تحلیل از چپ و راست؛
از تخت جمشید تا امر به معروف
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
کد خبر :
1104119
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
سناریوی آمریکا علیه ایران در منطقه
محمدرضا جوفار امروز در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشته است: «ایالات متحده آمریکا بخوبی آگاه است در جنوب غربی آسیا، دومینوی سرایت بحران به حدی بالاست که از درگیری ۲ نیروی متعارض، متعاقبا یک بحران فراگیر منطقهای و حتی فرامنطقهای حاصل میشود، لذا از هر گونه بحران و تعارض علیه ایران استقبال میکند و حتی به آن دامن میزند. به عنوان مثال از درگیری جمهوری آذربایجان و ترکیه علیه ایران با پشتیبانی اسرائیل، جلوگیری از اتحاد شیعیان و اهل تسنن در افغانستان و فشار به ایران برای ورود اشتباه به این مساله، اختلافات داخلی در لبنان و ایجاد نهضتهای ضدایرانی در منطقه حمایتهای مادی و معنوی میکند. مهمترین شاخص این وضعیت، وجود مفهوم امنیت است که اصطلاحا بدان معمای امنیتی اطلاق میشود. در این وضعیت نخبگان سیاسی معادلات متعددی مبتنی بر کیفیت مناسبات و تحرکات خارجی و حتی تحولات داخلی نیروهای منطقهای دارند و مستمرا در صدد ارزیابی میزان قدرتمندی کشورهای همسایه و نیروهای درونمنطقهای هستند و از آن تفسیری مستقیم در ارتباط با امنیت خود دارند. لذا آمریکا قصد دارد از بازیگران حاضر در منطقه علیه ایران و فشار به صورت نیابتی استفاده کند.
برای مقابله با استراتژی آمریکا علیه ایران در منطقه، دیپلماسی ایران در تعارضات منطقه باید خارج از هر گونه هیجان در تصمیمگیری باشد. از طرفی دیپلماسی روشنگرانه برای ایجاد روابط صلحآمیز در عین حفظ بازدارندگی نظامی با همسایگان، باید نقش پررنگی در سرلوحه رفتار دولتمردان ایرانی داشته باشد. تکرار مکررات است که گوشزد کنیم آمریکا تنها یک استراتژی علیه ایران در پیش نگرفته و استراتژیهای متعددی مانند فشار اقتصادی، تهدید نظامی، درگیری داخلی و ایجاد اختلافات مذهبی و قومی، عملیات روانی، جنگ سایبری و امثال آن را دنبال میکند. لازم است سیاستمداران کشور، قبل از هر تصمیمی، آگاهانه شرایط را بسنجند و با استفاده از استراتژی خنثیسازی، تصمیمهای قاطعانه اتخاذ کنند. با توجه به تشنجهای اخیر منطقه، به نظر میرسد یکی از دلایل فرار آمریکا از افغانستان با توجه به استیصالش در برقراری نظم و امنیت، اختصاص بودجه نظامیاش به نیروها و بازیگران نیابتیاش و برنامهریزی برای فشار بر ایران باشد، چرا که آمریکا از سرعت روزافزون قدرتگیری ایران هراس دارد و سعی دارد ایران به جای پیشرفت در توسعه اقتصادی، علمی و رشد سیاسی، تمرکزش بر محیط پیرامونی و درگیر در برقراری نظم و امنیت در جنوب غرب آسیا باشد، لذا نباید برای برقراری امنیت در منطقه، از تمرکز بر دیگر عناصر پیشرفت کشور کاسته شود.»
بررسی طرح صیانت باید علنی باشد
کامبیز نوروزی . حقوقدان امروز در یادداشتی برای روزنامه «شرق» نوشته است: « مذاکرات کمیسیون بررسی طرح صیانت از حقوق کاربران در فضای مجازی باید علنی باشد؛ یعنی باید خبرنگاران در جلسه حضور داشته باشند و مذاکرات بهطور مستقیم از رادیو پخش شود. اصولا ارجاع طرح صیانت به اصل 85 قانون اساسی برای تصویب آزمایشی در کمیسیون تصمیمی نادرست و ناسازگار با قانون اساسی و عرف قانونگذاری است. اما در هر حال مجلس با اصراری غیرموجه و شگفتانگیز چنین تصمیمی گرفت. اما اینک رسیدگی به این طرح در کمیسیون باید مطابق با شرایط قانونی جلسههای علنی مجلس انجام شود. تفویض اختیار به کمیسیون برای تصویب آزمایشی قانون که در اصل 85 آمده، یک امر استثنائی است. اصل بر آن است که قانونگذاری توسط تمام نمایندگان در جلسه علنی مجلس انجام میشود. اینکه در موارد خاص و استثنائی تصویب قانون به کمیسیون واگذار شود، استثنا بر اصل است. از سوی دیگر طبق اصل 69 قانون اساسی «مذاکرات مجلس باید علنی باشد و گزارش کامل آن از طریق رادیو و روزنامه رسمی برای اطلاع عمومی منتشر شود»؛ یعنی علنیبودن مذاکرات نیز در فعالیت مجلس برای قانونگذاری یک اصل است. مجلس، اگرچه به نادرست، ولی تصمیم گرفت از مقررات اصل 85 استفاده کند و بررسی و تصویب طرح صیانت از حقوق کاربران در فضای مجازی را به عنوان یک استثنا از مجلس به کمیسیون ببرد. اما مسئله مهم این است که این استثنا فقط شامل همین میشود که طرح به جای جلسه عمومی در کمیسیون تصویب شود. ولی قواعد و شرایط دیگری که برای بررسی یک طرح در مجلس و تصویب آن وجود دارد، به قوت خود باقی است و آنها را نمیتوان استثنا کرد. به عنوان مثال برای تصویب هر ماده از طرح باید اکثریت حاضران رأی بدهند. یا در هر مورد موافقان و مخالفان باید نظر بدهند. اینها روشناند. هیئترئیسه مجلس یا اعضای کمیسیون نمیتوانند بگویند حالا که رسیدگی به این طرح و تصویب آن به استناد اصل 85 استثنائا به کمیسیون واگذار شده است، پس کمیسیون نیز میتواند خودش را از بقیه مقررات اصولی و بنیادی بررسی و تصویب قانون مستثنا کند.
یکی از مهمترین مقررات مربوط به تصویب قانون در مجلس، همان است که در اصل 69 قانون اساسی آمده است؛ یعنی علنیبودن و پخش مستقیم مذاکرات از رادیو. نمایندگان نمیتوانند مدعی شوند که آنها مشمول اصل 69 نیستند. طبق یک قاعده حقوقی، به زبان ساده، هر وقت چیزی از یک اصل استثنا میشود، آن استثنا در کمترین حد باید باقی بماند و نمیتوانیم آن را گسترش دهیم (میگویند باید به قدر متیقّن اکتفا کرد). اینکه اصل 85 تصویب قانون را به طور استثنائی به کمیسیون واگذار کرده است، باعث نمیشود سایر شرایط تصویب قانون هم استثنا شود. از سوی دیگر فرض بگیریم که استدلالهای نمایندگان در مورد ارجاع این طرح به کمیسیون درست باشد که مدعیاند آنجا کار تخصصیتر و سریعتر پیش میرود (که البته استدلال کاملا مردودی است)، اما حتی در این فرض نیز پخش مستقیم مذاکرات کمیسیون از رادیو هیچ خللی به این هدف مجلس و کمیسیون وارد نمیکند، مگر آنکه نمایندگان بخواهند در کمیسیون چیزهایی در خفا بگویند که مردم نباید بشنوند و از اغراضی آگاه شوند که بهخاطر آنها قرار است گستردهترین نقض آزادی کلی بیان در کشور با طرحی به نام صیانت از حقوق کاربران در فضای مجازی اتفاق بیفتد. طرح صیانت از حقوق کاربران در فضای مجازی با حقوق اساسی ملت در قانون اساسی تعارضهای فراوان دارد. این طرح با واقعیتهای روز ایران و دنیا در تضاد است. این طرح شدیدترین و گستردهترین محدودیت آزادی بیان را تحمیل میکند. ارجاع آن به اصل 85 و کمیسیون خاص ناسازگار با قانون اساسی و رویه و عرف قانونگذاری است. خودداری از اجرای اصل 69 و جلوگیری از حضور خبرنگاران و پخش مستقیم مذاکرات کمیسیون از رادیو، مجموعه رفتارهای خلاف قانون در مورد این طرح را به حد کمال خواهد رساند. امیدواریم نمایندگان لااقل در این مورد به رعایت 69 اهتمام کنند.»
مقایسه ظالمانه
مسیح مهاجری مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی امروز در یادداشتی نوشته است: «در روزهای اخیر بعضی از مسئولین حاکمیتی کشورمان با توسل به مقایسه میان طالبان افغانستان و نظام جمهوری اسلامی ایران، تلاش کردند امتیازات نظام جمهوری اسلامی را برجسته کنند و به این نتیجه برسند که رفتارهای جاری توسط حکمرانان در ایران بدون اشکال است. یک نمونه از این اظهارنظر مقایسهای اینست: «وجود طالبان برای ما روحانیون که در نظام فعال هستیم و علاقه داریم که این نظام مستقر بماند و قدرت پیدا کند، نوعی فرصت است و آن فرصت هم اینست که جامعه ببیند یک گروه بسیار عقبمانده از نظر فکری و کسانی که بسیار مرتجعانه عمل میکنند در صحنه افغانستان حضور پیدا کردهاند و آنهائی که از روحانیت ایران انتظار دارند که بعضی از حدود الهی را نادیده بگیرد و خطهای حرمت الهی بشکند و جلو برود، ببینند که نه آن رفتار طالبانی درست است نه این خواستهها صحیح است».
این اظهارنظر، عجیبترین سخنی است که تاکنون برای توجیه عملکرد مسئولین نظام جمهوری اسلامی صورت گرفته است. مقایسه نظام جمهوری اسلامی با امارت باصطلاح اسلامی طالبان که به گفته همین مقایسهکننده «یک گروه بسیار عقبمانده از نظر فکری» است، ازجمله اموری است که حتی مادران فرزندمُرده را هم به خنده وا میدارد! هرچند در پشت این خنده، اندوه بزرگی تمام وجود علاقمندان به نظام جمهوری اسلامی را فرا میگیرد و هر ایرانی علاقمند به تعالی این کشور را به شگفتی دچار میکند. در روایات منقول از پیشوایان معصوم داریم که خود را در معرض افراد شایستهتر از خود قرار دهید تا بتوانید به قلههای شایستگیهای مادی معنوی برسید. مقایسه نظام جمهوری اسلامی ایران و روحانیت مسئول در این نظام با «گروه بسیار عقبمانده از نظر فکری» طالبان، درست برخلاف این توصیه ارزشمند و عرشی امامان معصوم علیهمالسلام است.
امام خمینی، نظام جمهوری اسلامی را تاسیس کردند تا همانطور که خود بارها تاکید میکردند «اسلام ناب محمدی» را در ایران پیاده کنند و آن را به عنوان یک الگوی حکمرانی عالی به ملتها عرضه نمایند. مفسران واقعی «اسلام ناب محمدی» در عصر ما بزرگانی همچون آیتالله بهشتی و آیتالله مطهری بودند که با شناخت عمیق از اسلام و با تکیه بر آزاداندیشی و زدودن پیرایهها و زنگارها از آن، نقشه راه حکمرانی را ترسیم کردند و البته به همین جرم نیز توسط دُگماندیشان داخلی که همان طالبان وطنی بودند به شهادت رسیدند.
براساس «اسلام ناب محمدی» قرار بود نظام جمهوری اسلامی مظهر عدالت علوی باشد. قرار بود آزادی اندیشه و بیان در تعاملات اجتماعی حرف اول را بزند. قرار بود شایستهسالاری راه را بر فامیلسالاری ببندد. قرار بود فقر از جامعه ایرانی ریشهکن شود. قرار بود تبعیض از تمام عرصهها تبعید شود. قرار بود رانتخواری ریشهکن شود. قرار بود مسئولان نظام جمهوری اسلامی خادمان مردم باشند و از بالانشینی پرهیز کنند. قرار بود قانون در تمام ساحتها از انتخابات گرفته تا انتصابات و قضاوت، محور باشد. آیا وجود اینهمه بیعدالتی و فقر و تبعیض و رانتخواری و فامیلسالاری و تضییع حقوق شهروندی را نمیبینید که مردم را مستاصل کرده و نظام مظلوم جمهوری اسلامی را به ناکارآمدی متهم ساخته است؟! اگر اینها «نادیده گرفتن حدود الهی و شکستن حرمتهای الهی» نیستند، دیگر چه بلائی میخواهید بر سر مردم بیاورید تا راضی شوید که حدود الهی را رعایت کردهاید؟
مشکل اصلی اینست که نگاه حضرات به اسلام و حدود و حرمتهای الهی با تفسیری که امام خمینی از اسلام ناب محمدی داشت، متفاوت است. اگر به نظریه امام از اسلام عمل میکردیم میتوانستیم بهترین حکمرانی را داشته باشیم و کار به جائی نرسد که برای نجات دادن خود از فشار افکار عمومی، به مقایسه نظام جمهوری اسلامی با گروه تکفیری تروریستی و متحجر طالبان پناه ببریم! اگر میخواهید نظام جمهوری اسلامی مستقر بماند، به بیعدالتیها، تبعیضها، رانتخواریها، بالانشینیها و نادیده گرفتن حقوق مردم پایان دهید.»
مذاکرات هستهای و توقعات متفاوت طرفین
یوسف مولایی استاد دانشگاه امروز در یادداشتی برای آرمان ملی نوشته است: «تاکنون چندین بار بحثهایی مبنی بر اینکه اگر آمریکاییها اراده داشته باشند و حقوق ما را تامین کنند و اگرهای دیگر... شده، ولی درحقیقت هنوز گامی برداشته نشده است. آقای رئیسجمهور هم از اینکه میخواهیم مذاکره کنیم، سخن میگوید و هیچوقت این موضوع را رد نکرده است. همه اینها نشان میدهد که یک چانهزنی و فضایی را ایجاد میکنند که قبل از شروع مذاکرات تاحدودی بتوانند از آمریکاییها در مورد خواستههایی که ایران دارد، امتیاز بگیرند. چون بیشتر بحث لغو تحریمها یا تعلیق تحریمهای نه برجامی، بلکه تحریمهای ترامپی مطرح است. بنابراین ایران به لحاظ اراده سیاسی تصمیم به مذاکره دارد ولی به لحاظ فنی که بتواند خواستههای خود را چگونه پیش ببرد و با دست پر از مذاکرات بلند شود، فعلا برنامهریزی مشخصی ندارد، به همین دلیل یک مقدار مسائلی را به صورت کلی مطرح میکند تا ببیند عکسالعمل آمریکا چیست تا بتواند بهتدریج برای عملیاتی شدن خواستههای خود برنامهریزی کند که بیشتر تعلیق یا لغو تحریمهای ترامپی است. البته «زمان» همیشه عنصر خیلی تعیینکنندهای در مناسبات بینالمللی، رفع اختلاف و گرفتن امتیاز است ولی اینکه اگر به نقطه یا خطی به لحاظ زمانی برسیم، دیگر خط خطر است و دیگر مذاکرات هیچ اهمیت و اعتباری ندارد، بلکه وارد یک فضای خطری شدیم که آمریکا و اروپاییها با توافق همدیگر به صورت اجماع، اعمال فشار را بر ما بیشتر میکنند. ما نمیدانیم تا آنجا چقدر فاصله داریم ولی هرچه میگذرد به آن خط نزدیک میشویم. گذر زمان به نفع ما عمل نکرده و کار را دشوارتر و پیچیدهتر میکند. ایران باید در بهترین موقع با واقعبینی و ارزیابی شرایط، امتیازاتی که در مورد غنیسازی، به روز کردن یا مدرن کردن دستگاههای سانتریفیوژ است، چانهزنی کند و قدرت مذاکرات را بالا ببرد. از اینرو تیم مذاکرهکننده جدید باید هرچه سریعتر خودش را برای اینکه بتوانند نتیجهای در مذاکرات بگیرند، آماده کند. اگر مذاکرات کلا شکست بخورد یا شروع نشود و ما به آن خط نزدیک نشویم، آن خط، نگرانی شدید دنیا از فعالیت هستهای ماست. ما اگر نتوانیم دوباره برجام را احیا کنیم مثل سابق، سوءظن به فعالیتهای صلحآمیز هستهای ما بالا میگیرد، یا ارزیابیشان این است که ایران دارد به مرحله خطرناک میرسد و آن وقت است که فشارها را بیشتر میکنند و در انتخاب گزینهها هم محدودیت وجود ندارد. یا روسیه و چین با آمریکا همراهی میکنند و شورای امنیت قطعنامههای شدیدتری صادر کرده و پرونده را ذیل فصل هفت میبرد و با تحریمهای شدید مواجه میشویم. تیم مذاکرهکننده باید از بهترین و ورزیدهترین دیپلماتها باشند، هم به موضوع مسلط و هم قادر باشند که طرف مقابل را برای احقاق حق ما متقاعد کنند و نظراتشان را به صورتی به لحاظ فنی و دیپلماتیک مطرح کنند که مورد پذیرش طرف مقابل قرار بگیرد. از طرفی خبر در نظر گرفتن بودجهای یک و نیم میلیارد دلاری از سوی اسرائیل برای حمله به تاسیسات هستهای کشورمان بیشتر در قالب جنگ روانی و رجزخوانی و اطلاعاتسازی است تا طرف را در یک فضای روانی ضعیف و تحت فشار قرار دهند که این مساله همیشه بخشی از ابزار جنگی است و از ابتدای تاریخ بوده است. یعنی خود این نحوه مطرح کردن موضوع و تهدید کردن و اخباری از این دست که نشان دهد اسرائیل آمادگی دارد تا کاری انجام دهد، برای تضعیف روحیه مقابل و بخشی از ابزار و تاکتیکهای جنگی است. بلوف هم در همان بازی یک جاهایی اثرگذاری دارد وگرنه به کار گرفته نمیشد. درحقیقت بلوف بخشی از عنصر بازی بزرگ است. اینجا هم بحثهایی که به قصد جنگ روانی و تضعیف روحیه و ارائه تزریق خاصی از مناسبات و تهدیدات میشود، بخشی از ابزار جنگی است و به نظر میرسد که باید جدی گرفته شود. بنابراین حتی اگر فرض کنیم که بلوف است هم باید بتوانیم عکسالعمل مناسبی در مقابلش نشان دهیم.»
تخت جمشید، نماد مدنیت و عبرت!
بهاءالدین قهرمانینژاد، قرآنپژوه، مورخ و عضو هیأت علمی بخش تخصصی تاریخ و تمدن دانشگاه تهران امروز در یادداشتی برای روزنامه «ایران» نوشته است: «تاریخ، آینهای تمامنما برای نشان دادن زوایای مختلف برای جوامع انسانی است که انسانهای اعصار بعد بتوانند از آن درسهای عملی برای نیل به مدنیت همهجانبه را فرا بگیرند. این سبک و سیاق قرآنی است که در کنار توصیف مدنیت گذشتگان، جوامع انسانی و بناهای مرتفع ساخته شده که حاکی از اوج اهتمام آن جامعه به حفظ نمادهای خویش داشته، اما به جهت ستمهایی که بر مردم همان دورهها رفته نیز میفرماید: فتلک بیوتهم خاویه بما ظلموا إن فی ذلک لآیه لقوم یعلمون. در این آیه اِشعار دارد که این بناها که مایه عبرت برای دانایان و اهل خرد است، از کسانی مانده که بر مردم ستم نمودند. بنابراین اگر بنایی از جهتی، نماد تمدن و مدنیت ملتی باشد، منافاتی با این معنا نیز ندارد که ستمی بر توده مردم، از صاحبان همین بناها و قصرنشینان نمادهای مدنیت صادر نشده باشد و آیا جز این است که باید معیار ما در روش قضاوت و تبیین، کلام وحی باشد؟
بنابراین و برخلاف دیدگاه و ایراد وارد شده در مقاله وارده در جریده محترم سازندگی تحت عنوان «نماد مدنیت یا ظلم؟»2باید تصریح نمود که جمله ریاست محترم جمهوری در بازدید از پاسارگاد مبنی بر تأکید بر نماد تاریخی و ارزش هنری بنای باشکوه تخت جمشید در کنار درس عبرت گرفتن از عواقب ستم بر انسانها با نظر عبرتبینانه به این بناها، کاملاً علمی و منطبق بر آموزههای تمدن وحیانی و حقایق وارده در تاریخ است زیرا القای این مطلب که نمادی از نمادهای مدنیت نمیتواند در عین حال، موجبی برای ستم و ظلم نیز باشد، مطلبی کاملاً غیرعلمی و مبتنی بر مبانی عقلی نیست؛ کمااینکه علوم و فنون مختلف و ابزارها و امکانات به دست آمده از آنکه در مبانی نظری جزو مؤلفههای مادی تمدنی محسوب میشوند، میتواند در عین حال، کاربردی غیرعادلانه نیز در جامعه داشته باشد. از سوی دیگر و با وجود اینکه بخشی از دوره هخامنشی به جهاتی در منابع تاریخی ستوده شده است، اما در گزارشات تاریخی دیگری از فقر و تنگدستی توده مردم و تنگناهای معیشتی فوقالعاده برای اکثریت مردم، مطالبی مشاهده میشود که نمیتوان به سادگی از آن گذشت. برخی از این گزارشها در منابع مستشرقانی ذکر شده3که تصریح دارند اغلب مردم از نظر معیشتی در اوج سختی و تنگدستی قرار داشته و رفاه نسبی تنها برای تعداد کمی از مرفهین، اعیان و شاهزادگان و درباریان بوده است اما در مورد کوروش باید اذعان نمود علیرغم وجود مطالب فراوان در مورد صفات انسانی وی که در منابع تفسیری و تاریخی4 بر آن تصریح شده و علامه طباطبایی(ره) نیز در بیان مصادیق احتمالی ذوالقرنین علیرغم اینکه اِشعار به وجود ایرادات قابل طرح در مصداقیت وی برای این عنوان دارد ولی در مجموع، آن را مورد نظر قرار میدهد5، مطالبی نیز در برخی منابع غربی در ایراد به دوره وی وارد شده که از جمله آن، گزارش هرودت، مورخ شهیر یونانی (متوفای 425 قبل از میلاد) به نقل از تاریخ منقول وی6 است که به نابسامانیهایی فوقالعاده در بابل، هنگام فتح آن توسط کوروش تصریح نموده است. بنابراین وقتی در مورد وی چنین مواردی نیز در تاریخ وارد شده، وضعیت دوران جانشینان او و مشکلات و تعدیاتی را که برای عامه مردم در دوران ایشان وجود داشته به طریق اولی نمیتوان نادیده گرفت.
نتیجهای که نگارنده این سطور میگیرد، این است که دیدگاه ارائه شده از جانب ریاست محترم جمهوری برخلاف رئیس دولت سابق که بارها مسلمات تاریخی را تحریف نمود، از قوام علمی لازم برخوردار بوده و با دقت و امانتداری کامل در مبانی وحیانی و تاریخی مبتنی بر اصول خدشهناپذیر تخصصی بیان شده است. ولمثل ذالک فلیعمل العاملون. والله المستعان.»
دو روی سکه مذاکرات وین
محمدرضا ستاری امروز در سرمقاله «ابتکار» نوشته است: « به نظر میرسد بنبست در مذاکرات هستهای که در طول سه سال گذشته ابعاد پیچیدهتری به خود گرفته، به مرور تبدیل به وضعیتی شده که دورنمای خروج از آن برای هر دو طرف در هالهای از ابهام قرار دارد. چرا که از زمان خروج آمریکا و بازگشت تحریمها علیه ایران همانطور که پیش بینی میشد، از توافق هستهای چیزی به غیر از یک نام باقی نمانده و با پیچیده شدن معادلات امکان توافق بر سر موضوعات جدید نیز با توجه به گستردگی ابعاد آن چندان متحمل به نظر نمیرسد. در این میان تهران با طی کردم پنج گام هستهای در خصوص کاستن از تعهدات برجامی خود، بازگشت به توافق را منوط به لغو تمامی تحریمها میداند و طرف مقابل نیز با بیش از 1600 تحریم علیه ایران به نظر نمیرسد که به آسانی حاضر به از دست دادن کارت فشار خود بر علیه ایران باشد؛ کما اینکه طرفهای غربی همچنان خواستار پیوند زدن توافق هستهای به مسائلی همچون مسائل موشکی و منطقهای با ایران هستند.
با این شرایط و در حالی که روسها اعلام کردهاند گفتوگوها در بروکسل نمیتواند جایگزین مذاکرات وین شود و موضع دولت سیزدهم هم این است که مذاکرات باید نتیجه محور و منجر به رفع تحریم ها شود؛ بررسی روند تحولات از سال گذشته و مواضع دو طرف نشان می دهد که حداقل تا میان مدت نمی توان انتظار چندانی برای حصول نتیجه در صورت شروع مجدد گفت و گوها میان ایران و 1+4 داشت. از همین رو فارغ از خواسته های طرف مقابل که شرایط بازگشت به برجام از نقطه صفر را دشوارتر از گذشته کرده به نظر می رسد که دولت لازم است هر چه سریعتر نسبت به تعیین تکلیف به نتیجه رسیدن گفتوگوها یا پایان رسمی آن اقدام کند؛ چرا که هرچه زودتر این اقدام صورت بگیرد با خروج از وضعیت بینابینی کنونی، بسیاری از مسائل از جمله مناسبات اقتصادی کشور از ذیل جو روانی مذاکرات خارج و تعیین تکلیف میشوند.»
نکاتی درباره راهاندازی رشته تحصیلی امر به معروف و نهی از منکر
علی میرزامحمدی امروز در یادداشتی برای روزنامه «اعتماد» نوشته است: «چندی پیش رییس قرارگاه احیای بینش امر به معروف و نهی از منکر اعلام کرد قرار است رشتهای در مقاطع ارشد و دکتری به عنوان «رشته امر به معروف و نهی از منکر» راهاندازی و محتوای درسی در این زمینه تولید شود. درباره این اقدام ذکر چند نکته را میتوان ضروری دانست:
1- در این مورد که امر به معروف و نهی از منکر، یکی از فروع مهم دین اسلام است تردیدی وجود ندارد. همچنین اشاعه این فرهنگ به شرط حصول شرایط آن امری لازم است. اما سوال این است که چه ارتباطی بین راهاندازی رشته تحصیلی «امر به معروف و نهی از منکر» با اشاعه آن در جامعه وجود دارد؟ آیا مشکل این فریضه دینی در دانشآفرینی است و به فرض با دانشآفرینی در این حوزه، مشکلات و مسائل آن حل خواهد شد؟
2- راهاندازی رشته دانشگاهی مسالهای پیچیده است و متغیرهای زیادی در آن موثر هستند و به صرف سفارش، دستور یا تصمیم نمیتوان رشته دانشگاهی ایجاد کرد و اگر چنین امری محقق بشود در عمل و اجرا با شکست مواجه شده و به اهداف خود نخواهد رسید. عنصر مهم در تاسیس یک رشته، مساله دانشآفرینی است و دانشآفرینی فرآیندی مبتنی بر نوآوری، خلاقیت، تفسیر مجدد دانش قدیمی و ترکیب مجدد دادهها با در نظر گرفتن عنصر زمان و نیازسنجی است.
3- تاسیس این رشته در افکار عمومی تداعیگر دشواری و غامض بودن مساله امر به معروف و نهی از منکر است. در معنایی روشن، عامه مردم به مفاهیمی که در کرسیهای نظریهپردازی طرح میشود به دیده مسائل دانشگاهی و بالاتر از سطح سواد خود نگاه میکنند و تمایل و توجه چندانی به آنها ندارند. به عبارت دیگر آکادمیک شدن مبحث امر به معروف و نهی از منکر و تخصصی شدن آن، موجب دوری افکار عمومی از مفاهیم آن خواهد شد. این کار با انتقال مبحث امر به معروف و نهی از منکر از گفتمان عامه به گفتمان دانشگاهی، دیواری بر نزدیکی عامه به مفاهیم آن خواهد بود. بر این اساس اشاعه امر به معروف و نهی از منکر به جای آکادمیک شدن با سادهسازی مفهومی امکانپذیر است و اصولا مفاهیم این حوزه در احادیث و کتب دینی، برای عامه مردم قابل فهم و درک است.
4- تاسیس این رشته نوعی موازیسازی علمی است. با توجه به وجود رشته معارف اسلامی با گرایشهای مختلف، مبحث امر به معروف و نهی از منکر میتواند در ذیل آنها مورد کنکاش نظری و علمی قرار گیرد و نیازی به رشتهسازی جدید نیست.
5- مشکل دیگر اینگونه رشتهها در حوزه پایاننامه، رساله و مقالات علمی-پژوهشی ظاهر میشود؛ به این معنا که دامنه و محدوده موضوعی در اینگونه رشتهها به حدی تنگ است که دانشجویان در انتخاب موضوع به مشکل برمیخورند. در نتیجه برای آنکه «اصل نامشابه بودن» و عدم تکراری بودن موضوع را رعایت کنند مجبور به بازی با واژگان یا انتخاب موضوعات نامربوط میشوند که با نیازهای واقعی در حوزه نظریه یا کاربرد آنها تطابق ندارد. نتیجه آنکه، در بیشتر موارد رعایت اصل نوآوری در اینگونه پژوهشها صوری است و با تحلیل محتوا به راحتی میتوان اثبات کرد که بسیاری از مطالب اینگونه پژوهشها تکراری است و فقط با ادبیاتی متفاوت بیان شدهاند که نیازی به آن نبوده است.
6- با الهام از اندیشمندان ژاپنی نوناکا، تاکه ایچی و اوموتو (1995) چهار نوع دانشآفرینی قابل تصور است: جامعهپذیری، ترکیب، بیرونیسازی، درونی شدن. راهاندازی رشته جدید دانشگاهی در حوزه بیرونیسازی است. بر اساس این نوع دانش، افراد میتوانند یافتههای دانش خود را درباره موضوعات پیکرهبندی کنند و با یک رویکرد نوآورانه بر اساس تجارب کسب شده، توسعه بدهند. اما موضوع امر به معروف و نهی از منکر ریشهای عمیق در فرهنگ دینی ما دارد و این پیکرهبندی موضوعی پیش از این توسط بزرگان دینی انجام شده است. آنچه در این باب میتواند مدنظر قرار گیرد، درونیسازی و جامعهپذیری است که بر اساس آن مفاهیم موجود این مبحث در جامعه پخش شود و افراد آن را درونی کنند و مهارتهای ضمنی را از تقلید، مشاهده و عمل یاد بگیرند. این مهم از طریق نهادهای تربیتی و رسانهای قابل تحقق است نه کرسیهای نظریهپردازی دانشگاه.
بر این اساس راهاندازی رشته تحصیلی «امر به معروف و نهی از منکر» نهتنها با هدف اشاعه این فریضه مطابقت ندارد، بلکه با توجه به مشکلات قابل پیشبینی، دانشگاههای مربوطه نیز در حوزه اجرایی با مشکلات جدی مواجه خواهند شد.»