ظریف قهرمان یا بازنده؟

این مطلب را وقتی می‌خوانید که دولت حسن روحانی عمرش تمام شده، محمدجواد ظریف دیگر وزیر خارجه نیست و شاید در سالن مراسم تنفیذ روی صندلی نشسته تا دولت سیزدهم به ابراهیم رئیسی واگذار شود.اما واقعا این دولت به پایان می‌رسد و تبعات تصمیمات و نحوه مدیریتش تمام می‌شود؟

کد خبر : 1084487

اگرچه اکنون درباره تبعات تصمیمات این دولت شاید در ذهن بسیاری از ما عدم مدیریت در همه‌گیری کرونا، عدم واکسیناسیون سراسری این بیماری و فشار سنگین اقتصادی به یاد بیاید، اما این دولت یک میوه گرانبها داشت؛ برجام که به نام محمدجواد ظریف گره خورده است. شاید همین‌جای مطلب از ادامه خواندنش منصرف شوید و فکر کنید قرار است مطلبی تکراری درباره برجام بخوانید. به شما حق می‌دهم؛ شش سال است صفحات روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف پر است از دعوا بر سر برجام؛ دعوایی بی‌فایده بر سر موضوعی که شاید به نظر شما خالی از محتوا بیاید. اما نه، قرار نیست از برجام بنویسیم. این مطلب درباره محمدجواد ظریف است؛ پدر برجام که در این هشت سال، اوج و حضیض را با هم تجربه کرد.

هیجان زیر پوست ما

مرداد سال 92، ظریف با یک نطق غرا در مجلس رأی آورد. هم شعر خواند و هم آیه قرآن و تنها با سؤال خنده‌دار قاضی‌پور، نماینده ارومیه، مواجه شد که از همه کاندیداهای وزارت پرسید به سربازی رفته‌اید یا نه. جواب همین سؤال هم البته به کارنامه ظریف مرتبط شد. اینکه او سربازی خود را هم به‌عنوان نماینده محلی در دفتر ایران در سازمان ملل گذرانده است؛ یعنی عمرش از 17‌سالگی در نیویورک و در حال سروکله‌زدن با مباحث مرتبط با روابط بین‌الملل گذشته است.

مهرماه همان سال 92 وقتی محمدجواد ظریف با آن فرم نه‌چندان راحتش در کادر عکسی قرار گرفت، در حال واردشدن به اتاق گفت‌وگوی دوجانبه با جان کری، هیجان زیر پوست بسیاری از ما دوید. همان روزها وقتی حسن روحانی تنها 9 دقیقه با باراک اوباما تلفنی صحبت کرد، هیجان ما چندین برابر شده بود. یکباره آنچه سال‌ها شنیده بودیم، زنده شد؛ «غرور ملی». یکباره به نظر رسید درهای رابطه باز شده و شاید گره کور چند‌ساله گشوده شود؛ اما نشد آنچه تصور می‌کردیم. البته خیلی‌ها همان زمان سازشان با ما کوک نبود ولی صدایشان لای صدای اکثریت گم می‌شد.

اما جواد ظریف از قهرمان ملی سال‌های 92، 93 و 94 که توانست 19 روز وزیر خارجه آمریکا را در هتلی در شهری اروپایی پابست کند تا توافق به دست بیاید، روز گذشته در حالی خداحافظی کرده که حتما زخم بسیار دارد؛ هم او و هم همکارانش.

او با نهایت اعتمادبه‌نفس روی صندلی وزارت خارجه نشست. 30 سال تجربه داشت، کار بین‌المللی کرده بود و تجربه مذاکره داشت، در هر دو تجربه دیپلماتیک مهم قبلی ایران، یعنی قطع‌نامه 598 و توافق سعدآباد، حضور و نقش داشته و حتی در کنفرانس بن برای قانون اساسی افغانستان تلاش کرده بود. او روابط بین‌الملل را در دانشگاه‌های آمریکا خوانده بود و زبان انگلیسی را هم به‌خوبی بلد بود؛ حتی به اندازه آمریکایی‌ها بلد بود از ضرب‌‌المثل‌هایش استفاده کند. اما همین وزیر خارجه پاشنه آشیل‌هایی داشت که او را و ما را رساند به اینجایی که اکنون هستیم. اینجا که اکنون در دوگانه برنده‌بودن یا بازنده‌بودن قرار داریم.

پاشنه آشیل

محمدجواد ظریف اگرچه دنیای بین‌الملل را خوب می‌شناخت و بر فرهنگ آمریکایی مسلط بود، اما به همان اندازه فضای سیاست داخلی ایران را نمی‌شناخت. او در دولت یازدهم بیشترین ضربه را از فضای مسموم سیاست داخلی خورد. از آنجا که برخی حرف‌هایی را زد که برای او به‌عنوان وزیر خارجه دردسر شد، از سخنرانی‌اش در دانشگاه تهران درباره توان نظامی آمریکا مقابل ایران یا وقتی در اندیشکده شورای روابط خارجی در پاسخ به پرسش یکی از ایرانیان گفت اگر آمریکا با این دولت توافق نکند، مردم در انتخابات دولت دیگری انتخاب می‌کنند که ممکن است مایل به مذاکره نباشد (نقل به مضمون)‌. اکنون در تابستان گرم 1400 صحت حرف او را می‌توان بعینه دید؛ اما فضای سیاسی محافظه‌کار داخلی چنین صراحتی را نمی‌توانست هضم کند و بعد این ادعا پیش آمد که وزیر خارجه در فضای داخلی مداخله کرده است. در این هشت سال البته آنچه بسیار و راحت روا بوده، مداخله سیاست داخلی در سیاست خارجی بوده که تبعات آن را هم امروز می‌بینیم. از همین سیاق بود که جواد ظریف در همه جلسات علنی و غیرعلنی مجلس از‌سوی پایداری‌چی‌های مجلس زخمی می‌خورد و از همان ساعات تا چند روز بعدش رگبار حملات در فضای رسانه‌ای ادامه می‌یافت. البته نکته‌ای هم باید افزود که آیا در فضای غیر‌اخلاقی، آن که بر اساس معیارها و اصول اخلاقی عمل می‌کند، اشتباه می‌کند یا آن که غیر‌اخلاقی عمل می‌کند؟ قضاوت درباره حکایت ظریف و حملاتی که از‌سوی مجلسی‌ها دریافت می‌کرد، نیازمند پاسخ صریح به این سؤال و ابهام است.

اما یکی‌دیگر از پاشنه آشیل‌های ظریف حتما حضور پررنگ رسانه‌ای او بود. اگرچه این حضور اوایل کار او جذاب بود و زمانی که برجام میوه‌ای دلخواه بود، همه مصاحبه‌های ظریف را با ولع می‌خواندند، اما با از‌دست‌رفتن برجام و پیچیده‌شدن وضعیت، فضا تغییر کرد. عمدتا مصاحبه‌های او به جدل روزهای آینده تبدیل می‌شد یا دوقطبی برجام و غیر برجام را تشدید می‌کرد. در‌حالی‌که وزیر خارجه وظیفه داشت تصویر شفاف‌تری از ایران به افکار عمومی جهان بدهد، با جدل داخلی بر سر سیاست خارجی، او اغلب درگیر مصاحبه با رسانه‌های داخلی بود تا در فضای ملتهب داخلی روشنگری کند؛ یعنی افتادن در ماز پیچیده‌ای که تماما برد داخلی داشت و در فضای بین‌المللی کمکی به دیپلماسی نمی‌کرد. ظریف آخرین تیر را هم از ناحیه همین مصاحبه خورد؛ وقتی مصاحبه‌ای برای ثبت در آرشیو دولت انجام داد و نکات حساسیت‌برانگیزش از درزهای دولت خارج شد تا او را به‌عنوان سردار دیپلماسی مقابل مرد میدان قرار دهد. ظریف تنها بود؛ در توییتر خودش باید جواب می‌داد، در مجلس و در دولت و در رسانه داخلی و خارجی نیز. این همه از میل شدیدش به دیده‌شدن نبود. او به‌واقع در رأس سیستمی قرار گرفته بود که مجبور بود همه فشارهایش را خودش تحمل کند. حتی سفرایش با اینکه چهره‌های عمدتا برجسته‌ای اعزام شده بودند، نتوانستند گرهی از روابط ایران با کشورهای مقصد باز یا گشایشی ویژه حاصل کنند.

تیر خلاص بر  پیشانی ظریف

حتما آنچه بر ظریف در این هشت سال گذشته چند برابر پرهزینه‌تر از دیگر همکارانش در کابینه بوده؛ اما او اکنون دیگر چهره‌ای با محبوبیت در سال 94 و با عناوینی مثل سردار دیپلماسی و مقایسه‌اش با محمد مصدق نیست. اگرچه بازنده هم نیست و این به مرور زمان مشخص می‌شود. اما سرنوشت وزیر خارجه دولت‌های یازدهم و دوازدهم همان روح سرگردان ایرانی ماست که از اوج قله تمدنی خود به‌راحتی می‌توانیم به موجودی خرد در مسیر دریافت واکسن کرونا به هر قیمتی بدل شویم. ما عادت داریم به قهرمان‌سازی و این موقعیت از درون تخریب‌شده ما برمی‌آید و ابهامات فراوان تاریخی که بر سر مسائل ساده و بدیهی زندگی در ایران کنونی داریم. حتما پاسخ ظریف در آن برنامه تلویزیونی که «ما خود انتخاب کرده‌ایم» همان تیر خلاص به پیشانی ظریف قهرمان را زد. او دقیقا در همان‌جایی که انگاره (image)‌ قهرمانش ساخته ‌شده بود و این باور که او به‌عنوان تحصیل‌کرده آمریکا سازنده خط فکری دیپلماسی ایران است، واقعیت میدان چیز دیگری بود. بسیاری در طراحی دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران از او نقش پررنگ‌تری داشتند و می‌توانستند میهمان خارجی دعوت کنند و با پرواز اختصاصی به تهران بیاورند، در حالی که او در خانه‌اش از تلویزیون خبر را بشنود و بجوشد و استعفا دهد. ظریف زمانی بازنده شد که نقش او در دیپلماسی کمرنگ نشان داده شد، در‌حالی‌که او و سازمان وزارت خارجه بلد بودند با همین سیستم، تصمیمات را اجرا کنند ولی نشان دهد که تصمیم خودشان است و دم برنیاورد.

اما اکنون موضوع سیاست خارجی آن‌قدر ساده‌سازی شده که ادمین‌های کانال‌های مجازی برایش پوستر بسازند و لایک بگیرند، در‌حالی‌که مشخص نیست این خط فکری از کجا نشئت می‌گیرد.

جواد ظریف را اگرچه در نهایت این کارنامه‌نویسی می‌توان چندان قهرمان ندانست، اما دوره او اتفاقاتی رخ داد که نشان داد چقدر سازمان تخصصی دیپلماسی در این کشور یتیم است و ما ایرانیان چه میل پررنگی به قهرمان‌سازی و بالابردن انتظاراتمان داریم و این همان زمانی است که تبر برمی‌داریم و بت خودساخته را می‌شکنیم./ شرق

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: