تحلیل از چپ و راست؛
از کابل تا کرونا
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
سوال اساسیتر از دولت
صادق زیباکلام، استاد دانشگاه امروز در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «از آقای رئـــیسی، همکارانشان و آن کمیتهای که ایشان در مجلس اعــلام کردند با راهاندازی سامانه از متخصصان درخواست کردهاند افراد پیشنهادی خود را برای وزارتخانههای مختلف معرفی کنند، باید مورد پرسش اساسی قرار گیرند. بر حسب آنچه آقای رئیسی در مجلس گفت خیلی از افراد معرفی شدند و یک کمیته تخصصی زیر نظر او با ضوابط و معیارهای تخصصی و علمی، صلاحیت این داوطلبان را مورد بررسی قرار دادند. مساله اول این است که ملاک و معیار تحصیلات، سوابق اجرایی، مدیریتی و طرح آنها برای وزارتخانه بوده، یعنی گزینش از راه و روشهای علمی صورت گرفته است. مساله دوم طرحهای این افراد برای مدیریت کلان کشور بود که به گفته آقای رئیسی مبارزه با تورم، مبارزه با فساد، رفع بیکاری، توجه به اقتصاد دانشبنیان به جای اقتصاد سنتی، تغییر، اصلاح و مدرنیته کردن کشاورزی، توجه به محیط زیست، مبارزه با اشرافیت، شایستهسالاری به جای خویشاوندسالاری، رونق اقتصادی و چشم به تواناییهای داخلی به جای چشم دوختن به غرب را شامل میشده است. مشکل این است که آنچه آقای رئیسی بیان داشتند، 42 سال است که کم و بیش شنیده میشود، دولتهای مختلف دقیقا همین سخنان را هنگام معرفی دولتشان به مجالس مختلف گفتهاند. علاوه بر آن تمام افرادی که آقای رئیسی به عنوان وزیر معرفی کردند دیروز وارد ایران نشدهاند، تمامشان به علت انقلابی بودن از ابتدای انقلاب تاکنون در دولتها حضور داشتهاند و اگر در دولتها هم حضور نداشتند، دارای سمتهای بالای مدیریتی اجرایی و حکومتی بودهاند. حال سوال اینجاست که چرا با وجود اینکه این افراد سوابق مدیریتی اجرایی در طول 42 سال گذشته داشتهاند و آن اهداف و آرمانهایی که امروز آقای رئیسی برمیشمارند، به عنوان اهداف مورد توجه دولت سبزدهم، مدنظر تمام دولتهای بعد از انقلاب بوده، پیشرفت قابل توجهی صورت نگرفته و شکاف طبقاتی و مفاسد اقتصادی مرتب بیشتر شده است؟ آقای رئیسی گفتند سیاست مدارا با کشورهای مختلف را پیش خواهیم گرفت، اما در عمل با بسیاری از کشورهای مختلف در همسایگی خود در تقابل هستیم. چرا هیچ پیشرفتی در این 42 سال در اهداف و آرمانهایی که آقای رئیسی میگوید در مقایسه با ترکیه، پاکستان، مالزی و اندونزی صورت نگرفته و به عقب رفتهایم؟ این مساله اساسی است و تکرار حرفهایی که همه پیشتر که سمتهای اجرایی داشتهاند، پشت تریبون مجلس زدهاند. میگویند با فساد مبارزه و شکاف طبقاتی را پر خواهیم کرد و یا تورم را از بین خواهیم برد و سیاست پولی و مالی کشور را اصلاح خواهیم نمود و همچنین محیط زیست را مورد توجه قرار خواهیم داد. همه دولتها اینها را گفتهاند، اما چرا در این 42 سال محیط زیست ما به عقب رفته است؟ چرا مفاسد اقتصادی، شکاف طبقاتی و وابستگی ما به درآمدهای نفتی بیشتر شده؟ این پرسشی است که امروز نه از آقای رئیسی بلکه باید از همه صورت گیرد.»
تبرئه و تطهیر چرا؟
عباس عبدی، در یادداشتی برای روزنامه «اعتماد» به واکنشها به تحولات افغانستان پرداخته و نوشته است: « در اتفاقات افغانستان شاهد پدیده عجیب و باور نکردنی تبرئه و تطهیر طالبان هستیم. از اینرو تحلیل کنیم که چرا با چنین پدیدهای مواجه شدهایم؟ ماجرا این است که ایران گفتوگوهای غیرآشکار و مفصلی با طالبان داشته است. به ویژه از هنگامی که روشن شد امریکاییها در حال گفتوگو با طالبان هستند تا مقدمات بیرون رفتن خود را از افغانستان فراهم کنند. ... در اواسط بهمن سال گذشته تصویری از استقبال ظریف از ملا عبدالغنی برادر و هیات همراهش منتشر شد که مثل توپ صدا کرد. این کار آن قدر زشت تلقی شد که ظریف تاکنون چند بار متذکر شده است که قرار نبود تصویری منتشر شود و این را یک اقدام غیراخلاقی معرفی میکند که عدهای آگاهانه آن را علیه او انجام دادند ... چرا امریکاییها به راحتی فیلم و تصویر دیدارهای خود با طالبان را منتشر میکنند در حالی که با یکدیگر در حال جنگ هستند، ولی ایرانیها از انتشار فیلم مذاکرات پرهیز دارند و آن را مایه آبروریزی میدانند؟ پاسخ به این پرسش نشان میدهد که چرا در حال حاضر اصولگرایان حاکم میکوشند تا طالبان را تطهیر و تبرئه کنند؟ تطهیر یا تبرئهای که مطلقا درست و منطقی نیست.
چرا این کار با شدت تمام و حتی به قیمت از دست دادن متحدان ایران در افغانستان و شیعیان در حال اجراست؟ علت این رفتار تصور نادرستی است که از فلسفه گفتوگوهای دیپلماتیک وجود دارد. گویی که ایران فقط با کسانی گفتوگو و همکاری آشکار میکند که از تعاریف ناپسند این دولت مبرا باشند و علت پرهیز از گفتوگو با امریکا را نیز همین میدانند. اینکه امریکا ابتدا باید آدم شود تا با آن گفتوگو کنیم. به همین علت نیز گفتوگو با طالبان را محرمانه و غیرآشکار انجام میدهند. اگر آشکار شد، مثل تصویر منتشر شده ظریف، باید او را محکوم کرد که چرا با شیطان گفتوگو کرده است و اگر قرار شد که از این سیاست دفاع شود، باید ابتدا طالبان را تطهیر و تبرئه کرد، سپس گفتوگو با آنان مجاز و مشروع دانسته خواهد شد.
گویی که داستان قند و نجاست آن تکرار شده است که با فرو بردن قند داخل چای آن را پاک میکردند، سپس میخوردند! (فارغ از میزان صحت این داستان) در حالی که باید گفت، گفتوگو و حتی تعامل با هر نیروی سیاسی و واقعی حتی اگر مثل طالبان باشند ایرادی ندارد، بلکه ضروری است. اتفاقا گفتوگو با آنان ضروریتر است و برای این کار هیچ نیازی به تطهیر یا تبرئه آنان نیست. حتی اگر طالبان هیچ تغییری نکرده باشد، میتوان برحسب ضرورت سیاسی با آنان گفتوگو کرد و عکس انداخت و دست داد.
چرا جناح حاکم بر این رفتار نادرست و غیرواقعی تاکید دارد؟ برای آنکه اگر بپذیرند مذاکره سیاسی، مستقل از ماهیت طرف مقابل قابل انجام است، در این صورت باید در سیاست عدم مذاکره با امریکا یا موارد مشابه نیز تجدیدنظر کنند. بنابراین برای آنکه منطق سیاست منع گفتوگو با امریکا همچنان برقرار بماند، مجبور هستند که برخلاف واقعیتهای موجود اقدام به تطهیر و تبرئه طالبان کنند. اقدامی که اثبات نادرستی آن به زمان زیادی نیاز ندارد، هر چند تاکنون هم بخش مهمی از این ادعاها درباره طالبان رد شده است. طالبان قطعا تغییر کرده است ولی تغییرات آن با دادههای موجود ریشهای نیست. تفاوت طالبان امروز با طالبان بیست سال پیش، بیشتر از تفاوت امریکای بایدن و امریکای ترامپ نیست.»
کابل گیت و این امریکای بی وفا
محمدرضا نوروزپور، مدیرعامل ایرنا در یادداشتی برای روزنامه «ایران» نوشت: «با روی کار آمدن مجدد دموکراتها و بروز نشانهها و علائم جدی مبنی بر اجرای کامل سیاست خارجی اوباما مبنی بر خروج از خاورمیانه، میشد پیشبینی کرد که از جنس بهار عربی، بار دیگر در غرب آسیا تکرار شود. این بار اما گسل افغانستان فعال شد و آنچه رخ داد نه بهاری بود و نه عربی بلکه خزان دموکراسی وارداتی بود برای مردم افغانستان. آنچه در افغانستان رخ داد از یک منظر با آنچه در بهار عربی رخ داد شبیه است. یک دولت اگرچه دموکراتیک اما کاملاً متکی به امریکا و محروم از حمایت و پایگاه مستحکم مردمی، به محض کمرنگ شدن حمایتهای نظامی و قطعی شدن خروج امریکا، آن هم به این شکل غیرمسئولانه و دستپاچه، بلافاصله از هم پاشید. در این بین آنچه گمان میشد در مدت 20 سال صرف هزینه هنگفت 88 میلیارد دلاری، بتواند به عنوان حافظ دموکراسی وارداتی عمل کند، ارتشی از هم پاشیده و ناکارآمد از کار در آمد و نشان داد که....
امریکا در هر دو عرصه سختافزاری و نرمافزاری در افغانستان شکست خورده است.
این شکست رسوا، محیط سیاست داخلی و سیاست خارجی امریکا را بشدت متأثر کرده است و تأثیرات آن پایا خواهد بود در صحنه داخلی، حتی در داخل حزب دموکرات انشقاق و نارضایتیهایی بروز کرده است. مخالفان داخلی بشدت تیم سیاست خارجی بایدن را به باد انتقاد و تمسخر گرفتهاند. خروج فرار مانند از افغانستان که خاطرات تلخ فرار امریکایی ها از سایگون را زنده میکند، حامیان دولت دموکرات را نیز به وحشت و نگرانی انداخته است، تا آنجا که برخی این رسوایی و فضاحت را «کابل گیت» خوانده و پیشبینی کردهاند دموکراتها به همین دلیل انتخابات 2024 را از دست خواهند داد.
اما در محیط بینالمللی شرایط امروز افغانستان بسیار عبرتآموز شده است. همان گونه که سرنوشت حکام عربی ساقط شده در جریان بهار عربی عبرتآموز و تأمل برانگیز بود. شبیهسازی آنچه در افغانستان رخ داد با تحولات بهار عربی یک پیام روشن برای همه متحدین امریکا به همراه دارد. همه دولتها و حکومتهایی که امریکا را بخشی از مؤلفه امنیت ملی خود قلمداد کردهاند یا حفظ و تداوم امنیت ملی خود را به امید و اعتماد به امریکا واگذاشتهاند، اکنون مغموم و نگران و مشوش هستند. اکنون افغانستان به آینه عبرتی برای همه دوستان و متحدان امریکا در سراسر دنیا و خصوصاً در غرب آسیا تبدیل شده و سؤالاتی جدی در میان رفقای نزدیک واشنگتن پدید آورده است. به راستی دولت بعدی که با بی اخلاقی سیاسی امریکا این چنین بی پناه خواهد ماند، کدام است؟ در خاورمیانه است یا در اروپا یا حتی در آسیای دور؟»
درباره افغانستان
محمدهادی صحرایی در یادداشت امروز «کیهان» نوشته است: «گویی همیشه تاریخ انقلاب اسلامی اینگونه بوده که دولتهای لیبرال و مدعی اولویت اول و مأموریت اصلی خود را تنشزدایی با دشمن خونی- شما بخوانید اقتدارزدایی از مردم و میهن خود- قرار دادهاند و برای جلب اعتماد و دیده شدن توسط آمریکا و اروپا هزینههای بسیار گزافی را به کشور تحمیل کردند و اگر ولیفقیه نبود خدا میداند عاقبت امروزین سوریه و عراق و افغانستان، دیروز نصیب ما میشد یا پریروز. بیدلیل نیست که تمام همت دشمنان تضعیف مصدر و مصداق ولیفقیه بوده و هست. تنشزدایی مثل مذاکره، آزادی، حقوق بشر، حقوق زنان و... چون که اصطلاح شیکی است توسط دشمنانی که هیچ اعتقادی به آنها ندارند و خودشان ناقضان درجه یک آنهایند برای عوام فریبی به کار میرود. آنها هرگز توضیح صحیح و کامل آن را ارائه نمیکنند و نشانی غلط میدهند تا نفوذیها مردمشان را به کمینگاه آنها ببرند. ... پهلویها تا سال 57 نمونههای خوبی برای عبرت خلق بودند ولی امروزه نسخههای جدیدتری از دیکتاتورهای نوکر و خانهزادهای فرسوده و مستهلکی را میبینیم که چگونه خوار و خفیف میشوند و یکی پس از دیگری به اعماق تاریکِ تاریخ فرو میافتند و غیر از وبال خیانتها و جنایاتشان، لعن و نفرین مردم خود را نیز به گور میبرند. امثال صدام و بنعلی و مبارک و قذافی و... همگی پیش چشم ما ذلیل مرده شدند و ما فرصت دیدن سقوط آنها را در این مقطع زمانی داشتیم. همین هفته گذشته همگان فرار حقیرانه حاکم دستنشانده و بیغیرت و بیعرضه افغانستان را دیدند. دیکتاتورها معمولاً برای مردم خود گندهگو، اخمو و خشن و برای دشمنان ملتشان ذلیل، خندهرو و گربه ملوساند. اشرف غنی دیکتاتور نبود ولی گندهگو بود. انسان بیارزشی که کشور خود را در اختیار دشمن گذاشت و به قول خودش برای فرار تنها توانست شلوار و کفشی برای خود جستجو کند. البته غیر از آنچه که میگویند به یغما برده است. افغانستان مظلوم، اگرچه پارهتن ایران و در دورانی نه چندان دور، مهد علم و ادب بوده و پادشاهان بیکفایت قاجار و پهلوی آن را تلف کردند ولی اکنون بهخاطر حضور نالایقها و گوشهنشینی و شهادت لایقها به فغانستانی تبدیل شده که از یادش رقت میبارد. علمای بزرگ آنها و مدافعان شریف حرم و شهیدان عزیز آنها تا ابد بر تارک تاریخ جانستان افغانستان میدرخشند و ایکاش هنرمندانی جهادی میتوانستند برای احیای باور ملی آنها از این مفاخرشان مستندها بسازند تا بیش از این، این دیار کهن، مرتع مستکبران و منزل غریبهها نباشد. غربت افغان و بهویژه شیعیان آن مرثیهای جانگداز است. افغانستان را باید از نو شناخت و به خودشان شناساند تا بدانند در چه سرزمین بزرگی زیست میکنند. باید برای بلند شدن افغان، تاریخ را برایشان گفت و گفت که پاره جداشده ایراناند و باید چون ایرانیان عزت رفته را بازیابند و بر امور خود مسلط شوند.
آیندهای که غرب وحشی به سرکردگی آمریکا برای افغانستان ترسیم کرده همین تصویر امروزی است. آمریکا با سیاست وقیحانه و تهوعآورش روی بیشرفهای تاریخ را سفید کرده است. از چهل سال پیش که کمکم به قدرت مسلمانان در توقف کمونیست آگاه شدند، نقشه به جان هم انداختن و خودخوری آنها را فراهم کردند. پول سعودی و سیاست انگلیسی و شیطنت ناخلفها، تخم کینه و انحراف را در میانشان افکند و تکفیر و ترور را پیشه آنها کرد. آمریکا بیست سال پیش به بهانه آزادی مردم از دست طالبان و ترویج دموکراسی و مبارزه با تروریسم، خاک افغانستان را شخم زد و اشغالش کرد و قاچاق مواد مخدر راترانزیت و تجارتش را
50 برابر کرد. مردمش را به خاکستر نشاند و عروسی و عزایشان را یکی کرد. فرهنگ لجنی خودشان را به آنجا آورد تا به جای سیر کردن شکم، آنها را غربزده کند و... آمریکا ماه قبل از پایگاه خود فرار کرد و هفته پیش فیلم هواپیمای آنها مهر رسوایی نهایی به پیشانی آنها کوفت. ... دگردیسی این جماعت تمامشدنی نیست. هنوز دولت دکتر رئیسی مستقر نشده که یکییکی بهانه میگیرند. برخی که قبلاًً به فرتوتترین و پنهانکارترین و امنیتیترین و بدترین دولت رأی دادند، به دولت جوان و وزرای پیشنهادیِ خبره و جهادی و روحیه شفاف آقای رئیسی خرده میگیرند. هنوز وزرای جدید نیامده برخی که اقتصاد امروز نتیجه تَکرار توصیه، حقهبازی و حمایت هشت ساله آنها از دولت بیتدبیرِ امیدسوز است، بدون اینکه بخندند و خجالت بکشند از آقای رئیسی اصلاح یکشبه میخواهند و مثل پیشدبستانیها لج و تهدید میکنند. مشخص است دغدغه اینها حل مشکلات نیست و بیقراری آنها برای فتنهگری است وگرنه اگر کمی حمیت و غیرت داشتند خود را بهگونهای گم میکردند که آه و نفرین مردمی که آرزوهایشان به سرقت رفته را نشنوند.
افغانستان امروز نتیجه اعتماد به نااهلانی است که احمقانه به اجنبی اعتماد کردند و آینده کسانی است که هنوز شیری برای دوشیدن دارند و سواری دشمن از آنها تمام نشده وگرنه عاقبتی به مراتب خفتبارتر از اشرف غنی نصیبشان میشد. خدا را شکر که در ایران ولیفقیه هست و مردم پشتیبان ولایت فقیهاند تا به مملکتشان آسیبی نرسد. إنشاءالله.»
محدودیت برای جامعه مدنی قوی
حمزه نوذری . جامعهشناس و استاد دانشگاه امروز در «شرق» نوشت: «جامعه مدنی ایران روزبهروز در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی مجازی قدرتمندتر میشود، این در حالی است که فعالیتهای جامعه مدنی در عرصه عمومی با محدویتها و موانع بسیاری مواجه است. قدرت جامعه مدنی در فضای مجاز از چند جنبه است: الف- قدرت نقد و نظارت بر عملکرد و برنامههای هر سه قوه. ب- قدرت و شجاعت ارائه راهکارهایی برای برونرفت از مسائل ج- قدرت آشکارسازی فساد و ناکارآمدی. بر این اساس، جامعه مدنی ایران که امروزه در بستر شبکههای اجتماعی مجازی قدرتمندتر شده است نهتنها به برنامهها و سیاستها و ناکارآمدیهای دولت واکنش نشان میدهد، بلکه فعالانه قدرت کنش دارد و میتواند در فراهمکردن امکانات رفاهی برای جامعه شریک قدرتمند دولت شود. به عبارتی، جامعه مدنی مجازی شده در ایران برای غلبه بر چالشها راهکار ارائه میکند، که امیدی به دولتها و بوروکراسی نیست؛ یعنی جامعه مدنی گرم و خلاق به جای بوروکراسی سرد و بیروح قرار میگیرد. در کشورهای پیشرفته دولتها برای سیاستگذاری و ساماندهی جامعه و اقتصاد اطلاعات را از جامعه مدنی میگیرند و آن را به برنامه تبدیل میکنند. به عبارتی سیاستها و برنامهها حکشده در جامعه مدنی است. مفهوم استقلال حکشده ایوانز ناظر بر همین موضوع است. دولتها برای ساماندهی جامعه لازم است از گروههای قدرتمند و انحصارگر مستقل شوند و لازمه این استقلال حکشدگی در جامعه است یعنی رجوع دائم به جامعه. دولتها برای صیانت از خودشان لازم است پیوسته به جامعه مراجعه کنند و از کنشهایی که بین آنها جریان دارد، مطلع شوند و آن را مبنای برنامه عمل قرار دهند. امروزه گسترش شبکههای اجتماعی مجازی شرایطی فراهم کرده است که گروههای مختلف اجتماعی نهتنها از طرد و انزوا خارج شدهاند، بلکه فعالانه به نقد و نظارت برنامههای دولتها روی آوردهاند. گروههای مختلف اجتماعی در این فضا بهمنزله بازار نیز استفاده میکنند و مشغول دادوستد و همچنین توسعه کسبوکار هستند. نکته عجیب این است که بخشی از نمایندگان جامعه علیه جامعه مدنی وارد عمل شدهاند و دلنگران قدرت روزافزون جامعه مدنی قائل به تضعیف و محدودیت در لباس صیانت هستند. مجلسیان فارغ از اینکه این طرح چه بر سر آموزش و کسبوکارها میآورد، از نقد و نظارت جامعه مدنی قوی واهمه دارند. جامعه مدنی قوی و دارای بستر نقد و نظارت ترسناک نیست، بلکه در جهت شفافیت، دموکراسی مستقیم و سیاستها و برنامههای کارآمدتر حرکت میکند. جامعه مدنی نیاز به صیانت ندارد، بلکه نیازمند شرایط و زمینه فعالیت برای نشاندادن قدرت جامعه و وجوه انتقادی و نظارتی است. در این میان کسی مخالف تصویب قوانین برای مجازات خاطیان و مجرمان و هتاکان در فضای اجتماعی نیست و همه گروههای اجتماعی از آن حمایت میکنند.
نکته مهم این است که برای داشتن کشوری پیشرفته همانقدر که به دولت قدرتمند نیاز داریم، به جامعه مدنی قوی بیش از آن محتاجیم. همبستگی اجتماعی در جامعه متکثر ایران، شفافیت و کاهش فساد اقتصادی و اداری، توسعه آزادیهای سیاسی و اجتماعی، تدبیر برای چالشهای روزافزون محیط زیست و... از مسیر جامعه مدنی قوی ممکن میشود. به جای ترس از جامعه مدنی قوی و سودای ناممکن جامعه کاملا برنامهریزیشده از بالا آن را به رسمیت بشناسید و قوانین و سیاستها را بر مبنای خواست جامعه مدنی وضع کنید.»
رهاورد ۲۰ سال اشغالگری در افغانستان
عبدالله متولیان امروز در یادداشتی که روزنامه «جوان» منتشر کرده، نوشته است: «طالبان مولود ٤۰ سال مبارزه مردم افغانستان با اشغالگران و مستکبران شوروی سابق و امریکا است. ... طالبان معجونی از تناقضات اعتقادی و فکری و اخلاقیاند. ... همین تناقضات سبب شده که هیچکدام از همسایگان خاصه ایران شیعی نتوانند به مواضع فعلی طالبان اعتماد کنند.
طی ۲۰ سال حضور امریکا در افغانستان نه تنها به طالبان چه از حیث کمیت و چه از حیث کیفیت هیچ لطمهای نخورده است بلکه سبب مقبولیت بیشتر طالبان در بین قبائل غیر پشتون هم شده است... آن چیزی که طالبان را در مبارزه با اجانب اشغالگر مصممتر کرده و سبب افزایش محبوبیت این گروه مذهبی در بین همه قبائل افغان شده به رویکرد اشغالگران مربوط میشود. افغانها در چهار دهه گذشته طالب امنیت بودهاند در حالیکه اشغآلگران همواره در پی مشروعیت بخشی به آزادیهای فردی و اجتماعی بودند که علناً با مبانی دینی و شرعی در تضاد آشکار بوده و همین امر بر خشم و تنفر مردم مظلوم افغانستان نسبت به متجاوزان افزوده است. غرب دربه در در پی ایجاد نظم نوین جهانی مبتنی بر دین واحد جهانی است و در تحقق این هدف شیطانی به هیچ کس و هیچ چیزی رحم نمیکند. سراب امنیت سراب متوهمانه غرب است که کشورهایی همچون لیبی، عراق، مصر، سودان، یمن آن را تجربه کرده و برایشان حاصلی جز تباهی اخلاقی و اقتصادی به دنبال نداشته است.
این نکته نیز باید گفته شود که طالبان هیچ سنخیت و مشابهتی با داعش ندارد. ... امروز طالبان در داخل افغانستان اگر چه بر کشور افغانستان مسلط شده است، اما نگاهی به پیشینه اعتقادی و اخلاقی و رفتاری این گروه تقریباً تردیدی باقی نمیگذارد که در آینده نه چندان دور این کشور دستخوش اختلافات گسترده داخلی بین اقوام مختلف خواهد شد. امروز مردم مظلوم افغانستان به طالبان به چشم فرصتی برای کسب استقلال، وحدت ملی، دفع شر متجاوزان و استقرار امنیت پایدار نگاه میکنند، اما حقایق موجود نشان میدهد که اننظارات مردم افغانستان از طالبان از عمق لازم برخوردار نیست. هم اینک نگاه بسیاری از صاحب نظران به طالبان اگر بخواهد راهی را که با اعتماد مردم آغاز کرده به سرانجام مطلوب برساند راهی جز احترام به عقاید و سلایق دینی و سیاسی اقوام مختلف افغان و مشارکت دادن همه آنها در تعیین سرنوشت افغانستان ندارد. از طرف دیگر طالبان برای تحکیم مناسبات با همسایگان، خود را مجبور خواهد دید که کشورهای همسایه را نسبت به مواضع معتدل شده فعلی امیدوارتر ساخته و به نوعی تضامین لازم را ارائه نماید. حقیقت این است که هیچ یک از کشورهای همسایه مایل به استقرار یک حکومت رادیکال و سلفی در همسایگی خود نیستند و به اتفاق بر این باورند که وجود یک حکومت تندرو و رادیکال قطعاً بر امنیت ملی آنان اثر منفی خواهد گذاشت.
جمهوری اسلامی ایران نیز همانگونه که رسماً اعلام کرده به انتخاب مردم افغانستان و تشکیل حکومتی فراگیر از همه اقوام احترام گذاشته و استقلال این کشور از چنگال اهریمنی غرب را گامی به جلو برای پاکسازی منطقه از لوث وجود نیروها و عوامل غربی و مداخلات غیرقانونی آنان در حکومت کشورهای منطقه میداند. »
۷۰۹ نفر در دهانه گور
امید مافی، در یادداشتی برای روزنامه «آفتاب یزد»نوشت: « یکی از همین روزهای شهریوری ۷۰۹ نفر در جایی تنگ و تاریک به خواب ابدی فرو میروند تا کرونا بار دیگر روی کریه و بیرحم خود را نشانمان بدهد و زندگی به موسیقی شومی بدل گردد که ما را تا دهانه گور بدرقه خواهد کرد.
بدتر از این نمیشود.تلختر از این امکان ندارد.هر روز با آمارهای دهشتناک،سر از دالانهای وحشتناک در میآوریم و مستاصلتر و ناتوانتر از همیشه به این میاندیشیم که بازی هولناک مرگ و زندگی تا کی ادامه دارد و اصلا آیا روزی از راه خواهد رسید که مرگ این عجوزه داغ افکن کمی دلش برایمان تنگ شود؟
مدت هاست که کرونای نفرین شده مرگ را دور سرمان میچرخاند و در این بلبشو گوشمان از وعدههای پوشالی پر است.وعدههایی که بیثمر مانده تا تنابندگان این خاک به آغوش نیستی پناه برند و هر روز و هر ساعت بوی الرحمن روی جامه هایشان بنشیند.
حالا پنج هزار پزشک ایرانی با استدعا و تمنا خواستار واردات روزافزون واکسنهای خارجی شدهاند تا شاید تراژدی ته بگیرد و بالاترین آمار مرگ و میر بیش از آنچه هست یقه مان را نگیرد و ایران در روزهای سترون، لژنشین جدول مرگهای کرونایی لقب نگیرد.
هنوز اما همه چیز در ابهام است و کمتر مسئولی تن به پاسخگویی میدهد.هنوز دستها به سوی آسمان بلند است،نه برای چیدن ستاره که برای کاشتن زندگی در فراخنای مرگ و برای لمس تاریکترین گوشه شب به وقت این مرز پرگهر.
به واژهها تهمت نزنیم.۷۰۹ نفر دیگر با هزار و یک امید و آرزو رو به قبله دراز شدند و قصه زندگی شان به پایان رسید تا آه از نهاد صدها خانواده سوگوار برخیزد و زوال چنگال تیزش را در پهلوی مردمان ایران زمین فرو برد.
کاش دولتمردان قبلی تنها به نامه و تضرع و زاری متوسل نمیشدند.کاش دولتمردان جدید وعده سر خرمن ندهند و از حفظ جان بازماندگان سخن بگویند تا در نهایت نومیدی، بذر امید کمی بارور شود و در این روزهای سیاه باور کنیم آغوش زمین هنوز به روی زندگان باز است و دنیا از فرط اندوه همه چیز خود را در کارزار آرزوهای کال رها نکرده است.
کمک.کمک.فریادرسی اگر هست پا پیش بگذارد و پیش از آنکه قشون بیشتری آویزان میان مرگ و زندگی مرثیههای خداحافظی را بر لب بنشانند نسخهای بپیچد.لج بازی و انفعال و پناه بردن به وعدههای هیچ و پوچ دردی را دوا نمیکند.اگر قرار است ایران دگمهها را از تن مام میهن درنیاورد باید آستین بالا زد و همقد غمهایی شد که انتهایی ندارند و روزها و شب هایمان را به دوزخی شعله ور بدل کرده اند.وای بر ما.»