مادر دهدشتی رگ دست و گردن دختر 5ساله اش را زد!/ دهدشت در شوک این فرزندکشی+ عکس
آیسا 5 ساله دهدشتی به دست مادر خود به قتل رسید.مادر آیسا بعد از قتل او اقدام به خودکشی کرد اما ناکام ماند و راهی زندان شده است.
قتل فرزند این بار در دهدشت اتفاق افتاد.در جریان این قتل فرزند،دختر 5 ساله ای به نام آیسا به دست مادر خود به قتل رسید.مادر آیسا بعد از قتل فرزند خود اقدام به خودکشی کرد.اما بعد از قتل فرزند مادر از مرگ نجات پیدا کرد و به اتهام قتل فرزند راهی زندان شد.
زنی دور از هیاهوی روزگار،گوشه زندان دهدشت کز کرده و برای سلامتی فرزندش دعا می کند. شاید اگر بداند که آن روز وقتی داشت با تیزی سیم،سفیدی زیر گلوی دختر و رگ دست و پایش را می برید؛او برای همیشه جانش را از دست داد؛ کورسوی امیدی که در زندگی دارد مثل آوار روی سرش خراب شود.
زینب به زودی در مراحل بازجویی تکمیلی متوجه جنایتی که مرتکب شده خواهد شد.اما در کمترین پرونده جنایی شاهد این هستیم که عزادارترین فرد بعد از قتل خود قاتل باشد ! قاتلی که خود یک قربانی است. قربانی ناکامی های سریالی روزگار .مرگ پدر و مادر و ازدواج های ناموفق.
زینب قربانی ناآگاهی و عدم مهارت مدیریت زندگی است.او تنها سی سال دارد اما در چهره تکیده اش به اندازه هزار سال اندوه تلنبار شده است.تنها دارایی زندگی او عشق به آیسا بود که زینب گمان می کرد اگر او را هم در کشاکش خشم و ستیز و انتقام از او واپس بگیرند، تهی و نابود می شود. شاید مصرف داروهای اعصاب و فشارهای روانی متعدد قدرت تعقل را آن چنان از او گرفت که برای تمام کردن رنجی که او را می آزرد،هولناک ترین تصمیم را گرفت و آن تصمیم قتل آیسا و خودکشی بود!
می خواهم بنویسم که قصه زینب از ازدواج ناکام اولش آغاز شد.اما رشته به کودکی زینب می رسد و بزرگ شدن و رشد او در خانه ای که پدر و مادر در قاب یادبود خلاصه می شدند. حسرت صدا زدن مامان و بابا برای زینب حسرتی جاودانه شد.
فقر و تنگدستی هم به دامان زندگی او چنگ می زد و به همراه خواهر و دو برادرش با کمک های مردم و کمیته امداد رشد کردند و سرانجام زینب ازدواج کرد.اما باز هم زندگی روی قصد نداشت روی خوش خود را به زینب نشان دهد.همسر زینب اعتیاد داشت و او را آزار می داد.خانه را پاتوق رفیق بازی هایش می کرد و همه این ها دلایلی بود که زندگی برای زینب تیره و تار شد و اقدام به طلاق از شوهرش کرد.
زندگی مادر دهدشتی قبل از قتل فرزند خردسال
یکی از بستگان زینب در گفتگو با خبرنگار رکنا در مورد آشنایی زینب با پدر آیسا گفت:«بعد از اینکه زینب از همسر اولش جدا شد،یک سال با برادران خود زندگی کرد تا اینکه یکی از افراد نیکوکار شهر دهدشت،زینب را برای پسرش خواستگاری کرد.پدرشوهر زینب مرد خیلی خوبی بود و با اینکه پسرش از زینب کوچکتر بود اما چون شرایط زینب را می دانست از او خواستگاری کرد و زینب برای بار دوم ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک پسر و یک دختر است.که دختر زینب آیسا نام داشت.زندگی زینب و شوهرش خوب بود و همدیگر را دوست داشتند.شوهرش بستنی فروشی داشت و در دهدشت خانه داشت و زندگی آرامی داشتند.همه چیز خوب بود تا اینکه پدرشوهر زینب فوت کرد.بعد از آن خانواده شوهر زینب برای زندگی به خانه او آمدند و بین آنها بحث و اختلاف و درگیری پیش می آمد.یک بار درگیری آنها به حدی شدت گرفت که زینب را از خانه بیرون کردند اما با وساطت بزرگان فامیل بار دیگر زینب به زندگی اش بازگشت اما دو هفته نکشیده بود که باز هم با خانواده همسرش اختلاف پیدا کرد.همسر زینب به او چهل میلیون تومان بابت مهریه اش داد و زینب بقیه مهریه اش را که حدود 300 سکه طلا بود بخشید و طلاق گرفت.بعد از طلاق سرپرستی پسر زینب به پدرش سپرده شد اما زینب،آیسا را همراه خود آورد.مدتی در دهدشت خانه ای اجاره کرد ولی اجاره بها سنگین بود و برای زندگی به یکی از روستاهای اطراف شهر رفت.»
مادر آیسا بعد از ترخیص از بیمارستان به اتهام قتل فرزندش به بازداشتگاه منتقل شد
مادر دهدشتی قبل از قتل فرزندش شاهد سوختن او بود
وقتی زینب برای ادامه زندگی به یکی از روستاهای اطراف شهر دهدشت رفت،با مردی آشنا شد و ازدواج کرد:«زینب بدون اطلاع برادرانش تن به ازدواج داده بود اما در ازدواج سومش هم با مشکل مواجه شده بود.خانواده شوهرش او و آیسا را آزار می دادند.زینب دچار مشکلات روحی و اعصاب شده بود و دارو مصرف می کرد.برادرانش نگران آیسا بودند و می گفتند بهتر است سرپرستی آیسا را به پدرش بسپاری اما زینب می گفت عاشق آیسا است و نمی تواند از او دور باشد.می گفت من خودم بدون مادر بزرگ شدم و می دانم چقدر برای یک دختر سخت است.تا اینکه یک روز زینب وقتی با شوهر خود اختلاف پیدا کرد به دهدشت برگشت و در حالی که به خاطر مصرف داروهای اعصاب حال خوشی نداشت در زیرزمین خانه یک همشهری چند روز زندگی کرد.بالاخره برادران زینب سراغ او آمدند و خیلی ناراحت شدند که او چند روز بی اطلاع آنها در خانه یک فرد زندگی کرده است.بعد بلافاصله سراغ آیسا را گرفتند و زینب در حالت گیج و منگی از مصرف داروهای اعصاب گفت که آیسا را نزد خانواده شوهر سومش جا گذاشته است.خانواده زینب سراغ دخترک رفتند و او را بازگرداندند که دست و سینه دخترک باآب جوش سوخته بود.خانواده شوهر زینب می گفتند که آب جوش روی بچه ریخت اما زینب می گفت مطمئن است آنها را کودک دلبندش را شکنجه کرده اند.بعد خیلی سریع با پدر آیسا تماس گرفت و از او خواست برای انتقال آیسا به بیمارستان بیاید.همان موقع بچه را بغل گرفت و گفت برای استراحت به یکی از اتاق های خانه برادرش می رود.یکی دو ساعتی گذشت و پدر آیسا از راه رسید.سراغ زینب رفتند اما در اتاق را باز نمی کرد.یکی از بچه های کوچک فامیل از بالای در اتاق وارد آنجا شدو در را باز کرد.»
زینب و دخترکش غرق در خون بودند.زینب با یک سیم گلو و رگ دست و پای آیسا را بریده بود.بعد هم سعی کرده بود با بریدن رگ دست خود،به زندگی اش پایان دهد:«زینب و آیسا راهی بیمارستان شدند اما آیسا جان خودش را از دست داد.فکر می کنم زینب با ترس اینکه آیسا را از او جدا کنند و خسته از سختی هایی که در زندگی کشید چنین تصمیم هولناکی گرفت.او به شدت عاشق آیسا بود و می گفت تنها دلیل زنده بودنش آیسا است و اگر او را از زینب جدا کنند طاقت نمی آورد.بعد از اینکه حال زینب بهبود پیدا کرد،راهی زندان شد اما هنوز هم نمی داند باعث مرگ دخترکش شده است.هنوز هم با خانواده اش تماس می گیرد و می گوید مراقب آیسا باشند.»
زینب نمونه ای از متهمی است که خود قربانی بزهی است که رقم زده است.اگر زینب درک می شد و راهنمای درستی داشت،حالا کار زندگی اش به یک جنایت فاجعه بار ختم نمی شد.
شاید همسر سابق زینب به عنوان ولی دم آیسا از زینب شاکی شود و شاید تقاضای قصاص او را کند.
اما زینب هنوز مادر پسر خردسالی است که شاید حضورش بتواند برای آینده او نجات بخش باشد.زینب باید مجازات شود اما شاید بتوان در دامان بخشش و درک گذشته تباه او را جبران کرد.
منبع: رکنا