تحلیل از چپ و راست؛

از اوین تا اقتصاد مقاومت

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1090368
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

از ایران و جهان
روزنامه جمهوری اسلامی در ستون تحلیل سیاسی هفته نوشته است: «بلندترین صدایی که در این هفته از ایران شنیده می‌شد، رکوردشکنی روزانه آمار مرگ و میر مبتلایان به کرونا بود. امان از این مرداد پرمرگ با 684 فوتی در آخرین روز مرداد که آن را در دوم شهریور به 709 نفر رساند و بالاترین رقم مرگ و میر روزانه را به ثبت رساند.
یکسال و نیم است که مردم این سرزمین پنجه در پنجه با کرونا می‌جنگند و روزگار شده جنگ با کرونا. شوخی ندارد، صغیر و کبیر هم نمی‌شناسد و موج در پی موج می‌تازد و قربانی می‌گیرد. چهار موج را پشت ‌سر گذاشتیم.
آمار کشتار دلتا همچنان بالاست و مسئولان بهداشتی کشور هم برای شهریورماه پیش‌بینی مثبتی ندارند، زیرا نقشه کشور از قرمز هم فراتر رفته و آتشین شده است. قطعاً واکسیناسیون سریع و گسترده قاطعیت در اجرای دقیق مقررات و رعایت دقیق موارد بهداشتی، می‌تواند باعث کاهش سریع آمار مرگ و میر در کشور باشد.
بررسی رویدادهای خبری خارجی را با تازه‌ترین تحولات افغانستان آغاز می‌کنیم. اوضاع افغانستان پس از گذشت یک هفته از تسلط گروه افراطی و تروریستی طالبان، همچنان متشنج و بحرانی است. با وجود تلاش گسترده و بی‌وقفه سرکردگان این گروه برای ترسیم چهره‌ای جدید و نشان دادن وجهه خوب، مردم افغانستان ادعاهای این گروه را باور ندارند. آن گروه از مردم که توان خروج از تسلط مخوف طالبان را دارند با هر وسیله درصدد گریز هستند و مابقی نیز در حالت رعب و وحشت به سر می‌برند و خود را به کوران تحولات سپرده‌اند. عوامل و نمایندگان این گروه در طول یک هفته گذشته بارها خود را در جمع رسانه‌ها و در معرض پرسش خبرنگاران قرار داده‌اند و به شدت سعی می‌کنند خود را متمدن و این گروه را عاری از ترس و تهدید جلوه دهند. سران این گروه پی در پی تاکید می‌کنند که به معیارهای انسانی، مقررات و قواعد بین‌المللی و مفاد حقوق بشر پایبند هستند. این ادعاها که به نظر می‌رسد از جانب حامیان استکباری و ارتجاع عرب به این گروه سفارش شده است با یک تناقض بزرگ مواجه است. گروهی که مدعی تغییر در رفتار و سیاست گذشته هستند در همین دور اخیر نیز با اسلحه، کشتار، انفجار، ارعاب و اقدامات قهریه به قدرت رسیده است. این گروه، به جای انتخاب گزینه مصالحه سیاسی به جنگ و خونریزی متوسل شده است چرا که اساساً فلسفه وجودی آن به رفتارهای خشونت‌آمیز گره خورده است. حتی در مواجهه با بحران منطقه پنجشیر نیز، سرکردگان گروه از در تهدید، ارعاب و لشکرکشی برآمدند و نشان دادند که به ادعاهای خود پایبند نیستند.
بر پایه نظر عمده ناظران و توجه به شواهد و سوابق تاریخی و با در نظر گرفتن ماهیت ساختاری، گروه تروریستی طالبان اعتقادی به معیارهای انسانی و قواعد دموکراسی ندارد و مسائلی که این گروه در حال حاضر مطرح می‌کند برای خرید زمان و استحکام پایگاه و تهیه ابزارهای لازم برای هموار کردن مسیر تثبیت قدرت خود است و در آینده‌ای نه‌چندان دور، مواضع و ماهیت اصلی خود را بروز خواهد داد.
این واقعیتی است که مردم افغانستان بر آن واقف هستند و کشورهای منطقه و همسایه‌های این کشور نیز، علیرغم رفتارهای محافظه‌کارانه، آن را مدنظر دارند و با نگرانی تحولات افغانستان را دنبال می‌کنند. این نگرانی چندان هم بدون علت نیست. مسائلی همچون، تامین تسلیحات انبوه در دست نیروهای طالبان، ایجاد زمینه پیشروی سریع طالبان توسط آمریکائی‌ها، دیدار چند روز قبل رئیس سیا با معاون سرکرده طالبان و انتقال سران طالبان به کابل توسط هواپیماهای آمریکایی، همگی مواردی هستند که نشان از یک طرح برنامه‌ریزی شده و خطرناک پیرامون مسلط شدن طالبان بر افغانستان دارند.
این هفته، عراق نیز شاهد تحولات تازه‌ای بود. دو ماه مانده به انتخابات مهم و سرنوشت‌ساز مجلس عراق، گزارش‌هایی مبنی بر تعویق انتخابات، صحنه سیاسی این کشور را دچار ابهام کرده است. به گفته یک مقام دولت الکاظمی، اگر مقتدی صدر رئیس جریان صدر، بر موضع خود مبنی بر تحریم انتخابات اصرار بورزد انتخابات به تعویق خواهد افتاد. در همین ارتباط نوری مالکی رئیس ائتلاف «دولت قانون» هشدار داد تعویق انتخابات، بحران جدید و شدیدی را ایجاد خواهد کرد.
به گفته مالکی، در صورت تعویق، انتخابات دیگر برگزار نخواهد شد. بسیاری از ناظران انتخابات آتی عراق را که براساس توافق گروههای سیاسی، قرار است پیش از موعد قانونی آن، یعنی 10 مهرماه برگزار شود بسیار مهم توصیف کرده‌اند.
این هفته فلسطین نیز شاهد حوادث تازه‌ای بود. حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به نوار غزه که منجر به شهادت دست‌‌کم یک فلسطینی و زخمی شدن شماری دیگر شد اوضاع را بار دیگر دچار تشنج کرده است. برخی صهیونیستها در دولت «بنت» نخست‌وزیر جدید این رژیم خواستار حمله گسترده به غزه شده‌اند. در همین حال گزارش‌ها از کرانه باختری نیز حاکی است شرایط محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان به سبب سیاست‌های این تشکیلات علیه فعالان فلسطینی به شدت متزلزل شده و به گفته برخی ناظران، این تشکیلات در حال از دست دادن ابتکار عمل در کرانه باختری است.»

 

زندان اوین و جزیره بلک ول آمریکا
حجت اله عباسی استاد دانشگاه و پژوهشگر رسانه امروز در یادداشتی برای روزنامه «آرمان ملی» نوشته است: « یک گروه سایبری با هک سامانه دوربین های مداربسته داخل زندان اوین، گزارش مستندی از اعمال خشونت و آزار روحی زندانیان را با وضوح زیاد از طریق رسانه‌های بین المللی در معرض افکار جهانیان قرار داده است. این تصاویر مورد تایید رئیس‌زندان اوین قرار گرفته و در یک توئیت از زندانبانان! و جمعی از مقامات بدون نام بردن از زندانیان، عذر خواهی کرده است. چند کلیپی که گروه هکری عدالت علی تاکنون و به صورت دست چین از بدرفتاری با زندانیان اوین منتشر کرده است قوه قضائیه را در بوته آزمایش برای اثبات ادعاها در دفاع از حقوق بشر و حقوق زندانیان قرار داده است. حالا باید دید مقامات این قوه با این پرونده مهم که در صدر اخبار رسانه‌های بین المللی نشسته است و با خاطیان چگونه رفتار خواهند کرد. اواخر قرن ۱۹ یک روزنامه‌نگار زن جوان ماجراجو بنام نلی بلی به دلیل تهیه گزارش تحقیقی از تیمارستانی در جزیره بلک ول امریکا در جهان شهرت پیدا کرد. او با برنامه‌ای از پیش طراحی شده و ادای بیمار روانی و تمرین زیاد به این تیمارستان راه یافت. در تیمارستان به مدت ده روز بدترین معالجات درباره او اعمال شد. برنامه خروج خود را از قبل هماهنگ کرده بود و بعد از رهایی گزارش تحقیقی مستندی از بدرفتاری با بیماران روانی را منتشر کرد که علاوه بر رسوایی دست اندرکاران، به تدوین و تصویب قوانین پیشرفته‌ای انجامید. در بین ژانرهای روزنامه نگاری هیچ یک به مانند روزنامه نگاری تحقیقی تاثیرگذار نیست. گاه یک گزارش تحقیقی به مانند بمب خبری در جهان ترکیده و ترکش های قدرتمند آن جامعه‌ای را متحول و عده‌ای را از سریر قدرت بزیر می کشد. سنت گزارشگری تحقیقی در سال 1840 توسط نیویورک هرالد بنیان گذاشته شده است.»

 

رفع تنگناهای اقتصادی از مسیر تنش‌زدایی
حشمت‌الله فلاحت‌پیشه، نماینده پیشین مجلس امروز در یادداشتی برای «اعتماد» و در قالب پرونده‌ای تحت عنوان اولویت‌های دیپلماسی دولت سیزدهم، نوشته است: «وزارت خارجه کشور، فارغ از اینکه منصب وزارت دراختیار چه کسی باشد، دو اولویت دارد که کاملا با هم مرتبط هستند. نخستین اولویت رفع تنگناهای اقتصادی در خارج از کشور است و دومی تنش‌زدایی است. ...واقعیت این است که بسیاری از تنش‌هایی که علیه ایران شکل گرفته غیرواقعی است، بخشی از این تنش‌های غیرواقعی به دلیل نزاع‌هایی است که بیش از اندازه طولانی شده و در آنها اغراق شده، بخشی از تنش‌ها ناشی از نقش عوامل واسط و طرف‌های ثالث است که از افزایش تعداد دشمنان ایران نفع می‌برند و نفع خودشان را در تداوم خصومت‌های بین‌المللی علیه ایران تعریف می‌کنند و البته بخشی از این تنش‌های غیرواقعی هم ناشی از اشتباهات سیاستمداران ما است که باعث شده ایران یکی از پردشمن‌ترین کشورها در جهان محسوب شود.
اصل بنیادین این است که دولت کنونی، اصل تنش‌زدایی را در صدر اولویت‌های خود چه در عرصه بین‌المللی، چه در عرصه منطقه‌ای و چه در حوزه دوجانبه قرار دهد. ... خیلی از بازیگران امروز جامعه جهانی روی تبدیل کردن ایران به یک خاکریز تنش حساب ویژه باز کرده‌اند. ... شأن ملت و کشور 85 میلیونی ایران بالاتر از این است که مناسبات سیاست خارجی‌اش با منافع و مطامع برخی گروه‌های میلیشیایی گره بخورد که فقط در فضای تنش رشد می‌کنند.
نظر من این است که دولت سیزدهم باید ساز و کاری جامع برای پایان دادن به تنش‌ها داشته‌ باشد. اگر این کار صورت بگیرد، امکان دیپلماسی اقتصادی فراهم‌تر می‌شود و کشور می‌تواند در اقتصاد بین‌الملل صاحب نقش شود، درست است که همه سیاستمداران از مقاومت در مقابل تحریم‌ها صحبت می‌کنند، اما حقیقت این است که فقط ملت ایران است که تاوان تحریم‌ها را می‌دهد. خیلی از افرادی که در سخنرانی‌ها اسم مقاومت را بر زبان می‌آورند، بر‌خلاف اکثریت ملت ایران، حقوق‌های کلان و حق جلسه‌های‌‌شان پابرجا است و حتی بلکه برای همین سخنرانی‌ها پول‌های گزافی دریافت می‌کنند. اما مردم عادی کشور هستند که تاوان تحریم‌ها را می‌دهند.»

 

شکست نظامی شکست فرهنگی
عباس حاجی نجاری در یادداشتی که «جوان» منتشر کرده به تحولات اخیر در افغانستان پرداخته و نوشته است: «پس از شکست و فرار روس‌ها از افغانستان آنگاه‌که گروه‌های افراطی تکفیری دست‌ساخته امریکا و مرتجعان منطقه کارکردشان را برای اربابشان از دست دادند، امریکا به بهانه حادثه ۱۱ سپتامبر، با حمله به افغانستان و پیروزی ظاهری بر القاعده و طالبان که البته آن را نیز مدیون همکاری نیرو‌های مقاومت جبهه متحد شمال افغانستان بود، دور جدیدی از دخالت و تلاش برای گسترش سلطه خود در غرب آسیا را آغاز کرد. ... اکنون، اما فرصتی مناسب برای بازخوانی تحولات و دستاورد‌های این تجاوز ۲۰ ساله است. ... این شکست تنها یک شکست نظامی نیست، بلکه فراتر از آن شکست فرهنگی غرب است که نه‌تن‌ها قادر به ملت‌سازی و ایجاد نمونه دولت‌های نمونه لیبرال دموکراسی در منطقه نشدند، بلکه با این فرار منطقه را وارد دور جدیدی از چالش و بحران سیاسی و امنیتی کرده‌اند.
از سوی دیگر نوع برخورد نظامیان امریکایی و اروپایی در هنگام فرار از افغانستان ماهیت تفکر لیبرال دموکراسی را بیشتر آشکار و بار دیگر همچون دوران تجاوز اثبات کرد که جان مردم این منطقه برای مدعیان دموکراسی غربی اهمیتی ندارد. برای آلمان‌های مدعی لیبرال دموکراسی، خارج کردن چند پالت آبجو از افغانستان اهمیت بیشتری نسبت به جان افغان‌هایی دارد که در این چند سال برای تحکیم سلطه غربی‌ها در این کشور تلاش کرده‌اند و برای امریکایی ها، یک سگ، اهمیتی فراتر از جان انسان‌هایی دارد که در این سال‌های اخیر به امید پیشرفت و ترقی خودشان را به دنباله‌های امریکایی پیوند زده بودند.
جلوه دیگر این شکست، ماهیت پوشالی ارتشی سیصدهزارنفری بود که امریکا و ناتو همواره مدعی ایجاد آن در افغانستان بودند، به‌گونه‌ای که هنگام ورود طالبان به کابل و دیگر مراکز استان‌ها، هیچ اثری از مقاومت این نیرو‌های ادعایی نبود و حتی فرماندهان و کارگزاران دولت دست‌نشانده قبلی در صفوف اول فرار از افغانستان بودند، و این به این معنی است که تأثیر آموزه‌ها و فرهنگ غربی در میان مردم افغانستان سبب از بین رفتن روحیه مقاومت مردم این کشور شده است که سال‌ها در برابر تجاوز روس‌ها و طالبان نسل اول مقاومت کرده بودند.
نوع فرار امریکایی‌ها از افغانستان وعدم آمادگی برای دفاع از رژیم‌های دست‌نشانده خود، عاقبت وابستگی به غرب و امریکا را به دیگر ملل جهان که به حمایت آن‌ها دل‌بسته بودند، نشان داد و ثابت کرد که دل بستن به قدرت‌های غربی برای آن‌ها امنیت و ثبات نمی‌آورد. این امر را شاید بتوان دلیل اصلی تغییر موضع سران برخی از کشور‌های منطقه نسبت به ایران در ماه‌های اخیر دانست که طی سال‌های اخیر با اتکا به حمایت (و البته تحریک امریکایی‌ها) در مقابل ایران صف بسته بودند. خروج امریکا از افغانستان همان‌گونه که برخی از منابع صهیونیستی به آن اذعان نموده‌اند، موجب تضعیف امنیت رژیم صهیونیستی و تغییر موازنه قدرت در منطقه به ضرر بلوک ضد ایران و مقاومت خواهد شد.
این شکست، فروپاشی ذهنی غرب‌گرایان داخلی را نیز در پی داشته است، آن‌ها که همچون حامیان غربی خود این روز‌ها شاهد ازهم‌پاشیدگی نظام دست‌ساخته غرب در منطقه هستند، به‌جای تأمل در علل این شکست، با این ادعا که نظام و نیرو‌های انقلابی از طالبان حمایت می‌کنند، تلاش دارند تا بر شکست‌های غرب و تحلیل‌های غلط گذشته خود سرپوش بگذارند.»

 

مجلس بی‌توجه
سیدمصطفی هاشمی‌طبا امروز در سرمقاله «شرق» نوشته است: «مجلس شورای اسلامی «ما» از ابتدا محل داد و فریاد، کتک‌زدن، راه‌رفتن، خندیدن و شعار بوده است، نه نشستن و مشاوره از نوع احسن و نتیجه‌گیری درست؛ زیرا اصولا تشکیل مجالس ما بر اساس اقدامات و دیدگاه‌های سیاسی بوده و بالطبع سیاسیون نوعا در پی مرعوب‌کردن و ملکوک‌کردن مخالفان هستند و نه عمل به مصداق فبشر عبادی‌الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. حتی موضوع تحصن و از اکثریت انداختن مجلس نیز مطرح بوده است و این به معنای آن است که اقلیت که به هر حال باید تابع تصمیمات اکثریت باشد، از شیوه‌های سیاسی خلاف ماهیت مجلس استفاده کرده است. گمان برده نشود که از مجلس اصولگرایان یا اصلاح‌طلبان در این نوشته حمایت می‌شود. در این مختصر فرصتی است تا به رفتار برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی در همه ادوار اعم از اصلاح‌طلب یا اصولگرا نگاه شود؛ کمااینکه فیلم سخنرانی نماینده خوزستان مربوط به مجلسی با اکثریت اصلاح‌طلب بود. به همین مجلس فعلی نگاه کنیم. در اینکه مجلس حق دارد و البته وظیفه دارد که رئیس‌جمهور و وزرا را به مجلس فرا بخواند و آنان را مورد سؤال و نقد قرار دهد، تردیدی وجود ندارد؛ اما ملاحظه می‌شود هرگاه وزیری در صحن مجلس حاضر می‌شود، جز دشنام، فریاد و مطالب نامربوط مطلبی نمی‌شنود. ممکن است گفته شود برخی انگشت‌شمار چنین می‌کنند. آیا انگشت‌شماران را نباید از این کار بازداشت؟ اگر به پارلمان انگلیس نگاه کنیم، می‌بینیم نخست‌وزیر که در حقیقت فرد اول کشور است (ملکه کاملا تشریفاتی است)، مرتب در مجلس حاضر می‌شود و درباره مسائل مختلف با نمایندگان به بحث می‌نشیند، درحالی‌که در مجلس ما دو رویکرد مختلف دیده می‌شود؛ یا می‌گویند دعوت از رئیس‌جمهور و به‌سؤال‌کشیدن او، شأن او را پایین می‌آورد یا می‌خواهند رئیس‌جمهور را به مجلس بیاورند تا هرچه فحش، تهمت و ناسزاست نثار او کنند و البته رئیس‌جمهور هم با پیش‌بینی این امر و آنچه در مقابل وزرا انجام شده، در مجلس  حاضر نمی‌شود. 
چنین می‌شود که مجلس مطابق فیلمی که ذکر شد، مجله برو و بیا بشود یا مرکز خنده، شوخی و تفریح نماینده یا نمایندگان یا مرکز دشنام، یقه‌گیری، تهمت و ناسزا. چرا نباید رئیس‌جمهور در هفته یک روز به مجلس بیاید و درباره مسائل مختلف هم‌اندیشی کند؟ اگر چنین شود، رئیس‌جمهور در طول هفته به فکر اصلاح عملکرد و تصمیمات خواهد بود و مردم و نمایندگان با مسائل اجرائی آشنائی پیدا می‌کنند و مسائل کشور چون غده چرکین نمی‌شود که با یک نیشتر مشکلات فوران کند. وقتی تشکیل مجلس صرفا سیاسی می‌شود و فقط می‌خواهند رقیب یا حریف را مغلوب کنند، آنگاه نمی‌توانند هم‌اندیشی کرده و به مردم خدمت کنند. در این رابطه وظیفه رئیس مجلس بسیار سنگین و حساس است. اینکه رئیس مجلس بخواهد به دلیل نیاز به رأی نمایندگان، حسب دل آنها رفتار کرده و مسئولیت خود را لوث و ریاست خود را به بهای از‌دست‌رفتن ماهیت مجلس شورای اسلامی حفظ کند، طبعا محکوم است و موجب عدم اجرای وظایف نمایندگان می‌شود. دوره آقای روحانی که تمام شده است؛ آیا ممکن است این مجلس نگوید شأن رئیس‌جمهور بالاتر از حضور در مجلس و سؤال از ایشان است و هر هفته رئیس‌جمهور مستقر فعلی در مجلس حاضر شود و در صحن علنی با نمایندگان به گفت‌وگو بنشیند و مردم از رسانه صدای ایشان را بشنوند و عملکرد دولت را از نزدیک ملاحظه کنند و به رؤیت مردم برساند یا آنکه به سبب حمایت از رئیس‌جمهور خواهند گفت شأن او بالاتر از حضور در مجلس است. اگر معتقد به پاسخ‌گوئی مسئولان هستیم، همه و همه باید پاسخ‌گو باشند. عدم پاسخ‌گویی به بهانه‌های مختلف ازجمله حفظ شأن، مقام و قداست، موجب تراکم سؤال و بغض شده و پایان مطلوبی نخواهد داشت. آیا ممکن است نمایندگان مجلس فعلی که هوادار رئیس‌جمهور منتخب هستند، فضای دائمی مشاوره و گفت‌وگو با رئیس دولت در آینده را فراهم آورند و البته مرتب او را به مجلس دعوت کنند؟ به‌ نظر مشکل می‌آید.»

 

بحران افغانستان و پایان قرن آمریکایی
ثمانه اکوان امروز در یادداشتی که «وطن امروز» منتشر کرده نوشته است‌: «مهم‌ترین سوال از همان روزهای ابتدایی تصرف کابل به دست طالبان این بود: آیا آمریکا به اهداف خود در حمله نظامی و جنگ 20 ساله در افغانستان رسیده است؟ رسانه‌ها و تحلیلگران آمریکایی نظرات بسیار متفاوتی در این باره دارند. حتی در بین متحدان آمریکا نیز درگیری لفظی شدیدی شکل گرفته است که آیا آمریکا بازنده میدان نبرد در افغانستان بود یا برنده. ... اگر بخواهیم کشته شدن اسامه بن‌لادن را هدف اصلی آمریکا از حمله به افغانستان در نظر بگیریم، ایالات متحده پیروز بوده است، حتی اگر بعد از خروج از افغانستان ویرانه‌ای از خود بر جا بگذارد. تحلیلگران آمریکایی که در پی کمک به ساخت روایت جدید در افغانستان هستند، بر همین مساله تکیه دارند اما همین موضوع نکات حاشیه‌ای زیادی دارد و سوالات زیادی را درباره هدف اصلی آمریکا بی‌پاسخ باقی می‌گذارد. آیا حمله به برج‌های دوقلو توسط شخص بن‌لادن انجام گرفته بود که کشته شدن او تهدید تروریستی در خاک آمریکا را کاهش دهد؟ اگر هدف از بین بردن القاعده بود چرا آستین لوید، وزیر دفاع آمریکا باید در مقابل رسانه‌ها از نگرانی خود درباره تقویت القاعده در افغانستان یا حتی عملیات‌های تروریستی این گروه علیه مامورانی که در حال تخلیه آمریکایی‌ها و همکاران‌شان هستند، بگوید؟ چرا آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا باید از تهدیدات جدید و نگرانی از تجمع گروه‌های تروریستی در افغانستان بگوید و جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن از این مساله بگوید که احتمال دارد به مناسبت بیستمین سالگرد حادثه 11 سپتامبر، تهدیدی تروریستی از طرف طالبان یا گروه‌های تروریستی دیگر در داخل خاک آمریکا علیه ایالات متحده شکل بگیرد؟
دولت بایدن برای این سوالات پاسخی ندارد. او حالا معتقد است گذشت زمان بسیاری از مسائل را مشخص می‌کند و کاری می‌کند افکار عمومی به صحت تصمیم او در شرایط فعلی اعتراف کنند. با این حال تصمیم او بر اساس هر معیاری نیز اتخاذ شده باشد، یک سوال را بیشتر از سوالات دیگر در معرض دید و تحقیق رسانه‌ها قرار می‌دهد: آیا قرن آمریکایی به پایان رسیده و خروج مفتضحانه از کابل به معنای افول آمریکاست؟ در پاسخ به این سوال باید به ویژگی‌های اصلی قرن آمریکایی بپردازیم؛ قرنی که از نیمه‌های قرن بیستم یعنی بعد از جنگ دوم جهانی شروع شد و آمریکا را به قدرت غالب در عرصه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان تبدیل کرد. از آن زمان به بعد، اعلام شد آمریکا به هژمون برتر تبدیل شده است. بر اساس ویژگی‌های قرن آمریکایی، آمریکا به عنوان پلیس جهان فعالیت کرده، نظم را در جهان برقرار می‌ساخت و قوانین مورد نظر برای جامعه جهانی را وضع کرده و در عین حال به عنوان نیروی اجرایی، هر زمان که می‌دید قوانین زیر پا گذاشته شده یا در جایی حقوق بشر در حال نقض است، وارد عمل شده و با استفاده از قدرت خود، دوباره نظم و قانون را برقرار می‌کرد. اما قرن آمریکایی را با این توصیفات می‌توان تنها یک ایده دانست و نه واقعیت. ایده، ایجاد دولتی قدرتمند برای برپایی نظم در جهان بود اما چیزی که در عمل به دست آمد، دولتی قدرتمند برای پیگیری منافع خودش بود و این منافع در طول زمان به قدری اولویت اصلی سیاست خارجی ایالات متحده قرار گرفت که دیگر ایده حقوق بشر یا دموکراسی و برقراری نظم و مبارزه با بی‌قانونی و تروریسم، از دستور کار خارج شد. آمریکا بر همین اساس است که حالا بعد از گذشت 20 سال، با وجود مخالفت‌های بسیاری از تحلیلگران بین‌المللی و همچنین متحدان اروپایی‌اش، نیروهای خود را به سرعت از افغانستان خارج می‌کند و با تمام هزینه‌ها و انتقادات در این باره نیز مواجه می‌شود. آمریکا نه توان نظامی باقی ماندن در افغانستان، عراق، سوریه و حتی کمک مستشاری و اطلاعاتی به عربستان در جنگ یمن را دارد و نه توان اقتصادی و سیاسی حمایت و پشتیبانی از عملیات‌ها در سراسر جهان را. مهم‌ترین مساله برای ایالات متحده در شرایط فعلی جنگ تجاری با چین است که مؤلفه‌های قدرت سیاسی و اقتصادی نشان می‌دهد چندان امیدی به پیروزی در این جنگ نیز ندارد و حالا به دنبال جمع کردن تمام قوای خود از جهان برای متمرکز شدن بر این جنگ جدید است.»

 

اقتصاد مقاومت
کمال احمدی امروز در «کیهان» نوشته است: « جبهه مقاومت پس از پیروزی‌های شگفت‌انگیز نظامی چند سال گذشته برضد ‌تروریسم غربی، عبری و وهابی، حالا طی روزهای اخیر نشان داده قدرت مقاومت صرفا به عرصه نظامی محدود نمی‌شود بلکه این گفتمان قادر خواهد بود حتی در عرصه اقتصادی نیز خلاقانه و قهرمانانه در مقابل دشمنان بایستد. سخنان قاطع روز عاشورای آیت‌الله سید حسن نصرالله درخصوص حرکت نفتکش ایرانی به سوی لبنان برای شکست پروژه تحریم سوخت این کشور، نمونه‌ای از پیروزی اقتصادی محور مقاومت علیه دشمنانش است.
برای فهم بهتر این نصرت مقاومت لازم است درخصوص جنگ اقتصادی سال‌های اخیر برضد مردم لبنان قدری بیشتر بدانیم. در حالی که لبنان فقط حدود 6 میلیون نفر جمعیت دارد اما اجرای سیاست‌های غربگرایانه اقتصادی، فساد گسترده سیستم دولتی و وابستگی بیش از حد به کمک‌های خارجی موجب شده که طبق داده‌های صندوق بین‌المللی پول در 2020 ،لبنان با حدود 100میلیارد دلار بدهی خارجی عنوان چهارمین کشور بدهکار جهان را یدک بکشد. این حجم از بدهی در کنار مشکلات دیگری همچون سقوط 90درصدی ارزش پول لبنان از سال 2019به این سو، رشد سرسام‌آور نرخ بیکاری، تعطیلی شدید کسب و کارها و گسترش فقر موجب شد تا فضای معیشتی مردم خصوصاً برای طبقات محروم و متوسط به شدت سخت شود. علاوه بر این از یک‌سال پیش اتفاقات عجیبی علیه مردم لبنان رخ داد، اول سپرده‌های بانکی این کشور به‌طور ناگهانی ناپدید شد و بعد هم معلوم نشد چه بلایی بر سر موجودی بانک مرکزی‌اش آمد. در ادامه، بندر بزرگ بیروت منفجر شد که 200 قربانی داد و در نهایت رئیس بانک مرکزی لبنان (ریاض سلامه)که سابقه ضدیت با حزب‌الله را هم دارد طی هفته‌های اخیر و در اوج گرمای تابستان و کرونا اعلام کرد که نمی‌تواند یارانه سوخت و نان را بدهد و از آنجا که امکان خرید با دلار هم وجود ندارد لذا لبنان دچار مشکل سوخت شد و صف‌های طویلی در مقابل جایگاه‌های عرضه بنزین شکل گرفت.
در این موقعیت و در حالی که تمام مسئولین دولتی لبنان عاجز از انجام هرگونه تدبیری برای برون‌رفت از مشکل سوخت بودند و آمریکایی‌ها و سعودی‌ها هم مشغول کارشکنی‌های پی درپی در تشکیل دولت بودند و بر طبل تحریم بیشتر لبنان می‌کوبیدند، دبیرکل جنبش حزب‌الله لبنان به صحنه آمد و علی‌رغم تمامی توطئه‌های آمریکایی‌ها باز هم ارزش محور مقاومت را به رخ غربگرایان کشید و در سخنرانی عاشورای خود گفت: «دوست دارم اعلام کنم کشتی نخست ما(حامل سوخت برای مردم لبنان) که از مبدأ ایران حرکت خواهد کرد، تمام رویه‌ها را طی کرده و به برکت امام حسین‌(ع) به سمت لبنان خواهد آمد...» او صریحاً «کشتی ایرانی حامل سوخت» را به مثابه «خاک لبنان» معرفی کرد و بدون نام بردن از رژیم صهیونیستی افزود: «کسی مرتکب اشتباه به چالش کشیدن ما نشود...» سخنان او موجی از واکنش‌ها را در سراسر جهان برانگیخت، تا جایی‌که کارشناس روابط خارجی شبکه فرانس 24 از هوش نصرالله گفت و از یک طوفان ژئوپلتیک احتمالی در منطقه خبر داد. ... این بیانات نصرالله که به مثابه پیروزی جدید جبهه مقاومت در بعد اقتصادی بود ضربه سهمگینی بر آمریکایی‌ها و رژیم صهیونیستی وارد کرد زیرا آنها تا پیش از این تلاش می‌کردند ایران و حزب‌الله را مایه بروز مشکلات اقتصادی مردم لبنان قلمداد کنند و حالا با این اقدام محور مقاومت آچمز شده بودند لذا فوراً آمریکایی‌ها به‌واسطه سفیرشان مدعی شدند که ما دلمان برای لبنان می‌تپد و برق را از طریق اردن به لبنان می‌رسانیم و گاز را هم از مصر به آنجا می‌رسانیم. این تلاش‌ها نشان می‌‌داد که توافق برد - برد حزب‌الله با ایران اقدامی استراتژیک بوده زیرا با وجودی که هنوز کشتی محموله سوخت ایران به مقصد نرسیده بود، تأثیرات خود را گذاشته بود. یعنی هم به مردم لبنان نشان داد دشمن کیست و دوست کیست. چه‌کسی به‌دنبال فشار حداکثری بر مردم این کشور است و چه‌کسی به‌دنبال حل مشکلات جامعه لبنان است.
نکته مهم دیگر اینکه در این معامله، هم خریدار و هم فروشنده(حزب‌الله و ایران) تحت سخت‌ترین تحریم‌های آمریکا هستند و قصد آنها از اعمال این تحریم‌ها مهار ایران و ناکامی‌جبهه مقاومت بوده است، اما حالا با این تجارت میان دو محور مقاومت بخش قابل توجهی از تأثیرگذاری تحریم‌های آمریکا
زیر سؤال رفته است. ضمن اینکه این حرکت می‌تواند برای ایران آورده اقتصادی داشته و برای لبنان، حلال بحران بزرگ سوخت باشد.
البته این نخستین‌بار نیست که ایران رسماً و آشکارا برخلاف تحریم‌های آمریکا در حوزه نفتی تجارت می‌کند، در تابستان سال گذشته نیز با راهی‌شدن ۱۰ نفتکش از سوی بنادر جنوبی ایران به سمت ونزوئلا، عزم ایران برای مقابله با تحریم‌های همه‌جانبه آمریکا آشکار شده بود. اما تفاوت تجارت فعلی با قبلی این است که اولا حزب‌الله لبنان بخشی از محور مقاومت در منطقه غرب آسیاست و هرگونه همکاری با آن خصوصاً در حوزه اقتصادی می‌تواند به تحکیم پایه‌های مقاومت در منطقه و در نزد افکار عمومی کشورهای حوزه مقاومت بینجامد مثلا در جریان همین اعزام نفتکش‌های سوخت ایران به لبنان، اغلب لبنانی‌ها فارغ از مناطق یا گرایش‌های سیاسی و حتی کسانی که وابستگی‌های ضدحزب‌اللهی داشتند نسبت به واردات سوخت از ایران ابراز رضایت کرده و امیدوار شدند که این مسئله در حل بحران مواد غذایی، دارو و کنترل وضعیت اقتصادی لبنان تأثیرگذار باشد. در ایران نیز چون پول این تجارت به‌طور کامل آنهم علی‌رغم تحریم‌های شدید دریافت شده بود اثر مثبتی بر افکار عمومی داشت ثانیا، این همکاری به مثابه الگویی برای گسترش تعاملات اقتصادی میان سایر اجزای جبهه مقاومت است، به عبارتی وقتی ما می‌توانیم با وجود تحریم‌های گسترده غرب و نیز تهدیدات بالقوه رژیم صهیونیستی بر ضدکشتی‌هایمان به شایستگی اقدام به صادرات سوخت و فرآورده‌های نفتی به لبنان کنیم و حتی بازار بکری برای عرضه دانش استخراج نفت در این کشور داریم چرا این تعاملات اقتصادی را به کشورهای دیگر محور مقاومت از جمله سوریه، عراق، افغانستان و حتی یمن تعمیم ندهیم؟ ... مسئولان محور مقاومت خصوصاً ایران باید تلاش مجدانه‌ای برای گسترش همکاری‌های اقتصادی داشته باشند و با راه‌اندازی اتاق همکاری‌های مشترک اقتصادی به ایجاد ظرفیت‌های پیش روی جبهه مقاومت و استفاده از فرصت‌های ناب فعلی همت گمارند. دولت سیزدهم بایستی دیپلماسی اقتصادی خود را با تکیه بر همین فرصت‌ها و ظرفیت‌های محور مقاومت متمرکز کند.»

 

 

 

 


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: