تحلیل از چپ و راست؛
استراتژیهای برجامی
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
پلن « B »و استراتژیهای متفاوت برجامی
حسن هانیزاده تحلیلگر مسائل بینالملل در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشته: «مهمترین بخش پلن B همان تحریم بود، یک اهرم قوی و سلاح مؤثر در دست آنها که کماثر شد؛ همچنان که تهدید نظامی در دوران اوج خود یعنی دوره ریاست جمهوری ترامپ راه به جایی نبرد. بر این اساس، در طول هفتههای گذشته، آمریکا با استفاده از ابزار فشار غیرمستقیم یعنی تهدیدات رژیم صهیونیستی از یکسو و مطرح کردن مبحث پلن B میکوشد نتیجه این فشارها را در میز مذاکرات نقد کند. در چنین شرایطی، قدرت نظامی و توان رزمی ایران شامل توانمندیهای موشکی و پهپادی به این مفهوم است که جمهوری اسلامی زیر بار مذاکره تحتفشار و تهدید نمیرود و اگر بنا باشد کشوری تهدید کند، این ایران است که میتواند با اتکا به قدرت خود، رژیمهای کودکش و جعلی را تهدید کند و در صورتی که دست از پا خطا کنند، درسی فراموشنشدنی به آنها بدهد. همه روسای جمهور آمریکا از جورج بوش و باراک اوباما گرفته تا ترامپ، از روی میز قرار داشتن گزینه نظامی در قبال کشورمان سخن میگفتند اما وقتی ضرب شست ایران را دیدند، راهی جز کوتاه آمدن نداشتند. در ماجرای ساقط کردن پهپاد متجاوز گلوبال هاوک، رئیسجمهور وقت آمریکا از اینکه هواپیمای حامل نظامیان آنها را هدف قرار ندادیم، حتی تشکر کرد. وقتی پایگاه عین الاسد را موشکباران کردیم و منافع نظامی آمریکا کاملا به خطر افتاد، نتوانستند هیچ غلطی بکنند و واکنشی نشان بدهند. ژنرال کنت مکنزی، فرمانده سنتکام نیز چند ماه پیش اذعان کرده بود که برتری هوایی آمریکا از بین رفته و قدرت در این حوزه در دست ایران و همپیمانانش است. با توجه به شکست راهبرد فشار حداکثری که حتی مقامات کنونی دولت آمریکا نیز به آن اذعان کردهاند، بعید است بتوان با راههای جایگزین، جمهوری اسلامی ایران را بین دو گزینه قرار داد. استفاده از طرحی که بخش مهم و کلیدی آن را «تشدید تحریمها» تشکیل میدهد در قبال کشوری که دست و پنجه نرم کردن با تحریم را فراگرفته است، فاقد هرگونه اثرگذاری مطلوب است. طرح مکرر پلن B در فضای رسانهای، سیاسی و امنیتی، بیشتر با هدف ایجاد جنگ روانی و تأثیرگذاری در روند مذاکرات وین است. لذا بهنظر میرسد، این طرح به اندازهای که در فضای روانی و رسانهای دیده میشود، در فضای حقیقی و واقعی وجود خارجی ندارد».
تبلیغات زدگی
عباس عبدی در یادداشت امروز خود در «اعتماد» نوشت: «یکی از ایراداتی که به سیاستهای جاری و رسمی در ایران وارد است، باز کردن حساب بیش از اندازه و ظرفیت برای موضوع تبلیغات است. آنان به ناروا گمان دارند که گویی، ذهنیت مردم و حتی جهان را، تبلیغات میسازد. به همین علت نیز خودشان را در تله این ذهنیت تبلیغاتزده میاندازند، تلهای که خودشان آن را نصب کردهاند تا دیگران را به دام بیندازد ولی به ناچار پای خودشان در آن گیر میکند. انحصاری کردن رسانه رسمی و حتی مفاد برخی از مواد قانون مجازات نیز بر همین پایه است. شاید بیشترین محکومیتهای افراد، براساس ماده 500 بخش تعزیرات قانون مجازات اسلامی (ماده تبلیغ علیه نظام) است و جالب اینکه این ماده در ذیل فصل جرایم امنیتی ذکر شده است! در حالی که اگرچه در دنیا به تبلیغات اهمیت زیادی میدهند ولی همه توجه دارند که تبلیغات عاملی فرعی است. اگر شرکت بنز، خودروی خوبی تولید نکند، هرچه هم تبلیغ کند، فایده ندارد، شاید اثر منفی هم داشته باشد ولی هنگامی که کالای خوب تولید میکنند، تبلیغات نیز فروش آن را بهبود میبخشد. تبلیغ منفی علیه یک موضوع نیز همینطور است. تا چیزی ایراد نداشته باشد، تبلیغ منفی علیه آن چندان کارساز نیست و چه بسا در مقطعی ضد تبلیغ هم محسوب شود. نظام رسانهای رسمی در ایران تقریبا انحصاری و تبلیغاتمحور است. منظورم تبلیغات غیر تجاری است. دادههای سیاسی و دینی آن عموما رنگ و لعاب تبلیغی دارند. در این چارچوب نامگذاری خیلی مهم میشود. ... با این مقدمه باید به رویکرد رسمی و تبلیغی که این روزها درباره مهاجرت نخبگان از کشور مطرح میشود اشاره کرد. متاسفانه و در درجه اول مهاجرت نخبگان، تاکنون مساله حکومت نبوده است، حداقل تا پیش از این نبوده است. تاکنون هم به یاد ندارم مسوول مهمی به این مساله اشاره کرده باشد. علت اصلی نیز غلبه نگاه امنیتی بر امور کشور است. در این نگاه نخبگان نه یک فرصت عالی، بلکه بیشتر تهدید تلقی میشوند، لذا خارج شدنشان از کشور نه یک بلا که شاید یک فرصت تصور شود.
اخیرا دیدم که در یک فصلنامه مطالعات راهبردی وابسته به یک مرکز رسمی راهبردی، مقالهای از دو تن از کارشناسان دانشگاه امام صادق درباره تهدیدات امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران نوشته شده است که این تهدیدات را به ۴ بخش نظامی ـ اطلاعی، اقتصادی ـ اداری، فرهنگی ـ سیاسی، منابع ـ محیطی طبقهبندی کرده و ۲۸ تهدید را در ذیل این چهار گروه ذکر کرده است که متاسفانه مهاجرت نخبگان از کشور جزو آنها نیست، در حالی که اگر راهبرد کلی کشور توسعهمحور باشد، بهطور قطع فرار یا مهاجرت نخبگان از کشور نه تنها یکی از چند عامل مهم در تهدیدات امنیت ملی است، بلکه یکی از شواهد و عوارض اصلی تهدید شدن امنیت ملی نیز به شمار میرود. هنگامی که اولین و بالاترین تهدید این مطالعه «جاسوسی و نفوذ اطلاعاتی» شمرده شود و آخرین آنها «بحرانهای ناظر بر منابع تجدیدناپذیر» مثل آب معرفی شوند و اثرگذاری و ضریب تهدید اولی نسبت به آخری ۱۸ برابر بیشتر ارزیابی شود، روشن است که جایی برای مهاجرت نخبگان از کشور به عنوان یک تهدید برای امنیت ملی باقی نمیماند.
تحلیلی که مدتی پیش درباره علت پیشگامی ایالات متحده منتشر شده بود، نشان میداد که حفظ قدرت این کشور متاثر از جذب نخبگان و دانشمندان جهان است، این بزرگترین سرمایهای است که آنان از دیگر کشورها به صورت مفت و مجانی جذب میکنند.
بنابراین بعید است که کسانی در داخل کشور زندگی کنند و از روی خباثت بخواهند دیگران را تحریک به مهاجرت از کشور کنند. متاسفانه ماجرای مهاجرت نخبگان و جوانان عمیقتر از آن است که تحتتاثیر تبلیغات این و آن انجام شود. اگر میخواهید رخ ندهد باید به خواستهها و انتظارات بحث آنان توجه شود.»
گفتوگو تنها راهکار موجود
علیرضا صدقی در سرمقاله «ابتکار» نوشت: «فاصله شگرفی که این روزها میان نخبگان سیاسی و بدنه اجتماعی در جامعه ایران به وجود آمده، وضعیتی به مراتب خطرخیز و نگران کننده را بازتاب می دهد. این فاصله ممکن است در ظاهر فضا و امکانی را برای ارباب قدرت به منظور اتخاذ تصمیم های خارج از عرف یا بی توجه به مطالبات عمومی فراهم آورد اما بدون تردید در درازمدت گریبان گیر آنها خواهد شد. چه این که نمیتوان و نباید حاکمیت هر کشوری با فاصله ای زیاد میان مردم و طبقه حکمران دست به اداره امور بزند. نتیجه چنین فرآیندی در گام نخست از میان رفتن امکان مفاهمه میان دولت (به مفهوم حاکمیت) و ملت است. در حقیقت این فضا قدرت درک متقابل بدنه و راس هرم قدرت را از هر دو سلب می کند.
به طور طبیعی نخستین پیامد بروز این وضعیت ایجاد فضای عدم اطمینان میان مردم و حاکمیت است. چرا که قوه هاضمه ملت توان درک و هضم موضوعات مطرح شده از سوی دولتمردان را ندارد و از سوی دیگر، حاکمان نیز امکان فهم مطالبات عمومی را از دست می دهند. به دیگر بیان، هر چه این فاصله بیشتر می شود، عنصر غریبگی میان مردم و حاکمان نیز محکم تر و اساسی تر می شود. در نتیجه این غریبگی و اعتماد و اطمینان از میان رفته، بستر مطالبات از یک سو و زمینه اعمال اقتدار حاکمیت از سوی دیگر به سمت نوعی رادیکالیزم ـ ولو در کلام ـ پیش می رود.
مولود نامیمون این رادیکالیزم هر چه که باشد در نهایت به سود ملک و میهن نخواهد بود. حتی اگر در کوتاه مدت نهاد قدرت بتواند بخشی از این رادیکالیزم را فرونشاند، به طور یقین در درازمدت با مشکلاتی اساسی از سوی آن روبه رو خواهد شد.
اگر در بستری آرام و به دور از جنجال های قدرت طلبانه این موضوع مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد، یقینا مسئولان امر به سوی مفاهمه و درک متقابل با ملت حرکت خواهند کرد. اما نکته عجیب اینجاست که این روزها احساس می شود هیچ تمایلی از سوی نهاد قدرت برای نزدیک شدن به ملت ـ به عنوان یک کل غیریکپارچه ـ نیز وجود ندارد. در حقیقت به نظر می رسد ملت و دولت چون دو قطب هم نام به سرعت و شدت در حال دور شدن و فاصله گرفتن از یکدیگر هستند.
با این اوصاف به نظر می رسد باید مسئله را در گام نخست از طریق گفتگو و شنیدن پی گرفت. این دولت است که به عنوان عنصر قدرتمند و بالادستی در معادلات اجتماعی پای به میان گذاشته و سعی در ایجاد نوعی گفتگو میان خود و ملت داشته باشد. گفتگویی که بتواند بخشی از نیازهای ابتدایی و اولیه زیست اجتماعی برای آحاد جامعه ایران را فراهم آورد.
مسولان امر نباید فراموش کنند که بسیاری از آرمان ها، شعارها و خواست ها پساپشت مشکلات روزمره اجتماعی پنهان شده و آرام آرام به دست فراموشی سپرده می شوند. معنای دیگر این گزاره یعنی این که نباید فاصله گرفتن مردم از بسیاری از شعارهای ابتدایی انقلاب را به حساب فراموشی آنها گذاشت. بلکه عوامل متعدد و متکثری موجب شده اند تا زمینه و زمانه برای جدایی مردم از این شعارها فراهم آید و مهم ترین عوامل را باید در ناکارآمدی و به تبع آن فاصله گرفتن نهاد قدرت از مردم دانست.
شاید لازم باشد تا نهاد قدرت بار دیگر کلیه موضوعات و مسائل را از نو و این بار با نگاهی از منظر مقبولیت عمومی بنگرد و پیش و بیش از هر چیز در پی رفع مشکلات ساده و عمومی مردم باشد. بدون شک حرکت از این مسیر و عبور از این معبر می تواند زمینه را برای فرارفت از مشکلات موجود و احتمالی آینده بیش از وضعیت حاضر فراهم آورد.»
سِرّ سردار
محمدجواد اخوان در سرمقاله «جوان» نوشت: «سردار شهید عزیز را با چشم یک مکتب، یک راه، یک مدرسه درسآموز نگاه کنیم.» این جمله از زبان شخصیتی است که سلیمانی را بیش از همه میشناخت و خود مرشد و مربی او بود. جایگاه و منش سردار بهگونهای بود که از خود هرگز نگفت و کمتر در رسانهها دیده میشد. همچنانکه مولوی میگوید: «خوشتر آن باشد که سر دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران». باید سردار دلها را از زبان دیگرانی که او را درک کردند، شناخت. هرچند بهواسطه حساسیت مسئولیتش افراد بهخصوصی با او در ارتباط بودند، اما مرشد و مقتدای او یعنی رهبر معظم انقلاب بهعنوان شخصیتی فرهیخته -که این شهید عزیز تحت فرمان و در تعامل مستقیم با ایشان بود- بهترین ترسیمکننده مؤلفههای مکتب و راه شهید سلیمانی است؛ از اینرو بررسی نکاتی که معظمله در تبیین شخصیت و سیره «حاج قاسم» ترسیم کردهاند، میتواند روشنگر «مکتب سلیمانی» باشد.
اول؛ از قنات ملک تا قدس
مسیر رشد و تعالی حاج قاسم، سرشار از نکات الهامبخش است. او کسی است که «از میان آنها از یک روستای دورافتاده برمیخیزد، تلاش و خودسازی میکند و به چهره درخشان و قهرمان امت اسلامی تبدیل میشود.» شناخت و پیروی او از مکتب امام (ره) نقطه عطفی در رشد معنویاش بود و به همین دلیل بود که «نمونه برجستهای از تربیتشدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود.» او مانند بسیاری از مجاهدان همنسلش در انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، مشق جهاد کرد و بر این اساس است که «پایهگذاری امثال قاسم سلیمانیها در دوران دفاع مقدس گذاشته شد.» به جهاد اصغر بسنده نکرد و در جهاد اکبر نیز نصرت یافت، چراکه او کسی بود که «میرود جلوی دشمن و واهمه نمیکند و در همه میدانها نه خستگی میفهمد، نه سرما میفهمد و نه گرما میفهمد، این اگر چنانچه درون خودش در آن جهاد اکبر پیروز نشده بود، اینجور نمیتوانست جلوی دشمن برود.» طبیعی است که «شخصیتهای ایمانی، وقتی ایمان را با عمل صالح همراه کنند، وقتی حرکت جهادی کنند، محصولش میشود شخصیتی مثل شهید سلیمانی که حتی دشمنانش او را تحسین میکنند».
دوم؛ مکارم اخلاقی
یکی از اصلیترین دلایل محبوبیت سردار دلها، تبلور یافتن قله کمالات معنوی انسانی مطلوب جامعه در شخصیت او بود و «ملت ایران داشتههای فرهنگی، معنوی، انقلابی و ارزشهای خودش را در او متبلور و مجسم دید.» برخی از مهمترین کمالات اخلاقی و معنوی او را در بیان امام خامنهای عزیز میتوان یافت.
«شجاعت و روحیه مقاومت» در او مجسم بود. «حاج قاسم صدبار در معرض شهادت قرار گرفته بود؛ این بار اول نبود، ولی در راه خدا و انجام وظیفه و جهاد فیسبیلالله از هیچچیز پروا نداشت؛ نه از دشمن پروا داشت، نه از حرف این و آن پروا داشت و نه از تحمل زحمت پروا داشت.» «هم دل و جگر داشت به دهان خطر میرفت و ابا نداشت، هم با تدبیر بود؛ منطق داشت برای کارهایش. این شجاعت و تدبیر توأمان، فقط در میدان نظامی هم نبود، در میدان سیاست هم همین جور بود».
«روحیه فداکاری و نوعدوستی» او سبب میشد «برایش این ملت و آن ملت و مانند اینها مطرح نبود؛ نوعدوست بود، واقعاً حالت فداکاری برای همه داشت».
حاج قاسم «اهل معنویت و اخلاص و آخرتجویی بود و اهل تظاهر نبود.» این ویژگی سبب شد «مردم قدر سردار شهید قاسم سلیمانی را دانستند و این ناشی از اخلاص است. یک اخلاص بزرگی در آن مرد وجود داشت.» همین اخلاص و معنویت او سبب میشد به رغم آنکه «یک فرمانده جنگاور مسلط بر عرصه نظامی بود، درعینحال بهشدت مراقب حدود شرعی بود» و «مراقب بود به کسی تعدی و ظلم نشود. به دهان خطر میرفت، اما جان دیگران را تا میتوانست حفظ میکرد».
شهید سلیمانی یک انقلابی غیرجناحی بود. «در مسائل داخل کشور اهل حزب و جناح و مانند اینها نبود، لکن بهشدت انقلابی بود. انقلاب و انقلابیگری خط قرمز قطعی او بود؛ ذوب در انقلاب بود. پایبند به خط مبارک و نورانی امام راحل (رضوانالله علیه) بود.»
یکی دیگر از ویژگیهای او «درایت و باهوشی» بود که با همین درایت و هوشمندی، او «نرمافزار مقاومت و الگوی مبارزه را به ملتها تعلیم کرد.» چراکه از مکتب امام (ره) آموخته بود «ایران بهعنوان یک دژ نظامی و آسیبناپذیر نیاز سربازان اسلام را تأمین میکند و آنان را با مبانی عقیدتی و تربیتی اسلام و همچنین به اصول و روشهای مبارزه علیه نظامهای کفر و شرک آشنا میسازد.»
سوم؛ رستاخیز شهادت
برای انسان مادی، مرگ پایان حیات و آغاز نیستی است، اما انسان رشد یافته در مکتب توحید، مرگ را دریچه ورود به حیات ابدی میداند و «شهادت» زیباترین نوع این عروج است. شهادت سعادتی انعکاسیافته از حیات دنیوی شهید است و سردار دلها سالیان متمادی در جستوجوی این سعادت بود تا سرانجام «به آرزویش رسید. او شوق شهادت داشت و برای آن اشک میریخت و داغدار رفقای شهیدش بود.» از آنجا که شهید سلیمانی «جهادش جهاد بزرگی بود، خدای متعال شهادت او را هم شهادت بزرگی قرار داد.» «او همه عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بیوقفه او در همه این سالیان بود».
همانگونه که باریتعالی میفرماید: «قُلْ هَلْ تَرَبَصُونَ بِنَا إِلَا إِحْدَی الْحُسْنَیینِ» برای مجاهد فیسبیلالله، شکست دشمن و شهادت در این مسیر نورانی، هرکدام پیروزی است، اما گاه انسان به درجهای میرسد که به هر دو فوز دست مییابد و «شهید سلیمانی به هر دو حُسنیین رسید، هم پیروز شد هم به شهادت رسید، یعنی خدای متعال کلتَا الحُسنَیین را به این شهید عزیز داد.»
شهادت او نهتنها راهش را متوقف نکرد، بلکه صفحهای جدید و البته اثرگذارتر از خط و راهی که او ترسیمکننده آن بود در برابر جهانیان گشود. شهادتش خود رستاخیز شگفتانگیزی بود و او «با حرکات خود و بالاخره با شهادت خود اسم رمز برانگیختگی و بسیج مقاومت در دنیای اسلام شد.» این در حالی بود که «امپراتوری خبری صهیونیسم در همه دنیا سعی کردند سردار بزرگوار عزیز ما را متهم کنند به تروریست؛ خدای متعال صفحه را درست بهعکس آنچه آنها میخواستند ترتیب داد».
این رستاخیز عظیم برخاسته از شخصیت معنوی او بود و «قیامتی به پا کرد. معنویت او، شهادت او را اینجور برجسته کرد.» «شهادت او، زنده بودن انقلاب در کشور ما را به رخ همه دنیا کشید.» بر همین اساس است که رهبر انقلاب شهادت این بزرگمرد را «یکی از آیات قدرت الهی» دانسته و با «یومالله» خواندن روز بدرقه میلیونی او در خیابانهای ایران و عراق اعلام نمودند «شهید سلیمانی، هم در زمان زنده بودنش استکبار را شکست داد هم با شهادتش شکست داد».
همانگونه که بارها گفته شده است پس از آسمانی شدن شهید سلیمانی، برکات مادی و معنوی او نهتنها کاهش نیافت، بلکه بیشتر نیز شد. خون او پس از گذشت دو سال هنوز سرد نشده و همچنان در حال جوشیدن است. جوشش این خون پاک، همچنان دلها را دگرگون میکند و بر تحولات مؤثر است. اینچنین است که «با رفتن او به حول و قوه الهی، او، کار و راه او متوقف و بسته نخواهد شد.»
اراده احیای برجام وجود دارد
داریوش قنبری استاد دانشگاه در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشته: «در مسیر مذاکرات کش و قوسهایی وجود دارد که طبیعی است. روندی رو به جلو و مثبت گرچه فراز و نشیبها هم زیاد است. با توجه به تغییر و تحولاتی که صورت گرفته بود، نیاز به زمان بود تا تیم جدید هستهای کشورمان بتوانند به تفاهمی با طرف مقابل برسند. ایران و طرف دیگر که بقیه کشورهای طرف برجام است، نیاز به زمان داشتند تا به تفاهم نزدیک شوند. این مدت زمان حداقل شش ماه برآورد میشود و بعید است که تا قبل از شش ماه نتیجه حاصل شود. البته اکنون مدتی از آن شش ماه گذشته و از زمان تشکیل دولت تابحال به نظر میرسد که تفاهمی دارد صورت میگیرد. تفاهمی که نماینده روسیه با خوشبینی اظهار کرده در فوریه به نتیجه میرسد یا در زمان دیرتری به وقوع میپیوندد، قطعا به وضعیتی که مذاکرات طی میکند، بستگی دارد و نهایتا بحث تعدیل خواستههایی که طرفین دارند اما آنچه هست اینکه دو طرف هم ایران و هم کشورهای طرف مقابل دنبال احیای برجام هستند چون راهی جز احیای برجام برای طرفین باقی نمانده است. از طرف دیگر داخل کشور عزم خاصی در راستای احیای برجام وجود دارد. برخلاف اینکه برخی اینطور استدلال میکردند که دولت جدید احتمالا روش دیگری در روند برجام در پیش بگیرد اما دیدیم که اینطور نبود. از طرفی با تحلیل برخی متغیرها مثل متغیرهای بودجهای درمییابیم که بودجه سال آینده نشان میدهد ایران امیدواری خاصی به احیای برجام دارد و برمبنای خوشبینی و امیدواری به احیای برجام بسته و تدوین شده است. بنابراین میتوان گفت که عزم جدی در طرف ایرانی برای احیای برجام وجود دارد. از طرف دیگر متغیر مخلی که قبلا باعث شکست برجام شد و در روند برجام اخلال ایجاد کرد که دولت جمهوریخواه ترامپ بود، دیگر وجود ندارد. بایدن هم از زمان انتخابات دم از احیای برجام زده بود و از طرفی خودش در دولتی بود که همفکر دولتش است و برجام را به نتیجه رساند. لذا با توجه به اینکه بایدن همفکر همان دولت است و در صحبتهایش هم به این موضوع که دنبال احیای برجام است، اشاره کرد و از طرف دیگر با توجه به استراتژی حزب دموکرات در آمریکا که به نوعی این حزب نسبت به حزب رقیب بیشتر مذاکرهمدار در سیاست خارجی است، میتوان این امیدواری را داشت که برجام طی ماههای آینده احیا شود که این خوشبینی منطقی است. با توجه به اینکه طرفین برجام رفتار خردمندانهای از خود نشان دادهاند و با توجه به مدل بازیگر خردمندی که میتوان در این تحلیل مورد توجه قرار داد، همچنان امیدوار به این هستم که طی هفتههای آینده و نهایتا ظرف یکی، دو ماه آینده اتفاقات مثبتی بیفتد. نهایتا تا ماه مارس و فوریه آینده این امیدواری هست که مذاکرات به نتیجه برسد و برجام به عنوان سندی که قبلا بین ایران و طرفهای مقابل به نوعی به نتیجه رسیده بود، دوباره احیا شود. آنچه مربوط به اراده طرفین هست، الان وجود دارد اما قطعا در دیپلماسی تلاش میشود امتیازات بیشتری هم گرفته شود که امری طبیعی است. به هر حال طرف مقابل دنبال این است که امتیازات بیشتری بگیرد و ایران هم دنبال این است که امتیازات بیشتری در راستای منافع خودش داشته باشد.»