « مردم ایران مانند تمام مردم جهان خواهان زندگی آرام توأم با آزادی و رفاه هستند؛ زندگی خالی از تبعیض و نابرابری و وجود فرصتهای برابر برای بروز استعدادها و تواناییها. هر فرد و نیروی اجتماعی و جریان سیاسی که در جهت تحقق این مؤلفهها گامی بردارد و برداشته باشد، در نظر مردم، قابل احترام و ستایش است و در خلاف آن مطرود و نامقبول. پس از سرکارآمدن دولت سیزدهم، مسئولان این دولت ضمن ترسیم وضعیت ناگوار اقتصادی کشور، اصطلاح «بانیان وضع موجود» را باب کردهاند. مقصود از این اصطلاح ظاهرا مسئولان دولت سابق است که مسبب وضعیت اقتصادی امروز قلمداد میشوند و نباید جایی در مدیریت مملکت داشته باشند ... آیا فقط دولت سابق در ایجاد وضعیت فعلی نقش و تأثیر داشته و باید پاسخگو باشد یا مسئله فراتر از این حرفها و دستهبندیهای سیاسی و جناحی است؟! متوسط رشد زیر دو درصد و تورم 20 درصد و بیکاری بالای 10 درصد و روند نزولی و بیثبات سرمایهگذاری و بهرهوری و... در چهار دهه اخیر و سقوط درآمد سرانه مردم به اواسط دهه 50 خورشیدی رهاورد، دستاورد و نتیجه عملکرد چه فرد یا افراد و جریانهایی است؟! بروز ابرچالشهای کسری شدید بودجه، ورشکستگی صندوقهای تأمین اجتماعی و بازنشستگی، نابودی محیط زیست، ورشکستگی منابع آبی، شکاف عظیم طبقاتی، فقر گسترده و... نتیجه عملکرد چه کسانی است؟! به نظر میرسد از نگاه مردم تمام کسانی که در این چند دهه عهدهدار مسئولیتی در کشور بودهاند، فارغ از گرایش سیاسیشان (چپ، راست، اصلاحطلب، اصولگرا و...) از بانیان وضع وخیم اقتصادی امروز کشورند و هر یک به سهم خود باید پاسخگوی عملکردشان باشند. بررسی عملکرد اقتصادی چهار دهه اخیر کشورمان نشان میدهد که متأسفانه جریانهای مختلف سیاسی هیچیک کارنامه اقتصادی موفقی در این عرصه نداشتهاند و البته کارنامه عملکرد راستگرایان محافظهکار و اصولگرا بهمراتب ناموفقتر است! واقعیت آن است که بحران اقتصاد ایران، بحرانی چندساله نیست و قدمتی حدود پنج دهه دارد. این وضعیت ماحصل انزواطلبی و نیمهبستهکردن درهای کشور به روی دنیای خارج، اضمحلال منابع با نامحدودپنداشتن آنها، تصور غلط از جایگاه دولت و فعال مایشا پنداشتن آن، صغیر و حاشیه دانستن مردم، دخالت تام و تمام در بازارها و برهمزدن نظام عرضه و تقاضا، سرکوب قیمتها، نفتمحوری، خامفروشی و... بوده است و تا این مبانی اصلاح اساسی نشوند، در بر همان پاشنه میچرخد. بهراستی کدام معضل و گره اقتصادی کشور در دهههای اخیر گشوده شده است؟ و مسبب حلنشدن این مسائل و مشکلات کدام جریان و نیروی سیاسی و تفکر اقتصادی بوده است؟ اینکه هنوز مشکل افزایش قیمتها را میخواهیم با تعزیر گرانفروشان و بستن مغازهها و به شیوه علاالدوله در فلککردن تاجران قند در بیش از یک قرن قبل حل کنیم، مسئولش چه کسی است؟! یا سیل ویرانگر یارانهها که در تضاد با بدیهیات منطق اقتصادی است، ماحصل کدام تفکر و کدام نیروی سیاسی است؟ یا سیاستی که با چندنرخیکردن ارز و تعیین نرخ سود بانکی زیر نرخ تورم یا دورزدن تحریمها یا قیمتگذاری دستوری و... انواع رانتها، مفاسد و ناکارآمدیها به فضای اقتصاد و زندگی و کار و کسب مردم تحمیل میکند از کدام آبشخور فکری سیراب میشود؟!
به نظر مهم نه افراد بلکه راهی است که رفته و همچنان میروند. بانیان وضعیت امروز نه چند میلیون کارمند و مدیر و بوروکرات دولتی بلکه راهبردها و سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی است که در قالب الگوها و شعارهای خودکفایی و جایگزینی واردات و بینیازی از جهان و نفی علم، اقتصاد و بازار آزاد و نظام عرضه و تقاضا کشور را به لب پرتگاه برده است و اگر هرازگاهی نیز عزم و اراده و بند و قانونی برای رهایی اقتصاد و کاهش محدودیتها و ممنوعیتها و... رشته میشود، به سبب اولویت سیاست بر اقتصاد پنبه میشود. بانیان وضع امروز همان نظریهپردازان و سیاستگذاران دیروز هستند که امروزیان نیز در همان فضا تنفس میکنند؛ فضای دولتی، بسته و نفتی. فضا همان است، قدری آدمهایش عوض شدهاند. یک قلم از بانیان وضعیت امروز نگرش پوپولیسم اقتصادی است. پوپولیسمی که حدود صد هزار طرح نیمهتمام روی دست کشور گذاشته که برای تکمیل آنها حداقل حدود 700 هزار میلیارد تومان نیاز است. طرحهایی که در دوران دولتهای مختلف کلنگ آنها زده شد اما بخش عمدهای از آنها مربوط به دولتهای نهم و دهم (84- 92) بوده است؛ دولتی که بسیاری از آنان اکنون در مسند وزارت، ریاست و... طراح و مجری دولت سیزدهماند. امروز به نظر مهمتر از یافتن «بانیان وضع موجود» و درخواست پاسخگویی آنان به مردم بابت عملکردشان، اهتمام جمعی و ملی برای شناخت، نقد و گذار از آن چارچوب فکری و نگرش اقتصادی است که چنین جانسختانه و طی چند دهه بر گفتمان اقتصادی کشور حاکم بوده و نابودی و حیفومیل منابع را خودکفایی و محرومیتزدایی و عقبماندگی و رکود را توسعه و پیشرفت جلوهگر کرده و میکند و سبب میشود تا مردم این سرزمین علیرغم قابلیتها و توانمندیهای بسیارشان از امکان آزادی، رفاه، فرصتهای برابر و.... محروم شوند!.»
مذاکرات وین و حاشیهسازیهای رندانه
جلال خوشچهره در سرمقاله امروز «ابتکار» نوشت: «زنگ از سرگیری مذاکرات برجامی با پایان تعطیلات سال نو میلادی به صدا درآمد. هتل «کوبورگ» وین از دوشنبه (سوم ژانویه ۲۰۲۲) بار دیگر محل مذاکره کنندگانی است که در هشت دور چانهزنیهای سخت، قرار است برای مناقشهای تعیین تکلیف کنند که شاید پیش از این هم میشد به نتیجهای روشن برای آن دست یافت.
برخلاف گذشته و گمانهزنیهای بدبینانه در باره سرنوشت مذاکراتی که از دور هفتم به بعد را تیم دولت « ابراهیم رئیسی» مدیریت کرده، حالا کفه ترازو به سمت احتمالهای خوشبینانه سنگینی میکند. براساس اظهارات مقامهای ایرانی و آنچه «میخائیل اولیانوف» نماینده ویژه دولت روسیه گفته است، تهران با قبول توصیههای مسکو و پکن و برای به نتیجه رسیدن مذاکرات کشدار وین، از برخی مطالبات حداکثری خود عقب نشسته و راه را برای دستیابی به توافق تا اندازه ظرفیت قابل تحمل و براساس نتایج شش دور گفتوگوهای متوقف شده در خردادماه گذشته هموار کرده است.
اگرچه هنوز از میزان انعطاف تهران در دور تازه گفتگوها اخبار روشنی در دست نیست، اما ابراز امیدواری نمایندگان روسیه و چین در مذاکرات وین، عقب نشینی مخالفان بیرونی و داخلی برجام و افزایش پیشبینیها درباره پیامدهای توافق احتمالی آینده، در این حال رایزنیهای دیپلماتیک از جمله گفتگوی وزیران امور خارجه ایران و عمان، ابراز امیدواری واشنگتن و اعضای تروئیکای اروپایی به نتایج قابل دسترس، نشان از هموار شدن مسیر دستیابی به توافق دارد. البته نباید همچنان احتیاط و احتمال وقوع اتفاقهای غیر منتظره را در این پیشبینی از نظر دور داشت.
بیراه نیست اگر حاشیهسازی برخی جریانهای سیاسی مخالف برجام در داخل را درباره آنچه به راستی در وین جریان دارد، از نشانههای احتمال توافق دانست. مخالفان دوآتشه توافق جامع هستهای(برجام) اکنون در برابر واقعیتی قرار دارند که خود را بر شعارها و مخالفتهای دیروز آنان تحمیل کرده است. به عبارت دیگر، آنان با فرار روبه جلو بازی رندانهای را پیشاپیش آغاز کردهاند. ادعای اینکه توافق احتمالی آینده نتیجه محتوم سنگ انداختن تیم مذاکره کننده دولت «حسن روحانی» به چاه است که اکنون تیم مذاکره کننده دولت «ابراهیم رئیسی» مجبور به بیرون آوردن آن است، بیشتر به رفتار رندانهای شبیه است که میخواهد ضمن بهرهمندی از نتایج مذاکرات، هرگونه هزینه دیگر را به گردن دولت گذشته بیندازد. آنان در اینحال میخواهند به این وسیله، مذاکراتی را که دولت کنونی به درستی در آن ورود کرده، سوداگرانه توجیه کنند. توجیه آنان از آن روست که تا خرداد ماه گذشته، نتایج شش دور مذاکرات وین را عین سازشکاری و حتی در مرز خیانت میخواندند. علاوهبراین، توقف پنج ماهه در مذاکرات وین که نتایجی جز سختتر شدن اوضاع اقتصادی، تشدید اعتراضات صنفی، نزدیک شدن مواضع اعضای گروه مذاکره کننده با تهران به یکدیگر، دستاورد قابل قبول دیگری نداشته، نیاز به حاشیه سازیهایی دارد که طبل آن را حاشیه سازان از اکنون به صدا در آوردهاند.
حاشیه سازان سرانجام لازم است فارغ از وابستگیهای جناحی و با نگاه به منافع ملی و امنیتی و با تجربهای که تیم مذاکره کننده هستهای دولت سیزدهم در وین کسب کرده است، دریابند که سیاست خارجی عرصه واقع بینی، انعطافپذیری و درک و معرفت عملی است. بنابراین به جای حاشیهسازی، توجیهگری و فرار رو به جلو، چه خوب خواهد بود که در خدمت به منافع ملی برخی جریانهای سیاسی به اصلاح در نگرشهای خود همت کنند.
هشتمین دور گفتوگوهای وین آغاز شده است. امید به توافق در این دور بیش از گذشته است. تهران با حفظ مواضع اصولی خود در عرصه دفاعی و تکنولوژی هستهای به چانهزنی با بازیگران اصلی جامعه جهانی مشغول است. حمایت از مذاکره کنندگان، امری لازم و پرهیز از حاشیه سازیهای رندانه، شرط کافی در آن خواهد بود.»
مردم را دلال نکنید
شادان کریمی در سرمقاله امروز «آفتاب یزد» نوشت: «هر جا پای گرانی در میان است مسئولان از دلالان و نقش آنها در افزایش قیمت کالاها سخن میگویند بدون اینکه به این موضوع بپردازند که این دلالان کیستند؟ آیا غیر از این است که بخش عظیمی از دلالهای موجود در بازارها همین مردم هستند و آیا غیر از این است که سیاستها و قوانین ریز و درشت فعلی این مردم را مجبور به دلالی برای به دست آوردن سود بیشتر کرده است؟
«دیدم همه صف ایستادن، ما هم ایستادیم گفتیم لابد یه چیزی میدن!»؛ این جمله برای بسیاری از شهروندان آشناست و سالهاست از آن در برخی مراودات روزانه خود استفاده میکنند تا بیانگر واقعیتی تلخ و البته پنهان در جامعه ایرانی باشد. واقعیتی که به نظر میرسد هم مسئولان نسبت به آن بیتوجه هستند و هم مردم به آن عادت کرده و سعی در ترویج آن نیز دارند. ایستادن در صفهایی که سود منفعت مالی برای شهروندان ایرانی دارد، سال هاست که به عنوانها و بهانههای مختلف رخ داده و رفتار اجتماعی غلطی را میان آنها پدید آورده است. البته شاید نوبت به همه افراد جامعه برسد، برای کسب سود حداقلی هم شده و اینکه از دیگران پیشی بگیرند، در صف بایستند و چند صباحی را با سود حاصل از آن امرار معاش کنند! از صفهای برنج و شیر خشک و نفت دولتی در روزهای دهه 60 گرفته تا صفهای گوشت یخزده استرالیایی، سکههای طلای پیش فروششده و لاستیکهای دولتی در دهه 90، همه و همه از واقعیتی تلخ به نام ترویج فرهنگ «منفعت طلبی» و به دنبال آن «دلال پروری» در جامعه حکایت دارد.
حالا هم که پای سهمیه بنزین به میان آمده است به نظر میرسد مسئولان از همه مردم دعوت رسمی به میان میآورند تا دلالی را در بازارهای مختلف پیشه کنند. همانطور که با قیمت گذاری دستوری بخش زیادی از جامعه را به سمت دلالی خودرو سوق دادند.
اگر این روال ادامه پیدا کند زمانی را در کشور شاهد خواهیم بود که به جای قانون، دلالان برای قیمت کالا در بازار تصمیم گرفته و با طرح شایعاتی موجب افزایش قیمت کالا میشوند و سیاست گذاریهای دولت نقش تعیین کنندهای در این دلال پروری دارد.»