تحلیل از چپ و راست؛

یک دست و دو هندوانه

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1119999

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

بازی کاخ سفید با اعصاب آتلانتیکی‌ها!

حنیف غفاری در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشته: «توصیف منازعات اخیر در اوکراین به طور کلی سهل و ممتنع است! ... آنچه امروز در «دونتسک» و دیگر مناطق شرق و جنوب شرق اوکراین می‌گذرد، به وضوح بیانگر تکرار یک خطای استراتژیک از سوی ناتو و مهره بازی این مجموعه یعنی کی‌یف است. در حالی که آمریکا تلاش می‌کند کشورهای غرب را برای حمایت از ایده موهوم حمله احتمالی روسیه به اوکراین پشت سر خود جمع کند اما رسانه‌ها از اختلاف نظر برلین با واشنگتن در این باره خبر می‌دهند. مخالفت اعضای اروپایی ناتو با رویکرد آمریکا در قبال اوکراین و تحولات این کشور، ریشه در موقعیت ژئوپلیتیک اوکراین و مختصات میدان نبرد احتمالی میان مسکو و کی‌یف دارد: در این معادله، قطعا اروپا به لحاظ راهبردی و جغرافیایی به مراتب آسیب‌پذیرتر از آمریکا خواهد بود! بدیهی است در چنین موقعیتی بسیاری از اعضای اروپایی ناتو نمی‌خواهند هزینه حمایت آمریکا و اقدامات تحریک‌آمیز کی‌یف را پرداخت کنند. 

شاید بهتر بود دولت زلنسکی در اوکراین قبل از بازی چشم‌بسته در زمین کاخ سفید به ۲ سوال مهم که حتی در ذهن غربگرایان این کشور نیز نقش بسته است، پاسخ می‌داد:

نخست: چرا به‌رغم گذشت ۷ سال از سرنگونی دولت یانوکوویچ بر اثر کودتای غربگرایان، کشورهای به اصلاح دلسوز اروپایی که اکثر آنها عضو ناتو هستند اقدامی در راستای عضویت رسمی اوکراین در این ۲ مجموعه صورت نداده‌اند؟

دوم: اگر اقدامات تحریک‌آمیز اوکراینی‌ها و بازی دولت زلنسکی در زمین واشنگتن و ناتو منجر به نبرد مستقیم با روس‌ها شود، کی‌یف تا چه اندازه‌ای می‌تواند روی حمایت واقعی غرب از خود حساب باز کند؟ 

اوکراینی‌ها به صورت خودخواسته، به مهره بازی ناتو در مواجهه با کاخ کرملین تبدیل شده‌اند، بدون آنکه چشم‌اندازی از آینده تاریک خود در هر گونه نبرد احتمالی با مسکو داشته باشند. بهتر است زلنسکی سرنوشت ساکاشویلی در نبرد سال 2008 میلادی را یک بار مرور کند! میان ماجراجویی گرجی‌ها و اوکراینی‌ها در ۲ دهه ابتدایی هزاره سوم تفاوت چندانی وجود ندارد و نتیجه هر دو این اقدامات تحریک‌آمیز یکسان است. جو بایدن، مکرون، اولاف شولتس و دیگر مقامات غرب در نهایت پس از استفاده ابزاری از دولت اوکراین، دولت زلنسکی را نیز قربانی مطامع و اهداف توسعه‌طلبانه خود خواهند کرد و در نهایت نه خبری از دولت غربگرا در اوکراین خواهد بود و نه خبری از گسترش ناتو به شرق!»

 

یک دست و 2 هندوانه ارزی و بنزینی

مهدی حسن‌زاده در یادداشت امروز «خراسان» نوشته: «حدود 2 ماه است که موضوع جایگزینی یارانه نقدی به جای اعطای ارز 4200 مطرح است. تردیدی نیست که هر گونه تغییر در نظام یارانه ای و نقدی سازی یارانه پنهان چه در بخش انرژی و چه در بخش ارزی، شوک قیمتی موقتی را به دنبال دارد و در نتیجه نمی توان تبعات تورمی این طرح را نادیده گرفت. هرچند در نهایت منافع این طرح در توزیع یارانه نقدی به نیازمندان و حذف رانت بسیار بزرگی که به واردکنندگان می دهد و به نتیجه نمی رسد، قابل کتمان نیست و از این رو تبدیل ارز 4200 به یارانه نقدی  یا یارانه کالایی، مورد اجماع طیف وسیعی از اقتصاددانان است.در چنین شرایطی خبر اجرای آزمایشی طرح اختصاص سهمیه بنزین به هر فرد به جای هر خودرو نیز مطرح شد. خبری که نشان می داد به زودی قرار است در دو جزیره کیش و قشم به جای اعطای سهمیه ماهانه 60 لیتری بنزین 1500 تومانی، سهمیه ای معادل 15 تا 20 لیتر بنزین به ازای هر فرد اختصاص یابد. سهمیه ای که برای افراد فاقد خودرو قابل تبدیل به یارانه نقدی باشد. این طرح که سال هاست در محافل کارشناسی مطرح است و حتی سال 98 یکی از گزینه های روی میز دولت قبل بود، طرحی است که ابعاد آن را باید به دقت بررسی کرد. این طرح نیمی از جامعه را که فاقد خودروست و بخش عمده آن ها افراد کم درآمد هستند از یارانه بنزین بهره مند می کند. اگر چه نکته مهم در این طرح مانند طرح سال 98 این است که بخشی از اقشار ضعیفی که از خودرو استفاده کاری می کنند و در قالب خودروی عمومی و تاکسی نمی‌گنجند، در چنین طرح هایی دچار مشکل می شوند و نارضایتی همین اقشار موجب بروز مسائلی نظیر آبان 98 می شود.در این میان ،توضیحات مقامات دولت نشان می داد که طرح بنزینی مذکور آزمایشی فقط در دو جزیره کیش و قشم انجام می شود و فعلا برنامه ای برای اجرای سراسری آن وجود ندارد. با این حال، همزمانی اجرای آزمایشی این طرح و اجرای قطعی و قریب الوقوع حذف ارز 4200، به منزله اجرای دو جراحی همزمان در اقتصاد است که تبعات اجتماعی به دنبال دارد. اگر چه ممکن است استدلال مسئولان دولتی این باشد که اقدام بنزینی همزمان با ارز 4200 نخواهد بود اما لو رفتن این خبر و کنار هم قرار گرفتن دو جراحی ارزی و بنزینی این نگرانی را ایجاد می کند که آیا تبعات هر دو اقدام را همزمان می توان مدیریت کرد؟واضح است که روزی بالاخره باید پرونده ارز 4200 را بست. همچنین موضوع یارانه بنزین را باید در مهلت زمانی مشخصی سامان دهی کرد اما نگه داشتن جامعه در برزخ اجرای این دو طرح و طولانی شدن مدت زمان تصمیم گیری برای اجرای طرح و همچنین برخی مواضع متفاوت متولیان دولتی نشان می دهد که نمی توان به اجرای همزمان  یا با فاصله زمانی کم در این دو طرح دلخوش بود. لذا اعلام قطعی توقف اجرای یکی از این دو طرح و تمرکز بر طرح دیگر و اجرای هر چه سریع تر آن همراه با موضع یکسان و شفاف دولت درباره اجرای طرح و همراه کردن هرچه بیشتر مردم با این اقدامات اصلاحی و اقدامات رسانه ای اثرگذارتر در این زمینه ضروری است و گر نه با یک دست نمی توان این دو هندوانه سنگین را برداشت.»

 

آیا موضع رئیسی اعتمادساز خواهد شد؟

محمد علی وکیلی در سرمقاله امروز ابتکار نوشت: «هفته گذشته رئیس جمهوری در جلسه شورای عالی امور ایرانیان برای چندمین بار تصریح کرد که هیچ ایرانی ممنوع الورود به کشور نداریم و تاکید کرد که در پی رفع موانع برای ورود آنان به کشور و تسهیل امور آنان با تدوین قانون جامع برای ایرانیان خارج از کشور است. البته همه روسای جمهوری همیشه چنین هدفی داشتند. در واقع این حرف را دولت‌های پیشین نیز می‌زدند اما به علت عدم وجود ضمانت اجرا، اعتمادآور نشد ولذا تاثیرگذار نبود. حتی در مواردی بعضاً پاره‌ای اعتماد کردند و به کشور آمدند و پس از ورود خلاف وعده‌ها عمل شد. هرچند اکنون این امید هست که این موضع نظام باشد و شاهد موارد خلف وعده نباشیم. اگر این دولت نتواند چنین وعده‌ای را اجرا کند دیگر هیچ دولتی نمی‌تواند. اجرای آن می‌تواند تا حد زیادی، پیرامون سایر شعارهای اصلاح سیاست‌ها (خصوصاً در حوزه های سیاسی و اجتماعی) خوش‌بینی ایجاد کند. تردید ندارم که جناب رئیسی در این موضع هم صادق است و هم جازم اما به هر علتی، سال‌هاست که شعار رئیس جمهورها در این کشور محقق نمی‌شود. اینکه علتش، نبود اختیارات و ایجاد موانع و یا نبود توان و ظرفیت مدیریتی باشد موضوع این یادداشت نیست. ریشه و علتش هرچه باشد، نتیجه آن ساختن ملتی بی اعتماد و ناامید از کارآمدی دولت‌ها شده است. بنابراین انجام چند کاری که غیرممکن می‌نماید برای بازگشت عاجل اعتماد حداقلی لازم است. اعتمادی که می‌تواند پشتوانه کارهای بزرگتر باشد. هرچند کار جناب رئیسی نیز راحت نیست. فضای غالب این است هر که نمی‌خواهد، از کشور جمع کند برود. این جمله بر فضای کشور سایه سنگین انداخته و لذا اینگونه نیست که این دولت بتواند به راحتی کَشتیِ کشور را سیاستی دیگر اندازد.

حقیقتاً اهتمام به بازگرداندنِ سرمایه‌های انسانی نیاز جدی است. کمتر کشوری مانند ما این چنین سرمایه هایی بیرون از کشور خود دارد. راه بازگردان نخبگان بیرون از مرز، فراهم آوری فضایی برای حفظ نخبگان حاضر در کشور است. هیچ سیاستی وجود ندارد که همزمان که نخبگان داخل کشور را فراری می‌دهد مورد استقبال نخبگان بیرون از کشور قرار گیرد. لذا سنجه‌ای که می‌تواند میزان درست بودن سیاست تسهیل ورود نخبگان به کشور را بسنجد، میزان رضایت نخبگان حاضر در کشور است.»

 

آثار بحران فقر و ناامیدی

عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «کاهش شدید رشد جمعیت مساله مهمی شده است، ولی توضیح می‌دهم که این مساله بسیار متفاوت از آن چیزی است که طرفداران جناح حاکم می‌گویند. حتی می‌توان گفت که در نقطه مقابل آن است. این جناح به طرز عجیبی ساده‌انگارانه به موضوع نگاه می‌کند و با تصویب قانون جوانی جمعیت که نام آن نیز نادرست و غلط است، و به صورت ویژه در کمیسیون اصل ۸۵ و به دور از چشم مردم آن را تصویب کرد، نه تنها هیچ کمکی به مساله جمعیت نخواهد کرد، بلکه آن را تشدید هم می‌کند. ... رشد جمعیت مساله است ولی مساله هزار بدتر از آن انتخاب راه‌های نابخردانه برای حل مساله است. ... به نظر می‌رسد که فقر و افزایش بیماری‌ها و مهاجرت‌ها نیز موجب کاهش بیشتر رشد جمعیت و تخلیه کشور از نیروهای کیفی بر اثر مهاجرت خواهد شد. ولی مهم‌تر از مرگ و میر، کاهش بسیار چشمگیر زاد و ولد است. این وضع نشان‌دهنده یک نابسامانی بزرگ در وضعیت جامعه ایران است. من معتقد نیستم که جمعیت ایران کم است،  معتقد هم نیستم که زیاد است، شاید در یک مسیر طبیعی جمعیت ایران حداکثر به ۹۵ تا ۱۰۰ میلیون برسد، سپس باید به گونه‌ای برنامه‌ریزی کرد که کمتر نشود، و این جمعیت متعادل و خوبی است، ولی مساله امروز فقط تعداد جمعیت نیست، بلکه این کاهش نشانه‌ای از یک بحران بزرگ است. کدام بحران؟ ترکیبی از وضعیت فقر و ناامیدی، چنین مشکلی را ایجاد کرده است. راه‌حل نیز رفع این دو مساله است. قانون جوانی جمعیت و امثال آن اتلاف وقت و آب در هاون کوبیدن است. آقایان به خیال خود دو امتیاز به نسبت مهم اقتصادی در این قانون مقرر کرده بودند که اهمیت چندانی نیز نداشت، یکی پرداخت وام و دیگری تحویل خودرو خارج از نوبت. وام مزبور به کلی از بودجه حذف شد، هر چند اگر هم بود درد چندانی را درمان نمی‌کرد و بازپرداخت آن مساله مهم‌تری بود. تحویل خودرو هم ظاهرا منتفی است، زیرا قیمت آن آزاد خواهد شد. بقیه مقررات آن عمدتا عوارض مهمی دارد که در جای خود به آن اشاره شده است. این قانون نه تنها امید به آینده را ایجاد نمی‌کند، بله خودش منشأ ناامیدی است. نه تنها فقر را از میان نمی‌برد و شغل ایجاد نمی‌کند که آنها را بدتر هم می‌کند.  وضعیت جمعیت در ایران شاهد مهمی در ضرورت فهم دو بحران اقتصادی (فقر و بیکاری) و سیاسی (ناامیدی از آینده) است. مدیریت جامعه باید به این نکته روشن توجه کند، فردا خیلی دیر است.»  

 

آنچه ما نداریم

احمد غلامی . سردبیر «شرق» امروز در سرمقاله این روزنامه نوشته: « می‌خواهم تعبیری از کتاب «حکمرانی بر خود و دیگران» درس‌گفتارهای میشل فوکو، را عاریه گرفته و با آن بحث را جلو ببرم. در این کتاب فوکو از تعبیری به نام «پارسیا» سخن می‌گوید: پارسیا یعنی حقیقت‌گویی. ... او دموکراسی را در رأس پارسیا قرار داده است؛ دموکراسی به معنای برابری‌ای که به همه شهروندان تعلق می‌گیرد تا آزادانه له یا علیه چیزی سخن بگویند و در نتیجه در تصمیم‌گیری‌ها نقشی جدی ایفا کنند؛ بدون دموکراسی، پارسیا نخواهند داشت. رأس دیگر پارسیا صعود یا برتری است، یعنی کسانی که با سخنان نافذ خود برتری خویش را بر دیگران به اثبات رسانده و دیگران را اقناع می‌کنند و بر آنان فرمان می‌رانند. رأس دیگر، حقیقت‌گویی است. بدیهی است حقیقت‌گویی بدون شهامت معنا ندارد، ازاین‌رو عنصر ناب حقیقت‌گویی شهامت است. میشل فوکو برای تشریح پارسیا به کتاب «تاریخ جنگ‌ پلوپونزی» نوشته توسیدید، ارجاع داده و لحظه بحرانی آتن در آستانه جنگ با اسپارت را به تصویر می‌کشد تا کارکرد واقعی پارسیا را برای شنوندگان درس‌گفتارهایش عیان کند. بدیهی است آتن برای حل بحران، نیاز به دموکراسی دارد یعنی هرکس بتواند آزادانه به فراخور دانش و تجربه‌اش له یا علیه هر چیز یا هرکسی نظر دهد. دوم اینکه در این میان هستند چهره‌هایی که با حقیقت‌گویی و سخنان نافذ خود قادرند بر دیگران برتری یافته و بر آنان فرمان برانند. در این میان و مهم‌تر از هرچیز شهامت حقیقت‌گویی و صراحت لهجه این افراد است. این صورت‌بندی به‌وضوح نشان می‌دهد هر سرزمینی چه گرفتار مصائب و چه در آستانه مصائب نیاز به پارسیا دارد. 

برای عبور از چالش‌های سیاسی بدون دموکراسی و چهره‌های متنفذ و حقیقت‌گو، تصمیمات اگر به پیروزی هم منتهی شود شرکای دغل بسیاری خواهد داشت و در صورت شکست کسی مسئولیت ناکامی را برعهده نخواهد گرفت. قبل از اینکه به میز مذاکرات برجام بازگردیم، می‌خواهم تصویر درخشانی از پریکلس در هنگامه جنگ آتن و اسپارت را نقل کنم. پریکلس متنفذترین فرد آتن بود. معتبرترین در سخن و عمل. پریکلس رأس دوم و سوم پارسیا است. برتری و حقیقت‌گویی. او می‌داند هر مبارزه‌ای دو رو دارد؛ شکست یا پیروزی. اگر پیروز بازگردد همگان در این پیروزی با او شریک‌اند، اگر شکست بخورد تنها و یتیم است... در همین خطرکردن و پذیرفتن یک پیامد به شیوه جمعی است که رأس دیگر پارسیا شکل می‌گیرد: «من حقیقت را به تو می‌گویم؛ اگر بخواهی آن را می‌پذیری؛ اما اگر پذیرفتی به خاطر داشته باش که فارغ از پیامدهای احتمالی باید هم‌پیمان من باشی، و نیز اینکه من تنها کسی نیستم که مسئول این پیامد خواهم بود». 

با تشریح پارسیا نوری بر تاریکی‌های برجام ایرانی تابیده خواهد شد. اینک سرنوشت تلخ و چهره مغموم «ظریف» در مقایسه با همتایان خود نشانگر عدم پارسیا در سیاست‌ورزی ایرانی است. ظریف در همان گرماگرم مذاکرات هم می‌دانست بازگشت شکوهمندی از میدان دیپلماتیک نخواهد داشت. آیا گفت‌وگوی او با سعید لیلاز نوعی بغض فروخورده در گلو است؟ ظریف، سیمای سیاستمداری تنها در میان جمع است. حال با این پس‌زمینه یعنی پارسیا، به میز مذاکرات وین بازمی‌گردیم. فارغ از نتیجه پیروزی و شکست چه آینده‌ای در انتظار دیپلمات‌هایی است که خود زمانی همراه دیپلمات‌های دیگر بوده‌اند. به اعتراف دیپلمات‌های حاضر در مذاکرات وین آنان وارث یک شکست‌اند، شکست به‌جامانده از دولت قبلی. با این توصیف برجام در معنای ساده آن چیزی نیست جز (شبیه) یک رابطه عاطفی شکست‌خورده. مذاکرات نه برای عقد قرارداد تازه بلکه قراردادی برای یک متارکه منطقی است. تعیین چارچوب‌هایی برای صیانت از خود، نه برای پیشروی به سوی یک رابطه سازنده. چراکه مذاکرات وین فقط بر دو منطق استوار است. دو منطقی که همه کشورهای حاضر در آن شریک هستند؛ منطق اقتصادی و سیاسی. چین و روسیه درصددند تضمین‌های جدی‌ای برای منافع خود از ایران بگیرند و از سوی دیگر حمایت آنان از ایران برایشان بردی سیاسی دارد. مقاومت ایران در برابر تحریم‌ها اتوریته سیاسی آمریکا را می‌شکند و موجب گردن‌کشی و مقاومت دیگر کشورها خواهد شد. این برای چین و روسیه که هر دو در تحریم‌های آمریکا قرار دارند وضعیتی بسیار مطلوب است. اروپاییان به دنبال آن‌اند که ایران با کمترین منفعت اقتصادی برجام را ترک کند تا زخم تحقیرهای ترامپ را با پیروزی دولت بایدن التیام بخشند، البته که منافع اقتصادی آنان از برجام در اولویت قرار دارد و اگر منافعشان به هر دلیلی نادیده گرفته شود آنان در مسیر مذاکرات سنگ‌اندازی خواهند کرد. ایران نیز به دنبال منفعت اقتصادی از برجام است و طرفه آنکه بیش از منافع اقتصادی در پی منافع سیاسی و اثبات اقتدار خویش است. مذاکرات وین نبردی در آستانه مرزهای دیپلماتیک است و کشوری فارغ از نتیجه پیروز میدان است که به پارسیا پایبند باشد. اینک پرسش اساسی اینجاست که قواعد پارسیا در سیاست داخلی و جهانی ایران و همچنین نزد دیپلمات‌ها چه جایگاهی دارد و تا چه میزان کارکرد و اهمیت آن برای ما آشکار است.»

 

گزینه‌های سپاه روی میز وین!

  محمدحسین محترم در یادداشتی برای «کیهان» نوشته است: « دور هشتم مذاکرات وین برای لغو تحریم‌ها در حالی آغاز شده که هفتمین دور با تثبیت اصول ایران پایان یافت. ... با این وجود هرچند هیچ اتفاقی از جمله پذیرش لغو تحریم‌ها از سوی طرف آمریکایی و غربی بعید نیست، اما با توجه به پیشینه فریبکارانه آمریکا و اعتماد بخش نبودن مواضع اروپایی‌ها و هشدار وزیر خارجه ایران به طرف‌های مقابل که «هیچ‌وقت زیر بار گرفتن یک امتیاز و دادن ده امتیاز نخواهیم رفت» و همچنین مخالفت جمهوری اسلامی با درخواست آمریکایی‌ها برای مذاکره مزورانه مستقیم با هدف طولانی کردن گفت‌وگوها و بهره‌برداری از عکس‌های یادگاری، مسیر مذاکرات وین پر چالش و میز دور هشتم صعب‌العبور و پیچیده است. وزیر خارجه عراق آن‌گونه که از نشست خبری مشترک با همتای ایرانی‌اش در سفر به تهران استنباط شد، حامل پیام هم آمریکایی‌ها برای گفت‌وگوی مستقیم و هم سعودی‌ها برای ادامه گفت‌وگوها با ایرانی‌ها بود. ... اما شلیک هم‌زمان ده‌ها موشک هوشمند کروز ضدکشتی، موشک‌های بالستیک زمین به زمین و موشک‌های ضد زره هدایت‌شونده از جمله شلیک هم‌زمان ۱۶ موشک بالستیک به ماکت مرکز هسته‌ای دیمونا در رزمایش اخیر سپاه، همه آن «اعتباربخشی‌های کاذب» را فروریخت و برای تیم مذاکره‌کننده ایرانی «اعتبارزایی» کرد. اهمیت رزمایش سپاه در مقطع کنونی علاوه بر همه دستاوردهایش، در این است که:

اول- جمهوری اسلامی برخلاف صهیونیست‌ها و غربی‌ها که در اتاق‌های شیشه‌ای رسانه‌ها با حرافی فضاسازی می‌کنند، «در میدان عمل» قدرت‌نمایی کرد و این رزمایش نشان داد «میدان پشتیبان دیپلماسی» است و هماهنگی میدان و دیپلماسی می‌تواند دستاوردهای اقتصادی- سیاسی به دنبال داشته باشد.

دوم- جمهوری اسلامی به موشک‌های پیشرفتهِ مانور پذیری با مشخصات موشک‌های هاپیرسونیک دست پیدا کرده که به مخاطبان پیام رزمایش فهماند شلیک موشک‌های ایرانی با اهداف واقعی هزینه‌های گزافی بر مدعیان هر حماقتی تحمیل خواهد کرد.

سوم- نشان داد نه تنها اهداف گوناگون با هر بردی در تیررس موشک‌های ایرانی قرار دارند، بلکه هم صهیونیست‌ها و هم آمریکایی‌ها فهمیدند که ایران همه‌ جای آنها را می‌تواند هدف قرار دهد! ...

چهارم- هم‌زمان با برگزاری مذاکرات وین به طرف‌های غربی و آمریکایی مذاکره‌کننده پیام داد که برد و قدرت موشکی ایران تحت هیچ شرایطی قابل مذاکره نیست و بستن تنگه هرمز چندان هم مشکل نیست و آماده آن روز باشند ! کما اینکه قایق‌های تندرویی که چند هفته قبل از آنها رونمایی شد و در ادبیات خارجی‌ها به «نیش زنبورهای سرخ» معروف‌اند، نیز همین کارکردها را دارند.

پنجم- اما رزمایش پیامبر اعظم علاوه بر اینکه محاسبات خیالی و متوهمانه صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها را به هم ریخت، فرصت‌طلبی و منفعت‌طلبی منافقانه برخی سیاسیون داخلی را هم به‌هم ریخت. عده‌ای ورشکسته سیاسی و «کاسبان برجام و تحریم» که حقیرانه منافع مالی و اقتصادی خود را در ذبح منافع ملی با پادویی برای آمریکا جست وجو می‌کنند، در مقابل «پیشنهاد بستن تنگه هرمز»، از سر ترس ادعا کردند «چرا برخی در بدترین زمان‌ها، بدترین پیشنهادها را می‌دهند»! اولاً اینکه به جای آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها این جماعت ترسیدند، خود جای سؤال است؟! ثانیاً در چند ماه اخیر که ده‌ها بار مقامات آمریکایی و اسرائیلی - قبل و حین و بعد از مذاکرات وین - در گزافه‌گویی‌های متوهمانه ادعای استفاده از گزینه نظامی علیه ایران را داشتند، این جماعت مفلس کجا بودند که خطاب به دوستان آمریکایی و صهیونیستی خود بگویند چرا بدترین پیشنهاد را در بدترین شرایط داده‌اند؟! ... لذا این جماعت نگران‌اند با توسل به بهترین پیشنهاد، بهترین نتیجه حاصل شود و کسب‌وکارهای تحریمی و برجامی آنها کساد شود! همچنین ادعا کردند «چرا یک‌بار برای همیشه به این پیشنهاد عمل نمی‌شود تا خیال همه راحت شود؟». در پاسخ باید گفت:

اولاً نکته مهمش همین است که شما درک و فهم آن را ندارید که این پیشنهاد برای همین است که خیال شما و اربابان شما راحت نباشد 

و شب و روز در فکر آن کابوس ببینید و دست از پا خطا نکنید!

ثانیاً منتظر بمانید هر وقت «بدترین گزینه آمریکا» عملیاتی شد، آنگاه خواهید دید که «بهترین پیشنهاد ایران» هم خودبه‌خود عملیاتی خواهد شد، اما در این فکریم که در آن زمان احتمالی، احتمالاً این جماعت مدعی در کدام سوراخ خزیده‌اند؟!

ثالثاً این جماعتِ سَر در برف کرده اگر قدرت بینایی داشتند، مقدمات و زمینه‌های عملیاتی شدن این پیشنهاد را می‌دیدند، از رزمایش پیامبر اعظم سپاه در جنوب کشور و رزمایش رسول اعظمِ ارتش در دریای عمان و رونمایی از نیش زنبورهای سرخ در تنگه هرمز تا زدن پهپاد فوق سری و فوق پیشرفته آمریکا در خلیج ‌فارس و پس گرفتن نفت‌کش سرقت شده از سوی آمریکا و اسارت نظامیان آمریکایی و ملوانان انگلیسی و زدن عین‌الاسد و...؛ و آنهایی که هنوز رسانه‌ای نشده! »

 


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: