تحلیل از چپ و راست؛
مضرات استثناگرایی
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
کد خبر :
1104575
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
پیام آور مهربانی
محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی امروز در یادداشتی برای روزنامه «ایران» نوشته است: « اگر در روزگار پیامبر، جهل مردم رسالت او را دشوارتر از همه پیامبران الهی کرد، در جهان معاصر هم تجاهل آگاهانه منکران رحمت للعالمین مانع مهم تحقق آموزه های اسلامی و سیره نبوی گشته است. در این میان ابتکار بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) در نامگذاری ایام ولادت رسول گرامی اسلام با عنوان هفته وحدت، نقطه امیدبخش همبستگی، انسجام و همدلی میلیون ها مسلمان در سراسر جهان است. در واقع امام راحل با دوراندیشی و فهم دقیق خود از تلاش دشمنان اسلام برای اختلاف افکنی میان مسلمانان و جلوگیری از قدرت یافتن جوامع اسلامی و تشکیل امت واحده، نقطه اختلاف را به مدار اشتراک تبدیل کرد و به ما آموخت که پیشرفت و تعالی انسان امروز و جامعه اسلامی، جز در سایه وحدت و انسجام به دست نمی آید. در جهان پر تلاطم امروز و در میانه میدان اسلام هراسی و تصویر سازی مجعول و وارونه رسانه های سرسپرده غربی از دین مبین اسلام، انسجام و اتحاد مسلمانان امری لازم و ضرورتی اجتناب ناپذیر است. از رهگذر این انسجام می توان به نشر تعالیم اسلامی و نشان دادن چهره حقیقی اسلام رحمانی و مواهب اسلام ناب محمدی امیدوار بود. همچنان که در درازای تاریخ، تصویر پیامبر رحمت در آیینه فرهنگ و هنر، همواره پرتلالو و درخشان بوده و زیباترین نظم ها و والاترین نثر ها در وصف آن وجود بی بدیل به رشته تحریر درآمده است.»
کمربند ایمنی و واکسیناسیون
عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاحطلب امروز در یادداشتی برای «اعتماد» نوشته است: «اخیرا پیتر سینگر فیلسوف مشهور، یادداشتی را در دفاع از اجباری شدن واکسیناسیون نوشته است و به این منظور به نمونه کمربند ایمنی خودرو اشاره میکند که چگونه 50 سال پیش برای اولینبار در استرالیا اجباری شد، سپس با مخالفت جدی بسیاری از افراد مواجه شد ولی کمکم اجباری شدن آن در جهان پذیرفته شد و اکنون حتی به یک عادت تبدیل شده که اگر جریمه هم نباشد، رانندگان و مسافران با طیبخاطر آن را میبندند. وی توضیح میدهد که یکی از برآوردها حاکی از آن است که اجباری شدن کمربند ایمنی در خودرو مانع حدود 370 هزار مرگ در امریکا شده است.
این مقایسه خوب و بجا است، ولی به نظر میرسد که ضرورت و منطق اجباری کردن واکسن فراتر از منطق حاکم بر کمربند ایمنی است. نبستن کمربند ایمنی در بدترین حالت فقط به شخصی که آن را نبسته لطمه میزند. البته شرکتهای بیمه هم میتوانند مدعی زیان شوند. برای مثال بیمه افرادی را که کمربند نمیبندند بیشتر بگیرند زیرا نبستن کمربند ریسک مرگومیر را بالا میبرد. یا پرداخت خسارت جانی را مشروط به بستن کمربند ایمنی کنند یا راننده مقصر در تصادف نیز، پرداخت خسارت را منوط به داشتن کمربند ایمنی کند. ولی در نهایت خسارت اصلی و عوارض نبستن کمربند فقط متوجه شخص است. مطالعات در ایران نیز نشان داد که بستن کمربند ایمنی به نحو روشن و معناداری موجب کاهش تلفات ناشی از تصادفات شده است. برای مثال در همان سال اول اجباری شدن کمربند، میزان تصادفات منجر به فوت از حدود ۱۳ درصد تصادفات دارای مجروح و فوتی به حدود ۱۰ درصد کاهش یافت و این دستاورد مهمی بود. اگر همه سرنشینان خودرو نیز کمربند خود را ببندند، کاهش مرگ و میر چشمگیرتر خواهد شد. به علت همین دستاوردها است که امروز کمتر کسی پیدا میشود که با اجباری شدن کمربند ایمنی مخالف باشد. پس چرا عدهای با واکسیناسیون مخالف هستند، درحالیکه منطق اجباری کردن واکسیناسیون بسیار قویتر است زیرا اگر عوارض نبستن کمربند ایمنی فقط متوجه همان فرد میشود، عوارض واکسن نزدن، متوجه نقض سلامتی دیگران نیز میشود. اگر میتوان برای دفاع از جان فرد او را ملزم به رعایت رفتاری کرد، به طریق اولی میتوان مردم را به زدن واکسن مجبور کرد. هم برای حفظ سلامت خودشان و هم مهمتر از آن برای حفظ سلامت دیگران. این منع را نمیتوان با گزاره محدود کردن آزادی دیگران رد کرد.
تنها یک پرسش باقی میماند و اینکه دلایل علمی اثربخشی واکسن چیست؟ همان طور که مرگومیر با بستن کمربند ایمنی صفر نمیشود، با زدن واکسن نیز صفر نخواهد شد. همین که به طرز معناداری ابتلا و مرگومیر را کاهش دهد، برای اجباری کردن کافی است. مرجع تشخیص این امر نیز مراجع رسمی و پژوهشی معتبر هستند که در مورد واکسیناسیون بهطور قطع در اندازههای بسیار زیادی مرگومیر و ابتلا یا ابتلای حاد منجر به بستری شدن را کاهش میدهد، حداقل تاکنون و بر اساس وضعیت موجود ویروس، واکسن چنین عملکردی داشته است و از این نظر با ذکر چند نمونه که فلانی واکسن زد و مُرد یا مبتلا به کووید۱۹ شد، نمیتوان منطق اجباری کردن واکسیناسیون را مورد سوال و تردید قرار داد.»
تودهها خود باید سخن بگویند
احمد غلامی . سردبیر روزنامه «شرق» امروز در سرمقاله نوشته است: «اگر بخواهیم صورتبندی کلی از جریانهای سیاسی حاضر در عرصه سیاسی به دست دهیم، ناگزیریم تا حدودی به این دستهبندی قائل باشیم: «ما، آنها و دیگران!». با تأکید بر این نکته که هرکس از موضع و جایگاه خودش میتواند «ما» باشد و بقیه «دیگران». «ما» در اینجا باورمندان به جمهوری اسلامیاند، «آنها» از منتقدان داخلی و خارجی شکل گرفته است و «دیگران» مخالفان حکومت در خارج از کشورند. ما، آنها و دیگران، زیرشاخههای فراوانی دارند و همچون شبکهای مستقل در کار سیاستاند. مهمترین ویژگی این شبکه، با همه اختلافها و تضادهایشان این است که تاکنون دچار آنتاگونیسمی جدی نشده است، چراکه همه این جریانها فاقد قدرتاند و هر جا قدرتی نباشد مقاومتی نیز وجود ندارد. ما، آنها و دیگران، تمام کسانیاند که خواهان اصلاح یا دگرگونیاند اما هیچکدام از هژمونی لازم برای تحقق این خواستهها برخوردار نیستند و به معنای دقیقتر اگر هیچ قدرت برتری وجود نداشته باشد، این خلأ (قدرت برتر) به نفع دولتها تغییر خواهد کرد. خاصه اینکه در میان جریانهای موجود که هریک تلاش میکنند خودشان صدای توده مردم باشند، رقابتهای سلبی نیز مزید بر علت شده است. به طور مثال، اپوزیسیون در سالهای اخیر تمام همتش را به کار بست تا اصلاحطلبان را از ریخت بیندازد و اصلاحطلبان با عملکرد ضعیفشان، اپوزیسیون را در این راه یاری کردند. اما آنچه این گروهها را از یکدیگر متمایز میکند و در برداشتِ آنان از سیاستْ شکاف انداخته است، بیش از آنکه در موضعگیریهایشان باشد که هست، در برداشت حسیای است که این جریانها از فضای سیاسی کشور دارند. نزدیکی منتقدان داخلی به مسائل سیاسی و اقتصادی کشور و آگاهی از مطالبات مردم، این باور را در آنان به وجود آورده است که با جبران اشتباهات گذشتهشان میتوانند دوباره صدای مردم باشند و در برابر، مخالفان بیرون از مرزها بر این باورند که جریانهای سیاسی داخلی توان، مقبولیت و بعضاً مشروعیت خود را در جماعتسازی از دست دادهاند.
در خلأ میان این جریانها، اصولگرایان قرار دارند که با فراغ بال و اعتمادبهنفسِ نشئتگرفته از قدرت دولتی و مجلسی، فکر میکنند قادرند وضعیت را بسامان کنند و با حذف رقبا و مخالفان و با یک چوب راندن آنان و با محدودسازی سیاسی و اجتماعی و با اتکا به اینکه در غیاب هژمونی میتوانند با اقتدار مردم را اقناع ساخته، در حالِ تحکیم مواضع خود هستند. آنان بیش از اینکه بخواهند صدای مردم باشند، درصدد ایجاد راهکارهایی برای کنترل مردماند. ما، آنها و دیگران، جملگی نخبگانِ سیاستاند با اثرگذاری محدود در تودهها، چراکه این جریانها چندان به خودانگیختگی مردم باور ندارند و درصددند با شیوههای ایدئولوژیکْ تودهها را به تحرک وادارند، رانسیر تأکید میکند مبارزه سیاسی به مفهوم واقعی آن، نه بحث و جدلی عقلانی بین افراد و گروههای با علایق مختلف، بلکه تلاش مردمی است که میخواهند صدایشان را به هر نحوی به گوش برسانند تا حرفشان بهعنوان شریکی برابر و قانونی در مباحثات و منازعات ارج نهاده شود. رانسیر باوری به نمایندگی از طرف تودهها ندارد و معتقد است: «تودهها خود باید سخن بگویند تا آن سویههای سحرآمیز و لحظههای بهغایت شاعرانه نهفته در فرایند خلق سوژههای سیاسی، یعنی روند سوژهمندشدن تودهها در عرصه سیاست رخ بدهد»، برخلاف آنچه غالب جریانهای سیاسی در داخل و خارج پیگیر آن هستند. اگر بخواهیم با برداشتی دلبخواهی از تعابیر رانسیر پیش برویم، اصولگرایان حامیان «کهنسیاست»اند، یعنی کوشش هواداران زندگی جماعتی در راه ایجاد نوعی فضای اجتماعیِ یکدست با ساختاری انداموار. فضایی سنتی که هیچ گشودگیای ایجاد نمیکند تا رخداد سیاسیِ سرنوشتسازی به وقوع بپیوندد. اصلاحطلبان و منتقدان داخلی در کار «پیراسیاست»اند. کوشش برای سیاستزدایی از سیاست، یعنی حذف ابعاد سیاسی آن. باورمند به کشمکشهای سیاسی، اما در قالب حزبها و کارگزارانی که بهعنوان نماینده مردم به رسمیت شناخته شدهاند. رویکردی واضح و بدون ابهام که انگیزهای برای دادخواهی و سرریز آن در سیاستِ راستین باقی نمیگذارد. اما ژیژک، تعبیر دیگری به نام «ابرسیاست» به تعابیر رانسیر اضافه کرده است که دست بر قضا میتوان مخالفان داخلی و خارجی را در آن گنجاند. ابرسیاست، زیرکانهترین و ریشهایترین شکلِ انکار منطق سیاست راستین است، یعنی حذف کامل کشمکشهای سیاسی از طریق به افراطکشاندن آن و گشودن قفل اختلافنظر با توسل به تندرویهای کاذب، در قالب جنگ بین ما و آنها.
این رویکردها جملگی بیش از آنکه خلاقانه باشند نوعی تلاشهای تدافعیاند برای احیای نوستالژیِ ازدسترفته و رقابت نه در میدان سیاست، بلکه در عرصه پساسیاست. آنچه اینک میتواند سیاست داخلی ایران را متأثر سازد برخورد بیواسطه با مردم است. برخوردی که مردم باور کنند هیچ انگیزهای جز احقاق حق آنها و ایجاد دموکراسی و برابری وجود ندارد. اما آیا چنین چیزی در جریانهای موجود در عرصه سیاست وجود دارد؟»
بیرون از این خانه هیچ خبری نیست
حسین شریعتمداری امروز در «کیهان» نوشته است: « امام راحل(ره) در سالروز ولادت رسول اعظم(ص) و امام صادق علیهالسلام میفرمودند؛ « آن چیزى که مىخواستم امروز عرض کنم این است که در ولادت حضرت رسول- صلى اللَّه علیه وآله- قضایایى واقع شده است، قضایاى نادرى به حسب روایات ما و روایات اهل سنت وارد شده است که این قضایا باید بررسى بشود که چى است. از جمله قضیه شکست خوردن طاق کسرى و فروریختن چهارده کنگره از آن قصر و از آن جمله خاموش شدن آتشکدههاى فارس و ریختن بتها به روى زمین... اینکه چهارده کنگره از کنگرههاى قصر ظلم خراب شد، به نظر شما نمىآید که یعنى در قرن چهاردهم این کار مىشود، یا چهارده قرن بعد این کار مىشود؟» ... روز نهم آذرماه 1358 خبرنگار مجله آمریکایی تایم در مصاحبه اختصاصی خود با حضرت امام(ره) از ایشان پرسیده بود: « شما یک زندگی جدا از دنیای جدید داشتهاید. مباحث مربوط به اقتصاد مدرن و حقوق و روابط بینالملل را مطالعه نکردهاید. تحصیلات شما در علوم اسلامی و الهی است. شما با دنیای کنونی، سیاست و معادلات جاری آن در زندگی اجتماعی درگیر نبودهاید. با این وجود، آیا احساس نمیکنید که باید در راهی که اعلام کردهاید تجدید نظر کنید» ؟! و حضرت امام
در پاسخ او گفته بودند: « ما معادله جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسی که تا به حال به واسطه آن تمام مسائل جهان سنجیده میشده است را شکستهایم. ما خود چارچوب جدیدی ساختهایم که در آن عدل را ملاک دفاع و ظلم را ملاک حمله گرفتهایم. از هر عادلی دفاع میکنیم و بر هر ظالمی میتازیم، حال شما اسمش را هرچه میخواهید بگذارید، ما این سنگ بنا را خواهیم گذاشت، امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمانها را بر این پایه بنا کنند. نه بر پایه نفوذ سرمایهداران و قدرتمندان که هر موقعی خواستند هر کسی را محکوم کنند، بلافاصله محکوم نمایند. آری با ضوابط شما، من هیچ نمیدانم و بهتر است که ندانم». ... نگاه بسیاری از صاحبنظران به انقلاب اسلامی با اندکی تفاوت، همان نگاه خبرنگار مجله تایم بود و از این روی دوام آن را باور نداشتند! ولی با گذشت چند سال از عمر انقلاب تقریباً همگان به این باور رسیدند که باورشان با واقعیت فاصلهای پر ناشدنی داشته است و انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن همانگونه که امام راحل ما (رضوان الله تعالی علیه) پیشبینی کرده بود، سقف ظلمانی جهان سلطه را شکافته و طرحی نو درانداخته است و بنایی را بنیان نهاده است که « از باد و باران نیابد گزند» بنیانی که طی چهل و چند سال اخیر علیرغم انواع توطئهها و دشمنیهای بیوقفه قدرتهای ریز و درشت، نه تنها آسیب ندیده بلکه در سراسر منطقه نیز تکثیر شده است و امروزه از آن به عنوان قطب قدرتمندی در مقابل قدرتهای استکباری یاد میشود و به قول حضرت امام(ره)خطاب به مردم ایران« شما مطرح شدهاید در دنیا. در همه گوشههای دنیا، دولتهای دنیا از شما یک نحو هراسی دارند که مبادا یک وقت ملتهایشان مثل شما بشوند - به ریشه ایرانهراسی این روزها توجه کنید-... استقامت کنید تا پیروزی نهایی به دستتان بیاید. خودتان را بسازید. جوانهای خودتان را بسازید و کودکان خودتان را بسازید... ملتها همه عاشق ایرانند» ... و بالاخره، در سالروز میلاد رسول خدا (ص) و حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام، ضمن تبریک این روز مبارک، بایسته است که گفته شود، بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی آن است که نشان داده است، بیرون از خانه معصومین علیهمالسلام هیچ خبری نیست و « فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ».
اصولگرایی علیه استثناگرایی
عباس موسایی، فعال سیاسی اصلاحطلب در یادداشتی برای روزنامه «آرمان ملی» نوشته است: « گفتوگوی آقایان سیدمصطفی تاجزاده و مهدی نصیری، درباره «دولت/ملت» و «امت/امامت»، فرصتی بود تا آقای نصیری روایت خویش از امت و امامت را بازنمایی کند. تاجزاده در این گفتوگو کوشید تا مبتنی بر نظریات مدرن، دستاوردهای علم سیاست، اندیشههای سیاسی جدید، دستاوردهای نظری روشنفکران و نواندیشان دینی و تجربه بیش از چهار دهه استقرار جمهوری اسلامی، روایت شهروندمدار و معطوف به حقوق شهروندی ارائه دهد؛ روایتی که سالهاست منادیان گفتمان اصلاحات عرضه میدارند. اما اهمیت روایت نصیری آن است که تصاحبِ سنتِ سیاسیِ شیعی توسط شهروندستیزان و رعیتباوران را از نقطه عزیمتِ سنت شیعی، با سوالات اساسی مواجه میسازد. نصیری از آنجا که خاستگاهی اصولگرا دارد، با قرائتی ضدرعیتمداری از سنت، هرچند کلیت الزامات شهروندی را برنتابد، روایت شهروندستیز اصولگرایانه را با چالشی اساسی مواجه میسازد. اینکه نصیریِ اصولگرا، برخلاف سنت مرسوم این جریان، به جای ارجاع به آموزههای شیخفضلا... نوریِ مشروطهستیز، با اتکا به نظریات نائینی در تنبیهالامه و تنزیهالمله، قرائتی مشروطهخواهانه از سنت ارائه میدهد، گامی مهم در سیاستورزی اصولگرایانه است. در روایت نصیری هرچند همچنان فاصلهای زیاد تا پذیرش مقومات و مقدمات شهروندی دیده میشود و صدالبته تا تبدیل شدن به گفتمان هژمون در اصولگرایی، موانعی سترگ پیشرو دارد؛ اما از آنجا که اصولگراییِ استثناگرایانه و شهروندستیز را با سوالات اساسی مواجه میسازد، میتواند در میانمدت، حداقل هژمونیِ گفتمان اصولگرایی استثناگرایانه را به چالش بکشاند. میتوان انتظار داشت که اصولگرایانِ غیراستثناگرا با اتکا به این اندیشهها و نظریات، بازسازی روزآمدی از خود ارائه دهند. تالی روایت انسانمحور نصیری، نوید شکلگیری گفتمانی متین و مستدل برای دفاع از حقوق شهروندی ایرانیان از نقطه عزیمت ِسنت نبوی و علوی است. ناکامیهای محتمل گفتمان مسلط، به شرط سیاستورزی هوشمندانه محافظهکاران اصیل، عرصه سیاست ایران را مساعد سیاستورزی اصولگراییِ عادیسازانه خواهد کرد؛ مشروط به آنکه نخبگانِ سیاسی اصولگرای عادیساز، بتوانند این گفتمان را با الزاماتِ زمینه و زمانه، غنیسازی کنند. بهعبارتی، ایشان میتوانند با نگاهی انتقادی به گذشته خویش، روایتی شهروندمدار، حقبنیان و منافعملیمحور، از درون ساختار، سامان و سازماندهی کرده و از ترجمه اصولگرایی به استثناگرایی ممانعت بهعمل آورند. اصولگرایی عادیسازانه، نه عبور از اصولگرایی به اصلاحطلبی، که بازسازی اصولگرایی بر اساس مقتضیات زمان است. کما اینکه اصلاحطلبی به وقت اکنون نیز نمیتواند اصلاحطلبی پیشین باشد و الزامات زمینه و زمانه را لحاظ نکند. این بازسازی سیاسی، بهرغم موانع بزرگ و سد محکم اقتدارگرایی در برابر آن، مسالمتآمیزترین راهبرد برای گذار از بحرانهای کنونی و عبور از استثناگرایی به عادیسازی خواهد بود. استمرار سیاستورزی رادیکال در عرصههای سیاست داخلی و خارجی، هزینههای زیادی را بر کشور و ملت تحمیل میکند. آینده سیاست بهبودخواهانه و مسالمتآمیز در ایران، به شکل بیسابقهای، منتظر نوع سیاستورزی اصولگرایان غیراستثناگراست. هژمون شدن گفتمان مهدی نصیری در عرصه نظر و سیاستورزی امثال ناطقنوری و علیلاریجانی، در جرگه اصولگرایان، میتواند احاطه عادیسازی استثناگرایانه بر منویات اصولگرایی و در نتیجه کشور را تحدید کند.»